خب بیا جنع بندی کنیم؛
من امشب نا امیدم، چون فکر میکنم زیادی آرزو های بزرگ دارم، آرزو هایی ک در قد و قوارش نیستم و شاید نرسم هیچوقت! تلخه!
من امشب فیلَم یادِ هِندستون کرده، و دلتنگ و غمگینم و افسردم، واقعا چرا همیشه نمیشه؟
من امشب خستم از دستِ خودم بخاطر بی برنامگی.
من امشب از کنکور بیشتر از هر وقتی ترسیدم.
من امشب شک کردم ک اصلا چرا دارم برای کنکور تلاش میکنم اگر قراره هیچوقت نرسم؟ [باز نگری جمله اول این پیام]
من امشب دو دل شدم بین همه چیز و باز یادم رفت که چرا دارم زندگی میکنم، هر چیم افکارمو فشار میدم جمع شن، نمیشه.
این بود داستانِ امشب. تا شبی دیگر بدرود.
بچه ها من هیچ امیدی به پیشرفت خودم ندارم، چون اصلا نا امیدی انگاری به وجودم گره خورده.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
بچه ها من هیچ امیدی به پیشرفت خودم ندارم، چون اصلا نا امیدی انگاری به وجودم گره خورده.
چرا باید تو این سن دیگه فکر کنم همه چیز تموم شده؟ اگر واقعا تموم بشه چی؟
با این حجم از نا امیدی و اعتماد به نفس پایین من اون چیزی که میخوام نمیشم، میدونم
یاسهاسبزخواهندشد ؛
من چیکار کنم که عاشقتم ولی عرضه ندارم؟
[مخاطب این پیام الان صرفا، انیمیشنِ عزیز تر از جانمه]