«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
همه عمر بر ندارم سر از این خمارِ مستی!
برایت گرچه در شهری غریب آواره گشتم من
من از آوارگی بیزارم اما دوستت دارم (حسین جان)
#عین_صاد
20.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوباره دست سوخته خود را بلند کن... :((
#سید_محمد_ساجدی
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
شنیده ام که نظر میکنی به حال ضعیفان،
تبم گرفت و دل خوشم به انتظار عیادت
﷽
صد سال تنهایی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
#قسمت_سوم
امشب #موتور_برق داشتیم. یکی دیگر آورده بودند. حالا دیگر نورافکنها کم و بیش فضا را روشن میکردند و تاریکی، آنقدرها مثل دیشب غلیظ نبود. زیر نورِ #نورافکن بهتر میبینی چه چیز را داری بیل میزنی. با #هدلایت فقط قطر تنوره ملاتی را که داری میسازی، میبینی؛ اما باید کل فضا روشن باشد تا بتوانی مسلطتر کار کنی.
خانههایی را که داریم میسازیم، بهشان میگویند «نو کَپَر». نو کپرها چارچوب و دیوارهایی دارند مثل خانههای عادی، اما سقفشان از همان متریالی ساخته میشود که کپرها از آن ساخته میشوند. یعنی یک خانه معمولی با یک سقف کپری.
•••
یک چیز اینجا برایم خیلی جالب است؛ بچههای این منطقه واقعا خیلی مودباند! اولش فکر میکردم با یک عده بچه تُخس سر و کار داشته باشیم؛ اما الان میبینم که این بچهها، خیلی به بزرگترها احترام میگذارند، همیشه اول سلام میکنند و در کارها کمک میکنند. خیلی نازند! تا یکی از ما را میبینند سریع میروند سراغش که "عمو بیا درس بده! بیا درس بده!" منظورشان همان جمعخوانی قرآن و بازی و خنده است...
آنقدر #با_شعورند این بچهها، که حتی سعی میکنند برای ما بار اضافه نباشند و دردسر درست نکنند. امشب دیدم که موقع استراحت بین کار، پسر بچه کوچکی دست در کاسه خرما کرد؛ وقتی دید خرماها کم است و رو به اتمام، بی آنکه حتی یک خرما بردارد، دستش را از کاسه کشید و یواش یواش رفت سر ساختمان. یادم رفت بگویم؛ این بچهها خیلی در کار ساخت و ساز کمکمان میکنند...
•••
قبل از رفتن سر پروژهها، یک شعر را در شامگاه (بجای صبحگاه) همخوانی میکنند:
《دوباره مینوشم از آن جام می ناب * به نام نامی حسین حضرت ارباب...》
خیلی قشنگ است؛ خصوصا وقتی علی آقای علوی روی سکو میایستد و با آن صدای خوش، شعر را میخواند و جمع را هم همراه میکند.
از آقا استاد پرسیدم: «چه کسی این شعر را گفته؟ آنقدری که من میفهمم شعر قویای است هم به جهت فنی و هم محتوا. این شعر مال کیست؟»
گفت: «آقا مهدیان.»
راستش به حاجعلی و آن اخمهای درهم، و ادبیات لوطی نمیآيد شعر بگوید، آن هم چنین شعری. بخشی از شعر میگوید:
《سید با معرفت و رفیق دیرین * الا علمدار جهادی محبین
دوباره #دست_سوخته خود را بلند کن * که دم بگیریم همگی این ذکر شیرین》
از آقا هادی پرسیدم: «دست سوخته جریان دارد یا تعبیر ادبیست؟»
گفت: «نه، تعبیر ادبی نیست؛ دست سید را در یکی از اردوها، برق سه فاز میگیرد. دستش خیلی بد میسوزد. آقا روحالله میرزایی میگفت به نظر من انگار دستش پُخت.»
•••
از #سید_محمد_ساجدی نوشتن کار من نیست. با او مواجهه مستقیم نداشتم اما روایتهایی که از او میشنوم، تصویرش را در ذهنم میسازد. آدم خاصّی بوده سید. 'یک هنرمند جهادی'.
سید در راه برگشت از سفر اربعین، دچار تصادف شده و با اعضای خانوادهاش فوت میکند. حاج قاسم یادمان داد، تا شهید نباشی، شهید نمیشوی. سید، شهدایی زندگی کرد و در آخر هم، یک جورهایی #شهادت نصیبش شد.
سید محمد آنقدر مهره مهمی بود که آقا بعد از فوتش برایش نوشت: «رحمت خدا بر هنرمند جهادگر سید محمد ساجدی و تسلیت بر بازماندگان ایشان.»
آقا رضای آقازاده میگفت: «در ختم سید، چند اتوبوس از مناطق محروم خود را به مدرسه معصومیه رسانده بودند تا در مراسم سید شرکت کنند.» رحمت خدا بر او، و دیگر شهدای جهادگر.
#ادامه_دارد...
┄┄┅••┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄••┅┄┄
#جهادی
#بشاگرد
#خمینی_شهر
#دست_سوخته
#صدسال_تنهایی
#حاج_عبدالله_والی
#سید_محمد_ساجدی
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
﷽ صد سال تنهایی ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ #قسمت_سوم امشب #موتور_برق داشتیم. یکی دیگر آورده بودند. حالا
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امشب #موتور_برق داشتیم. یکی دیگر آورده بودند. حالا دیگر نورافکنها کم و بیش فضا را روشن میکردند و تاریکی، آنقدرها مثل دیشب غلیظ نبود. زیر نورِ #نورافکن بهتر میبینی چه چیز را داری بیل میزنی...
«نـفـیٖر نِــےْ» | مُحَـمَّد بُرْهـٰان
﷽ صد سال تنهایی ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ #قسمت_سوم امشب #موتور_برق داشتیم. یکی دیگر آورده بودند. حالا
سید محمد آنقدر مهره مهمی بود که آقا بعد از فوتش برایش نوشت: «رحمت خدا بر هنرمند جهادگر سید محمد ساجدی و تسلیت بر بازماندگان ایشان.»
👓 در پی اعتراض یک طلبه تهرانی به سرو مشروبات الکلی در یکی از رستورانهای تهران و ضرب و شتم وی توسط مالک رستوران و کارگران وی، حضرات اساتید دروس خارج وداخل طی بیانیه هایی از این حرکت طلبه ابراز شرم و انزجار نمودند:
🔹 حضرت استاد دیلمانی: آن طلبه الفبای امر به معروف و نهی از منکر را بلد نبود.
🔹 حضرت استاد شهشهانی: فیلم حرکت آن طلبه را دیدم و از کار او احساس شرم کردم.
🔹 جناب استاد سمبلانی: باید امر برادر مؤمن را حمل بر صحت نمود .شاید آن مایع، سرکه شیره بوده. من از آن برادر رستوران دار عذرخواهی میکنم.
🔹 حضرت استاد سرتکانی: آن طلبه که فهمیده شراب سرو میکنند را باید حد زد. او از کجا مزه شراب را میدانسته؟ قطعا قبلا خورده بوده.
🔹 جناب استاد بهلولنژاد: کجا پیامبر(ص) به رستوران میرفت؟ طلبهها چرا این کارها را میکنند؟!
هدایت شده از خبرگزاری حوزه
💠 #آیات_و_نکات / مسئول اجرای امر به معروف و نهی از منکر چه کسی است؟
وظیفه مسئله #امربهمعروفونهیازمنکر در ادبیات قرآنی بر عهده یکایک آحاد جامعه، خصوصا نخبگان است.
در خواست الهی از امت مسلمان این است که از این جمع متفرد یک امت واحده ای بشوید که با اعتصام به حبل الله بتوانید پیشرانی حرکت بشریت را عهدهدار شوید.
◀️ مشاهده فیلم در ایتا
🔹 «آیات و نکات»، پرونده رمضانی رسانه رسمی حوزه برای ماه مبارک رمضان است که در سی شماره به بیان سی آیه از قرآن کریم پرداخته که به صورت روزانه تقدیم شما خوبان خواهد شد.
@HawzahNews / خبرگزاریحوزه
اَللّهُمَّ لَکَ صُمْنا وَ عَلى رِزْقِکَ اَفْطَرْنا فَتَقَبَّلْ مِنّا اِنَّکَ اَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ... 🤲🏻
#افطار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
النساء:
... وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ لِّمَنِ اتَّقَىٰ وَلَا تُظْلَمُونَ فَتِيلًا ﴿۷۷﴾ أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُّشَيَّدَةٍ ...
#قرآن
#مصطفی_اسماعیل