«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي شَكٍّ مِّن دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَلَٰكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ ۖ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ
بگو: «اى مردم! اگر در آیین من شک دارید، من کسانى را که جز خدا مى پرستید، نمى پرستم. تنها خداوندى را پرستش مى کنم که شما را مى میراند. و من مأمورم که از مؤمنان باشم.
(یونس/۱۰۴)
*
وَأَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ
و (به من دستور داده شده که:) روى خود را با اخلاص به آیین الهى متوجّه ساز. و از مشرکان مباش!
(یونس/۱۰۵)
*
وَلَا تَدْعُ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَ ۖ فَإِن فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذًا مِّنَ الظَّالِمِينَ
و جز خدا، چیزى را که نه سودى به تو مى رساند و نه زیانى، مخوان (و پرستش مکن)! که اگر چنین کنى، از ستمکاران خواهى بود.
(یونس/۱۰۶)
***
وَإِن يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ ۖ وَإِن يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ ۚ يُصِيبُ بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۚ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
و اگر خداوند، (براى امتحان و مانند آن،) زیانى به تو رساند، هیچ کس جز او نمى تواند آن را برطرف کند. و اگر اراده خیرى براى تو کند، هیچ کس مانع فضل او نخواهد شد. آن را به هر کس از بندگانش بخواهد مى رساند. و او آمرزنده و مهربان است.»
(یونس/۱۰۷)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یونس آیات(۱۰۱ الی ۱۰۳)🔹 ✅تربیت و اندرز در آیات گذشته، سخن از این بود که
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه یونس آیات(۱۰۴ الی۱۰۷)🔹
🔷قاطعیت در برابر مشرکان
این آیات و چند آیه بعد، که همگى در رابطه با مسأله توحید و مبارزه با شرک و دعوت به سوى حق سخن مى گوید، آخرین آیات این سوره است، و در واقع فهرست یا خلاصه اى است از بحث هاى توحیدى این سوره، و تأکیدى است بر مبارزه با بت پرستى، که در این سوره کراراً بیان شده است.
لحن آیات نشان مى دهد: مشرکان گاهى گرفتار این توهّم بودند، که ممکن است پیامبر در اعتقاد خود پیرامون بت ها نرمش و انعطافى به خرج دهد، و نوعى پذیرش براى آنها قائل گردد، و آنان را در کنار عقیده به خدا به گونه اى قبول کند.
قرآن با قاطعیت هر چه تمام تر، به این توهّم بى اساس پایان مى دهد، و فکر آنها را براى همیشه راحت مى کند که، هیچ گونه سازش و نرمشى در برابر بت معنى ندارد، و جز اللّه معبودى نیست، تنها اللّه نه یک کلمه بیشتر، نه یک کلمه کمتر .
نخست به پیامبر(صلى الله علیه وآله)دستور مى دهد: تمام مردم را مخاطب ساخته بگو: اى مردم! اگر شما در اعتقاد من شک و تردیدى دارید، آگاه باشید من کسانى را که ـ غیر از خدا ـ پرستش مى کنید، هرگز نمى پرستم ! (قُلْ یا أَیُّهَا النّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فی شَکّ مِنْ دینی فَلاأَعْبُدُ الَّذینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ).
و تنها به نفى معبودهاى آنان قناعت نمى کند، بلکه براى تأکید بیشتر، تمام پرستش را براى خدا اثبات کرده مى فرماید: بلکه خدائى را مى پرستم که شما را مى میراند (وَ لکِنْ أَعْبُدُ اللّهَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ).
و باز براى تأکید افزون تر مى گوید: این تنها خواسته من نیست، این فرمانى است که به من داده شده، که از ایمان آورندگان به اللّه بوده باشم (وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ).
این که در اینجا از میان صفات خدا، تنها روى مسأله قبض روح و میراندن تکیه شده:
یا به خاطر آن است که، انسان در هر چه شک کند، در مرگ نمى تواند تردید داشته باشد.
و یا به خاطر این که، آنها را به مسأله مجازات و عذاب هاى هلاک کننده اى که در آیات قبل به آن اشاره شده بود متوجه سازد، و تلویحاً به خشم و غضب خداوندى تهدید نماید.
* * *
پس از آن که اعتقاد خود را درباره نفى شرک و بت پرستى با قاطعیت بیان کرد، به بیان دلیل آن مى پردازد، دلیلى از فطرت، و دلیلى از عقل و خرد.
مى فرماید: بگو: به من دستور داده شده که روى خود را به آئین مستقیمى بدار، که از هر نظر خالص و پاک است (وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً).
در اینجا نیز، تنها به جنبه اثبات قناعت نکرده، بلکه براى تأکید، طرف مقابل آن را نفى کرده مى گوید: و هرگز و به طور قطع از مشرکان نباش ! (وَ لاتَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ).
حَنِیف ، چنان که در سابق نیز گفته ایم، به معنى کسى است که: از انحراف به راستى و استقامت مى گراید، و یا به تعبیر دیگر: از آئین ها و روش هاى منحرف چشم مى پوشد، و متوجه آئین مستقیم خداوند مى شود، همان آئینى که موافق فطرت است، و به خاطر همین موافقتش با فطرت، صاف و مستقیم است.
بنابراین، یک نوع اشاره به فطرى بودن توحید در درون آن نهفته است، زیرا انحراف چیزى است که: بر خلاف فطرت باشد (دقت کنید).
* * *
پس از اشاره به بطلان شرک از طریق فطرت، به یک دلیل روشن عقلى پرداخته، مى گوید: به من چنین دستور داده شده است: غیر از خدا اشیائى را که نه سودى به تو مى رساند، نه زیانى، پرستش مکن! که اگر چنین کارى کنى، از ستمگران خواهى بود (وَ لاتَدْعُ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لایَنْفَعُکَ وَ لایَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظّالِمینَ)، هم به خویشتن ستم کرده اى و هم به جامعه اى که به آن تعلّق دارى.
کدام عقل و خرد اجازه مى دهد انسان به پرستش اشیاء و موجوداتى بپردازد که هیچ گونه سود و زیانى ندارند، و در سرنوشت انسان کمترین تأثیرى نمى توانند داشته باشند؟
* * *
در اینجا نیز، تنها به جنبه نفى قناعت نمى کند، و علاوه بر جنبه نفى، روى جنبه اثبات نیز تکیه کرده، مى فرماید: اگر ناراحتى و زیانى از طرف خدا به تو برسد، (خواه براى مجازات باشد و یا به خاطر آزمایش)، هیچ کس جز او نمى تواند آن را برطرف سازد (وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاّ هُوَ).
همچنین اگر خداوند اراده کند خیر و نیکى به تو برساند، هیچ کس توانائى ندارد که جلو فضل و رحمت او را بگیرد (وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْر فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ).
او هر کس از بندگان را اراده کند (و شایسته بداند) به نیکى مى رساند (یُصیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).
چرا که آمرزش و رحمتش همگان را در بر مى گیرد، و او است غفور رحیم (وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ).
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️اگه من چند بار گناه کردم، بازم برم در خونه خدا، توبهم قبوله؟!
🎙حجت الاسلام #عالی
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
🌺🌿پيامبر صلي الله عليه و آله:
يا عَلىُّ اَصْدُقْ وَ اِنْ ضَرَّك فِى الْعاجِلِ فَاِنَّهُ يَنْفَعُكَ فِى الآْجِلِ وَ لا تَـكْذِبْوَ اِنْ يَنْفَعُكَ فِى الْعاجِلِ فَاِنَّهُ يَضُرُّك فِى الآْجِلِ ؛
اى على! راست بگو اگر چه اكنون به ضررت باشد، ولى در آينده به نفع توست و دروغنگو، اگر چه در حال حاضر به نفعت باشد ولى در آينده به ضرر توست.
[ميراث حديث شيعه، ج ۲ ، ص ۲۷، ح ۶۵
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ ۖ فَمَنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ ۖ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا ۖ وَمَا أَنَا عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ
بگو: «اى مردم! حقّ از طرف پروردگارتان به سراغ شما آمده. هر کس (در پرتو آن) هدایت یابد، به نفع خود هدایت مى شود. و هر کس گمراه گردد، به زیان خود گمراه مى گردد.
و من مأمور(به اجبار) شما نیستم.»
(یونس/۱۰۸)
***
وَاتَّبِعْ مَا يُوحَىٰ إِلَيْكَ وَاصْبِرْ حَتَّىٰ يَحْكُمَ اللَّهُ ۚ وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ
و از آنچه بر تو وحى مى شود پیروى کن،
و شکیبا باش (و استقامت نما)، تا خداوند حکم (پیروزى) را صادر کند. و او بهترین حاکمان است.
(یونس/۱۰۹)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یونس آیات(۱۰۴ الی۱۰۷)🔹 🔷قاطعیت در برابر مشرکان این آیات و چند آیه بعد،
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه یونس آیات(۱۰۸و۱۰۹)🔹
✅آخرین سخن
این دو آیه، که یکى اندرزى است به عموم مردم، و دیگرى به خصوص پیامبر(صلى الله علیه وآله)، دستورهائى را که خداوند در این دو زمینه در سراسر این سوره بیان داشته است، تکمیل مى کند، و با آن سوره یونس (علیه السلام) پایان مى یابد.
نخست به عنوان یک دستور عمومى مى فرماید: به همه مردم بگو: از طرف پروردگارتان حق به سوى شما آمده است (قُلْ یا أَیُّهَا النّاسُ قَدْ جائَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ)، این تعلیمات، این کتاب آسمانى، این برنامه و این پیامبر، همه حق است، و نشانه هاى حق بودنش آشکار.
و با توجه به این واقعیت، هر کس در پرتو این حق هدایت شود، به سود خود هدایت یافته، و هر کس با عدم تسلیم در برابر آن، راه گمراهى را برگزیند، به زیان خود گام برداشته (فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها).
و من مأمور و وکیل و نگاهبان شما نیستم (وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکیل).
یعنى: نه وظیفه دارم که شما را به پذیرش حق مجبور کنم; چرا که اجبار در پذیرش ایمان معنى ندارد، و نه اگر پذیرا نشدید مى توانم شما را از مجازات الهى حفظ کنم، بلکه وظیفه من دعوت است و تبلیغ، و ارشاد و راهنمائى و رهبرى، و اما بقیه بر عهده خود شما است، که به اختیار خود راهتان را برگزینید.
این آیه، علاوه بر این که بار دیگر مسأله اختیار و آزادى اراده را تأکید مى کند، دلیل بر این است که پذیرش حق در درجه اول به سود خود انسان است، همان گونه که مخالفت با آن به زیان خود او است، در واقع تعلیمات رهبران الهى و کتب آسمانى، کلاس هائى است براى تربیت و تکامل انسان ها، نه موافقت با آن چیزى بر عظمت خدا مى افزاید، و نه مخالفت با آن چیزى از جلال او مى کاهد!
* * *
سپس، وظیفه پیامبر را در دو جمله تعیین مى کند، نخست این که: باید تنها از آنچه به تو وحى مى شود پیروى کنى (وَ اتَّبِعْ ما یُوحى إِلَیْکَ).
مسیر راهت را خدا از طریق وحى تعیین کرده است، و کمترین انحراف از آن براى تو مجاز نیست.
دیگر این که: در این راه، مشکلات طاقت فرسا و ناراحتى هاى فراوان در برابر تو است، باید از انبوه مشکلات ترس و هراسى به خود راه ندهى، باید صبر و استقامت و پایدارى پیشه کنى، تا خداوند حکم و فرمان خود را براى پیروزى تو بر دشمنان صادر کند (وَ اصْبِرْ حَتّى یَحْکُمَ اللّهُ).
چرا که او بهترین حاکمان است (وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ)، فرمانش حق، و حکمش عدالت، و وعده اش تخلف ناپذیر است.
✔️ پایان تفسیر سوره مبارکه یونس
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه (۵۴)🔹 🔷جنگ و صلح برای خدا 🔴راهى جز پيکار با اين گروه ستمگر نيست! اين خطب
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح خطبه (۵۵)🔹
✅خويشتندارى امام (عليه السلام) از جنگ:
اين سخنان را امام (عليه السلام) در پاسخ پاره اى از ايرادات واهى بعضى از ناآگاهان، در مورد تأخير جنگ با شاميان بيان کرد. فرمود: «اما اين که مى گوييد تأخير در جنگ ناخشنودى از مرگ است به خدا سوگند! باک ندارم از اين که من به سوى مرگ بروم يا مرگ به سوى من آيد» (أمَّا قَوْلُکُمْ: أَکُلَّ ذلِکَ کَرَاهِيَةَ الْمَوْتِ؟ فَوَاللهِ مَا أُبَالِي، دَخَلْتُ إِلَى الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَيَّ).
آرى هنگامى که هدف بسيار مقدّسى، همچون رضاى خدا در کار باشد انسان مؤمن آماده است به استقبال شهادت بشتابد و انتظار آمدن آن را نکشد، چه افتخارى از اين بالاتر که انسان در راه معبود و محبوب و مقصودش جان دهد.
به علاوه سابقه من در غزوات اسلامى بر کسى پوشيده نيست مخصوصاً در ميدان هاى بدر و اُحد و احزاب و خيبر و حنين من هميشه در صف اول بودم و هميشه پروانه وار بر گرد شمع وجود پيامبر مى چرخيدم و از مرگ و شهادت استقبال مى کردم، چگونه ممکن است درباره کسى با اين سوابق روشن، چنان قضاوت غلطى کرد که از ترس شهادت جنگ را به تأخير بيندازد.
شبيه همين معنى، بلکه به صورت رساتر و داغتر در خطبه پنج، و خطبه صد و بيست و سه آمده است، در يک جا مى فرمايد: «به خدا سوگند علاقه فرزند ابوطالب به مرگ (شهادت) از علاقه طفل شيرخوار به پستان مادر بيشتر است» (وَاللهِ لاَبْنُ اَبى طالِب آنَسُ بِالْمَوتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْىِ أُمِّهِ).
و در جاى ديگر مى فرمايد: «وَالَّذى نَفْسُ ابْنِ ابيطالِب بِيَدِهِ لاََلْفُ ضَرْبَة بِالسَّيْفِ اَهْوَنُ عَلَىَّ مِنْ ميتَة عَلَى الْفِراشِ فى غَيْرِ طاعَةِ اللهِ»; «سوگند به آن کس که جان فرزند ابوطالب بدست اوست هزار ضربه شمشير بر من آسانتر (و دلپذيرتر) است از مرگ در بستر در غير طاعت پروردگار».
تاريخ پر افتخار زندگى امام نيز شهادت مى دهد که اين سخنان را در عمل، در همه ميدانهاى نبرد نشان داد و چه ناآگاه و بى خبر بودند گروهى از لشکر عراق که چنين سخنانى را درباره ناخشنودى امام از شهادت در راه خدا بر زبان جارى مى کردند.
اگر گفته شود: سن و سال بسيارى از آنها در حدّى نبود که غزوات اسلامى را درک کرده باشند، ولى آيا مى توان ادّعا کرد که جنگ جمل را نيز فراموش کرده اند؟ جنگى که امام يک تنه مانند صاعقه بر لشکر دشمن حمله مى کرد و چنان در انبوه جمعيت فرومى رفت که دلهاى دوستانش از ترس بر جان امام، به تپش مى افتاد و اين حال همچنان ادامه مى يافت تا امام از گوشه ديگر ميدان سر بر مى آورد، در حاليکه ذکر خدا بر لب داشت و دشمن از ترس او پراکنده شده بود.
اصولا چگونه ممکن است مرد خدا که قلبش مالامال از ايمان است از مرگ و شهادت بترسد و از شمشير و نيزه دشمن وحشتى به خود راه دهد، مگر نه اين است که خود امام در خطبه بيست و دوم مى فرمايد: «لَقَدْ کُنْتُ وَ ما اُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ وَ لا اُرْهَبُ بِالضَّرْبِ وَ اِنِّى لَعَلى يَقِيْن مِنْ رَبِّى وَ غَيْرِ شُبْهَة مِنْ دينى»; «من هرگز کسى نبودم که به نبرد تهديد شوم، يا از ضرب شمشير دشمن بهراسم چرا که من به پروردگار خويش يقين دارم و در آئين خود، گرفتار شک و ترديد نيستم».
جمله «فَوَاللهِ ما اُبالى» اشاره به اين حقيقت است که افراد عادى و بى هدف هرگز به استقبال مرگ نمى روند، بلکه دائماً نشسته اند تا در پايان عمر مرگ به سراغ آنها بيايد; در حالى که براى افراد شجاع و با ايمان تفاوتى نمى کند که به استقبال مرگ بشتابند يا در أجل مقدّر، مرگ به سراغ آنها بيايد و اين درست به آن مى ماند که مرگ را به شير درنده اى تشبيه کنيم، افراد عادى هرگز در جايى که اثرى از اين حيوان باشد گام نمى نهند ولى يک فرد شجاع ممکن است به استقبال آن برود و با آن به نبرد و پيکار برخيزد، آنها بر چهره مرگ هنگامى که به صورت شهادت در راه رضاى خدا باشد لبخند مى زنند و آنرا تنگ در آغوش مى گيرند، اگر مرگ دَلْق رنگارنگى از آنان مى گيرد آنها عمرى جاودان از مرگ مى ستانند.
سپس امام به دومين احتمالى که گروهى از لشکر عراق درباره سبب تأخير پيکار با شاميان مى دادند پرداخته، مى فرمايد: «اما اين که مى گوييد: تأخير در جنگ به سبب اين است که من در مبارزه با شاميان ترديد دارم (اشاره به اين که يقين ندارم آنها راه باطل را مى پويند) به خدا سوگند! (اين تصور باطل و خيال خامى است) من اگر هر روز جنگ را به تأخير مى اندازم، به خاطر اين است که اميد دارم گروهى از آنان به ما بپيوندند و هدايت شوند، و در لابه لاى تاريکى ها پرتوى از نور مرا ببينند و به سوى من آيند» (وَ أَمَّا قَوْلُکُمْ شَکّاً في أَهْلِ الشَّامِ! فَوَاللهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ يَوْماً إِلاَّ وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِي طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِيَ بِي، وَ تَعْشُوَ (إِلى ضَوْئِي).⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه (۵۵)🔹 ✅خويشتندارى امام (عليه السلام) از جنگ: اين سخنان را امام (عليه السل
↩️«و اين براى من بهتر است از کشتن آنها در حالى که گمراهند هر چند در اين صورت نيز گرفتار گناهان خويش مى شوند» (و من مسؤول بدبختى آنها نيستم ولى ميل دارم تا آنجا که در توان من است آنها را از لب پرتگاه دور سازم و به جاده مطمئن سعادت بازگردانم) (وَ ذلِکَ أَحَبُّ إِلَىَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلالِهَا وَ إِنْ کَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا).
در اينجا امام به نکته مهمّى اشاره مى فرمايد و آن اين که جنگ براى مردان خدا نه يک هدف است و نه نخستين راه درمان، بلکه آخرين طريق درمان محسوب مى شود، در آنجا که هيچ وسيله ديگر کارساز نباشد; آنها سعى دارند حتى اگر ممکن است يک نفر بر اهل ايمان بيفزايند و از پيروان کفر و ظلم و بيدادگرى بکاهند و در حالى که افراد عادى با سوءظن و بدبينى به اين صحنه ها مى نگرند آنها با اميدوارى و حُسن ظن نگاه مى کنند و پيوسته آغوش خود را براى تائبين و نادمين گشوده اند.
تاريخ ـ به خصوص تاريخ جنگ صفّين ـ نيز نشان مى دهد که حسن ظنّ امام در اين باره بى دليل نبود، چرا که گروه کثيرى در همان ايّام که بى خبران به امام فشار مى آوردند تا جنگ را شروع کند و امام تعلّل مى ورزيد، توبه کردند و به سوى لشکر امام بازگشتند يا از جنگ کناره گيرى نمودند.
«مرحوم شوشترى» در «شرح نهج البلاغه» خود در اينجا فهرستى را از نام کسانى که در جنگ صفين به برکت تأخير امام در جنگ به آن حضرت پيوستند، ارائه مى دهد که از ميان آنها مى توان از خواهرزاده «شرحبيل» که ملحق شدنش به لشکر امام داستان جالبى دارد و «شمربن ابرهه الحميرى» و جماعتى از قاريان قرآن و همچنين «عبدالله بن عمر العنسى» نام برد. اين عبدالله بن عمر زمانى به امام پيوست که با خبر شد عمّار در لشکر على (عليه السلام) است و به ياد حديث معروف پيامبر افتاد که به او فرمود: «يا عَمّارُ تَقْتُلُکَ الْفِئَةُ الْباغيَةُ»; اى عمّار تو را گروه ستمکار به قتل مى رساند» (و پس از کشته شدن عمّار بدست معاويه واضح و آشکار شد که آنها گروه ستمکارند و شکّى براى آنها در اين زمينه باقى نماند).
و نيز همو از جوانى نام مى برد که از لشکر شام خارج شد و به سوى لشکر امام(عليه السلام) آمد و پيوسته شمشير مى زد و لعن مى کرد و دشنام مى داد. «هاشم مرقال» که از صحابه معروف على (عليه السلام) و پرچمدار آن حضرت در ميدان صفين بود به او گفت: اى جوان روز قيامت بايد در برابر اين سخنان پاسخگو باشى و حساب اين پيکار را بدهى. جوان گفت: من به خاطر اين با شما مى جنگم که براى من نقل کرده اند رئيس شما (على (عليه السلام)) نماز نمى خواند و شما نيز نماز نمى خوانيد و نيز به خاطر اين با شما مى جنگم که رئيس شما خليفه ما را کشته و شما او را يارى کرده ايد. «هاشم مرقال» ماجراى قتل عثمان را براى او شرح داد و براى او روشن ساخت که على (عليه السلام) نخستين کسى بوده که با پيامبر نماز گزارده و از همه مردم آگاه تر به دين خدا است و ياران او شب زنده دارانند. هنگامى که جوان متوجه اشتباهات خود شد از خدا درخواست توبه کرد و به شام بازگشت در حالى که از اعمال خود پشيمان شد.
آرى على (عليه السلام) مى خواست اين گونه افراد را به سوى خود جذب کند و به راه حق دعوت نمايد. او هرگز تشنه خون ريزى نبود، بلکه تشنه هدايت مردم بود. او شيفته مقام و حکومت نبود، بلکه خواهان عدل و عدالت بود و هميشه سعى داشت تا ممکن است جنگى رخ ندهد و اگر جنگى رخ مى دهد ضايعات را به حداقل برساند; به همين دليل معمولا سعى داشت جنگ بعدازظهر و حتى نزديکى غروب آغاز شود تا تاريکى شب آتش جنگ را خاموش سازد و خون مردم کمتر ريخته شود. و آنها که مايل به کناره گيرى از جنگ هستند از تاريکى شب استفاده کنند و کنار روند.
جمله «تَعْشُوَ اِلَى ضَوْئِى» با توجه به اين که «عَشْو» (بر وزن ضرب) به معنى تاريکى و عدم وضوح چيزى است، اشاره به اين حقيقت است که فضاى جامعه اسلامى را در آن روز تاريکى و ظلمت جهل و نادانى و تبليغات زيانبار فرا گرفته بود و تنها چراغى که مى توانست آن فضا را روشن کند نور امام و افکار او بود. به همين دليل تا آنجا که ممکن بود جنگ را به عقب مى انداخت.تا جايى که گاهى افراد ناآگاه زبان به اعتراض مى گشودند و اين کار را ترس از مرگ و يا شک در برنامه هاى دشمنان مى پنداشتند، در حالى که اين گونه امور درباره امام (عليه السلام) براى آنها که از روحياتش آگاه بودند، اصلا مفهوم نداشت.
@Nahjolbalaghe2
💜💫امام على عليه السلام:
🌷🌺گوش خود را به شنيدن خوبى ها عادت بده و به آنچه كه به صلاح و درستى تونمى افزايد گوش مسپار، زيرا اين كار، دل ها را زنگار مى زند و موجب سرزنش مى شود
عَوِّدْ اُذُنـَكَ حُسْنَ الاِْسْتِماعِ وَ لا تُصغِ اِلى ما لا يَزيدُ فى صَلاحِكَاستِماعُهُ فَاِنَّ ذلِكَ يُصدِئُ الْقُلوبَ وَ يوجِبُ الْمَذامَّ
غررالحكم، حدیث 6234
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔲✨ تهیه برنج و گوشت و روغن برای خانواده مهم هست اما حمایت از امام زمان مهم تر هست، طرماح که پوزه معاویه رو به خاک مالید جزء شهدای کربلا نشد🤔 چرا؟ فعتبروا یا اولوالالباب...
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
الر ۚ كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ
*بنام خداوند بخشنده مهربان*الر، این کتابى است که آیاتش استحکام یافته. سپس تشریح شده و از نزد خداوند حکیم و آگاه (نازل گردیده) است!
(هود/۱)
*
أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ ۚ إِنَّنِي لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ
(دعوت من این
است) که: جز خداوند یگانه را نپرستید. من از سوى او براى شما بیم دهنده و بشارت دهنده ام.
(هود/۲)
*
وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُم مَّتَاعًا حَسَنًا إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى وَيُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ ۖ وَإِن تَوَلَّوْا فَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ
و: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید. سپس به سوى او بازگردید.
تا شما را تا مدّت معیّنى، از مواهب خوب (زندگى این جهان،) بهره مند سازد. و به هر صاحب فضیلتى، به مقدار فضیلتش عطا کند. و اگر (از این دعوت) روى گردان
شوید، من بر شما از عذاب روز بزرگى بیمناکم!
(هود/۳)
*
إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ ۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
(بدانید) بازگشت شما تنها بسوى خداوند یگانه است. و او بر هر چیزى تواناست.
(هود/۴)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یونس آیات(۱۰۸و۱۰۹)🔹 ✅آخرین سخن این دو آیه، که یکى اندرزى است به عموم مر
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۱ الی۴)🔹
✅چهار اصل مهم در دعوت انبیاء
این سوره، همانند آغاز سوره گذشته، و بسیارى از سوره هاى دیگر قرآن، با بیان اهمیت این کتاب بزرگ آسمانى شروع مى شود، تا مردم به محتویات آن بیشتر توجه کنند، و با دیده دقیق ترى به آن بنگرند.
ذکر حروف مقطعه الر ، خود دلیلى است بر اهمیت این کتاب بزرگ آسمانى، که با تمام اعجاز و عظمتش از حروف مقطعه ساده اى که در اختیار همگان است، همچون الف، لام، راء تشکیل شده است (الر).
و به دنبال این حروف مقطعه، یکى از ویژگى هاى قرآن مجید را با دو جمله بیان مى کند، نخست این که کتابى است که تمام آیاتش متقن و مستحکم است (کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ).
و سپس شرح و تفصیل و بیان تمام نیازمندى هاى انسان در زمینه زندگى فردى و اجتماعى مادى و معنوى، در آن بیان شده است (ثُمَّ فُصِّلَتْ).
این کتاب بزرگ، با این ویژگى، از سوى چه کسى نازل شده است؟ از نزد خدائى که هم حکیم است و هم آگاه (مِنْ لَدُنْ حَکیم خَبیر).
به مقتضاى حکیم بودنش، آیات قرآن را محکم، و به مقتضاى خبیر و آگاه بودنش، آیات قرآن را در بخش هاى گوناگون، طبق نیازهاى انسان بیان داشته است; چرا که تا کسى از تمام جزئیات نیازهاى روحى و جسمى انسان با خبر نباشد، نمى تواند دستورات شایسته تکامل آفرینى صادر کند.
در واقع، هر یک از صفات قرآن که در این آیه آمده، از یکى از صفات خداوند سرچشمه مى گیرد، استحکام قرآن از حکمتش، و شرح و تفصیل آن از خبیر بودنش.
در این که فرق میان أُحْکِمَت و فُصِّلَت چیست؟ مفسران بحث هاى فراوان کرده اند و احتمالات زیادى داده اند، اما آنچه نزدیک تر از همه، به مفهوم آیه فوق به نظر مى رسد این است:
در جمله اول، این واقعیت بیان شده است که، قرآن مجموعه واحد به هم پیوسته اى است، که همچون یک بناى محکم و استوار بر جا است، و نشان مى دهد از سوى خداوند واحد یکتا نازل شده، و به همین دلیل هیچ گونه تضاد و اختلاف در میان آیاتش دیده نمى شود.
اما جمله دوم، اشاره به این حقیقت است که: این کتاب در عین وحدت، آن چنان شاخه ها و شعب فراوان دارد که تمام نیازهاى روحى و جسمى انسان ها را در زیر پوشش خود قرار مى دهد، بنابراین در عین وحدت، کثیر است و در عین کثرت، واحد.
* * *
در آیه بعد، مهم ترین و اساسى ترین محتواى قرآن یعنى توحید و مبارزه با شرک را به این صورت بیان مى کند، نخستین دعوت من این است: جز خداوند یگانه یکتا را نپرستید (أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللّهَ).
و این نخستین تفصیل از دستورات این کتاب بزرگ است.
و دومین برنامه دعوتم این است که: من براى شما از سوى او نذیر و بشیرم (إِنَّنی لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ).
در برابر نافرمانى ها و ظلم و فساد و شرک و کفر، شما را بیم مى دهم، و از عکس العمل کارهایتان و مجازات الهى بر حذر مى دارم، و در برابر اطاعت و پاکى و تقوا شما را بشارت به سرنوشتى سعادتبخش مى دهم.
* * *
سومین اصل دعوتم این است: از گناهان خویش استغفار کنید ، و از آلودگى ها خود را شستشو دهید (وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ).
چهارمین اصل دعوتم این است که به سوى او باز گردید (ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ).
و پس از شستشوى از گناه و پاک شدن در سایه استغفار، خود را به صفات الهى بیارائید که بازگشت به سوى او چیزى جز اقتباس از صفات او نیست.
در واقع، چهار مرحله از مراحل مهم دعوت به سوى حق، در ضمن چهار جمله بیان شده است که، دو قسمت آن جنبه عقیدتى و زیربنائى دارد، و دو قسمت جنبه عملى و رو بنائى، قبول اصل توحید و مبارزه با شرک و قبول رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) دو اصل اعتقادى است.
و شستشوى از گناه و تخلق به صفات الهى که سازندگى را به تمام معنى از نظر عمل دربر دارد، دو دستور عملى قرآن است، و اگر درست بیندیشیم تمام محتواى قرآن، در این چهار بخش خلاصه مى شود، این فهرستی است براى همه قرآن و براى تمام محتواى این سوره.
آنگاه نتیجه هاى عملى موافقت یا مخالفت با این چهار دستور را چنین بیان مى کند:
هر گاه به این برنامه ها جامه عمل بپوشانید، خداوند تا پایان عمر شما را از زندگانى سعادتبخش این دنیا بهره مند و متمتع مى سازد (یُمَتِّعْکُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلى أَجَل مُسَمّىً).
و از آن بالاتر این که، به هر کس به اندازه کارش بهره مى دهد، و تفاوت مردم را در چگونگى عمل به این چهار اصل، به هیچ وجه نادیده نمى گیرد، بلکه به هر صاحب فضیلتى، به اندازه فضیلتش عطا مى کند (وَ یُؤْتِ کُلَّ ذی فَضْل فَضْلَهُ).
و اما اگر راه مخالفت را پیش گیرید، و در برابر این دستورهاى چهارگانه عقیدتى و عملى سرپیچى کنید، من از عذاب روز بزرگى بر شما بیمناکم همان روز که در دادگاه بزرگ عدل الهى حضور مى یابید (وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْم کَبیر)⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۱ الی۴)🔹 ✅چهار اصل مهم در دعوت انب
↩️به هر حال، بدانید هر کس باشید، و در هر مقام و منزلتى قرار گیرید، سرانجام بازگشت همه شما به سوى خدا است (إِلَى اللّهِ مَرْجِعُکُمْ).
و این جمله، اشاره به اصل پنجمى از اصول تفصیلى قرآن، یعنى مسأله معاد و رستاخیزق است.
اما هیچ گاه فکر نکنید: قدرت شما در برابر قدرت خدا اهمیتى دارد، یا مى توانید از فرمان او، و دادگاه عدالتش فرار کنید، و نیز تصور نکنید که: او نمى تواند استخوان هاى پوسیده شما را بعد از مرگ، جمع آورى کند، و لباس حیات و زندگى نوینى بر آن بپوشاند چرا که او بر همه چیز قادر و تواناست (وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْء قَدیرٌ).
* * *
نکته:
پیوند دین و دنیا
هنوز کم نیستند کسانى که، گمان مى کنند دین دارى فقط براى آباد ساختن سراى آخرت، و راحتى پس از مرگ است، و اعمال نیک توشه اى است براى سراى دیگر، و به نقش مذهب پاک و اصیل در زندگى این جهان به کلّى بى اعتنا هستند، و یا اهمیت کمى براى آن قائلند.
در حالى که، مذهب پیش از آن که سراى آخرت را آباد کند، آبادکننده سراى دنیا است، و اصولاً تا مذهب در این زندگى اثر نگذارد تأثیرى براى آن زندگى نخواهد داشت!
قرآن با صراحت این موضوع را در آیات بسیارى عنوان کرده است، و حتى گاه دست روى جزئیات مسائل گذاشته، چنان که در سوره نوح از زبان این پیامبر بزرگ(علیه السلام) خطاب به قومش مى خوانیم: فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفّاراً * یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً * وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوال وَ بَنینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنّات وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً: من به آنها گفتم: از گناهان خود استغفار کنید، و با آب توبه آنها را بشوئید که خدا آمرزنده است، تا برکات آسمان را پى در پى بر شما فرو فرستد، و با اموال و فرزندان، شما را یارى بخشد و باغ هاى سرسبز و نهرهاى آب جارى در اختیارتان قرار دهد .
بعضى، پیوند این مواهب مادى دنیا را با استغفار و شستشوى از گناه، منحصراً یک پیوند معنوى و ناشناخته مى دانند ، در حالى که دلیل ندارد براى همه اینها تفسیر ناشناخته کنیم.
چه کسى نمى داند که، دروغ، تقلّب، دزدى و فساد شیرازه زندگى اجتماعى را به هم مى ریزد؟
چه کسى نمى داند که ظلم و ستم و تبعیض و اجحاف، آسمان زندگى انسان ها را تیره و تار مى کند؟
و چه کسى در این حقیقت شک دارد که، با قبول اصل توحید و ساختن یک جامعه توحیدى بر اساس قبول رهبرى پیامبران، و پاک سازى محیط از گناه و آراستگى به ارزش هاى انسانى ـ یعنى همان چهار اصلى که در آیات فوق به آن اشاره شده ـ جامعه به سوى یک هدف تکاملى پیش مى رود و محیطى امن و امان، آکنده از صلح و صفا، آباد و آزاد به وجود مى آید؟
به همین دلیل، در آیات فوق، پس از ذکر این چهار اصل مى خوانیم: یُمَتِّعْکُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلى أَجَل مُسَمّىً: اگر این اصول را به کار بندید تا پایان عمر به طرز شایسته و نیکوئى بهره مند خواهید شد .
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۴۱)🔹 ♨️روز انتقام ظالمان: امام (ع) در این کلام حکیمانه به ظالمان هشدار
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۴۲)🔹
🌱نقش محبّت در زندگى:
امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه اشاره به آثار محبت و دوستى با مردم كرده مى فرمايد: «اظهار محبت و دوستى با مردم نيمى از عقل است»; (التَّوَدُّدُ نِصْفُ الْعَقْلِ).
تعبير به «نيمى از عقل» اشاره به اين است كه كارى است فوق العاده عاقلانه و منظور از «تودد» اين است كه كارهايى انجام دهد كه نشانه كمال محبت و دوستى باشد; در مشكلات به يارى آنها بشتابد و در برابر كارهاى ناروا به هنگام قدرت به جاى انتقام جويى عفو كند و با چهره گشاده با مردم روبه رو شود، در برابر آنها تواضع كند، سخنان آنها را بشنود و به آنها احترام بگذارد. مجموعه اين امور و مانند آن را «تودد» مى گويند كه آثار فراوانى دارد از جمله: دوستان زيادى در سايه تودد براى انسان پيدا مى شوند، اگر اهل كسب و تجارت باشد مشتريان او فراوان مى گردند و اگر مدير تشكيلاتى باشد افرادى كه در زيرمجموعه او هستند به او عشق مى ورزند و وظايف خود را به خوبى انجام مى دهند، چنانچه فرمانده لشگرى باشد افراد لشگر او سر بر فرمان او خواهند بود، اگر عالم و روحانى باشد مردم به او اقتدا مى كنند و ارشادات و نصايحش را به گوش جان مى پذيرند و چنانچه پدر و بزرگ تر خانواده باشد همسر و فرزندان به او علاقه مند مى شوند و محيط خانواده محيطى مملوّ از محبت و آرامش و همكارى خواهد بود و همچنين افراد ديگر در محيط ها و پست هاى ديگر. ولى به عكس اگر انسان در برابر مردم خشن باشد و با قيافه درهم كشيده روبه رو شود، بى اعتنايى كند، تكبر بورزد، نسبت به سرنوشت آنها بى اعتنا باشد و به تعبير قرآن «فَظّ غليظ القلب» باشد از اطراف او پراكنده مى شوند، در ميان جمع زندگى مى كند ولى تك و تنهاست. به گفته شاعر:
نهال دوستى بنشان كه كام دل به بار آرد * درخت دشمنى بركن كه رنج بى شمار آرد
در بحارالانوار از امام حسن عسکرى(علیه السلام) در ضمن مواعظ آن حضرت چنین نقل شده: «مَنْ کانَ الْوَرَعُ سَجِیَّتَهُ وَالْکَرَمُ طَبیعَتَهُ وَالْحِلْمُ خَلَّتَهُ کَثُرَ صَدیقُهُ وَالثَّناءُ عَلَیْهِ وَانْتَصَرَ مِنْ أعْدائِهِ بِحُسْنِ الثَّناءِ عَلَیْهِ; کسى که تقوا و ورع خوى و خصلت او باشد و جود و بخشش طبیعتش و حلم و بردبارى عادتش، دوستانش بسیار مى شوند و ثنا خوانانش فراوان و از این طریق بر دشمنانش پیروز مى گردد».(1)
البته نباید خوش رفتارى با مردم را با مسئله تملق و چاپلوسى اشتباه کرد که آن حساب جداگانه اى دارد و به یقین از صفات مذموم است.
مرحوم مغنیه مى گوید: بعضى از شارحان نهج البلاغه تعبیر به «نصف العقل» را چنین تفسیر کرده اند: «اَلْمُرادُ بِنِصْفِ الْعَقْلِ تَدْبیرُ الْمَعاشِ; منظور از نصف عقل تدبیر معاش است»(2) ولى به یقین این تفسیر، تفسیر تمام جمله امام(علیه السلام) نیست بلکه مى تواند بخشى از آن را تشکیل دهد، زیرا کسانى که خوش رفتارند در امر معاش و جلب شرکاى خود و مشتریان فراوان موفق تر خواهند بود.
مرحوم کلینى در کتاب کافى بابى تحت عنوان «التَّحَبُّبُ إلَى النّاسِ وَالتَّوَدُّدُ إِلَیْهِمْ» ذکر کرده و در ذیل آن احادیث متعددى از معصومین(علیهم السلام) آورده است. از جمله در حدیثى از پیغمبر خدا(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که مرد عربى از طایفه بنى تمیم خدمت پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آمد عرض کرد یا رسول الله توصیه اى به من بفرما! از جمله امورى که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود چنین بود: «تَحَبَّبْ إلَى النّاسِ یُحِبُّوکَ; به مردم اظهار محبت کن تا تو را دوست دارند».(3)
و نیز در حدیث دیگرى از همان حضرت نقل مى کند که فرمود: «ثَلاثٌ یُصْفینَ وُدَّ الْمَرْءِ لاِخیهِ الْمُسْلِمِ یَلْقاهُ بِالْبُشْرِ إذا لَقِیَهُ، وَیُوَسِّعُ لَهُ فِی الْمَجْلِسِ إذا جَلَسَ إلَیْهِ، وَیَدْعُوهُ بِأحَبِّ الاْسْماءِ إلَیْهِ; سه چیز است که اظهار محبت هرکسى را نسبت به برادر مسلمانش صفا مى بخشد: او را با چهره گشاده ملاقات کند و در مجلس که مى نشیند (هنگام ورود برادر مسلمانش) براى او جا باز کند و وى را به بهترین نام هایش خطاب نماید»(4). (5)
***
پی نوشت:
(1). بحارالانوار، ج 75، ص 379.
(2). فى ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 308 .
(3). کافى، ج 2، ص 642، ح 1.
(4). همان، ص 643، ح 3 .
(5). سند گفتار حکیمانه: صاحب کتاب مصادر نهج البلاغه مى نویسد: این جمله حکیمانه در غیر از نهج البلاغه به این صورت نقل شده: «التَّوَدُدُ إلَى النّاسِ نِصْفُ الْعَقْلِ» (اشاره به این که آنها از منابع دیگرى این کلام را به دست آورده اند) سپس اضافه مى کند که در ذیل کلام حکیمانه 143 مصادر آن خواهد آمد. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 123)
@Nahjolbalaghe2
🔲✨ امام سجاد صلوات الله علیه
عَجَباً کُلّ الْعَجَبِ لِمَنْ عَمِلَ لِدارِ الْفَناء وَ تَرَکَ دارَالْبقاء.
بسیار عجیب است از کسانی که برای این
دنیای زودگذر و فانی کار میکنند و خون دل میخورند ولی آخرت را که باقی و
ابدی است رها و فراموش کرده اند.
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣 سخت ترین ریاضت نفس
🎙استاد مسعود #عالی
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
أَلَا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ ۚ أَلَا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيَابَهُمْ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ ۚ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ
گاه باشید، آنها (براى نجوا،) سینه هاشان را در کنار هم قرار مى دهند، تا خود (و سخنان خویش) را از او [= پیامبر ]پنهان دارند. آگاه باشید، آنگاه که آنها لباسهایشان را به خود مى پیچند و خویش را در آن پنهان مى کنند، (خداوند) آنچه را پنهان مى کنند و آنچه را آشکار مى سازند مى داند. چرا که او، از اسرار درون سینه ها، آگاه است.
(هود/۵)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۱ الی۴)🔹 ✅چهار اصل مهم در دعوت انب
✨﴾﷽﴿✨
تفسیر سوره مبارکه هود آیه (۵)
🌧شأن نزول:
گر چه، بعضى از مفسران شأن نزول هائى براى این آیه ذکر کرده اند از جمله این که: آیه درباره اخنس بن شریقِ منافق نازل شده است، که مردى شیرین زبان و پشت هم انداز بود، و در برابر پیامبر(صلى الله علیه وآله) اظهار دوستى و محبت مى کرد، ولى در باطن عدوات مىورزید.(۱)
و نیز از امام باقر(علیه السلام) از جابر بن عبداللّه چنین نقل شده: گروهى از مشرکان، هنگامى که از برابر پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى گذشتند، سر خود را به زیر افکنده، حتى سر را با لباس خویش مى پوشاندند تا پیامبر(صلى الله علیه وآله) آنان را نبیند، این آیه درباره آنان نازل گشت.(۲)
تفسیر:
رفتار احمقانه
در هر حال، آیه به طور کلى اشاره به یکى از کارهاى احمقانه دشمنان اسلام و پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى کند، که با استفاده از روش نفاق آمیز و دورکشى از حق مى خواستند ماهیت خود را از نظرها پنهان سازند تا گفتار حق را نشنوند.
لذا مى گوید: آگاه باشید آنها عداوت پیامبر را در دل مخفى مى دارند، و سرها را به زیر افکنده، سینه را به جلو خم مى کنند، تا خود را از نظر او پنهان دارند (أَلا إِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِیَسْتَخْفُوا مِنْهُ).
براى فهم دقیق معنى آیه، باید مفهوم جمله یَثْنُون به درستى روشن شود.
یَثْنُون از ماده ثنى (بر وزن سنگ)، در اصل به معنى نزدیک ساختن قسمت هاى مختلف چیزى به یکدیگر است، مثلاً در مورد تا کردن لباس و پارچه گفته مى شود: ثَنى ثَوْبَهُ و این که به دو نفر إِثْنان گفته مى شود، به خاطر آن است که یکى را در کنار دیگر قرار مى دهیم، و اگر به مداحى کردن ثناخوانى گفته مى شود، به خاطر آن است که صفات برجسته طرف را یکى پس از دیگرى مى شمرند.
این ماده، به معنى خم شدن، نیز آمده است; چرا که انسان با این کار قسمت هائى از بدن خود را به یکدیگر نزدیک مى سازد.
و نیز، به معنى در دل گرفتن کینه و عداوت آمده است; چرا که با این کار، انسان عداوت شخص یا چیزى را به دل نزدیک مى سازد.
این تعبیر در ادبیات عرب دیده مى شود که: إِثْنَوْنِى صَدْرُهُ عَلَى الْبَغْضاء: او کینه مرا به دل گرفت .(۳)
با توجه به آنچه ذکر شد، چنین به نظر مى رسد: تعبیر فوق، ممکن است اشاره به هر گونه مخفى کارى ظاهرى و باطنى دشمنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) باشد، که از یکسو با در دل داشتن کینه و عداوتش در ظاهر با زبان شیرین اظهار دوستى مى کردند.
و از سوى دیگر، به هنگام گفتگو با یکدیگر، سرها را به هم نزدیک و سینه ها را به عقب داده، و حتى لباس ها را به سر مى کشیدند، که بدگوئى ها و توطئه ها را به صورت مرموزى به یکدیگر برسانند، تا کسى از راز آنها آگاه نشود.
لذا قرآن بلافاصله اضافه مى کند: آگاه باشید! آنها هنگامى که خود را در جامه هاشان پنهان مى دارند، (تا اسرار خود را مخفى دارند باید بدانند) پروردگار پنهان و آشکار آنان را مى داند (أَلا حینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیابَهُمْ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ).
چرا که او از اسرار درون سینه ها آگاه است (إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
بنابراین کارى از پیش نخواهند برد و هر زمان لازم باشد خداوند پیامبرش را از توطئه آنها آگاه خواهد نمود.
* * *
۱ ـ بحار الانوار ، جلد ۹، صفحات ۱٠۲ و ۱٠۳ ـ مجمع البیان ، ذیل آیه مورد بحث.
۲ ـ بحار الانوار ، جلد ۹، صفحه ۱٠۳ و جلد ۱۸، صفحه ۲۳۷ ـ مجمع البیان ، ذیل آیه مورد بحث ـ تفسیر عیاشى ، جلد ۲، صفحه ۱۳۹ (چاپخانه علمیّه).
۳ ـ به تاج العروس ، مجمع البیان ، المنار و مفردات راغب مراجعه شود.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۵۷)🔹 ✉️ از نامه هاى امام(عليه السلام) به اهل کوفه است که هنگام حرکت از
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح نامه (۵۸)🔹
🔴ماجراى صفين در چند جمله:
همان گونه که از عنوان نامه پيداست هدف امام(عليه السلام) اين بوده که مسأله جنگ صفين و اهداف آتش افروزان و نتايج آن را در بيانى فشرده و کوتاه ذکر کند.
از اين رو در آغاز مى فرمايد: «آغاز کار اين بود که ما با اهل شام روبه رو شديم و ظاهر (آنها) چنين بود که پروردگار ما يکى، پيامبر ما يکى و دعوت ما به اسلام، يکى است»; (وَکَانَ بَدْءُ أَمْرِنَا أَنَّا الْتَقَيْنَا وَالْقَوْمُ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، وَالظَّاهِرُ أَنَّ رَبَّنَا وَاحِدٌ، وَنَبِيَّنَا وَاحِدٌ، وَدَعْوَتَنَا فِي الاِْسْلاَمِ وَاحِدَةٌ).
تعبير به «ظاهر» اشاره لطيفى به اين معناست که بسيارى از گردانندگان اين صحنه و سردمداران آن اعتقادى به خدا و اسلام و نبوت پيغمبر نداشتند; ولى امام به ظاهر حال آنها در اينجا قناعت مى کند در حالى که در بعضى موارد ديگر که شرايط اقتضا مى کرده با صراحت در اين باره سخن گفته است; همان گونه که در ذيل نامه 16 حضرت مى فرمايد: «فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا وَلَکِنِ اسْتَسْلَمُوا وَأَسَرُّوا الْکُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَيْهِ أَظْهَرُوهُ; سوگند به آن کسى که دانه را (در زير خاک) شکافته و انسان را آفريده دشمنان ما اسلام را نپذيرفته بودند، بلکه ظاهراً اظهار اسلام مى کردند و کفر را در سينه پنهان مى داشتند، لذا هنگامى که ياورانى بر ضد اسلام يافتند نشانه هاى کفر خود را آشکار ساختند».
سپس در ادامه سخن مى افزايد: «ما چيزى بيش از اين (ظاهر حال) در ايمان به خدا و تصديق به پيامبر از آنها نمى خواستيم و آنها هم چيزى بيشتر، از ما تقاضا نداشتند و در همه چيز (ظاهرا) يکسان بوديم تنها اختلاف ما درباره خون عثمان بود در حالى که از آن برىء بوديم (و دست ما هرگز به آن آلوده نشده بود)»; (وَلاَ نَسْتَزِيدُهُمْ فِي الاِْيمَانِ بِاللهِ وَالتَّصْدِيقِ بِرَسُولِهِ وَلاَ يَسْتَزِيدُونَنَا: الاَْمْرُ وَاحِدٌ إِلاَّ مَا اخْتَلَفْنَا فِيهِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ، وَنَحْنُ مِنْهُ بَرَاءٌ).
به اين ترتيب امام مى خواهد تنها نقطه اختلاف را که انگيزه اصلى جنگ بود روشن سازد تا مقدمه اى براى گفتارش در بحث بعد باشد.
آن گاه در ادامه سخن مى فرمايد: «ما به آنها گفتيم: بياييد امروز به فرو نشاندن آتش فتنه و جنگ و آرام ساختن مردم مشکل را درمان کنيم به چيزى که ممکن است پس از اين به دست نيايد، تا امر خلافت محکم و جمعيت مسلمانان متحد گردند و قدرت پيدا کنيم حق را در جاى خود قرار دهيم (و مجرم را به کيفر رسانيم)»; (فَقُلْنَا: تَعَالَوْا نُدَاوِ مَا لاَ يُدْرَکُ الْيَوْمَ بِإِطْفَاءِ النَّائِرَةِ، وَتَسْکِينِ الْعَامَّةِ حَتَّى يَشْتَدَّ الاَْمْرُ وَيَسْتَجْمِعَ، فَنَقْوَى عَلَى وَضْعِ الْحَقِّ مَوَاضِعَهُ).
اين يک سخن کلامى بسيار منطقى و منصفانه است و مضمون آن اين است که به هنگام اختلاف و درگيرى مسلمانان با يکديگر، احقاق حقوق ناممکن است. شما (معاويه و شاميان) از يک سو بيعت مرا نپذيرفتيد و شکاف در صفوف مسلمانان ايجاد کرديد، از سوى ديگر از من مى خواهيد قاتلان عثمان را مجازات کنم. اگر حکومت من را مى پذيريد چرا در آن داخل نمى شويد و اگر قبول نداريد چگونه چنين کارى را از من انتظار داريد؟
اضافه بر اين، مسأله اى مثل مجازات قاتلان عثمان که در واقع طيف وسيع و گسترده اى بودند در صورتى امکان پذير است که حکومت اسلامى کاملا مقتدر و نيرومند باشد و اين کار در حالى که در برابر ما اسلحه کشيده ايد و آماده پيکار هستيد امکان ندارد.
مسأله شورش بر ضد عثمان و قتل او بر خلاف آنچه بعضى مى پندارند مسأله اى بسيار ريشه دار بود و جمعى از صحابه و گروه هاى محروم اجتماع با تمام قدرت در آن شرکت داشتند.
شاهد اين سخن مطلبى است که «دينورى» در اخبارالطوال نقل کرده است که معاويه نامه اى شيطنت آميز براى تشويق مردم به جنگ صفين نوشت و آن را با ابومسلم خولانى که به اصطلاح از عابدان اهل شام بود به امام فرستاد. مضمون نامه اين بود که اگر قاتلان عثمان را به ما بسپارى و آنها را به قتل برسانيم حتماً با تو بيعت مى کنيم در غير اين صورت نزد ما چيزى جز شمشير نخواهى داشت و به خدا سوگند قاتلان عثمان را در دريا و صحرا تعقيب مى کنيم تا آنها را به قتل برسانيم يا خودمان در اين راه کشته شويم.
هنگامى که ابومسلم اين نامه را به امام رساند امام به مسجد آمد در حالى که مردم خبردار شده و حدود ده هزار نفر مسلح اجتماع کرده بودند و همه فرياد مى زدند: «کُلُّنا قَتَلَةُ عُثْمان; همه ما قاتلان عثمانيم»و به همين دليل امام(عليه السلام) در خطبه 168 در پاسخ جمعى از صحابه که از او خواستند تکليف قاتلان عثمان را روشن سازد فرمود:⬇️