«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
وَنَادَىٰ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا ۖ قَالُوا نَعَمْ ۚ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَن لَّعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ
و بهشتیان دوزخیان را صدا مى زنند که: «آنچه را پروردگارمان به ماوعده داده بود، همه را حق یافتیم. آیا شما هم آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود حق یافتید؟!» مى گویند: «آرى» دراین هنگام،ندادهنده اى در میان آنها ندا مى دهد که: «لعنت خدا بر ستمکاران باد!
(اعراف/۴۴)
**"
الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُم بِالْآخِرَةِ كَافِرُونَ
(همان) کسانى که (مردم را) از راه خدا باز مى دارند، و (با القاى شبهات) مى خواهند آن را کج و معوج نشان دهند. و آنها سراى دیگر را انکار مى کنند.»
(اعراف/۴۵)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۴۲و۴۳)🔹 ...سپس رضایت و خشنودى کامل و همه جانبه اهل بهشت را
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۴۴و۴۵)🔹
🔸گفتگوى بهشتیان و دوزخیان
پس از بحثى که در آیات گذشته پیرامون سرنوشت بهشتیان و دوزخیان بیان شد، در این آیات اشاره اى به گفتگوى این دو گروه با هم در آن جهان شده است، و از آن استفاده مى شود که: بهشتیان و دوزخیان از محل خود مى توانند با یکدیگر سخن بگویند.
نخست مى فرماید: بهشتیان، دوزخیان را مخاطب ساخته، صدا مى زنند: ما وعده پروردگار خویش را حق یافتیم، آیا شما هم به آنچه خدا به وسیله فرستادگانش وعده داده بود، رسیدید ؟! (وَ نادى أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقّاً).
و آنها در پاسخ مى گویند: آرى، همه را عین حقیقت دیدیم (قالُوا نَعَمْ).
باید توجه داشت با این که نادى فعل ماضى است، در اینجا معنى مضارع را مى بخشد، و این گونه تعبیر در قرآن فراوان است که حوادث قطعى آینده را با فعل ماضى ذکر مى کند و این یک نوع تأکید محسوب مى شود، یعنى آینده چنان روشن است که گوئى در گذشته روى داده است.
ضمناً تعبیر به نادى ـ که معمولاً براى فاصله دور است ـ روشنگر بُعد مسافت مقامى یا مکانى میان این دو گروه است.
در اینجا ممکن است سؤال شود: گفتگوهاى این دو گروه چه فایده اى دارد؟ با این که خودشان پاسخ آن را مى دانند.
ولى جواب آن معلوم است; زیرا سؤال همیشه براى افزایش معلومات نیست، گاهى جنبه ملامت، سرزنش و توبیخ دارد، و در اینجا چنین است، در واقع این خود یکى از کیفرهاى گنهکاران و ستم پیشگانى است که وقتى دنیا به کامشان بود، با ملامت ها و سرزنش ها، روح افراد با ایمان را مى آزردند، در آنجا باید کیفر آن را به عنوان نتیجه عمل ببینند، نظیر این موضوع در سوره هاى مختلف قرآن از جمله در آخر سوره مطفّفین آمده است.
سپس اضافه مى کند: در این هنگام گوینده اى، ندا در مى دهد (آن چنان که صداى او به گوش همگان مى رسد): لعنت خدا بر ستمگران باد ! (فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظّالِمینَ).
* * *
و در آیه بعد، ستمگران را چنین معرفى مى کند:
همان ها که مردم را از راه راست باز داشتند و با تبلیغات مسموم و زهرآگین خود، ایجاد شک و تردید در ریشه هاى عقائد مردم کردند، جاده مستقیم الهى را کج و معوج نشان دادند، و به سراى دیگر نیز ایمان نداشتند (الَّذینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالآْخِرَةِ کافِرُونَ).
از آیه فوق بار دیگر این حقیقت استفاده مى شود که: همه انحرافات و مفاسد در مفهوم ظلم و ستم جمع است و ظالم مفهوم وسیعى دارد که تمام گنهکاران، مخصوصاً گمراهان گمراه کننده را در بر مى گیرد.
* * *
نکته:
این ندا دهنده کیست؟
در این که این مؤذّن (ندا دهنده) که صداى او را همگان مى شنوند و در حقیقت، سیطره تفوقى بر همه آنها دارد کیست؟ از آیه چیزى استفاده نمى شود.
ولى در روایات اسلامى که در تفسیر و توضیح آیه فوق آمده است، غالباً به امیر مؤمنان على(علیه السلام) تفسیر شده است.
حاکم ابوالقاسم حسکانى که از دانشمندان اهل سنت است، به سند خود از محمّد حنفیه از على (علیه السلام) نقل مى کند که فرمود: أَنَا ذلِکَ الْمُؤَذِّنُ: آن که این ندا را در مى دهد منم .
همچنین به سند خود از ابن عباس نقل مى کند که على(علیه السلام) در قرآن نام هائى دارد که مردم آنها را نمى دانند، از جمله مؤذّن در آیه شریفه: فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ ، على است که این ندا را در مى دهد و مى گوید: أَلا لَعْنَةُ اللّهَ عَلَى الَّذِیْنَ کَذَّبُوا بِوِلایَتِى وَ اسْتَخَفُّوا بِحَقِّى:
لعنت خدا بر آنها باد که ولایت مرا تکذیب کردند و حق مرا کوچک شمردند .
از طرق شیعه نیز روایات متعددى در این زمینه وارد شده است، از جمله این که: مرحوم صدوق با سند خود از امام باقر(علیه السلام) نقل مى کند: امیر مؤمنان على(علیه السلام) به هنگام بازگشت از میدان جنگ نهروان، مطلع شد که معاویه آشکارا او را دشنام مى دهد و یارانش را به قتل مى رساند، حضرت برخاست و خطابه اى ایراد کرد و در ضمن آن فرمود:
ندا دهنده در دنیا و آخرت منم همان گونه که خداوند مى فرماید: فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظّالِمینَ: من آن مؤذن رستاخیزم ، و نیز مى فرماید: وَ أَذانٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ که به هنگام حج مى بایست از طرف خدا و پیامبر این صدا به گوش همه مردم مى رسید... آن مؤذن نیز من بودم .
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت (۱۷۰)🔹 ✅راه نزديكتر! امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه به نکته مه
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح حکمت (۱۷۱)🔹
🔺نتيجه پيمودن راه ناصواب:
امام(عليه السلام) در اين كلام حكيمانه به نكته اى اشاره مى كند كه در همه شئون زندگى سارى و جارى است مى فرمايد: «بسيار مى شود كه يك وعده غذا (غذاى نامناسب) از وعده هاى فراوان غذا (غذاى خوب) جلوگيرى مى كند»; (كَمْ مِنْ أَكْلَة مَنَعَتْ أَكَلاَت).
چه بسا انسان غذايى را كه دوست دارد بيش از حد تناول مى كند و بيمار مى شود و روزهاى متوالى يا ميل به غذا ندارد و يا اين كه طبيب، او را از غذاهاى مختلف چرب و شيرين باز مى دارد، بنابراين در هيچ كار نبايد افراط كرد كه اين افراط ممكن است او را از همان كار در آينده به كلى باز دارد. اين سخن ضرب المثلى است براى تمام كسانى كه راه افراط را پيش مى گيرند; مثلاً كسى كه آنقدر در دوستى پافشارى مى كند، آن دوست از او منزجر مى شود و براى هميشه از وى فاصله مى گيرد و يا اين كه ديگرى را آنقدر به عبادت دعوت مى كند كه براى هميشه از عبادت بيزار مى گردد.
شبیه این سخن گفتار حکیمانه دیگرى است که از آن حضرت نقل شده که مى فرماید: «کَمْ مِنْ شَهْوَة ساعَة أوْرَثَتْ حُزْناً طَویلاً; چه بسا یک ساعت هوس رانى که موجب اندوه طولانى (براى سالیان دراز) مى شود».(1)
جمعى از شارحان نهج البلاغه یا محدثان این گفتار حکیمانه امام(علیه السلام) را به عنوان دستورى طبى مطرح کرده و حتى آن را جزء مجموعه هایى که مربوط به دستورات طبى است آن را قرار داده اند. اگر منظورشان این است که معنى مطابقى این سخن دستورى طبى است هرچند معانى التزامى آن شامل تمام مسائل مربوط به زندگى مادى انسان مى شود، بحثى نیست ولى اگر بخواهند آن را منحصر به دستور طبى کنند اشتباه روشنى است و ازاین رو بسیارى از محققان این جمله را ضرب المثلى تلقى کرده اند که در موارد مختلف از آن استفاده مى شود حتى بعضى گفته اند که این ضرب المثل در میان عرب در عصر جاهلیت نیز بوده است و امام(علیه السلام) آن را اقتباس فرموده همان گونه که گاه از اشعار شعرا نیز امام(علیه السلام) در سخنان خود استفاده مى کند. شاعر عرب مى گوید:
وَکَمْ مِنْ أکْلَة مَنَعَتْ أخاها * بِلَذَّةِ ساعَة أکَلاتِ دَهْرِى
وَکَمْ مِنْ طالِب یَسْعى بِشَىْء * وَفیهِ هَلاکُهُ لَوْ کانَ یَدْرِى
و چه بسیار که یک وعده غذایى از وعده غذایى دیگر منع مى کند و چه بسیار که لذت یک ساعت یک عمر انسان را محروم مى سازد.
و چه بسیار کسانى که براى رسیدن به چیزى تلاش مى کنند در حالى که هلاکشان در آن است.(2)
*
پی نوشت:
(1). کافى، ج 2، ص 451، ح 1.
(2). سند گفتار حکیمانه: به گفته خطیب(رحمه الله) در کتاب مصادر این جمله حکمت آمیز را جمعى که قبل از سید رضى یا بعد از او بوده اند با اختلافى نقل کرده اند که نشان مى دهد منبعى غیر از نهج البلاغه در دست داشته اند; از جمله جاحظ (متوفاى 255) در کتاب بخلاء جمله پیش گفته را چنین نقل مى کند: «قالَ عَلِىُّ بْنُ أبی طالب: قَلَّ ما أدْبَرَ شَىْءٌ فَأقْبَلَ وَقالُوا: رُبَّ أکْلَة مَنَعَتْ أکَلات; کمتر مى شود که چیزى پشت کند و باز برگردد و گفته اند چه بسا یک وعده غذا (غذاى نامناسب) انسان را از غذاهاى فراوان (خوبى) باز دارد». تعبیر به قالوا نشان مى دهد که این جمله ضرب المثلى قبل از امام(علیه السلام) بوده است و امام(علیه السلام) آن را نقل فرموده، هرچند نویسنده مصادر این سخن را نپذیرفته است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 142). اضافه بر این على بن محمد اللیثى (متوفاى قرن 6) آن را در کتاب عیون الحکم والمواعظ، ص 103 با تفاوتى آن را ذکر کرده است.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹ادامه شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه ✅حکمت های (۱۲۷ الی ۱۲۹) 🎙استاد نظافت ✔️برگرفته از سایت ب
شرح_صوتی_حکمت_۱۳۰_و_۱۳۱_و_۱۳۲.mp3
11.89M
🔹ادامه شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه
✅حکمت های (۱۳۰ الی ۱۳۲)
🎙استاد نظافت
✔️برگرفته از سایت بنیاد مجازی نهج البلاغه
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قصه_های_کودکانه | داستان دو باغ
🎙 با اجرای نورالزینب خانم حافظی
📚 همنشین گلها
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۴۴و۴۵)🔹 🔸گفتگوى بهشتیان و دوزخیان پس از بحثى که در آیات گ
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۴۴و۴۵)🔹
↩️ما فکر مى کنیم علت این که امیر مؤمنان على(علیه السلام) به عنوان مؤذن و ندا دهنده در آن روز انتخاب مى شود، این است که:
اولاً ـ در دنیا نیز از طرف خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله) این منصب را داشت; زیرا پس از فتح مکّه مأموریت پیدا کرد سوره برائت را در موسم حج با صداى رسا براى همه مردم بخواند و اعلام دارد: وَ أَذانٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَریءٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ وَ رَسُولُه: این ندائى است از طرف خداوند و پیامبرش به همه مردم در روز حج اکبر که خدا و رسولش از مشرکان بیزارند .
ثانیاً ـ موقف على(علیه السلام) در تمام طول زندگى موقف مبارزه با ظلم و ستم و درگیرى مداوم با ظالمان و ستمگران بود، آن چنان که حمایت از مظلوم و دشمنى با ظالم در تمام فرازهاى تاریخ زندگیش ـ با توجه به شرائط خاص عصرش ـ مى درخشد.
مگر نه این است که: زندگى در جهان دیگر یک نوع تجسم بزرگ و تکامل یافته از زندگى انسان ها در این جهان است؟
بنابراین چه جاى تعجب که مؤذّن آن روز یعنى آن کس که نداى لعن بر ظالمان را در میان بهشت و دوزخ از طرف خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله) سرمى دهد، على(علیه السلام)باشد؟!
از آنچه گفتیم پاسخ نویسنده المنار روشن مى شود، که: در فضیلت بودن این مقام براى على(علیه السلام) تردید مى کند و مى گوید: معلوم نیست این کار براى او فضیلتى باشد !
باید گفت: همان طور که نمایندگى از سوى پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مراسم حج و ابلاغ سوره برائت یکى از بزرگ ترین افتخارات او محسوب مى شود.
و همان طور که مبارزه با ظالمان و ستمگران از برجسته ترین فضائل او است، تصدى این منصب در قیامت که دنباله همان برنامه است نیز فضیلت آشکارى محسوب مى شود.
و نیز از آنچه گفتیم پاسخ آلوسى نویسنده تفسیر روح المعانى که مى گوید: صدور این احادیث از طرق اهل سنت ثابت نیست، روشن گردید; زیرا همان طور که دانستیم این حدیث را دانشمندان اهل تسنن و شیعه هر دو در کتاب هاى خود آورده اند.»
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۴۵)بخش هفتم🔹 در حديث ديگرى که در کنز العمال از اميرمؤمنان على(عليه السل
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح نامه (۴۶)🔹
✅با مردم مدارا کن!
همان گونه که در ذکر سند نامه اشاره شد، مخاطب در اين نامه ظاهرا مالک اشتر است و تعبيرات امام(عليه السلام) در مقام ستودن او نيز تناسب با شخصيتى همچون مالک دارد، هرچند بسيارى از شارحان نهج البلاغه ذکرى از مخاطب اين نامه نکرده و به اجمال از آن گذشته اند.
امام(عليه السلام) در بخش اوّل اين نامه اوصاف برجسته اى براى اين کارگزار ذکر مى کند تا او را به اعتماد به نفس و قوت و قدرت در برابر مشکلات تشويق نمايد. مى فرمايد: «اما بعد (از حمد و ثناى الهى) به يقين تو از کسانى هستى که من براى برپا داشتن دين از آنها کمک مى گيرم و سرکشى و تکبر گنهکاران را به وسيله آنان درهم مى شکنم و گلوگاه هاى خطرناک را به کمک آنها حفظ مى کنم»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّکَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَى إِقَامَةِ الدِّينِ، وَأَقْمَعُ بِهِ نَخْوَةَ الاَْثِيمِ، وَأَسُدُّ بِهِ لَهَاةَ الثَّغْرِ الْمَخُوفِ).
اين تعبيرات نشان مى دهد که امام(عليه السلام) گروهى از افراد شجاع و دلير و صاحب معرفت را انتخاب کرده بود که در اين امور سه گانه يعنى اقامه ارکان دين، درهم کوبيدن سرکشان تبه کار و حفظ مرزهاى خطرناک از آنان کمک مى گرفته و مخاطب اين نامه يعنى مالک اشتر يکى از آنها بوده است.
گويا امام(عليه السلام) مى خواهد بفرمايد: اگر مأموريتى را که به تو براى تدبير امور مصر و اقامه احکام دينى در آنجا و جلوگيرى از ظالمان و سرکشان و حفظ ثغور آنجا در برابر تهديدهاى لشکر شام و طرفداران معاويه سپرده ام به موجب شايستگى هايى است که در اين امور از تو سراغ دارم و به راستى مالک اشتر همين گونه بود که امام(عليه السلام) او را در اين جمله هاى کوتاه و پرمعنا ستوده است.
حوادثى که در زندگى مالک اشتر واقع شد و در تواريخ آمده است گواه زنده اين معناست. از جمله زمانى که على(عليه السلام) مى خواست با شورشيان جمل بجنگد عمار ياسر را به کوفه فرستاد تا مردم را براى پيوستن به لشکر على(عليه السلام) بسيج کند. راوى مى گويد: من در مسجد کوفه بودم. عمار مردم را بسيج مى کرد و مى گفت برويد ولى ابوموسى اشعرى روى منبر ايستاده بود و مى گفت نرويد (و مردم سرگردان بودند). ناگهان غلامان ابو موسى دوان دوان به سراغ او آمدند و گفتند: مالک اشتر وارد قصر شد و ما را زد و بيرون کرد. ابو موسى که نام اشتر را شنيد از منبر فرود آمد و به سرعت به سوى قصر دارالاماره رفت و وارد قصر شد. اشتر به سراغ او آمد و گفت: بيرون آى خدا جانت را بيرون آورد. تو از کسانى هستى که از قديم جزو منافقان بودى. ابوموسى تقاضا کرد و گفت: امشب را به من مهلت بده. مالک گفت: تا اوّل شب مهلت دارى; ولى شب در آنجا نمان. مردم ريختند و مى خواستند اموال ابوموسى را غارت کنند اشتر آنها را نهى کرد.
نيز در تاريخ آمده است: هنگامى که على(عليه السلام) در مسير خود به سوى ميدان صفين به سرزمين رقّه رسيد و مى بايست آن حضرت و اصحابش از روى نهر عبور کنند. مردم آنجا (که گويا علاقه خاصّى به معاويه داشتند) حاضر نشدند که پلى براى حضرت و لشکريانش بسازند. حضرت تصميم گرفت از روى پل مَنبِج (که نسبتاً دوردست بود) عبور کند. اشتر به مردم آنجا گفت: به خدا سوگند اگر اميرمؤمنان از روى اين پل بگذرد و شما پل خوبى در اينجا براى او نسازيد شمشير را در ميان شما مى کشم مردانتان را مى کشم و زمينتان را ويران مى سازم و اموالتان را مى گيرم. آنها به يکديگر نگاه کردند و گفتند: اين اشتر است به اين قسم وفا خواهد کرد. برخيزيد و پلى بسازيد. پل ساخته شد. تمام لشکر عبور کردند و اشتر آخرين کسى بود که از آنجا عبور کرد.
به هر حال امام(عليه السلام) به دنبال اين سخن، دستورات مهمى را به مالک در زمينه رفتار با مردم مى دهد نخست مى فرمايد: «بنابراين از خداوند در امورى که براى تو مهم است يارى بجوى»; (فَاسْتَعِنْ بِاللهِ عَلَى مَا أَهَمَّکَ).
اشاره به اينکه خميرمايه همه موفقيّت ها تکيه بر ذات پاک خدا و يارى جستن از اوست.
در دستور دوم مى فرمايد: «سخت گيرى و شدت عمل را با نرمش در آميز»; (وَاخْلِطِ الشِّدَّةَ بِضِغْث مِنَ اللِّينِ).
اشاره به اينکه کشوردارى و اصولا هيچ برنامه اجتماعى و شخصى را نمى توان با شدت عمل و عُنف به سامان رسانيد، بلکه بايد نرمش و شدت با هم آميخته شود که اگر تنها برنامه هاى شديد و سخت گيرانه باشد موجب تنفر و گاه کينه و عداوت مى گردد و کار به جايى نمى رسد و اگر تمام، نرمش و ملايمت باشد بسيارى از افراد کار خود را جدّى نمى گيرند و موجب سستى و فشَل مى شود. اين همان چيزى است که در برنامه انبيا تحت عنوان «مُبَشِّراً وَ نَذيراً» آمده است و خداوند عالم در عين اينکه در جاى عفو و رحمت ارحم الراحمين است، به هنگام مجازات اشد المعاقبين است.
@Nahjolbalaghe2
15.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قصه_های_کودکانه | بارون کجا رفته
🎤 با اجرای : اسماعیل کریم نیا
🗣قرائت : سوره مسد
📚منبع : سایت وولک
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ ۚ وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ ۚ وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلَامٌ عَلَيْكُمْ ۚ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ
و در میان آن دو [= بهشتیان و دوزخیان]، حجابى است. و بر «اعراف» مردانى هستند که هر یک از آن دو گروه را از چهره هایشان مى شناسند. و بهشتیان را صدا مى زنند که: «درود بر شما باد!» امّا داخل بهشت نمى شوند، در حالى که امید آن را دارند.
(اعراف/۴۶)
*
۞ وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ
و هنگامى که چشمشان به دوزخیان مى افتد مى گویند: «پروردگارا! ما را با گروه ستمکاران قرار مده.»
(اعراف/۴۷)
*
وَنَادَىٰ أَصْحَابُ الْأَعْرَافِ رِجَالًا يَعْرِفُونَهُم بِسِيمَاهُمْ قَالُوا مَا أَغْنَىٰ عَنكُمْ جَمْعُكُمْ وَمَا كُنتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ
و اصحاب اعراف، مردانى (از دوزخیان را) که از سیمایشان آنها را مى شناسند، صدا مى زنند و مى گویند: «(دیدید که) نه جمع آورى (مال و ثروت) شما و نه تکبر ورزیدن شما، به حالتان سودى نداد!»
(اعراف/۴۸)
***
أَهَٰؤُلَاءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لَا يَنَالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ۚ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لَا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَلَا أَنتُمْ تَحْزَنُونَ
آیا اینها [=این واماندگان براعراف ]همانان هستند که سوگند یاد کردید خداوند، هرگز رحمتش را شامل حال آنها نخواهد کرد؟! (ولى خداوند بخاطر ایمان و کارهاى نیکشان، آنها رابخشید. هم اکنون به آنها گفته مى شود:) داخل بهشت شوید، که نه ترسى بر شماست و نه اندوهگین مى شوید.
(اعراف/ ۴۹)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۴۴و۴۵)🔹 ↩️ما فکر مى کنیم علت این که امیر مؤمنان على(علیه ال
تفسیر سوره اعراف آیات(۴۶تا۴۹)
🔹اعراف، گذرگاه مهمى به سوى بهشت
🔸در تعقیب آیات گذشته که گوشه اى از سرگذشت بهشتیان و دوزخیان را بیان مى کرد، در این آیات درباره اعراف که منطقه اى است حدّ فاصل میان بهشت و دوزخ، با ویژگى هاى خاص، سخن مى گوید.
نخست به حجابى که در میان بهشتیان و دوزخیان کشیده شده است اشاره کرده، مى فرماید: میان این دو گروه حجابى قرار دارد (وَ بَیْنَهُما حِجابٌ).
از آیات بعد، چنین استفاده مى شود که: حجاب مزبور همان اعراف است که مکان مرتفعى است میان این دو گروه، که مانع از مشاهده یکدیگر مى شود، ولى وجود چنین حجابى مانع از آن نیست که آواز و صداى یکدیگر را بشنوند چنان که در آیات قبل گذشت، بسیار دیده ایم که همسایگان مجاور، از پشت دیوار با یکدیگر سخن مى گویند و از حال یکدیگر جویا مى شوند، در حالى که یکدیگر را نمى بینند.البته کسانى که بر اعراف یعنى قسمت هاى بالاى این مانع مرتفع قرار دارند، هر دو گروه را مى توانند ببینند (دقت کنید).
گر چه از پاره اى از آیات قرآن مانند آیه ۵۵ سوره صافات استفاده مى شود که: اهل بهشت گهگاه مى توانند، از مقام خود، سر برآورند و دوزخیان را بنگرند، ولى این گونه استثنائات منافاتى با چگونگى بهشت و دوزخ و وضع اصلى آن دو ندارد، و آنچه در بالا گفته شد، کیفیت اصلى این دو موقف را نشان مى دهد، اگر چه این قانون نیز استثناهائى دارد و ممکن است در شرایط خاصى بعضى از بهشتیان، دوزخیان را بنگرند.
آنچه در اینجا باید قبل از بحث درباره چگونگى اعراف مؤکداً یادآور شویم این است: تعبیراتى که درباره قیامت و زندگى جهان دیگر مى شود، هیچ گاه نمى تواند از تمام خصوصیات آن زندگى پرده بردارد.این تعبیرات گاهى جنبه تشبیه و مثال دارد.
گاهى تنها شبحى را نشان مى دهد; زیرا زندگى آن جهان در افقى بالاتر و به مراتب از زندگى این جهان وسیع تر است، درست همانند وسعت زندگى این جهان در برابر دنیاى رحم و عالم جنین.
بنابراین اگر الفاظ و مفاهیمى که براى زندگى این جهان داریم نتواند گویاى تمام آن مفاهیم باشد، جاى تعجب نیست.
پس از اشاره به حدّ فاصل بین بهشتیان و دوزخیان، قرآن مى فرماید: بر اعراف مردانى قرار دارند که همه را از سیمایشان مى شناسند (وَ عَلَى الأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسیماهُمْ).
اعراف در لغت، جمع عُرف (بر وزن گُفت) به معنى محل مرتفع و بلند است، و این که به یال هاى اسب و پرهاى بلند پشت گردن خروس، عُرْفُ الْفَرَس یا عُرْفُ الدِّیْک گفته مى شود، به همین جهت است که در محل مرتفعى از بدن آنها قرار دارد (درباره خصوصیات سرزمین اعراف که در آیه آمده پس از پایان تفسیر آیات، به تفصیل سخن خواهیم گفت).
سپس مى فرماید: مردانى که بر اعراف قرار دارند، بهشتیان را صدا زده، مى گویند: درود بر شما باد، اما خودشان وارد بهشت نشده اند، اگر چه بسیار تمایل دارند (وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ).
🔹و در آیه بعد اضافه مى کند: اما هنگامى که به سوى یکدیگر نگاه مى کنند و دوزخیان را در دوزخ مى بینند، به درگاه خدا راز و نیاز مى کنند و مى گویند: پروردگارا ما را با جمعیت ستمگران قرار مده (وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ).
قابل توجه این که: درباره مشاهده دوزخیان در آیه فوق تعبیر به إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ شده است، یعنى هنگامى که چشم آنها به سوى دوزخیان برگردانده مى شود، و این در حقیقت اشاره به آن است که: آنها از مشاهده دوزخیان تنفر دارند، گویا نگاهشان به آنها نیز آمیخته با اکراه و اجبار است.
🔹و در آیه سوم مى افزاید: اصحاب اعراف، جمعى از دوزخیان را که از چهره و سیمایشان مى شناسند صدا مى زنند و مورد ملامت و سرزنش قرار مى دهند که دیدید عاقبت گردآورى اموال و نفرات در دنیا و تکبر ورزیدن از قبول حق، به شما سودى نداد (وَ نادى أَصْحابُ الأَعْرافِ رِجالاً یَعْرِفُونَهُمْ بِسیماهُمْ قالُوا ما أَغْنى عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ).
چه شد آن مال ها؟ و کجا رفتند آن نفرات؟ و چه نتیجه اى گرفتید از آن همه کبر و خودپرستى؟
🔹و در چهارمین آیه، بار دیگر با همان زبان ملامت و سرزنش در حالى که اشاره به جمعى از ضعفاى مومنان که بر اعراف قرار گرفته اند مى کنند، مى گویند: آیا اینها همان کسانى هستند که شما سوگند یاد کردید هیچ گاه خداوند آنان را مشمول رحمت خود قرار نخواهد داد (أَ هؤُلاءِ الَّذینَ أَقْسَمْتُمْ لا یَنالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَة).
و اکنون مشاهده مى کنید که رحمت الهى شامل حال این دسته از ضعفای مؤمنان شده، به آنها خطاب مى شود: وارد بهشت شوید نه ترسى بر شما است و نه در آنجا غم و اندوهى دارید (ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ).
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁 #قصه_های_کودکانه | حفظ آرامش
🤔 بچه ها می دونید چرا به امام هفتممون می گفتن کاظم؟
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
تفسیر سوره اعراف آیات(۴۶تا۴۹) 🔹اعراف، گذرگاه مهمى به سوى بهشت 🔸در تعقیب آیات گذشته که گوشه اى از سر
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۴۶ الی۴۹)🔹
↩️از آنچه گفتیم روشن شد: منظور از ضعفاى مؤمنان آنها هستند که ایمان دارند و داراى حسنات و کارهاى نیکى هستند.
ولى بر اثر آلودگى ها و پاره اى از گناهان همواره مورد تحقیر دشمنان حق قرار داشتند و روى آنها تکیه مى کردند که چگونه ممکن است چنین افرادى مشمول رحمت الهى واقع شوند؟
اما سرانجام روح ایمان و حسناتى که داشتند، در پرتو لطف و رحمت الهى کار خود را مى کند و سرنوشت سعادتمندانه اى مى یابند.
* * *
نکته:
اصحاب اعراف چه کسانى هستند؟
همان طور که گفتیم اعراف در اصل به معنى زمین هاى برجسته است و با قرائنى که در آیات فوق و احادیث پیشوایان اسلام آمده، روشن مى شود: مکان خاصى است میان دو قطب سعادت و شقاوت، یعنى بهشت و دوزخ که همچون حجابى میان این دو کشیده شده.
و یا همچون زمین مرتفعى در میان این دو فاصله گردیده است به طورى که آنها که روى آن قرار دارند، مشرف بر بهشت و دوزخند و هر دو گروه را مشاهده مى کنند، و از چهره هاى تاریک و روشن آنها مى توانند آنها را بشناسند.
اکنون ببینیم چه کسانى بر اعراف قرار دارند و اصحاب اعراف کیانند؟
بررسى آیات چهارگانه فوق نشان مى دهد: دو گونه صفات مختلف و متضاد براى این اشخاص ذکر شده است:
در آیه اول و دوم، افرادى که بر اعراف قرار دارند چنین معرفى شده اند: آرزو دارند وارد بهشت شوند ولى موانعى از آنها جلوگیرى کرده است، به هنگامى که نگاه به بهشتیان مى کنند بر آنها درود مى فرستند، و مى خواهند با آنها باشند، اما هنوز نمى توانند.
و به هنگامى که نظر به دوزخیان مى افکنند، از سرنوشت آنها وحشت نموده و به خدا پناه مى برند.
ولى از آیه سوم و چهارم استفاده مى شود: آنها افرادى با نفوذ و صاحب قدرتند، دوزخیان را مؤاخذه و سرزنش مى کنند و به واماندگان در اعراف کمک مى نمایند که از آن بگذرند و به سر منزل سعادت برسند.
روایاتى که در زمینه اعراف و اصحاب اعراف نقل شده نیز ترسیمى از دو گروه متضاد مى کند.
در بسیارى از روایاتى که از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده مى خوانیم: نَحْنُ الأَعْرافُ: اعراف مائیم .
یا: آلُ مُحَمَّد هُمُ الأَعْرافُ: خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) اعرافند و مانند این تعبیرات.
و در بعضى دیگر از روایات مى خوانیم: هُمْ أَکْرَمُ الْخَلْقِ عَلَى اللّهِ تَبارَکَ وَ تَعالى: آنها گرامى ترین مردم در پیشگاه خدایند .
و یا: هُمُ الشُّهَداءُ عَلَى النّاسِ، وَ النَّبِیُّونَ شُهَدائُهُم: آنها گواهان بر مردمند و پیامبران گواهان آنها هستند .
و روایات دیگرى حکایت دارد: آنها پیامبران و امامان و صلحاء و بزرگانند.
ولى دسته دیگرى از روایات مى گوید: آنها واماندگانى هستند که بدى ها و نیکى هایشان مساوى بوده است یا گنهکارانى هستند که اعمال نیکى نیز داشته اند، مانند حدیثى که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
هُمْ قَوْمٌ اسْتَوَتْ حَسَناتُهُمْ وَ سَیِّئاتُهُمْ فَإِنْ أَدْخَلَهُمُ النّارَ فَبِذُنُوبِهِمْ وَ إِنْ أَدْخَلَهُمُ الْجَنَّةَ فَبِرَحْمَتِهِ:
آنها گروهى هستند که حسنات و سیئاتشان مساوى است، اگر خداوند آنها را به دوزخ بفرستد به خاطر گناهانشان است و اگر به بهشت بفرستد به برکت رحمت او است .
روایات متعدد دیگرى در تفاسیر اهل تسنن از حذیفه ، عبداللّه بن عباس ، سعید بن جبیر و امثال آنها به همین مضمون نقل شده است.
در همین تفاسیر نیز مدارکى بر این که اهل اعراف، صلحاء و فقها و علما و یا فرشتگان هستند دیده مى شود.
گر چه ظاهر آیات و ظاهر این روایات در ابتدا متضاد به نظر مى رسد، و شاید همین امر سبب شده است که مفسران در این باره اظهار نظرهاى متفاوت و گوناگون کنند.
اما با دقت روشن مى شود نه در میان آیات و نه در میان روایات تضادى وجود ندارد، بلکه همه یک واقعیت را تعقیب مى کنند.
توضیح این که:
همان طور که گفتیم، از مجموع آیات و روایات چنین استفاده مى شود: اعراف گذرگاه سخت و صعب العبورى بر سر راه بهشت سعادت جاویدان است.
طبیعى است افراد نیرومند و قوى، یعنى صالحان و پاکان با سرعت از این گذرگاه عبور مى کنند اما افرادى که خوبى و بدى را به هم آمیختند، در این مسیر وا مى مانند.
همچنین طبیعى است که سرپرستان جمعیت و پیشوایان قوم در گذرگاه هاى سخت همانند فرماندهانى که در این گونه موارد در آخر لشکر راه مى روند تا همه سپاهیان بگذرند، در آنجا توقف مى کنند تا به کمک ضعفاى مؤمنان بشتابند و آنها که شایستگى نجات را دارند در پرتو امدادشان رهائى یابند.
بنابراین، در اعراف ، دو گروه وجود دارند، ضعیفان و آلودگانى که در رحمتند و پیشوایان بزرگى که در همه حال یار و یاور ضعیفانند، بر این اساس قسمت اول آیات و روایات اشاره به گروه نخستین یعنى ضعفا است و قسمت دوم اشاره به گروه دوم یعنى بزرگان و انبیاء و امامان و صلحا.«
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۲۹) بخش اول🔹 🔺مردان حرف، نه عمل ↩️...به اين دليل آنها پيوسته به دنبال
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح خطبه(۲۹) بخش اول🔹
↩️تنها شما را از دوستى کسانى نهى مى کند که در امر دين، با شما پيکار کردند و شما را از خانه هايتان بيرون راندند، يا به بيرون راندن شما کمک کردند، (نهيتان مى کند) از اين که با آنها دوستى کنيد. و هر کس آنها را دوست دارد، ظالم و ستمگر است.»
در اين دو آيه، مخصوصاً، مسأله اخراج از خانه و وطن، در برابر مقاتله در دين قرار داده شده، که نشان مى دهد هر کدام، ارزشى جداگانه دارد.
در آيه 246 سوره مبارکه بقره نيز اين سخن، از زبان گروهى از بنى اسرائيل نقل شده است: «(قالُوا وَ ما لَنا أَلاّ نُقاتِلَ فى سَبيلِ اللهِ وَ قَدْ اُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا); آنها، به پيامبر زمان خود گفتند: «چگونه ممکن است که در راه خدا پيکار نکنيم، در حالى که از خانه ها و فرزندانمان رانده شده ايم (شهرهاى ما از سوى دشمن، اشغال و فرزندانمان اسير شده اند؟»
اين تعبير نشان مى دهد که انگيزه آنها براى جهاد، علاوه بر حفظ آيين الهى، نجات وطن بوده است و پيامبر آنان بر اين سخن اعتراض نکرد و عملا بر آن مُهر تأييد نهاد. در اين باره آيات ديگرى نيز هست که طالبان به آنها مراجعه کنند.
پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) نيز هنگامى که مى خواست از مکّه هجرت کند، سخت ناراحت و منقلب بود. درست است که مکّه، ارزش معنوى و الهى فوق العاده اى داشت، ولى به نظر مى رسد که علاقه پيامبر به آن شهر جهات متعدّدى داشت که از جمله علاقه او به زادگاهش بود. خداوند با اين جمله او را دلدارى داد:
«إِنَّ الّذى فَرَضَ عَلَيْکَ الْقُرآنَ لَرَادُّکَ إِلَى مَعَاد; آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جايگاهت باز مى گرداند».
اساساً انسان رابطه مادّى و معنوى فراوانى با زادگاه خود دارد و تاريخِ زندگيش با آن پيوند ناگسستنى پيدا کرده است. همين پيوند، سبب علاقه او به وطن مى شود و همين علاقه، انگيزه حفظ و دفاع و عمران و آبادى آن مى گردد.
در حديثى از امام على (عليه السلام) مى خوانيم: «عُمِرَتِ الْبُلْدانُ بِحُبِّ الأَوْطانِ; شهرها با حبّ وطن آباد مى شود».
در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم: «مِنْ کَرَمِ الْمَرْءِ بُکائُهُ; عَلى ما مَضى مِنْ زَمانِه وَ حَنينِهُ اِلى أَوطانِه; از نشانه هاى ارزش و شخصيت انسان آن است که نسبت به عمر از دست رفته (که در آن کوتاهى کرده است) اشک بريزيد و نسبت به وطنش علاقه مند باشد».
حديث معروف «حُبُّ الْوَطَنِ مِنَ الاْيمانِ»; علاقه به وطن، از نشانه هاى ايمان است»، نيز در منابع مختلفى نقل شده است.
از مجموع آنچه گفته شد، مى توان نتيجه گرفت که عشق و علاقه به زادگاه و وطن هم ريشه هايى در قرآن مجيد دارد و هم در روايات و هم در منطق عقل. ولى اين بدان معنا نيست که انسان نسبت به وطن و زادگاهش عشق کورکورانه داشته باشد و اگر فرضاً براى تکامل علمى و مادّى و معنوى هجرت از وطن ضرورت پيدا کند، متعصبانه از وطن جدا نشود، هر چند به قيمتِ عقب ماندگى و درماندگى او تمام شود. پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) با هجرت خود از مکّه ـ که علاوه بر تمام مزاياى معنوى، زادگاه آن حضرت بود ـ به مدينه که محيط بازترى براى نشر و پيشرفت اسلام محسوب مى شد، ثابت کرد که ماندن در وطن هميشه مطلوب نيست و استثنائاتى دارد که بايد آن را پذيرفت.
جالب اين که پس از فتح مکه، باز پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) آنجا را براى اقامتگاه خويش انتخاب نکرد و به مدينه بازگشت; چرا که مدينه جايگاه مناسب ترى براى مرکزيت اسلام بود. به همين دليل در حديث معروفى که در کلمات قصار نهج البلاغه از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل شده مى خوانيم که فرمود: «لَيْسَ بَلَدٌ بأحَقَّ بِکَ مِنْ بَلَد. خَيْرُ الْبِلادِ ما حَمَلَکَ; شهرى براى تو شايسته تر از شهر ديگرى نيست (و در ضرورت ها بايد از وطن هجرت کنى) بهترين شهرها شهرى است که تو را پذيرا شود (يعنى وسايل پيشرفت تو را فراهم سازد.
اين نکته نيز قابل توجه است که اگر وطن مادّى و جسمانى توأم با وطن معنوى و روحانى گردد و عنوان دارالاسلام به خود بگيرد، عشق و علاقه و احترام به آن، بمراتب، افزون تر مى گردد و در اينجاست که انگيزه هاى معنوى و مادّى، دست به دست هم مى دهند و انسان را براى دفاع از آن تا آخرين نَفَس آماده مى سازند.»
@Nahjolbalaghe2