کلمهها ، کلمهها چیدم کنار هم .
اما هیچ کلمهای به جز تو
شعرم را زیبا نکرد .
- ژکا
هدایت شده از صامِدون
گفتم: عشق ، نمیدانم چيست . بیتجربهام . تازه كارم . نمیدانم اينطور خواستن ، اسمش عشق است يا چيز ديگر . فقط سخت میخواهمش.
- سخت خواستن ، میتواند عشق باشد .
- گفتهاند : به شرط آنكه سخت بماند ، و نرم .
- اما اگر او تو را نخواهد ؟
- گريه كنان میروم پی كارم . دوست داشتن يک طرفه میشود اما به ضربِ تهديد نمیشود ،
اگر نخواهد و بدانم كه هرگز نخواهد خواست ، گريهكنان كولهبارم را برمیدارم و میروم . فقط همين .
- اگر گريهكنان بروی ، تا كِی گريه میكنی؟
- نمیدانم آقا ! پيشاپيش چطور بگويم؟ برای گريستن ، برنامهریزی نكردهام .
بدبختی فقط هنگامی به سراغ من میآید که ببینم او لبخندش را فراموش کرده است !
هدایت شده از ᗪᖇᗴᗩᗰ •
باعث میشی که به خیلی چیزا علاقه مند بشم و سوق داده بشم به اون سمت !
چیزای مثبت ، خوب . .
- تمام این روزها ، از صبح تا شب ،
به من فکر کن . در تمام دقیقهها به خودت بگو که من پیشت ماندهام ! -
[ بخشی از نامههای عاشقانه آلبر کامو به ماریا کاسارس ]
آبـےعزیزمن ؛
بیمار اتاق ۶ : طعم خون درون دهانش را که چشید ، خندید : از خودم از این تن متنفرم .
بیمار ِ اتاق ِ ۱۱ :
لباس نمی پوشید مدام نگاه میکرد بهشون تا یادش بمونه .
هر کسی اومد یه زخم جدید گذاشته و رفته بود .
آخری هنوز خونریزی داشت .
خب احتمال میرفت این یکی شفا باشه نه زخم جدید !