یاسهاسبزخواهندشد ؛
اینم آخرِ آبان ما، با یه پایانبندیِ خوش. چیزایِ رنگی رنگی و خوشگل که بیا از خیرِ ذکر تکتکشون بگذریم و فقط شیرینیش بمونه زیر زبونمون.
#ولاکس
راستی! فقط یه ماه تا آخر پاییز مونده. اگر عاشق نشدی دست بجنبون، پاییز زود بساطشو جمع میکنه.
اینقدر خط هفت مترو رو بالا پایین کردم دیگه تک تک دست فروشارو میشناسم، باهم سلام علیک داریم.
دیشب بهم خوشگذشت. نه جای خاصی رفتم، نه کار خاصی کردم. اکثر کارهای لیستم تیک نخوردن و در حالت عادی باید احساس پوچی میکردم ولی نه! ممدحسن اینجا بود. کوچکِ خاله. اصولا و اکثرا با بچهها حال نمیکنم و اوناهم با من حال نمیکنن. بیشترین رکورد دوستیم با بچهها تا یکسال و نیمه، بعد از یکسال و نیم دیگه انگار بزرگ میشن و از من خوششون نمیاد. ولی ممدحسن تنها بچهایه که اینقدر دوسش دارم و فکر کنم تا حدی اونم دوسم داره، انگاری...
دیروز باهم بازی کردیم یه عالمه، بازی های جدید اختراع کردیم یه عالمه، نقاشی کردیم، خونه ساختیم، کُشتی گرفتیم، فوتبال بازی کردیم، ماشین بازی کردیم، پنکیک پختیم و... اره، این بچه مایهی خوشحالی منه.
یاسهاسبزخواهندشد ؛
دلمان تنگ شده.
هنوزم وقتی شهید پشت اسمت میاد تا مغز سرم تیر میکشه سید. هنوز برام غیر قابل باوری.
دنیا عجیب بود، عجیب ترم شده و میشه. اسرائیل حالا دیگه یه گربه وحشی توی قفسه که براش چنگ زدن به لبنانم کافی نیست، تصمیم داره عراق رو بزنه و جامعه جهانی؟ مگه وجود دارن اصلا؟ مگه تا الان چیزی گفته؟ آژانس اتمی حالا که ما در تدافعی ترین حالت سیاسی خودمونیم برامون خط و نشون میکشه و آمریکا زیر لب میخنده. ترامپ اومده، ظریف پشت تریبون شبیه بچه های پنج ساله قهقهه میزنه و من زیر لب با خودم میگم: تا ابد هرچه ظریف است به قربان امیر. رییس جمهورمون نمیدونه داره چه غلطی میکنه و مردم همچنان برای اینکه کفششو جفت میکنه و میذاره تو جا کفشی اکلیل متساعد میکنن. برقامون وسط زمستون داره میره چیزی که هرگز فکر نمیکردم و همچنان پایتخت آلودهس. قیمت ها میره بالا و ترجیح میدم این روزها اصلا به بابا و سختی هاش و پول هایی که ته جیبش نیست دقت نکنم. عوارضی بین شهری که قبلا هزار و پونصد تومن بود شده پونزده هزارتومن، یعنی ده برابر. یعنی مثلا اگر امروز تصمیم بگیریم بریم زیارت امام رضا باید صد هزار تومن فقط عوارضی بدیم تا مشهد. اینا چیزاییه که به چشم میبینم وگرنه توان روحیش رو ندارم که بیشتر برم تو جامعه و ببینم دقیقا دارن چه بلایی سرمون میارن. کسایی که یقشون رو برای پزشکیان میدریدن خفه شدن. پولِ توی جیباشون بیشتر شد. در واقع از جیب ما در اومد رفت توی جیب اونا، چرا گله کنن؟ کسایی که سالها پیش به روحانیها و امثالش رای دادن، حالا برای ما اپوزسیون شدن و بچه هایی تربیت کردن که هیچ درکی از واقعیتِ جهان ندارن. مفتخور هایِ پر توقع. اره البته بگم که ریجیستری آیفون برداشته شده، چهار درصدی های عزیز راحت تر میتونن آیفون هاشون رو عوض کنن. ماهم باید مراقبت کنیم دزد آیفونِ خونمونو نبره. توی سرزمین وحی فشنشو برگذار میکنن دقیقا بغل گوش خونه خدا، و چطور؟ بذارید از خیرِ توصیفش بگذریم تا گریمون نیومده. احمقِ ایرانی زیر پستای مربوط به این فشن شو ها آرزو میکنه کاش یه سگ بود تو عربستان و امارات و با عکسِ شیر و خورشید روی پروفایلش هنوز امیدواره به رفتن جمهوری اسلامی و خوشحاله که توی توییتر و اینستا به انقلابی ها فوش میده و روحِ مریضش ارضا میشه [بعیدم نیست با این دست فرمون دیگه جمهوری اسلامی ای هم نمونه]. پزشکیان به اسم وفاق با هر کس و ناکسی دست دوستی داده و یک مشت اپوزسیونِ دشمن ایران رو اورده در دولت. دیگه رسما کسی توی خیابونای تهران لباس نمیپوشه و خب عزیزم آزادی در جریانه! دیگه سیدحسنی نیست، هنیه ای نیست، سنواری نیست و همین.
انقلابی ها رای میدن، انقلابی ها فوش میخورن، انقلابی ها کتک میخورن، انقلابی ها غصهیِ وطن و دین و ولی رو میخورن، انقلابی ها جهاد میکنن، و در نهایت انقلابی ها توسطِ جمهوری اسلامی لگد میشن، نمیتونن برن لبنان، گوشه خونه میشنن، عکساشونو پست میکنن، سعی میکنن از دنیا فاصله بگیرن، گریه میکنن و سقف این دنیا دیگه خیلی براشون کوتاه شده انگار.
-
#آرمان