eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» ✨﴾﷽﴿✨ وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَنَقْصٍ مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ و ما فرعونیان را به خشکسالى و کمبود میوه ها گرفتار کردیم، شاید متذکّر گردند. (اعراف/۱۳۰) *** فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هَٰذِهِ ۖ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُ ۗ أَلَا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِندَ اللَّهِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ هنگامى که نیکى (ونعمت) به آنها مى رسید، مى گفتند: «این بخاطر خودِ ماست.» و اگر بدى (و بلا) به آنها مى رسید، مى گفتند: «از شومى موسى و کسان اوست». آگاه باشید همه اینها، از سوى خداست. ولى بیشتر آنها نمى دانند. (اعراف/۱۳۱) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۲۷ تا ۱۲۹)🔹 ↩️آیه بعد در حقیقت، نقشه و برنامه اى است که مو
🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۳۰و۱۳۱)🔹 🔺مجازات هاى بیدارکننده همان طور که در تفسیر آیه ۹۴ از همین سوره گذشت، یک قانون کلى الهى در مورد تمام پیامبران این بوده: به هنگامى که با مخالفت ها روبرو مى شدند، خداوند براى تنبه و بیدارى اقوام سرکش، آنها را گرفتار مشکلات و ناراحتى ها مى ساخته تا در خود احساس نیاز کنند. و فطرت توحید که به هنگام رفاه و آسایش زیر پوشش غفلت قرار مى گیرد، آشکار گردد. به ضعف و ناتوانى خویش پى ببرند، در نتیجه متوجه مبدأ قادر و توانائى که تمام نعمت ها از ناحیه او است بشوند. در نخستین آیه مورد بحث، اشاره به همین مطلب در مورد پیروان فرعون کرده مى فرماید: ما آل فرعون را به قحطى و خشکسالى و کمبود میوه ها گرفتار ساختیم، شاید متذکر گردند و بیدار شوند (وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْص مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْیَذَّکَّرُونَ). سِنِین جمع سنة به معنى سال است، ولى معمولاً هنگامى که با کلمه أَخذ (گرفتن) به کار مى رود، به معنى گرفتار قحطى و خشکسالى شدن مى آید، بنابراین أَخَذَهُ السَّنَةُ: سال او را گرفت یعنى گرفتار خشکسالى شد، و شاید علت آن این باشد که سال هاى قحطى در برابر سال هاى عادى و معمولى کم است. بر این اساس، اگر منظور از سال، سال هاى عادى باشد، چیز تازه اى نیست، و از آن معلوم مى شود که منظور سال هاى فوق العاده یعنى قحطى است. کلمه آل در اصل، اهل بوده، سپس به اصطلاح قلب شده و به این صورت درآمده است، و اهل به معنى نزدیکان و خاصان انسان است، اعم از این که بستگان نزدیک او باشند و یا همفکران و همگامان و اطرافیان. با این که: خشکسالى و قحطى، دامان همه فرعونیان را گرفت ولى در آیه فوق، تنها سخن از نزدیکان و خاصان او به میان آمده است، اشاره به این که آنچه مهم است این است که: آنها بیدار شوند ; زیرا نبض سایر مردم به دست آنها است. آنها هستند که مى توانند دیگران را گمراه سازند و یا به راه آورند، و به همین جهت، تنها سخن از آنان به میان آمده، اگر چه دیگران هم گرفتار همین عواقب بودند. این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که خشکسالى براى مصر بلاى بزرگى محسوب مى شد; زیرا مصر یک کشور کاملاً کشاورزى بود و خشکسالى همه طبقات آن را تحت فشار شدید قرار مى داد. ولى مسلماً آل فرعون که صاحبان اصلى زمین ها و منافع آن بودند، بیش از همه زیان مى دیدند. ضمناً از آیه فوق معلوم مى شود: خشکسالى، چند سال ادامه یافت; زیرا کلمه سِنِین جمع است، به خصوص این که نَقْص مِنَ الثَّمَراتِ: کمبود میوه ها نیز به آن اضافه شده; چرا که خشکسالى هاى موقت ممکن است در درختان کمتر اثر بگذارد، اما هنگامى که طولانى گردد، درختان را نیز از بین مى برد. این احتمال نیز وجود دارد که علاوه بر خشکسالى، آفت میوه هاى آنها را فرا گرفته باشد. جمله لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ گویا اشاره به این نکته است که: توجه به حقیقت توحید در روح آدمى از آغاز وجود دارد، اما به خاطر تربیت هاى نادرست و یا مستى نعمت، آن را فراموش مى کند، ولى به هنگام گرفتارى در چنگال مشکلات مجدداً یادآور مى شود و ماده تذکّر که به مفهوم یادآورى است، مناسب همین معنى مى باشد. قابل توجه این که در ذیل آیه ۹۴ جمله لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُون: شاید در پیشگاه خدا خضوع کنند و تسلیم شوند آمده، که در واقع یکى مقدمه دیگرى مى باشد; زیرا نخست، انسان متذکر مى شود و بعد در مقام خضوع و تسلیم و یا تقاضا از پروردگار برمى آید. 🔹در آیه بعد توجه مى دهد: آل فرعون به جاى این که از این درس هاى الهى پند بگیرند، و از خواب خرگوشى بیدار شوند، از این موقعیت سوء استفاده کرده، جریان حوادث را به میل خود تفسیر مى کردند، یعنى: هنگامى که اوضاع بر وفق مراد آنها بود، و در آرامش و راحتى بودند مى گفتند، این وضع به خاطر نیکى و پاکى و لیاقت ما است ! (فَإِذا جائَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه)، در حقیقت شایسته چنین موقعیتى بوده ایم. اما هنگامى که گرفتار ناراحتى و مشکلى مى شدند، فوراً آن را به موسى(علیه السلام)و کسانى که با او بودند، مرتبط مى ساختند و مى گفتند: این از شرّ قدم اینها است ! (وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوابِمُوسى وَ مَنْ مَعَهُ). یَطَّیَّرُوا از ماده تَطَیُّر به معنى فال بد زدن است، و ریشه اصلى آن کلمه طیر به معنى پرنده مى باشد، و از آنجا که عرب، فال بد را غالباً به وسیله پرندگان مى زد: گاهى صدا کردن کلاغ را به فال بد مى گرفت و گاهى پریدن پرنده اى را از دست چپ نشانه تیره روزى مى پنداشت کلمه تطیّر به معنى فال بد زدن به طور مطلق آمده است. ولى قرآن در پاسخ آنها مى فرماید: بدانید که سرچشمه شومى ها و ناراحتى هائى که دامان آنها را مى گرفت، از ناحیه پروردگار بوده و خدا مى خواسته است که آنها را گرفتار نتیجه شوم اعمالشان بکند، ولى اکثر آنها نمى دانند«
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه(۴۷)بخش دوم🔹 ↩️امّا چرا دعاها براى رفع شر حاکمان شرور مستجاب نمى شود؟ بر
🔹ترجمه و شرح نامه(۴۷)بخش سوم🔹 🔹سفارش اکيد امام(عليه السلام) درباره قاتلش! امام(عليه السلام) در بخش آخر اين نامه، روى سخن را به خويشاوندان خود از فرزندان عبدالمطلب کرده سه دستور مهم درباره سرنوشت قاتل خود به آنها مى دهد که نشانه عظمت فوق العاده امام و سعه صدر آن حضرت است. نخست مى فرمايد: «اى فرزندان عبدالمطلب! نکند بعد از شهادتم (به بهانه قتل من) در خون مسلمانان فرو رويد و بگوييد: اميرمؤمنان کشته شد. آگاه باشيد جز قاتل من را به سبب قتل من نکشيد»; (ثُمَّ قَالَ: يَا بَنِي عَبْدِالْمُطَّلِبِ، لاَ أُلْفِيَنَّکُمْ(1) تَخُوضُونَ(2) دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ خَوْضاً، تَقُولُونَ: «قُتِلَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ». أَلاَ لاَ تَقْتُلُنَّ بِي إِلاَّ قَاتِلِي). اين قضيه در طول تاريخ بسيار اتفاق افتاده است که وقتى شخص بزرگى يا پادشاه و سلطانى کشته مى شود گروهى از روى تعصب به کشتار وسيعى دست مى زنند و گروه ديگرى نيز فرصت را غنيمت شمرده و به تسويه حساب هاى شخصى مى پردازند و مخالفان خود را به اين بهانه به قتل مى رسانند. همان گونه که در تاريخ وارد شده است به بهانه قتل عمر به دست ابولؤلؤ، بازماندگان و دوستان او جمعى را به قتل رساندند. همچنين هنگامى که مصعب، برادر عبيد الله بن زياد را کشت، عبيدالله نذر کرد يکصد نفر از قريش را به قتل برساند. هشتاد نفر را به قتل رساند سپس با خبر شد که مصعب کشته شده و سر او را براى عبد الملک برده اند. در اين هنگام آرام گرفت;(3) ولى امام(عليه السلام) با پيش بينى حکيمانه اش جلو اين کار را گرفت به همين دليل بعد از شهادت آن حضرت تسويه حساب هاى شخصى به نام مبارک آن حضرت صورت نگرفت و ناامنى هايى که در اين گونه موارد پيش مى آيد، پيش نيامد. آن گاه در ادامه اين سخن امام(عليه السلام) دستور دوم خود را صادر کرده مى فرمايد: «(درست) بنگريد هرگاه من از اين ضربت از دنيا چشم پوشيدم، او را تنها يک ضربت بزنيد تا يک ضربت در برابر يک ضربت باشد»; (انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ، فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَة). جالب اين است که امام(عليه السلام) عدالت را درباره قاتل خودش حتى در کيفيت قصاص توصيه مى کند. مبادا ناراحتى هاى شديد شيعيانش سبب شود او را به طرز غير عادلانه اى قصاص کنند. حتى درنامه 23 خوانديم که امام(عليه السلام) مى فرمايد: «إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِيُّ دَمِي وَإِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِيعَادِي وَإِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِي قُرْبَةٌ وَهُوَ لَکُمْ حَسَنَةٌ فَاعْفُوا أَلاَ تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللهُ لَکُمْ; اگر زنده بمانم، ولىّ خون خويشم (و مى توانم قصاص يا عفو کنم) و اگر از دنيا چشم بپوشم فنا (در دنيا) ميعاد و قرارگاه من است و اگر عفو کنم، عفو براى من موجب قرب به خداست و براى شما (در صورتى که از ميان شما بروم) حسنه و نيکى در نزد خداوند است، بنابراين عفو کنيد آيا دوست نداريد خدا شما را بيامرزد». از اين عبارت استشمام مى شود که امام(عليه السلام) حتى مايل بود قاتلش عفو شود; ولى به يقين شرايط آن محيط هرگز آماده پذيرش اين عفو نبود و لذا امام(عليه السلام) در اينجا به حدّاقل امر قصاص توصيه مى فرمايد. قابل توجّه اينکه در تاريخ طبرى و همچنين در کامل ابن اثير آمده است که قاتل على(عليه السلام)، عبدالرحمان بن ملجم پيش از آنکه مولا به شهادت برسد گفت: من چهل روز شمشير خود را تيز کردم و از خدا خواستم که بدترين خلقش با آن به قتل برسد. امام(عليه السلام) فرمود: (درست گفتى) تو را که بدترين خلق خدا هستى با شمشير خودت قصاص خواهند کرد».(4) سپس امام(عليه السلام) در سومين و آخرين توصيه خود مى فرمايد: «و او را مثله نکنيد (گوش و بينى و اعضاى او را جدا نسازيد) که من از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شنيدم مى فرمود: از مثله کردن بپرهيزيد، هرچند نسبت به سگ گزنده باشد!»; (وَلاَ تُمَثِّلُوا(5) بِالرَّجُلِ، فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله) يَقُولُ: «إِيَّاکُمْ وَالْمُثْلَةَ وَلَوْ بِالْکَلْبِ الْعَقُورِ(6)»). مثله کردن به عنوان انتقامى غير انسانى در جاهليت عرب معمول بود و به همين دليل اعراب جاهلى هنگامى که در جنگ احد حمزه عموى پيامبر را شهيد کردند گوش و بينى آن بزرگوار را بريدند و به اين هم قناعت نکردند، بلکه پهلوى او را شکافته جگر او را بيرون کشيدند. معروف است که پيامبر پس از مشاهده اين منظره فرمود: اگر خداوند مرا بر قريش پيروز کند با سى نفر (يا هفتاد نفر) از آنها همين گونه رفتار مى کنم. اينجا بود که آيه شريفه نازل شد: «(وَإِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصّابِرينَ); وهرگاه خواستيد مجازات کنيد، تنها همان گونه که به شما تعدّى شده کيفر دهيد; و اگر شکيبايى کنيد، اين کار براى شکيبايان بهتر است».(7) ادامه⬇️
↩️در اين هنگام پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) عرضه داشت خداوندا صبر مى کنم صبر مى کنم (و انتقام نمى گيرم)».(8) مى دانيم پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) پس از فتح مکّه کاملا قدرت داشت که به شديدترين وجهى از آن جنايت کاران انتقام بگيرد; ولى همه را مشمول عفو و رحمت گسترده خود قرار داد. اضافه بر اين در حديثى از يکى از صحابه آمده است که مى گويد: «مَا خَطَبَنَا رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله) خُطْبَةً أَبَداً إِلاَّ أَمَرَنَا فِيهَا بِالصَّدَقَةِ وَ نَهَانَا عَنِ الْمُثْلَة; رسول خدا هرگز خطبه اى براى ما (در مسير ميدان جهاد) ايراد نفرمود مگر اينکه در آن به صدقه دستور داد و از مثله کردن نهى نمود».(9) * پی نوشت: 1 . «أُلْفِيَنَّکُمْ» از ريشه «لَفْو» بر وزن «لهو» در اصل به معناى جدا ساختن مانند جدا کردن گوشت از استخوان است و الفاء به معناى يافتن ناگهانى است. 2 . «تَخُوضُونَ» از ريشه «خَوْض» در اصل به معناى فرو رفتن در آب است سپس به ورود عميق در هر چيزى حتى در مباحث علمى اطلاق شده است. 3 . رجوع شود به شرح نهج البلاغه علاّمه تسترى، ج 11، ص 87. 4 . تاريخ طبرى، ج 4، ص 111; کامل ابن اثير، ج 3، ص 390. 5 . «تُمَثِّلُوا» از ريشه «مَثْل» بر وزن «اصل» به معناى بريدن و جدا کردن اعضاى بدن کسى و عقوبت نمودن آمده است. 6 . «عقور» به معناى درنده و گزنده، صيغه مبالغه از ريشه «عقر» بر وزن «عقد» به معناى مجروح ساختن و زخمى نمودن است. اين واژه غالباً در مورد سگ به کار مى رود ولى گاه به حيوانات ديگر نيز اطلاق مى شود. 7 . نحل، آيه 126. 8 . تفسير نمونه، ج 11، ذيل آيه 126 سوره نحل. 9 . بحارالانوار، ج 101، ص 216، ح 4. @Nahjolbalaghe2
16.mp3
4M
تندخوانی جز شانزدهم قرآن کریم 🎙 استاد معتز آقایی @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 انس با قرآن :سوره بقره 🔹 جلسه دوازدهم ☺️عزیزای دلم خوب فکر کنید، تا جواب سؤالاتمون رو پیدا کنید. 🤔 چرا بعضی‌ها چشم و گوش دارن اما نمی‌شنوند!!!؟ 📌 برای رسیدن به جواب سوالات کلیپ بالا رو حتما ببینید 🎈 💌 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۳۰و۱۳۱)🔹 🔺مجازات هاى بیدارکننده همان طور که در تفسیر آیه ۹۴ از همین
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۳۰و۱۳۱)🔹 (أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْلایَعْلَمُونَ). قابل توجه این که: این طرز تفکر، مخصوص به فرعونیان نبود، هم اکنون در میان اقوام خودخواه و گمراه نیز این موضوع به وضوح دیده مى شود که براى قلب حقائق و گمراه ساختن وجدان خویش یا دیگران، هر زمان پیروزى نصیبشان شود آن را مرهون لیاقت و کاردانى خویش مى دانند، هر چند لیاقت آنها کمترین اثرى در آن پیروزى نداشته باشد. و به عکس هر بدبختى دامنشان را مى گیرد فوراً به بیگانگان و دست هاى مرموز و یا آشکار دشمن نسبت مى دهند هر چند خودشان عامل اصلى بدبختى بوده باشند. قرآن مجید مى فرماید: دشمنان پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نیز در برابر او چنین منطقى داشتند. و در جاى دیگر مى فرماید: انسان هاى منحرف این چنین هستند. و این در حقیقت یکى از مظاهر بارز روح خودخواهى و لجاجت است. * * * نکته: فال نیک و بد شاید همیشه در میان انسان ها و اقوام مختلف، فال نیک و بد رواج داشته است، امورى را به فال نیک مى گرفتند و دلیل بر پیروزى و پیشرفت کار مى دانستند، و امورى را به فال بد مى گرفتند و دلیل بر شکست و ناکامى و عدم پیروزى مى پنداشتند. در حالى که هیچ گونه رابطه منطقى در میان پیروزى و شکست با این گونه امور وجود نداشت، و مخصوصاً در قسمت فال بد، غالباً جنبه خرافى و نامعقول داشته و دارد. این دو گر چه اثر طبیعى ندارند، ولى بدون تردید اثر روانى مى توانند داشته باشند، فال نیک غالباً مایه امیدوارى و حرکت است ولى فال بد موجب یأس و نومیدى و سستى و ناتوانى. شاید به خاطر همین موضوع است که: در روایات اسلامى از فال نیک نهى نشده، اما فال بد به شدت محکوم گردیده است. در حدیث معروفى که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده: تَفَأَّلُوا بِالْخَیْرِ تَجِدُوهُ: کارها را به فال نیک بگیرید (و امیدوار باشید) تا به آن برسید جنبه اثباتى این موضوع منعکس است. و در حالات خودِ پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و پیشوایان اسلام(علیهم السلام) نیز دیده مى شود که گاهى مسائلى را به فال نیک مى گرفتند، مثلاً در جریان برخورد مسلمانان با کفار مکّه در سرزمین حدیبیه مى خوانیم هنگامى که سهیل بن عمرو به عنوان نماینده کفار مکّه به سراغ پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد و حضرت(صلى الله علیه وآله) از نام او آگاه گردید، فرمود: قَدْ سَهُلَ عَلَیْکُمْ أَمْرُکُمْ: یعنى از نام سهیل من تفأل مى زنم که کار بر شما سهل و آسان مى گردد . دانشمند معروف دمیرى که از نویسندگان قرن هشتم هجرى است، در یکى از نوشته هاى خود اشاره به همین مطلب کرده مى گوید: این که پیامبر(صلى الله علیه وآله)فال نیک را دوست مى داشت، به خاطر آن بود که انسان هر گاه امیدوار به فضل پروردگار باشد در راه خیر گام برمى دارد و هنگامى که امید خود را از پروردگار قطع کند، در راه شرّ خواهد افتاد و فال بد زدن مایه سوء ظن و موجب انتظار بلا و بدبختى کشیدن است. اما از فال بد که عرب آن را تطیّر و طیره مى نامد، در روایات اسلامى ـ همان طور که گفتیم ـ شدیداً مذمت شده، چنان که در قرآن مجید نیز کراراً به آن اشاره گردیده و محکوم شده است. از جمله در حدیثى مى خوانیم: پیغمبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: اَلطِّیَرَةُ شِرْکٌ: فال بد زدن (و آن را مؤثر در سرنوشت آدمى دانستن) یک نوع شرک به خدا است . و نیز مى خوانیم: اگر فال بد اثرى داشته باشد، همان اثر روانى است، امام صادق(علیه السلام) فرمود: الطِّیَرَةُ عَلى ما تَجْعَلُها إِنْ هَوَّنْتَها تَهَوَّنَتْ وَ إِنْ شَدَّدْتَها تَشَدَّدَتْ وَ إِنْ لَمْ تَجْعَلْها شَیْئاً لَمْ تَکُنْ شَیْئاً: فال بد اثرش به همان اندازه است که آن را مى پذیرى، اگر آن را سبک بگیرى کم اثر خواهد بود، و اگر آن را محکم بگیرى پر اثر، و اگر به آن اعتنا نکنى، هیچ اثرى نخواهد داشت . در اخبار اسلامى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده است که: راه مبارزه با فال بد، بى اعتنائى است. از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده که فرمود: ثَلاثٌ لایَسْلَمُ مِنْها أَحَدٌ الطِّیَرَةُ وَ الْحَسَدُ وَ الظَّنُّ. قِیلَ فَما نَصْنَعُ؟ قالَ: إِذا تَطَیَّرْتَ فَامْضِ وَ إِذا حَسَدْتَ فَلاتَبْغِ وَ إِذا ظَنَنْتَ فَلاتُحَقِّق: سه چیز است که هیچ کس از آن سالم نمى ماند (و وسوسه هاى آن در درون قلبِ غالب اشخاص پیدا مى شود) فال بد و حسد و سوء ظن. عرض کردند: پس چه کنیم؟ فرمود: هنگامى که فال بد زدى اعتنا مکن و بگذر و هنگامى که حسد در دلت پیدا شد، عملاً کارى بر طبق آن انجام مده و هنگامى که سوء ظن پیدا کردى آن را نادیده بگیر .⬇️
↩️عجیب این است که: موضوع فال نیک و بد، حتى در کشورهاى پیشرفته صنعتى و در میان افراد به اصطلاح روشن فکر، و حتى نوابغ معروف وجود داشته و دارد، از جمله در میان غربى ها ردّ شدن از زیر نردبان، افتادن نمکدان و هدیه دادن چاقو به شدت به فال بد گرفته مى شود! البته وجود فال نیک همان طور که گفتیم مسأله مهمى نیست بلکه غالباً اثر مثبت دارد، ولى با عوامل فال بد همیشه باید مبارزه کرد و آنها را از افکار دور ساخت و بهترین راه براى مبارزه با آن تقویت روح توکّل و اعتماد بر خدا در دل ها است، همان طور که در روایات اسلامى نیز به آن اشاره شده @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۳۱)🔹 ↩️ولى از آنجا که او مرد جاه طلبى بود، بعد از پيامبر (صلى الله عليه
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه (۳۱)🔹 ↩️اين آيه شامل تمام مهاجران و انصار مى شود، در حالى که مى دانيم بعضى از آنها مانند عبدالله ابن ابى سرح،و ثعلبة ابن حاطب انصارى، از راه راست منحرف شدند و مغضوب خدا و پيغمبر گشتند، در حالى که در آغاز در صف اصحاب پيامبر و جزء مهاجران و يا انصار بودند و نيز مى دانيم که گروهى از منافقان ـ که قرآن مجيد شديدترين حملات را به آنها دارد ـ جزو اصحاب بودند. بر اين اساس جاى شک نيست که صحابه پيامبر را نيز بايد بر مقياس اعمالشان تا پايان عمر سنجيد و درباره آنها قضاوت کرد وگرنه گرفتار تناقضهايى مى شويم که براى آنها هيچ پاسخى نمى توان يافت. امّا «زبير»: زبير، فرزند عوام و مادرش صفيه عمه رسول خدا بود. او در پانزده سالگى (يا کمى کمتر يا بيشتر) اسلام را پذيرفت و شايد چهارمين يا پنجمين نفر بود که مسلمان شد. او جزو مهاجران حبشه بود و سپس به مدينه آمد و پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) پيمان اخوّت او را با عبدالله ابن مسعود منعقد فرمود. او، در جنگهاى اسلامى به خوبى درخشيد و در جنگهاى بدر و أُحد و خندق، خيبر و حُنَين شرکت داشت و سخنان خوبى از پيامبر درباره او نقل شده است. او، جزء شوراى شش نفره عمر بود که به على (عليه السلام) رأى داد، ولى طلحه به آن حضرت رأى نداد. متأسفانه او نيز بر اثر جاه طلبى و شايد وسوسه هاى طلحه در پايان کارش از مسير حق منحرف شد و براى رسيدن به مقام خلافت يا پست مهم ديگرى دست در دست طلحه گذاشت و آتش جنگى را برافروخت که هزاران نفر در آن سوختند و شکافى در جامعه مسلمانان به وجود آورد. پيمان و بيعتش را با على (عليه السلام) شکست و تسليم خواسته هاى نفس شد، ولى به گفته مورّخان در ميدان جنگ جمل، پيش از آغاز جنگ، با نصايح على (عليه السلام) متوجه اشتباه خود شد و از جنگ کناره گيرى کرد و به يکى از بيابانهاى اطراف به نام «وادى السباع» رفت و به نماز و توبه پرداخت و مردى به نام «ابن جرموز» به گمان اين که کشتن او سبب خشنودى على (عليه السلام) و دريافت جايزه مى شود، به سراغ او رفت و در حال نماز او را کشت و انگشتر و شمشيرش را براى على (عليه السلام) آورد. حضرت ناراحت شد و در جمله مهمى درباره شمشير او فرمود: «هَذَا السَّيْفُ ظالِماً فَرَجَ الْکَربَ عَنْ وَجْهِ الرَّسُولِ اللهِ; اين شمشيرى است که بارها اندوه را از صورت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) برطرف ساخت.» بعضى گفته اند که حضرت، به ابن جرموز، اجازه ملاقات نداد و به آن کس که براى گرفتن اجازه نزدش آمده بود، فرمود: بَشِّرْ قاتِلَ ابْنِ صَفْيةِ بِالنّارِ; «قاتل زبير، را به آتش دوزخ بشارت ده!» بعضى گفته اند «ابن جرموز» با شنيدن اين سخن، از شدّت ناراحتى خودکشى کرد. در بعضى از اسناد تاريخى، اين مطلب به خوبى تبيين شده که پيمان شکنى طلحه و زبير به تحريک معاويه بوده است. سرگذشت فشرده بالا ـ که درباره طلحه و زبير نقل شد ـ ضمن اين که بحثهاى خطبه ما را تکميل و به فهم محتوايى کمک مى کند، درس عبرتى است براى همگان که چگونه ممکن است انسانى که قسمت عمده عمر خود را در راه حق سپرى کرده، مجاهدتها کرده، جوايز معنوى گرفته و نام نيکى در تاريخ براى خود گذارده، به خاطر حبّ دنيا و جاه طلبى و عشق به مال يا مقام کارش به جايى رسد که سرنوشت دردناک او مايه تأسّف همگان گردد. اَللّهُمَّ! اجْعَلُ عاقِبَةَ أَمرنا خيراً. 3 ـ شرايط لازم براى امر به معروف و نهى از منکر در سخن بالا اشاره به يکى از شرايط مهم امر به معروف و نهى از منکر شده است و آن احتمال تأثير است. حضرت مى فرمايد: «با طلحة ملاقات مکن! که مردى سرکش و نفوذ ناپذير است، ولى با زبير ملاقات کن که انسانى نرمخو و طبعاً نفوذپذير است.» بديهى است که نيروى انسان هر چه باشد، محدود است و بايد اين نيرو در جايى مصرف گردد که احتمال اثر باشد. آنجا که احتمال تأثير نيست نبايد نيروها را به هدر داد و بى نتيجه مشت بر سندان کوبيد، ولى در صورت احتمال اثر نيز نبايد در انتظار يقين نشست و گفت چون يقين بر اثر نيست نبايد اقدام کرد! نه علم بر اثر شرط است و نه در صورت يقين به عدم تأثير وظيفه اى داريم. هرگاه اين شرط با شروط ديگر مانند شناخت معروف و منکر و عدم وجود خطر همراه گردد، وظيفه امر به معروف و نهى از منکر قطعى مى شود. اين نکته نيز قابل توجه است که بسيارى از انسانها داراى خوهاى حيوانى هستند و هر کدام شباهتى به يکى از حيوانات دارند. بعضى مانند روباه و بعضى مانند گرگ درنده اند و بعضى مانند شير شجاعند و بعضى مانند خوک شهوتران و شکم پرستند و بعضى مانند گاو نادانند و... در سخن بالا امام (عليه السلام) «طلحه» را به گاو سرکشى تشبيه مى کند که در مقابل حق تسليم نمى شود و در تشخيص واقعيتها گرفتار خطا و اشتباه است و وقتى به سراغ کارهاى سخت مى رود آن را آسان مى انگارد و سرانجام شکست مى خورد.» @Nahjolbalaghe2
دعای روز هفدهم ماه مبارک رمضان📿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 انس با قرآن :سوره بقره 🔹 جلسه سیزدهم ☺️عزیزای دلم خوب فکر کنید، تا جواب سؤالاتمون رو پیدا کنید. 🤔 آیا قلب هم می‌تونه فکر کنه!!!؟ 📌 برای رسیدن به جواب سوالات کلیپ بالا رو حتما ببینید 🎈 💌 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۳۰و۱۳۱)🔹 (أَلا إِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللّهِ وَ لکِنَّ
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات (۱۳۲و۱۳۳)🔹 🔺بلاهاى پى درپى و رنگارنگ در این آیات، به مرحله دیگرى از درس هاى بیدارکننده اى که خدا به قوم فرعون داد، اشاره شده است. هنگامى که مرحله اول یعنى خشکسالى و زیان هاى مالى در آنها، اثر بیدارکننده نگذاشت، نوبت مرحله دوم که مجازات هاى سخت تر و شدیدتر بود فرا رسید، و خداوند آنها را به بلاهاى پى درپى و کوبنده که به طور متناوب نازل مى شد، گرفتار ساخت، اما متأسفانه باز هم بیدار نشدند! در نخستین آیه مورد بحث به عنوان مقدمه اى براى نزول این بلاها مى فرماید: آنها همچنان در انکار دعوت موسى(علیه السلام)، مقاومت به خرج داده گفتند: هر گاه آیتى براى ما بیاورى که بخواهى ما را با آن سحر کنى، ما به تو ایمان نخواهیم آورد (وَ قالُوا مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آیَة لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنینَ). تعبیر به آیه، شاید به عنوان تمسخر بوده; زیرا موسى(علیه السلام)، معجزات خود را به عنوان آیات و نشانه هاى خدا معرفى مى نمود، ولى آنها به عنوان سحر، آن را تفسیر مى کردند. لحن آیات و قرائن چنین نشان مى دهد که: دستگاه تبلیغاتى فرعون که مسلماً با تناسب آن زمان، مجهزترین دستگاه تبلیغاتى بود، و نظام حاکم مصر، کاملاً از آن بهره بردارى مى کرد، در همه جا بسیج شده بود، که تهمت سحر را به عنوان یک شعار عمومى بر ضد موسى(علیه السلام)، پخش کند; زیرا هیچ وصله اى مناسب تر از آن براى معجزات موسى(علیه السلام) نیافته بودند، تا بدین وسیله جلو نفوذ او را در قلوب مردم بگیرند. * * * ولى از آنجا که خداوند بدون اتمام حجت کافى، هیچ جمعیتى را کیفر نمى دهد، در آیه بعد مى فرماید که ما چندین بلا بر آنها نازل کردیم شاید بیدار شوند. نخست طوفان را بر آنها فرستادیم (فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ). طوفان از ماده طوف (بر وزن خوف) به معنى موجود گردنده و طواف کننده است، سپس به هر حادثه اى که انسان را احاطه کند، طوفان گفته شده، ولى در لغت عرب، بیشتر به سیلاب ها و امواج گردنده و کوبنده اى گفته مى شود که خانه ها را ویران مى کند و درختان را از ریشه برمى کند (اگر چه در زبان فارسى امروز، طوفان، بیشتر به بادهاى شدید و کوبنده اطلاق مى گردد). پس از آن، مى فرماید: ملخ را بر زراعت ها و درختان آنها، مسلط ساخته (وَ الْجَرادَ). در روایات وارد شده است، آن چنان ملخ به جان درختان و زراعت ها افتاد که همه را از شاخ و برگ خالى کرد، حتى بدن آنها را نیز آزار مى داد آن چنان که داد و فریاد آنها بلند شده بود. هر بار که بلائى فرا مى رسید، دست به دامن موسى(علیه السلام) مى زدند، تا از خدا بخواهد رفع بلا کند، بعد از طوفان و ملخ خوارگى نیز همین تقاضا را کردند، و موسى(علیه السلام)پذیرفت و بلا برطرف شد، ولى باز دست از لجاجت خویش برنداشتند. بار سوم قمل را بر آنها مسلط ساخت (وَ الْقُمَّلَ). در این که منظور از قُمَل چیست؟ میان مفسران گفتگو است، ولى ظاهر این است که یک نوع آفت نباتى بوده که به غلات آنها افتاد، و همه را فاسد کرد. هنگامى که امواج این بلا فرو نشست و باز ایمان نیاوردند، بار دیگر، نسل قورباغه را آن چنان افزایش دادیم که به صورت یک بلا زندگى آنها را فرا گرفت (وَ الضَّفادِعَ). همه جا قورباغه هاى بزرگ و کوچک، حتى در خانه ها، اطاق ها و سفره ها و ظروف غذا مزاحم آنان بودند، آن چنان که دنیا بر آنان تنگ شد ولى باز در برابر حق زانو نزدند و تسلیم نشدند. در این هنگام، خون را بر آنها مسلط نمودیم (وَ الدَّمَ). بعضى گفته اند بیمارى رعاف (خون دماغ شدن) به صورت یک بیمارى عمومى درآمد و همگى گرفتار آن شدند. ولى بیشتر روات و مفسران گفته اند: رودخانه عظیم نیل به رنگ خون درآمد، آن چنان که براى هیچ مصرفى قابل استفاده نبود! و در پایان مى فرماید: این آیات و معجزات آشکار و نشانه هاى حقانیت موسى را به آنها نشان دادیم، اما آنها در برابر آن تکبر ورزیدند و از قبول حق سر باز زدند و جمعیت مجرم و گنهکارى بودند (آیات مُفَصَّلات فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمینَ). در بعضى از روایات مى خوانیم: هر کدام از این بلاها، در یکسال واقع مى شد یعنى یکسال طوفان و سیلاب، سال دیگر ملخ خوارگى، و سال بعد آفات نباتى و همچنین. ولى در بعضى دیگر از روایات مى خوانیم: میان هر یک از اینها با دیگرى یک ماه بیشتر فاصله نبود. در هر حال شک نیست که در فواصل مختلف و جدا از یکدیگر (چنان که قرآن مى فرماید مفصلات) صورت گرفت، تا مهلت کافى براى تفکر و تنبه و بیدارى داشته باشند. قابل توجه این که: در روایات مى خوانیم: این بلاها تنها دامان فرعونیان را مى گرفت و بنى اسرائیل از آن برکنار بودند.⬇️
↩️شک نیست که این یک نوع اعجاز بوده، اما قسمتى از آن را مى توان با توجه به نکته زیر توجیه علمى نمود; زیرا: مى دانیم: در کشورى با مشخصات مصر، بهترین نقطه زیبا و مورد توجه همان دو طرف شط عظیم نیل بوده است که در اختیار فرعونیان و قبطى ها قرار داشت، قصرهاى زیبا، خانه هاى مجلل و باغ هاى خرم و مزارع آباد را در همین منطقه مى ساختند و طبعاً به بنى اسرائیل که بردگان آنها بودند، از زمین هاى دور افتاده و بیابان ها و نقاط کم آب، سهمى مى رسید. طبیعى است هنگامى که طوفان و سیلاب برخاست، از همه نزدیک تر به کام خطر دو طرف شط عظیم نیل بوده، و همچنین قورباغه ها از شط برمى خاستند و اثر خونابه شدن شط قبل از همه در خانه هاى فرعونیان نمایان مى شد، و اما ملخ و آفات نباتى نیز در درجه اول متوجه نقاط سرسبزتر و پربرکت تر مى شود. آنچه در آیات فوق گفته شد، در تورات کنونى، نیز آمده است، ولى تفاوت هاى قابل ملاحظه اى با محتویات قرآن دارد (به سفر خروج، فصل هفتم تا دهم تورات مراجعه @Nahjolbalaghe2