eitaa logo
🌷نغمه های فاطمیون🌷
113 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
266 فایل
🔴 آدرس ما 🔴 🌷نغمه های فاطمیون🌷 https://eitaa.com/Nagmahyefatamion 🧕کودکان آمر🙎‍♂️ @Koodakan_Amer 🌱تسنیم هدایت 🌱 https://eitaa.com/Tasnimhadayt 🔹ارتباط با خادم کانال و دریافت لینک گروه 👇👇 @Goleyas6111
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🍃🌼🍃 " زندگینامه امام زمان عج " روزی کافور خادم امام علی نقی(ع) بنزد من آمد و مرا طلب نمود، چون بخدمت آن حضرت رفتم و نشست فرمود که تو از فرزندان انصاری، ولایت و محبت ما اهلبیت همیشه در میان شما بوده است از زمان حضرت رسول(ص) تا حال و پیوسته محل اعتماد ما بوده اید و من تو را اختیار می کنم و مشرف می گردانم بتفضیلی که بسبب آن شعیان سبقت گیری در ولایت ما و تو را به رازهای دیگر مطلع می گردانم و بخریدن کنیزی می فرستم، پس نامهٔ پاکیزه نوشتند بخط فرنگی و لغت فرنگی و مهر شریف خود بر آن زدند و کیسهٔ زری بیرون آوردند که در آن دویست و بیست اشرفی بود، فرمودند بگیر این نامه و زر را و متوجه بغداد شو و در چاشت فلان روز بر سر جسر حاضر شو چون کشتیهای اسیران بساحل رسد جمعی از کنیزان در آن کشتیها خواهی دید و جمعی از مشتریان از وکیلان امراء بنی عباس و قلیلی از جوانان عرب خواهی دید که بر سر اسیران جمع خواهند شد، پس از دور نظر کن ببرده فروشی که عمروبن یزید نام دارد در تمام روز تا هنگامیکه از برای مشتریان ظاهر سازد کنیزکی را که فلان و فلان صفت دارد و تمام اوصاف او را بیان فرمود و جامهٔ حریر آکنده پوشیده است و ابا و امتناع خواهد نمود آن کنیز از نظر کردن مشتریان و دست گذاشتن ایشان باو، و خواهی شنید که پس از پرده صدای رومی از او ظاهر می شود،پس بدانکه بزبان رومی می گوید وای که پردهٔ عفتم دریده شد، پس یکی از مشتریان خواهد گفت که من سیصد اشرفی می دهم بقیمت این کنیز، عفت او در خریدن مرا راغبتر گردانید، پس آن کنیز بلغت عربی خواهد گفت به آن شخص که اگر به زی حضرت سلیمان بن داوود ظاهر شوی و پادشاهی او را بیابی من بتو رغبت نخواهم کرد مال خود را ضایع مکن و بقیمت من مده. پس آن برده فروش گوید که من برای تو چه چاره کنم که بهیچ مشتری راضی نمی شوی و آخر از فروختن تو چاره ای نیست، پس آن کنیزک گوید که چه تعجیل. میکنی البته باید مشتری بهم رسد که دل من باو میل کند و اعتماد بر وفا و دیانت او داشته باشم. پس در اینوقت تو........ ادامه دارد. 📚کلیات منتهی الآمال _ زندگانی چهارده معصوم(ع) _باب چهاردهم _ فصل اول _"در ولادت با سعادت حضرت العصر ع و احوال والدهٔ ماجدهٔ آن حضرت") 💠مؤلف: مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمة الله)
‍ 🍃🌼🍃 ......باید مشتری بهم رسد که دل من باو میل کند و اعتماد بر وفا و دیانت او داشته باشم. پس در اینوقت تو برو بنزد صاحب کنیز و بگو که نامه ای با من هست که یکی از اشراف و بزرگواران از روی ملاطفت نوشته بلغت فرنگی و خط فرنگی و در آن نامه کرم و سخاوت و وفاداری و بزرگواری خود را وصف کرده است، این نامه را بآن کنیز بده که بخواند اگر بصاحب این نامه راضی شود من از جانب آن بزرگ وکیلم که این کنیز را از برای او خریداری نمایم. بشربن سلیمان گفت که آنچه حضرت فرمود بود واقع شد و آنچه فرموده بود همه را بعمل آوردم، چون کنیز در نامه نظر کرد بسیار گریست و گفت: به عمروبن یزید که مرا بصاحب این نامه بفروش و سوگندهای عظیم یاد کرد که اگر مرا باو نفروشی خود را هلاک می کنم، پس با او در باب قیمت گفتگوی بسیار کردم تا آنکه بهمان قیمت راضی شد که حضرت امام علی نقی(ع) بمن داده بودند پس زر را دادم و کنیز را گرفتم و کنیز شاد و خندان شد و با من آمد بحجره ای که در بغداد گرفته بودم، و تا بحجره رسید نامهٔ امام را بیرون آورد و می بوسید و بر دیده ها می چسباند و بر روی زمین می گذاشت و ببدن می مالید، پس من از روی تعجب گفتم نامه ای را می بوسی که صاحبش را نمی شناسی، کنیز گفت ای عاجز کم معرفت ببزرگی فرزندان و اوصیای پیغمبران گوش خود بمن بسپار و دل برای شنیدن سخن من فارغ بدار تا احوال خود را برای تو شرح دهم. من ملیکه دختر یشوعای فرزند قیصر پادشاه رومم و مادرم از فرزندان شمعون بن حمون بن الصفا وصی حضرت عیسی(ع) است، ترا خبر دهم بامر عجیب: بدانکه جدم قیصر خواست که مرا بعقد فرزند برادر خود در آورد در هنگامیکه سیزده ساله بودم پس جمع کرد در قصر خود از نسل حواریون عیسی و از علمای نصاری و عباد ایشان سیصد نفر و از صاحبان قدر و منزلت هفتصد کس و از امرای لشکر و سرداران عسکر و بزرگان سپاه و سرکرده های قبائل چهار هزار نفر، و فرمود تختی حاضر ساختند که در ایام پادشاهی خود بانواع جواهر مرصع گردانیده بود و آن تخت را بر روی چهل پایه تعبیه کردند و بتها و چلیپهای خود را بر بلندیها قرار دادند و پسر برادر خود را در بالای تخت فرستاد، چون کشیشان انجیلها را بر دست گرفتند که بخوانند بتها و چلیپها سرنگون همگی افتادند بر زمین و پاهای تخت خراب شد و تخت بر زمین افتاد و پسر برادر ملک از تخت افتاد و بیهوش شد، پس در آنحال رنگهای کشیشان متغیر شد و اعضایشان بلرزید. پس بزرگ ایشان بجدم گفت........ ادامه دارد 📚کلیات منتهی الآمال _ زندگانی چهارده معصوم(ع) _باب چهاردهم _ فصل اول _"در ولادت با سعادت حضرت العصر ع و احوال والدهٔ ماجدهٔ آن حضرت") 💠مؤلف: مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمة اللّه)
‍ 🍃🌼🍃 " ...رنگهای کشیشان متغیر شد و اعضایشان بلرزید. پس بزرگ ایشان بجدم گفت: ای پادشاه ما را معاف دار از چنین امری که بسبب آن نحوستها روی نمود که دلالت می کند بر اینکه دین مسیحی بزودی زائل گردد. پس جدم این امر را بفال بد دانست و گفت بعلماء و کشیشان که این تخت را بار دیگر بر پا کنید و چلیپا ها را بجای خود قرار دهید، و حاضر گردانید برای این برگشته روزگار بدبخت را که این دختر را باو تزویج نمائیم تا سعادت آن برادر دفع نحوست این برادر بکند، چون چنین کردند و آن برادر دیگر را بر بالای تخت بردند، و چون کشیشان شروع بخواندن انجیل کردند باز همان حالت اول روی نمود و نحوست این برادر و آن برادر برابر بود و سر این کار را ندانستند که این از سعادت سروری است نه نحوست آن دو برادر، پس مردم متفرق شدند و جدم غمناک به حرمسرا بازگشت و پردهای خجالت در آویخت، چون شب شد بخواب رفتم و در خواب دیدم که حضرت مسیح و شمعون و جمعی از حواریون در قصر جدم جمع شدند و منبری از نور نصب کردند که از رفعت بر آسمان سربلندی می کرد و در همان موضع تعبیه کردند که جدم تخت را گذاشته بود. پس حضرت رسالت پناه محمّد صلی الله علیه و آله با وصی و دامادش علی بن ابیطالب (ع) و جمعی از امامان و فرزندان بزرگواران ایشان قصر را بقدوم خویش منور ساختند پس حضرت مسیح بقدوم ادب از روی تعظیم و اجلال باستقبال حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله شتافت و دست در گردن مبارک آن جناب در آورد، پس حضرت رسالت پناه (ص) فرمود که یا روح الله آمده ایم که ملیکه فرزند وصی تو شمعون را برای این فرزند سعادتمند خود خواستگاری نمائیم و اشاره فرمود بماء برج امامت و خلافت حضرت امام حسن عسکری(ع) فرزند آنکسی که تو نامه اش را به من دادی پس حضرت نظر افکند به سوی حضرت شمعون و فرمود شرف دو جهانی به تو روی آورده، پیوند کن رحم خود را برحم آل محمد(ص) . پس شمعون گفت که کردم، پس همگی بر آن منبر بر آمدندو حضرت رسول(ص) خطبه ای انشاء فرمود و با حضرت مسیح مرا بحسن عسکری(ع) عقد بستند و حضرت رسول(ص) با حواریون گواه شدند، چون از آن خواب سعادت مآب بیدار شدم از بیم کشتن آن خواب را برای جدم نقل نکردم و این گنج رایگانرا در سینه پنهان داشتم و آتش محبت آن خورشید فلک امامت روز بروز در کانون سینه ام مستعل می شد و سرمایهٔ صبر و قرار ما بباد فنا می داد تا بحدی که خوردن و آشامیدن بر من حرام شد و هر روز چهره کاهی می شد و بدن می کاهید و آثار عشق نهانی در بیرون ظاهر می گردید، پس در شهرهای روم طبیبی نماند مگر آنکه جدم برای معالجهٔ من حاضر کرد و از دوای درد من از او سؤال کرد و هیچ سودی نمی داد....... ادامه دارد 📚کلیات منتهی الآمال _ زندگانی چهارده معصوم(ع) _باب چهاردهم _ فصل اول _"در ولادت با سعادت حضرت العصر ع و احوال والدهٔ ماجدهٔ آن حضرت") 💠مؤلف: مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمة اللّه) ┏━━━ 🌷🌷🌷━━━┓ @Nagmahyefatamion ┗━━━🌷🌷━━ 🌷نغمه های فاطمیون
‍ 🍃🌼🍃 ...پس در شهرهای روم طبیبی نماند مگر آنکه جدم برای معالجهٔ من حاضر کرد و از دوای درد من از او سؤال کرد و هیچ سودی نمی داد . چون از علاج درد من مأیوس ماند روزی بمن گفت ای نور چشم من آیا در خاطرات چیزی و آرزوئی در دنیا هست که برای تو بعمل آورم؟ گفتم ای جد من درهای فرج بر روی خود بسته می بینم اگر شکنجه و آزار از اسیران مسلمانان که در زندان تواند دفع نمائی و بندها و زنجیرها از ایشان بگشائی و ایشان را آزاد کنی امیدوارم که حضرت مسیح و مادرش عافیتی بمن ببخشند، چون چنین کرد اندک صحتی از خود ظاهر ساختم و اندک طعامی تناول نمودم پس خوشحال و شاد شد و دیگر اسیران مسلمانان را عزیز و گرامی داشت. پس بعد از چهارده شب در خواب دیدم که بهترین زنان عالمیان فاطمه زهرا (س) بدیدن من آمد و حضرت مریم با هزار کنیز از حوریان بهشت در خدمت آن حضرت بودند، پس مریم بمن گفت این خاتون بهترین زنان و مادر شوهر تو امام حسن عسکری(ع) است. پس بدامنش در آویختم و گریستم و شکایت کردم که امام حسن(ع) بمن جفا می کند و از دیدن من ابا می نماید، پس آن حضرت فرمود که چگونه فرزند من به دیدن تو بیاید و حال آنکه بخدا شرک می آوری و بر مذهب ترسانی و اینک خواهرم مریم و دختر عمران بیزاری می جوید بسوی خدا از دین تو، اگر میل داری که حقتعالی و مریم از تو خشنود گردند و امام حسن عسکری(ع) بدیدن تو بیاید پس بگو: اگر میل داری که حقتعالی و مریم از تو خشنود گردند و امام حسن عسکری(ع) بدیدن تو بیاید پس بگو: "اَشْهَدُ اَنْ لا اَلَهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اَنَّ مُحَمَّدَّ رَسُولُ اللّهِ" چون به این دو کلمهٔ طیبه تلفظ نمودم حضرت سیدةالنساء مرا به سینهٔ خود چسباند و دلداری فرمود و گفت: اکنون منتظر آمدن فرزندم باش که من او را بسوی تو می فرستم. پس بیدار شدم و آن دو کلمهٔ طیبه را بر زبان میراندم و انتظار ملاقات گرامی آن حضرت می بردم، چون شب آینده در آمد بخواب رفتم خورشید جمال آن حضرت طالع گردید گفتم ای دوست من بعد از آنکه دلم را اسیر محبت خود گردانیدی چرا از مفارقت جمال خود مرا چنین جفا دادی؟ فرمود که دیر آمدن بنزد تو نبود مگر برای آنکه مشرک بودی اکنون که مسلمان شدی هر شب بنزدتو خواهم بود تا آنکه حقتعالی ما و تو را در ظاهر بیکدیگربرساند و این هجران را بوصال مبدل گرداند، پس از آنشب تا حال یکشب نگذشته است که درد هجران مرا بشدت وصال دوا نفرماید. بشربن سلیمان گفت چگونه در میان اسیران افتادی؟ گفت:..... ادامه دارد 📚کلیات منتهی الآمال _ زندگانی چهارده معصوم(ع) _باب چهاردهم _ فصل اول _"در ولادت با سعادت حضرت العصر ع و احوال والدهٔ ماجدهٔ آن حضرت") 💠مؤلف: مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمة اللّه)
‍ 🍃🌼🍃 ...بشربن سلیمان گفت چگونه در میان اسیران افتادی؟ گفت:مرا خبر داد امام حسن عسکری (ع) در شبی از شبها که در فلان روز جدت لشکری بجنگ مسلمانان خواهد فرستاد، پس از عقب ایشان خواهد رفت، تو خود را در میان کنیزان و خدمتکاران بینداز به هیئتی که تو را نشناسند و از پی جد خود روانه شو و از فلان راه برو. چنان کردم طلایه لشکر مسلمانان به ما برخوردند و ما را اسیر کردند و آخر کار من آن بود که دیدی و تا حال کسی بغیر از تو ندانسته است که من دختر پادشاه رومم و مردی پیر که در غنیمت من بحصهٔ او افتادم از نام من سوال کرد گفتم نرجس نام دارم، گفت این نام کنیزان است. بشر گفت این عجب است که تو از اهل فرنگی و زبان عربی را نیک می دانی؟ گفت از بسیاری محبتی که جدم نسبت به من داشت می خواست مرا بیاد گرفتن آداب حسنه بدارد، زن مترجمی را که زبان فرنگی و زبان عربی هر دو می دانست مقرر کرده بود که هر صبح و شام می آمد و لغت عربی بمن آموخت تا آنکه زبانم باین لغت جاری شد. بشر گوید که من او را بسر من رأی بردم بخدمت امام علی نقی(ع) رسانیدم، حضرت کنیزک را خطاب کرد که چگونه حق سبحانه و تعالی بتو نمود عزت دین اسلام را و مذلت دین نصاری را و شرف و بزرگواری حضرت محمّد(ص) و اولاد او را؟ گفت:..... ادامه دارد... 📚کلیات منتهی الآمال _ زندگانی چهارده معصوم(ع) _باب چهاردهم _ فصل اول _"در ولادت با سعادت حضرت العصر ع و احوال والدهٔ ماجدهٔ آن حضرت") 💠مؤلف: مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمة اللّه)
‍ 🍃🌼🍃 ....چگونه حق سبحانه و تعالی بتو نمود عزت دین اسلام را و مذلت دین نصاری را و شرف و بزرگواری حضرت محمّد(ص) و اولاد او را؟ گفت:چگونه وصف کنم برای تو چیزی را که تو از من بهتر می دانی یابن رسول الله(ص)، پس حضرت فرمود که می خواهم ترا گرامی دارم، کدام یک بهتر است نزد تو، اینک ده هزار اشرفی بتو دهم یا ترا بشارت دهم بشرف ابدی؟ گفت: بشارت بشرف را می خواهم و مال نمی خواهم. حضرت فرمودند که بشارت باد ترا بفرزندی که پادشاه مشرق و مغرب عالم شود و زمین را پر از عدل و داد کند بعد از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد، گفت: این فرزند از کی بوجود خواهد آمد؟ فرمود: از آن کسی که حضرت رسالت(ص) ترا برای او خواستگاری کرد، پس از او پرسید که حضرت مسیح و وصی او ترا به عقد کی در آورد؟ گفت: به عقد فرزند تو امام حسن عسکری(ع)، حضرت فرمود که آیا او را می شناسی؟ گفت: از آنشبی که بدست بهترین زنان مسلمان شده ام شبی نگذشته است که او بدیدن من نیامده باشد. پس حضرت کافور را طلبید و گفت: برو و خواهرم حکیمه خاتون را طلب کن. چون حکیمه داخل شد حضرت فرمود که این آن کنیز است که می گفتم، حکیمه خاتون او را در بر گرفت و بسبار نوازش کرد و شاد شد. پس حضرت فرمود که ای دختر رسول خدا(ص) او را ببر خانهٔ خود و واجبات و سنتها را باو بیاموز که او زن حسن عسکری و مادر صاحب الأمر (ع) است..... ادامه دارد 📚کلیات منتهی الآمال _ زندگانی چهارده معصوم(ع) _باب چهاردهم _ فصل اول _"در ولادت با سعادت حضرت العصر ع و احوال والدهٔ ماجدهٔ آن حضرت") 💠مؤلف: مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمة اللّه)
‍ 🍃🌼🍃 ...از حکیمه خاتون که روزی حضرت امام حسن عسکری(ع) به خانهٔ من تشریف آوردند و نگاه تندی به نرجس خاتون کردند، پس عرض کردم که اگر شما را خواهش او هست بخدمت شما بفرستم، فرمود که ای عمه این نگاه تند از روی تعجب بود زیرا که در این زودی حقتعالی از او فرزند بزرگواری بیرون آورد که عالم را پر از عدالت کند بعد از آنکه پر شده باشد از ظلم و جور، گفتم او را بفرستم بنزد شما؟ فرمود که از پدر بزرگوارم رخصت بطلب در این باب. حکیمه خاتون گوید که جامه های خود را پوشیدم و بخانهٔ برادرم امام علی نقی(ع) رفتم، چون سلام کردم و نشستم بی آنکه من سخنی بگویم حضرت از ابتداء فرمود همین مطلب به خدمت تو آمدم که در این امر رخصت بگیرم فرمود که ای حکیمه نرجس را بفرست برای فرزندم، گفتم ای سید من، من از برای همین مطلب به خدمت تو آمدم که در این امر رخصت بگیرم فرمود: که ای بزرگوار صاحب برکت خدا می خواهد که تو را در چنین ثوابی شریک گرداند و بهرهٔ عظیمی از خیر و سعادت بتو کرامت فرماید که ترا واسطهٔ چنین امری کرد. حکیمه گفت: بزودی بخانهٔ خود برگشتم و زفاف آن معدن فتوت و سعادت را در خانهٔ خود واقع ساختم. بعد از چند روزی آن سعداکبر را با آن زهره منظر بخانهٔ خورشید انور یعنی والد مطهر او بردم و بعد از چند روز آن آفتاب مطلع امامت در مغرب عالم بقاء غروب نمود و ماه برج خلافت امام حسن عسکری(ع) در امامت جانشین او گردید، و من پیوسته بعادت مقرر زمان پدر بخدمت آن امام البشر می رسیدم. پس روزی نرجس خاتون آمد و گفت ای خاتون پا دراز کن که کفش از پایت بیرون کنم، گفتم: توئی خاتون و صاحب من بلکه هرگز نگذارم که تو کفش از پای من بیرون کنی و مرا خدمت کنی بلکه من ترا خدمت می کنم و منت بر دیده می نهم، چون حضرت امام حسن عسکری(ع) این سخن از من شنید گفت: خدا ترا جزای خیر دهد ای عمه، پس در خدمت آن جناب نشستم تا وقت غروب آفتاب پس صدا زدم بکنیز خود که بیاور جامه های مرا تا بروم، حضرت فرمود: ای عمه امشب نزد ما باش که در این شب متولد می شود فرزند گرامی که حقتعالی باو زنده می گرداند زمین را بعلم و ایمان و هدایت بعد از آن که مرده باشد بشیوع کفر و ضلالت، گفتم از کی بهم می رسد ای سید من و من در نرجس هیچ اثر حملی نمی یابم، فرمود که از نرجس بهم می رسد نه از دیگری. پس جستم پشت و شکم نرجس را و ملاحظه کردم هیچگونه اثری نیافتم، پس برگشتم و عرض کردم حضرت تبسم فرمود و گفت: چون صبح می شود اثر حمل بر او ظاهر خواهد شد و مثل او مثل مادر موسی است که تا هنگام ولادت هیچ تغییری بر او ظاهر نشد و احدی بر حال او مطلع نگردید زیرا که فرعون شکم زنان حامله را می شکافت برای طلب حضرت موسی و حال این فرزند نیز در این امر شبیه است بحضرت موسی. در روایت دیگر این است که حضرت فرمودکه...... ادامه دارد 📚کلیات منتهی الآمال _ زندگانی چهارده معصوم(ع) _باب چهاردهم _ فصل اول _"در ولادت با سعادت حضرت العصر ع و احوال والدهٔ ماجدهٔ آن حضرت") 💠مؤلف: مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمة اللّه)
‍ 🍃🌼🍃 ....در روایت دیگر این است که حضرت فرمود که حمل ما اوصیای پیغمبران در شکم نمی باشد و در پهلو می باشد و از رحم بیرون نمی آید بلکه از ران مادران فرود می آئیم زیرا که ما نورهای حقتعالی ایم و چرک و نجاست را از ما دور گردانیده است.حکیمه گفت که بنزد نرجس رفتم و اینحال را باو گفتم، گفت: ای خاتون هیچ اثری در خود مشاهده نمی نمایم، پس شب را در آنجا ماندم و افطار کردم و نزدیک نرجس خوابیدم و در هر ساعت از او خبری می گرفتم و او بحال خود خوابیده بود، هر ساعت حیرتم زیاد می شد و در این شب بیش از شبهای دیگر بنماز وتر رسیدم نرجس از خواب جست و وضو ساخت و نماز شب را بجای آورد چون نظر کردم صبح کاذب طلوع کرده بود، پس نزدیک شد شکی در دلم پدید آید از وعده ای که حضرت فرمود بود ناگاه حضرت امام حسن عسکری(ع) از حجرهٔ خود صدا زدند که شک مکن که وقتش رسیده.پس در اینوقت در نرجس اضطراب مشاهده کردم و پس او را در برگرفتم و نام الهی را بر او خواندم باز حضرت صدا زدند که سورهٔ اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْر را بر او بخوان پس از او پرسیدم که چه حال داری؟ گفت ظاهر شده است اثر آنچه مولایم. فرمود: پس چون شروع کردم بخوان سورهٔ اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْر، شنیدم که آن طفل در شکم مادر با من همراهی می کرد در خواندن و بر من سلام کرد، من ترسیدم پس حضرت صدا کرد که تعجب مکن از قدرت حقتعالی که طفلان ما را بحکمت گویا می گرداند و ما را در بزرگی حجت خود ساخته است در زمین.پس چون کلام حضرت امام حسن عسکری(ع) تمام شد نرجس از دیدهٔ من غایب شد گویا پرده ای میان من و او حائل گردید، پس دویدم بسوی حضرت امام حسن عسکری(ع) فریاد کنان، حضرت فرمود: برگرد ای عمه که او را در جای خود خواهی دید، چون برگشتم پرده گشوده شد و در نرجس نوری مشاهده کردم که دیدهٔ مرا خیره کرد و حضرت صاحب را دیدم که رو به قبله بسجده افتاد به زانوها و انگشتان سبابه را بآسمان بلند کرده و می گوید: " اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَ اَنَّ جَدّی رَسُولُ اللهِ وَ اَنَّ اَبی اَمیرالْمُؤمِنینَ وَصِیُّ رَسُولِ اللّهِ." پس یک یک امامان را شمرد تا بخودش رسید فرمود: " اَللّهُمَّ اَنْجِزْلی وَعْدی وَاَتْمِمْ لی اَمْری وَ ثَبّتْ وَ طْاتی وَ اَمْلَاِ الْاَرْضِ بی عَدْلاً وَقَسطاً. " یعنی خداوندا وعدهٔ نصرت که بمن فرموده ای وفا کن و امر خلافت و امامت مرا تمام کن استیلاء و انتقام مرا از دشمنان ثابت گردان و پر کن زمین را بسبب من از عدل و داد.... ادامه دارد 📚کلیات منتهی الآمال _ زندگانی چهارده معصوم(ع) _باب چهاردهم _ فصل اول _"در ولادت با سعادت حضرت العصر ع و احوال والدهٔ ماجدهٔ آن حضرت") 💠مؤلف: مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمة اللّه)
‍ 🍃🌼🍃 .... و در روایت دیگر چنان است که چون حضرت صاحب الأمر(ع) متولد شد نوری از او ساطع گردید که بآفاق آسمان پهن شد و مرغان سفید دیدم که از آسمان بزیر می آمدند و بالهای خود را بر سر و روی بدن آن حضرت می مالیدند و پرواز می کردند پس حضرت امام حسن(ع) مرا آواز داد که ای عمه فرزند مرا برگیر و بنزد من بیاور چون برگرفتم او را ختنه کرده و ناف بریده و پاک و پاکیزه یافتم و بر ذراع راستش نوشته بود که جاء الحق و زهن الباطل ان الباطل کان زهوقا یعنی حق آمد و باطل مضمحل شده و محو گردید. پس بدرستی که باطل مضمحل شدنی است و ثبات و بقا ندارد. پس حکیمه خاتون گفت که چون آن فرزند سعادتمند را بنزد آن حضرت بردم همینکه نظرش بر پدرش افتاد سلام کرد پس حضرت او را گرفت و زبان مبارک بر دو دیده اش مالید و در دهان و هر دو گوش زبان گردانید و بر کف دست چپ او را نشانید و دست بر سر او مالید و گفت ای فرزند سخن بگو بقدرت الهی، پس صاحب الأمر استعاذه فرمود و گفت: بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَنُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الدَّین اسْتُضْعِفُوا فی الْاَرضِ وَتَجْعَلَهُمْ اَئمَّةً وَ تَجْعَلَهُمُ الْوارثینَ وَنُمَکّنَ لَهُمْ فی الْاَرضِ وَتُریَ فِرْعَوْنَ وَهامانَ وَجُنُودَ هُما مِنْهُمْ ماکانُوا یَحْذَرُونَ. این آیهٔ کریمه موافق احادیث معتبره در شأن آن حضرت و آباء بزرگوار آن حضرت نازل شده و ترجمهٔ ظاهرش اینست که می خواهیم منت گذاریم برجماعتی که ایشان را ستمکاران در زمین شما ضعیف گردانیده اند و بگردانیم ایشان را پیشوایان در دین و بگردانیم ایشان را وارثان زمین و تمکن و استیلا بخشیم ایشان را در زمین و بنمائیم فرعون و هامان را و لشکرهای ایشان را از آن امامان آنچه را حذر می کردند...... ادامه دارد 📚کلیات منتهی الآمال _ زندگانی چهارده معصوم(ع) _باب چهاردهم _ فصل اول _"در ولادت با سعادت حضرت العصر ع و احوال والدهٔ ماجدهٔ آن حضرت") 💠مؤلف: مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمة اللّه)
🍃🌼🍃 ... پس حضرت صاحب الأمر صلوات الله علیه صلوات بر حضرت رسالت و حضرت امیرالمؤمنین و جمیع امامان فرستاد تا پدر بزرگوار خود، پس در این حال مرغان بسیار نزدیک سر مبارک آن جناب جمع شدند پس بیکی از آن مرغان صدا زد که این طفل را بردار و نیکو محافظت نما و هر چهل روز یک مرتبه بنزد ما بیاور، مرغ آن جناب را گرفت و بسوی آسمان پرواز کرد و سایر مرغان نیز از عقب او پرواز کردند، پس حضرت امام حسن عسکری (ع) فرمود سپردم ترا بآن کسی که مادر موسی، موسی را باو سپرد، پس نرجس خاتون گریان شد، حضرت فرمود ساکت شو که شیر از پستان غیر تو نخواهد خورد و بزودی آنرا بسوی تو بر می گردانند چنانچه حضرت موسی را به مادرش برگردانیدند، چنانچه حقتعالی فرموده است که پس بگردانیدیم موسی را بسوی مادرش تا دیدهٔ مادرش باو روشن گردد. پس حکیمه خاتون پرسید: که این مرغ کی بود که صاحب را باو سپردی؟ فرمود که او روح القدس است که موکل است بائمه که ایشان را موفق می گرداند از جانب خدا و از خطا نگاه می دارد و ایشان را بعلم زینت می دهد، حکیمه خاتون گفت: چون چهل روز گذشت بخدمت آن حضرت رفتم چون داخل شدم دیدم طفلی در میان خانه راه می رود، گفتم ای سید من این طفل دو ساله از کیست؟ حضرت تبسم نمود و فرمود که اولاد پیغمبران و اوصیاء ایشان هرگاه امام باشند بخلاف اطفال دیگر نشو و نما می کنند و یک ماههٔ ایشان مانند یکسالهٔ دیگران است و ایشان در شکم مادر سخن می گویند و قرآن می خوانند و عبارت پروردگار می نمایند و در هنگام شیر خوردن ملائکه فرمان ایشان می برند و هر صبح و شام بر ایشان نازل می شوند. پس حکیمه خاتون فرمود که هر چهل روز یک مرتبه بخدمت او می رسیدم در زمان امام حسن عسکری(ع) تا آنکه چند روزی قبل از.... ادامه دارد 📚کلیات منتهی الآمال _ زندگانی چهارده معصوم(ع) _باب چهاردهم _ فصل اول _"در ولادت با سعادت حضرت العصر ع و احوال والدهٔ ماجدهٔ آن حضرت") 💠مؤلف: مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمة اللّه)
🍃🌼🍃 ....پس حکیمه خاتون فرمود که هر چهل روز یک مرتبه بخدمت او می رسیدم در زمان امام حسن عسکری(ع) تا آنکه چند روزی قبل از وفات آن حضرت او را ملاقات کردم بصورت مرد کامل نشناختم او را، بفرزند برادر خود گفتم این مرد کیست که مرا می فرمائی نزد او بنشینم، فرمود که این فرزند نرجس است و خلیفهٔ من است بعد از من و عنقریب من از میان شما می روم باید سخن او را قبول کنی و امر او را اطاعت نمائی.پس بعد از چند روز حضرت امام حسن عسکری(ع) به عالم قدس ارتحال نمود و اکنون من حضرت صاحب الأمر(ع) را هر صبح و شام ملاقات می نمایم و از هر چه سوال می کنم مرا خبر می دهد و گاهست که می خواهم سوالی بکنم هنوز سوال نکرده جواب می فرماید. و در روایتی دیگر وارد شده که حکیمه خاتون گفت: که بعد از سه روز از ولادت حضرت صاحب الأمر(ع) مشتاق لقای او شدم رفتم بخدمت حضرت امام حسن عسکری(ع) پرسیدم که مولای من کجا است؟ فرمود که سپردم او را به آن کسی که از ما و تو به او احق و اولی بود، چون روز هشتم. شود بیا بنزد ما و چون روز هفتم رفتم گهواره ای دیدم بر سر گهواره دویدم مولای خود را دیدم چون ماه شب چهارده بر روی من می خندید و تبسم می فرمود، پس حضرت آواز داد که فرزند مرا بیاور چون بخدمت آن حضرت بردم زبان در دهان مبارکش گردانید و فرمود که سخن بگو ای فرزند، حضرت صاحب الأمر(ع) شهادتین فرمود و صلوات بر حضرت رسالت پناه و سایر ائمه صلوات الله علیهم فرستاد و بسم الله گفت و آیه ای که گذشت تلاوت فرمود. پس حضرت امام حسن عسکری(ع) فرمود که بخوان ای فرزند آنچه حق سبحانه و تعالی بر پیغمبران فرستاده است پس ابتدا نمود از صحف آدم و بزبان سریانی خواند و کتاب ادریس و کتاب نوح و کتاب هود و کتاب صالح و صحف ابراهیم و توریة موسی و زبور داوود و انجیل عیسی و قرآن جدم محمد مصطفی (ص) را خواند پس قصه های پیغمبران را یاد کرد.... ادامه دارد 📚کلیات منتهی الآمال _ زندگانی چهارده معصوم(ع) _باب چهاردهم _ فصل اول _"در ولادت با سعادت حضرت العصر ع و احوال والدهٔ ماجدهٔ آن حضرت") 💠مؤلف: مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمة اللّه)