پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سخنرانی شیخ قمی در مدرسه علمیه علوی شهر هیدج استان زنجان
🆔 https://eitaa.com/Myidea/7064
طلوع فکر و اندیشه
🔴 دوست گرامی،
فرهنگ اصیل ایرانی نه تنها پس از ورود اسلام از میان نرفت، بلکه در پرتو نور قرآن و معارف محمدی (ص) شکوفاتر و عمیقتر شد. اسلام نیامد تا هویت ایرانی را محو کند، بلکه آمد تا فطرت انسانی را از خرافات و تباهیها پاک سازد.
تمدن ایران پیش از اسلام در دوران ساسانی، گرفتار طبقاتیگری، استبداد و آتشپرستی صُوری بود، اما پس از اسلام، روح عدالت، علم، معنویت و توحید در آن دمیده شد.
همین ایرانیان مسلمان بودند که از ابنسینا، فارابی، رازی، خوارزمی، فردوسی، مولوی، سعدی، حافظ، سنایی و عطار، چنان قلههای معرفت و ادب ساختند که نه در عربستان و نه در غرب نظیر ندارد. اگر اسلام مایه زوال ایران بود، چگونه بزرگترین مفاخر جهانی از میان ایرانیان مسلمان برخاستند؟
فرهنگ ایران و اسلام درهم آمیخت و حاصلش تمدنی شد که امروز از آن به نام تمدن اسلامی ایرانی یاد میشود. پس اسلام، دشمن فرهنگ ایران نبود، بلکه به آن جان تازهای بخشید.
آیا از کلام بزرگان ایرانی مسلمان خبر داریم :
■ حافظ شیرازی :
قرآن ز بر بخوانم با چارده روایت / تا حفظ من بخواند در هشت و چارده سال
ندانمت به حقیقت که در جهان به چه مانی / چه مؤمنی، چه مسلمانی، چه انسانی
او قرآن را معیار ایمان و انسانیت میداند.
■ مولوی :
از قرآن اگر نوری نگیری / زان چراغت جز سیاهی بر نگیرد
ما ز قرآن مغز را برداشتیم / پوست را بهر خران بگذاشتیم
مولوی نه تنها به قرآن تمسک میجوید، بلکه آن را منبع عرفان و معرفت میداند.
■ سعدی شیرین سخن :
بر آستان تو بسمل شد از محبت سعدی / که در طریق تو قرآن به سر همیدارد
او عشق الهی را با قرآن گره میزند، نه با تعصبات قومی.
■ سنایی غزنوی :
حدیث از مصطفی گو، تا جهان پر نور گردد / دل از قرآن فرو خوان، تا درون پر شور گردد
■ عطار نیشابوری :
چون چراغی نیست، قرآن برفروز / تا ببینی راه و منزل در نماز
■ ابنسینا در پایان اشارات و تنبیهات :
ما از شرع محمدی عدول نمیکنیم، بلکه علم ما خدمتگزار شرع است.
اینها ایرانیانِ اصیل و مسلمان بودند، نه غربزدگانِ بیریشه و هویتباخته. آنان هم زبان فارسی را پاس داشتند و هم قرآن را.
✅ اسلام، نه عربی است و نه ضد ایرانی؛
اسلام حقیقتی جهانی است که در ایران به زیباترین شکل ممکن تجلی کرد.
اگر امروز عدهای در غرب، با از دست دادن ایمان، زبان و غیرت، ادعای ایراندوستی دارند، باید از حافظ، سعدی، مولوی و فردوسی بیاموزند که ایرانی بودن بدون روح قرآن، چون بدن بیجان است.
آری ؛ آنان که از قرآن بیزارند ولی نام فردوسی و مولوی میبرند، بدانند که همین مفاخر ایران، فرزندان راستین قرآناند، نه منکران آن.
✍ موسی آقایاری
🆔 https://eitaa.com/Myidea/7066
طلوع فکر و اندیشه
🔴 سلام علیکم رحمةالله، سؤال بسیار دقیق و بهجایی مطرح کردهاید. شبههای که در تصویر دیده میشود، از جمله تحریفهای پر تکرار توسط معاندین درباره ابوعلی سینا و کتاب قانون در طب است که متأسفانه توسط برخی کانالها و محافل مجازی بدون آگاهی از فضای علمی و تاریخیِ متن ، منتشر میشود.
و اما پاسخ علمی و مستند و تحلیلی : 👇
■ ۱_ بله، این بخش در قانون ابوعلی سینا وجود دارد؛ اما تفسیر شبههافکنانه و غلط است. ابوعلی سینا در جلد اول قانون در بخش داروشناسی و مزاجها، در ذیل بحث تأثیر مایعات مختلف بر بدن، درباره شراب (خمر) از نظر طبی و مزاجی صحبت میکند؛ نه از نظر فقهی یا اخلاقی.
او در اینجا نه تجویز شراب برای لذت و مصرف عمومی میکند،
بلکه در مقام تحلیل طبی و دارویی است دقیقاً مانند پزشکان امروزی که درباره اثرات داروهای دارای الکل صحبت میکنند، بیآنکه کسی بگوید آنان مروج شرابخواری هستند.
■ ۲. در فضای علمیِ قرن چهارم و پنجم هجری، مفهوم شراب با معنای فقهی و امروزی متفاوت بود. در متون طب سنتی (از جمله آثار جالینوس، بقراط و ابنسینا)، واژهی شراب (شراب طبی، نبیذ، خمر) گاه به محلول داروییِ الکلی یا گیاهی اطلاق میشد که برای استخراج یا نگهداری مواد مؤثرهٔ گیاهان استفاده میشد؛ نه برای مستی.
ابنسینا در چند موضع از قانون تأکید دارد که :
خمر اگر مستکننده باشد، زهر است و نوشیدن آن زیانآور است.
یعنی او از دیدگاه طبی نیز زیادهروی یا مستی را مضر و نابودکنندهی مغز میداند.
■ ۳_ ابنسینا خود، مسلمانِ موحد و حافظ قرآن بود. در الاشارات و التنبیهات مینویسد:
ما ترکنا الصلاة قطّ
(ما هیچگاه نماز را ترک نکردیم.)
و در پایان همان کتاب تصریح میکند :
إنّا لم نخرج عن شریعة محمد ص
(ما از شریعت محمد صلیاللهعلیهوآله خارج نشدهایم.)
شخصی که خود را ملتزم به شریعت پیامبر(ص) میداند، نمیتواند ترویج شرابخواری کند.
■ ۴_ مقصود ابنسینا در این بخش چیست؟ او در قانون، خمر را از نظر اثر بر مزاج و دستگاه گوارش بررسی میکند و میگوید:
اگر بیمار در شرایط خاصی باشد و پزشک بداند الکل میتواند در دوز اندک موجب ضدعفونی و هضم شود، ممکن است در حدّ دارویی از آن استفاده کند.
اما در ادامه همان مبحث، مینویسد :
اگر زیاده از حد شود، دماغ را تباه کند و عقل را بگیرد.
یعنی او صرفا اثر دارویی در حد بسیار اندک از باب اکل میته و اضطرار و با نیت درمانی را توضیح میدهد، نه تجویز برای نوشیدن.
این دقیقاً مانند این است که پزشکی امروز بگوید :
الکل صنعتی در مقدار کم میتواند میکروبکش باشد، اما نوشیدن آن خطرناک است.
❌ ادعای ترویج و آموزش شرابخواری توسط ابنسینا کذب و تحریف عمدی است.
✅ آنچه در قانون آمده، صرفاً بیان علمی اثرات یک ماده (شراب) بر بدن در شرایط خاص دارویی است، نه دستور شرعی یا اخلاقی به مصرف آن.
✅ ابنسینا در اخلاق و شریعت تابع اسلام بوده و بارها بر حُرمت خمر تصریح کرده است.
پس آنچه ابنسینا در قانون درباره شراب گفته، نه تجویز شرابخواری، بلکه تحلیل طبیِ مادهای است که در داروشناسی قدیم کاربرد دارویی داشته.
همانطور که امروز پزشکان درباره الکل حرف میزنند، بیآنکه کسی بگوید مروج مستیاند.
ابنسینا در آثار دیگرش تصریح کرده که از شریعت محمد(ص) عدول نکرده است.
پس تهمت ترویج شرابخواری به او، ناآگاهی یا تحریف آشکار است.
✍ موسی آقایاری
🆔https://eitaa.com/Myidea/7068
طلوع فکر و اندیشه
🔴 پرسش زیبا و دقیقی است، اما درونش یک خلط اساسی وجود دارد :
ما میان نظام طبیعی جهان و نظام اخلاقی و الهی حاکم بر جوامع انسانی فرق نمیگذاریم.
■ خداوند، جهان را بر دو نوع قانون اداره میکند :
الف) قوانین تکوینی ( عمومی)
مثل قانون جاذبه، تبخیر، گردش بادها و ابرها.
این قوانین، برای همه یکسان است؛ مؤمن و کافر، عابد و عاصی.
چنانکه قرآن کریم فرمود :
كُلًّا نُّمِدُّ هَٰؤُلَاءِ وَهَٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ
ما هم به اینان و هم به آنان از بخشش پروردگارت بهره میدهیم. (اسراء/۲۰)
بنابراین بارش باران در کشوری غربی، از باب جریان قانون طبیعت است نه نشانه رضای الهی.
همانطور که اگر مؤمنی از ساختمان بپرد پایین، سقوط میکند؛ چون قانون جاذبه تبعیض نمیپذیرد.
اما آن سقوط، نشانه بیایمانی او نیست، بلکه نتیجه بیتوجهی به قانون تکوینی است.
ب) قوانین تشریعی و معنوی (ویژهٔ انسان ).
این قوانین مربوط به رابطهٔ انسان با خدا و برکت و قساوت دلها است.
در این عرصه، سنّت الهی چنین است :
لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ (ابراهیم/۷)
اینجا سخن از بارش نیست، بلکه سخن از برکت است.
ممکن است باران ببارد، اما برکت ندهد.
ممکن است زمین پُر آب باشد، اما دلها خشک و بیرحمت.
در جوامع غربی هم باران هست، اما در دلها افسردگی، خودکشی، فروپاشی خانواده، بیمعنایی و اضطراب غوغا میکند.
آنها شاید به قانون زمین عمل میکنند، اما از قانون آسمان جدا افتادهاند.
این همان است که قرآن فرمود :
فَنَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ (حشر/۱۹)
خدا را فراموش کردند، و خدا آنان را از خویشتن غافل ساخت.
■ تفاوت میان نعمت ظاهری و نعمت حقیقی است. نعمت الهی فقط نان و آب و باران نیست.
قرآن صریح میفرماید:
فَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا (توبه/۵۵)
یعنی نعمت مادیِ بیروح، گاهی خود عذاب است نه نعمت.
خداوند به برخی، نعمت میدهد تا در غفلت عمیقتر فرو روند.
در ظاهر، باران میبارد و اقتصاد میچرخد؛ اما در باطن، آرامش از روحشان رفته است.
اینان سیرند، ولی بیبرکت؛ آبادند، اما بیحیات.
■ خشم خدا همیشه در قحطی آب نیست. گاهی عذاب الهی به صورت زلزله، بیماری، قساوت قلب یا از دست رفتن نسل صالح ظهور میکند.
قرآن درباره قوم سبأ میفرماید :
فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ (سبأ/۱۶)
یعنی باران را نفرستادیم، بلکه سیل فرستادیم!
آب آمد، اما ویران کرد؛
این همان تفاوت میان نعمت مادی و برکت معنوی است.
پس زیاد بودن باران در کشوری، هرگز به معنای رضایت خدا از آن ملت نیست؛
چنانکه خشکسالی نیز همیشه نشانه خشم نیست، بلکه گاهی تلنگر بیداری است.
■ گناه، رابطه انسان و آسمان را در بُعد معنوی میخشکاند. در جامعهای که دروغ، خیانت، بیعفتی و بیانصافی عادی شود، اثرش در طبیعت هم آشکار میشود.
چون میان انسان و طبیعت، پیوندی عمیق برقرار است.
قرآن این رابطه را صریح بیان کرده :
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ (روم/۴۱)
فساد در خشکی و دریا، نتیجهٔ کار انسانهاست.
بنابراین اگر جامعهای مؤمن بود اما در عمل آلوده شد، ممکن است بر اثر همان گناه، نظام برکت در زندگیاش مختل شود.
اما اگر جامعهای کافر بود ولی در نظم و عدالت و رعایت قانون طبیعت کوشید، از قوانین تکوینی بهره میبرد؛ هرچند در باطن محروم از آرامش است.
■ قرآن، رفاه مادیِ بدون ایمان را استدراج مینامد؛ یعنی نزدیککردن آرامِ انسان به سقوط :
سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ (اعراف/۱۸۲)
خدا میگوید: آنان را با نعمت بالا میبرم تا در اوج غفلت سقوط کنند.
پس باران غرب، اگر بیبرکتِ ایمان است، گاهی همان طناب استدراج است.
لذا ؛ باران دو نوع است :
یکی از آسمان طبیعت میبارد، یکی از آسمان رحمت.
اولی، زمین را زنده میکند؛ دومی، انسان را.
غرب شاید از اولی برخوردار باشد، اما از دومی محروم است.
و ما اگر به خدای آسمان بازگردیم، هر دو را خواهیم داشت: هم آبِ زمین، هم آبِ دل.
آنان باران دارند، اما آرامش ندارند ؛
ما اگر ایمان بیاوریم، خدا به ما هم باران میدهد و هم برکت.
فرق میان باران غرب و برکت شرق، در ایمان است نه در ابر.
✍ موسی آقایاری
🆔 https://eitaa.com/Myidea/7070
طلوع فکر و اندیشه
🔴 برادر عزیز،
دردی که گفتی را انکار نمیکنم. رنج مردم، سنگینی فقر، و لغزش برخی از مدعیان دین را ما هم دیدهایم و از آن اندوهگینیم. اما میان نقد عالمانهٔ رفتار انسانها و انکار حقیقت دین فاصلهای به اندازه زمین و آسمان است.
آنچه شما از آن مینالی، بیعدالتی و دنیاطلبی و ریاکاری است؛ و اتفاقاً قرآن، پیش از همه، همین را فریاد زده است :
كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ. (صف/۳)
بزرگ است خشم خدا از آنکه چیزی بگوید و خلاف آن عمل کند.
اگر در میان روحانیان کسی به ریا و تجمل آلوده شده، او در برابر همان آیه ایستاده، نه در کنار آن. ولی لغزش شاگرد، برهان بطلان مکتب نیست.
در روزگار امیرالمؤمنین (ع) نیز کسانی بودند که با ریش و تسبیح و جامهٔ زهد، نفاق میفروختند. اما علی(ع) را با آنان نسنجیدند، چون میدانستند عدالت علی معیار است، نه رفتار ریاکاران.
تو هم اگر به علی عشق داری، باید همانگونه بیندیشی که او فرمود :
انظر إلى ما قال، ولا تنظر إلى من قال.
به سخن بنگر، نه به گویندهٔ آن.
■ دربارهٔ معیشت روحانیان ؛ بله ، عدهای از اهل علم در نهادها و حوزهها حقوقی میگیرند؛ این، پوششی برای معیشت است، نه هدف دیانت. همانگونه که معلم برای تعلیم مزد میگیرد، پزشک برای درمان، و قاضی برای قضاوت.
اگر کسی این امکانات را ابزار رفاه خود کند، خطاکار است؛ اما اگر آن را نردبان خدمت بداند، مأجور است.
قرآن میفرماید :
وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ
پاداش حقیقی نزد خداست، نه در فیش حقوق.
■ بزرگوار فلسفه در حوزههای اصیل شیعی نه تنها نجس شمرده نمیشود، بلکه بخش جداییناپذیر از حکمت اسلامی است.
ملاصدرا، علامه طباطبایی، و شهید مطهری ره همگی روحانی و فیلسوف بودند.
اگر در گوشهای کسی از روی جهل سخنی گفت، آن نظرِ حوزه و دین نیست، بلکه خطای شخصی است.
در قرآن، نخستین دعوت پیامبران این بود:
أَفَلَا تَعْقِلُونَ. آیا نمیاندیشید؟
و این یعنی دعوت به فلسفهٔ الهی.
■ اسلام اگر برای نفع کسی بود، علی(ع) در محراب کشته نمیشد و حسین(ع) در کربلا تنها نمیماند.
اسلامی که در خدمت قدرت باشد، اسلامِ حقیقی نیست؛ همان چیزی است که تو خود آن را انکار میکنی، و ما هم با تو همصدا هستیم که باید از آن پاک شد.
ولی اگر به نام این اسلامِ ظاهری، اسلامِ ناب محمدی را نیز نفی کنیم، ظلمی دوچندان کردهایم؛ چون عدالت و کرامت انسان، فرزند همان اسلام ناب است.
■ من و شما هر دو درد میکشیم، اما فرق میانمان شاید در نوع نگاه است.
تو بر زخم مینگری و من بر درمان.
تو از خطاکار میگویی و من از حقیقتی که هنوز پاک است.
نه دین، مقصر فقر مردم است و نه ایمان، مانع آزادی اندیشه.
دین حقیقی همان است که علی(ع) فرمود :
الناس صنفان : إمّا أخٌ لك في الدين أو نظيرٌ لك في الخلق.
انسان یا برادر تو در دین است، یا همنوع تو در آفرینش.
اگر روحانیای به ناحق عمل کرد، خود پاسخگوست؛ اما حق را به خاطر باطل دیگران وانگذاشتن، خطایی بزرگتر است.
اسلام را از سرچشمهاش بشناس، نه از رفتار تشنگان گلآلود.
همانطور که از آلودهبودن آبفروش، وجود دریا را انکار نمیکنند.
بگذار آخر سخن چنین باشد :
من به نام دین سخن نمیگویم که سود برم،
سخن میگویم تا نانِ ایمان را از خاکستر بیاعتمادی بیرون آورم.
اگر تو از ریا خستهای، من هم خستهام؛
ولی خستگی ما دلیل مرگ حقیقت نیست،
بلکه نشانهٔ زندهبودن وجدان ماست.
✍ موسی آقایاری
🆔 https://eitaa.com/Myidea/7075
🔴 حجاب زنجیر نیست،
بلکه بال پرواز است ؛ نه حصار زن، که حصانت اوست.
خداوند حجاب را واجب نکرد تا زن را پنهان کند، بلکه تا گوهر وجودش را از چنگ نگاههای طمعآلود حفظ کند و ارزشش را از سطح جسم به قلهٔ روح ارتقا دهد.
حجاب اعلام استقلال زن از بازار مصرف شهوت است؛ بیانیهای است که میگوید : من، تابلوی نگاه دیگران نیستم، آینهٔ وقار و ایمانم. جامعهای که زن را بیپرده میخواهد، در حقیقت زن را بیحرمت میخواهد، و تمدنی که بر برهنگی میبالد، پیش از زن، کرامت انسان را عریان کرده است.
حجاب یعنی زن بگوید : من در مدار خورشید عفاف میگردم، نه در چرخش نگاهها. و این همان آزادی حقیقی است که نه غرب فهمید و نه مدعیان روشنفکری؛ چرا که آنان آزادی بدن را گرفتند و آسایش دل را از دست دادند.
✍ موسی آقایاری
🆔https://eitaa.com/Myidea/7076