🍃حقیقت آرامش
بدون تو دنیا روی آرامش را نخواهد دید. تشویش و اضطراب عاقبت حتمی دنیایی است که مهیای آمدنت نمیشود. ما به این امید زندهایم که روزی خواهی آمد و ما در شلوغبازار دنیا در کنار تو آرامش را خواهیم چشید.
#حقیقت
#آرامش
#بهانه_بودن
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
81071602364.mp3
7.94M
- بندگی امری جانبی و موازی با زندگی روزمره نیست!
✦ بلکه به عنوان مهمترین و تنها هدف خلقت ما، امری تخصصی، ریاضی، نیازمند یادگیری و مهارتآموزی است که مطالعه، شنیدن، تمرکز و تمرینِ بسیار میخواهد.
#⃣ #مذهبی #خویشتن_داری #صوت
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️ چه کسی بهترین زندگی را دارد؟
✍🏻 استاد علی صفایی حائری
#⃣ #مذهبی #زندگی #نماهنگ
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
🍃شاهد شهیدان
این روزها در باغ شهادت باز شده و گلچینشدههای دست خدا، نوبت به نوبت وارد باغ میشوند.
سهم ما از این شهادتها تماشا شده و احساس جاماندگی که چونان بغضی راه نفس را در گلویمان سد کرده. با این بغض چه کار باید کرد؟
آخرین نگاه کسانی که پر کشیدهاند، گویا پیامی دارد برای ما: دنیا جای ماندن نیست و دل بستن به دنیا کار آدمهای عاقل نیست.
رشتهای که از دل ما به دنیا بسته شده، به قدری محکم است که میل پریدن را از ما گرفته. فکری برای این رشته باید کرد؛ کسی جز تو توان گسستن این رشته را ندارد.
صبحت بخیر شاهد شهیدان!
#صبح_بخیر
#بهانه_بودن
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
🌱 #امام_علی علیه السلام فرمودند :
هرگاه #فاطمه را می دیدم ،
تمام غم و غصه هایم برطرف می شد ... 🖤
📖 کشف الغمه ٬ ۳۶۳
#⃣ #حدیث_روزانه ✨
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
97087853042.mp3
540.6K
شهادت بانوی دو عالم را تسلیت عرض میکنیم🖤
تولید شده در رسانه ی نجوا 🌱
#⃣ #رسانه #گویندگی
#فاطمیه #صوت
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
📚کتاب خاطرات سفیر
#بخش_هفدهم:
امبروژا ادامه داد:
«من نمی تونم بپذیرم بچه هام صبح تا شب از این مزخرفات ببینن. خودم هم هیچ علاقهای به این فضای فاسدی که فرانسه ایجاد کرده ندارم.»
گفتم:
«توی آمریکا مگه از این پوسترها نیست؟»
گفت:«نه! اینا دیگه گندش رو آوردن. اون جا قانون اجازه ی نصب همچین چیزی رو نمی ده. اگر هم کسی این کار رو بکنه باید جریمه بده. اما این جا همه چیز آزاده! احمقانه است.»
گفتم:
«همه چیز جز دین داری!»
با یه تأکید خیلی قوی گفت:
«دقیقا! دقیقاًً! همه چی جز خدا.
مسخره است!»
- می دونی که؛ فرانسه کشوری لاییکه.
- این که مسخره تر از همه ی اونای قبلیه! من کسی رو که توی قرن ۲۱ هنوز نفهمیده خدا وجود داره نمیفهمم. حالا تصور کن این بشه قانون! زندگی وسط همچین اجتماعی برای من غیر ممکنه.
اون شب تا دیر وقت درباره ی جایی برای زندگی با امبر صحبت کردیم؛ جایی که مناسب باشه، جایی که هیچ ظالمی به خودش حق تجاوز به دیگری رو نده، جایی که حتی اگر رفاه زیادی نداشته باشه، اطرافت رو آدمای عاقل و معتقد گرفته باشن؛ آدمایی که از دیدنشون و همنشینیشون، کلی لذت ببری و وقتت هم تلف نشه. اینا چیزایی بود که برای امبروژا خیلی مهم بود. براش دنبال سرزمین می گردم.
....📚....
«مارمولک پخته یا حلزون برشته»
استادم از دو سه روز قبل گفته بود که قراره بریم لَوَل؛ شهری که نصفه ی دوم لابراتور اون جاست. اون روز همه انسمی های پاریس دعوت بودن لابراتور ما که تازه انسم شده، تا هم با دانشجوهاش آشنا بشن، هم دانشجوهای ما با اونا آشنا بشن، هم ناهار توی یه رستوران هشل هفت، مهمون هم دیگه باشیم، و هم کلی «هم» های دیگه.
اما من که باهاشون آشنا بودم! نبودم؟ خانم استاد بوشَغد محترم رو که یادتون هست؛ همون که هیچ خوش نداشت من با اون حجابم دانشجوی انسم باشم، به این دلیل که غیر ممکن بود (!) و استاد اوسط عزیز که متقاعد شده بود من دانشجوی انسم نباشم، به خصوص که با آقایان دست هم نمی دم.
وای وای دختره ی مسلمون! همه شون توی اون روز پر شکوه حضور به هم می رسوندن و تصور کنید چه قدر لذت میبردن از این که یک محجبه دست نده در جمع مهربون و صمیمی انسم حضور داشته باشه!
روز موعود توی لول بودم. چه قدر خانم استاد بوشغد سختش بود طفلی! شما هم اگه بودید، پدرتون در می اومد؛ اون هم وقتی مجبور باشید هفت ساعت تمام نشون بدید اصلا متوجه حضور تنها محجبه ی جمع نشدید کسی که دست بر قضا دور میز کنار شما هم نشسته و از شانس بد شما خودکارتون، که همه ی حواستون بهشه می افته تو بغل طرف و شما نهایتا مجبور به طرز یهویی (!) متوجه حضورش بشید؛ اون هم وقتی بهتون لبخند می زنه و خودکارتون رو می ده دستتون!
- سلام خانم بوشغد
- اوه سلام شمایید؟ (!)
عجب، برای من مثل این بود که یه مادر بعد از به دنیا آمدن بچه ش بگه:
اوه من بچه داشتم؟!
ناهار مهمون لابراتور بودیم؛ اون هم توی رستوران چینیا! بوی مارمولک پخته فضایی رستوران را گرفته بود. پروفسور غیشیغ توضیح داد که همه ی رستوران های اطراف رزرو بوده ن و اون از این فرصت استفاده کرده تا ما با غذاهای چینی آشنا بشیم. من نمی فهمم آخه «موش برشته» هم آشنا شدن داره؟ باز هم از سر اتفاق سر میز ناهار نشستیم و رو به روی خانم بوشغد.
یکی از دخترای انسم سمت راستم بود. اسمش سلین بود، فوق العاده مهربون و خوش اخلاق. گفت:
«ببخشید، چه قدر این مانتوی شما قشنگه! این لباس محلی شماست؟»
- نه، این یکی از پوشش های رسمی کشور منه؛ برای وقتی که یه خانم می خواد از محیط خونه بیرون بره. این نقش هم سنتی ایرانه.
- شما ایرانی هستید؟!
- بله
وای چه جالب!
و سر صحبت باز شد درباره ی همه چی و خیلی زود رسید به غذاهای چینی.
پیش خدمت یه خانم چینی بود با یه پیشبند قرمز که روش یه اژدهای زرد رنگ بود. اومد جلو و نفری یه فهرست غذا داد دستمون. جلوی هر غذا همه ی مواد به کار رفته نوشته شده بود. وسط اسم های عجیب و غریب، دنبال کلمه ای آشنا می گشتم که بشه خورد و نمُرد.
از سلین پرسیدم:
«تو می خوای چی سفارش بدی؟»
فکر کنم صدف بخورم. خیلی خوشمزه است! البته به کیفیت صدف و نوع پختش هم بستگی داره ها. راستی، شما توی ایران صدف میپزید؟
- نه.
- خب، تو اگر نمی خوای صدف بخوری، خرچنگ هم خوشمزه است!
سرم رو کردم توی منو، بلکه چیزی پیدا کنم؛ اما فایده نداشت. ای بابا مقبول ترین غذاش «حلزون و سبزیجات» بود که هیچ تناسبی با عقل ایرانی نداره. ناچار قید غذا رو زدم و رفتم سراغ سوپ ها. یکی یکی خوندم ببینم توی هر کدام چی پیدا می شه. غالبشون یا گوشت پرنده داشت یا چرنده، جز یکی!
📚 ادامـه دارد...
📒 #کتاب_خاطرات_سفیر #مطالعه
#کتابخوانی #کتاب
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❇️نماهنگ فوقالعاده زیبای
«راضی باش»❇️
🔈شعر و نوای:
عبدالحسین شفیع پور
تقدیم به همه مادران
بهخصوص حضرت زهرا(سلام الله علیها)
#⃣ #مذهبی #فاطمیه #نماهنگ
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
114105245268.mp3
8.56M
" خویشتنداری محصول یادگیریهای ماست! "
▫️سالها آموزش، مطالعه و برنامه،
اگر منجر به ایجاد و تثبیت امنیت و آرامش در ما و اطرافیانمان (نسبت به ما) نشود؛
یعنی خویشتنداری در ما تولید نشده است!
✘ عالمی بیتقواییم و زنبوری بیعسل...
#⃣ #مذهبی #خویشتن_داری #صوت
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
#رایحه_ای_عشق
و چه بی ذوق
جهانی
که مرا
با تو ندید... ❤️
#محمد_علی_بهمنی
#شعر
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
🍃دست خدا
اغتشاش فقط برای امروز نیست. شیطان همیشه در حال اغتشاش است؛ گاهی در کف خیابان و گاهی در خانۀ دلمان و گاهی هر دو. کار شیطان خراب کردن است، یا ساختمانهایمان را خراب میکند یا ایمانمان را و گاهی هر دو را. بدون تو مبارزه با شیطان، خیالی بیش نیست. دستمان به سوی تو دراز است آقا!، تا زیر پای شیطان از میان نرفتهایم، دستمان را بگیر.
صبحت بخیر دست خدا!
#صبح_بخیر
#بهانه_بودن
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
137127314835.mp3
8.41M
🦋زیارت عاشورا 🦋
با نوای علی فانی
گوش بدید و لذت ببرید 🙃
#⃣ #زیارت_عاشورا #صوت
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢📢
144134547903.mp3
9.82M
※ تمام خویشتنداریها،در تمام اعمال و نیات انسان؛زمانی به ثمر مینشیند که :
شما در بخش #زبان خویشتندار شوید!
✘ محال است کسی،مهارِ زبان خویش را نداشته باشد،اما خویشتنداری او در بخشهای دیگر به رشد روحی او بینجامد!
#⃣ #مذهبی #خویشتن_داری #صوت
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
📚کتاب خاطرات سفیر
#بخش_هجدهم:
به سلین گفتم:
«ببخشید این کلمه ای که نوشته چیه؟ گوشته؟»
- نه! یعنی تقریبا آره گوشته.
پرسیدم که گوشت چیه براش توضیح دادم که من چی رو می تونم بخورم و چی رو نمی تونم. با توضیحات سلین دستگیرم شد که دریاییه و چیزی شبیه میگو؛ اما از خاندان صدف اینا هم نیست. سفارش غذا رو دادم؛ یه سوپ و یه سالاد. سفارش بقیه چی بود؟ یک پیش غذا و یک پرس غذای حسابی و سالاد. پیش دستی کردم و برای سلین،که یه کم از نوع سفارش من متعجب شده بود از عشق وافرم به سوپ و سوپی جات تعریف کردم تا قبل از این که سؤالی بپرسه جوابش رو گرفته باشه.
- نه بابا! جدّی جدّی این قدر سوپ دوست داری؟
- آره خیلی زیاد. سوپ باشه، حالا از هر نوعی بود بود. ایران هم که بودم همین طور بودم. مهمونی هم که می رفتیم ترجیح می دادم به جای هر غذایی فقط سوپ بخورم. در واقع بهتره بگم نمی تونم سوپ نخورم.
- چه قدر جالب!
چشمتون روز بد نبینه! کاسه ی سوپ رو گذاشتن جلوم، چشمام گرد شد. اون قدر ازش فاصله گرفتم و چسبیدم به صندلی که نزدیک بود صندلی چپ شه. توی دلم بد و بیراه بود که نثار طباخی چینی می شد. نامردا! حالا چون من حلزون و صدف نمیخورم باید سوپ ملخ بهم می دادید؟ از کجا مطمئن می شدم که ملَخه پخته و یهو پر نمی زنه بیاد روی سر و صورتم؟! همه ی تخیلم به کمکم اومده بود تا هر چه بیشتر حالم از غذا به هم بخوره.
ای بابا! باید چه کار می کردم؟ تصمیمم رو گرفتم با خودم گفتم:
«فقط سالاد می خورم و توی یک فرصت مناسب که جماعت مشغول لمبوندن و حرف زدن هستن، سوپ رو با مَلَخاش تحویل یکی از این پیش خدمت ها می دم.»
شروع کردم به خوردن سالاد کاهو که دو تا برگ کلم و پنیر هم کنارش بود.
سلین گفت:
«اِ... پس چرا سوپ نمی خوری؟»
گفتم:
«خب خیلی گشنم نیست. یکیش رو بیشتر نمی تونم بخورم. ترجیح می دم سالاد بخورم. درسته که سوپ فوقالعاده است اما سبزیجات خیلی برای سلامتی بهتره!»
من از سرگشنگی و بی غذایی کاهو میخوردم و اطرافیان در وصف فواید غذاهای گیاهی حرف می زدن و هی من رو تشویق میکردند و می ستودن! به به و چه چه که به هوا بلند بود و من سر تکون می دادم که تشویق دوستان بی جواب نمونده باشه. غذای بقیه و کاهوی من که تمام شد، نوبت دسر شد. توی فهرست دسرها دنبال یک دسر بزرگ و حجیم می گشتم؛ بلکه به زور و ضرب دسر یه کمی سیر شم.
همه سفارشهامون رو دادیم. هنوز آخرین جملات حضار در تحسین رعایت غذایی من تمام نشده بود که پیش خدمت جلو چشم اون جماعت، یک ظرف بزرگ بستنی گذاشت جلوی من؛ چهار پنج تا گلوله ی خوشگل بستنی با شکلات و خامه و توت فرنگی و یه مشت فشفشه و جنگولک روش! با چنان عشقی به ظرف بستنی نگاه میکردم که جرأت سؤال کردن برای هیچکس نموند. ته دلم با بستنی ها درد دل می کردم و از جفای روزگار میگفتم و این که اون روز چه قدر گشنه مونده م و اون بستنی ها مثل نوریه در تاریکی معده! اون قدر انگیزه داشتم که بدون توجه به نظر اطرافیان با قاشقم تا ته بستنی ها رو بخورم.
صدا از کسی در نمی اومد. شاید هم همه مشغول حرف زدن بودن. اصلا اون لحظه برام فرقی نمی کرد. اگر کسی هم چیزی میگفت، من نمی شنیدم؛ چه در تحسین دستور غذایی چه در نکوهش اون. همیشه معتقد بوده م نباید برای حرف مردم اهمیت قائل شد!
📚 ادامـه دارد...
📒 #کتاب_خاطرات_سفیر #مطالعه
#کتابخوانی #کتاب
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💲دلار در تلگرام ۴۱ هزار تومان، در میدان فردوسی ۳۷ هزار تومان! ما با یک جنگ ترکیبی توهمزا روبرو هستیم
#⃣ #خبر #فضای_مجازی #نماهنگ
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
🍃 مایه آرامشم
کاش باور کنیم که آسایش اگر موجب غفلت از تو باشد، از هر اغتشاشی بدتر و زیانبارتر است و اغتشاش اگر دل ما را به سوی تو بکشاند، از هر آسایشی قیمتیتر و آرامشبخشتر است. من در دل این اغتشاشها دوست دارم دنبال تو بگردم. کجایی آقا؟!
صبحت بخیر مایۀ آرامشم!
#صبح_بخیر
#بهانه_بودن
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
🌿 حضرت زهرا سلاماللهعلیها در خطبه فدکیه فرمود: «... بَقِيَّةٌ اسْتَخْلَفَها عَلَيْكُمْ، کِتَابُ اللَّهِ النَّاطِق»؛ «... برای خداوند ميان شما يادگاری است كه خداوند آن را بر شما خليفه قرار داد؛ آن، کتابِ ناطقِ خداوند است».
📚 فرازی از خطبه فدکیه.
#⃣ #حدیث_روزانه ✨
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
🦋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم🦋
یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ ﴿١﴾ هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأمِّیِّینَ رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ ﴿٢﴾ وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿٣﴾ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ﴿٤﴾ مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿٥﴾ قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ﴿٦﴾ وَلا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ﴿٧﴾ قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿٨﴾ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٩﴾ فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الأرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ﴿١٠﴾ وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ ﴿١١﴾🦋
امام صادق علیهالسلام:
هرکس سوره جمعه را در هر شب جمعه بخواند ، کفاره گناهان ما بین دو جمعه او خواهد بود
بحارالانوار ، ج۸۶ ،ص ۳۶۲🦋
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام دربارۀ امام چه میگوید؟
😍 رهبر بیهمتا…
#⃣ #رهبر_انقلاب #آگاهی #نماهنگ
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
169159306795.mp3
8.41M
🦋زیارت عاشورا 🦋
با نوای علی فانی
گوش بدید و لذت ببرید 🙃
#⃣ #زیارت_عاشورا #صوت
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
📚کتاب خاطرات سفیر
#بخش_نوزدهم
«چه کسی مسیح رو به صلیب می کشه؟»
شنبه بود؛ همون پنج شنبه ی خودمون! شال و کلاه کردم و راه افتادم که برم کلیسا. می خواستم برم جایی که بدونم محل دعا کردنه؛ برای دیدن آدم های خدا پرست، برای دیدن آدم هایی که قحط هستن.
رفتم کَته دِغَل شهرمون؛ بزرگ ترین و قدیمی ترین کلیسای شهر، چیزی توی مایه های مسجد جامع در مقایسه با بقیه ی مساجد. بیرون کلیسا وایساده بودم و اون همه جلال و جبروت رو نگاه می کردم که یک نفر اون طرف تر توجهم رو به خودش جلب کرد؛ یه آقای جوون خیلی مرتب که لبخند به لب داشت و همراهش چیزی شبیه سبد چرخدار خرید بود، فلزی و طبقه بندی شده، توش هم پر از کتاب و جزوه. به نظرم اومد منتظر کسی یا چیزیه. به هر حال به من مربوط نبود. سرم را انداختم پایین و رفتم جلوی در ورودی کلیسا. هر چی منتظر شدم یه نفر بیاد بیرون که ببینم اجازه ی ورود دارم یا نه، خبری نشد.
بالاخره، به یه عابر گفتم:
«سلام ببخشید، من اجازه دارم وارد این کلیسا بشم؟ چون مسلمونم و نمی دونم این کارم مسیحی ها رو ناراحت می کنه یا نه.»
- نه... نه... فکر نمی کنم اشکالی داشته باشه. یعنی من خودم هیچ وقت نیومدم این جا اینه که درست نمی دونم چه خبره. اگر کسی اون تو هست، می خواید سؤال کنید.
آروم در کلیسا را هل دادم به سمت داخل و وارد شدم. چه قدر از نظر معماری باشکوه و قشنگ بود! با عظمت و با ابهت و خوش رنگ و پرتزئین و خالی.
این ها خدایان ظواهر هستن. همه چی ظاهرش زیبا و فوق العاده است. از کناره ی دیوار راه افتادم به سمت جلو. صدای قدمام توی فضای ساکت و بزرگ کلیسا می پیچید. دو طرف جاهایی درست کرده بودن با مجسمه های حضرت مریم و حضرت عیسی و حواریون. پایین مجسمهها جایی بود برای دعا کردن و روشن کردن شمع. به مجسمه ها نگاه می کردم و با هر کدوم چه قدر حرف و حدیث یادم می اومد.
رسیدم به مجسمه حضرت مریم. بزرگ بود. یه زن جوان رنج کشیده با یک لباس بلند تا مچ پا؛ چیزی شبیه مقنعه تا روی شونه ها و پارچه ای چادر مانند که از روی سر تا روی زمین کشیده می شد. محجوب و محجبه، مظلوم و نگران، هنوز در روزه ی سکوت. دیدم مریم به کودکی اشاره می کنه؛ یعنی سخن گفتن را به کودکم می سپارم. مجسمه ی کودک آن طرف تر بود. کنارش رفتم. صدای کودک توی کلیسا پیچید:
«همانا من بنده ی خاص خدایم که مرا کتاب آسمانی و شرف نبوت عطا فرمود.»
به مریم لبخند زدم:
«می دونم مریم جان! شهادت می دم که تو پاک بودی و بنده ویژه ی خدا.»
جلوتر رفتم مجسمهای از عیسی بود روی صلیبی که هرگز به اون کشیده نشد.
صدای خدا می آد:
«عیسی، تو به مردم گفتی که من و مادرم را دو خدای دیگر به جای عالم بدانید؟»
عیسی، رنجور و خسته می گوید:
«خدایا، تو از هر شبیه و مثل و شریک منزهی. هرگز نرسد که چنین سخنی به ناحق گویم. چنان که من این گفته بودم، تو می دانستی؛ که تو از اسرار من آگاهی و من از سرّ تو آگاه نیستم.»
عیسی قرن هاست که این جملهها را فریاد میزنه. چه قدر سختی کشید تا به مخالفان بفهمونه که پاکه و برگزیده و چه قدر سخت تر بود که به موافقان بفهمونه که او خدا نیست و هنوز که هنوزه او را خدا می دونن و به نام اون دو بزرگوار، شرک به خورد مردم می دن.
چه قدر اون جا عیسی مظلومه. چه قدر مریم تنهاست.
صدایی از پشت سرم گفت:
«این مجسمه ی عیسی است. اون هم مریمه.»
برگشتم. پشت سرم همون آقای جوونی بود که بیرون کلیسا با یه سبد پر از کتاب وایساده بود. همچنان لبخند روی لباش بود و دو تا کتاب هم توی دستش.
صدای فریاد عیسی اون قدر بلند بود که صدای اومدن اون آقا رو نشنوم. گفتم:
«بله می دونم. می شناسمشون.»
به نظر می اومد از این که من رو توی کلیسا می بینه یه کم ذوق زده است. گفت:
«کلیسای خیلی بزرگ و مجللیه! فوق العاده ست؛ نه؟»
گفتم:
«بله، خیلی زیباست!»
ادامه داد:
«از این جهت گفتم که من قبلاً به چند تا مسجد هم رفته م. کوچولو و خیلی خیلی ساده هستن.»
گفتم:
«البته بستگی به مسجدش داره. مثلا توی ایران مساجد زیادی هستن که شاهکار معماری هستن و فوق العاده. اما بله داخل مسجد اغلب همین طوره که شما می گید.»
- ملیت شما چیه؟
- من ایرانی ام
- فارسی!
- بله زبان ما فارسیه.
- عجب! پس حدس من اشتباه بود. اجازه بدید...
چند قدم اون ورتر، کتابای توی دستش رو با کتابای توی سبد عوض کرد و دو تا کتاب به زبان فارسی آورد و داد دستم. تبلیغ مسحیت بود. اون آقا یه مبلّغ مسیحی بود؛ البته از نوع جدیدش!
گفت:
«بفرمایید! ما برای خدا کار می کنیم. سعی می کنیم خدا رو به مردم معرفی کنیم. اگه سؤالی هم داشتید، من در خدمتم.»
📚 ادامـه دارد...
📒 #کتاب_خاطرات_سفیر #مطالعه
#کتابخوانی #کتاب
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ما باید شناختمان را نسبت به خود، هستی و خدا به یقین برسانیم.
🔰 گزیدهای از دیدار دانشجویان خواهر شرکت کننده در طرح ولایت دانشجویی با آیت الله مصباح یزدی
۹۸/۵/۲۰
#⃣ #علامه_مصباح #دینی #نماهنگ
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
با سلام در نظر داریم چله ای رو با موضوع نماز اول وقت و زیارت عاشورا شروع کنیم.
چله از امروز «۹دی ماه ۱۴٠۱» شروع می شود.
برای ارزیابی خود نظرسنجی را در پایان هر روز بزنید.
باتشکر
«موسسه نجوا»
📌 ایتا، خانواده، ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
حضرت امام باقر (علیه السلام):
⛔️ از تنبلی و بی حوصلگی بپرهیز. چرا که آن دو، کلید هر بدی اند.
📚 تحف العقول، ص ۲۹۵
#⃣ #حدیث_روزانه ✨
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢
🍃تدبیر خدا برای زمین
از وقتی بنا گذاشتهام که رشتۀ تدبیر زندگیام را به تو بسپارم
به فکر جشنی هستم که برای این واگذاری میخواهم به پا کنم.
در این جشن من هستم و خدا.
فرشتهها را هم دعوت میکنم.
رشتۀ تدبیر بناست به تو سپرده شود
پس نمیشود تو نباشی.
حالا خودت بگو جشن سپردن رشتۀ تدبیر به دست تو
کی و کجا بر پا شود؟
هر جا که بگویی میآیم.
تعیین زمانش هم با تو
ولی چون دارد دیر میشود
التماس میکنم به تأخیر نینداز.
مولای مهربانم!
تو اگر اراده کنی
مرا در چشم بر هم زدنی به هر کجا که بخواهی میبری.
میخواهم پیشنهاد کنم
اگر میشود مکان جشن، کربلا باشد
بالاسر یا بین الحرمین
هر کدام که تو بگویی.
همین حالا رشتۀ تدبیر را بگیر در دستت
ولی زمان جشن را بگذار شب جمعه.
برای یک بنده، جشنی شادتر از این جشن پیدا نمیشود.
بیا و زودتر از این شادی را مهمان دلم کن.
به مکان و زمان اگر راضی هستی بگو
که میخواهم دعوتنامه بفرستم برای فرشتهها.
تو تدبیر خدا برای زمینی
و من میخواهم تدبیرم را به تو بسپارم.
ممنون میشوم اگر قبولم کنی
میمیرم اگر ... .
صبحت بخیر تدبیر خدا برای زمین!
#صبح_بخیر
#بهانه_بودن
📌 ایتا؛خانواده،ارتباط و دانایی ♨️
➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
🎙 ما را دنبال کنید 🔎
📢 ندای جوان انقلابی 👊
🆔 @NAJVA_ORG 📢