eitaa logo
نَبـات | 𝗡𝗮𝗯𝗮𝘂𝘁
5.5هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
288 ویدیو
70 فایل
- سَلامٌ‌عَلَىٰ‌آلِ يٰس، ☁️✨ - • ‹ مَنْ عَرَفَ نَفْسَه فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه 🌿 › • •ارتباط‌ با‌ مَن 🌸👇🏼 ؛ https://daigo.ir/secret/3601443994 • •تبلیغاتِ‌نبات ☕ ؛ @Nabauti • •کِتاباتون📚 ؛ @Ketabatun • • - کپی‌برای‌هیچ‌پیام‌رسانی‌رضایت‌ندارم 🦋 -
مشاهده در ایتا
دانلود
صبحتون‌بدونِ‌غم🌱'
همیشه میترسیدم انقدر تلاش‌کنم برای نگه‌داشتنِ آدما توی زندگیم که خودمو از دست بدم؛ همینم شد، خودمو از دست دادم، ولی مدت زیادی نیس با خودم آشتی کردم و خودمو پیداکردم، فهمیدم اونی‌که میخواد بره میره‌، نیازی نیس مدام سعی‌کنم همه‌رو ازخودم راضی نگه‌دارم.. @Miraclee 🌿
میدونی تنها اشتباهِ من این بود که همیشه برای سفت نگه‌داشتن رابطم با اونایی‌که دوسشون دارم، به اندازه‌ی دوطرف تلاش‌کردم ولی آخر خودم زیربار اینهمه سفت و سخت بودن شکستم.. @Miraclee 🌿
وقتی بی‌دلیل از زندگیِ کسی که براش مهمی میری اینو یادت بمونه که وقتی برگردی اون آدم دیگه زندگی‌کردن بدونِ تورو یادگرفته، بعدِ برگشتنت نه اون آدم آدمیه که قبلا میشناختی، نه چیزی بینتون شبیهِ چیزیه که قبلا بوده؛ وقتی از زندگیِ کسی بی‌دلیل رفتی بدون که یه بخشی از اون شخصو از دست‌دادی، برای همیشه:) @Miraclee 🌿
در به در دنبال حالِ خوب رفتیمو اخرش همه‌ی خیابونا یا پرتگاه بود یا بن‌بست .
صبحتون‌بدونِ‌غم🌱'
یه‌جا نوشته بود: ‏آدم متعلق به جايى كه بدنیا اومده و بزرگ شده‌ نيس؛ آدم حتی متعلق به جايى كه خوشحال و یا غمگين بوده‌ هم نيس؛ آدم متعلق به اونجاییه كه دلش میخواد باشه، ولى نیس.. @Miraclee 🌿
نَبـات | 𝗡𝗮𝗯𝗮𝘂𝘁
نیازدارم با یه آدمِ کر و لال شب تا صبح حرف‌بزنم . @Miraclee 🌿
نیازدارم بند و بساطمو جم کنم برم تو رویاهام زندگی‌کنم . @Miraclee 🌿
زل زده بودم به آسمون، ماه کامل بود، زیرلب گفتم: ماه و میبینم یادش میوفتم، گفت: چیه اومدی کویر شاعرشدی الان میخوای بگی ماه کم‌ میاره پیش زیباییش؟ یا میخوای بگی اون به قشنگیِ ماهِ تو آسمونه و این حرفا؟! خندم گرفته بود سرمو انداختم پایین زیرلبی گفتم: نه بابا "داستان داره این ماه کامل و دلبرِ ما و کویر.." نمیدونم شنید حرفمو یا نه، نگاش کردم دیدم داره با گیتارش ورمیره، یهو برگشت نگام‌کرد گفت: ببینم اصلا انقد دلبردلبر میکنی اونم همینقد عاشقت بوده؟ نمیدونستم چی بایدبگم، هیچکس تاحالا همچین سوالی ازم نپرسیده بود، اومدم بگم نه اون اصلا دوسم نداشت یاد خاطراتمون افتادم، کارایی که بخاطرم کرد، جاهایی که باهم رفتیم، خنده‌های از ته دلش وقتی کنارش بودم، خواستم بگم آره دوسم داشت باز دوباره یاد کاراش افتادم، اذیت شدنام، سرد شدناش، پنهون کاریاش، دور شدناش، گفتم: شاید اینجوری‌‌ باشه که هم دوسم داشت هم نداشت، هم بود هم نبود، هم میخواست هم نمیخواست، نمیدونم شاید هیچوقت تهِ دلش با من نبود، شاید با خودش میگفت بقیه میتونن بهتراز من باشن، نمیدونم هنوزم تو سرِ من پر چراعه، واسه همین همیشه درحال جنگم بین قلبی که میگه عاشقم بوده و مغزی که میگه همه‌چیز فقط یه دوس داشتنِ ساده بود که من زیادی بزرگش کردم؛ یه نفس عمیق کشیدم و همه‌ی بغضمو قورت دادم، رو بهش گفتم داستانِ تو و این گیتارِ پر از وصله پینه چیه که هروقت نگاش میکنی از یه طرف اشک تو چشات جمع میشه از یه طرف انگار داری قشنگترین شیِٕ جهانو لمس میکنی؟ @Miraclee 🌿
یه روزایی از زندگی‌رو کلا باید حذفشون کرد؛ چون نه کار کردیم، نه تفریحی داشتیم، نه مسافرتی رفتیم، نه کتاب خوندیم، نه فیلم دیدیم، نه پیشرفتی کردیم، نه از زندگیمون لذت بردیم و نه هیچی؛ صرفاً فقط زنده بودیم، همین.. @Miraclee 🌿