امشب توفیق شد در محضر نورانی مادر شهید مفقود الاثر «حمیدرضا اصفهانیان» بودیم. مجلس با صفایی بود. همه بچهها احترام کردند و ساکت و منظم در جلسه حضور داشتند. مادر شهید بزرگوار سنگ تمام گذاشت و اوج معنویت را در اعتکاف به نوجوانان چشاند. نوجوانانی که شاید همیشه برای بازی و خوراکی و... گریه کرده بودند، اینبار برای صحبتهای مادر شهید مثل شمع آب میشدند و صدایشان گوش را نوازش میداد و قلب را صیقل. مادر شهید بزرگوار هم وقتی حال بچهها را دیدند حالشان بهتر شد. از توصیههای مهم ایشان این بود که گوش به فرمان ولی باشیم، راه زندگی را از علما و شهدا بیاموزیم، نهجالبلاغه فراموشمان نشود، قرآنها خاک نخورند.
مجلس به اوج معنویت رسیده بود. مادر شهید مطلبی گفتند که دلها مثل کباب سوخت و آب شد. میگفتند: شما سه روز برای اعتکاف آمدهاید و پدر و مادرهای شما منتظر شما هستند، با شما تماس میگیرند، به حیاط مسجد میآیند تا شما را ببینند؛ ولی ما امشب که شب ولادت و عید بود در خانه نشسته بودیم و در و دیوار را نگاه میکردیم، کسی نبود که منتظرش بمانیم، اصلا به ما گفته بودند منتظرش نباشید. میگفتند قدر این مسجد آمدنها و اعتکافها و فرصتهایی که هست را بدانید، قبلاً اینطور نبود، ما خیلی چیزها دیدیم که شما ندیدید.
خلاصه که جای همگی خالی. ان شاء الله که شرمنده شهدا و خانواده شهدا نشویم.
حرفها گفته شد و کاسههای معنویت لبریز. بعد از صحبتهای مادر شهید، راوی محترم که دعوت شده بود برخاست و میکروفون را به دست گرفت. یک بیت شعر خواند و آن این بود: در خانه اگر کس است - یک حرف بس است. بعد گفت که: مادر شهید آنچه را باید گفتند. گفتم دمش گرم، خوب متوجه شده که دیگر حرفی برای گفتن نیست. بعد شروع کرد و حدود نیم ساعت صحبت کرد! از حق نگذریم صحبتهایش واقعا دلنشین بود. کم کم دیگر شمعها سوخت و تمام شد و چیزی نماند. خب شمعهم تا جایی میسوزد و حدی دارد. این بود موج دوم معنویت. بعد مداح وارد میدان شد! حدود نیم ساعت هم او گفت و نوحه خواند و دعا کرد. این بار باقیماندههای شمع هم ذوب و آب شدند. آنهایی که دیگر چیزی برای سوختن نداشتند کم کم از محدوده جلسه فاصله گرفته بودند. مشغول صحبت و بازی بودند و مداح برای دعا کردن، از آنها خواست که کمی سکوت کنند چون صدا به صدا نمیرسید. اکثر افراد از محدوده جلسه خارج شده بودند. بعد که از بچهها پرسیدم جلسه چطور بود، همه میگفتند خوب بود تا جایی که مداح میکروفون را به دست گرفت. موقع مداحی دیگر ظرفها پر شده بود و جای زیادی برای مداح نمانده بود. خلاصه اینکه سعی کنیم در هرچیزی حد نگه داریم خصوصا با مخاطب خاص.
بعد از مادر شهید تقدیر و تجلیل شد و بچهها دور مادر شهید حلقه زدند و اگر سوالی داشتند پرسیدند و یک عکس یادگاری نیز با ایشان گرفتند و بعد ایشان را بدرقه کردند و کتاب امشب بسته شد.
#اعتکاف
#خاطره
#نکته
#شهید
#معنویت
#شبی_با_شهدا