خاطراتی از دفاع مقدس
🌷🕊🌷🕊🌷
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌸 نشان بی نشانها یا مدال شناسایی
✍در خاطرات بیادماندنی از دوپازای سردشت به شهادت و جاوید الاثری چند نفر از رزمندگان تیپ ویژه شهدا، اشاره ای نمودم ، بر آن شدم از زحمات خادمان گمنام جبهه های دفاع مقدس یادی کنیم ،که در قلبهای خود اسرار بی بدیلی را نهفته دارند.برو بچه های #تعاون رو میگم.
🍀ماجرای ما از زمان و مکانی آغاز میشود که برای اولین بار و در بدو ورود هر رزمنده که پا به عرصه دفاع مقدس میگذاشت به او نشان افتخاری را می سپردند. تعجب نکنید!
🍀امروزه اگر بدنبال #مدال باشید، آنقدر نیاز به مدرک و اثبات و آشنا و دلیل نیاز دارد که اصلا"ازخیرش خواهیدگذشت، مگرآنکه پاداش ریالی و...آن ؛ ما و شما را وسوسه نماید و با چنگ و دندان با آن بچسبید!
🍀با این احتساب در بخشی از دوران انقلاب اسلامی ودفاع مقدس نیازی به این همه تشریفات نبود.بله از #پلاک_شناسایی سخن میگویم ،که مدال طلای ناب با گوهر زمردنشان رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است، از نشانی سخن میرانم که:
🍀از قطعه #فلز_نسوز_آلومینیومی ،میگویم که مشخص کننده،مشخصات فردی و ظاهری رزمنده و یگان محل خدمت او بود و هر کدام از رزمندگان و...که به منطقه عملیاتی پا می نهادند،موظف به دریافت و استفاده از آن می شدند.
🍀عزیزی خاطره ای میگفت از این پلاک که درابتدای جنگ به دلیل نبود امکانات و تجهیزات پشتیبانی کننده ، از زنجیر سفید دانه تسبیح و آن گیره دوسرشکاف مرسوم که بعدها همه داشتند و به مرور زمان و با تماس به بدن رو به زردی می گذاشت را نمی گویم !روزهای ابتدایی جنگ و قبل از همین زنجیر ها ی متداول امروزی ؛ به قول امروزی آنتیک ، خبری نبوده و از #سیم_تلفن_جنگی به جای زنجیر آن استفاده می شده. و امان از زمانی که این سیم بر می گشت و در اصطلاح میگفتند گردن رو گرفته و زخمی عمیق ایجاد میکرد و یا زمانی که بر اثر شدت انفجار لایه رویی سیم جنگی آب میشد و در بدن می نشست وسوختگی عمیقی را ایجاد میکرد.
🍀راستی من از سه نوع پلاک اعطا شده دو مدل آن را تا همین اواخر داشتم اما به مرور با سایر وسایل زندگی در اسباب کشیهای دنیوی محو گردیدند.
🍀یادم هست ،تابستان سال ۱۳۶۱ در پادگان پیرانشهر ،نوجوانی هم سن وسال همان دوران خودمان با چند صفحه کاغذ خط کشی شده توسط خط کش و در چند لایه که معلوم بود نه زیر دستی داشته و هم به شکلی نا بلد از کاربن تحریرآبی رنگ استفاده کرده سر رسید ، از بچه های قسمت #تعاون واحد پرسنلی بود.
🍀به دستور فرمانده دسته برادر جانباز خدادادرجبی به خط شدیم و یک فرد زیبا روی و خوش اندام با لباس جنگلی همان دوران تیپ برای ما از اهمیت این پلاک و قوانین مرتبط با آن مثل قانون ژنو صحبت کرد.
💥به مرور متوجه شدیم ، اگه گیر دشمن ضد انقلاب بیافتیم، #مثله شده بر میگردیم، با #تیر_خلاصی_تو_سرمون ،تازه اگه #سرمان پیدا شود... همرزمان خیلی خوب متوجه می شوند که ضد انقلاب اصلا در فکر و درصدد گرفتن اسم و آدرس نبود.
💥تازه ، دشمن بعثی که از رزمندگان زیر #شکنجه_اعتراف میگرفت و اصلا به سالم و زخمی بودنشان هم اهمیتی نمیداد. باز هم بهتر از ضد انقلاب داخلی بود.
🍀با این حال باید مشخصات فردی را به زبان خوش میگفتی و حوصله ی بازجویان #اطلاعات_نظامی را سر نمی بردی و بر روی اطلاعاتی که داشتی کلنجار و تفره، نمی رفتی البته باز هم این مورد اخیر بستگی به مقاومت خودت داشت و...
🍀 میخواهم این مطالب را یاد آور شوم که به هر جهت قانون ژنو نه تنها رعایت نمی شد، که هیچ! اصلا" نامفهوم ،غیر مستند و مستدل و شوخی ومسخره بود و هست.
💥از دشمنی که بنا به دستورش حمله و نابودی انقلاب اسلامی ایران را در سرداشت.تا زندانهای مخفوف و بدون آمار و اطلاعاتِ صلیب سرخ در عراق ، چنین امری محال به نظر نمیرسد. بالاخره رابطه ارباب و نوکر باید جایی خودرا نشان دهد. و بدرد بخورد دیگر...