یه سالهایی از عمرمون صرف به دست آوردنِ دل اینو اون شد؛
اینکه راضی باشن ازمون، اگه حرفمون شد فحش ندن، کلی مراعات کردیم، کلی ناراحت شدیم ولی به روی خودمون نیاوردیم؛
یه جاهایی واقعا تقصیرِ ما نبود و ما کوتاه اومدیم، همهی اونایی که برامون مهم بودن دونهدونه یهو رفتن و ما موندیم و یه عالمه خودسانسوری و سکوت و حرف..
@Miraclee 🌿
نَبـات | 𝗡𝗮𝗯𝗮𝘂𝘁
نیازدارم یه کپی ازخودم داشته باشم بشینه باهام حرف بزنه . @Miraclee 🌿
نیازدارم این زندگیرو مچاله کنم بندازم تو سطل آشغال و یه زندگیِ جدید بردارم .
@Miraclee 🌿
بچه که بودم از عصرها بدم میومد،
ناهارو که میخوردیم همه عادت داشتن میخوابیدن و من تنها میموندم؛
بدونِ همبازی، بدونِ تفریح، بدونِ دلخوشی، بدونِ همصحبت؛
میدونی، الان عصره، خیلی عصره ...
@Miraclee 🌿
من نفهم نیستم، اما زندگی بهم یاد داد که چطوری خودم رو به نفهمی بزنم، من خواب نیستم هوشیارم، اونایی که خوابن یهروز از خواب بلند میشن ولی من فقط خودم رو به خواب زدم، چشمامو بستم و دارم تو خیالاتم زندگی میکنم، بر خلافِ واقعیت، مثل شنا کردن خلاف جهت ساحل، من از ساحل میترسم، از آدماش میترسم، از دوست داشتناش هم میترسم؛ میترسم..
@Miraclee 🌿
اینکه آدم از یهجا به بعد دیگه اون آدم سابق نمیشه، بخاطر اون سوالاییه که اون لحظه از خودش میپرسه:
چیکارداری میکنی با خودت؟ کجا داری میری؟ دنبال چی میگردی آخه؟ دلتو به چی خوش کردی؟ از یه سوراخ چند بار میخوای گزیده شی؟ جوابِ این سوالا فقط سکوته؛
سکوتی که شروعِ عوض شدن و لال شدنه..
@Miraclee 🌿
نَبـات | 𝗡𝗮𝗯𝗮𝘂𝘁
نیازدارم این زندگیرو مچاله کنم بندازم تو سطل آشغال و یه زندگیِ جدید بردارم . @Miraclee 🌿
نیازدارم همونجایی که از همهچیز و همهکس ناامید شدم و هیچ دلیلی واسه حالِ خوبم نداشتم اونیکه منتظرشم پیام بده و بگه: سلام بیداری؟
@Miraclee 🌿
با آدمایی که دوسشون دارین حرف بزنین؛ وقتی ناراحتن، وقتی خوشحالن، وقتی عاشقن، وقتی دلخورن و نمیتونن ببخشن، وقتی غصه امونشونو بُریده، وقتی اعصابشون خورده؛ آدمیزاد اگه حرف نزنه، باید تنهایی بارِ درداشو به دوش بکشه؛ حرفِ دل آدمارو پیرمیکنه؛
حرف بزنین..
@Miraclee 🌿
بچهتر که بودم برف که شدید میبارید بابا میگفت بگیرین تخت بخوابین فردا حتما تعطیله؛ اون شبا دیرتر میخوابیدیم و بیشتر میزدیم توی سر و کلهی هم، دلمون قرص بود که حرفِ بابا حرفه، تعطیلیم فرداش!
صبحش ز غوغای جهان فارغ لنگظهر بیدار میشدیم سر سفره صبحونهی دورهمی، فرقی نمیکرد چقد برف باریده بود و چه حالِ بدی داشت آسمون، حالِ دل ما خوب بود؛
این روزا با اینکه دردا و گرفتاریا بزرگتر شدن باهامون ولی هنوزم به یه دلخوشیِ ساده و کم نیازداریم، یه حالِ خوش کوچیک، شبیه خبرِ تعطیلی مدرسه از زبون بابامون تو یه شب برفی!
- طاهرهآباذری
@Miraclee 🌿