📜 خطبه #شقشقیه ، بخش 1⃣ :
🔰 شكوه از #ابابكر و #غصب_خلافت :
💯 آگاه باشید به خدا سوگند ابا بكر، جامه خلافت را بر تن كرد، در حالی كه می دانست جایگاه من نسبت به حكومت اسلامی، چون محور آسیاب است به آسیاب كه دور آن هر لحظه حركت میكند.
🌺 او میدانست كه سیل علوم از دامن كوهسار من جاری است، و مرغان دور پرواز اندیشه ها به بلندای ارزش من نتوانند پرواز كرد. پس من ردای خلافت رها كرده و دامن جمع نموده از آن كناره گیری كردم و در این اندیشه بودم كه آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پاخیزم یا در این محیط خفقان زا و تاریكی كه به وجود آوردند، صبر پیشه سازم كه پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه میدارد.
🚩 پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم. پس صبر كردم در حالی كه گویا خار در چشم و استخوان در گلو ی من مانده بود. و با دیدگان خود می نگریستم كه میراث مرا به غارت میبرند
#خطبه3
🔶 @Nahj_Et
📜 خطبه #شقشقیه ، بخش 2⃣ :
🔰 #بازی_ابابكر_با_خلافت
تا اینكه خلیفه اوّل، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطّاب سپرد. سپس امام مثلی را با شعری از أعشی عنوان كرد: مرا با برادر جابر، «حیّان» چه شباهتی است (من همه روز را در گرمای سوزان كار كردم و او راحت و آسوده در خانه بود.) شگفتا ابابكر كه در حیات خود از مردم میخواست عذرش را بپذیرند، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد دیگری در آورد. هر دو از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهره مند گردیدند
#خطبه_3
🔶 @Nahj_Et
📜 خطبه #شقشقیه ، بخش 3⃣ :
🔰 شكوه از #عمر و ماجرای #خلافت :
سرانجام اوّلی حكومت را به راهی در آورد، و به دست كسی (عمر) سپرد كه مجموعه ای از خشونت، سختگیری، اشتباه و پوزش طلبی بود زمامدار مانند كسی كه بر شتری سركش سوار است، اگر عنان محكم كشد، پرده های بینی حیوان پاره میشود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط میكند. سوگند به خدا مردم در حكومت دومی، در ناراحتی و رنج مهمّی گرفتار آمده بودند، و دچار دو رویی ها و اعتراض ها شدند، و من در این مدت طولانی محنت زا، و عذاب آور، چاره ای جز شكیبایی نداشتم، تا آن كه روزگار عمر هم سپری شد.
🔶 @Nahj_Et
📜 خطبه #شقشقیه ، بخش 4⃣ :
🔰 شكوه از شورای #عمر :
🌳 سپس عمر خلافت را در گروهی قرار داد كه پنداشت من هم سنگ آنان می باشم پناه بر خدا از این شورا در كدام زمان در برابر شخص اوّلشان در خلافت مورد تردید بودم، تا امروز با اعضای شورا برابر شوم كه هم اكنون مرا همانند آنها پندارند و در صف آنها قرارم دهند ناچار باز هم كوتاه آمدم، و با آنان هماهنگ گردیدم. یكی از آنها با كینه ای كه از من داشت روی بر تافت، و دیگری دامادش را بر حقیقت برتری داد و آن دو نفر دیگر كه زشت است آوردن نامشان.
🔶 @Nahj_Et
📜 خطبه #شقشقیه ، بخش 6⃣ :
🔰 #بیعت عمومی مردم با #امیرالمؤمنین علیه السّلام :
🌳 روز بیعت، فراوانی مردم چون یالهای پر پشت گفتار بود، از هر طرف مرا احاطه كردند، تا آن كه نزدیك بود حسن و حسین علیهما السّلام لگد مال گردند، و ردای من از دو طرف پاره شد.
🍀 مردم چون گلّه های انبوه گوسفند مرا در میان گرفتند. امّا آنگاه كه به پا خاستم و حكومت را به دست گرفتم، جمعی پیمان خود را شكستند و گروهی از اطاعت من سرباز زده و از دین خارج شدند، و برخی از اطاعات حق سر بر تافتند.
🌱 گویا نشنیده بودند سخن خدای سبحان را كه می فرماید: «سرای آخرت را برای كسانی برگزیدیم كه خواهان سركشی و فساد در زمین نباشند و آینده از آن پرهیزكاران است» آری به خدا آن را خوب شنیده و حفظ كرده بودند، امّا دنیا در دیده آنها زیبا نمود، و زیور آن چشمهایشان را خیره كرد.
🔶 @Nahj_Et
📜 خطبه #شقشقیه ، بخش 7⃣ :
🔰 #مسؤولیتهای_اجتماعی :
🌾 سوگند به خدایی كه دانه را شكافت و جان را آفرید، اگر حضور فراوان بیعت كنندگان نبود، و یاران حجّت را بر من تمام نمی كردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پیمان نگرفته بود كه برابر شكم بارگی ستمگران، و گرسنگی مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهایش می ساختم، و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سیراب می كردم، آنگاه می دیدید كه دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله ای بی ارزشتر است.
😞 گفتند: در اینجا مردی از أهالی عراق بلند شد و نامه ای به دست امام علیه السّلام داد و امام علیه السّلام آن را مطالعه می فرمود، گفته شد، مسایلی در آن بود كه می بایست جواب میداد. وقتی خواندن نامه به پایان رسید، ابن عباس گفت یا امیر المؤمنین چه خوب بود سخن را از همان جا كه قطع شد آغاز می كردید؛ امام علیه السّلام فرمود: هرگز ای پسر عباس، شعله ای از آتش دل بود، زبانه كشید و فرو نشست، ابن عباس می گوید، به خدا سوگند بر هیچ گفتاری مانند قطع شدن سخن امام علیه السّلام این گونه اندوهناك نشدم، كه امام نتوانست تا آنجا كه دوست دارد به سخن ادامه دهد.
🔶 @Nahj_Et