eitaa logo
🕊شهیدعباس دانشگر۱۲🕊(یزد)
993 دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
5.3هزار ویدیو
202 فایل
﷽ کانال۱۲ کانون شهیدعباس دانشگر مشخصات‌شهید: 🍃تولد:۱۸/ ۰۲ /۱۳۷٢ 🍂شهادت:۲٠/ ۰۳ /۱۳۹۵ 🌹محل تولد:سمنان 🥀محل شهادت:سوریه لقب: جوان مومن انقلابی نام جهادی:کمیل خادم کانال: @Aramesh_15 برای آشنایی بیشتردرکانال زیرعضوشوید: @kanoon_shahiddaneshgar
مشاهده در ایتا
دانلود
سید جعفر از دوره نظامی تا امدادگری را آموزش دیده بود تا هر جا که نیاز به کمکش دارند بتواند کارساز باشد. حضور در جبهه‌ها انگیزه‌ای شد برای او تا بخواهد شانس خود را در آزمون سراسری امتحان کند و درس طبابت بخواند. سیدعلی از علاقه برادرش به مطالعه کتاب‌های پزشکی می‌گوید: «او کتاب‌های پزشکی زیاد می‌خواند و به علم تشریح هم وارد بود. میکروسکوپ داشت. برای خودش اعجوبه‌ای بود. در کارهای پزشکی تبحر خاصی داشت. ترکش‌های بدنش را خودش یکی یکی در می‌آورد یا زخمش را خودش به تنهایی بخیه می‌زد».
پیکر مطهر شهید سید جعفر موسوی بعد از سه روز که در هوای باز آن منطقه مانده بود به تهران منتقل شد و در پنجم مرداد ماه ۱۳۶۷ در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد
اخلاقش خیلی خوب بود. حوصله هیچکس با وجود و حضور جعفر سر نمی‌رفت بس که شوخ بود. از اسراف بیزار بود و می‌گفت هر دانه برنجی «قل هوالله» دارد باید جمع شود. در خوابم که می‌آید با طنز خاصی حضور پیدا می‌کند مثلاً یکبار آمد به خوابم گفت: مادر بس است برایم آنقدر شیرینی آوردی کمی تنقلات برایم بیاور. خیلی شوخ بود و به همین دلیل اوایل که زیاد گریه می‌کردم در خوابم ناراحت ظهور پیدا می‌کرد.هیچ وقت گریه نمی‌کنم گریه کنم فوری به خوابم می‌آید.
معلمی که قرار بود پزشک شود شب آخر که می‌خواست برود مادر ساکش را پر کرده بود از تنقلات. خودش هم مقداری کتاب گذاشته بود مثل هر شب اما خوابش نمی‌برد. جعفر تا صبح بیدار بود و می‌نوشت. اذان را که گفتند نمازش را خواند و ساکش را خالی کرد. فقط وسایل خطاطی‌اش را برداشت و یک دست لباس. مادر گفت از سر شب ساک‌ات را پر کرده‌ایم و حالا همه را بیرون گذاشتی؟ گفت: «ساک سنگین می‌شود و کتفم را اذیت می‌کند.» وقت خداحافظی مادر گریه‌اش گرفته بود. چرایی‌اش را نمی‌دانست. پیشانی‌اش را بوسید. او رفت و انگار دل مادر را هم با خودش برد. سیدعلی می‌گوید: «وقتی جعفر رفت مادرم مثل همیشه خواست وسایلش را جمع‌آوری کند که برگه‌ای پیدا کرد. از بالا تا پایین آن یک جمله نوشته بود با یک امضا. شهید سیدجعفر موسوی. انگار به او الهام شده بود که دیگر برنمی‌گردد». سیدجعفر برنگشت. روز تشییع پیکرش کارنامه قبولی او در دانشگاه به‌دست مادر رسید. رشته پزشکی قبول شده بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهادت برای امر به معروف و نهی از منکر ✅ سخنرانی های استاد رائفی پور 👇 @aliakbareraefipour