321-taha-ar-parhizgar.mp3
955.9K
🌸بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#هر_روز_با_قرآن صفحه 321
✨تلاوت دسته جمعی قرآن کریم هدیه به روح پاک و مطهر همه #شهدا برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ان شاءالله
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
@Mostanade_Eshq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸#صلوات با عجل فرجهم، جمع بهترین دعاها
✅ روز اول پویش دعای مستجاب (سهشنبه)
اللهمعجللولیکالفرج
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@Mostanade_Eshq
⚘شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنیم .⚘
✨بسمربالشهداوالصدیقین✨
⚘اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
⚘ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
⚘اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
⚘ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
⚘ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
⚘اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
⚘اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
⚘اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ
⚘بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
⚘وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
⚘فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم
🌷ارواحطیبه #شهدا صلوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
《🌹روز بزرگداشت #شهدا گرامی باد🌹》
اللهمعجللولیکالفرج
@Mostanade_Eshq
✴️ پاداش هدیه کردن #ختم_قرآن به معصومین علیهمالسلام
❤️میخواهی در روز قیامت، کنار امام زمانت باشی؟
#امام_زمان
#ماه_مبارک_رمضان
الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج
@Mostanade_Eshq
مستندعشق 🌷
#شهیدعباسدانشگر #راستی_دردهایم_کو ؟ 140 توی درگیریها مدام لباسهایمان از خاک پر میشود. تنی به آ
#شهیدعباسدانشگر
#راستی_دردهایم_کو ؟ 141
بچهها مشغول پیگیری دوباره عملیات شدهاند. قرار بود قبل از نماز صبح به خط بزنند و خاکریز را از چنگ دشمن بیرون بکشند. نیروهای شناسایی، ساعتها منطقه را زیرنظر گرفتند. رحیم که میخواست برود از او خواستم که مرا با خودش ببرد. بهانهای آورد و طفره رفت. پا پی شدم که مرا با خودش ببرد. راضی نشد؛ میگفت اگر بیایی یک چشمم باید به تو باشد!
فرمانده از من خواسته که توی مقر بمانم پای بیسیم و مشغول کارهای مخابراتی باشم. امیر را هم گذاشته پیش من تا مراقبم باشد که جلو نروم! حالم گرفته است! این ماندن، آزارم میدهد اما چارهای نیست جز فرمانپذیری.
تمام شب را بیدار بودم. چشمهایم را روی هم نگذاشته بودم که گوشیام، اللهاکبرِ اذان صبح به وقت حلب را گفت؛ ساعت، ۳ و نیمِ سحر است که بلند میشوم، وضو میگیرم و توی سحرگاهِ سردِ منطقه، نمازم را میخوانم. دوست ندارم سر از تربت بردارم. تربت، دروازه است؛ دروازهی ورود به شهرِ آرامش... نمیدانم چرا قطرههای اشک، سجادهی سحرم را خیس میکنند؛ من اشک را به پای هرچیزی نمیریزم... چیست در درونم که شایسته گریستن است... تاریک است اما نور میتابد به دلم... از درونِ این صلصالِ کالفخارِ شکسته، صدایم را میشنوی؟
ادامه دارد
یادشهداباصلوات
اللهمعجللولیکالفرج
─┅─🍃🌺🍃─┅─
@Mostanade_Eshq