eitaa logo
داستان و حکایت | روایت پند حدیث معجزه الهی قرآنی اسلامی
1.1هزار دنبال‌کننده
40 عکس
50 ویدیو
0 فایل
🕊به نام الله 💚مبلغ سبک زندگےاسلامےباشیم💚 🌷زندگی بدون طعم گناه🌷 -------♥️------- . 💚 لطفا کپی باذکر صلوات🙏🌹 . .
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✅«حال ندارم نماز بخوانم!» جوانی در حرم مطهّر امام رضا علیه السلام گفت حاج آقا گاهی حال نماز ندارم! از خودم بدم می آید! ولی ریا نشود! بچه که بودم و پنج سالم بود پیش پدرم نماز میخواندم! حالا که بزرگ شدم اینطورم! عرض کردم اوّلا نماز خواندن را مقیّد به حال نکن! اصلا یک وظیفه ای بدان که در آن مزد و معامله ای نیست! گاهی این حال خوب را میگیرند تا ببینند برای بندگی آمده ای یا دنبال حال خوشی! آمده ای که بمانی یا دنبال آنی که حسّ خودت را ارضاء کنی و بروی پی ادامه ی دنیایت! ولی اینکه میگویی از کودکی میخواندی بدان که کودک به شکل طبیعی تمایل به تقلید دارد! اصلا هنری نمیکردی که حالا آن هنر را از دست داده باشی! یک میل طبیعی بود که به مرور جای خودش را به میل استقلال داد. گفت نه واقعا حال ندارم نماز بخوانم! گفتم این به خاطر این است که از بچگی عادتت نداده اند که بدون حال و از روی ادب و عادت بخوانی! گفت بله! گفتم پس خودت را سرزنش نکن! مشکل این است که باید والدینت عادتت میدادند! الآن عقلت و دلت میخواهد ولی تنبلی ات نمیخواهد! به خاطر همین است که میگویند بچه هایتان را از کودکی عادت بدهید! حال که ریشه را فهمیدی پس خودت را با این دید قضاوت کن! اینکه نماز را دوست داری ولی به آن عادتت نداده اند! اراده ات ضعیف بار آمده! با چنین نگاهی درمانش کن! از خودت متنفّر نباش! مسأله ساده است! سعی کن به هر زوری شده عادت کنی! مدّتی بدون حال بخوان و به خدا بگو ببین! من نه عادت دارم و نه حال ولی به خاطر تو آمدم! آمدم تا بدانی من هم با همه مشکلاتم هستم! نگاهم کن! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌💚 @Mojezeh_Elaahi
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 راز پنهان هستی رازهای شگفت‌انگیز و معنوی وقتی قرآن رازهایی کدگذاری شده به ما می‌آموزد! 👤 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌💚 @Mojezeh_Elaahi
مـردی نـزد عالمی از پــدرش شڪایت ڪرد. گفت: پدرم مرا بسیار آزار میدهد. پیــر شده است و از من میخواهد یڪ روز در مزرعه گندم بڪارم روز دیگر میگوید پنبه بڪار و خودش هم نمیداند دنبال چیست؟ مرا با این بهانه‌گیری‌هایش خسته ڪرده است... بگو چه ڪنم؟ عالم گفت: با او بساز. گفت: نمی‌توانم.! عالم پـرسید: آیا فرزنـد ڪوچڪی در خانه داری؟ گفت: بلی. گفت: اگر روزی این فرزند دیوار خانه را خراب ڪند آیا او را می‌زنی؟ گفت: نه، چون اقتضای سن اوست. آیا او را نصیحت میڪنی؟ گفت: نه چون مغزش نمی‌رود و ... گفت؛ میدانـــی چرا با فــرزندت چنین برخورد میڪنی؟! گفت: نه. گفت: چون تو دوران ڪودکی را طی ڪرده‌ای و میدانی ڪودڪی چیست، اما چون به سن پیری نرسیده‌ای و تجربه‌اش نڪرده‌ای، هرگز نمیتوانی اقتضای یڪ پیر را بفهمی!! "در پـیـری انـســان زود رنــج میشــود، گوشه‌گیر میشود، عصبی میشود، احساس ناتوانی میڪند و ... "پس ای فرزند برو و با پدرت مدارا ڪن اقتضای سن پیری جز این نیست." ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌💚 @Mojezeh_Elaahi
🔆بهترين هدايامرحوم ملا آقا در بندى در كتاب ((سعادت ناصريه ))نقل كرده كه عمر پاشا حاكم بغداد در حدود حكمرانى خود تعدى و ظلم مى كرد در آن زمان يعقوب افندى حاكم ((هنديه ))بود، او كه در باطن از اماميه بود از آخوندى در بندى خواهش كرد كه حاكم بغداد را موغظه و نصيحت كند كه از ستم و اذيت زوار دست بردارد. آخوند ميگويد من دير رسيدم وقتى حاكم خودش نبود دفتر دار افندى را نايب خود قرار داده بود، من به ملاقات او رفتم ، باور گفتم : خواستم تخف و هدايائى كه از همه هدايا بهتر و اشرف باشد نزد شما بياورم . گفت آن هدايا چيست ؟ گفتم از فضائل آل محمد خصوصا سيد الموحدين امير المؤ منين عليه السلام . آن وقت گفتم اشرف كتب اخبار در نزد شما كدام است ؟ گفت جامعه صحيفه امام بخارى پس من از احوال بخارى و كيفيت اطلاع او از بعضى از علوم در سن ده سالگى و مسافرت او به مكه و مدينه و حجاز يمن و بلاد مغر و شامان براى اخذ حديث و اينكه هفتصد هزار حديث حفظ بود و كيفيت تدريس او در بغداد گفتم ، و چند حديث از كتاب صحيح او در فضيلت على عليه السلام بيان كردم . دفتر دار با ادب تمام نشست و خود را بفكر فرو برد. پس گفتم قدرى از فضائل امام حسين عليه السلام را نيز بشنو، گفت : بيان كن گفتم : اولا اين حديث كه رسول خدا فرمود: ((ضربه على يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين ))يعنى ضربت على در روز خندق كه به عمر و ابن عبدود زد فضيلت و ثوابش افضل از عبادت جن و انس است آيا از علماء اهل سنت كسى منكر اين حديث هست ؟ گفت : نه . گفتم : پس عبادت جميع انبياء داخل در عبادت ثقلين است و اين يك ضربت از عبادت جميع انبياء جز خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله ،: افضل است . چه به اين درجه بودن اين ضربت بواسطه اطاعت امر پيغمبر و شريعت اوست . پس گفتن :ايا پيغمبر هرگز اغراق و دروغ ميگويد؟ گفت : نه ،بجهت آنكه :((و ما ينطق عن الهوى ان هوالا وحى يوحى ))) گفتم :ايا ثواب يك حج پيغمبر صلى الله عليه و اله :بالاتر است ياثواب ضربت على عليه السلام درخندق ؟ دفتردار سكوت كرد. گفتم :جاى سكوت نيست بلكه حج پيغمبر صلى الله عليه و آله افضل است ،بدليل آنكه قبلا ذكر شد. آنوقت گفتم در صحيح بخارى نوشته يك روز حسين در نوبت عايشه به نزد پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد و آهسته آهسته راه مى رفت پيغمبر او را در آغوش كشيد و بسيار بوسيد و بوئيد،عايشه گفت : يا رسول الله چقدر اين پسرت را دوست دارى ؟ 🔸فرمود:مگر تو نميدانى كه اين پاره جگر من است ؟ پس آن حضرت بسيار گريست عايشه از علت گريه سوال كرد فرمود جاى شمشيرها و نيزه هاست كه ميبوسم عايشه عرض كرد مگر او را ميكشند؟ فرمود:بلى با لب تشنه ،پس فرمود:خوشا به حال آن كسى كه بعد از شهادت او را زيارت كند كه خداوند اجر يك حج مرا بان كس ميدهد عايشه باتعجب سوال كرد:بقدر ثواب يك حج تو؟ 🔸فرمود:بلكه ثواب دو حج من . پرسيد:دو حج تو؟ فرمود بالاترش را فرمود تا آنكه فرمود بلكه به قدر ثواب نود حج و عمره من خداوند اجر و ثواب به زائر حسين من ميدهد. عايشه سكوت نمود. پس آن دفتر دارد گفت :مولاى من ،افندى من ،اينجا من اشكالى دارم و آن اينكه پيغمبر اغراق و كذب نمى گويد پس اين جوابهاى گوناگون در برابر سوال عايشه چيست ؟ 🔸چرا اول يك حج را فرمود و بعد بتدريج حرفش را عوض ‍ كرد و بالاتر گفت تا به نود حج رسيد ؟ من گفتم اين اشكال جوابش اين است كه مراتب زائرين از حيث معرفت به امام و قرب و بعد مسافت زائرين و كثرت و قلت زحمت و دور نتيجه ،ثواب زيارت فرق مى كند دفتردار بسيار مسرور شد و گفت خداوند به تو جزاى خير بدهد و گريه شديدى كرد و خود را بپاى من انداخته و مكررا بوسيد،سپس گفتم :و الله مواخذه خواهيد شد پس رنگش متغير شد و گفت چرا ؟ به زوار امام حسين عليه السلام اذيت مى كنند و مزاحم مى شوند و اموالشان را مى گيرند و مى برند كسى بدادشان نمى رسد دفتردار گفت :حكم مى كنم كه از اين پس ديگر اذيت نكنند.  📚ققص العلماء ص 111 با مختصر تلخيص . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این کار را در ماه رمضان کمتر کنیم 🎤استاد فیاض بخش •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌💚 @Mojezeh_Elaahi
6.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اسمم را پاک کردی، پاکت کردم •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌💚 @Mojezeh_Elaahi
🔆يك اندرز مردى با اصرار بسيار از رسول اكرم يك جمله به عنوان اندرز خواست . رسول اكرم به او فرمود:((اگر بگويم به كار مى بندى ؟)) بلى يا رسول اللّه ! ((اگر بگويم به كار مى بندى ؟)). بلى يا رسول اللّه ! ((اگر بگويم به كار مى بندى ؟)). بلى يا رسول اللّه ! رسول اكرم بعد از اينكه سه بار از او قول گرفت و او را متوجه اهميت مطلبى كه مى خواهد بگويد كرد، به او فرمود:((هرگاه تصميم به كارى گرفتى ، اول در اثر و نتيجه و عاقبت آن كار فكر كن و بينديش ؛ اگر ديدى نتيجه و عاقبتش ‍ صحيح است آن را دنبال كن و اگر عاقبتش گمراهى و تباهى است از تصميم خود صرف نظر كن )) 📚(وسائل ، ج 2، ص 457). •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌💚 @Mojezeh_Elaahi
پادشاهی همسر جوانش پسری زیبا صورت برای او به دنیا آورد. زیبایی و شیرینی پسر بر دل پدر نشست و همواره در تخت جلوس، پسر را کنار خود قرار می‌داد. مادر همیشه به زیبایی فرزندش در هر بزمی افتخار می‌کرد و برای سلطان ناز می‌کرد که چه پسر زیبایی برای او بدنیا آورده است. غرور زیادی، شاه بانو را گرفته بود تا این که فرزند دیگری برای پادشاه به دنیا آورد. ولی این بار چرخ روزگار معکوس چرخید و تفاخر شاه بانو در هم شکست. خداوند دختری با چشمانی دوبین به او داد. سلطان با دیدن فرزند خویش خنده تلخی کرد و نگاهی تحقیرآمیز به شاه بانوی مغرور کرد. شاه بانو به شاه گفت: این کارِ خداست بر کار خدا خرده مگیر و بر خلقت خداوند نخند. سلطان گفت: در شگفتم از این خلایق ناسپاس که هرچه زیبایی و نیکی در آفرینش از آنِ خداست به نام خود مصادره و ثبت می کنند. و هرچه نقصان در خلقت است به خداوند حکیم نسبت می دهند. رفتار تو چنان است پسری که زیباست تو زاییده ای و دختری که نازیباست را معاذالله خداوند خَلق کرده است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه برکت و رزق میخواهید به.... 🎤دکتر عزیزی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌💚 @Mojezeh_Elaahi
سرباز امام زمان عجل‌الله... امیر "صیاد شیرازی"؛ مسئولان لشکر را دعوت کرده بود قرارگاه؛ جشن نیمه شعبان جمعیّت را کنار زدم به صیاد برسم آن جلو مچم را گرفت و گفت: کجا؟ گفتم: یه عطره می‌خوام بدمش به صیاد گرفت و بو کرد... چشماشو بست و نفس عمیقی کشید: به به چه بویی داره! گذاشت تو جیبش..! گفتم: نمی ذارم ببری..! گفت: من به دردت می خورم! فردا که شهید بشم غصه می‌خوری‌ها! کوتاه نیامدم.... آخرِ مراسم رفت پیش صیاد گفت این عطر رو دوستم برای شما آورده ولی چون خیلی خوشبو بود نتوانستم ازش بگذرم... صیاد گرفت و بو کرد بعد دو دستی برگرداندش به حاج‌ رضا و با لبخند گفت: تقدیم به شما سرباز امام زمان(عج الله تعالی فرجه). شهید حاج‌ رضا شکری‌پور🌷 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪴ثواب عجیب قرائت آیة الکرسی 🎙 استاد عالی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌💚 @Mojezeh_Elaahi
🔆ذوالقرنین (در قرآن سوره‌ی کهف نامش آمده است و از همان اسکندر است از نوادگان نوح پیامبر علیه‌السلام که به دو قطب مشرق و مغرب زمین سیر کرده و شهر اسکندریّه را بنا نهاد چون موهای سر خود را به شکل دو شاخ در پیشانی قرار می‌داده به صاحب دو شاخ ذوالقرنین مشهور شد و قریب دو قرن زندگی کرد و حدود 36 کشور دنیا را فتح کرد.) «ذوالقرنین» در سیرش چون به ظلمات وارد گشت به قصری درآمد و دید جوانی با لباس سفید ایستاده و صورتش به سوی آسمان و دو دست بر لب دارد. جوان از او پرسید کیستی؟ گفت: ذوالقرنین. جوان (اسرافیل) گفت: «هرگاه قیامت رسد من در صور خواهم دمید.» پس سنگی برداشت و به ذوالقرنین داد و گفت: «اگر این سنگ سیر شد تو نیز سیر می‌شوی، اگر این سنگ گرسنه بود تو نیز گرسنه‌ای.» سنگ را گرفت و نزد یارانش آمد و آن را در ترازویی گذارد و تا هزار سنگ دیگر به‌اندازه‌ی آن در کفه دیگر ترازو نهادند آن سنگ زیادتی داشت. (نوعی خارق عادت و تصرّف بوده تا ذوالقرنین متبّه شود و به بندگی روی بیاورد.) خضر پیغمبر صلی‌الله علیه و آله نزدش آمد و سنگی در کفه‌ای نهاد و سنگی که ذوالقرنین آورده بود در کفه دیگر گذارد و قدری خاک بر روی آن ریخت، در این هنگام چون سنجیدند برابری کرد. ذوالقرنین از حضرت خضر علیه‌السلام علت را پرسید. گفت: «خداوند خواست ترا آگاه کند که این‌همه کشورها را فتح کردی سیر نگشتی؛ آدمی هرگز سیر نشود جز آنکه مشتی خاک بر وی بریزند و شمکش را چیزی پر نکند جز خاک.» ذوالقرنین گریه کرد و برگشت. روزی دیگر بر مردی گذشت و دید بر سر قبری نشسته و مقداری استخوان پوسیده و جمجمه‌های متلاشی شده در پیش نهاده و آن‌ها را زیر و رو می‌کند. پرسید: «چرا چنین می‌کنی؟» گفت: «می‌خواهم استخوان پادشاهان از بینوایان جدا سازم، نمی‌توانم.» اسکندر از او گذشت و گفت: مقصود او از این کار من بودم، پس از آن در «دومة الجندل» منزل کرد و از جهانگیری صرف‌نظر کرد و به بندگی مشغول گشت. (فخر رازی گوید: ذوالقرنین به عراق برگشت و به شهر «زور» مریض شد و در همان‌جا درگذشت. 📚(سفینه البحار، ج 2، ص 426)) (نمونه معارف، ج 4، ص 234 -لئالی الاخبار، ص 46) •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌💚 @Mojezeh_Elaahi