eitaa logo
|•ناڕوَݩ🌿'
297 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
134 ویدیو
4 فایل
🎗•|آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی سایه‌ی نارونی تا ابَدیَت جاری‌ست به سراغِ من اگر می‌آیید...نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد چینیِ نازکِ تنهاییِ من... 🌱۱۴۰۰/۶/۱۷ 📬 http://payamenashenas.ir/NARVAN @NaRvAn_20 ⌝یامھد؎ﷻ⌞
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•• . 🌱به‌راستی زن بودن کار مشکلی‌ست مجبوری مانند یک رفتار کنی! همانند یک کار کنی! شبیه یک بنظر برسی! و مثل یک فکر کنی! . •••
•• . ناراحت کردن یک آدم مثل پرتاب تیر به آسمونه که نمیدونی کجای زندگیت قراره برگرده پایین و یقه خودتو بگیره🏹 . •••
•• . 🍃 ناامیدم مکن از سابقه‌ی لطفِ ازل تو پسِ‌پرده چه‌دانی‌که که خوب‌است و که زشت . •••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماهِ‌من غصه چرا؟؟ تو مرا داری و من هر شب و روز، 🌙آرزویم همه خوشبختی توست . •••
|•ناڕوَݩ🌿'
ماهِ‌من غصه چرا؟؟ تو مرا داری و من هر شب و روز، 🌙آرزویم همه خوشبختی توست #آسمانِ‌امشبِ‌شهرِمن #نا
•• . 🌙ماه من، دل به غم دادن و از یاس سخن‌ها گفتن "کار آنهایی نیست که خدا را دارند" 🌙ماه من، غم و اندوه اگر هم روزی، مثل باران بارید یا دل شیشه‌ای ات از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست با نگاهت به چتر شادی وا کن و بگو با دل خود که خدا هست، خدا هست هنوز.. او همانیست که در تارترین لحظه شب، راه نورانی امید نشانم می‌داد او همانیست که هر لحظه دلش میخواهد همه زندگی‌ام، غرق شادی باشد🍃 . •••
|•ناڕوَݩ🌿'
•• . "وَ‌ کَـم‌ مِن‌ ضالَّ‌ رَأی‌ قُبَّــة َ‌الحُسین ِ‌فَاهتَدی" و ‌چه بسیار ‌گمراهانی‌ که با ‌دیدن‌ گنبد‌ ‌هدایت ‌شدند!🤍 . •••
عاشق شغلمم چون میتونم یک عامل باشم برای تربیت یک دلیل برای تغییر شخصیت و وضعیت یک انسان و باید خیلی مراقب باشم مراقب رفتار و کردار و گفتارم حالا که واردش شدم هیچ وقت نباید این کارو ساده بگیرم
•• . می‌روی که بخوابی! چراغ را خاموش می‌کنی سرت را روی بالِشتَت می‌گذاری و چشمانت را می‌بندی و به دلیلی که نه تو می‌دانی و نه من و نه هیچ‌کس دیگری «همچنان بیدار می‌مانی...» . •••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•• . برو اے دانہ‌ے خوش طعم! ڪه مرغ ِ دل من از پی ِ صید نماندیش دڪَر بال و پرے..! . •••
••. . 🎗•|چه کسی نابیناست؟ مردی نابینا در شبی تاریک چراغی در دست درحالی که کوزه‌ای را بر شانه‌اش نهاده بود در راهی می‌رفت. فضولی به او رسید و گفت: «ای نادان! روز و شب که برای تو یکسان است و روشنایی و تاریکی تفاوتی ندارد، پس برای چه این چراغ را دست گرفته‌ای؟» نابینا خندید و گفت: «این چراغ را برای خود نیاورده‌ام، بلکه برای کوردلانی مانند تو آورده‌ام تا به من تنه نزنند و کوزه‌ام را نشکنند.» . •••