eitaa logo
🕊شهیدعباس دانشگر۱۲🕊(یزد)
1هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
5.3هزار ویدیو
197 فایل
﷽ کانال۱۲ کانون شهیدعباس دانشگر مشخصات‌شهید: 🍃تولد:۱۸/ ۰۲ /۱۳۷٢ 🍂شهادت:۲٠/ ۰۳ /۱۳۹۵ 🌹محل تولد:سمنان 🥀محل شهادت:سوریه لقب: جوان مومن انقلابی نام جهادی:کمیل خادم کانال: @Aramesh_15 برای آشنایی بیشتردرکانال زیرعضوشوید: @kanoon_shahiddaneshgar
مشاهده در ایتا
دانلود
🌾💚🌾💚🌾 💚🌾💚🌾 🌾💚🌾 💚🌾 🌾 خودم هم نمی دانستم چه می گفتم. احساس می کردم با صحبت هایم عمه را الکی دل خوش می کنم. چاره ای نبود. دوست نداشتم با ناراحتی از خانه مان بروند. تلاش من فایده نداشت. وقتی عمه به خانه رسیده بود، سر صحبت‌ و گلایه را با «ننه فیروزه» باز کرده بود و ناراحتی تمام به ننه گفته بود: «دیدی چی شد مادر؟ برادرم دخترش را به ما نداد! دست رد به سینه نا زدن. سنگ روی یخ شدیم! من یه عمر برای حمید دنبال فرزانه بودم، ولی الان می‌گن نه. دل منو شکستن!» ننه فیروزه مادر بزرگ مشترک من و حمید است که ننه صدایش میکنیم؛ از آن مادر بزرگ های مهربان و دوست داشتنی که همه به سرش قسم می‌خوردند. ننه همیشه موهای سفیدش را حنا می گذارد. هر وقت دور هم جمع  شویم، بقچه ی خاطرات و قصه هایش را باز می کند تا برای ما داستان های قدیمی تعریف کند. قیافه ام به ننه شباهت دارد. بنده ی خدا در زندگی خیلی سختی کشیده. سی ساله بود که پدر بزرگم به خاطره رعدو برق گرفتگی فوت شد. ننه ماند و چهار بچه قدو نیم قد. عمه آمنه، عمو محمد، پدرم و عمو نقی. بچه هارا با سختی و به تنهایی با هزار خون دل بزرگ کرد برای همین همه‌ی فامیل احترام خاصی برایش قائل اند. چند روزی از تعطیلات نوروز گذشته بود که ننه پیش ما آمد. معمولا هر وقت دلش برای ما تنگ می شد، دو، سه روزی مهمان ما می شد. از همان ساعت اول به هر بهانه ای که می‌شد بحث حمید را یپش می کشید. داخل پذیرایی روبروی تلویزیون نشسته بودیم که ننه گفت: «فرزانه! اون روزی که تو جواب رد دادی، من حمید رو دیدم. وقتی شنید تو بهش جواب رد دادی، رنگش عوض شد! خیلی دوست داره.» ادامه دارد....