✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
الر ۚ كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ
*بنام خداوند بخشنده مهربان*الر، این کتابى است که آیاتش استحکام یافته. سپس تشریح شده و از نزد خداوند حکیم و آگاه (نازل گردیده) است!
(هود/۱)
*
أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ ۚ إِنَّنِي لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ
(دعوت من این
است) که: جز خداوند یگانه را نپرستید. من از سوى او براى شما بیم دهنده و بشارت دهنده ام.
(هود/۲)
*
وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُم مَّتَاعًا حَسَنًا إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى وَيُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ ۖ وَإِن تَوَلَّوْا فَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ
و: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید. سپس به سوى او بازگردید.
تا شما را تا مدّت معیّنى، از مواهب خوب (زندگى این جهان،) بهره مند سازد. و به هر صاحب فضیلتى، به مقدار فضیلتش عطا کند. و اگر (از این دعوت) روى گردان
شوید، من بر شما از عذاب روز بزرگى بیمناکم!
(هود/۳)
*
إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ ۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
(بدانید) بازگشت شما تنها بسوى خداوند یگانه است. و او بر هر چیزى تواناست.
(هود/۴)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یونس آیات(۱۰۸و۱۰۹)🔹 ✅آخرین سخن این دو آیه، که یکى اندرزى است به عموم مر
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۱ الی۴)🔹
✅چهار اصل مهم در دعوت انبیاء
این سوره، همانند آغاز سوره گذشته، و بسیارى از سوره هاى دیگر قرآن، با بیان اهمیت این کتاب بزرگ آسمانى شروع مى شود، تا مردم به محتویات آن بیشتر توجه کنند، و با دیده دقیق ترى به آن بنگرند.
ذکر حروف مقطعه الر ، خود دلیلى است بر اهمیت این کتاب بزرگ آسمانى، که با تمام اعجاز و عظمتش از حروف مقطعه ساده اى که در اختیار همگان است، همچون الف، لام، راء تشکیل شده است (الر).
و به دنبال این حروف مقطعه، یکى از ویژگى هاى قرآن مجید را با دو جمله بیان مى کند، نخست این که کتابى است که تمام آیاتش متقن و مستحکم است (کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ).
و سپس شرح و تفصیل و بیان تمام نیازمندى هاى انسان در زمینه زندگى فردى و اجتماعى مادى و معنوى، در آن بیان شده است (ثُمَّ فُصِّلَتْ).
این کتاب بزرگ، با این ویژگى، از سوى چه کسى نازل شده است؟ از نزد خدائى که هم حکیم است و هم آگاه (مِنْ لَدُنْ حَکیم خَبیر).
به مقتضاى حکیم بودنش، آیات قرآن را محکم، و به مقتضاى خبیر و آگاه بودنش، آیات قرآن را در بخش هاى گوناگون، طبق نیازهاى انسان بیان داشته است; چرا که تا کسى از تمام جزئیات نیازهاى روحى و جسمى انسان با خبر نباشد، نمى تواند دستورات شایسته تکامل آفرینى صادر کند.
در واقع، هر یک از صفات قرآن که در این آیه آمده، از یکى از صفات خداوند سرچشمه مى گیرد، استحکام قرآن از حکمتش، و شرح و تفصیل آن از خبیر بودنش.
در این که فرق میان أُحْکِمَت و فُصِّلَت چیست؟ مفسران بحث هاى فراوان کرده اند و احتمالات زیادى داده اند، اما آنچه نزدیک تر از همه، به مفهوم آیه فوق به نظر مى رسد این است:
در جمله اول، این واقعیت بیان شده است که، قرآن مجموعه واحد به هم پیوسته اى است، که همچون یک بناى محکم و استوار بر جا است، و نشان مى دهد از سوى خداوند واحد یکتا نازل شده، و به همین دلیل هیچ گونه تضاد و اختلاف در میان آیاتش دیده نمى شود.
اما جمله دوم، اشاره به این حقیقت است که: این کتاب در عین وحدت، آن چنان شاخه ها و شعب فراوان دارد که تمام نیازهاى روحى و جسمى انسان ها را در زیر پوشش خود قرار مى دهد، بنابراین در عین وحدت، کثیر است و در عین کثرت، واحد.
* * *
در آیه بعد، مهم ترین و اساسى ترین محتواى قرآن یعنى توحید و مبارزه با شرک را به این صورت بیان مى کند، نخستین دعوت من این است: جز خداوند یگانه یکتا را نپرستید (أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللّهَ).
و این نخستین تفصیل از دستورات این کتاب بزرگ است.
و دومین برنامه دعوتم این است که: من براى شما از سوى او نذیر و بشیرم (إِنَّنی لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ).
در برابر نافرمانى ها و ظلم و فساد و شرک و کفر، شما را بیم مى دهم، و از عکس العمل کارهایتان و مجازات الهى بر حذر مى دارم، و در برابر اطاعت و پاکى و تقوا شما را بشارت به سرنوشتى سعادتبخش مى دهم.
* * *
سومین اصل دعوتم این است: از گناهان خویش استغفار کنید ، و از آلودگى ها خود را شستشو دهید (وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ).
چهارمین اصل دعوتم این است که به سوى او باز گردید (ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ).
و پس از شستشوى از گناه و پاک شدن در سایه استغفار، خود را به صفات الهى بیارائید که بازگشت به سوى او چیزى جز اقتباس از صفات او نیست.
در واقع، چهار مرحله از مراحل مهم دعوت به سوى حق، در ضمن چهار جمله بیان شده است که، دو قسمت آن جنبه عقیدتى و زیربنائى دارد، و دو قسمت جنبه عملى و رو بنائى، قبول اصل توحید و مبارزه با شرک و قبول رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) دو اصل اعتقادى است.
و شستشوى از گناه و تخلق به صفات الهى که سازندگى را به تمام معنى از نظر عمل دربر دارد، دو دستور عملى قرآن است، و اگر درست بیندیشیم تمام محتواى قرآن، در این چهار بخش خلاصه مى شود، این فهرستی است براى همه قرآن و براى تمام محتواى این سوره.
آنگاه نتیجه هاى عملى موافقت یا مخالفت با این چهار دستور را چنین بیان مى کند:
هر گاه به این برنامه ها جامه عمل بپوشانید، خداوند تا پایان عمر شما را از زندگانى سعادتبخش این دنیا بهره مند و متمتع مى سازد (یُمَتِّعْکُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلى أَجَل مُسَمّىً).
و از آن بالاتر این که، به هر کس به اندازه کارش بهره مى دهد، و تفاوت مردم را در چگونگى عمل به این چهار اصل، به هیچ وجه نادیده نمى گیرد، بلکه به هر صاحب فضیلتى، به اندازه فضیلتش عطا مى کند (وَ یُؤْتِ کُلَّ ذی فَضْل فَضْلَهُ).
و اما اگر راه مخالفت را پیش گیرید، و در برابر این دستورهاى چهارگانه عقیدتى و عملى سرپیچى کنید، من از عذاب روز بزرگى بر شما بیمناکم همان روز که در دادگاه بزرگ عدل الهى حضور مى یابید (وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْم کَبیر)⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۱ الی۴)🔹 ✅چهار اصل مهم در دعوت انب
↩️به هر حال، بدانید هر کس باشید، و در هر مقام و منزلتى قرار گیرید، سرانجام بازگشت همه شما به سوى خدا است (إِلَى اللّهِ مَرْجِعُکُمْ).
و این جمله، اشاره به اصل پنجمى از اصول تفصیلى قرآن، یعنى مسأله معاد و رستاخیزق است.
اما هیچ گاه فکر نکنید: قدرت شما در برابر قدرت خدا اهمیتى دارد، یا مى توانید از فرمان او، و دادگاه عدالتش فرار کنید، و نیز تصور نکنید که: او نمى تواند استخوان هاى پوسیده شما را بعد از مرگ، جمع آورى کند، و لباس حیات و زندگى نوینى بر آن بپوشاند چرا که او بر همه چیز قادر و تواناست (وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْء قَدیرٌ).
* * *
نکته:
پیوند دین و دنیا
هنوز کم نیستند کسانى که، گمان مى کنند دین دارى فقط براى آباد ساختن سراى آخرت، و راحتى پس از مرگ است، و اعمال نیک توشه اى است براى سراى دیگر، و به نقش مذهب پاک و اصیل در زندگى این جهان به کلّى بى اعتنا هستند، و یا اهمیت کمى براى آن قائلند.
در حالى که، مذهب پیش از آن که سراى آخرت را آباد کند، آبادکننده سراى دنیا است، و اصولاً تا مذهب در این زندگى اثر نگذارد تأثیرى براى آن زندگى نخواهد داشت!
قرآن با صراحت این موضوع را در آیات بسیارى عنوان کرده است، و حتى گاه دست روى جزئیات مسائل گذاشته، چنان که در سوره نوح از زبان این پیامبر بزرگ(علیه السلام) خطاب به قومش مى خوانیم: فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفّاراً * یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً * وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوال وَ بَنینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنّات وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً: من به آنها گفتم: از گناهان خود استغفار کنید، و با آب توبه آنها را بشوئید که خدا آمرزنده است، تا برکات آسمان را پى در پى بر شما فرو فرستد، و با اموال و فرزندان، شما را یارى بخشد و باغ هاى سرسبز و نهرهاى آب جارى در اختیارتان قرار دهد .
بعضى، پیوند این مواهب مادى دنیا را با استغفار و شستشوى از گناه، منحصراً یک پیوند معنوى و ناشناخته مى دانند ، در حالى که دلیل ندارد براى همه اینها تفسیر ناشناخته کنیم.
چه کسى نمى داند که، دروغ، تقلّب، دزدى و فساد شیرازه زندگى اجتماعى را به هم مى ریزد؟
چه کسى نمى داند که ظلم و ستم و تبعیض و اجحاف، آسمان زندگى انسان ها را تیره و تار مى کند؟
و چه کسى در این حقیقت شک دارد که، با قبول اصل توحید و ساختن یک جامعه توحیدى بر اساس قبول رهبرى پیامبران، و پاک سازى محیط از گناه و آراستگى به ارزش هاى انسانى ـ یعنى همان چهار اصلى که در آیات فوق به آن اشاره شده ـ جامعه به سوى یک هدف تکاملى پیش مى رود و محیطى امن و امان، آکنده از صلح و صفا، آباد و آزاد به وجود مى آید؟
به همین دلیل، در آیات فوق، پس از ذکر این چهار اصل مى خوانیم: یُمَتِّعْکُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلى أَجَل مُسَمّىً: اگر این اصول را به کار بندید تا پایان عمر به طرز شایسته و نیکوئى بهره مند خواهید شد .
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۴۱)🔹 ♨️روز انتقام ظالمان: امام (ع) در این کلام حکیمانه به ظالمان هشدار
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۴۲)🔹
🌱نقش محبّت در زندگى:
امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه اشاره به آثار محبت و دوستى با مردم كرده مى فرمايد: «اظهار محبت و دوستى با مردم نيمى از عقل است»; (التَّوَدُّدُ نِصْفُ الْعَقْلِ).
تعبير به «نيمى از عقل» اشاره به اين است كه كارى است فوق العاده عاقلانه و منظور از «تودد» اين است كه كارهايى انجام دهد كه نشانه كمال محبت و دوستى باشد; در مشكلات به يارى آنها بشتابد و در برابر كارهاى ناروا به هنگام قدرت به جاى انتقام جويى عفو كند و با چهره گشاده با مردم روبه رو شود، در برابر آنها تواضع كند، سخنان آنها را بشنود و به آنها احترام بگذارد. مجموعه اين امور و مانند آن را «تودد» مى گويند كه آثار فراوانى دارد از جمله: دوستان زيادى در سايه تودد براى انسان پيدا مى شوند، اگر اهل كسب و تجارت باشد مشتريان او فراوان مى گردند و اگر مدير تشكيلاتى باشد افرادى كه در زيرمجموعه او هستند به او عشق مى ورزند و وظايف خود را به خوبى انجام مى دهند، چنانچه فرمانده لشگرى باشد افراد لشگر او سر بر فرمان او خواهند بود، اگر عالم و روحانى باشد مردم به او اقتدا مى كنند و ارشادات و نصايحش را به گوش جان مى پذيرند و چنانچه پدر و بزرگ تر خانواده باشد همسر و فرزندان به او علاقه مند مى شوند و محيط خانواده محيطى مملوّ از محبت و آرامش و همكارى خواهد بود و همچنين افراد ديگر در محيط ها و پست هاى ديگر. ولى به عكس اگر انسان در برابر مردم خشن باشد و با قيافه درهم كشيده روبه رو شود، بى اعتنايى كند، تكبر بورزد، نسبت به سرنوشت آنها بى اعتنا باشد و به تعبير قرآن «فَظّ غليظ القلب» باشد از اطراف او پراكنده مى شوند، در ميان جمع زندگى مى كند ولى تك و تنهاست. به گفته شاعر:
نهال دوستى بنشان كه كام دل به بار آرد * درخت دشمنى بركن كه رنج بى شمار آرد
در بحارالانوار از امام حسن عسکرى(علیه السلام) در ضمن مواعظ آن حضرت چنین نقل شده: «مَنْ کانَ الْوَرَعُ سَجِیَّتَهُ وَالْکَرَمُ طَبیعَتَهُ وَالْحِلْمُ خَلَّتَهُ کَثُرَ صَدیقُهُ وَالثَّناءُ عَلَیْهِ وَانْتَصَرَ مِنْ أعْدائِهِ بِحُسْنِ الثَّناءِ عَلَیْهِ; کسى که تقوا و ورع خوى و خصلت او باشد و جود و بخشش طبیعتش و حلم و بردبارى عادتش، دوستانش بسیار مى شوند و ثنا خوانانش فراوان و از این طریق بر دشمنانش پیروز مى گردد».(1)
البته نباید خوش رفتارى با مردم را با مسئله تملق و چاپلوسى اشتباه کرد که آن حساب جداگانه اى دارد و به یقین از صفات مذموم است.
مرحوم مغنیه مى گوید: بعضى از شارحان نهج البلاغه تعبیر به «نصف العقل» را چنین تفسیر کرده اند: «اَلْمُرادُ بِنِصْفِ الْعَقْلِ تَدْبیرُ الْمَعاشِ; منظور از نصف عقل تدبیر معاش است»(2) ولى به یقین این تفسیر، تفسیر تمام جمله امام(علیه السلام) نیست بلکه مى تواند بخشى از آن را تشکیل دهد، زیرا کسانى که خوش رفتارند در امر معاش و جلب شرکاى خود و مشتریان فراوان موفق تر خواهند بود.
مرحوم کلینى در کتاب کافى بابى تحت عنوان «التَّحَبُّبُ إلَى النّاسِ وَالتَّوَدُّدُ إِلَیْهِمْ» ذکر کرده و در ذیل آن احادیث متعددى از معصومین(علیهم السلام) آورده است. از جمله در حدیثى از پیغمبر خدا(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که مرد عربى از طایفه بنى تمیم خدمت پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آمد عرض کرد یا رسول الله توصیه اى به من بفرما! از جمله امورى که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود چنین بود: «تَحَبَّبْ إلَى النّاسِ یُحِبُّوکَ; به مردم اظهار محبت کن تا تو را دوست دارند».(3)
و نیز در حدیث دیگرى از همان حضرت نقل مى کند که فرمود: «ثَلاثٌ یُصْفینَ وُدَّ الْمَرْءِ لاِخیهِ الْمُسْلِمِ یَلْقاهُ بِالْبُشْرِ إذا لَقِیَهُ، وَیُوَسِّعُ لَهُ فِی الْمَجْلِسِ إذا جَلَسَ إلَیْهِ، وَیَدْعُوهُ بِأحَبِّ الاْسْماءِ إلَیْهِ; سه چیز است که اظهار محبت هرکسى را نسبت به برادر مسلمانش صفا مى بخشد: او را با چهره گشاده ملاقات کند و در مجلس که مى نشیند (هنگام ورود برادر مسلمانش) براى او جا باز کند و وى را به بهترین نام هایش خطاب نماید»(4). (5)
***
پی نوشت:
(1). بحارالانوار، ج 75، ص 379.
(2). فى ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 308 .
(3). کافى، ج 2، ص 642، ح 1.
(4). همان، ص 643، ح 3 .
(5). سند گفتار حکیمانه: صاحب کتاب مصادر نهج البلاغه مى نویسد: این جمله حکیمانه در غیر از نهج البلاغه به این صورت نقل شده: «التَّوَدُدُ إلَى النّاسِ نِصْفُ الْعَقْلِ» (اشاره به این که آنها از منابع دیگرى این کلام را به دست آورده اند) سپس اضافه مى کند که در ذیل کلام حکیمانه 143 مصادر آن خواهد آمد. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 123)
@Nahjolbalaghe2
🔲✨ امام سجاد صلوات الله علیه
عَجَباً کُلّ الْعَجَبِ لِمَنْ عَمِلَ لِدارِ الْفَناء وَ تَرَکَ دارَالْبقاء.
بسیار عجیب است از کسانی که برای این
دنیای زودگذر و فانی کار میکنند و خون دل میخورند ولی آخرت را که باقی و
ابدی است رها و فراموش کرده اند.
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣 سخت ترین ریاضت نفس
🎙استاد مسعود #عالی
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
أَلَا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ ۚ أَلَا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيَابَهُمْ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ ۚ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ
گاه باشید، آنها (براى نجوا،) سینه هاشان را در کنار هم قرار مى دهند، تا خود (و سخنان خویش) را از او [= پیامبر ]پنهان دارند. آگاه باشید، آنگاه که آنها لباسهایشان را به خود مى پیچند و خویش را در آن پنهان مى کنند، (خداوند) آنچه را پنهان مى کنند و آنچه را آشکار مى سازند مى داند. چرا که او، از اسرار درون سینه ها، آگاه است.
(هود/۵)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۱ الی۴)🔹 ✅چهار اصل مهم در دعوت انب
✨﴾﷽﴿✨
تفسیر سوره مبارکه هود آیه (۵)
🌧شأن نزول:
گر چه، بعضى از مفسران شأن نزول هائى براى این آیه ذکر کرده اند از جمله این که: آیه درباره اخنس بن شریقِ منافق نازل شده است، که مردى شیرین زبان و پشت هم انداز بود، و در برابر پیامبر(صلى الله علیه وآله) اظهار دوستى و محبت مى کرد، ولى در باطن عدوات مىورزید.(۱)
و نیز از امام باقر(علیه السلام) از جابر بن عبداللّه چنین نقل شده: گروهى از مشرکان، هنگامى که از برابر پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى گذشتند، سر خود را به زیر افکنده، حتى سر را با لباس خویش مى پوشاندند تا پیامبر(صلى الله علیه وآله) آنان را نبیند، این آیه درباره آنان نازل گشت.(۲)
تفسیر:
رفتار احمقانه
در هر حال، آیه به طور کلى اشاره به یکى از کارهاى احمقانه دشمنان اسلام و پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى کند، که با استفاده از روش نفاق آمیز و دورکشى از حق مى خواستند ماهیت خود را از نظرها پنهان سازند تا گفتار حق را نشنوند.
لذا مى گوید: آگاه باشید آنها عداوت پیامبر را در دل مخفى مى دارند، و سرها را به زیر افکنده، سینه را به جلو خم مى کنند، تا خود را از نظر او پنهان دارند (أَلا إِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِیَسْتَخْفُوا مِنْهُ).
براى فهم دقیق معنى آیه، باید مفهوم جمله یَثْنُون به درستى روشن شود.
یَثْنُون از ماده ثنى (بر وزن سنگ)، در اصل به معنى نزدیک ساختن قسمت هاى مختلف چیزى به یکدیگر است، مثلاً در مورد تا کردن لباس و پارچه گفته مى شود: ثَنى ثَوْبَهُ و این که به دو نفر إِثْنان گفته مى شود، به خاطر آن است که یکى را در کنار دیگر قرار مى دهیم، و اگر به مداحى کردن ثناخوانى گفته مى شود، به خاطر آن است که صفات برجسته طرف را یکى پس از دیگرى مى شمرند.
این ماده، به معنى خم شدن، نیز آمده است; چرا که انسان با این کار قسمت هائى از بدن خود را به یکدیگر نزدیک مى سازد.
و نیز، به معنى در دل گرفتن کینه و عداوت آمده است; چرا که با این کار، انسان عداوت شخص یا چیزى را به دل نزدیک مى سازد.
این تعبیر در ادبیات عرب دیده مى شود که: إِثْنَوْنِى صَدْرُهُ عَلَى الْبَغْضاء: او کینه مرا به دل گرفت .(۳)
با توجه به آنچه ذکر شد، چنین به نظر مى رسد: تعبیر فوق، ممکن است اشاره به هر گونه مخفى کارى ظاهرى و باطنى دشمنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) باشد، که از یکسو با در دل داشتن کینه و عداوتش در ظاهر با زبان شیرین اظهار دوستى مى کردند.
و از سوى دیگر، به هنگام گفتگو با یکدیگر، سرها را به هم نزدیک و سینه ها را به عقب داده، و حتى لباس ها را به سر مى کشیدند، که بدگوئى ها و توطئه ها را به صورت مرموزى به یکدیگر برسانند، تا کسى از راز آنها آگاه نشود.
لذا قرآن بلافاصله اضافه مى کند: آگاه باشید! آنها هنگامى که خود را در جامه هاشان پنهان مى دارند، (تا اسرار خود را مخفى دارند باید بدانند) پروردگار پنهان و آشکار آنان را مى داند (أَلا حینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیابَهُمْ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ).
چرا که او از اسرار درون سینه ها آگاه است (إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
بنابراین کارى از پیش نخواهند برد و هر زمان لازم باشد خداوند پیامبرش را از توطئه آنها آگاه خواهد نمود.
* * *
۱ ـ بحار الانوار ، جلد ۹، صفحات ۱٠۲ و ۱٠۳ ـ مجمع البیان ، ذیل آیه مورد بحث.
۲ ـ بحار الانوار ، جلد ۹، صفحه ۱٠۳ و جلد ۱۸، صفحه ۲۳۷ ـ مجمع البیان ، ذیل آیه مورد بحث ـ تفسیر عیاشى ، جلد ۲، صفحه ۱۳۹ (چاپخانه علمیّه).
۳ ـ به تاج العروس ، مجمع البیان ، المنار و مفردات راغب مراجعه شود.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۵۷)🔹 ✉️ از نامه هاى امام(عليه السلام) به اهل کوفه است که هنگام حرکت از
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح نامه (۵۸)🔹
🔴ماجراى صفين در چند جمله:
همان گونه که از عنوان نامه پيداست هدف امام(عليه السلام) اين بوده که مسأله جنگ صفين و اهداف آتش افروزان و نتايج آن را در بيانى فشرده و کوتاه ذکر کند.
از اين رو در آغاز مى فرمايد: «آغاز کار اين بود که ما با اهل شام روبه رو شديم و ظاهر (آنها) چنين بود که پروردگار ما يکى، پيامبر ما يکى و دعوت ما به اسلام، يکى است»; (وَکَانَ بَدْءُ أَمْرِنَا أَنَّا الْتَقَيْنَا وَالْقَوْمُ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، وَالظَّاهِرُ أَنَّ رَبَّنَا وَاحِدٌ، وَنَبِيَّنَا وَاحِدٌ، وَدَعْوَتَنَا فِي الاِْسْلاَمِ وَاحِدَةٌ).
تعبير به «ظاهر» اشاره لطيفى به اين معناست که بسيارى از گردانندگان اين صحنه و سردمداران آن اعتقادى به خدا و اسلام و نبوت پيغمبر نداشتند; ولى امام به ظاهر حال آنها در اينجا قناعت مى کند در حالى که در بعضى موارد ديگر که شرايط اقتضا مى کرده با صراحت در اين باره سخن گفته است; همان گونه که در ذيل نامه 16 حضرت مى فرمايد: «فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا وَلَکِنِ اسْتَسْلَمُوا وَأَسَرُّوا الْکُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَيْهِ أَظْهَرُوهُ; سوگند به آن کسى که دانه را (در زير خاک) شکافته و انسان را آفريده دشمنان ما اسلام را نپذيرفته بودند، بلکه ظاهراً اظهار اسلام مى کردند و کفر را در سينه پنهان مى داشتند، لذا هنگامى که ياورانى بر ضد اسلام يافتند نشانه هاى کفر خود را آشکار ساختند».
سپس در ادامه سخن مى افزايد: «ما چيزى بيش از اين (ظاهر حال) در ايمان به خدا و تصديق به پيامبر از آنها نمى خواستيم و آنها هم چيزى بيشتر، از ما تقاضا نداشتند و در همه چيز (ظاهرا) يکسان بوديم تنها اختلاف ما درباره خون عثمان بود در حالى که از آن برىء بوديم (و دست ما هرگز به آن آلوده نشده بود)»; (وَلاَ نَسْتَزِيدُهُمْ فِي الاِْيمَانِ بِاللهِ وَالتَّصْدِيقِ بِرَسُولِهِ وَلاَ يَسْتَزِيدُونَنَا: الاَْمْرُ وَاحِدٌ إِلاَّ مَا اخْتَلَفْنَا فِيهِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ، وَنَحْنُ مِنْهُ بَرَاءٌ).
به اين ترتيب امام مى خواهد تنها نقطه اختلاف را که انگيزه اصلى جنگ بود روشن سازد تا مقدمه اى براى گفتارش در بحث بعد باشد.
آن گاه در ادامه سخن مى فرمايد: «ما به آنها گفتيم: بياييد امروز به فرو نشاندن آتش فتنه و جنگ و آرام ساختن مردم مشکل را درمان کنيم به چيزى که ممکن است پس از اين به دست نيايد، تا امر خلافت محکم و جمعيت مسلمانان متحد گردند و قدرت پيدا کنيم حق را در جاى خود قرار دهيم (و مجرم را به کيفر رسانيم)»; (فَقُلْنَا: تَعَالَوْا نُدَاوِ مَا لاَ يُدْرَکُ الْيَوْمَ بِإِطْفَاءِ النَّائِرَةِ، وَتَسْکِينِ الْعَامَّةِ حَتَّى يَشْتَدَّ الاَْمْرُ وَيَسْتَجْمِعَ، فَنَقْوَى عَلَى وَضْعِ الْحَقِّ مَوَاضِعَهُ).
اين يک سخن کلامى بسيار منطقى و منصفانه است و مضمون آن اين است که به هنگام اختلاف و درگيرى مسلمانان با يکديگر، احقاق حقوق ناممکن است. شما (معاويه و شاميان) از يک سو بيعت مرا نپذيرفتيد و شکاف در صفوف مسلمانان ايجاد کرديد، از سوى ديگر از من مى خواهيد قاتلان عثمان را مجازات کنم. اگر حکومت من را مى پذيريد چرا در آن داخل نمى شويد و اگر قبول نداريد چگونه چنين کارى را از من انتظار داريد؟
اضافه بر اين، مسأله اى مثل مجازات قاتلان عثمان که در واقع طيف وسيع و گسترده اى بودند در صورتى امکان پذير است که حکومت اسلامى کاملا مقتدر و نيرومند باشد و اين کار در حالى که در برابر ما اسلحه کشيده ايد و آماده پيکار هستيد امکان ندارد.
مسأله شورش بر ضد عثمان و قتل او بر خلاف آنچه بعضى مى پندارند مسأله اى بسيار ريشه دار بود و جمعى از صحابه و گروه هاى محروم اجتماع با تمام قدرت در آن شرکت داشتند.
شاهد اين سخن مطلبى است که «دينورى» در اخبارالطوال نقل کرده است که معاويه نامه اى شيطنت آميز براى تشويق مردم به جنگ صفين نوشت و آن را با ابومسلم خولانى که به اصطلاح از عابدان اهل شام بود به امام فرستاد. مضمون نامه اين بود که اگر قاتلان عثمان را به ما بسپارى و آنها را به قتل برسانيم حتماً با تو بيعت مى کنيم در غير اين صورت نزد ما چيزى جز شمشير نخواهى داشت و به خدا سوگند قاتلان عثمان را در دريا و صحرا تعقيب مى کنيم تا آنها را به قتل برسانيم يا خودمان در اين راه کشته شويم.
هنگامى که ابومسلم اين نامه را به امام رساند امام به مسجد آمد در حالى که مردم خبردار شده و حدود ده هزار نفر مسلح اجتماع کرده بودند و همه فرياد مى زدند: «کُلُّنا قَتَلَةُ عُثْمان; همه ما قاتلان عثمانيم»و به همين دليل امام(عليه السلام) در خطبه 168 در پاسخ جمعى از صحابه که از او خواستند تکليف قاتلان عثمان را روشن سازد فرمود:⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۵۸)🔹 🔴ماجراى صفين در چند جمله: همان گونه که از عنوان نامه پيداست هدف اما
↩️«يَا إِخْوَتَاهُ! إِنِّي لَسْتُ أَجْهَلُ مَا تَعْلَمُونَ، وَلکِنْ کَيْفَ لِي بِقُوَّة وَالْقَوْمُ الْمُجْلِبُونَ عَلَى حَدِّ شَوْکَتِهِمْ، يَمْلِکُونَنَا وَلاَ نَمْلِکُهُمْ; برادران من! از آنچه شما مى دانيد من بى اطلاع نيستم; ولى چگونه مى توانم (در شرايط فعلى) قدرت بر اين کار را (مجازات قاتلان عثمان) به دست آورم؟ آنان (کسانى که بر عثمان شوريدند) همچنان بر قدرت و شوکت خويش باقى اند و (در حال حاضر) بر ما مسلّط اند و ما بر آن ها سلطه اى نداريم».
از اينجا روشن مى شود که معاويه با اطلاع از اين امور مى خواست مسأله بيعت کردن را به امر محال موکول کند; امرى که ظاهرش عوام فريبانه و باطنش نافرمانى شيطنت آميز بود.
سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن پاسخ آنها را به اين دعوت مسالمت آميز و عاقلانه و منصفانه چنين بيان مى فرمايد: «آنها گفتند: ما مى خواهيم اين درد را با دشمنى و جنگ درمان کنيم، آرى آنها (از پيشنهاد من درباره اقدام مسالمت آميز) سر باز زدند تا جنگ بال هاى خود را گشود و استقرار يافت، شعله هايش بالا گرفت و شديد شد»; (فَقَالُوا: بَلْ نُدَاوِيهِ بِالْمُکَابَرَةِ فَأَبَوْا حَتَّى جَنَحَتِ الْحَرْبُ وَ رَکَدَتْ، وَ وَقَدَتْ نِيرَانُهَا وَحَمِشَتْ).
آرى نتيجه اين لجاجت و پافشارى بر مخالفت، روشن شدن آتش جنگ بى سابقه اى در اسلام بود که خون ده ها هزار نفر از مسلمانان در آن ريخته شد و در واقع فداى هوس هاى معاويه و يارانش شدند.
آن گاه امام در ادامه اين سخن مى فرمايد: «هنگامى که جنگ، دندانش را در بدن ما و آنها فرو برد و چنگال هايش را در وجود ما و آنها وارد کرد، به آنچه ما آنها را به سوى آن دعوت کرده بوديم پاسخ مثبت دادند (که جنگ را رها کنيم و به گفتوگو بنشينيم) ما نيز درخواست آنها را پذيرفتيم و به سوى آنچه از ما طلب کردند شتافتيم»; (فَلَمَّا ضَرَّسَتْنَا وَإِيَّاهُمْ، وَ وَضَعَتْ مَخَالِبَهَا فِينَا وَ فِيهِمْ، أَجَابُوا عِنْدَ ذَلِکَ إِلَى الَّذِي دَعَوْنَاهُمْ إِلَيْهِ، فَأَجَبْنَاهُمْ إِلَى مَا دَعَوْا، وَسَارَعْنَاهُمْ إِلَى مَا طَلَبُوا).
اين سخن اشاره به زمانى است که آنها از جنگ خسته شدند و فريب هاى معاويه براى آنها آشکار شد و قرآن ها را بر سر نيزه ها کردند و از ما خواستند دست از جنگ برداريم و به حکم قرآن روى آوريم.
سپس مى افزايد: «(اين وضع ادامه داشت) تا اينکه حجت بر آنها روشن شد و عذرشان (براى جنگ که همان مطالبه خون عثمان بود) قطع گرديد (و پايان يافت)»; (حَتَّى اسْتَبَانَتْ عَلَيْهِمُ الْحُجَّةُ، وَانْقَطَعَتْ مِنْهُمُ الْمَعْذِرَةُ).
نکته مهم اين است که معاويه و اطرافيان و حاميانش براى حفظ منافع نامشروع خود در شام تبليغات زيادى بر ضد على(عليه السلام) و يارانش انجام داده بودند که آنها اهل نماز نيستند و براى قرآن احترامى نمى بينند و قاتلان اصلى عثمان را در ميان خود حفظ کرده اند و هدفشان پايمال کردن خون عثمان است. باطل بودن اين تبليغات دروغين، در ميدان جنگ صفين تدريجاً آشکار شد; جنگى که حدود هيجده ماه به طول انجاميد. در اين مدت سخنان زيادى ميان آن ها رد و بدل شد و شاميان اعمال ياران على(عليه السلام) را مى ديدند که اهل نماز و راز و نياز شبانه با خدا هستند; آب را معاويه بر روى لشکر على بسته بود; ولى به هنگام سلطه آن حضرت و يارانش بر آب مقابله به مثل نکردند و آب را به روى آنها گشودند، کسى از آنها نسبت به قتل عثمان اظهار شادى نمى کرد و مخصوصاً وقتى قتل عمار ياسر به دست لشکريان معاويه انجام شد و پيغمبر در حديث معروف خود فرموده بود: «اى عمار تو را گروهى ظالم و طغيان گر مى کشند» اين نيز سندى براى حقانيت اميرمؤمنان و يارانش محسوب مى شد. حلقه آخر اين ماجرا اين بود که وقتى شاميان ناتوان شدند و فرياد بر آوردند که بر زن و فرزند ما رحم کنيد و دست از جنگ برداريد و داورى قرآن را بپذيريد، على و يارانش آن را پذيرفتند و به اين ترتيب حجت بر آنها تمام شد و در پيشگاه خدا عذرى نداشتند.
امام(عليه السلام) در ادامه مى فرمايد: «کسانى که پايبند به اين حقايق بودند خداوند آنها را از هلاکت نجات داد و کسانى که لجاجت و پافشارى کردند پيمان شکنانى بودند که خدا پرده بر قلبشان افکنده بود و حوادث ناگوار بر سر آنها سايه انداخت»; (فَمَنْ تَمَّ عَلَى ذَلِکَ مِنْهُمْ فَهُوَ الَّذِي أَنْقَذَهُ اللهُ مِنَ الْهَلَکَةِ، وَمَنْ لَجَّ وَ تَمَادَى فَهُو الرَّاکِسُ الَّذِي رَانَ اللهُ عَلَى قَلْبِهِ، وَصَارَتْ دَائِرَةُ السَّوْءِ عَلَى رَأْسِهِ)⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️«يَا إِخْوَتَاهُ! إِنِّي لَسْتُ أَجْهَلُ مَا تَعْلَمُونَ، وَلکِنْ کَيْفَ لِي بِقُوَّة وَالْقَوْمُ
↩️گرچه بعضى از شارحان نهج البلاغه اين چند جمله را اشاره به خوارج نهروان مى دانند که پس از روبه رو شدن با سپاه امام و شنيدن اندرزهاى آن حضرت، گروه زيادى از آنها متنبّه شدند و از راه ضلالت باز گشتند و به لشکر امام پيوستند و گروهى بر لجاجت خود باقى ماندند و در آن ميدان به هلاکت رسيدند; ولى با توجّه به آغاز اين نامه که صريحاً از اهل شام و داستان صفين سخن مى گويد و عنوانى که سيّد رضى نيز براى آن انتخاب کرده، اين احتمال بسيار بعيد به نظر مى رسد و به هيچ وجه پذيرفتنى نيست و بعيد نمى دانيم که اين تعبيرات اشاره به اين باشد که گروهى از لشکر شام بعد از آشکار شدن دورغ هاى معاويه و طرفداران او درباره على(عليه السلام) و سپاه آن حضرت، از معاويه بريدند و به لشکر امام پيوستند، هرچند گروه بيشترى لجاجت کردند و بر انحرافات خود پافشارى کردند.
شاهد اين سخن مطلبى است که در شرح خطبه 55 از شرح نهج البلاغه مرحوم علاّمه شوشترى نقل کرده ايم که فهرستى از نام کسانى را که در جنگ صفين به امام پيوستند ارائه مى دهد و از جماعتى از قاريان قرآن و افراد سرشناسى که از معاويه بريدند و به سوى امام آمدند سخن مى گويد.
به اين ترتيب امام(عليه السلام) با اين نامه کوتاه و در عين حال بسيار گويا حقايق مربوط به جنگ صفين را براى تمام کسانى که در بلاد مختلف اسلام مى زيستند بيان فرمود و با آنها اتمام حجت کرد و در واقع جلوى سم پاشى اطرافيان معاويه و طرفداران او را گرفت.
اين نکته نيز شايان ذکر است که علاّمه شوشترى به دلايل ناموجهى در اصل صدور اين نامه از امام ترديد کرده است; دلايل ضعيفى که پاسخ آن روشن است در حالى که فصاحت و بلاغت حاکم بر اين نامه تفاوتى با ساير نامه ها ندارد و بسيار جالب و حساب شده است و ما متأسفيم که اين محقق بزرگوار گاه گرفتار چنين لغزش هايى مى شود.
@Nahjolbalaghe2
🕌 گناه و مهلت توبه
عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً أُجِّلَ مِنْ غُدْوَةٍ إِلَى اللَّيْلِ فَإِنِ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ لَمْ يُكْتَبْ عَلَيْهِ
امام صادق علیه السّلام :
بنده چون گناهى کند از بامداد تا شب مهلت دارد، پس اگر آمرزش خواست (آن گناه) بر او نوشته نشود.
📝شـــرح:
در روایتی دیگر آمده است که چون کسى گناهى کند هفت ساعت مهلت دارد و در این حدیث از صبح تا شب مهلتش ذکر شده است و براى جمع میان دو حدیث علامه مجلسى (ره) فرماید: یعنى به اندازه این مدت، و ممکن است مدت این مهلت نسبت به اشخاص و حالات و گناهان متفاوت باشد یا مقصود از (((غدوة))) و بامداد پیش از ظهر باشد و مقصود از شب نزدیکهاى شب.
📜اصول کافى جلد 4
#گناه
#استغفار
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
1_751067308.mp3
783.8K
#استاد_عالی
🔖راه گرفتن حاجات سنگین
■کارسازترین توسل
توسل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ❇️
#حضرت_فاطمه زهرا سلام الله علیها
👈راه گرفتن حاجت سنگین با توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
۞ وَمَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا ۚ كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ
هیچ جنبنده اى در زمین نیست مگر این که روزى او بر خداست. او قرارگاه و محلّ نقل و انتقالشان را مى داند. همه اینها در کتاب مبین (لوح محفوظ) ثبت است.
(هود/۶)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ تفسیر سوره مبارکه هود آیه (۵) 🌧شأن نزول: گر چه، بعضى از مفسران شأن نزول هائى براى این آیه
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیه (۶)🔹
✅همه میهمان اویند!
در آخرین آیه اى که گذشت، اشاره اى به وسعت علم پروردگار و احاطه او به اسرار نهان و آشکار شده بود، آیه مورد بحث، در حقیقت دلیلى براى آن محسوب مى شود; چرا که از روزى دادن خداوند به همه موجودات سخن مى گوید، همان کارى که بدون احاطه علمى کامل به همه جهان امکان پذیر نیست!
نخست مى گوید: هیچ دابّه اى در روى زمین نیست، مگر این که رزق و روزى آن بر خدا است، قرارگاه او را مى داند، و از نقاطى که از قرارگاهش به آن منتقل مى شود (نیز) باخبر است و در هر جا باشد روزیش را به او مى رساند (وَ ما مِنْ دَابَّة فِی الأَرْضِ إِلاّ عَلَى اللّهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها).
تمام این حقائق، با همه حدود و مرزهایش در کتاب مبین و لوح محفوظ علم خداوند ثبت است (کُلٌّ فی کِتاب مُبین).
براى فهم معنى آیه نکات زیر را مورد توجه قرار مى دهیم:
۱ ـ گر چه دابّة از ماده دبیب به معنى آهسته راه رفتن، و قدم هاى کوتاه برداشتن است، ولى از نظر مفهوم لغوى، هر گونه جنبنده اى را شامل مى شود، اما گاهى به خصوصِ اسب و یا هر حیوان سوارى اطلاق مى گردد، بنابراین آیه مورد بحث، تمام موجودات زنده و همه جنبندگان را شامل است.
۲ ـ رزق به معنى عطاء و بخشش مستمر است، و از آنجا که روزى الهى عطاى مستمر او به موجودات است، به آن رزق گفته مى شود.
این نکته نیز لازم به تذکر است که، مفهوم آن تنها در نیازهاى مادى خلاصه نمى شود، بلکه هر گونه عطاى مادى و معنوى را شامل مى گردد، لذا مى گوئیم: أَللّهُمَّ ارْزُقْنِى عِلْماً تامّاً: خداوندا علم کامل به من روزى کن و یا مى گوئیم: أَللّهُمَّ ارْزُقْنِى الشَّهادَةَ فِى سَبِیْلِکَ: خداوندا شهادت در راهت را نصیب من بگردان .
البته، در آیه مورد بحث، ممکن است نظر بیشتر روى ارزاق مادى بوده باشد، هر چند اراده مفهوم عام، نیز چندان بعید نیست.
۳ ـ مُسْتَقَر در اصل، به معنى قرارگاه است; زیرا ریشه این لغت از ماده قُرّ (بر وزن حُرّ) به معنى سرما ى شدید مى باشد، که انسان و موجودات زنده را خانه نشین مى کند، به همین جهت به معنى سکون و توقف نیز آمده است.
مُسْتَوْدَع و ودیعه از یک ماده است، و در اصل، به معنى رها کردن چیزى است.
و از آنجا که امور ناپایدار رها مى شوند، و به حالت اول باز مى گردند، به هر امر ناپایدار، مُسْتَوْدَع گفته مى شود، ودیعه را نیز به خاطر این که، سرانجام باید محل خود را رها کند، و به صاحب اصلى باز گردد ودیعه گفته اند.
در حقیقت آیه فوق، مى گوید: تصور نشود خداوند تنها به جنبندگانى که در جایگاه اصلى قرار دارند، روزى مى بخشد، و به اصطلاح سهمیه آنها را در خانه هایشان مى آورند، بلکه هر کجا باشند و در هر وضع و شرائطى قرار گیرند، سهم روزى آنها را به آنان مى بخشد; چرا که هم جایگاه اصلى آنان را مى داند، و هم از تمام نقاطى که به آن نقل و مکان مى کنند، باخبر است.
از حیوانات غول پیکر دریائى گرفته، تا جنبندگان بسیار کوچکى که به زحمت به چشم دیده مى شوند، هر یک مناسب حالشان آنچه را لازم دارند مقرر کرده است.
این روزى به اندازه اى حساب شده و مناسب حال موجودات است که، از نظر کمیت و کیفیت کاملاً منطبق بر خواسته ها و نیازهاى آنها است، حتى غذاى کودکى که در رحم مادر است، هر ماه بلکه هر روز، با ماه و روز دیگر تفاوت دارد، هر چند ظاهراً یک نوع بیشتر نیست، و نیز کودک در دوران شیرخوارگى با این که ظاهراً ماه هاى پى در پى غذاى واحدى دارد، اما ترکیب این شیر هر روز با روز دیگر متفاوت است!.
۴ ـ کِتاب مُبین به معنى نوشته آشکار است، و اشاره به مرحله اى از علم وسیع پروردگار مى باشد، که گاهى از آن تعبیر به لوح محفوظ مى شود.
ممکن است این تعبیر، اشاره به آن باشد که، هیچ کس نباید براى به دست آوردن روزى خود کمترین نگرانى به خویش راه دهد، و تصور کند ممکن است در گرفتن سهم خویش، به اصطلاح، از قلم بیفتد; چرا که نام همگى در کتاب آشکارى ثبت است، کتابى که همه را احصاء کرده و آشکارا بیان مى کند.
آیا اگر در یک مؤسسه، نام تمام کارمندان و کارکنان در دفترى به روشنى ثبت شده باشد احتمال از قلم افتادن کسى مى رود؟!
نکته:
تقسیم ارزاق و تلاش براى زندگى
در مورد رزق بحث هاى مهمى است، که قسمتى از آن را در اینجا از نظر مى گذرانیم:
۱ ـ رزق
همان گونه که گفتیم در لغت به معنى بخشش مستمر و متداوم است، اعم از مادّى یا معنوى، بنابراین، هر گونه بهره اى را که خداوند نصیب بندگان مى کند، از مواد غذائى، مسکن و پوشاک، و یا علم و عقل و فهم و ایمان و اخلاص، به همه اینها رزق گفته مى شود، و آنها که مفهوم این کلمه را محدود به جنبه هاى مادى مى کنند، توجه دقیق به موارد استعمال آن ندارند.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیه (۶)🔹 ✅همه میهمان اویند! در آخرین آیه اى که گذشت، اشاره اى به وس
↩️قرآن درباره شهیدان راه حق مى گوید: بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون: آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزى مى برند روشن است روزى شهیدان، آن هم در جهان برزخ، نعمتهاى مادى نیست، بلکه همان مواهب معنوى است، که حتى تصورش براى ما در این زندگى مادى مشکل است.
* * *
۲ ـ تأمین نیازمندى ها
مسأله تأمین نیازمندى هاى موجودات زنده، و به تعبیر دیگر رزق و روزى آنها، از جالب ترین مسائلى است که با گذشت زمان و پیشرفت علم، پرده از اسرار آن برداشته مى شود، و صحنه هاى شگفت انگیز تازه اى از آن، به وسیله علم فاش مى گردد.
در گذشته، همه دانشمندان در فکر بودند، اگر در اعماق دریاها موجودات زنده اى وجود داشته باشد، غذاى آنها از چه راهى تأمین مى شود; زیرا ریشه اصلى غذاها به نباتات و گیاهان باز مى گردد، که آن هم نیازمند به نور آفتاب است، و در اعماق بیش از ۷٠٠ متر مطلقاً نورى وجود ندارد، و یک شب تاریک ابدى بر آن سایه افکنده است.
ولى به زودى روشن شد، نور آفتاب، گیاهان ذره بینى را در سطح آب، و در بستر امواج پرورش مى دهد، و هنگامى که مرحله تکاملى خود را پیمود، همچون میوه رسیده اى، به اعماق دریا فرو مى رود، و سفره نعمت را براى موجودات زنده ژرفناى آب فراهم مى سازند.
از سوى دیگر، بسیارند پرندگانى که از ماهیان دریا تغذیه مى کنند، حتى انواعى از شب پره وجود دارد، که در ظلمت شب، همچون یک غوّاص ماهر به اعماق آب فرو مى رود، و صید خود را که با امواج مخصوص رادار مانندى، که از بینى آنها بیرون فرستاده مى شود شناسائى و نشانه گیرى کرده، بیرون مى آورد.
روزىِ بعضى از انواع پرندگان، در لابلاى دندان هاى پاره اى از حیوانات عظیم الجثه دریا نهفته شده! این حیوانات که پس از تغذیه از حیوانات دریائى دندان هایشان احتیاج به یک خلال طبیعى ! دارد، به ساحل مى آیند، دهانشان را که بى شباهت به غار کوچکى نیست باز نگه مى دارند، آن گروه از پرندگان که روزیشان در اینجا حواله شده است، بدون هیچ گونه وحشت و اضطراب وارد این غار مى شوند، و به جستجوى روزى خویش، در لابلاى دندان هاى حیوان غول پیکر مى پردازند، هم شکمى از این غذاى آماده، از عزا در مى آورند، و هم حیوان را از این مواد مزاحم راحت مى سازند، و هنگامى که برنامه هر دو پایان پذیرفت، و آنها به خارج پرواز کردند، حیوان با احساس آرامش، دهان را به روى هم مى گذارد، و به اعماق آب فرو مى رود!
راستى طرز روزى رساندن خداوند به موجودات مختلف، حیرت انگیز است، از جنینى که در شکم مادر قرار گرفته، و هیچ کس به هیچ وجه در آن ظلمت کده اسرارآمیز به او دسترسى ندارد، تا حشرات گوناگونى که در اعماق تاریک زمین، و لانه هاى پرپیچ و خم، و در لابلاى درختان و بر فراز کوه ها و در قعر دره ها زندگى دارند، هیچ کدام از دیدگاه علم او هرگز مخفى و پنهان نیستند، و همان گونه که قرآن مى گوید: خداوند، هم جایگاه و آدرس اصلى آنها را مى داند، و هم محل سیار آنان را، هر جا باشند روزى آنان را به آنان حواله مى کند.
جالب این که، در آیات فوق، به هنگام بحث از روزى خواران تعبیر به دابه و جنبنده شده است، و این اشاره لطیفى به مسأله رابطه انرژى و حرکت است.
مى دانیم، هر جا حرکتى وجود دارد نیازمند به ماده انرژى زا است، یعنى ماده اى که منشأ حرکت گردد، قرآن نیز، در آیات مورد بحث مى گوید: خدا به تمام موجودات متحرک روزى مى بخشد!
و اگر حرکت را به معنى وسیعش تفسیر کنیم، گیاهان را هم در بر مى گیرد، زیرا آنها نیز یک حرکت بسیار دقیق و ظریف در مسیر نمو دارند، به همین دلیل در فلسفه ما، یکى از اقسام حرکت را مسأله نمو شمرده اند.
* * *
۳ ـ روزى تا پایان عمر
آیا روزى هر کس از آغاز تا پایان عمر تعیین شده، و خواه ناخواه به او مى رسد؟ یا این که باید به دنبال آن رفت، و به گفته شاعر: شرط عقل است جستن از درها !
بعضى از افراد سست و بى حال، به اتکاء تعبیراتى همانند آیه فوق، یا روایاتى که روزى را مقدر و معین معرفى مى کند، فکر مى کنند: لزومى ندارد که انسان براى تهیه معاش زیاد تلاش کند; چرا که روزى مقدر است، و در هر حال به انسان مى رسد، و هیچ دهان بازى بدون روزى نمى ماند!
این چنین افراد نادان، که شناختشان درباره دین و مذهب فوق العاده سست و ضعیف است، بهانه به دست دشمنان مى دهند، که مذهب، عاملى است براى تخدیر، رکود اقتصادى و خاموش کردن فعالیت هاى مثبت زندگى، و تن در دادن به انواع محرومیت ها، به عذر این که، اگر فلان موهبت نصیب من نشده، حتماً روزى من نبوده، اگر روزى من بود، بدون چون و چرا به من مى رسید، و این فرصت خوبى به دست استثمارگران مى دهد، که هر چه بیشتر خلق هاى محروم را بدوشند، و آنها را از ابتدائى ترین وسائل زندگى محروم سازند.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه (۵۵)🔹 ✅خويشتندارى امام (عليه السلام) از جنگ: اين سخنان را امام (عليه السل
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح خطبه (۵۶)🔹
✅ما در رکاب رسول خدا مخلصانه مى جنگيديم!
«ابن ميثم بحرانى» در شرح خود نخست به قسمتى از اين خطبه اشاره مى کند که در کلام «سيد رضى»(قدس سره) نيامده و توجه به آن در فهم محتواى اين خطبه بسيار مؤثّر است; او مى گويد: بعضى نقل کرده اند که اين خطبه را امام(عليه السلام) زمانى ايراد فرمود: که مردم خواهان صلح با لشکر معاويه شدند (در حالى که امام (عليه السلام) قلباً مخالف بود و اگر فشار شديد گروهى بى خبر نبود هرگز تن به آن نمى داد). امام (عليه السلام) در ابتداى سخنش چنين فرمود: اين گروه، هرگز به سوى حق باز نمى گردند و دعوت به سوى توحيد و عدالت را پذيرا نمى شوند تا زمانى که در ميدان نبرد آماج تيرها شوند و لشکرها پشت سر هم به آنها هجوم برند; و تازمانى که مقدّمه لشکر و سپس دنباله آن آنها را تيرباران کنند و تا زمانى که لشکرها پى درپى به شهرهاى آنها حمله ور شوند و سواران از هر طرف به اراضى آنان هجوم آوردند; و آبگاه و چراگاه آنها به خطر بيفتد و از درّه ها (و کوهها) به آنان حمله کنند (آرى زمانى تسليم حق مى شوند که) گروهى پاکباز و پراستقامت که شهادت شهيدانشان عزم آنها را بر طاعت خدا و علاقه آنها را به لقاءالله و شهادت در راه او افزون کند به مقابله با آنان برخيزند.
بنابراين دست دوستى به سوى اين قوم تبهکار دراز کردن و تسليم صلح شدن جز ناکامى و شکست ثمره اى ندارد، چرا که آنان نه منطق صلح را مى فهمند و نه با واژه هاى محبت و دوستى آشنا هستند. تنها با منطق زور و قدرت بايد با آنان سخن گفت; حوادث آينده صفين نيز نشان داد که مطلب درست همان است که امام(عليه السلام) مى فرمود، آرى آنها هنگامى به عمق کلمات امام رسيدند و از پيشنهاد خود پشيمان گشتند که کار از کار گذشته بود.
به هر حال امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن، گفتار بالا را بيان کرد تا به آنها بفهماند رمز پيروزى مسلمانان نخستين چه بود. و دليل شکست کوفيان چيست؟
فرمود: «ما در رکاب رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) (مخلصانه مى جنگيديم و در راه پيشبرد اهداف آن حضرت گاه) پدران و فرزندان و برادرها و عموهاىِ خود را از پاى درمى آورديم. (وَلَقَدْ کُنّا مَعَ رَسُولِ اللهِ(صلى الله عليه وآله وسلم) نَقْتُلُ آباءَنا وَ اَبْناءَنا وَ اِخْوانَنا وَاَعْمامَنا).
اشاره به اين که در راه خدا گاه لازم مى شود، عزيزترين افراد در نظر انسان که سدّ راه هستند، برداشته شوند و در اين راه فدا گردند و در واقع اشاره است به آيه شريفه: (قُلْ اِنْ کانَ آباءُکُمْ وَ اَبْناءُکُمْ وَ اِخْوانُکُمْ وَ اَزْواجُکُمْ وَ عَشِيْرَتُکُمْ وَ اَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَونَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها اَحَبَّ اِلَيْکُمْ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهاد فى سَبِيْلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّى يَأْتِىَ اللهُ بِاَمْرِهِ); «بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قبيله شما و اموالى که به دست آورده ايد و تجارتى که از کساد شدنش مى ترسيد و خانه هايى که به آن علاقه داريد، در نظرتان از خداوند و پيامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است در انتظار اين باشيد که خداوند عذابش را بر شما نازل کند».
آرى زندگى ما تجسّمى از آيه فوق است و در برابر فرمان الهى از همه چيز صرف نظر مى کرديم و به همين دليل نصرت و يارى خدا به سراغ ما مى آمد.
سپس مى افزايد «اين ايثار و فداکارى در راه حق نه تنها از ايمان و استقامت ما نمى کاست، بلکه بر ايمان و تسليم ما مى افزود و ما را در شاهراه حق و صبر و استقامت در برابر درد و رنجها و جهاد پيگير در مقابل دشمن ثابت قدم مى ساخت» (مَا يَزِيدُنَا ذلِکَ إلاَّ إِيمَاناً وَ تَسْلِيماً، وَ مُضِيّاً عَلَى اللَّقَمِ وَ صَبْراً عَلَى مَضَضِ الاَْلَمِ وَ جِدّاً عَلَى جِهَادِ الْعَدُوِّ).
البتّه آنچه امام (عليه السلام) در اين جمله اشاره به آن مى فرمايد يک واقعيت تاريخى است. در بسيارى از جنگهاى اسلامى به خصوص جنگ بدر گروهى از اقوام و عشيره مسلمين در برابر آنها قرار گرفته بودند و آنها براى جلب رضاى خدا بى اعتنا به اين پيوندهاى قبيلگى که در نظر عرب سخت محترم بود، بر مخالفان خود تاختند و آنها را از پاى در آوردند، اين نکته قابل توجه است که امورى که مايه سستى ديگران مى شد مايه استقامت و جدّيت بيشتر ياران رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) مى گشت.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه (۵۶)🔹 ✅ما در رکاب رسول خدا مخلصانه مى جنگيديم! «ابن ميثم بحرانى» در شرح خ
↩️سپس به صحنه ديگرى از رويارويى ياران پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) با دشمن پرداخته مى فرمايد: «گاهى يکى از ما با فرد ديگرى از دشمن به صورت دو قهرمان با هم نبرد مى کردند بگونه اى که، هر يک مى خواست کار ديگرى را بسازد، و جام مرگ را به او بنوشاند (آرى) گاه ما بر دشمن پيروز مى شديم و گاه دشمن بر ما» (وَ لنَا مِنْ عَدُوِّنَا وَ مَرَّةً لِعَدُوِّنا مِنَّا).
اشاره به اين که لزومى ندارد که لشکريان حق در تمام مراحل نبرد با باطل پيروز شوند، ممکن است گاهى پيروز و گاهى مغلوب گردند، ولى سرانجام طبق وعده الهى پيروزند. بنابراين انتظار نداشته باشيد که در مراحل جنگ ما با شاميان هيچ مشکلى پيش نيايد و هرگز بروز مشکلات را بهانه و دستاويز براى سرپيچى از فرمان پيشواى خود قرار ندهيد. برويد و تاريخ زندگى اصحاب محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) را مطالعه کنيد و از آن درس بگيريد. به همين دليل در ادامه اين سخن مى افزايد: «هنگامى که خداوند صدق و اخلاص ما را ديد ذلّت و خوارى را بر دشمنان ما نازل کرد و پيروزى و نصرت را به ما عنايت فرمود تا آنجا که اسلام در همه جا استقرار يافت و در کشور پهناور خود جاى گرفت». «فَلَمَّا رَأَى اللهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْکَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْنَا النَّصْرَ، حَتَّى اسْتَقَرَّ الاِْسْلاَمُ مُلْقِياً جِرَانَهُ وَ مُتَبَوِّئاً أَوْطَاَنَهُ».
در واقع امام (عليه السلام) در اينجا عامل اصلى پيروزى مسلمانان نخستين را شرح مى دهد و تلويحاً به عوامل ناکامى لشکر کوفه اشاره مى کند.
مى فرمايد: عامل اصلى پيروزى صدق نيّت است که انگيزه پايدارى و پايمردى و استقامت در برابر دشمن و انضباط کامل و اطاعت بى چون و چرا در برابر رهبرى است.
آرى هنگامى که نيّات آلوده شد و خودخواهى و خودکامگى بر انسان چيره گشت هر کس به خود اجازه مى دهد تصميم مستقل و جداگانه اى طبق خواسته ها و هوسهايش بگيرد، همان چيزى که سبب متلاشى شدن يک لشکر بزرگ و نيرومند مى شود. بديهى است که لطف و عنايت خداوند و وعده نصرت و يارى او هرگز شامل چنين افرادى نمى شود; بلکه آنها ضعيف و زبون و در چنگال دشمن خوار و مغلوب خواهند شد.
سپس امام (عليه السلام) در يک نتيجه گيرى نهايى و صريح و آشکار مى فرمايد: «به جانم سوگند اگر ما (در مبارزه با دشمنان اسلام) همانند شما بوديم، هرگز ستونى از دين بر پا نمى شد و شاخه اى از درخت ايمان سبز نمى گشت» (وَ لَعَمْرِي لَوْ کُنَّا نَأْتِي مَا أَتَيْتُمْ، مَا قَامَ لِلدِّينِ عَمُودٌ وَ لاَ اخْضَرَّ لِلإِيمَانِ عُودٌ).
در چه زمانى و در کجاى دنيا کسانى از پراکندگى و نفاق بهره برده اند که شما ببريد! اگر اصحاب محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) در مدت کوتاهى ستونهاى محکم اسلام را بر پا کردند و بسرعت شرق و غرب جهان را به زير اين خيمه آوردند و اگر وطن اسلامى در مدّت کوتاهى به تمام جهان متمدّن آن روز گسترش يافت در سايه ايمان و اخلاص و انضباط و اطاعت از رهبرى و جهاد همه جانبه بود شما عکس اين را مى پيماييد، ولى همان نتيجه را انتظار داريد و اين کار غير ممکن است.
و در آخرين سخن به آنها هشدار مى دهد، هشدارى که هر انسانى را به لرزه در مى آورد، مى فرمايد: «به خدا سوگند شما (با اين پراکندگى نفاق و عدم اطاعت از رهبرى) سرانجام از شتر خلافت به جاى شير خون مى دوشيد و به زودى پشيمان خواهيد شد» (اما در زمانى که پشيمانى سودى نخواهد داشت) (وَأَيْمُ اللهِ لَتَحْتَلِبُنَّهَا دَماً، وَ لَتُتْبِعُنَّهَا نَدَماً)!
در عبارات بالا امام (عليه السلام) با استفاده از سه تشبيه به نکته هاى مهمى اشاره فرموده است:در يک تعبير، اسلام را به خيمه اى تشبيه مى کند که ستونهايش با جهاد مخلصانه بر پا شده. مى دانيم که خيمه وسيله آرامش در برابر گرما و سرما و تابش آفتاب و وزش بادهاى سوزان است. اسلام نيز براى جهان بشريت آرامش و نجات از طوفانهاى مرگبار را به ارمغان مى آورد.و در تعبير ديگر; ايمان را به شجره طيبّه اى تشبيه مى کند که شاخه هايش با فداکارى مؤمنين صدر اوّل سبز و با طراوت شد و ميوه ها بر آن ظاهر گشت مى دانيم درخت پر ثمر زيباترين و پر برکت ترين هديه به جامعه انسانى است و در تعبير سوم: حکومت را به شترى تشبيه مى کند که به خاطر دوشيدن بى رويه و يا به خاطر عفونت پستان به جاى شير خون از آن مى چکد، يعنى نتيجه معکوس مى دهد شير يکى از بهترين و نيرو بخش ترين غذاهاى انسان است در حالى که خون نه تنها غذا نيست که مايه مسموميت و فساد است. و تاريخ نشان مى دهد که پيش بينى هاى امام (عليه السلام) درباره آ ن گروه گمراه و سرکش بوقوع پيوست. ظالمان بر آنها مسلّط شدند و حکومت را از آنها گرفتند و به جاى شير گوارا خون جگر به آنها دادند.
✔️نکته ها:
1 ـ دومين فتنه در «بصره»!
بصره يکى از مراکز مهم اسلامى بود و دروازه اى به سوى جهان خارج مى گشود و به همين دليل سلطه بر بصره از اهميت خاصى برخوردار بود.
@Nahjolbalaghe2
💟✨ حضرت زهرا سلام الله علیها:
بِشرٌ في وَجهِ المُؤمِنِ يُوجِبُ لِصاحِبِهِ الجَنَّةَ؛
💦❄️خوش رويى هنگام روبه رو شدن با مؤمن، بهشت را بر فرد خوش رو واجب میكند.
📚 بحار الأنوار: ج ۷۵، ص ۴۰۱
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
رام کردن زبان.mp3
2.31M
فایل | #صوتی
💠حجت الاسلام عالی
رام کردن زبان
@Nahjolbalaghe2