آبـےعزیزمن ؛
بوسه با وسوسه ی وصل دلارام خوش است ! بادہ با زمزمه ی چنگ و ربابی بخوریم .
پیش چشم تو بمیريم که مست است ، بیا
تا به خوشباشی مستان مِی نابی بخوریم !
آبـےعزیزمن ؛
پیش چشم تو بمیريم که مست است ، بیا تا به خوشباشی مستان مِی نابی بخوریم !
صله ی سایه همین جرعه ی جام لب توست !
غزلی نغز بخوانیم و شرابی بخوریم . .
به او گفتم که عمر من است !
یعنی که در او زندگی میکنم .
رودخانه ای هستم که او بستر من است و بی او قلب من هرز می رود .
- شاهرخ مسکوب
و گفت : پیش از این مردمان ، دوایی بودند که
از ایشان شفا می یافتند ، اکنون همه دردی
شده اند که آن را دوا نیست .
- عطار نیشابوری
[ نامي علی کتفي لا جاك الحزن أنا لك أمن و أمان ]
اگر غم بر تو مستولی گشت روی شانه ام بخواب ؛ من برای تو امن و امانم !
می فهمم عزیز ِ ساده ی ِ من ، می فهمم . مایل بودی برای همیشه در چشم هایش زندگی کنی ، اما می دانی که ، زندگی حوصله ی این غلط های زیادی را ندارد !
- حمید سلیمی