ترجمه قرآن ۱۷.mp3
6.17M
📖 انس با قرآن :سوره بقره آیه ۱۰
🔹 جلسه شانزدهم
🤔 آیا میشه خدا رو گول زد!!!؟
😔 چرا بعضیها که مریض میشن خدا مریضی اونها رو زیاد میکنه !!!؟
📌 برای رسیدن به جواب سوالات کلیپ بالا رو حتما ببینید
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَىٰ قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَىٰ أَصْنَامٍ لَّهُمْ ۚ قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَل لَّنَا إِلَٰهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ ۚ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ
و بنى اسرائیل را (سالم) از دریا عبور دادیم. (ناگاه) در راه خود به گروهى رسیدند که اطراف بتهایشان، براى عبادت، گرد آمده بودند. (در این هنگام، بنى اسرائیل) به موسى گفتند:«تو هم براى ما معبودى قرار ده، همان گونه که آنها معبودان (و خدایانى) دارند.» گفت: «شما جمعیّتى جاهل و نادان هستید.
(اعراف/۱۳۸)
*
إِنَّ هَٰؤُلَاءِ مُتَبَّرٌ مَّا هُمْ فِيهِ وَبَاطِلٌ مَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ
اینها (را که مى بینید)، سرانجام کارشان نابودى است. و آنچه انجام مى دهند، باطل و بى اساس است.»
(اعراف/۱۳۹)
***
قَالَ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِيكُمْ إِلَٰهًا وَهُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ
(سپس) گفت: «آیا غیر از خداوند، معبودى براى شما بطلبم؟! در حالى که او شما را بر جهانیان (هم عصرتان) برترى داد.»
(اعراف/۱۴۰)
***
وَإِذْ أَنجَيْنَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ ۖ يُقَتِّلُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ ۚ وَفِي ذَٰلِكُم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ
(به خاطر بیاورید) زمانى را که از (چنگال) فرعونیان نجاتتان بخشیدیم. در حالى که پیوسته شما را به بدترین صورت شکنجه مى دادند، پسرانتان را مى کشتند، و زنانتان را (براى خدمت کارى) زنده مى گذاشتند. و در این، آزمایش بزرگى براى شما از سوى پروردگارتان بود.
(اعراف/۱۴۱)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیه (۱۳۷)🔹 ♨️سرانجام دردناک قوم فرعون پس از نابودى قوم فرعون
🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۳۸تا۱۴۱)🔹
🔺پیشنهاد بت سازى به موسى
در این آیات، به قسمت حساس دیگرى از سرگذشت بنى اسرائیل که به دنبال پیروزى آنها بر فرعونیان واقع شد، اشاره شده است، و آن مسأله توجه آنها به بت پرستى است که نخستین جوانه آن در این آیات، مورد بحث قرار گرفته، و نتیجه نهائى آن به طور مفصل در سوره طه از آیه ۸۶ تا ۹۷ و به طور مختصر در آیه ۱۴۸ به بعد از همین سوره آمده است.
در واقع، با پایان گرفتن جریان فرعون، گرفتارى بزرگ داخلى موسى(علیه السلام)، یعنى درگیرى او با جهّال بنى اسرائیل و افراد سرکش و لجوج آغاز گردید، و به طورى که خواهیم گفت، این گرفتارى براى موسى(علیه السلام) به درجات، سخت تر، سنگین تر و طاقت فرساتر از درگیرى با فرعون و فرعونیان بود! و همین است خاصیت درگیرى هاى داخلى.
در آیه نخست مى فرماید: ما بنى اسرائیل را از دریا (رود عظیم نیل) عبور دادیم (وَ جاوَزْنا بِبَنی إِسْرائیلَ الْبَحْرَ).
اما در مسیر خود به قومى برخورد کردند که با خضوع و تواضع، اطراف بت هاى خود را گرفته بودند (فَأَتَوْا عَلى قَوْم یَعْکُفُونَ عَلىأَصْنام لَهُمْ).
عاکِف از ماده عکوف به معنى توجه به چیزى و ملازمت آمیخته با احترام به آن مى باشد.
افراد جاهل و بى خبر آن چنان تحت تأثیر این صحنه قرار گرفتند که بلافاصله نزد موسى آمده گفتند: براى ما هم معبودى قرار بده همان طور که آنها معبودانى دارند ! (قالُوا یا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ).
موسى(علیه السلام) از این پیشنهاد جاهلانه و نابخردانه، بسیار ناراحت شد، به آنها رو کرده گفت: شما جمعیت جاهل و بى خبرى هستید ! (قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ).
🔹در آیه بعد مى خوانیم: موسى(علیه السلام) براى تکمیل سخن خود به بنى اسرائیل گفت: این جمعیت بت پرست را که مى بینید، کارشان به هلاکت مى انجامد و عملشان باطل و بى اساس است (إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فیهِ وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
یعنى، هم عملشان بیهوده و رنج هایشان بى نتیجه است و هم سرانجام یک قوم بت پرست و مشرک، به هلاکت و نابودى مى کشد (زیرا مُتَبَّر از ماده تبار به معنى هلاکت است).
🔹و باز براى تأکید اضافه کرد: آیا معبودى غیر از خدا براى شما انتخاب کنم؟ همان خدائى که شما را بر جهانیان (مردم عصر خود) برترى داد (قالَ أَ غَیْرَ اللّهِ أَبْغیکُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَى الْعالَمینَ).
یعنى اگر انگیزه پرستش خدا، حسّ شکرگزارى باشد، همه نعمت هاى شما از ناحیه خدا است و اگر انگیزه پرستش و عبودیت، منشأ اثر بودن باشد، باز آن هم مربوط به خدا است.
بنابراین، به هر حسابى باشد جز خداوند قادر منّان شایسته پرستش نیست.
🔹سرانجام خداوند یکى از نعمت هاى بزرگ خود را به بنى اسرائیل، یاد آور مى شود، تا با توجه به این نعمت بزرگ، حسّ شکرگزارى در آنها تحریک گردد، و بدانند شایسته پرستش، خضوع و عبادت، تنها ذات پاک او است، و هیچ دلیلى ندارد که در مقابل بت هائى که کمترین سود و زیانى ندارند، سر تعظیم فرود آورند.نخست مى فرماید: به خاطر بیاورید هنگامى که شما را از چنگال آل فرعون نجات دادیم آنها مرتباً شما را شکنجه مى دادند و مجازات مى کردند (وَإِذْأَنْجَیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ).
یَسُومُون از ماده سوم و اصل آن چنان که راغب در مفردات مى گوید دنبال چیزى رفتن است و به طورى که از قاموس استفاده مى شود یک نوع معنى استمرار و ادامه نیز در آن افتاده، بنابراین معنى یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ این است که آنها به طور مستمر به دنبال مجازات هاى دردناک و شکنجه دادن شما بودند.
سپس ـ همان طور که روش قرآن در بیان تفصیلى مطالب پس از بیان اجمالى آنها است ـ این عذاب و شکنجه مستمر را چنین شرح مى دهد که: آنها پسران شما را به قتل مى رسانیدند، و زنان و دخترانتان را (براى خدمتگزارى و بردگى) زنده نگه مى داشتند (یُقَتِّلُونَأَبْنائَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِسائَکُمْ).
و در این، آزمایش بزرگى از ناحیه خداوند براى شما بود (وَ فی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظیمٌ).
ظاهر آیات قبل و بعد، نشان مى دهد این جمله را موسى(علیه السلام) از طرف خداوند براى بنى اسرائیل که پس از عبور از دریاى نیل به هوس بت پرستى افتادند، بیان کرده است.
اگر چه بعضى از مفسران احتمال داده اند: مخاطب این آیه یهودیان عصر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بوده باشند; زیرا تفسیر اول احتیاج به تقدیر دارد، و این که آیه در اصل، قالَ مُوسى قالَ رَبّکُم...: موسى گفت پروردگار شما چنین گفته است... بوده است و این بر خلاف ظاهر است.
ولى با توجه به این که اگر روى سخن در این آیه به یهودیان معاصر پیامبر(صلى الله علیه وآله)باشد ارتباط آیات قبل و بعد به کلّى بریده مى شود، این آیه به صورت جمله معترضه اى درمى آید، تفسیر اول صحیح تر به نظر مى رسد.
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه (۳۱)🔹 ↩️اين آيه شامل تمام مهاجران و انصار مى شود، در حالى که مى دانيم بع
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح خطبه(۳۲)بخش اول🔹
🔺در زمانى هستيم که ارزشها دگرگون شده!
امام (عليه السلام) در آغاز اين خطبه روى سخن را به عموم مردم کرده، نخست از خرابى وضع زمان خود سخن مى گويد، مى فرمايد:
«اى مردم! ما در زمانى کينه توز و روزگارى پر از کفران به سر مى بريم; أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا في دَهْر عَنُود، وَ زَمَن کَنُود».
بديهى است که زمان، به معناى روزها و شبها و ماه و سال چيزى نيست که زشت و زيبا يا کينه توز و ناسپاس باشد، بلکه اين مردم عصر و زمانه اند که چنين رنگى را به عصر و زمان خود مى دهند و هر جا، سخن از خوبى و بدى زمان و زشتى آن به ميان مى آيد، منظور همين است و گرنه، نه در تابش آفتاب و ماه تغييرى حاصل شده و نه در گردش کره ماه به دور خود و به دور خورشيد! آفتاب مى تابد، باران مى بارد زمين برکات خود را به جهان انسانيّت تقديم مى کند. اين چهره هاى زشت و ننگين مردمِ يک زمان و اَعمال سوء آنها است که چهره زمان را زشت و ننگين مى کند.
امام در عصرى مى زيست که جز افراد اندکى، روح بزرگ و افکار بلند و سجاياى انسانى و قدرت او بر اصلاح محيط را درک نمى کردند و به خاطر ثروت عظيمى که از فتوحات اسلامى در کشور اسلام ريخته شده بود، غرقِ زرق و برق دنيا و مسابقه تجمل پرستى و حرصِ جمع مال و به دست آوردن مقام و تصفيه حسابهاى شخصى و قومى شده بودند. و با نهايت تأسف، بسيارى از مصلحان دنيا نيز شکايتى شبيه به همين از زمان خود داشته اند.
حضرت سپس به شرح ويژگيهاى آن زمان، که نشانه هاى عناد و ناسپاسى مردم است، پرداخته و به پنج نکته اشاره مى فرمايد. در جمله هاى نخست و دوم مى فرمايد:
«زمانى است که نيکوکار، بدکار و گناه کار شمرده مى شود و طغيان ظالمان و ستمگران افزون مى گردد; يُعَدُّ فِيهِ الْمُحْسِنُ مُسِيئاً وَ يَزْدَادُ الظَّالِمُ فِيِهِ عُتُوّاً.» آيا براستى ممکن است در زمانى نيکوکار متهم به گناهکارى شود و ستمگران مورد تشويق واقع شوند؟!
آرى، آنچه زمينه اين گونه امور را در جامعه بشرى فراهم مى کند، دگرگون شدن نظام ارزشى جامعه است. در آنجا که مال و ثروت و قدرت، معيار شخصيّت و ارزش محسوب شود، بى آن که به منابع درآمد آن بينديشند، ظالمانِ زورگو و غارتگر شخصيّتهاى آن محيط را تشکيل مى دهند و نيکوکارى که اموال مشروع خود را براى خدمت به محرومان از دست مى دهد، آدم نادان و ابله شمرده مى شود.
جالب اين که در قرآن مجيد، به نمونه هايى از فساد بعضى از جوامع بشرى به خاطر فساد نظام ارزشى آنها، در جمله هاى کوتاه و پرمعنا اشاره شده است.
درباره قوم لوط مى گويد: آنها به هم توصيه مى کردند که آن پيامبر بزرگ را با اندک مؤمنان صالحى که اطراف او را گرفته بودند از شهر بيرون کنند و گناهشان را اين مى شمردند که افرادى، پاک دامن هستند: (فَمَا کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوْا أَخْرِجُوا آلَ لُوط مِنْ قَرْيَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ).
ظالمان قوم نوح نيز جوانان پاکدلى را که به او ايمان آورده بودند، اراذل ساده لوح و خودسرى مى شمردند که هيچ گونه فضيلتى بر ديگران ندارند به او گفتند: (ما نَراکَ إِلاّ بَشَراً مِثْلَنا وَ مانَراکَ اتَّبَعَکَ إِلاَّ الَّذينَ هُمْ أَراذِلُنا بَادِىَ الرَّأْىِ وَ مانَرى لَکُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْل بَلْ نَظُنُّکُمْ کاذِبينَ).(2) گفتند: «ما، تو را جز بشرى مانند خودمان نمى بينيم و کسانى را که از تو پيروى کرده اند، جز گروهى اراذل ساده لوح نمى يابيم و فضيلتى براى شما نسبت به خود مشاهده نمى کنيم، بلکه شما را دروغگو تصوّر مى کنيم.»
آرى، هنگامى که مردم زمان فاسد شوند و ظلم و تباهى فزونى گيرد، شکل جامعه عوض مى شود و ضدّ ارزش ها جاى ارزش ها را مى گيرد و ظالم به خودکامگى خود مى افزايد و نيکوکاران مجرم محسوب مى شوند و از مراکز حسّاس جامعه، عقب رانده خواهند شد.
نتيجه آن، همان مى شود که امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن مى فرمايد:
«چنان شده است که از علم و دانش خود، بهره نمى گيريم و آنچه را نمى دانيم، از کسى نمى پرسيم; لاَنَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا، وَ لاَنَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا».
در واقع، اين بدترين حالتى است که يک انسان يا يک جامعه گرفتار آن مى شود; يعنى نه از علوم و آگاهيهاى خود براى حلّ مشکلات بهره مى گيرد و نه به فکر رفع جهل و به دست آوردن آگاهى است و حاصل اين دو، چيزى جز غوطه ور شدن در جهل و جنايت نيست و اين است حال تمام کسانى که در برابر مفاسد جامعه بى تفاوت باشند و هيچ گونه مسئوليتى براى خود قائل نشوند، خواه به علت يأس و نوميدى از اصلاح باشد و يا خوگرفتن به فساد و قساوت و سنگدلى.
حضرت، سپس مى افزايد:
«به همين دليل از حوادث و فتنه هاى کوبنده وحشتى نداريم، مگر زمانى که بر سر ما فرود آيند; وَ لاَنَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا.«
@Nahjolbalaghe2
جزء بیست ویکم.mp3
8.04M
🌹تلاوت جزء بیست ویکم قرآن کریم
♦️هدیه به روح منور امیرالمومنین (علیه السلام)
@Nahjolbalaghe2
1_68382910_5902416002607482853.mp3
4.7M
🌹شرح دعای روز بیست ویکم ماه مبارک رمضان که اشتباها بیستم ذکر می شود
🌹آیت الله مجتهدی تهرانی(ره)
@Nahjolbalaghe2
ترجمه قرآن ۱۸.mp3
5.93M
📖 انس با قرآن :سوره بقره آیه ۱۰
🔹 جلسه هفدهم
🤔 آیا کسانی که دروغ میگن راحت زندگی می کنن !!!؟
😔 چرا منافقین دائما درد میکشن !!!؟
📌 برای رسیدن به جواب سوالات کلیپ بالا رو حتما ببینید
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️وصیت نامه امیرالمومنین(ع)
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۳۸تا۱۴۱)🔹 🔺پیشنهاد بت سازى به موسى در این آیات، به قسمت حساس دیگرى
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۳۸تا۱۴۱)🔹
(ضمناً باید توجه داشت نظیر این آیه با تفاوت بسیار کمى در سوره بقره آیه ۴۹ گذشت، براى توضیح بیشتر به جلد اول، مراجعه فرمائید).
* * *
نکته ها:
۱ ـ جهل سرچشمه بت پرستى
از این آیه به خوبى استفاده مى شود، که: سرچشمه بت پرستى، جهل و نادانى بشر است:
از یک طرف جهل او نسبت به خداوند و عدم شناسائى ذات پاک او و این که، هیچ گونه شبیه و نظیر و مانند براى او تصور نمى شود.
از سوى دیگر جهل انسان نسبت به علل اصلى حوادث جهان که گاهى سبب مى شود حوادث را به یک سلسله علل خیالى و خرافى از جمله بت، نسبت دهد.
از سوى سوم جهل انسان به جهان ماوراء طبیعت و کوتاهى فکر او تا آنجا که جز مسائل حسى را نمى بیند و باور نمى کند، این نادانى ها دست به دست هم داده و در طول تاریخ، سرچشمه بت پرستى شده اند.
و گرنه چگونه یک انسان آگاه و فهمیده، آگاه به خدا و صفات او، آگاه از علل حوادث، آگاه از جهان طبیعت و ماوراء طبیعت، ممکن است قطعه سنگى را فى المثل از کوه جدا کند، قسمتى از آن را در ساختمان منزل، و یا پله هاى خانه مصرف کند، و قسمت دیگرى را معبودى بسازد، و در برابر آن سجده نماید و مقدرات خویش را به دست او بسپارد؟!
جالب این که: در گفتار موسى(علیه السلام) در آیه فوق، مى خوانیم که به آنها مى گوید: شما جمعیتى هستید که در جهالت به طور مستمر غوطهورید (چون تَجْهَلُونَ فعل مضارع است و غالباً دلالت بر استمرار مى کند) به خصوص این که متعلق جهل، در آن بیان نشده و این خود دلیل بر عمومیت و توسعه آن مى باشد.
از همه جالب تر این که: بنى اسرائیل، با جمله اِجْعَلْ لَنا إِلهاً: معبودى براى ما قرار بده نشان دادند که ممکن است چیزى که هرگز منشأ اثرى نبوده، نه زیانى داشته و نه سودى دارد، با انتخاب و قرارداد و گذاردن نام بت و معبود بر آن، ناگهان سرچشمه آثارى گردد، پرستش آن انسان را به خدا نزدیک کند، و بى احترامى به آن، دور، عبادتش سرچشمه خیر و برکت، و تحقیرش منشأ ضرر و زیان گردد، و این نهایت جهل و بى خبرى است.
درست است که منظور بنى اسرائیل این نبوده براى ما معبودى بساز که خالق جهان باشد، بلکه منظورشان این بوده معبودى بساز که با پرستش آن به خدا نزدیک شویم و مایه خیر و برکت گردد.
ولى آیا با یک نام گذارى و یا مجسمه سازى، ممکن است یک موجود بى روح و بى خاصیت، ناگهان سرچشمه این خواص و آثار گردد؟ آیا چیزى جز خرافه و جهل و خیالات واهى و پندارهاى بى اساس مى تواند چنین کارى را توجیه کند؟!
* * *
۲ ـ تأثیر محیط
شک نیست که بنى اسرائیل قبل از مشاهده این گروه بت پرستان، زمینه فکرى مساعدى براى بت پرستى بر اثر زندگى مداوم در میان مصریان بت پرست داشتند.
ولى مشاهده این صحنه تازه، گویا جرقه اى شد که زمینه هاى قبلى، خود را نشان دهند، اما در هر حال این جریان نشان مى دهد که انسان تا چه اندازه، تحت تأثیر محیط قرار دارد.
محیط است که مى تواند او را به خداپرستى سوق دهد.
محیط است که مى تواند او را به بت پرستى بکشاند.
و محیط است که منشأ انواع مفاسد و بدبختى ها و یا سرچشمه صلاح و پاکى مى گردد (اگر چه انتخاب خود او نیز عامل نهائى است) و به همین جهت اصلاح محیط در اسلام فوق العاده مورد توجه قرار دارد.
* * *
۳ ـ ناسپاسى بنى اسرائیل
موضوع دیگرى که از آیه به خوبى استفاده مى شود این است که در میان بنى اسرائیل به راستى افراد ناسپاس فراوانى بودند، با آن که آن همه معجزات موسى را مشاهده کردند و آن همه مواهب الهى شامل حالشان شده بود، چیزى از نابودى دشمن سرسختشان فرعون، در میان امواج نگذشته بود، و آنها به لطف پروردگار از دریا گذشتند.
اما ناگهان همه این مسائل را به دست فراموشى سپرده، از موسى(علیه السلام)تقاضاى بت سازى کردند!
در نهج البلاغه مى خوانیم: یکى از یهودیان در حضور على(علیه السلام) به مسلمانان ایراد کرده گفت: شما هنوز پیامبرتان را به خاک نسپرده بودید که اختلاف کردید ؟
على(علیه السلام) این پاسخ دندان شکن را در جواب یهودى فرمود: إِنَّمَا اخْتَلَفْنا عَنْهُ لا فِیهِ وَ لکِنَّکُمْ ما جَفَّتْ أَرْجُلُکُمْ مِنَ الْبَحْرِ حَتّى قُلْتُمْ لِنَبِیِّکُمْ اِجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ:
ما درباره دستورات و سخنانى که از پیامبرمان رسیده اختلاف کرده ایم، نه درباره خود پیامبر و نبوتش (تا چه رسد به الوهیت پروردگار).
ولى شما پایتان از آب دریا خشک نشده بود که به پیامبرتان پیشنهاد کردید، براى ما معبودى قرار بده آن چنان که این بت پرستان معبودانى دارند، و او در جواب به شما گفت: شما جمعیتى هستید که در جهل غوطه ورید.»
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت (۱۸۳)🔹 🔺ادّعاهاى متضاد: اميرمؤمنان على(عليه السلام) در اين كلمه حكمت آم
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح حکمت(۱۸۴)🔹
✅هيچ گاه در شناخت حق شك نكردم!
امام(عليه السلام) در اين گفتار نورانى خود به حقيقت مهمى اشاره مى كند و مى فرمايد: «از آن زمان كه حق به من نشان داده شده هرگز در آن شك و ترديد نكردم»; (مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ).
آگاهى بر چيزى درجات دارد كه وابسته به طرق دريافت آن است; گاه انسان چيزى را با ادله نظرى درك مى كند و گاه با مقدمات ضرورى، زمانى با حس و تجربه و هنگامى با شهود باطنى. يا ادله بسيار محكمى همچون شهود است، شهودى كه از همه اينها برتر است يا علم و اطلاعى كه از ادله نظرى حاصل مى گردد. گاه نيز ممكن است در ادامه راه بر اثر دليل معارضى با شك مواجه شود. از اين گذشته افرادى كه چيزى را درك مى كنند با هم متفاوتند; گاه افراد ضعيفى هستند كه با كم ترين شبهه اى متزلزل مى شوند و گاه افراد قوى و نيرومندى كه هيچ شبهه اى آنها را تكان نمى دهد.
از سوى سوم معلمانى كه چيزى به انسان مى آموزند نيز مختلف اند; گاه معلّم فرد عادى است و گاه امام معصوم يا پيغمبر خدا; در آموخته هايى از فردى عادى ممكن است شك و ترديد نفوذ كند; ولى آنچه را انسان از استاد معصومى آموخته از شك و ترديد مصون خواهد بود. تمام اين جهات در حد اعلا در روح و جان على(عليه السلام) وجود داشت; هم مشاهده او نسبت به حق از طريق شهود بود و هم قدرت روح او اجازه شك و شبهه به وى نمى داد و هم استاد و معلم او شخصى همچون پيامبر اسلام بود كه مستقيما مطالب را از منبع وحى دريافت مى كرد. به همين دليل امام(عليه السلام) مى گويد: از آن روزى كه حق به من نشان داده شد هرگز در آن ترديد نكردم.
افزون بر اينها بسيار مى شود كه تزلزل ايمان انسان از هواپرستى نشأت مى گيرد; مثلاً در داستان معروف «عمر بن سعد» آمده است كه وقتى در برابر شهيد كردن سالار شهيدان، امام حسين وعده فرماندارى رى به او داده شده به قدرى براى او جالب بود كه حتى در معاد شك كرد و گفت: مى گويند خداوند بهشت و دوزخى آفريده اگر راست گفته باشند اين عمل را انجام مى دهم و توبه مى كنم و اگر دروغ گفته باشند به مقام بلندى در دنيا مى رسم و از آنجا كه امام(عليه السلام) از اين امور پاك و منزه بود هرگز شبهه اى در وجود مباركش راه نيافت و چه بسيار افرادى در صدر اسلام و بعد از رحلت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) براى جاذبه هاى مال و ثروت و مقام ايمان خود را از دست دادند و گرفتار شبهات شدند.(1)
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که از آن حضرت سؤال کردند چه چیزى ایمان را در انسان ثابت نگه مى دارد. امام(علیه السلام) فرمود: «الّذی یُثْبِتُهُ فیهِ الْوَرَعُ وَالَّذی یُخْرِجُهُ مِنْهُ الطَّمَعُ; آن چیزى که ایمان را در انسان ثابت مى دارد ورع و پرهیزگارى است و آن چیزى که ایمان را از او خارج مى کند طمع است».(2)
از اینجا نتیجه مى گیریم که اگر بخواهیم در عقاید خود راسخ باشیم باید علاوه بر این که آنها را از منبع مطمئنى دریافت داریم خودسازى را نیز فراموش نکنیم مبادا طوفان وسوسه هاى شیطان و هواى نفس کاخ ایمان ما را متزلزل و ویران سازد.
مطالعه خطبه هاى نهج البلاغه نیز شاهد صادق این گفتار است، زیرا مى بینیم همه جا امام(علیه السلام) با قاطعیت تمام در مورد مسائل مختلف از اعتقادات گرفته تا اخلاق و اعمال و احکام سخن مى گوید و این قاطعیت نشانه اعتقاد قطعى و تزلزل ناپذیر امام(علیه السلام) در تمام این مسائل است.
این سخن را با کلام دیگرى از امام امیرمؤمنان(علیه السلام) در خطبه 189 نهج البلاغه که برگرفته از قرآن مجید است پایان مى دهیم. امام(علیه السلام) در آن خطبه مى فرماید: «بعضى از ایمان ها ثابت و مستقر در دل هاست و بعضى دیگر ناپایدار و عاریتى است که در میان قلب و سینه تا سرآمدى معلوم قرار دارد» گویى این سخن اشاره به آیه 98 سوره انعام است که مى فرماید: «(وَهُوَ الَّذِى أَنشَأَکُمْ مِّنْ نَّفْس وَاحِدَة فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ); و کسى است که شما را از یک انسان آفرید (و شما از نظر ایمان یا آفرینش دو گروه مختلف هستید:) پایدار و ناپایدار» یکى از تفسیرهاى این آیه شریفه همان است که در کلام امام صادق(علیه السلام) آمده که مى فرماید: «فَالْمُسْتَقَرُّ الإیمانُ الثّابِتُ وَالْمُسْتَوْدَعُ الْمُعارُ; مستقر به معناى ایمان ثابت است و مستودع ایمان عاریتى است».(3)
ما در شرح آن خطبه عوامل پایدارى ایمان و تزلزل آن را مشروحاً آورده ایم(4). (5)
*
پی نوشت:
(1). صاحب «لهوف» اشعار عبرت انگیز «عمر بن سعد» را در این زمینه مشروحا آورده است.
(2). وسائل الشیعه، ج 20، ص 358 .
(3). بحارالانوار، ج 66، ص 222.
(4). پیام امام امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ج 7، 281.
(5). سند گفتار حکیمانه: این کلام نورانى به عنوان جزیى از خطبه چهارم در جلد اول این کتاب آمد.
@Nahjolbalaghe2