قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح حکمت(۱۷۹)🔹 🔺نتيجه لجاجت: امام(عليه السلام) در اين گفتار به يكى از مهم ترين آثار سوء لجا
🔹ترجمه و شرح حکمت (۱۸۰)🔹
🔺بردگى جاويدان!
امام(عليه السلام) در اين كلام نورانى به آثار زيان بار طمع اشاره كرده مى فرمايد: «طمع بردگى جاويدان است»; (اَلطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ).
حقيقت طمع، علاقه شديد به امور مادى است كه در دست ديگران است و شخص طماع براى رسيدن به آن هر گونه خضوع و ذلت را مى پذيرد و به همين دليل همچون برده اى است در برابر كسى كه طمع از او دارد و طماع غالباً اين صفت رذيله را با خود حفظ مى كند از همين رو امام(عليه السلام) آن را نوعى بردگى ابدى شمرده است. افراد طمع كار انسان هاى ضعيف، زبون، دون همت و فاقد شخصيت اند و چون اعتماد به نفس ندارند سعى مى كنند از طريق وابستگى به ديگران به مقصود خود برسند. در مقابل اين صفت رذيله فضيلتى است كه از آن به عنوان «يأس عَمّا في أيدِى النّاسِ; قطع اميد از آنچه در دست ديگران است» تعبير شده و به بيان ديگر قناعت به آنچه خود دارد.
در احاديث اسلامى به اين موضوع اشاره شده است. در مورد اصل طمع مرحوم کلینى بابى در جلد دوم کافى عنوان کرده و احادیث نابى در ذیل آن آورده است; از جمله از امام باقر(علیه السلام) نقل مى کند که فرمود: «بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ طَمَعٌ یَقُودُهُ وَبِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدُ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ; چه بد انسانى است آن کس که طمعى دارد که وى را به هر سو مى کشاند و چه بد انسانى است کسى که علاقه به چیزى دارد که سبب ذلت او مى شود».(1)
در مورد قطع امید از آنچه در دست مردم است امام على بن الحسین(علیهما السلام) مى فرماید: «رَأَیْتُ الْخَیْرَ کُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فی قَطْعِ الطَّمَعِ عَمّا فی أیْدِى النَّاسِ; تمام خوبى ها را در قطع امید از آنچه در دست مردم است دیدم».(2)
حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم در جواب این سؤال که چه چیز ایمان را در قلب راسخ و ثابت مى دارد مى فرماید: «الْوَرَعُ» (تقوا و پرهیزگارى) و در پاسخ این پرسش که چه چیز ایمان را از قلب انسان خارج مى کند مى فرماید: «الطَّمَعُ».(3)
شخص طماع در واقع نه اعتمادى به خدا دارد و نه ایمان درستى به رزاقیت او به همین دلیل دست نیاز به سوى این و آن دراز مى کند.
از این فراتر حدیثى است که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل شده و مى فرماید: «الطَّمَعُ یُذْهِبُ الْحِکْمَةَ مِنْ قُلُوبِ الْعُلَماءِ; طمع علم و دانش را از دل هاى دانشمندان دور مى سازد».(4)
دلیل آن این است که علم و دانش نیاز به حریت فکر و آزادمنشى دارد در حالى که شخص طماع چون اسیر خواسته هاى خویش است نمى تواند درست بیندیشد و چه بسا براى رسیدن به مقصود خود کارهاى خلاف ارباب قدرت و مقام را توجیه کند و به بیان دیگر، طمع نوعى مستى و تخدیر فکر مى آورد و به طمّاع اجازه نمى دهد درست بیندیشد.
براى این که بدانیم «طمع» کار انسان را به چه جایى مى رساند کافى است تاریخ طمع کاران را مطالعه و بررسى کنیم. «اشعب» یکى از طمع کاران معروف عرب است که در میان آنها به صورت ضرب المثل در آمده است. در حالات او نوشته اند: «روزى شخصى را دید که مشغول بافتن زنبیلى است به او گفت خواهش مى کنم آن را بزرگ تر بباف گفت به تو چه مربوط است؟ گفت شاید روزى صاحب آن بخواهد براى من هدیه اى بفرستد و بیشتر در این زنبیل جاى بگیرد.
نیز درباره او گفته اند: از اشعب طمع کارتر سگ او بود، زیرا روزى عکس ماه را در وسط چاهى دید خیال کرد گرده نانى است براى به چنگ آوردن آن خود را در چاه پرت کرد و مرد.
ابن ابى الحدید قبل از نقل این دو داستان در شرح نهج البلاغه این شعر پرمعنا را نقل کرده است:
تَعَفَّفْ وَعِشْ حُرّاً ولا تَکُ طامِعاً *** فَما قَطَعَ الاْعْناقُ إلاَّ المَطامِعُ
خویشتن دارى پیشه کن و آزادمنش زندگى نما و طمع کار مباش چرا که چیزى جز طمع ها گردن انسان ها را قطع نکرده است.(5)
درباره آثار سوء این صفت رذیله ذیل حکمت دوم، و همچنین در ذیل بخش بیست و سوم عهدنامه مالک اشتر شرح بیشترى آورده ایم و به خواست خدا در ذیل حکمت 219 (أکْثَرُ مَصارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطامِعِ» و 226 (اَلطّامِعُ فِی وِثاقِ الذُّلِّ) نیز بحث هایى خواهد آمد.
این سخن را با حدیثى از پیغمبر اکرم پایان مى دهیم: یکى از یاران آن حضرت به نام «ابو ایوب خالد بن زید» خدمتش رسیده عرض کرد: اى رسول خدا! اندرزى به من ده; اندرزى کوتاه تا بتوانم آن را حفظ کنم (و به آن عمل نمایم) پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: «أُوصیکَ بِخَمْس بِالْیَأسِ عَمّا فی أیْدِى النّاسِ فَإِنَّهُ الْغِنى وَإیّاکَ وَالطَّمَعَ فَإِنَّهُ الْفَقْرُ الْحاضِرُ وَصَلِّ صَلاةَ مُوَدِّع وَإیّاکَ وَما یُعْتَذَرُ مِنْهُ وَأحِبَّ لاِخیکَ ما تُحِبُّ لِنَفْسِکَ; پنج چیز را به تو سفارش مى کنم: از آنچه در دست مردم است مأیوس باش و صرف نظر کن که این همان بى نیازى حقیقى است ⬇️
⬆️و از طمع بپرهیز که فقر و تنگدستى حاضر است و نمازى را که مى خوانى آنچنان بخوان که گویى آخرین نماز توست و مى خواهى با دنیا وداع کنى و از کارهایى که ناچار مى شوى از آن عذرخواهى کنى بپرهیز و آنچه براى خود دوست دارى براى برادر مسلمانت نیز دوست بدار»(6). (7)
*
پی نوشت:
(1). کافى، ج 2، ص 320 .
(2). همان، ص 146 .
(3). همان، ص 320 .
(4). میزان الحکمة، ح 11189.
(5). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 18، ص 413.
(6). بحارالانوار، ج 70، ص 168.
(7). سند گفتار حکیمانه: مرحوم خطیب در مصادر نهج البلاغه کلام حکمت آمیز بالا را به این شکل آورده است: «الطَّمَعُ رِقٌّ مُخَلَّد» و ظاهرش دلیل بر این است که از منبع دیگرى این سخن را دریافت داشته است. زمخشرى گرچه عین این جمله را که در نهج البلاغه در کتاب خود ربیع الابرار آورده و بعد از مرحوم سید رضى مى زیسته است ولى بررسى کتب زمخشرى مخصوصاً کتاب ربیع الابرار به انسان اطمینان مى دهد که او هیچ گاه از نهج البلاغه استفاده نمى کرده (یا در دسترس او قرار نداشته است)، زیرا روایات وى غالباً با آنچه مرحوم سید رضى آورده متفاوت است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 146)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹ادامه شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه ✅حکمت های(۱۴۳ الی۱۴۶) 🎙استاد نظافت ✔️برگرفته از سایت بنی
شرح_صوتی_حکمت_۱۴۷_و_۱۴۸_و_۱۴۹_و_۱۵۰.mp3
8.28M
🔹ادامه شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه
✅حکمت های(۱۴۷الی۱۵۰)
🎙استاد نظافت
✔️برگرفته از سایت بنیاد مجازی نهج البلاغه
@Nahjolbalaghe2
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 انس با قرآن: آیه ۳ سوره مبارکه بقره
ادامه یقیمون الصلوة
🔹جلسه چهارم
🌹سلام دوستان گلم
🔻اصلا کار نماز چیه و چرا ما باید نماز رو اقامه کنیم؟
🔻نماز جماعت چرا یه نوع اقامه نماز هست؟
و...
📌 برای رسیدن به جواب سوالات کلیپ بالا رو حتما ببینید
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
دعای روز هشتم ماه مبارک رمضان:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ ارْزُقنی فیهِ رحْمَةَ الأیتامِ و إطْعامِ الطّعامِ و إفْشاءِ السّلامِ و صُحْبَةِ الکِرامِ بِطَوْلِکَ یا ملجأ الآمِلین.
ای خدا در این روز مرا ترحم به یتیمان و اطعام به گرسنگان و آشکار کردن سلام و مصاحبت نیکان نصیب فرما، به حق انعامت، ای پناه آرزومندان عالم.
التماس دعا
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۱۳تا۱۲۲)🔹 ✅چگونه سرانجام حق پیروز شد؟ در این آیات از درگ
در آیه بعد، توضیح این معنى آمده که موسى(علیه السلام) چگونه به معارضه پرداخت: هنگامى که همه مردم به جنب و جوش افتاده بودند، غریو شادى از هر سو بلند بود و فرعون و اطرافیانش تبسم رضایت بخشى بر لب داشتند و برق شادى از چشمانشان مى درخشید، وحى الهى به سراغ موسى(علیه السلام) آمد و او را فرمان به انداختن عصا داد، ناگهان صحنه به کلّى دگرگون شد، رنگ ها از چهره ها پرید و تزلزل بر ارکان فرعون و یارانش افتاد، قرآن مى فرماید:
ما به موسى وحى کردیم که عصایت را بیفکن ناگهان (به صورت اژدهائى درآمد و) با دقت و سرعت، مارهاى دروغین و وسائل قلابى ساحران را جمع کرد (وَ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ مایَأْفِکُونَ).
تَلْقَفُ از ماده لقف (بر وزن وقف) به معنى برگرفتن چیزى با قدرت و سرعت است، خواه به وسیله دهان و دندان باشد، یا به وسیله دست، ولى در پاره اى از موارد به معنى بلعیدن نیز آمده است، و در آیه مورد بحث، نیز ظاهراً به همین معنى است.
یَأْفِکُونَ از ماده افک (بر وزن کتف) در اصل، به معنى منصرف ساختن از چیزى است و از آنجا که دروغ انسان را از حق باز مى دارد به آن افک گفته مى شود.
بعضى از مفسران در اینجا احتمال دیگرى در معنى آیه داده اند و آن این که: عصاى موسى، پس از آن که به صورت مار عظیمى درآمد، وسائل سحر ساحران را نبلعید، بلکه آنها را از کار انداخت و به صورت نخست بازگردانید، و چنین تصور کرده اند که: این کار، راه هر گونه اشتباه را بر مردم مى بست در حالى که بلعیدن آن وسائل نمى تواند، مردم را قانع سازد که موسى ساحرى قوى تر از آنها نبوده است.
ولى این احتمال، نه با جمله تَلْقَفُ سازگار است و نه با تناسب مطالب آیه; زیرا تَلْقَفُ همان طور که گفتیم به معنى برگرفتن چیزى با دقت و سرعت است نه دگرگون ساختن آن.
به علاوه اگر بنا بود اعجاز موسى(علیه السلام) از طریق ابطال سحر ساحران آشکار شود، لزومى نداشت که عصا به شکل مار عظیمى درآید، آن چنان که قرآن در آغاز این سرگذشت بیان کرده است.
از همه اینها گذشته، اگر بنابر ایجاد تردید و وسوسه باشد، بازگشتن وسائل ساحران به شکل اول نیز، قابل تردید و وسوسه است; زیرا ممکن است احتمال داده شود که موسى(علیه السلام) آن چنان در سحر استاد است که توانسته سحر دیگران را ابطال کند و به حال اول برگرداند.
بلکه چیزى که سبب شد، مردم بدانند عمل موسى(علیه السلام) یک امر خارق عادت الهى است که به اتکاى نیروى بى انتهاى پروردگار انجام گرفته، این است که: مصر در آن زمان، ساحران فراوان و بسیار آزموده داشت، و اساتید این فن و ساحران پر سابقه چهره هاى شناخته شده اى در آن محیط بودند.
در حالى که موسى به هیچ یک از این صفات متصف نبود، مردى به ظاهر گمنام از میان بنى اسرائیل برخاست و دست به چنان کارى زد که همه در مقابل آن عاجز و ناتوان ماندند، از اینجا معلوم شد که یک نیروى غیبى در کار بوده و موسى(علیه السلام) یک فرد عادى و معمولى نیست.
* * *
در آیه بعد مى فرماید: در این هنگام حق آشکار شد، و اعمال آنها که بى اساس و نادرست بود، باطل گردید (فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
زیرا کار موسى یک واقعیت بود و اعمال آنها یک مشت تقلّب، تزویر، چشم بندى و اغفال، و شک نیست که هیچ باطلى در برابر حق براى همیشه یاراى مقاومت ندارد.
و این نخستین ضربتى بود که بر پایه قدرت فرعون جبّار فرود آمد.
* * *
پس از آن مى فرماید: به این ترتیب آثار شکست در آنها نمایان شد و همگى خوار و کوچک و ناتوان شدند (فَغُلِبُوا هُنالِکَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرینَ).
گر چه در تواریخ در این باره مطالب فراوانى نوشته اند، ولى حتى بدون نقل تواریخ نیز مى توان حدس زد که در این هنگام چه ولوله اى در میان مردم بر پا گردید.
جمعى به قدرى ترسیدند که پا به فرار گذاشتند.
عده اى فریاد مى کشیدند.
بعضى بیهوش شدند.
و فرعون و اطرافیانش که با وحشت و اضطراب به این صحنه مى نگریستند، قطرات عرق شرم بر چهره هاشان نمایان شده بود، به آینده مبهم و تاریک خود مى اندیشیدند و نمى توانستند درباره چنین صحنه اى که هیچ انتظار آن را نداشتند فکرى کنند و براى آن راه حلّى بیابند.
* * *
ضربه مهم تر آنگاه واقع شد که صحنه مبارزه ساحران با موسى(علیه السلام)به کلّى تغییر شکل داد، ناگهان همه ساحران به زمین افتادند و براى عظمت خداوند سجده کردند (وَ أُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدینَ).
* * *
و فریاد زدند ما به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم (قالُوا آمَنّا بِرَبِّ الْعالَمینَ).
* * *
همان پروردگار موسى و هارون (رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ).
با بیان این جمله با صراحت، این حقیقت را آشکار ساختند که: غیر از این خداى ساختگى، پروردگارى است واقعى که ما به او ایمان آورده ایم، حتى به کلمه ربّ العالمین نیز قناعت نکردند; زیرا فرعون ادعا مى کرد که پروردگار جهانیان منم!
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️آن گاه امام(عليه السلام) در پنجمين توصيه خود درباره زيارت خانه خدا مى فرمايد: «خدا را خدا را، که خ
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح نامه(۴۷)بخش دوم🔹
درباره اهمّيّت جهاد در بحث هاى پيشين از جمله ذيل خطبه 27 در جلد دوم در همين کتاب بحث هاى فراوانى داشته ايم.
سپس در ادامه سخن به چهار امر مهم ديگر توصيه مى کند نخست در بيان امر اوّل و دوم مى فرمايد: «و بر شما لازم است پيوندهاى دوستى و محبّت و بذل و بخشش را فراموش نکنيد»; (وَعَلَيْکُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَالتَّبَاذُلِ).
آن گاه در سومين و چهارمين توصيه مى افزايد: «و بر حذر باشيد از اينکه به يکديگر پشت کنيد و رابطه خود را با هم قطع نماييد»; (وَإِيَّاکُمْ وَالتَّدَابُرَ وَالتَّقَاطُعَ).
«تواصل» از ريشه «وصل»، هرگونه ارتباط و پيوند معنوى و مادى و عقلانى و عاطفى را شامل مى شود و «تباذل» از ريشه بذل از قبيل ذکر خاص بعد از عام است، زيرا يکى از طرق پيوند افراد جامعه با يکديگر بذل کمک هاى مادى به افرادى است که به هر دليل نيازمند شده اند.
«تدابر» از ريشه «دبر» (بر وزن عبد) به معناى پشت کردن به هم و قهر کردن و دشمنى با يکديگر نمودن و «تقاطع» به معناى هرگونه قطع رابطه است. و اين دو واژه به عکس دو واژه اوّل از قبيل ذکر خاص بعد از عام است، زيرا تدابر به معناى جدايى کامل است و تقاطع هر نوع قطع پيوند را شامل مى شود.
مسأله پيوندهاى دوستى و محبّت که گاه با زبان و از طريق ملاقات و امثال آن انجام مى شود در اسلام بسيار مهم است همان گونه که بى محبتى ها و جدايى ها و قطع پيوندها منفور است. احاديث بسيارى در نکوهش هجران و جدايى در منابع معتبر روايى ما آمده که گاه پشت انسان را مى لرزاند.
در حديثى که مرحوم کلينى در کتاب کافى از امام صادق(عليه السلام) از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل کرده است مى خوانيم: «أَيُّمَا مُسْلِمَيْنِ تَهَاجَرَا فَمَکَثَا ثَلاَثاً لاَ يَصْطَلِحَانِ إِلاَّ کَانَا خَارِجَيْنِ مِنَ الاِْسْلاَمِ وَلَمْ يَکُنْ بَيْنَهُمَا وَلاَيَةٌ فَأَيُّهُمَا سَبَقَ إِلَى کَلاَمِ أَخِيهِ کَانَ السَّابِقَ إِلَى الْجَنَّةِ يَوْمَ الْحِسَاب; هرگاه دو مسلمان از هم قهر کنند و سه روز بگذرد و آشتى نکنند اگر در آن حال از دنيا بروند خارج از اسلام خواهند بود و ولايت و پيوند اخوت اسلامى در ميان آنها قطع مى شود و به هنگام آشتى کردن هر کدام پيشى گيرد او در قيامت براى رفتن به بهشت پيشى خواهد گرفت».
در همان کتاب از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «لاَ يَزَالُ إِبْلِيسُ فَرِحاً مَا اهْتَجَرَ الْمُسْلِمَانِ فَإِذَا الْتَقَيَا اصْطَکَّتْ رُکْبَتَاهُ وَتَخَلَّعَتْ أَوْصَالُهُ وَنَادَى يَا وَيْلَهُ مَا لَقِيَ مِنَ الثُّبُورُ; هنگامى که دو مسلمان از هم قهر کنند ابليس پيوسته شادى مى کند; ولى هنگامى که با هم آشتى کنند زانوهاى خود را به هم مى کوبد و پيوندهاى جسمى او (گويا) از هم جدا مى شود و فرياد مى زند: واى بر من از اين مصيبتى که دامنم را گرفت».
حتى در آنجا نيز که کسى خودش را مظلوم و طرف مقابل را ظالم بداند بايد براى برقرارى آشتى و از ميان رفتن مظالم تلاش کند، چنانکه در حديث ديگرى در کتاب کافى آمده است که امام صادق(عليه السلام) فرمود: «لاَ يَفْتَرِقُ رَجُلاَنِ عَلَى الْهِجْرَانِ إِلاَّ اسْتَوْجَبَ أَحَدُهُمَا الْبَرَاءَةَ وَاللَّعْنَةَ وَ رُبَّمَا اسْتَحَقَّ ذَلِکَ کِلاَهُمَا فَقَالَ لَهُ مُعَتِّبٌ جَعَلَنِيَ اللهُ فِدَاکَ هَذَا الظَّالِمُ فَمَا بَالُ الْمَظْلُومِ قَالَ لاَِنَّهُ لاَ يَدْعُو أَخَاهُ إِلَى صِلَتِه; هر گاه دو نفر با هم قهر کنند يکى از آن دو مستحق لعن است و اى بسا هر دو مستحق باشند، راوى از امام(عليه السلام) سؤال مى کند: فدايت شوم ظالم بايد مستحق لعن باشد مظلوم چرا؟ فرمود: به سبب آن است که برادرش را به آشتى (معقولانه) دعوت نمى کند».
اشاره به اينکه بايد به صورت منطقى و مسالمت آميز مشکل خود را با يکديگر حل کنند.
سرانجام امام(عليه السلام) در نهمين و دهمين وصيّت پر بار خود مى فرمايد: «امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنيد که اشرار بر شما مسلّط خواهند شد سپس هر چه دعا کنيد مستجاب نمى گردد»; (لاَ تَتْرُکُوا الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَيُوَلَّى عَلَيْکُمْ شِرَارُکُمْ، ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ يُسْتَجَابُ لَکُمْ).
آيا در ميان حاکميت اشرار و ترک امر به معروف و نهى از منکر تنها يک رابطه معنوى و مجازات الهى است و يا رابطه ظاهرى هم وجود دارد؟
به نظر مى رسد که پيوند اينها با يکديگر به صورت منطقى قابل اثبات است، چرا که يکى از مصاديق مهم امر به معروف و نهى از منکر اقدام به اين دو در برابر حاکمان وقت است که اگر خلافى مرتکب شوند عامّه مردم به آنها تذکّر دهند و اگر معروفى را ترک کنند از آنها مطالبه نمايند. اگر اين دو ترک شود و حاکمان هيچ گونه مانع و اعتراضى در برابر خود نبينند جسور مى شوند و اشرار بر جامعه اسلامى مسلّط مى گردند«
@Nahjolbalaghe2
🔷 دعای روز نهم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اَللّهُمَّ اجْعَلْ لی فیهِ نَصیباً مِنْ رَحْمَتِکَ الْواسِعَةِ وَاهْدِنی فیهِ لِبَراهینِکَ السّاطِعَةِ وَخُذْ بِناصِیتی اِلی مَرْضاتِکَ الْجامِعَةِ بِمَحَبَّتِکَ یا اَمَلَ الْمُشْتاقینَ
@Nahjolbalaghe2
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 انس با قرآن: آیه ۳ سوره مبارکه بقره
و مما رزقناهم ینفقون
🔹جلسه پنجم
🌹سلام عزیزای دلم
🔻انفاق چیه؟
🔻روزی هایی که خدا به ما داده چه چیزهایی هست؟
و ...
📌 برای رسیدن به جواب سوالات کلیپ بالا رو حتما ببینید
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
در آیه بعد، توضیح این معنى آمده که موسى(علیه السلام) چگونه به معارضه پرداخت: هنگامى که همه مردم به ج
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۱۳تا۱۲۲)🔹
لذا پس از آن اضافه کردند رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ تا راه را به روى هر گونه سوء استفاده اى ببندند.
و این چیزى بود که به هیچوجه براى فرعون و دستگاه او قابل پیش بینى نبود ، یعنى عده اى که چشم امید براى کوبیدن موسى(علیه السلام) به آنها دوخته شده بود در صف اول مؤمنان قرار گرفتند و پیش روى عموم مردم براى خدا به خاک افتادند، و اعلام تسلیم مطلق و بى قید و شرط در برابر دعوت موسى(علیه السلام) کردند.
البته این موضوع که انسان هائى این چنین منقلب گردند نباید جاى تعجب باشد; زیرا نور ایمان و توحید در همه دل ها وجود دارد، ممکن است پرده ها و حجاب هاى اجتماعى، زمانى کوتاه یا طولانى، آن را بپوشاند، اما گهگاه که طوفان ها مىوزد، و حجاب ها کنار مى رود، فروغ خود را چنان آشکار مى سازد که چشم ها را خیره مى کند.
به خصوص این که: ساحران، اساتید کهنه کارى بودند که از همه کس به فوت و فن سحر واردتر بودند، آنها به خوبى مى توانستند میان معجزه و سحر فرق بگذارند.
چیزى که براى دیگران تشخیصش شاید احتیاج به دقت و مطالعه داشت براى آنها از آفتاب روشن تر بود.
آنها با توجه به فنون سحر که سال ها آموخته بودند، دریافتند که کار موسى(علیه السلام) هیچ گونه شباهتى با سحر ندارد، از نیروى انسانى سرچشمه نگرفته بلکه زائیده یک قدرت ما فوق طبیعى و مافوق بشرى است.
با توجه به این واقعیت جاى تعجب نیست که با آن صراحت و سرعت و بدون واهمه از آینده کار، ایمان خود را اظهار دارند.
جمله أُلْقِیَ السَّحَرَةُ که با فعل مجهول ذکر شده، شاهد گویائى براى استقبال فوق العاده و تسلیم مطلق ساحران در برابر موسى(علیه السلام) است، یعنى آن چنان جاذبه معجزه موسى(علیه السلام) در قلب و فکر آنها اثر گذاشت که گوئى همه را بى اختیار به زمین افکند و به اقرار و اعتراف واداشت.
* * *
نکته ها:
۱ ـ صحنه عجیب سحرِ ساحران
قرآن با جمله وَ جائُوا بِسِحْر عَظیم به طور سربسته اشاره به این واقعیت کرده است که: صحنه اى را که ساحران به وجود آورده بودند بسیار مهم، حساب شده و هول انگیز بود و گرنه کلمه عظیم در اینجا به کار نمى رفت.
از تواریخ، روایات و سخنان مفسران که در ذیل این آیات و آیات مشابه آمده است، نیز به خوبى وسعت ابعاد این صحنه آشکار مى شود.
بنا به گفته بعضى از مفسران، ساحران به ده ها هزار نفر بالغ مى شدند، و تعداد وسائلى که از آن استفاده کردند نیز ده ها هزار وسیله بود.(۲)
و با توجه به این که: در آن عصر، ساحران آزموده و مجرّب در مصر فراوان بودند این موضوع جاى تعجب نیست.
به خصوص این که: قرآن در سوره طه آیه ۶۷ مى فرماید: فَأَوْجَسَ فی نَفْسِهِ خیفَةً مُوسى: یعنى صحنه به اندازه اى عظیم و وحشت انگیز بود که حتى موسى در دل کمى ترسید، هر چند طبق صریح نهج البلاغه (۳) ترس او به خاطر این بوده که ممکن است مردم آن چنان تحت تأثیر این صحنه عظیم قرار گیرند که بازگرداندن آنها مشکل باشد.
به هر صورت همه آنها حکایت از عظمت این صحنه مى کند.
* * *
۲ ـ استفاده از سلاح مشابه
از این بحث به خوبى استفاده مى شود که: فرعون با توجه به حکومت پهناورش در کشور مصر، داراى سیاست هاى حساب شده شیطانى بود، براى مبارزه با موسى و هارون تنها از وسیله تهدید و ارعاب استفاده نکرد، بلکه کوشش کرد ـ به گمان خود ـ از سلاح مشابهى در برابر موسى استفاده کند، و مسلماً اگر در کار خود پیروز مى شد هیچ گونه نام و نشانى از موسى و مکتبش باقى نمى ماند و در آن صورت کشتن موسى(علیه السلام) بسیار ساده و بى دردسر و موافق افکار عمومى بود.
بى خبر از این که موسى(علیه السلام) متکى به یک نیروى انسانى نیست که قابل مقابله و معارضه بوده باشد، از نیروى لا یزال الهى و قدرت بى انتهاى او مدد مى گیرد که هر مقاومتى را در هم مى کوبد و نابود مى کند، و در هر حال استفاده از سلاح مشابه بهترین راه پیروزى در برابر دشمنان سرسخت محسوب مى گردد و نیروهاى مادى را در هم مى شکند.»
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۳۱)🔹 ✅تلاش براى نجات خطاکاران: مى دانيم که جنگ جمل نخستين جنگى است که
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح خطبه(۳۱)🔹
↩️سپس فرمود: «تو را به خدا سوگند مى دهم! آيا به خاطر دارى آن روز که از کنار من عبور کردى، در حالى که رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) بر دست تو تکيه کرده بود و از قبيله بنى عمروبن عوف مى آمد؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به من سلام کرد و در صورت من خنديد. من هم خنديدم و کارى بيش از اين نکردم. تو گفتى: على بن ابيطالب، دست از کارهاى سبک بر نمى دارد.» پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «خاموش باش! على کار سبک نمى کند; ولى بدان در آينده اى نزديک تو با او جنگ مى کنى در حالى که ظالمى.» زبير گفت: اِنّا للهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ. آرى اين گونه بود، ولى روزگار، مرا به فراموشى افکند و من به يقين دست از جنگ با تو بر مى دارم.» اين را گفت و دست از جنگ کشيد و پس از گفتگو با عايشه، از ميدان جنگ بيرون رفت.
جمله بالا، مى تواند اشاره به اين گونه مسائل نيز باشد. اين نکته نيز قابل توجه است که زبير، از کسانى بود که به على(عليه السلام) عشق مى ورزيد و حتى در جريان سقيفه، به دفاع از على(عليه السلام) برخاست و شمشير کشيد، ولى مخالفانش برخاستند و شمشير او را شکستند و در جريان شوراى شش نفره عمر نيز زبير به على(عليه السلام) رأى داد.
به هر حال، اين جمله هاى کوتاه و تکان دهنده، در روح زبير اثر گذاشت و روز به روز، بر ترديد و شک او در مشروعيت راهى که در پيش گرفته بود، مى افزود و سرانجام، تصميم خود را گرفت و به طور کامل، از لشکر جمل جدا شد و راه خود را در پيش گرفت و سر به بيابان گذارد و رفت، هر چند، به دست مرد ستمکارى به نام «ابن جرموز» کشته شد و مجال کافى نيافت که اين اشتباه خود را جبران کند.
تعبير به «ابن خالک» (پسر دايى تو)، يک تعبير عاطفى است که امام (عليه السلام) براى برانگيختن عواطف زبير، به کار برد! اين تعبير از اينجا سرچشمه مى گيرد که زبير فرزند «صفيه» خواهر «ابوطالب» است، بنابراين زبير پسر عمه على (عليه السلام) و آن حضرت پسر دايى زبير محسوب مى شود.
اين جمله کوتاه اشاره به تمام مطالبى است که زبير، از پيغمبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) در تمام عمرش درباره على (عليه السلام) شنيده بود و به همين دليل به آن حضرت علاقه شديدى داشت، ولى جاه طلبى ـ که انگيزه اصلى جنگ جمل بود ـ مانند حجابى تمام اين مسائل را پوشانده بود و امام (عليه السلام) با اين جمله کوتاه حجاب را کنار زد و زبير را بيدار کرد.
مرحوم سيد رضى (ره) در ذيل اين خطبه مى گويد: «على (عليه السلام) نخستين کسى است که جمله زيباى «فَمَا عَدَا مِمَّا بَدَا؟»، از او شنيده شده است.»
جمله کوتاهى که بسيار جذاب و پرمعنا است و اشاره به اين نکته مى کند که چه چيز سبب شد که حقيقتى را که بر تو آشکار شده بود، به دست فراموشى بسپارى و چشم دل را به روى واقعيتها ببندى و آگاهانه از راه حق باز گردى و در طريق باطل قدم نهى؟
کوتاهى و زيبايى و پرمحتوايى اين جمله، در آن حدّ است که امروزه در ادبيات عرب، به صورت يک ضرب المثل در آمده است.
***
نکته ها:
1 ـ عکس العمل زبير در برابر پيام امام (عليه السلام)
در بعضى از روايات آمده است که ابن عباس مى گويد: وقتى پيام امام را به زبير رساندم، در جواب گفت: «به على بگو: إنّى اُريدُ ما تُريد; من نيز همان را مى خواهم که تو مى خواهى.» (اشاره به اين که تو دنبال حکومت بر مردم هستى، چرا من نباشم؟ گويى جاه طلبى آنچنان چشم و دل او را کور کرده بود که مى پنداشت على(عليه السلام) به خاطر جاه و مقام قيام کرده است.) ابن عباس مى گويد: «من، خدمت على(عليه السلام) آمدم و داستان را خدمت او عرض کردم.»
ولى همچنان که در بالا اشاره شد، زبير نتوانست در برابر فشار وجدان مقاومت کند و سرانجام پرده ها از برابر ديدگان او کنار رفت و به واقعيت ها توجه کرد و از جنگ کناره گرفت، هر چند بسيار دير شده بود.
2 ـ خلاصه اى از زندگى طلحه و زبير
«طلحه» از طايفه قريش است. پدرش عبيدالله بن عثمان و از پيشگامان در اسلام بود و در جنگهاى اسلامى شرکت داشت، ولى در جنگ «بدر» نبود. گويا براى مأموريتى از سوى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به شام رفته بود و لذا هنگامى که بازگشت سهم خود را از غنائم بدر مطالبه کرد.
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به او فرمود: لَکَ سَهْمُکَ وَ أَجْرُکَ; تو هم سهمى در غنائم دارى و هم سهمى در پاداش». مى گويند: هنگامى که «طلحه» و «زبير» ايمان آوردند، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در مکه پيمان برادرى ميان آنها برقرار ساخت، ولى بعد از هجرت پيمان برادرى طلحه را با «ابوايّوب» برقرار کرد. از پسرش نقل شده که: پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مرا در روز احد «طلحةُ الخير ناميد». حمايت او از رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) در جنگهاى اسلامى، جاى ترديد نيست.«
@Nahjolbalaghe2
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 انس با قرآن: آیه ۳ سوره مبارکه بقره
و مما رزقناهم ینفقون
🔹جلسه ششم
🌹سلام عزیزای دلم
🔻انواع روزی چیه؟
🔻چطوری میتونیم انفاق کنیم؟
و ...
📌 برای رسیدن به جواب سوالات کلیپ بالا رو حتما ببینید
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
🌙 دعای روز دهم ماه رمضان
خدایا منو از آدمای نزدیک خودت کن
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2