امروزه ، ترس و نفرت و درد وجود داشت و نه جایی برای شکوه شادی بود و نه برای ژرفنای غم .
- جورج اورول
آبـےعزیزمن ؛
با تو یک شب بنشینيم و شرابی بخوریم ؛ آتش آلود و جگر سوخته آبی بخوریم !
در کنار تو بیفتیم چو گیسوی تو مست !
دست در گردنت آویخته تابی بخوریم .
آبـےعزیزمن ؛
در کنار تو بیفتیم چو گیسوی تو مست ! دست در گردنت آویخته تابی بخوریم .
بوسه با وسوسه ی وصل دلارام خوش است !
بادہ با زمزمه ی چنگ و ربابی بخوریم .
آبـےعزیزمن ؛
بوسه با وسوسه ی وصل دلارام خوش است ! بادہ با زمزمه ی چنگ و ربابی بخوریم .
پیش چشم تو بمیريم که مست است ، بیا
تا به خوشباشی مستان مِی نابی بخوریم !
آبـےعزیزمن ؛
پیش چشم تو بمیريم که مست است ، بیا تا به خوشباشی مستان مِی نابی بخوریم !
صله ی سایه همین جرعه ی جام لب توست !
غزلی نغز بخوانیم و شرابی بخوریم . .
به او گفتم که عمر من است !
یعنی که در او زندگی میکنم .
رودخانه ای هستم که او بستر من است و بی او قلب من هرز می رود .
- شاهرخ مسکوب
و گفت : پیش از این مردمان ، دوایی بودند که
از ایشان شفا می یافتند ، اکنون همه دردی
شده اند که آن را دوا نیست .
- عطار نیشابوری