🌳شجره آشوب« قسمت اول»
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻خداوند در قرآن مثال های زیادی در باره اقوام گذشته مانند عاد و ثمود زده است که بیشترین این ها درباره بنی اسراییل است. همچنین در قرآن اصل تکرار سنت های تاریخی موضوعی پذیرفته شده است.
🔻 در سوره فتح خدا می فرماید: « سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا». سنت هایی که پیش از شما بودند و برای سنت خدا تغییری نمی یابی. این آیه به صراحت از تغییر ناپذیری سنن الهی در طول تاریخ خبر می دهد.
🔻سنت هایی مانند نابودی ظلم و پیروزی جبهه حق، هلاکت اقوام در اثر گناهان و عدم امر به معروف و نهی از منکر توسط علما و ... .
🔻در روایات اسلامی نیز امت پیامبر اسلام به بنی اسراییل تشبیه شده است. این مضمون در کلام نبوی به اشکال گوناگون بیان شده است. خلاصه روایات مذکور این معنا را می رساند که حوادثی که در قوم بنی اسراییل اتفاق افتاد، در میان امت اسلام نیز رخ خواهد داد. ایشان فرمود:...
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
قَالُوا يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ
گفتند: «اى نوح! با ما جرّ و بحث کردى، و زیاد مجادله کردى! (بس است!) اکنون اگر راست مى گویى، آنچه را (از عذاب
الهى) به ما وعده مى دهى بیاور!»
(هود/۳۲)
*
قَالَ إِنَّمَا يَأْتِيكُم بِهِ اللَّهُ إِن شَاءَ وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ
(نوح) گفت: «اگر خدا اراده کند، (عذابش را) خواهد آورد. و شما قدرت فرار (از آن را) نخواهید داشت!
(هود/۳۳)
*
وَلَا يَنفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدتُّ أَنْ أَنصَحَ لَكُمْ إِن كَانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَن يُغْوِيَكُمْ ۚ هُوَ رَبُّكُمْ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
و هر گاه خدا
بخواهد شما را (به خاطر گناهانتان) گمراه سازد، و من بخواهم شما را اندرز دهم، اندرز من سودى به حالتان نخواهد داشت. او پروردگار شماست. و به سوى او
بازگشت داده مى شوید».
(هود/۳۴)
***
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۖ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرَامِي وَأَنَا بَرِيءٌ مِّمَّا تُجْرِمُونَ
آیا (مشرکان) مى گویند: «او [= محمد ] قرآن را بدروغ به خدا نسبت داده است.»؟! بگو: «اگر من آن رابه دروغ به خدا نسبت داده باشم، گناهش بر عهده من
است. ولى من از گناهانى که شما مرتکب مى شوید بیزارم.»
(هود/۳۵)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۲۹ الی۳۱)🔹 من هیچ فرد باایمانى را طرد نمى کنم! در آیات گذشته، د
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۳۲ الی۳۵)🔹
حرف بس است، مجازات کو؟
در این آیات، به دنباله گفتگوى نوح و قومش اشاره شده است، آیه نخست، از زبان قوم نوح چنین نقل مى کند: آنها گفتند: اى نوح! این همه بحث و مجادله کردى بس است، تو بسیار با ما سخن گفتى، دیگر جائى براى بحث باقى نمانده است (قالُوا یا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَکْثَرْتَ جِدالَنا).
اگر راست مى گوئى، همان وعده هاى دردناکى را که به ما مى دهى، در مورد عذاب هاى الهى تحقق بخش (فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقینَ).
این درست به آن مى ماند که، شخص یا اشخاصى درباره مسأله اى با ما سخن بگویند، و در ضمن، تهدیدهائى هم مى کنند و ما مى گوئیم: پر حرفى بس است! هر کارى از شما ساخته است انجام دهید، و هیچ معطل نشوید، اشاره به این که: نه به دلائل شما وقعى مى نهیم، نه از تهدیدتان مى ترسیم، و نه حاضریم بیش از این گوش به سخنان شما فرا دهیم!
انتخاب این روش، در برابر آن همه محبت و لطف پیامبران الهى و گفتارهائى که همچون آب زلال و گوارا بر دل مى نشیند، حکایت از نهایت لجاجت و تعصب و بى خبرى مى کند.
ضمناً، از این گفتار نوح(علیه السلام) به خوبى بر مى آید که، مدتى طولانى براى هدایت آنها کوشیده است، و از هر فرصتى براى رسیدن به این هدف، یعنى ارشاد آنان استفاده کرده است، آن قدر که آن قوم گمراه اظهار خستگى از سخنان و ارشادهایش کردند.
این واقعیت، از سایر آیاتى که در قرآن درباره نوح آمده نیز، به خوبى روشن مى شود، در سوره نوح آیات ۵ تا ۹ به طور مبسوط این معنى را بیان کرده است، مى فرماید: قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمی لَیْلاً وَ نَهاراً * فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائی إِلاّ فِراراً * وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً * ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِهاراً * ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً:
پروردگارا! من قوم خود را شب و روز به سوى تو خواندم * ولى این دعوت من، چیزى جز فرار بر آنها نیفزود!، و من هر زمان آنها را دعوت کردم، تا تو آنان را بیامرزى، انگشتان خویش را در گوش ها قرار دادند، و لباس ها را بر خود پیچیدند، و در مخالفت اصرار ورزیدند و استکبار و خود سرى نشان دادند * من باز دست از دعوت آنها بر نداشتم * آشکارا و سپس پنهانى آنان را به سوى تو دعوت کردم، و پى در پى اصرار ورزیدم، ولى آنها به هیچ وجه به سخنان من گوش فرا ندادند !
در آیه مورد بحث، جمله جادَلْتَنا آمده است، که از ماده مجادله گرفته شده، و آن در اصل از جدل به معنى تابیدن و پیچیدن شدید طناب است، و به همین دلیل به باز شکارى اجدل گفته مى شود; چرا که از همه پرندگان پرخاشگرتر و پیچنده تر است، سپس در مورد پیچانیدن طرف، در بحث و گفتگو به کار رفته است.
با این که جدال ، مراء و حِجاج (بر وزن لجاج) در معنى، شبیه یکدیگرند، ولى به طورى که بعضى از محققین گفته اند، در مراء یک نوع مذمت و نکوهش افتاده است; زیرا در مواردى به کار مى رود که، انسان روى یک مسأله باطل پافشارى و استدلال مى کند، ولى در معنى جدال و مجادله این مفهوم الزاماً وجود ندارد، اما تفاوت جدال و حِجاج در این است که، جدال براى باز گرداندن طرف از عقیده خود به کار مى رود، اما حِجاج براى دعوت او به
یک عقیده و استدلال بر آن.
* * *
نوح در برابر این بى اعتنائى، لجاجت و خیره سرى، با جمله کوتاهى چنین پاسخ گفت: تنها اگر خدا اراده کند، به این تهدیدها و وعده هاى عذاب تحقق مى بخشد (قالَ إِنَّما یَأْتیکُمْ بِهِ اللّهُ إِنْ شاءَ).
اما، این از دست من خارج است و در اختیار من نیست، من فرستاده اویم، و سر بر فرمانش دارم، بنابراین مجازات و عذاب را از من مخواهید.
اما بدانید هنگامى که فرمان عذاب فرا رسد شما نمى توانید از چنگال قدرت او بگریزید، و به مأمن و پناهگاهى فرار کنید ! (وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزینَ).
معجز از ماده اعجاز به معنى ناتوان ساختن دیگرى است، این کلمه گاهى در مواردى به کار مى رود که انسان مانع کار دیگرى شود، جلو او را بگیرد و او را به عجز در آورد.
و گاهى در موردى که از چنگال کسى فرار کند و از دسترس وى بیرون رود و او را ناتوان سازد.
و گاهى به این صورت که با پیش دستى کردن، طرف را به زانو در آورد و یا خود را در مصونیت قرار دهد.
تمام اینها، چهره هاى مختلفى از معنى اعجاز و ناتوان ساختن طرف است، و در آیه فوق، همه این معانى محتمل است; چرا که هیچ گونه منافاتى میان آنها نیست، یعنى شما به هیچ صورت نمى توانید از عذاب او در امان بمانید.
* * *
سپس، اضافه مى کند: اگر خداوند به خاطر گناهان و آلودگى هاى جسمى و فکرى تان بخواهد شما را گمراه سازد،⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۳۲ الی۳۵)🔹 حرف بس است، مجازات کو؟ در این آیات، به دنباله گفتگو
↩️هرگز نصیحت من براى شما سودى نخواهد بخشید، هر چند بخواهم شما را نصیحت کنم (وَ لایَنْفَعُکُمْ نُصْحی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللّهُ یُریدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ).
چرا که او پروردگار شما است و به سوى او باز مى گردید و تمام هستى شما در قبضه قدرت او است (هُوَ رَبُّکُمْ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
سؤال:
با مطالعه این آیه، فوراً این سؤال به نظر مى رسد ـ و بسیارى از مفسران هم به آن اشاره کرده اند ـ: مگر ممکن است خداوند اراده گمراه ساختن کسى را بکند؟
آیا این دلیل بر جبر نخواهد بود؟
و آیا با قبول اصل آزادى اراده و اختیار چنین چیزى قابل قبول است؟
پاسخ:
همان گونه که، از لابلاى بحث هاى فوق روشن شد ـ و بارها هم به آن اشاره کرده ایم ـ گاهى یک سلسله اعمال از انسان سر مى زند، که نتیجه آن گمراهى، انحراف همیشگى، و عدم بازگشت به سوى حق است! لجاجت مستمر و اصرار بر گناهان، و دشمنى مداوم با حق طلبان و رهبران راستین، آن چنان پرده ضخیمى بر فکر انسان مى افکند، که توانائى دید کمترین شعاع آفتاب حق و حقیقت را پیدا نمى کند!.
و چون این حالت، از آثار اعمالى است که خود انسان انجام داده، به هیچ وجه دلیل بر جبر نمى شود، بلکه عین اختیار است، آنچه به خدا مربوط است این است که، در چنان اعمالى، چنین اثرى قرار داده است.
در آخرین آیه مورد بحث، سخنى به عنوان یک جمله معترضه براى تأکید بحث هائى که در داستان نوح در آیات گذشته و آینده عنوان شده است، مى گوید: دشمنان مى گویند: این مطلب را او (محمّد) از پیش خود ساخته و به خدا نسبت داده است (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ).
در پاسخ آنها بگو: اگر من اینها را از پیش خود ساخته ام و به دروغ به خدا نسبت داده ام گناهش بر عهده من است (قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَعَلَیَّ إِجْرامی).
ولى من از گناهان شما بیزارم (وَ أَنَا بَریءٌ مِمّا تُجْرِمُونَ).
نکته ها:
۱ ـ إِجْرام از ماده جَرْم (بر وزن جهل) همان گونه که سابقاً هم اشاره کرده ایم، به معنى چیدن میوه نارس و سپس هر کار ناخوش آیندى گفته شده است، و همچنین به وادار کردن کسى به گناه نیز اطلاق مى شود، و از آنجا که انسان در ذات و فطرت خود، پیوندى با معنویت و پاکى دارد، انجام گناهان او را از این پیوند الهى جدا مى سازد.
۲ ـ بعضى احتمال داده اند: آیه اخیر درباره پیامبر اسلام نیست، بلکه مربوط به خود نوح است; چرا که این آیات همه مربوط به او بوده و آیات آینده نیز از او سخن مى گوید، بنابراین مناسبتر این است که، این آیه هم، مربوط به نوح باشد، و جمله معترضه خلاف ظاهر است.
ولى، با توجه به این که:
اولاً، شبیه این تعبیر تقریباً با همین عبارت در سوره احقاف آیه ۸ در مورد پیامبر اسلام آمده.
ثانیاً، آنچه درباره نوح(علیه السلام)در این آیات آمده است، همه به صورت صیغه غایب است، در حالى که آیه مورد بحث به صورت مخاطب مى باشد (و مسأله التفات یعنى انتقال از غیبت به خطاب نیز بر خلاف ظاهر مى باشد) و اگر بخواهیم آیه را درباره نوح بدانیم، جمله یَقُولُون که به صورت فعل مضارع است، و همچنین قُل که به صورت فعل امر است، همه احتیاج به تقدیر دارد.
ثالثاً، در حدیثى که از امام باقرو امام صادق در تفسیر برهان ذیل همین آیه نقل شده، آمده است آیه فوق در برابر کفار مکّه نازل گردیده.
از مجموع این دلائل، چنین به نظر مى رسد، آیه مربوط به پیامبر اسلام و تهمت هاى نارواى کفار و پاسخ پیامبربه آنهاست.
ذکر این نکته نیز لازم است که، معنى جمله معترضه این نیست که سخنى بى ارتباط با اصل گفتار ذکر شود، بلکه جمله هاى معترضه غالباً محتوى مطالبى است که مفاد کلام را تأکید و تأئید مى کند، و از آنجا که، پیوند سخن را موقتاً قطع مى کند، مخاطب را از یکنواختى رهائى مى بخشد، و لطافت و روح و تازگى به گفتار مى دهد، و مطمئناً جمله معترضه هیچ گاه نمى تواند به تمام معنى بیگانه از سخن باشد، و الاّ بر خلاف اصول فصاحت و بلاغت است، در حالى که همیشه در کلمات فصیح و بلیغ جمله هاى معترضه دیده مى شود.
۳ ـ به هنگام مطالعه آیه اخیر، ممکن است این ایراد به نظر برسد، این چگونه منطقى است که پیامبر یا نوح در مقابل کفار بگویند: اگر این سخن افتراء است گناهش به گردن ما، آیا قبول مسئولیت گناه افتراء سبب مى شود که سخن آنها حق و مطابق واقع باشد؟ و مردم موظف باشند اطاعت و پیروى کنند؟!
ولى، با دقت در آیات گذشته به پاسخ این ایراد پى مى بریم: آنها در حقیقت مى خواستند بگویند: با این سخنان ما که مشتمل بر انواع استدلال هاى عقلى است، به فرض محال، که از طرف خدا هم نباشیم، گناهش به گردن ما است، ولى استدلالات عقلى در جاى خودش ثابت است، و شما با مخالفت آن همواره در گناه خواهید بود، گناهى مستمر و پایدار. (توجه داشته باشید تُجْرِمُون صیغه مضارع است که معمولاً دلالت بر استمرار مى کند.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️(فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونِي، فَإِنَّهُ لي زَکاةٌ، وَ لَکُمْ نَجَاةٌ وَ أَمَّا الْبَراءَةُ فَلاَ
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح خطبه(۵۷)🔹
🔺پیشبینی حکومت معاویه
↩️صداى فرشتگان را مى شنيد و نور عالم بالا را مشاهده مى کرد.
«ابن ابى الحديد» در شرح «نهج البلاغه» خود نقل مى کند که در روايتى آمده است: آن سالى که على (عليه السلام) در آن تولّد يافت همان سالى است که مقدمات رسالت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) در آن سال شروع شد، صداى زمزمه (توحيد را از) سنگها و درختان مى شنيد، پرده ها از مقابل چشم او کنار رفت، نورهاى تازه و افراد تازه اى را مشاهده مى کرد (اشاره به فرشتگان است) ولى هنوز دستور خاصّى به آن حضرت داده نشده بود.
پيامبر آن سال را سال برکت شمرد و آن را به نام «سنة الخير و سنة البرکة» ناميد و در آن شب ولادت على (عليه السلام) وقتى که قدرت الهى و کرامات بى سابقه پروردگار را مشاهده نمود چنين فرمود: «لَقَدْ وُلِدَ لَنا اللَّيْلَةَ مَوْلُودٌ يَفْتَحُ اللهُ عَلَيْنا بِهِ اَبْواباً کَثيرَةً مِنَ النِّعْمَةِ وَ الرَّحْمَةِ; امشب فرزندى براى ما ديده به جهان گشود، که خداوند به برکت او درهاى بسيارى از نعمت و رحمت را بر ما باز کرد.»
ديگر اين که: «من سبقت در ايمان داشتم» (وَ سَبَقْتُ اِلَى الاِْيمانِ).
امت اسلامى متّفقند که از ميان زنان نخستين کسى که ايمان آورد «خديجه کبرى» بود و در ميان دانشمندان اسلامى اعمّ از سنّى و شيعه مشهور و معروف اين است که نخستين کسى که از ميان مردان ايمان آورد على(عليه السلام) بود، بلکه به گفته «ابن ابى الحديد» هيچکس از علماى اسلام در اين مسأله ترديد ندارد.
با توجه به اين که در شرح و تفسير خطبه 71 شواهد و قرائن لازم براى اين مسأله ذکر خواهد شد فعلا از آن صرفنظر مى کنيم.
و سومين دليل اين که: «من پيشگام در هجرت بودم» (وَالْهِجْرَةِ).
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد که چگونه امام پيشگام در هجرت بود; زيرا اگر منظور هجرت از مکّه به مدينه است، که سرآغاز تاريخ اسلام شد و هر جا هجرت بدون ذکر قرينه خاصّى گفته مى شود ذهنها متوجه آن مى شود، امام (عليه السلام) نخستين مهاجر نبود، چرا که مى دانيم «ابوبکر» به هنگام هجرت، «پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم)» را همراهى مى کرد.
در پاسخ اين سؤال مى گوييم: اوّلا على (عليه السلام) از همان لحظه اول آماده بود پيامبراکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) را همراهى کند و اين که زمان کوتاهى در مکه ماند صرفاً به دستور خود پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) بود که مى خواست در آن شب تاريخى يعنى «ليلة المبيت» على(عليه السلام)در جاى او بخوابد تا مشرکان از نقشه هجرت آگاه نشوند و پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به سلامت از مکّه بيرون رود و از اين گذشته، على (عليه السلام) مأمور بود امانتهاى مردم را که نزد پيامبر بود به آنها بسپارد و زنانى از نزديکان پيامبر را همراه بر دارد و در نخستين فرصت حرکت کند; بنابراين او در امر هجرت پيشگام بود و اگر چند روزى تأخير افتاد تنها به فرمان پيغمبر بود.
جالب اين که طبق گفته «شيخ طوسى» در «امالى» على (عليه السلام) در دومين شبى که پيغمبر در غار بود به ديدار پيغمبر در غار شتافت، پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به على (عليه السلام) دستور داد که دو شتر براى او و همراهش آماده سازد و مخفيانه به نزديکى غار بياورد، ابوبکر گفت من شتر را قبلا آماده کردم پيامبر به على (عليه السلام) دستور داد پول شترهاى ابوبکر را بپردازد و على (عليه السلام) چنين کرد» و اين نشان مى دهد که على (عليه السلام) در هر مرحله براى همراهى پيامبر آمادگى داشت و جز به دستور او در مکّه نماند. ثانياً: گروهى که در نخستين مرحله به پيغمبر پيوستند آنها را سابقين و پيشگامان در هجرت مى نامند و على (عليه السلام) از آنان بود.
***
نکته ها:
1 ـ چرا امام نام شخص مورد نظر را نبرده است؟
همان گونه که در بالا اشاره شد تمام قرائن نشان مى دهد که منظور امام(عليه السلام) از شخصى که اوصافش را در اين خطبه بيان فرموده، «معاويه» بوده است، چرا که اين اوصاف مخصوصاً مسأله دستور سب بر هيچ کس جز معاويه تطبيق نمى کند.
ممکن است اين تعبير مبهم به خاطر رعايت متانت در بيان باشد، و يا به خاطر برانگيخين حسّ کنجکاوى مردم که سبب مى شود مطلب را با توجه به ذکر اوصاف، به طور عميق تر دريابند، اضافه بر اين چون اين خطبه مشتمل بر پيشگويى هاى روشنى است على (عليه السلام) نمى خواهد بيش از اين پرده از روى مطلب بردارد.
2ـ چرا معاويه «مهدورالدّم» بود؟
امام (عليه السلام) در اين خطبه دستور مى دهد مردى که واجد اين صفات است بايد کشته شود، در عين حال مى فرمايد: «شما بر اين کار قدرت نخواهيد داشت!»
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد که به چه دليل او مهدورالدّم بود؟
جواب اين سؤال از نظر دانشمندان و فقها روشن است، زيرا هر کس بر امام معصوم خروج کند ناصبى است و مسلمان نيست،⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۵۷)🔹 🔺پیشبینی حکومت معاویه ↩️صداى فرشتگان را مى شنيد و نور عالم بالا را
↩️و او بر امامى خروج کرد که هم به نصّ رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) امامت او ثابت بود و هم از طريق بيعت عامه مردم.
اضافه بر اين بى شک معاويه از کسانى بود که فساد در ارض را، بصورت گسترده اى پى ريزى کرد، و به خاطر سرپيچى از بيعت امام و لشکرکشى بر ضد او خونهاى زيادى را بر زمين ريخت، حرکت هاى ايذايى معاويه از طريق فرستادن گروههايى براى قتل و غارت در اطراف عراق مشهور و معروف است، فرمان او مبنى بر کشتن «محمد بن ابى بکر» در «مصر» و «مالک اشتر» و کارهاى ديگرى از اين قبيل، او را در صف اوّل «مفسدان فى الارض» قرار مى دهد که طبق نظر صريح قرآن، مجازات آنها قتل است.
حال اگر افراد متعصّبى همه اين واقعيت ها را ناديده بگيرند و به بهانه واهى اجتهاد، همه اين جنايات را توجيه کنند و واقعيات را انکار نمايند مطلب ديگرى است!
در حديث معروفى که از پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده مى خوانيم که خطاب به على(عليه السلام) فرمود: «يا عَلى حَرْبُکَ حَرْبى وَ سِلْمُکَ سِلْمى;
«اى على! جنگ با تو جنگ با من است و صلح با تو صلح با من» و مى دانيم که جنگ با رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) موجب کفر بود و چنان کسى کافر حربى محسوب مى شد که خون او مباح است.
و نيز در حديث ديگرى آمده است که: «ابن عباس هنگامى که چشمش نابينا شده بود از کنار گروهى گذشت از آنها سخن مبهمى شنيد. به راهنماى خود گفت اينها چه مى گفتند؟ گفت: على (عليه السلام) را سب مى کردند. گفت: مرا به سوى آنها برگردان. هنگامى که برگشت به آنها گفت کداميک از شما خداوند متعال را سب مى کنيد؟ گفتند: سبحانَ الله! کسى که خداوند را سب کند کافر مى شود. گفت: کداميک از شما رسول خدا را سب مى کنيد؟ گفتند: سبحانَ الله! هر که سبّ رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) کند کافر مى شود. گفت کداميک از شما سب على بن ابى طالب مى کنيد؟ گفتند: اين کار را کرده ايم. ابن عباس گفت: من خدا را به شهادت مى طلبم و گواهى مى دهم که از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) شنيدم که مى فرمود: «مَنْ سَبَّ عَلِيّاً فَقَدْ سَبَّني وَ مَنْ سَبَّني فَقَدْ سَبَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ وَ مَنْ سَبَّ اللهَ اَکَبِّهُ اللهُ عَلى مِنْخَرَيْهِ فِي النّارِ»; «کسى که على را دشنام گويد مرا دشنام گفته و کسى که مرا دشنام گويد خدا را دشنام گفته و کسى که خدا را دشنام گويد خدا او را به رو در آتش دوزخ مى افکند». ابن عباس بعد از پايان اين سخن راه خود را پيش گرفت و رفت و به راهنماى خود گفت: گوش کن ببين چه مى گويند. گفت: چيزى نگفتند.
ابن عباس گفت: هنگامى که اين سخن را به آنها گفتم قيافه هاى آنها را چگونه ديدى؟ او در جواب اين شعر را خواند:
نَظَرُوا اِلَيْکَ بِاَعْيُن مُحْمَرَّة! * نَظَرَ التُّيوُسِ اِلَى شِفارِ الْجازِرِ!
«آنها با چشمهاى سرخ شده به سوى تو نگاه مى کردند; همچون نگاه بزها به کارد سلاّخ!»
ابن عباس گفت: پدرت به قربانت باز هم بگو! او شعر ديگرى بر آن اضافه کرد:
خِزَرَ الْعُيُونُ نَواکِسَ اَبْصارِهِمْ! * نَظَرَ الذَّليلُ اِلَى الْعَزيزِ الْقاهِرِ!
«چشمان آنها گرد و کوچک شده بود، و نگاه خود را به زير افکنده بودند، همچون انسان ذليلى که در برابر شخص قوى قاهرى، قرار مى گيرد!»
ابن عباس بار ديگر گفت: پدرت به قربانت باز هم بگو! گفت: ديگر چيزى به خاطرم نمى آيد. ابن عباس گفت: ولى من دنباله آن را مى دانم.
اَحْيائُهُمْ عارٌ عَلى اَمْوالِهْم *** وَالْمَيِّتُونَ فَضيحَةٌ لِلْغابِرِ!
«زندگان آنها براى مردگانشان ننگ هستند و مردگانشان مايه رسوايى بازماندگان!»
بديهى است اينها همه در صورتى است که سب با اراده و از روى اختيار صورت گيرد، اما کسى را که مجبور يا تهديد به مرگ کنند، از اين حکم مستثنى است.
اين نکته نيز در پايان اين بحث قابل اهميت است که «ابن ابى الحديد» در شرح نامه 65 مى گويد: ما فرض کنيم که پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به خلافت على(عليه السلام) بعد از خود تصريح نکرده باشد، آيا معاويه نمى دانست که پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) هزار بار (در موارد متعدّد) فرمود: «اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتَ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتَ; من با کسى که با تو جنگ کند اعلان جنگ مى کنم و با کسى که با تو صلح کند اعلان صلح مى کنم.» و نيز فرمود: «حَرْبُکَ حَرْبى وَ سِلْمُکَ سِلْمى; جنگ با تو جنگ با من است و صلح با تو صلح با من». بديهى است کسى که با پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) جنگ کند يا پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به او اعلان جنگ دهد مهدورالدّم خواهد بود، بنابراين بر گفتار امام (عليه السلام) در خطبه بالا اشکالى باقى نمى ماند.
3 ـ تاريخچه اسف بار سبّ و ناسزاگويى به امام (عليه السلام)
از تواريخ به خوبى استفاده مى شود نخستين کسى که اين کار زشت و قبيح را پايه گذارى کرد معاويه بود...
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
🔵❗️پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
لاغيبةَ لِثَلاثَةٍ: سُلطانٍ جائِرٍ، وَ فاسِقٍ مُعلِنٍ، وَ صاحِبِ بِدعَةٍ.
غیبت درباره سه گروه اشکال ندارد:
✔️اول پادشاه ستمگر،
✔️دوم فاسقی که آشکارا گناه می کند و
✔️سوم بدعت گذار.
📖مستدرک الوسائل، ج۹، ص ۱۲۸، ح۱۰۴۴۸
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙حجت الاسلام والمسلمین عالی:
موضوع: 👇
مادر چراغ خانه است
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت اول» 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻خداوند در قرآن
✨﴾﷽﴿✨
🌳شجره آشوب« قسمت دوم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻« آنچه بر بنی اسراییل آمد، نعل به نعل بر امت من می رسد. حتی اگر در میان آن ها، زنی با فرزندش زنا کرده باشد، در امت من هم چنین خواهد شد.»
🔻 در روایتی دیگر رسول خدا می فرمایند: «چیزهایی که به امت های پیشین رسید، ذراع به ذراع و شبر به شبر به شما نیز می رسد. حتی اگر کسی از آن ها وارد سوراخ سوسماری شود، شما نیز چنین می کنید.»
🔻در موارد دیگر رسول خدا، به صورت خاص، تشبیهاتی را نسبت به امت بنی اسراییل، انجام داد. یکی از بهترین مصادیق این روایات حدیث منزلت است که رسول خدا، امیرالمومنین را به هارون تشبیه کرد؛ همانگونه که هارون، وصی موسی بود، حضرت امیر نیز جانشین پیامبر محسوب می شد.
🔻 در روایتی دیگر نیز امام حسن و امام حسین به شبر و شبیر، پسران هارون تشبیه شده اند. از دیگر روایاتی که می توان به آن اشاره کرد، افتراق امت بعد از پیامبر است. امام علی علیه السلام فرمود: «امت موسی بعد از او به هفتاد و یک فرقه تقسیم شدند و تنها یک فرقه نجات یافت و بقیه در آتش هستند.
🔻 امت عیسی بعد از او به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند و یک فرقه نجات یافت و بقیه در آتش هستند...
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
وَأُوحِيَ إِلَىٰ نُوحٍ أَنَّهُ لَن يُؤْمِنَ مِن قَوْمِكَ إِلَّا مَن قَدْ آمَنَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ
به نوح وحى شد که:«جز آنها که (تاکنون) ایمان آورده اند، دیگر هیچ کس از قوم تو ایمان نخواهد
آورد. پس، از کارهایى که انجام مى دادند، غمگین مباش.
(هود/۳۶)
*
وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا ۚ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ
و (اکنون) در محضر ما و طبق وحى ما، کشتى بساز. و درباره آنها که ستم کردند با من سخن مگو (و
شفاعت مکن،) که (همه) آنها غرق شدنى هستند!»
(هود/۳۷)
*
وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ ۚ قَالَ إِن تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ
او مشغول ساختن کشتى بود، و هر زمان گروهى از اشراف قومش بر او مى گذشتند، او را مسخره مى کردند. (ولى نوح) گفت: «اگر ما را مسخره مى کنید،ما نیز
شما را همین گونه مسخره خواهیم کرد.
(هود/(۳۸)
***
فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيمٌ
بزودى خواهید دانست چه کسى عذاب رسوا کننده به سراغش خواهد آمد، و عذاب ابدى بر او وارد خواهد
شد!»
(هود/۳۹)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۳۲ الی۳۵)🔹 حرف بس است، مجازات کو؟ در این آیات، به دنباله گفتگو
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۳۶ الی۳۹)🔹
⚖تصفیه شروع مى شود
سرگذشت نوح که در آیات این سوره، آمده است، در حقیقت در چند فراز، که هر فراز مربوط به یک دوره از مبارزات نوح در مقابل مستکبران است، بیان شده.
آنچه در آیات قبل گذشت، مرحله دعوت و تبلیغ پى گیر و مستمر نوح(علیه السلام)با نهایت جدیت، و با استفاده از تمام وسائل بود، در این مرحله، که سالیان دراز طول کشید، گروه اندکى ـ اندک از نظر عدد و بسیار از نظر کیفیت و استقامت ـ به او ایمان آوردند.
آیات مورد بحث، اشاره به مرحله دوم این مبارزه است، مرحله پایان یافتن دوران تبلیغ و آماده شدن براى تصفیه الهى!
در آیه نخست مى خوانیم: به نوح وحى شد که جز افرادى که از قومت به تو ایمان آورده اند، دیگر هیچ کس ایمان نخواهد آورد (وَ أُوحِیَ إِلى نُوح أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاّ مَنْ قَدْ آمَنَ).
اشاره به این که، صفوف به کلى از هم جدا شده، و دیگر دعوت براى ایمان و اصلاح سودى ندارد، باید آماده تصفیه و انقلاب نهائى شود.
و در پایان آیه، به نوح(علیه السلام) دلدارى داده، مى گوید: اکنون که چنین است، از کارهائى که اینها انجام مى دهند، به هیچ وجه اندوهناک و محزون مباش (فَلاتَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ).
ضمناً، از این آیه، استفاده مى شود: خداوند قسمت هائى از علم اسرار غیب را، در هر مورد که لازم باشد، در اختیار پیامبرش مى گذارد، همان گونه که در اینجا به نوح خبر مى دهد که: در آینده هیچ کس از آنها ایمان نخواهد آورد.
* * *
با اعلام مطلب بالا، این گروه عصیانگر و لجوج باید مجازات شوند، مجازاتى که جهان را از لوث وجود آنها پاک کند، و مؤمنان را براى همیشه از چنگالشان رها سازد، فرمان غرق شدن آنها صادر شده است، ولى، انجام این فرمان وسائلى مى خواهد، نوح(علیه السلام) باید کشتى مناسبى براى نجات مؤمنان راستین بسازد، تا هم مؤمنان در مدت ساختن کشتى در مسیر خود ورزیده تر شوند، و هم بر غیر مؤمنان به اندازه کافى اتمام حجت گردد، مى فرماید: به نوح فرمان دادیم، در حضور ما و طبق فرمان ما کشتى بساز (وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا).
منظور از کلمه أَعْیُنِنا (در برابر دیدگان ما)، اشاره به این است که، تمام تلاش ها و کوشش هاى تو در این زمینه در حضور ما است.
بنابراین، با فکر راحت به کار خویش ادامه ده! طبیعى است، این احساس که خداوند حاضر و ناظر است، و محافظ و مراقب مى باشد، به انسان هم توان و نیرو مى بخشد، و هم احساس مسئولیت بیشتر!
و از کلمه وَحْیِنا چنین بر مى آید که: نوح چگونگى ساختن کشتى را نیز از فرمان خدا مى آموخت، و باید هم چنین باشد; زیرا نوح پیش خود نمى دانست ابعاد عظمت طوفان آینده چه اندازه است، تا کشتى خود را متناسب با آن بسازد، و این وحى الهى بود، که او را در انتخاب بهترین کیفیت ها یارى مى کرد.
و در پایان آیه، به نوح هشدار مى دهد: از این به بعد درباره ستمگران شفاعت و تقاضاى عفو مکن; چرا که آنها محکوم به عذابند و مسلماً غرق خواهند شد (وَ لا تُخاطِبْنی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ).
این جمله، به خوبى مى فهماند شفاعت درباره هر کس ممکن نیست، بلکه شرائطى دارد که اگر در کسى موجود نباشد، پیامبر خدا هم حق شفاعت و تقاضاى عفو در مورد او ندارد.
* * *
اما عکس العمل قوم نوح در برابر تبلیغات او و ساختن کشتى، شنیدنى و عبرت گرفتنى است، آنها به جاى این که یک لحظه با مسأله به طور جدى بر خورد کنند، و حداقل احتمال دهند ممکن است این همه اصرار نوح(علیه السلام)و دعوت هاى مکررش، از وحى الهى سرچشمه گرفته، و مسأله طوفان و عذاب حتمى باشد ـ باز همان طور که عادت همه افراد مستکبر و مغرور است ـ به استهزاء و مسخره ادامه دادند: و هر زمان که گروهى از قومش از کنار او مى گذشتند، و او و یارانش را سر گرم تلاش براى آماده ساختن چوب ها، میخ ها و وسائل کشتى سازى مى دیدند، مسخره مى کردند، مى خندیدند و مى گذشتند (وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلاَ ٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ).
مَلاَء آن اشراف از خود راضى، همه جا مستضعفان را به مسخره مى گیرند، آنها را موجوداتى پست و در خور تحقیر مى پندارند; چرا که زر و زور ندارند، نه تنها آنها را مسخره مى کنند، که افکارشان ـ هر قدر بلند باشد ـ و مکتبشان ـ هر اندازه ریشه دار ـ و اعمالشان ـ هر چند کاملاً حساب شده ـ به پندار آنها در خور تحقیرند، و به همین دلیل، پند و اندرز، هشدار و اعلام خطر در آنها اثر نمى کند، تنها تازیانه هاى عذاب دردناک الهى باید بر پشت آنها نواخته شود.
مى گویند: این گروه هاى اشراف قوم نوح، هر دسته، نوعى استهزاء، که مایه خنده و تفریح بود، براى خود انتخاب مى کردند.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۳۶ الی۳۹)🔹 ⚖تصفیه شروع مى شود سرگذشت نوح که در آیات این سوره،
↩️یکى مى گفت: اى نوح! مثل این که دعوى پیامبرى نگرفت، آخرِ سر، نجّار شدى!...
دیگرى مى گفت: کشتى مى سازى بسیار خوب، دریایش را هم بساز! هیچ آدم عاقل دیده اى در وسط خشکى، کشتى بسازد؟!...
بعضىدیگر، شاید مى گفتند: اُوه، کشتى به این بزرگى براى چه مى خواهى؟ لااقل کوچک تر بساز، که اگر بخواهى به سوى دریا بکشى، براى تو ممکن باشد!
مى گفتند، قاه، قاه، مى خندیدند و مى گذشتند، و این موضوع در خانه ها و مرکز کارشان به اصطلاح سوژه بحث ها بود.
و با یکدیگر درباره نوح و کم فکرى پیروانش سخن مى گفتند!: پیرمرد را تماشا کن! آخر عمرى به چه روزى افتاده است؟ حالا مى فهمیم اگر به سخنان او ایمان نیاوردیم حق با ما بود، اصلاً عقل درستى ندارد!!
و اما نوح، با استقامت فوق العاده اى که زائیده ایمان است، با جدیّت فراوان به کار خود ادامه مى داد، و بى اعتنا به گفته هاى بى اساس این کوردلان از خود راضى، به سرعت پیشروى مى کرد، و روز به روز، اسکلت کشتى آماده تر و مهیاتر مى شد، فقط گاهى سر بلند مى کرد، و این جمله کوتاه و پر معنى را به آنها مى گفت: اگر امروز شما ما را مسخره مى کنید، ما هم همین گونه در آینده نزدیکى شما را مسخره خواهیم کرد ! (قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنّا فَإِنّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ).
آن روز که شما در میان طوفان سرگردان خواهید شد، و سراسیمه به هر سو مى دوید، و هیچ پناهگاهى نخواهید داشت، و از میان امواج فریاد مى کشید و التماس مى کنید: ما را نجات ده! آرى، آن روز، مؤمنان بر افکار شما، غفلت، جهل و بى خبریتان مى خندند.
* * *
در آن روز خواهید دانست چه کسى عذاب خوارکننده به سراغش خواهد آمد، و مجازات جاودان دامنش را خواهد گرفت (فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ).
اشاره به این که، اگر چه مزاحمت هاى شما نسبت به ما عذاب دردناکى است، ولى اولاً ـ ما در تحمل این شدائد سربلندیم و پرافتخار.
و ثانیاً ـ اینها هر چه باشد زودگذر است، اما مجازات الهى هم خوارکننده است، هم پایان ناپذیر، و این دو با هم قابل مقایسه نیست.
* * *
نکته ها:
۱ ـ تصفیه، نه انتقام
از آیات فوق، به خوبى استفاده مى شود عذاب هاى الهى جنبه انتقامى ندارد، بلکه به خاطر تصفیه نوع بشر، و از میان رفتن آنها که شایسته حیات نیستند، و باقى ماندن صالحان صورت مى گیرد.
به این معنى که، یک قوم مستکبر و فاسد و مفسد که هیچ امید به ایمان آنها نیست، از نظر نظام آفرینش، حق حیات ندارد، و باید از میان برود، و قوم نوح چنین بودند; چرا که آیات فوق مى گوید: اکنون که دیگر امیدى به ایمان بقیه نیست، آماده ساختن کشتى شو، و درباره ظالمان هیچ گونه شفاعت و تقاضاى عفو منما!
همین موضوع، در نفرین این پیامبر بزرگ، که در سوره نوح آمده است به چشم مى خورد: رَبِّ لاتَذَرْ عَلَى الأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیّاراً * إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لایَلِدُوا إِلاّ فاجِراً کَفّاراً: پروردگارا احدى از این کافران را بر روى زمین مگذار، چرا که اگر آنها بمانند بندگانت را گمراه مى سازند، و از نسل آنها نیز جز گروهى فاجر و بى ایمان به وجود نخواهد آمد !
اصولاً، در سازمان آفرینش، هر موجودى براى هدفى آفریده شده است، هنگامى که از هدف خود به کلى منحرف شود، و تمام راه هاى اصلاح را به روى خود ببندد، باقیماندن او بى دلیل است، و خواه، و ناخواه، باید از میان برود.
و به گفته شاعر:
نه طراوتى، نه برگى، نه گلى نه میوه دارم *** متحیرم که دهقان، به چه کار هشت ما را!
* * *
۲ ـ نشانه هاى مستکبرین
مستکبران خودخواه، همیشه مسائل جدى را که در مسیر خواسته ها و هوس ها و منافع آنها نیست به بازى و شوخى مى گیرند.
به همین دلیل، مسخره کردن حقایق، مخصوصاً آنچه مربوط به زندگى مستضعفان است جزئى از زندگى آنها را تشکیل مى دهد، بسیار دیده ایم آنها، براى رنگ و آب دادن به جلسات پر گناه خود، دنبال فرد با ایمان تهى دستى مى گردند، که او را به اصطلاح ملعبه و مضحکه سازند.
و اگر، در مجالس خود دست رسى به چنین افراد پیدا نکنند، فرد یا افرادى از آنها را غیاباً سوژه سخن قرار داده، مى گویند، مسخره مى کنند و مى خندند.
آنها خود را عقل کلّ مى پندارند، و به گمان این که ثروت انبوه و حرام آنها نشانه لیاقت، شخصیت و ارزش آنها است، دیگران را نالایق، بى ارزش و فاقد شخصیت مى دانند!
ولى، قرآن مجید سخت ترین حملات خود را متوجه این گونه افراد مغرور و متکبر کرده، و مخصوصاً سخریه هاى آنها را شدیداً محکوم مى کند.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️یکى مى گفت: اى نوح! مثل این که دعوى پیامبرى نگرفت، آخرِ سر، نجّار شدى!... دیگرى مى گفت: کشتى مى س
↩️فى المثل، در تاریخ اسلامى مى خوانیم هنگامى که ابو عقیل انصارى آن کارگر باایمان و فقیر، شب را بیدار ماند و به آب آوردن از چاه هاى مدینه براى خانه ها ادامه داد، و مختصر خرمائى را که از این راه به عنوان مزد دریافت داشته بود، به عنوان کمک به ارتش مسلمانان براى جنگ تبوک خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله)آورد، گروهى از منافقان مستکبر بر او خندیدند، آیات قرآن نازل شد، و همچون صاعقه بر آنها فرو ریخت، فرمود: الَّذینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعینَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذینَ لایَجِدُونَ إِلاّ جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم:
آنها که مؤمنان اطاعت کننده را در کمک هاى مالى در راه خدا به باد مسخره مى گیرند، و آنان را که جز به مقدار توانائى اندک، دسترسى به چیز دیگرى ندارند، مسخره مى کنند، خداوند آنان را مسخره خواهد کرد و براى آنها عذاب دردناکى است .
* * *
۳ ـ کشتى نوح
بدون شک کشتى نوح کشتى ساده اى نبود، و با وسائل آن روز، به آسانى و سهولت پایان نیافت، کشتى بزرگى بود که به علاوه بر مؤمنان راستین، یک جفت از نسل هر حیوانى را در خود جاى مى داد، و آذوقه فراوانى که براى مدت ها زندگى انسان ها و حیوان هائى که در آن جاى داشتند حمل مى کرد، چنین کشتى با چنین ظرفیت، حتماً در آن روز بى سابقه بوده است، به خصوص که این کشتى، باید از دریائى به وسعت این جهان، با امواجى کوه پیکر، سالم بگذرد و نابود نشود، لذا در بعضى از روایات مفسرین مى خوانیم: این کشتى هزار و دویست ذراع طول، و ششصد ذراع عرض داشت! (هر ذراع حدود نیم متر است).
در بعضى از روایات اسلامى آمده است: مدت چهل سال قبل از ظهور طوفان یک نوع بیمارى به زنان قوم نوح دست داد، که دیگر از آنان بچه اى متولد نشد، و این در واقع مقدمه اى براى مجازات و عذاب آنان بود
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت(۲۴۵)🔹 ✅تاثیر توانایی در کاهش تمنا با افزايش قدرت، حرص كم مىشود: امام
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۴۶)🔹
🍒نعمتها را از خود رم ندهيد!
امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه درباره ازدست رفتن نعمتها هشدار مىدهد ومىفرمايد: «از فرار كردن (و رميدن) نعمتها برحذر باشيد كه هر فرارى بازنمىگردد»؛ (احْذَرُوا نِفَارَ النِّعَمِ فَمَا كُلُّ شَارِدٍ بِمَرْدُودٍ).
«نِفار» به معنى فرار كردن و «نِعَم» جمع نعمت است، بعضى آن را به فتح نون و به معنى حيوان چهارپا مانند گاو و گوسفند و شتر دانستهاند و «شارد» به معناى حيوان فرارى است. در اين گفتار حكيمانه، امام عليه السلام نعمتها را تشبيه به حيوانات اهلى سودمند كرده كه گاه فرار مىكنند، فراركردنى كه هرگز به چنگ نمىآيند و توصيه مىفرمايد كه قدر نعمتها را بدانيد، شكر آن را به جا آوريد، از فرصتها استفاده كنيد و از نعمتهاى الهى بهره گيريد. به يقين، «جوانى» از آن نعمتهايى است كه وقتى فرار كرد هرگز بازنمىگردد، بايد جوانان از آن بهره گيرند و علم و آداب و فضايل اخلاقى تحصيل كنند كه همه اينها در جوانى امكانپذير است. به گفته شاعر عرب:
فَتَراكَضُوا خَيْلَ الشَّبابِ وَبادِرُوا اَنْ تَسْتَرِدَّ فَإنَّهُنَّ عَواري
بر اسبهاى جوانى سوار شويد و با سرعت برانيد (و خود را به مقصد برسانيد) ـ مبادا گرفته شوند و براى هميشه از دست بروند، زيرا اين مركبها عاريتى هستند.
سلامتى جسم، يكى ديگر از آن نعمتهاست كه در بسيارى از موارد هنگامى كه گرفته شد بازنمىگردد و يا اگر بازگردد به شكل اوّل نخواهد بود. انسان سالم قادر بر هر كار مثبتى است؛ ولى هنگامى كه سلامتى ازدست رفت عجز و ناتوانى جاى آن را خواهد گرفت به خصوص بيمارىهايى كه در سنين بالا انسان را مبتلا مىكنند، مصداق بارز همين مطلب است. امنيت نيز يكى ديگر از نعمتهاى بزرگ است؛ انسان در محيط امن قادر به انجام دادن هر كار خوبى است؛ امّا بسيار ديده شده با تزلزل امنيت، سالها ناامنى و آثارش باقى مىماند و بهزودى بازنمى گردد.
كوتاه سخن اينكه تمام نعمتها اعم از نعمتهاى فردى يا اجتماعى، مادى يا معنوى، همواره در معرض زوالند؛ زوالى كه گاه امكان بازگشت در آن هست وگاه زوالى است كه هرگز امكان بازگشت ندارد. البته چيزى كه باعث رميدن نعمتهاست در درجه اوّل، ناسپاسى است؛ همان چيزى كه در حكمت 244، امام عليه السلام به آن اشاره فرمود كه هر نعمتى حقى دارد، كسى كه حق آن را ادا كند خداوند آن را افزون مىسازد و هركس در اداى حق نعمت كوتاهى نمايد آن را در معرض زوال قرار خواهد داد. بعضى از شارحان نهجالبلاغه مسئله خارج شدن آدم و حوا را از بهشت، يكى از مصاديق همين گفتار حكيمانه مولا دانستهاند. جد و جده ما براثر ترك اولى وناسپاسى براى هميشه از بهشت خارج شدند و به دنيايى كه پر از مشكلات وناراحتىهاست گام نهادند؛ نعمتى بود كه بعد از رميدن، به آنها و فرزندانشان بازنگشت (البته حساب بهشت و آخرت حساب ديگرى است).
در روايتى از امام على بن موسىالرضا عليه السلام خطاب به يكى از اصحابش چنين مىخوانيم: «إِنَّ النِّعَمَ كَالاِْبِلِ الْمُعْتَقَلَةِ فِي عَطَنِهَا عَلَى الْقَوْمِ مَا أَحْسَنُوا جِوَارَهَا فَإِذَا أَسَاءُوا مُعَامَلَتَهَا وَإِنَالَتَهَا نَفَرَتْ عَنْهُمْ؛ نعمتها همچون شترى است كه مهار وبسته شده است. مادامى كه صاحبانش با آن خوشرفتارى كنند در جايگاه خود مىماند ولى هنگامى كه بدرفتارى نمايند (اى بسا مهار خود را پاره و) از آنها فرار كند».(1)
شيخ حرّ عاملى در وسائلالشيعه در كتاب امر به معروف و نهى از منكر بابى تحت عنوان «وُجُوبُ حُسْنِ جَوارِ النِّعَمِ بِالشُّكْرِ وَأداءِ الْحُقُوقِ» نوشته و روايات متعددى در اين زمينه آورده است. در آيه شريفه «(إِنَّ اللهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ)؛ خداوند سرنوشت قومى را تغيير نمىدهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند».(2) نيز اشارهاى به اين مطلب ديده مىشود.(3)
*
پی نوشت:
(1) . کافى، ج 4، ص 38، ح 1.
(2) . رعد، آیه 11.
(3) . سند گفتار حکیمانه: به گفته صاحب کتاب مصادر، جاحظ پیش از سیّد رضى این گفتار حکیمانه را در کتاب المائة المختارة از امیرمؤمنان على (ع) نقل کرده است و زمخشرى در کتاب ربیع الابرار و ابن قاسم در ریاض الاخبار نیز آن را آورده اند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 190)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه ✅حکمت: (۲۴۴) @Nahjolbalaghe2
شرح_صوتی_حکمت_۲۴۵_و_۲۴۶.mp3
4.42M
🔹شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه
✅حکمت های: (۲۴۵و۲۴۶)
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صوت زیبای قرآن ۲
🌺 سوره مبارکه ناس
🔊 قاری استاد منشاوی و تکرار کودک
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2