eitaa logo
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
2.5هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
618 ویدیو
1 فایل
هوالمعشوق؛ • و ما به زودی سبز خواهیم شد عزیزم، زیر سایه یک چنار. آن زمان که گنجشک‌ها رسیده باشند به مقصد و نامه‌هایِ من به دست‌ِ تو. وقتی بخوانیشان، آنگاه سبزخواهیم شد. • ده روز مانده به پایانِ تابستانِ چهارصد
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
این غم رو برداشتم گرفتم تو دستم ، میزارمش چپ ، میزارمش راست ، بالای سرم ، روش ملافه میکشم ، زیر میز قایمش میکنم ، پشت پرده جاش میدم ، تو قابلمه کابینت ، جاکفشی ، صندوقچه بی‌بی ، لای کتابای قطور ، کنار میز اتو ، کوله مدرسه ، بین تشک و پتوهای گلبافت.... هر جا میزارمش پرتوهای نورش اونقدر زیاده که نمیزاره آروم و قرار داشته باشم. غمگین. داغ دیده. پریشون. سردرگم. مبهم و شرمنده نگاه میکنم به این حسِ سنگینی که جا خوش کرده تو وجودم. نه دلم میاد بیرونش کنم از قلبم ، نه تاب و توان تحملشو دارم. به چشمایِ غم خیره میشم. زمزمه میکنم که شرمندم از شنیدن ده شب روایت کوچه پس کوچه‌های نم دار تاریخ. ده شب روضه. ده شب مقتل. ده شب گریه. ده شب بی‌حرمتی. ده شب صدای العطش. ده شب استیصال. ده شب غربت. ده شب.... شرمندم از شنیدن این "ده‌ شب" و بازم نفسی که بالا میاد... سرم پایینه و چشمام از اشک داره جولون میده. امام حسینِ عزیز. شما کی که حتی غمتم از سر ما زیاده؟ شما کی واقعا؟
من دیگه nmt.
کاش جایِ آدم ها به خودم نگاه نکنم، چرا همش حس میکنم ادمایِ اطرافم ازم خسته و زده ان؟ واقعا این فکر عذابم میده.
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
کاش جایِ آدم ها به خودم نگاه نکنم، چرا همش حس میکنم ادمایِ اطرافم ازم خسته و زده ان؟ واقعا این فکر ع
و زمانی این احساس به اوج خودش میرسه که من یه رفتارِ حتی نه خیلی بد، صرفا سرد از یک نفر میبینم [لزوما خیلیم آدم مهمی تویِ زندگی من نیست] و تمامِ جایگاه های ذهنیم تغییر میکنه و شروع میکنم به زیادی فکر کردن. حتی اگر بتونم این زیادی فکر کردن رو هم کنترل بکنم تا چند روز یه حسِ ناخوشایندی همراهمه ته دلم که خب، چرا؟ نکنید با من. گاهی هم نمیفهمم اون حس اثرِ چه چیزیه فقط داره روحم رو میخوره.
گاهی فکر میکنم بابام از اینکه وقتی بهش میرسم تمامِ اتفاقات روزم رو براش تعریف میکنم خسته میشه یا حتی تویِ ذهنش میگه " ولوووم کن، به من چه؟" با این حال اون همچنان تنها کسیه که گوش میده به خزئبلاتم.
یاس‌ها‌سبز‌خواهند‌شد ؛
من دیگه nmt.
کاش میتونستم اینو باز کنم، آه خدایِ بزرگ.
من واقعا تصمیم گرفتم بزرگترین دغدغم شوهر کردن نباشه، ولی زمین و آسمان باهم دست دوستی میدن تا این اتفاق نیفته. در، دیوار، سریال هایِ تلویزیون جمهوری اسلامی ایران، گلزار شهدا، اتوبوس، مترو، دوستام، گروهِ ملاقه ها، هیئت، خیابان و.. بله، دارم ناموفق عمل میکنم در این عهدی که با خویش بستم.