eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 ترجمه و شرح خطبه (۳۲)بخش دوم🔹 ↩️و به تعبير ديگر، آنها افراد بى کفايت و ضعيفى هستند که ب
🔹ترجمه و شرح خطبه(۳۲)بخش سوم🔹 گروه پنجم: مردان خدا امام (عليه السلام) بعد از ذکر گروههاى چهارگانه دنياپرست و گنهکار پيشين، به سراغ گروه پنجمى مى رود که اولياءالله و جنود حق و مردان خدا و جمعيّت ممتازند که در جوامعى که گروههاى چهارگانه پيشين، زمام امور را به دست گرفته اند و همه جا در صحنه حضور دارند، از متن جامعه کنار زده شده و ناشناخته مانده اند.حضرت به خاطر عظمت مقام آنان از آنها تعبير به «رجال» مى کند در حالى که از گروههاى چهارگانه پيشين، تعبير به «ناس» شده بود و در حقيقت، اين گروه پنجم هستند که امام (عليه السلام) آنها را محور يک جامعه الهى پيشرفته مى داند و ياران خود را تشويق مى کند که در زمره آنان باشند. حضرت در توصيف آنها نخست مى گويد:«(در اين ميان) گروهى باقى مانده اند که ياد قيامت، چشمهايشان را فرو افکنده و ترس از دادگاه محشر اشکشان را جارى ساخته است; وَ بَقِيَ رِجَالٌ غَضَّ أَبْصَارَهُمْ ذِکْرُ الْمَرْجِعِ وَ أَرَاقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الْمَحْشَرِ».تعبير به «غَضَّ أَبْصارَهُمْ»، به معناى «فروبستن چشم» نيست، بلکه «فروافکندن و برگيرى نگاه» است، حالتى که به هنگام ديدن پاره اى از مظاهر وحشتناک به انسان دست مى دهد، به گونه اى که حاضر نيست به منظره خوفناک نگاه کند.به اين ترتيب، نخستين توصيف آنها احساس مسؤوليت در برابر خداوند و دادگاه قيامت است، احساسى بسيار نيرومند که دل را به لرزه درمى آورد و اشکها را جارى مى سازد. براستى براى کسانى که ايمانى قوى به آن روز و به آن دادگاه داشته باشند چيزى از آن وحشتناک تر نيست، روزى که پرده ها کنار مى رود و سرائر، آشکار مى شود و تمام اعمال عمر انسان، در حضور تمام مردم، حسابرسى مى گردد.بعضى از شارحان نهج البلاغه، معتقدند که «مَرْجِعْ» در جمله بالا، به معناى قبر، و «محشر» به معناى «قيامت» است، ولى با توجه به اين که در تعبيرات قرآنى هر دو واژه به معناى قيامت آمده، به نظر مى رسد که اين تفاوت، تنها براى عدم تکرار لفظ است و نه تفاوت در معنا. در واقع، تعبيرات فوق، از اين آيه شريفه اقتباس شده است که «رِجالٌ لاتُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لابَيْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إيتاءِ الزَّکاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فيهِ الْقُلُوبُ وَ الاَْبْصارُ» ـ مردانى که هيچ تجارت و معامله اى آنان را از ياد خدا و برپاداشتن نماز و اداى زکات غافل نمى کند، آنها از روزى مى ترسند که در آن دل ها و چشم ها زير و رو مى شود.» حضرت سپس به سرنوشت متفاوت اين گروه در جوامعى که آن چهار گروه دنياپرست در آن حاکمند، پرداخته و مى فرمايد: هر يک از آنها به يکى از اين پنج سرنوشت گرفتار مى شوند: «آنان (به خاطر حق گويى و حق جويى) يا از جامعه رانده و آواره شده اند و يا ترسان به گوشه تنهايى خزيده و يا خاموشند و مهر سکوت، بر دهان زده اند (چرا که گوش شنوا و دل بيدارى که سخنان آنان را درک کند و به دعوتشان لبيک بگويد، نمى يابند). يا مخلصانه (به اميد تأثير در بعضى از دل ها)، به سوى خدا دعوت مى کنند و يا با چشمى گريان و دلى پردرد، (به صحنه هاى پرفسادى که قادر بر تغيير آن نيستند) مى نگرند; «فَهُمْ بَيْنَ شَرِيد نَادّ، وَ خائِف مَقْمُوع وَ سَاکِت مَکْعُوم وَدَاع مُخْلِص وَثَکْلاَنَ مُوجَع». با توجه به اين که «شَرِيد» به معناى «فرارى و آواره» و «نادّ» از ماده «ندّ» به معناى «فرار کردن از جماعت و روى آوردن به وحدت و انفراد» آمده است جملات بالا، اشاره به اين است که آنان، حتّى در تبعيد و آوارگى هم با يکديگر نيستند، بلکه هر يک را در گوشه اى پرتاپ مى کنند; چرا که دنياپرستان از اجتماع آنان سخت بيمناکند. و تعبير به «خائِف مَقْمُوع» با توجه به اين که «مقموع» از مادّه «قمع» به معناى «قهر و غلبه و يا ريشه کن کردن» است، اشاره به اين است که دنياپرستان حاکم، تنها به تهديد آنان را قناعت نمى کنند، بلکه سعى دارند دائماً آنها را در فشار قرار داده، يا ريشه کن کنند. و تعبير به «ساکِت مَکْعُوم»، با توجه به اين که «مَکْعُوم» از مادّه «کعم» (بر وزن کعب) به معناى «بستن دهان شتر» است، اشاره به اين است که زورمداران ستمگر، هرگز قانع به خاموش بودن اين گروه نيستند، بلکه سعى دارند دهان آنها را ببندند و مهر بر آن نهند. تعبير به «داع مُخْلِص» اشاره به اين است که دعوت از مردم، به خاطر رسيدن به جاه و مقام و ثروت و قدرت نيست، بکله انگيزه اى جز رضاى خدا ندارند. احتمال ديگرى نيز در تفسير اين جمله گفته شده است و آن اين است که منظور از «داع مُخْلِص» دعا کننده اى است که از سر اخلاص رو به درگاه خدا آورده و براى بهبود حال جامعه پيوسته دعا مى کند. بالأخره تعبير به «ثَکْلانَ مُوجَع» با توجه به اين که «ثَکْلانَ» به معناى «انسان مصيبت زده» و «مُوجَع» به معناى «صاحب درد» است، اشاره به اين است که آنها تنها در ظاهر گريان نيستند، بکله از درون مى سوزند و درد مى کشند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۵۵و۱۵۶)🔹 پس از آن، موسى(علیه السلام) به دنبال این تضرع و ت
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۵۵و۱۵۶)🔹 ↩️و به تعبیر دیگر، درهاى رحمت الهى به روى همگان گشوده است و این خود مردمند که باید تصمیم بگیرند، و از این در وارد شوند. و اگر کسانى شرائط ورود در آن را فراهم نسازند دلیل بر تقصیر خود آنها است، نه محدود بودن رحمت خدا (تفسیر دوم با مفهوم آیه و جمله اى که بعد مى آید سازگارتر و مناسب تر است). ولى براى این که کسانى خیال نکنند، پذیرش توبه و یا وسعت رحمت پروردگار و عمومیت آن، بى قید و شرط و بدون حساب و کتاب است، در پایان آیه اضافه مى کند: من به زودى رحمتم را براى کسانى که (سه کار را انجام مى دهند) مى نویسم، آنها که تقوا پیشه مى کنند، و آنها که زکات مى پردازند، و آنها که به آیات ما ایمان مى آورند (فَسَأَکْتُبُها لِلَّذینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الَّذینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ). تقوا اشاره به پرهیز از هر گونه گناه و آلودگى است. و زکات به معنى وسیع کلمه و طبق حدیث معروف: لِکُلِّ شَىْء زَکاةٌ: براى همه نعمت ها و مواهب الهى، زکاتى هست تمام اعمال نیک را شامل مى شود. و جمله وَ الَّذینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ ایمان به مقدسات را فرا مى گیرد. و به این ترتیب، آیه مشتمل بر یک برنامه کامل و جامع است. و اگر زکات را به معنى خصوص زکات مال تفسیر کنیم، ذکر آن از میان سایر وظائف الهى به خاطر اهمیتى است که در عدالت اجتماعى دارد. در حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) چنین نقل شده است که: حضرت مشغول نماز بود، شنید مرد عربى مى گوید: أَللّهُمَّ ارْحَمْنِى وَ مُحَمَّّداً وَ لاتَرْحَمْ مَعَنا أَحَداً: خداوندا تنها من و محمّد(صلى الله علیه وآله) را مشمول رحمت قرار بده و هیچ کس دیگر را در این رحمت وارد مکن ! هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) سلام نماز را داد رو به او کرده فرمود: لَقَدْ تَحَجَّرْتَ واسِعاً! یعنى موضوع نامحدود و وسیعى را محدود ساختى و جنبه اختصاصى به آن دادى ! اشاره به این که: رحمت بى پایان خدا به هیچ صورت نمى تواند محدود به من و تو باشد.» @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت (۱۸۸)🔹 🔺سرانجام مبارزه با حق: امام(عليه السلام) در اين كلام نورانى از
✨﴾﷽﴿✨ ✅ترجمه و شرح حکمت(۱۸۹)🔹 🔺بى تابى كشنده است: امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به اثر زيان بار ترك صبر و پيشه نمودن جزع اشاره كرده مى فرمايد: «كسى كه صبر و شكيبايى او را نجات ندهد بى تابى او را از پاى در مى آورد»; (مَنْ لَمْ يُنْجِهِ الصَّبْرُ أَهْلَكَهُ الْجَزَعُ). به يقين در طول زندگى انسان، مصائب و مشكلات فراوانى است كه هيچ كس از آن بر كنار نمى ماند. عكس العملى كه انسان مى تواند در مقابل اين حوادث دردناك و غم انگيز نشان بدهد يكى از دو چيز است: نخست صبر و تحمل و شكرگزارى به درگاه خدا و دقت در يافتن راه نجات از آن مشكل يا مصيبت و حداقل كاستن از آثار زيان بار آن است. ديگر جزع و بى تابى است كه هم اعصاب انسان را در هم مى كوبد و او را گرفتار بيمارى هاى مختلف كرده و گاه به مرگ مى كشاند و هم سبب ناشكرى به درگاه خداوند و وزر و وبال براى سراى ديگر مى شود. انسان عاقل راه نخست را بر مى گزيند كه هم اجر صابران را دارد و هم فوايد و بركات صبر را. بنابراين مفهوم اين كلام حكيمانه بسيار روشن و شفاف است و اين كه بعضى تصور كرده اند در مفهوم آن پيچدگى است كاملاً اشتباه است. در ضمن از آنچه گفته شد معلوم شد كه هلاكت در اين جمله هلاك دنيوى و اخروى هر دو را شامل مى شود همان طور كه (نجات) در پرتو صبر نيز نجات دنيوى و اخروى را در بر مى گيرد، هرچند گاهى در بعضى از روايات تنها به هلاكت اخروى اشاره شده; مانند حديثى از امام صادق(عليه السلام) كه مى فرمايد: «اتَّقُوا الله وَاصْبِرُوا فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ يَصْبِرْ أهْلَكَهُ الْجَزَعُ وَإنَّما هَلاكُهُ فِى الْجَزَعِ أَنَّهُ إذا جَزِعَ لَمْ يُؤجَرْ; تقواى الهى پيشه كنيد و در برابر مشكلات و مصائب صبر و شكيبايى داشته باشيد، زيرا كسى كه صبر نكند جزع او را هلاك خواهد كرد و هلاكت او در جزع اين است كه وقتى بى تابى كند اجر و پاداشى به او داده نخواهد شد». * نكته: صبر و جزع: بارها در کلام امام(علیه السلام) موضوع صبر و جزع و آثار نیکوى صبر و آثار شوم جزع مطرح شد و ما نیز بحث هایى داشته ایم. در اینجا لازم مى دانیم به سبب اهمیت موضوع باز اشاره اى به این مطلب داشته باشیم. همان گونه که اشاره شد، حیات دنیا آمیخته با انواع مشکلات است. در مسیر اطاعت الهى مشکلات کم نیست و در طریق پرهیز از گناه و تقوا مشکلات، زیاد است. مصائب ناخواسته دامان همه را در دنیا مى گیرد و اگر توجه به این حقیقت داشته باشیم که در گذشته چنین بوده و در آینده نیز چنین خواهد بود از وجود این مشکلات ناراحت نمى شویم، پیمانه صبر ما لبریز نمى گردد: شکیبایى خود را از دست نمى دهیم و ناراحتى هاى روانى ناشى از جزع و بى تابى به سراغ ما نمى آید، زیرا مى دانیم همه در این گونه امور به شکلى دست به گریبانند. این صبر و شکیبایى افزون بر این که پاداش الهى فوق العاده اى دارد; از جمله در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: «مَنِ ابْتَلى مِنْ شیعَتِنا فَصَبَرَ عَلَیْهِ کانَ لَهُ أجْرُ ألْفِ شَهید; کسى که از شیعیان ما مبتلا به مصیبتى شود و شکیبایى کند پاداش هزار شهید را دارد». در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «ما مِنْ مُؤْمِن إلاّ وَهُوَ مُبْتلىً بِبَلاء مُنْتَظِر بِهِ ما هُوَ أشَدُّ مِنْهُ فَإنْ صَبَرَ عَلَى الْبَلِیَّةِ الَّتی هُوَ فیها عافاهُ اللهُ مِنَ الْبَلاءِ الَّذی یَنْتَظِرُ بِهِ وَإِنْ لَمْ یَصْبِرْ وَجَزِعَ نَزَلَ بِهِ مِنَ الْبَلاءِ الْمُنْتَظَرِ أبَداً حَتّى یَحْسُنَ صَبْرُهُ وَعَزاءُهُ; هیچ فرد باایمانى نیست مگر این که به بلایى مبتلا مى شود و آنچه را انتظار آن مى کشد (اى بسا) از آن هم شدیدتر است. هرگاه بر بلایى که در آن است شکیبایى کند، خدا او را از بلایى که انتظارش مى کشد برکنار مى دارد و اگر بى تابى نماید بلاها یکى پس از دیگرى بر سر او مى آید تا صبر و شکیبایى پیشه کند». در حدیثى از امام هادى(علیه السلام) مى خوانیم: «الْمُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ وَلِلْجازِعِ اثْنانِ; مصیبت براى انسان صابر یکى است و براى انسان ناشکیبا دوتاست». مضاعف شدن مصیبت افراد ناشکیبا از اینجاست که ضربه هایى بر جسم و روح آنها وارد مى کند و آنها را در هم مى کوبد. کوتاه سخن این که همان گونه که در گذشته نیز اشاره شد جزع و بى تابى افزون بر نوعى ناسپاسى در پیشگاه خدا، آثار بسیار مخرّبى روى اعصاب انسان دارد و او را گاه تا سر حد جنون پیش مى برد. براى درمان جزع لازم است انسان توجه به مصائب اولیاء الله در گذشته و مصائب دوستان و خویشان و بستگان کند که هر یک به نوعى گرفتارند. به علاوه در آثار مثبت صبر و شکیبایى و آثار منفى جزع و بى تابى بیندیشد. نیز به امورى بپردازد که فکر او را به خود مشغول مى سازد و از مصیبت منصرف مى کند تا در سایه آن تدریجاً مصیبت را فراموش کند. @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» ✨﴾﷽﴿✨ ۞الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ ۚ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنزِلَ مَعَهُ ۙ أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «صَدَقَ اللهُ العَلیُ العَظیم» همان کسانى که از فرستاده (خدا)،پیامبرِ «اُمّى» (و درس نخوانده) پیروى مى کنند. پیامبرى که صفاتش را، در تورات و انجیلى که به صورت مکتوب نزدشان است، مى یابند. که آنها را به معروف دستور مى دهد، و از منکر باز مى دارد. اشیاء پاکیزه را براى آنها حلال مى شمرد، و ناپاکیها را تحریم مى کند. و بارهاى سنگین، و زنجیرهایى را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) برمى دارد. پس کسانى که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاریش کردند، و از (هدایت و) نورى که با او نازل شده پیروى نمودند، تنها آنان رستگارانند.» (اعراف/۱۵۷) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۵۵و۱۵۶)🔹 ↩️و به تعبیر دیگر، درهاى رحمت الهى به روى همگان
این آیه در حقیقت، مکمّل آیه گذشته درباره صفات کسانى است که مشمول رحمت واسعه پروردگار هستند، یعنى پس از ذکر صفات سه گانه تقوا و اداء زکات و ایمان به آیات پروردگار، در این آیه صفات دیگرى به عنوان توضیح براى آنها ذکر مى کند و آن پیروى از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است; زیرا ایمان به خدا از ایمان به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و پیروى از مکتبش جدائى ناپذیر است، همچنین تقوا و زکات نیز بدون پیروى از رهبرى او تکمیل نمى شود. لذا مى فرماید: کسانى مشمول این رحمت مى شوند که از فرستاده پروردگار که امّى است پیروى مى کنند، همان پیامبرى که صفاتش در تورات و انجیل ثبت شده، که آنها را امر به معروف و نهى از منکر مى کند، غذاهاى طیّب و پاکیزه را بر آنان حلال مى شمارد، و آنچه خبیث و تنفرآمیز است را تحریم مى کند، بارهاى سنگین را از دوش آنان برمى دارد و غل و زنجیرهائى که بر دست و پا و گردنشان سنگینى مى کرد را مى افکند (الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الإِنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ). بر این اساس، براى این رسول، علاوه بر مقام رسالت، شش صفت بیان مى کند: ۱ ـ او پیامبر خدا است (النَّبِىَّ). نَبِىّ به کسى گفته مى شود که: پیام خدا را بیان مى کند و به او، وحى نازل مى شود ـ هر چند مامور به دعوت و تبلیغ نباشد ـ اما رسول کسى است که علاوه بر مقام نبوت، مأمور به دعوت و تبلیغ به سوى آئین خدا و ایستادگى در این مسیر مى باشد. در حقیقت رسالت مقامى است بالاتر از نبوت، بنابراین در معنى رسالت، نبوت هم افتاده است، ولى چون آیه در مقام تشریح، توضیح و تفصیل پیامبر(صلى الله علیه وآله)است، آن دو را مستقلاً ذکر کرده. در واقع آنچه به طور سربسته در مفهوم رسول افتاده، به صورت مستقل و روشن به عنوان تجزیه و تحلیل صفات او ذکر شده است. ۲ ـ پیامبرى که درس نخوانده و از میان توده جمعیت برخاسته، از سرزمین مکّه ام القرى، کانون اصلى توحید طلوع کرده است (الأُمِّىَّ). درباره مفهوم أُمِّى که از ماده أُمّ به معنى مادر، یا امت به معنى جمعیت گرفته شده است در میان مفسران گفتگو است. جمعى آن را به معنى درس نخوانده مى دانند، یعنى به همان حالتى که از مادر متولد شده باقى مانده و مکتب استادى را ندیده است. بعضى آن را به معنى کسى که از میان امت و توده مردم برخاسته، نه از میان اشراف، و مترفین و جباران. و بعضى به مناسبت این که مکّه را ام القرى مى گویند این کلمه را مرادف مکّى دانسته اند. روایات اسلامى که در منابع مختلف حدیث وارد شده نیز، بعضى آن را به معنى درس نخوانده; و بعضى آن را به معنى مکّى تفسیر کرده اند.(۱) ولى هیچ مانعى ندارد که کلمه أُمِّى اشاره به هر سه مفهوم بوده باشد و بارها گفته ایم: استعمال یک لفظ در چند معنى، هیچ گونه مانعى ندارد، و در ادبیات عرب شواهد فراوانى براى این موضوع وجود دارد (درباره امّى بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله)بعد از تکمیل تفسیر این آیه مشروحاً بحث خواهیم کرد). ۳ ـ پیامبرى که صفات و علامات و نشانه ها و دلائل حقانیت او را در کتب آسمانى پیشین تورات و انجیل مشاهده مى کنند (الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الإِنْجیلِ). در زمینه وجود بشارات مختلف، در کتب عهدین (تورات و انجیل) حتى تورات و انجیل تحریف یافته کنونى نیز پس از تکمیل تفسیر این آیه بحث جداگانه خواهیم داشت. ۴ ـ پیامبرى که محتواى دعوت او با فرمان عقل کاملاً سازگار است، به نیکى ها و آنچه خرد آن را مى شناسد و نزدش معروف است، دعوت مى کند، و از بدى ها و زشتى ها و آنچه خرد ناشناس مى شمرد، نهى مى نماید (یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ). ۵ ـ محتواى دعوت او با فطرت سلیم هم آهنگ است، طیبات و آنچه را طبع سلیم مى پسندد، براى آنها حلال مى شمرد، و آنچه خبیث و تنفرآمیز مى باشد را بر آنها تحریم مى کند (وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ). ۶ ـ او بسان مدعیان دروغین نبوت و رسالت که هدفشان به زنجیر کشیدن توده هاى مردم و استعمار و استثمار آنها است، نیست، نه تنها بندى بر آنها نمى گذارد، که بارها را از دوش آنان برمى دارد، و غل و زنجیرهائى را که بر دست و پا و گردنشان سنگینى مى کرد را، مى افکند (وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِمْ).(۲) ✔️پی نوشت: ۱ ـ تفسیر نور الثقلین ، جلد ۲، صفحات ۷۸ و ۷۹ ۲ ـ إِصْر در اصل، به معنى نگهدارى و محبوس کردن است، و به هر کار سنگینى که انسان را از فعالیت باز مى دارد إِصْر گفته مى شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۵۰)🔹 ↩️حتى گاه که پيغمبر(صلى الله عليه وآله) خودش به سوى ميدان حرکت نم
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه(۵۰)🔹 ↩️بسيارند کسانى که به ظاهر در مسير اطاعتند و دعوت پيشوايشان را لبيک مى گويند; ولى بر اثر سستى و کاهلى نتيجه مطلوبى عايدشان نمى شود. امام(عليه السلام) آن را به عنوان حقّى مستقل شمرده تا همگان بدانند اطاعت دعوت چيزى است و جدى بودن چيز ديگر. بعضى از شارحان نهج البلاغه، اين جمله را اشاره به مسأله جهاد مى دانند که امام(عليه السلام) فرماندهان لشکر را موظّف مى کند هر زمان فرصتى براى دفع دشمن فراهم گردد آن را غنيمت بشمرند و سستى و کوتاهى نکنند. سرانجام در بيان چهارمين و آخرين حق مردم بر پيشوايانشان مى فرمايد: «و بايد در ميان امواج مشکل ها و شدايد براى حق و به سوى حق فرو رويد»; (وَأَنْ تَخُوضُوا الْغَمَرَاتِ(11) إِلَى الْحَقِّ). اشاره به اينکه در مقام دفاع از کشور اسلام فداکارى لازم است، فداکارى تا سرحد جان و اين يکى از حقوق زمامدار بر فرماندهان لشکر و فرد فرد آنهاست. تاريخ اسلام پر است از جلوه هاى ايثار و فداکارى و خوض غمرات براى رسيدن به حق. براى نمونه: تاريخ طبرى در حوادث سنه 37 آورده است: در ميدان جنگ صفين عمّار بيرون آمد و در برابر مردم قرار گرفت و عرضه داشت: خداوندا تو مى دانى اگر من بدانم که رضاى تو در اين است که خودم را در دريا پرتاب کنم چنين مى کنم و من به خوبى مى دانم که امروز هيچ عملى تو را از پيکار با اين فاسقان خشنودتر نمى سازد و اگر مى دانستم عملى تو را خشنودتر از اين مى سازد انجام مى دادم.(12) در سيره ابن هشام آمده است هنگامى که پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) باخبر شد لشکر قريش به سوى بدر حرکت کرده پيامبر با مردم مشورت کرد و جريان قريش را به آنها گفت (نظر حضرت اين بود که ميزان آمادگى ياران خود را بيازمايد) مقداد برخاست و گفت: اى رسول خدا! به همان راهى که خداوند به تو نشان داده برو ما با تو هستيم به خدا سوگند ما مثل بنى اسرائيل نيستيم که به موسى گفتند: تو به اتفاق پروردگارت برو و با دشمنان مبارزه کن ما در اينجا نشسته ايم. من مى گويم: تو با پروردگارت با آنها پيکار کنيد و ما هم با شما هستيم. به خدايى که تو را به حق مبعوث ساخته اگر ما را به دورترين نقطه جزيره ببرى با تو خواهيم بود تا به مقصد برسى. پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) براى او دعا کرد سپس فرمود: اى مردم باز هم به من مشورت دهيد. نظر آن حضرت طايفه انصار بود و آنها جمعيت قابل ملاحظه اى بودند. سعد بن معاذ برخاست و عرض کرد: اى رسول خدا! مثل اينکه نظرت به سوى ما طايفه انصار است؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: آرى. عرض کرد: ما به تو ايمان آورده ايم و گواهى داده ايم آنچه را آوردى حق است و با تو عهد و پيمان بسته ايم. به هر سويى مى خواهى برو ما با تو هستيم. به خدايى که تو را به حق مبعوث کرده اگر ما را به کنار اين دريا ببرى (اشاره به درياى سرخ است که در حاشيه غربى جزيره عربستان قرار دارد) و تو وارد اين دريا شوى ما هم با تو وارد خواهيم شد و يک نفر تخلّف نخواهد کرد.(13) امام(عليه السلام) در سومين بخش از کلام خود متخلّفان را تهديد مى کند تا بشارت و انذار را به هم بياميزد و مى فرمايد: «اگر اين وظايف را نسبت به من انجام ندهيد آن کس که راه کج مى رود از همه نزد من خوارتر است. سپس او را به سختى کيفر مى دهم و راه فرارى نزد من نخواهد داشت»; (فَإِنْ أَنْتُمْ لَمْ تَسْتَقِيمُوا لِي عَلَى ذَلِکَ لَمْ يَکُنْ أَحَدٌ أَهْوَنَ عَلَيَّ مِمَّنِ اعْوَجَّ(14) مِنْکُمْ، ثُمَّ أُعْظِمُ لَهُ الْعُقُوبَةَ، وَلاَ يَجِدُ عِنْدِي فِيهَا رُخْصَةً). در واقع امام(عليه السلام) در اينجا براى متخلفان دو کيفر قائل شده است: کيفر معنوى و کيفر ظاهرى. کيفر معنوى آن است که قدر و مقام آنها نزد امام(عليه السلام) بسيار پايين خواهد آمد; پائين تر از هرکس و کيفر ظاهرى مجازات هاى جسمانى است که امام(عليه السلام) براى آنها در نظر گرفته است. به يقين اگر بشارت و انذار در مديريت ها مخصوصاً مديريت جنگ و دفاع آميخته نشود کارآيى خود را از دست خواهد داد. آن گاه امام(عليه السلام) در پايان اشاره کوتاه و پرمعنايى به آنچه در بالا بيان فرمود کرده مى افزايد: «بنابراين بايد حقوق خود را از امراى خود بگيريد و حقوق آنها را که با آن خداوند کار شما را اصلاح مى کند به آنها بپردازيد. والسّلام»; (فَخُذُوا هَذَا مِنْ أُمَرَائِکُمْ، وَأَعْطُوهُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ مَا يُصْلِحُ اللهُ بِهِ أَمْرَکُمْ. وَالسَّلاَمُ). جمله «فَخُذُوا هَذَا مِنْ أُمَرَائِکُمْ» اشاره به حقوق پنجگانه اى است که در آغاز امام(عليه السلام) بيان فرمود و به آنها حق مى دهد که اين حقوق را از پيشوايشان مطالبه کنند و جمله «أَعْطُوهُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ...» اشاره به حقوق چهارگانه اى است که امام(عليه السلام) از آنها مطالبه مى کند; حقوقى که آن هم به نفع آنها و براى اصلاح امور آنهاست.» @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
این آیه در حقیقت، مکمّل آیه گذشته درباره صفات کسانى است که مشمول رحمت واسعه پروردگار هستند، یعنى پس
↩️و چون این صفات ششگانه به ضمیمه مقام رسالت که مجموعاً هفت صفت مى شود، روى هم رفته نشانه روشن و دلیل آشکارى بر صدق دعوت او است اضافه مى کند: کسانى که به او ایمان بیاورند و مقامش را بزرگ بشمرند و او را در ابلاغ رسالتش یارى کنند، و از نور آشکارى که با او نازل شده (یعنى قرآن مجید) پیروى کنند، بدون شک چنین افرادى رستگارانند (فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ). عَزَّرُوه از ماده تعزیر به معنى حمایت و یارى کردن آمیخته با احترام و بزرگداشت است. بعضى گفته اند: اصل آن به معنى، منع و جلوگیرى است، اگر جلوگیرى از دشمن باشد، مفهوم آن یارى کردن است، و اگر جلوگیرى از گناه باشد، مفهوم آن مجازات و تنبیه است، و لذا به مجازات هاى خفیف تعزیر مى گویند. قابل توجه این که: در آیه فوق به جاى أُنْزِلَ إِلَیْهِ ، أُنْزِلَ مَعَهُ (با او نازل گردید) آمده است، در حالى که مى دانیم: شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزولى از آسمان نداشت. ولى چون نبوت و رسالت او همراه قرآن از طرف خدا نازل شد، تعبیر به مَعَهُ شده است. * * * نکته ها: ۱ ـ پنج دلیل براى نبوت در یک آیه در هیچ یک از آیات قرآن دلائل حقانیت دعوت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) همانند آیه فوق، یک جا بیان نشده است. اگر درست در صفات هفتگانه اى که خداوند در این آیه براى پیامبرش ذکر کرده دقت کنیم، پنج دلیل روشن براى اثبات نبوت او خواهیم یافت. نخست این که: او أُمّى و درس نخوانده بود، اما با این حال کتابى آورد که نه تنها سرنوشت مردم حجاز را دگرگون ساخت، که نقطه بازگشت مهمى در تاریخ بشریت بود، حتى آنها که او را به نبوت نپذیرفته اند در عظمت کتاب و تعلیماتش تردید ندارند. آیا از یک انسان درس نخوانده، و مکتب ندیده، و پرورش یافته یک محیط جهل و بربریت، روى حساب هاى عادى، ممکن است چنین کارى انجام پذیرد؟ دوم این که: دلائل نبوت او با تعبیرات مختلف در کتب آسمانى پیشین وجود دارد آن چنان که انسان را به حقانیت او مطمئن مى سازد، بشاراتى در آنها آمده است که تنها بر او تطبیق مى گردد. سوم این که: محتویات دعوت او با عقل و خرد سازگار است; زیرا دعوت به معروف و نهى از منکرات و زشتى ها مى کند، و این موضوع با مطالعه تعلیماتش به خوبى روشن است. چهارم: محتویات دعوت او با طبع سلیم و فطرت هماهنگ است. پنجم: اگر او از طرف خدا نبود، حتماً به خاطر منافع خویش دست به چنین کارى مى زد، و در این صورت نه تنها نباید غل و زنجیرها را از مردم بگشاید بلکه باید آنها را همچنان در جهل و بى خبرى نگه دارد تا بهتر بتواند آنها را استثمار کند. در حالى که مى بینیم او زنجیرهاى گران را از دست و پاى بشریت گشود: زنجیر جهل و نادانى از طریق دعوت پى گیر و مستمر به علم و دانش. زنجیر بت پرستى و خرافات از راه دعوت به توحید. زنجیر انواع تبعیضات و زندگى طبقاتى از طریق دعوت به اخوت دینى و برادرى اسلامى، و مساوات در برابر قانون. و زنجیرهاى دیگر، هر یک از اینها به تنهائى دلیلى است بر حقانیت دعوت او و مجموع آنها دلیلى روشن تر. * * * ۲ ـ چگونه پیامبر امّى بود؟ درباره مفهوم أُمّى همان طور که در بالا گفته شد، سه احتمال معروف وجود دارد: نخست: به معنى درس نخوانده باشد. دوم: به معنى کسى که در سرزمین مکّه تولد یافته و از مکّه برخاسته. سوم: به معنى کسى که از میان امت و توده مردم قیام کرده. ولى معروف تر از همه تفسیر اول است که با موارد استعمال این کلمه نیز سازگارتر مى باشد، و همان گونه که گفتیم ممکن است هر سه معنى با هم مراد باشد. در این که: پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به مکتب نرفت و خط ننوشت، در میان مورخّان بحثى نیست و قرآن نیز صریحاً در آیه ۴۸ سوره عنکبوت درباره وضع پیامبر(صلى الله علیه وآله)قبل از بعثت مى فرماید: وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتاب وَ لاتَخُطُّهُ بِیَمینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُون: پیش از این نه کتابى مى خواندى و نه با دست خود چیزى مى نوشتى تا موجب تردید دشمنانى که مى خواهند سخنان تو را ابطال کنند گردد . اصولاً در محیط حجاز به اندازه اى باسواد کم بود که افراد باسواد کاملاً معروف و شناخته شده بودند. در مکّه که مرکز حجاز محسوب مى شد تعداد کسانى از مردان که مى توانستند بخوانند و بنویسند از ۱۷ نفر تجاوز نمى کرد و از زنان تنها یک زن بود که سواد خواندن و نوشتن داشت.(۳) مسلماً در چنین محیطى اگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزد معلمى خواندن و نوشتن را آموخته بود کاملاً معروف و مشهور مى شد. و به فرض این که: نبوتش را نپذیریم او چگونه مى توانست با صراحت در کتاب خویش این موضوع را نفى کند؟ آیا مردم به او اعتراض نمى کردند که درس خواندن تو مسلّم است، این قرینه روشنى بر امّى بودن او است. @Nahjolbalagh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
↩️و چون این صفات ششگانه به ضمیمه مقام رسالت که مجموعاً هفت صفت مى شود، روى هم رفته نشانه روشن و دلیل
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیه (۱۵۷)🔹 ↩️در هر حال، وجود این صفت در پیامبر(صلى الله علیه وآله) تأکیدى در زمینه نبوّت او بود تا هر گونه احتمالى جز ارتباط به خداوند و جهان ماوراء طبیعت در زمینه دعوت او منتفى گردد. این در مورد دوران قبل از نبوت و اما پس از بعثت نیز، در هیچ یک از تواریخ نقل نشده است که او خواندن و نوشتن را از کسى فرا گرفته باشد، بنابراین، به همان حال امّى بودن تا پایان عمر باقى ماند. ولى اشتباه بزرگى که باید در اینجا از آن اجتناب کرد این است که: درس نخواندن غیر از بى سواد بودن است و کسانى که کلمه أُمّى را به معنى بى سواد تفسیر مى کنند، گویا توجه به این تفاوت ندارند. هیچ مانعى ندارد: پیامبر(صلى الله علیه وآله) به تعلیم الهى، خواندن ـ یا ـ خواندن و نوشتن را بداند، بى آن که نزد انسانى فرا گرفته باشد; زیرا چنین اطلاعى بدون تردید از کمالات انسانى و مکمّل مقام نبوت است. شاهد این سخن روایاتى است که از امامان اهل بیت(علیهم السلام)نقل شده که: پیامبر(صلى الله علیه وآله)مى توانست بخواند و یا هم توانائى خواندن داشت و هم توانائى نوشتن. اما براى این که: جائى براى کوچک ترین تردید براى دعوت او نماند از این توانائى استفاده نمى کرد. و این که بعضى گفته اند: توانائى بر خواندن و نوشتن، کمالى محسوب نمى شود، بلکه این دو علم کلیدى براى رسیدن به کمالات علمى هستند نه علم واقعى و کمال حقیقى، پاسخش در خودش نهفته است; زیرا آگاهى از وسیله کمالات، خود نیز کمالى است روشن. ممکن است گفته شود: در دو روایت که از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده، صریحاً تفسیر أُمّى به درس نخوانده، نفى گردیده است، و تنها به معنى کسى که به امّ القرى (مکّه) منسوب است، تفسیر شده. در پاسخ مى گوئیم: یکى از این دو روایت به اصطلاح مرفوعه است و سند آن فاقد ارزش، و روایت دوم از جعفر بن محمّد صوفى نقل شده که از نظر علم رجال شخص مجهولى است. و اما این که: بعضى تصور کرده اند آیه دوم سوره جمعه : یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَة و آیات دیگرى به این مضمون، دلیل بر آن است که پیامبر(صلى الله علیه وآله)قرآن را از روى نوشته بر مردم مى خواند کاملاً اشتباه است; زیرا تلاوت هم به خواندن از روى نوشته گفته مى شود و هم به خواندن از حفظ، کسانى که قرآن یا اشعار یا ادعیه را از حفظ مى خوانند، تعبیر به تلاوت در مورد آنها بسیار فراوان است. از مجموع آنچه گفتیم چنین نتیجه مى گیریم: الف ـ پیامبر(صلى الله علیه وآله) به طور قطع، نزد کسى خواندن و نوشتن را فرا نگرفته بود، و به این ترتیب یکى از صفات او این است که نزد استادى درس نخوانده است. ب ـ هیچ گونه دلیل معتبرى در دست نداریم که پیامبر(صلى الله علیه وآله) قبل از نبوت یا بعد از آن عملاً چیزى را خوانده یا نوشته باشد. ج ـ این موضوع منافاتى با آن ندارد که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) به تعلیم پروردگار قادر بر خواندن یا نوشتن بوده باشد. * * * ۳ ـ بشارت ظهور پیامبر(صلى الله علیه وآله)شواهد قطعى تاریخى و همچنین محتویات کتب مقدسه یهود و نصارى ( تورات و اناجیل ) نشان مى دهد که: اینها کتاب هاى آسمانى نازل شده بر موسى و عیسى(علیهما السلام) نیستند و دست تحریف به سوى آنها دراز شده است بلکه بعضى از میان رفته اند و آنچه امروز به نام کتب مقدسه در میان آنها است مخلوطى است از زائیده هاى افکار بشرى و قسمتى از تعلیماتى که بر موسى(علیه السلام)و عیسى(علیه السلام) نازل گردیده و در دست شاگردان بوده. بنابراین، اگر جمله هائى که صراحت کامل درباره بشارت ظهور پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)داشته باشد در آنها دیده نشود جاى تعجب نخواهد بود. ولى با این حال، در همین کتب تحریف یافته عباراتى دیده مى شود که اشاره قابل ملاحظه اى به ظهور این پیامبر بزرگ دارد که جمعى از دانشمندان ما آنها را در کتاب ها یا مقاله هائى که در این موضوع نگاشته اند جمع آورى نموده، و چون ذکر آن همه بشارات و بحث و گفتگو پیرامون دلالت آنها به طول مى انجامد ما تنها به چند قسمت به عنوان نمونه اشاره مى کنیم: الف ـ در تورات سفر تکوین، فصل ۱۷، شماره هاى ۱۷ تا ۲٠ چنین مى خوانیم: و ابراهیم به خدا گفت که: اى کاش! اسماعیل در حضور تو زندگى نماید... و در حق اسماعیل (دعاى) تو را شنیدم اینک به او برکت دادم و او را بارور گردانیده به غایت زیاد خواهم نمود و دوازده سرور تولید خواهد نمود و او را امت عظیمى خواهم نمود . ب ـ در سفر پیدایش ، باب ۴۹، شماره ۱٠ مى خوانیم: عصاى سلطنت از یهودا و فرمانفرمائى از پیش پایش، نهضت خواهد نمود تا وقتى که شیلوه بیاید که به او امت ها جمع خواهد شد⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیه (۱۵۷)🔹 ↩️در هر حال، وجود این صفت در پیامبر(صلى الله علیه وآل
قابل توجه این که یکى از معانى شیلوه ـ طبق تصریح مستر هاکس در کتاب قاموس مقدس ـ فرستادن مى باشد و با کلمه رسول یا رسول اللّه موافق است. ج ـ در انجیل یوحنا ، باب ۱۴، شماره هاى ۱۵ و ۱۶ چنین مى خوانیم: اگر شما مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید و من از پدر خواهم خواست و او تسلّى دهنده دیگر به شما خواهد داد که تا به ابد با شما خواهد ماند . د ـ و در همان انجیل یوحنا ، باب ۱۵، شماره ۲۶ مى خوانیم: و چون آن تسلّى دهنده بیاید که من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد یعنى روح راستى که از طرف پدر مى آید او درباره من شهادت خواهد داد . هـ ـ و نیز در همان انجیل یوحنا ، باب ۱۶، شماره ۷ به بعد مى خوانیم: لیکن به شما راست مى گویم که شما را مفید است که من بروم که اگر من نروم آن تسلّى دهنده به نزد شما نخواهد آمد اما اگر بروم او را به نزد شما خواهم فرستاد... اما چون او یعنى روح راستى بیاید او شما را به تمامى راستى ارشاد خواهد نمود; زیرا که او از پیش خود سخن نخواهد گفت، بلکه هر آنچه مى شنود خواهد گفت و شما را به آینده خبر خواهد داد . نکته شایان توجه این که: در اناجیل فارسى در جمله هاى بالا که از انجیل یوحنا است کلمه تسلّى دهنده آمده، ولى در انجیل عربى چاپ لندن (مطبعه ویلیام وطس ـ سال ۱۸۵۷) به جاى آن فارقلیطا ذکر شده است. @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح خطبه(۳۲)بخش سوم🔹 گروه پنجم: مردان خدا امام (عليه السلام) بعد از ذکر گروههاى چهارگانه د
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۳۲)بخش سوم🔹 🔷اهل آخرت ↩️حضرت سپس به بيان اوصاف ديگرى از اين گروه پرداخته و با عباراتى کوتاه و پرمعنا و تأسّف برانگيز، وضع آنان را در چنين اجتماعى شرح مى دهد و مى فرمايد: «تقيّه، آنان را منزوى ساخته و به فراموشى سپرده; «قَدْ أَخْمَلَتْهُمُ التَّقِيَّةُ». گرچه آنها مبارز و مجاهد هستند، ولى آنجا که فرياد کشيدن اثرى جز از ميان رفتن نيروها ندارد، چاره اى جز پناه بردن به تقيّه نيست; تقيّه اى که سرانجام آنها را به انزوا مى کشاند و در نظر دشمنان افرادى ترسو و در چشم دوستان افرادى بى عرضه و کم ارزش نشانشان مى دهد، در حالى که مبارزه آنها به عنوان انجام وظيفه است و هم تقيّه آنها در آن شرايط خاص. حضرت سپس مى فرمايد: «(به خاطر نبودن يار و ياور) ناتوانى و ذلّت وجودشان را فرا گرفته; وَ شَمِلَتْهُمُ الذِّلَّةُ». آنها در پيشگاه خدا و در درون جانشان عزيزند، ولى اجتماع که ارزش ها در آن وارونه شده آنان را به ضعف و ذلّت محکوم کرده است. حضرت آنگاه حال آنها را چنين مجسّم مى کند: «آنها به کسانى مى مانند که در درياى نمک فرو رفته و گرفتار شده اند، (که هر گونه حرکتى براى آنها سبب سوزش بيشتر و ناراحتى شديدتر مى گردد); (فَهُمْ فى بَحْر اُجاج). بديهى است کسى که در چنين دريايى غوطه ور است تمام وجودش مى سوزد و هر گاه تشنه شود آبى پيدا نمى کند که بنوشد، پس درون و برون، هر دو مى سوزد حال اولياى خدا و مردان صالحى که در جوامع مملوّ از فساد که ظالمان زورگو بر آن حکومت مى کنند، گرفتار مى شوند همين است; چرا که يار و ياورى براى قيام کردن و فرياد کشيدن نمى يابند! حضرت در ادامه اين سخن مى افزايد: «دهانشان بسته و قلوبشان مجروح است; أَفْوَاهُهُمْ ضَامِزَةٌ، وَ قُلُوبُهُمْ قَرِحَةٌ.» افراد بى تفاوت در چنين جوامعى نگران نيستند، بلکه تنها نگران منافع شخصى خود مى باشند، ولى مجاهدان و پاکان و صالحان که دهانشان به اجبار بسته شده، پيوسته از درون مى سوزند و دل هايشان مملوّ از جراحات است. بعضى از شارحان نهج البلاغه، جمله «قُلُوبُهُمْ قَرِحَةٌ» را اشاره به خوف خدا دانسته اند در حالى که قرينه کلام نشان مى دهد که اين جراحات قلبى و روحى، به خاطر فسادى است که قادر به نابودى آن نيستند. ممکن است در اينجا کسانى گمان برند که اين ناتوانى و ضعف و سکوت و تقيّه نتيجه کارهاى خودشان است که به موقع قيام نکردند و فرياد نکشيدند، لذا امام (عليه السلام) در ذيل اين سخن، با چند جمله اين اشتباه را به طور کامل برطرف مى سازد. او مى فرمايد: «آنها (در ميدان نصيحت و اندرز) آن قدر نصيحت کرده اند که خسته شده اند و آن قدر تحت فشار قرار گرفته اند که ناتوان گشته اند و (در ميدان نبرد) آن قدر کشته داده اند که به کمى گراييده اند، قَدْ وَعَظُوا حَتَّى مَلُّوا وَقُهِرُوا حَتَّي ذَلُّوا، وَ قُتِلُوا حَتَّى قَلُّوا.» آرى آنها جهاد را در تمام شاخه هايش تجربه کرده اند از دل فرياد کشيده اند، با بيان منطقى اندرز داده اند و در مبارزه مسلّحانه قربانى ها تقديم کرده اند تا آنجا که بسيارى از نفرات خود را از دست داده اند، چرا که يار و ياورى نداشته و توازن قوا، در ميان آنها و دشمن به هيچ وجه برقرار نبوده است. تا آنجا که اميد پيروزى داشته اند و احتمال ريشه کن کردن فساد مى داده اند جنگيده اند و سپس براى حفظ باقى مانده اندک به تقيّه پناه برده اند. جمله «قُتِلُوا حَتّى قَلُّوا» به اين معنا نيست که همه آنها کشته شده اند تا کم گشته اند، بلکه به اين معنا است که گروهى از آنها شهيد گشته و گروه اندکى باقى مانده اند. به اصطلاح اين جمله از قبيل اسناد اوصاف جزء به کلّ است. در اينجا اين سؤال پيش مى آيد که تقسيم بندى اين گروه ها مربوط به کدام زمان است، در حالى که امام (عليه السلام) با قدرت و قوّت بر جامعه خود حکومت مى کرد؟ پاسخ اين سؤال با مطالعه تاريخ عصر آن حضرت روشن مى شود و در کلمات آن بزرگوار نيز آمده است که فساد اجتماعى آن قدر بالا گرفته که شعاع حکومت امام(عليه السلام) عملا، به کوفه و اطراف آن محدود شده بود و در مناطق ديگرى مانند شام و مصر و... فاسدانِ شرور و ظالمانِ بى ايمان دست به دست هم داده بودند و صالحان را از صحنه اجتماع بيرون رانده بودند.» @Nahjolbalaghe2