فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙حجت الاسلام والمسلمین عالی:
موضوع: 👇
مادر چراغ خانه است
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت اول» 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻خداوند در قرآن
✨﴾﷽﴿✨
🌳شجره آشوب« قسمت دوم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻« آنچه بر بنی اسراییل آمد، نعل به نعل بر امت من می رسد. حتی اگر در میان آن ها، زنی با فرزندش زنا کرده باشد، در امت من هم چنین خواهد شد.»
🔻 در روایتی دیگر رسول خدا می فرمایند: «چیزهایی که به امت های پیشین رسید، ذراع به ذراع و شبر به شبر به شما نیز می رسد. حتی اگر کسی از آن ها وارد سوراخ سوسماری شود، شما نیز چنین می کنید.»
🔻در موارد دیگر رسول خدا، به صورت خاص، تشبیهاتی را نسبت به امت بنی اسراییل، انجام داد. یکی از بهترین مصادیق این روایات حدیث منزلت است که رسول خدا، امیرالمومنین را به هارون تشبیه کرد؛ همانگونه که هارون، وصی موسی بود، حضرت امیر نیز جانشین پیامبر محسوب می شد.
🔻 در روایتی دیگر نیز امام حسن و امام حسین به شبر و شبیر، پسران هارون تشبیه شده اند. از دیگر روایاتی که می توان به آن اشاره کرد، افتراق امت بعد از پیامبر است. امام علی علیه السلام فرمود: «امت موسی بعد از او به هفتاد و یک فرقه تقسیم شدند و تنها یک فرقه نجات یافت و بقیه در آتش هستند.
🔻 امت عیسی بعد از او به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند و یک فرقه نجات یافت و بقیه در آتش هستند...
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
وَأُوحِيَ إِلَىٰ نُوحٍ أَنَّهُ لَن يُؤْمِنَ مِن قَوْمِكَ إِلَّا مَن قَدْ آمَنَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ
به نوح وحى شد که:«جز آنها که (تاکنون) ایمان آورده اند، دیگر هیچ کس از قوم تو ایمان نخواهد
آورد. پس، از کارهایى که انجام مى دادند، غمگین مباش.
(هود/۳۶)
*
وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا ۚ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ
و (اکنون) در محضر ما و طبق وحى ما، کشتى بساز. و درباره آنها که ستم کردند با من سخن مگو (و
شفاعت مکن،) که (همه) آنها غرق شدنى هستند!»
(هود/۳۷)
*
وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ ۚ قَالَ إِن تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ
او مشغول ساختن کشتى بود، و هر زمان گروهى از اشراف قومش بر او مى گذشتند، او را مسخره مى کردند. (ولى نوح) گفت: «اگر ما را مسخره مى کنید،ما نیز
شما را همین گونه مسخره خواهیم کرد.
(هود/(۳۸)
***
فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيمٌ
بزودى خواهید دانست چه کسى عذاب رسوا کننده به سراغش خواهد آمد، و عذاب ابدى بر او وارد خواهد
شد!»
(هود/۳۹)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۳۲ الی۳۵)🔹 حرف بس است، مجازات کو؟ در این آیات، به دنباله گفتگو
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۳۶ الی۳۹)🔹
⚖تصفیه شروع مى شود
سرگذشت نوح که در آیات این سوره، آمده است، در حقیقت در چند فراز، که هر فراز مربوط به یک دوره از مبارزات نوح در مقابل مستکبران است، بیان شده.
آنچه در آیات قبل گذشت، مرحله دعوت و تبلیغ پى گیر و مستمر نوح(علیه السلام)با نهایت جدیت، و با استفاده از تمام وسائل بود، در این مرحله، که سالیان دراز طول کشید، گروه اندکى ـ اندک از نظر عدد و بسیار از نظر کیفیت و استقامت ـ به او ایمان آوردند.
آیات مورد بحث، اشاره به مرحله دوم این مبارزه است، مرحله پایان یافتن دوران تبلیغ و آماده شدن براى تصفیه الهى!
در آیه نخست مى خوانیم: به نوح وحى شد که جز افرادى که از قومت به تو ایمان آورده اند، دیگر هیچ کس ایمان نخواهد آورد (وَ أُوحِیَ إِلى نُوح أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلاّ مَنْ قَدْ آمَنَ).
اشاره به این که، صفوف به کلى از هم جدا شده، و دیگر دعوت براى ایمان و اصلاح سودى ندارد، باید آماده تصفیه و انقلاب نهائى شود.
و در پایان آیه، به نوح(علیه السلام) دلدارى داده، مى گوید: اکنون که چنین است، از کارهائى که اینها انجام مى دهند، به هیچ وجه اندوهناک و محزون مباش (فَلاتَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ).
ضمناً، از این آیه، استفاده مى شود: خداوند قسمت هائى از علم اسرار غیب را، در هر مورد که لازم باشد، در اختیار پیامبرش مى گذارد، همان گونه که در اینجا به نوح خبر مى دهد که: در آینده هیچ کس از آنها ایمان نخواهد آورد.
* * *
با اعلام مطلب بالا، این گروه عصیانگر و لجوج باید مجازات شوند، مجازاتى که جهان را از لوث وجود آنها پاک کند، و مؤمنان را براى همیشه از چنگالشان رها سازد، فرمان غرق شدن آنها صادر شده است، ولى، انجام این فرمان وسائلى مى خواهد، نوح(علیه السلام) باید کشتى مناسبى براى نجات مؤمنان راستین بسازد، تا هم مؤمنان در مدت ساختن کشتى در مسیر خود ورزیده تر شوند، و هم بر غیر مؤمنان به اندازه کافى اتمام حجت گردد، مى فرماید: به نوح فرمان دادیم، در حضور ما و طبق فرمان ما کشتى بساز (وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا).
منظور از کلمه أَعْیُنِنا (در برابر دیدگان ما)، اشاره به این است که، تمام تلاش ها و کوشش هاى تو در این زمینه در حضور ما است.
بنابراین، با فکر راحت به کار خویش ادامه ده! طبیعى است، این احساس که خداوند حاضر و ناظر است، و محافظ و مراقب مى باشد، به انسان هم توان و نیرو مى بخشد، و هم احساس مسئولیت بیشتر!
و از کلمه وَحْیِنا چنین بر مى آید که: نوح چگونگى ساختن کشتى را نیز از فرمان خدا مى آموخت، و باید هم چنین باشد; زیرا نوح پیش خود نمى دانست ابعاد عظمت طوفان آینده چه اندازه است، تا کشتى خود را متناسب با آن بسازد، و این وحى الهى بود، که او را در انتخاب بهترین کیفیت ها یارى مى کرد.
و در پایان آیه، به نوح هشدار مى دهد: از این به بعد درباره ستمگران شفاعت و تقاضاى عفو مکن; چرا که آنها محکوم به عذابند و مسلماً غرق خواهند شد (وَ لا تُخاطِبْنی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ).
این جمله، به خوبى مى فهماند شفاعت درباره هر کس ممکن نیست، بلکه شرائطى دارد که اگر در کسى موجود نباشد، پیامبر خدا هم حق شفاعت و تقاضاى عفو در مورد او ندارد.
* * *
اما عکس العمل قوم نوح در برابر تبلیغات او و ساختن کشتى، شنیدنى و عبرت گرفتنى است، آنها به جاى این که یک لحظه با مسأله به طور جدى بر خورد کنند، و حداقل احتمال دهند ممکن است این همه اصرار نوح(علیه السلام)و دعوت هاى مکررش، از وحى الهى سرچشمه گرفته، و مسأله طوفان و عذاب حتمى باشد ـ باز همان طور که عادت همه افراد مستکبر و مغرور است ـ به استهزاء و مسخره ادامه دادند: و هر زمان که گروهى از قومش از کنار او مى گذشتند، و او و یارانش را سر گرم تلاش براى آماده ساختن چوب ها، میخ ها و وسائل کشتى سازى مى دیدند، مسخره مى کردند، مى خندیدند و مى گذشتند (وَ یَصْنَعُ الْفُلْکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلاَ ٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ).
مَلاَء آن اشراف از خود راضى، همه جا مستضعفان را به مسخره مى گیرند، آنها را موجوداتى پست و در خور تحقیر مى پندارند; چرا که زر و زور ندارند، نه تنها آنها را مسخره مى کنند، که افکارشان ـ هر قدر بلند باشد ـ و مکتبشان ـ هر اندازه ریشه دار ـ و اعمالشان ـ هر چند کاملاً حساب شده ـ به پندار آنها در خور تحقیرند، و به همین دلیل، پند و اندرز، هشدار و اعلام خطر در آنها اثر نمى کند، تنها تازیانه هاى عذاب دردناک الهى باید بر پشت آنها نواخته شود.
مى گویند: این گروه هاى اشراف قوم نوح، هر دسته، نوعى استهزاء، که مایه خنده و تفریح بود، براى خود انتخاب مى کردند.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۳۶ الی۳۹)🔹 ⚖تصفیه شروع مى شود سرگذشت نوح که در آیات این سوره،
↩️یکى مى گفت: اى نوح! مثل این که دعوى پیامبرى نگرفت، آخرِ سر، نجّار شدى!...
دیگرى مى گفت: کشتى مى سازى بسیار خوب، دریایش را هم بساز! هیچ آدم عاقل دیده اى در وسط خشکى، کشتى بسازد؟!...
بعضىدیگر، شاید مى گفتند: اُوه، کشتى به این بزرگى براى چه مى خواهى؟ لااقل کوچک تر بساز، که اگر بخواهى به سوى دریا بکشى، براى تو ممکن باشد!
مى گفتند، قاه، قاه، مى خندیدند و مى گذشتند، و این موضوع در خانه ها و مرکز کارشان به اصطلاح سوژه بحث ها بود.
و با یکدیگر درباره نوح و کم فکرى پیروانش سخن مى گفتند!: پیرمرد را تماشا کن! آخر عمرى به چه روزى افتاده است؟ حالا مى فهمیم اگر به سخنان او ایمان نیاوردیم حق با ما بود، اصلاً عقل درستى ندارد!!
و اما نوح، با استقامت فوق العاده اى که زائیده ایمان است، با جدیّت فراوان به کار خود ادامه مى داد، و بى اعتنا به گفته هاى بى اساس این کوردلان از خود راضى، به سرعت پیشروى مى کرد، و روز به روز، اسکلت کشتى آماده تر و مهیاتر مى شد، فقط گاهى سر بلند مى کرد، و این جمله کوتاه و پر معنى را به آنها مى گفت: اگر امروز شما ما را مسخره مى کنید، ما هم همین گونه در آینده نزدیکى شما را مسخره خواهیم کرد ! (قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنّا فَإِنّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ).
آن روز که شما در میان طوفان سرگردان خواهید شد، و سراسیمه به هر سو مى دوید، و هیچ پناهگاهى نخواهید داشت، و از میان امواج فریاد مى کشید و التماس مى کنید: ما را نجات ده! آرى، آن روز، مؤمنان بر افکار شما، غفلت، جهل و بى خبریتان مى خندند.
* * *
در آن روز خواهید دانست چه کسى عذاب خوارکننده به سراغش خواهد آمد، و مجازات جاودان دامنش را خواهد گرفت (فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ).
اشاره به این که، اگر چه مزاحمت هاى شما نسبت به ما عذاب دردناکى است، ولى اولاً ـ ما در تحمل این شدائد سربلندیم و پرافتخار.
و ثانیاً ـ اینها هر چه باشد زودگذر است، اما مجازات الهى هم خوارکننده است، هم پایان ناپذیر، و این دو با هم قابل مقایسه نیست.
* * *
نکته ها:
۱ ـ تصفیه، نه انتقام
از آیات فوق، به خوبى استفاده مى شود عذاب هاى الهى جنبه انتقامى ندارد، بلکه به خاطر تصفیه نوع بشر، و از میان رفتن آنها که شایسته حیات نیستند، و باقى ماندن صالحان صورت مى گیرد.
به این معنى که، یک قوم مستکبر و فاسد و مفسد که هیچ امید به ایمان آنها نیست، از نظر نظام آفرینش، حق حیات ندارد، و باید از میان برود، و قوم نوح چنین بودند; چرا که آیات فوق مى گوید: اکنون که دیگر امیدى به ایمان بقیه نیست، آماده ساختن کشتى شو، و درباره ظالمان هیچ گونه شفاعت و تقاضاى عفو منما!
همین موضوع، در نفرین این پیامبر بزرگ، که در سوره نوح آمده است به چشم مى خورد: رَبِّ لاتَذَرْ عَلَى الأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیّاراً * إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لایَلِدُوا إِلاّ فاجِراً کَفّاراً: پروردگارا احدى از این کافران را بر روى زمین مگذار، چرا که اگر آنها بمانند بندگانت را گمراه مى سازند، و از نسل آنها نیز جز گروهى فاجر و بى ایمان به وجود نخواهد آمد !
اصولاً، در سازمان آفرینش، هر موجودى براى هدفى آفریده شده است، هنگامى که از هدف خود به کلى منحرف شود، و تمام راه هاى اصلاح را به روى خود ببندد، باقیماندن او بى دلیل است، و خواه، و ناخواه، باید از میان برود.
و به گفته شاعر:
نه طراوتى، نه برگى، نه گلى نه میوه دارم *** متحیرم که دهقان، به چه کار هشت ما را!
* * *
۲ ـ نشانه هاى مستکبرین
مستکبران خودخواه، همیشه مسائل جدى را که در مسیر خواسته ها و هوس ها و منافع آنها نیست به بازى و شوخى مى گیرند.
به همین دلیل، مسخره کردن حقایق، مخصوصاً آنچه مربوط به زندگى مستضعفان است جزئى از زندگى آنها را تشکیل مى دهد، بسیار دیده ایم آنها، براى رنگ و آب دادن به جلسات پر گناه خود، دنبال فرد با ایمان تهى دستى مى گردند، که او را به اصطلاح ملعبه و مضحکه سازند.
و اگر، در مجالس خود دست رسى به چنین افراد پیدا نکنند، فرد یا افرادى از آنها را غیاباً سوژه سخن قرار داده، مى گویند، مسخره مى کنند و مى خندند.
آنها خود را عقل کلّ مى پندارند، و به گمان این که ثروت انبوه و حرام آنها نشانه لیاقت، شخصیت و ارزش آنها است، دیگران را نالایق، بى ارزش و فاقد شخصیت مى دانند!
ولى، قرآن مجید سخت ترین حملات خود را متوجه این گونه افراد مغرور و متکبر کرده، و مخصوصاً سخریه هاى آنها را شدیداً محکوم مى کند.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️یکى مى گفت: اى نوح! مثل این که دعوى پیامبرى نگرفت، آخرِ سر، نجّار شدى!... دیگرى مى گفت: کشتى مى س
↩️فى المثل، در تاریخ اسلامى مى خوانیم هنگامى که ابو عقیل انصارى آن کارگر باایمان و فقیر، شب را بیدار ماند و به آب آوردن از چاه هاى مدینه براى خانه ها ادامه داد، و مختصر خرمائى را که از این راه به عنوان مزد دریافت داشته بود، به عنوان کمک به ارتش مسلمانان براى جنگ تبوک خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله)آورد، گروهى از منافقان مستکبر بر او خندیدند، آیات قرآن نازل شد، و همچون صاعقه بر آنها فرو ریخت، فرمود: الَّذینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعینَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذینَ لایَجِدُونَ إِلاّ جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم:
آنها که مؤمنان اطاعت کننده را در کمک هاى مالى در راه خدا به باد مسخره مى گیرند، و آنان را که جز به مقدار توانائى اندک، دسترسى به چیز دیگرى ندارند، مسخره مى کنند، خداوند آنان را مسخره خواهد کرد و براى آنها عذاب دردناکى است .
* * *
۳ ـ کشتى نوح
بدون شک کشتى نوح کشتى ساده اى نبود، و با وسائل آن روز، به آسانى و سهولت پایان نیافت، کشتى بزرگى بود که به علاوه بر مؤمنان راستین، یک جفت از نسل هر حیوانى را در خود جاى مى داد، و آذوقه فراوانى که براى مدت ها زندگى انسان ها و حیوان هائى که در آن جاى داشتند حمل مى کرد، چنین کشتى با چنین ظرفیت، حتماً در آن روز بى سابقه بوده است، به خصوص که این کشتى، باید از دریائى به وسعت این جهان، با امواجى کوه پیکر، سالم بگذرد و نابود نشود، لذا در بعضى از روایات مفسرین مى خوانیم: این کشتى هزار و دویست ذراع طول، و ششصد ذراع عرض داشت! (هر ذراع حدود نیم متر است).
در بعضى از روایات اسلامى آمده است: مدت چهل سال قبل از ظهور طوفان یک نوع بیمارى به زنان قوم نوح دست داد، که دیگر از آنان بچه اى متولد نشد، و این در واقع مقدمه اى براى مجازات و عذاب آنان بود
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت(۲۴۵)🔹 ✅تاثیر توانایی در کاهش تمنا با افزايش قدرت، حرص كم مىشود: امام
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۴۶)🔹
🍒نعمتها را از خود رم ندهيد!
امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه درباره ازدست رفتن نعمتها هشدار مىدهد ومىفرمايد: «از فرار كردن (و رميدن) نعمتها برحذر باشيد كه هر فرارى بازنمىگردد»؛ (احْذَرُوا نِفَارَ النِّعَمِ فَمَا كُلُّ شَارِدٍ بِمَرْدُودٍ).
«نِفار» به معنى فرار كردن و «نِعَم» جمع نعمت است، بعضى آن را به فتح نون و به معنى حيوان چهارپا مانند گاو و گوسفند و شتر دانستهاند و «شارد» به معناى حيوان فرارى است. در اين گفتار حكيمانه، امام عليه السلام نعمتها را تشبيه به حيوانات اهلى سودمند كرده كه گاه فرار مىكنند، فراركردنى كه هرگز به چنگ نمىآيند و توصيه مىفرمايد كه قدر نعمتها را بدانيد، شكر آن را به جا آوريد، از فرصتها استفاده كنيد و از نعمتهاى الهى بهره گيريد. به يقين، «جوانى» از آن نعمتهايى است كه وقتى فرار كرد هرگز بازنمىگردد، بايد جوانان از آن بهره گيرند و علم و آداب و فضايل اخلاقى تحصيل كنند كه همه اينها در جوانى امكانپذير است. به گفته شاعر عرب:
فَتَراكَضُوا خَيْلَ الشَّبابِ وَبادِرُوا اَنْ تَسْتَرِدَّ فَإنَّهُنَّ عَواري
بر اسبهاى جوانى سوار شويد و با سرعت برانيد (و خود را به مقصد برسانيد) ـ مبادا گرفته شوند و براى هميشه از دست بروند، زيرا اين مركبها عاريتى هستند.
سلامتى جسم، يكى ديگر از آن نعمتهاست كه در بسيارى از موارد هنگامى كه گرفته شد بازنمىگردد و يا اگر بازگردد به شكل اوّل نخواهد بود. انسان سالم قادر بر هر كار مثبتى است؛ ولى هنگامى كه سلامتى ازدست رفت عجز و ناتوانى جاى آن را خواهد گرفت به خصوص بيمارىهايى كه در سنين بالا انسان را مبتلا مىكنند، مصداق بارز همين مطلب است. امنيت نيز يكى ديگر از نعمتهاى بزرگ است؛ انسان در محيط امن قادر به انجام دادن هر كار خوبى است؛ امّا بسيار ديده شده با تزلزل امنيت، سالها ناامنى و آثارش باقى مىماند و بهزودى بازنمى گردد.
كوتاه سخن اينكه تمام نعمتها اعم از نعمتهاى فردى يا اجتماعى، مادى يا معنوى، همواره در معرض زوالند؛ زوالى كه گاه امكان بازگشت در آن هست وگاه زوالى است كه هرگز امكان بازگشت ندارد. البته چيزى كه باعث رميدن نعمتهاست در درجه اوّل، ناسپاسى است؛ همان چيزى كه در حكمت 244، امام عليه السلام به آن اشاره فرمود كه هر نعمتى حقى دارد، كسى كه حق آن را ادا كند خداوند آن را افزون مىسازد و هركس در اداى حق نعمت كوتاهى نمايد آن را در معرض زوال قرار خواهد داد. بعضى از شارحان نهجالبلاغه مسئله خارج شدن آدم و حوا را از بهشت، يكى از مصاديق همين گفتار حكيمانه مولا دانستهاند. جد و جده ما براثر ترك اولى وناسپاسى براى هميشه از بهشت خارج شدند و به دنيايى كه پر از مشكلات وناراحتىهاست گام نهادند؛ نعمتى بود كه بعد از رميدن، به آنها و فرزندانشان بازنگشت (البته حساب بهشت و آخرت حساب ديگرى است).
در روايتى از امام على بن موسىالرضا عليه السلام خطاب به يكى از اصحابش چنين مىخوانيم: «إِنَّ النِّعَمَ كَالاِْبِلِ الْمُعْتَقَلَةِ فِي عَطَنِهَا عَلَى الْقَوْمِ مَا أَحْسَنُوا جِوَارَهَا فَإِذَا أَسَاءُوا مُعَامَلَتَهَا وَإِنَالَتَهَا نَفَرَتْ عَنْهُمْ؛ نعمتها همچون شترى است كه مهار وبسته شده است. مادامى كه صاحبانش با آن خوشرفتارى كنند در جايگاه خود مىماند ولى هنگامى كه بدرفتارى نمايند (اى بسا مهار خود را پاره و) از آنها فرار كند».(1)
شيخ حرّ عاملى در وسائلالشيعه در كتاب امر به معروف و نهى از منكر بابى تحت عنوان «وُجُوبُ حُسْنِ جَوارِ النِّعَمِ بِالشُّكْرِ وَأداءِ الْحُقُوقِ» نوشته و روايات متعددى در اين زمينه آورده است. در آيه شريفه «(إِنَّ اللهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ)؛ خداوند سرنوشت قومى را تغيير نمىدهد مگر آنكه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند».(2) نيز اشارهاى به اين مطلب ديده مىشود.(3)
*
پی نوشت:
(1) . کافى، ج 4، ص 38، ح 1.
(2) . رعد، آیه 11.
(3) . سند گفتار حکیمانه: به گفته صاحب کتاب مصادر، جاحظ پیش از سیّد رضى این گفتار حکیمانه را در کتاب المائة المختارة از امیرمؤمنان على (ع) نقل کرده است و زمخشرى در کتاب ربیع الابرار و ابن قاسم در ریاض الاخبار نیز آن را آورده اند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 190)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه ✅حکمت: (۲۴۴) @Nahjolbalaghe2
شرح_صوتی_حکمت_۲۴۵_و_۲۴۶.mp3
4.42M
🔹شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه
✅حکمت های: (۲۴۵و۲۴۶)
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صوت زیبای قرآن ۲
🌺 سوره مبارکه ناس
🔊 قاری استاد منشاوی و تکرار کودک
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
🌕❗️حضرت خضر عليه السلام به حضرت موسى عليه السلام سفارش كرد:
قالَ الخِضرُ عليه السلام فى وَصِيَّتِهِ لِمُوسى عليه السلام: يا ابنَ عِمرانَ! لا تُعَيِّرَنَّ أحَداً بِخَطيئَتِهِ، وَ ابكِ عَلى خَطيئَتِكَ.
💙❗️ اى پسر عمران! احدى را به سبب گناهش سرزنش مكن، امـا بـر گـناه خـويش گريـان بـاش.
📚[اصول كافى، ج2 ح 356]
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 مهمترین درس معارف
🔹اولین، دومین، سومین، چهارمین و پنجمین درس مهم، کدام درس است؟
👈🏻 این کلیپ از جلسۀ دوم درسهای "#تاریخ_تحلیلی صدر اسلام" تهیه شده است.
🎙حجتالاسلام پناهیان
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🌳شجره آشوب« قسمت دوم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻« آنچه
✨﴾﷽﴿✨
🌳شجره آشوب« قسمت سوم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻امت من هم به زودی به هفتاد و سه فرقه تقسیم می شوند و یک فرقه نجات می یابند و هفتاد و دو فرقه دیگر در آتش هستند.»
🔻در زمان غزوه حنین، هنگامی که رسول خدا همراه سپاهش گذر می کردند، با درختی به نام «ذات انواط» رو به رو شدند که متعلق به قریش بود. آن ها در هر سال، سلاح خود را به آن درخت آویزان کرده و نزد آن اعتکاف و قربانی می کردند.
🔻تعدادی از یاران پیامبر به ایشان گفتند یا رسول الله، برای ما نیز درختی مانند ذات انواط قرار بده. پیامبر فرمود: «الله اکبر، همانطور که قوم موسی به او گفتند: خدایی مانند خدای آن ها قرار بده.
🔻 این ها سنت هایی برای کسانی قبل از شما است که به شما می رسد.» این روایت نشان می دهد تکرار سنت ها در تاریخ، یک امر اجتناب ناپذیر است.
🔻مورد بعدی، قیام صفورا، همسر حضرت موسی، علیه یوشع نبی است. در برخی روایات آمده است که صفورا، دختر شعیب، همراه با هزار مرد با یوشع بن نون جنگید و در نهایت نیز به اسارت گرفته شد. پیامبر خدا به عبدالله بن مسعود فرمود یوشع بعد از موسی، 30 سال زندگی کرد و صفورا علیه او قیام کرد...
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ ۚ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ
(این وضع همچنان ادامه یافت) تا آن زمان که فرمان ما فرارسید، و تنور جوشیدن گرفت. (به نوح) گفتیم: «از هر یک از انواع حیوانات، یک جفت (نر و ماده) در آن (کشتى) حمل کن. همچنین خاندانت را (بر آن سوار کن) مگر آنها که قبلاً وعده هلاک آنان داده شده [= همسر و یکى از فرزندانت]. ـ و همچنین مؤمنان را.» امّا جز عده کمى همراه او ایمان نیاوردند.
(هود/۴۰)
*
۞ وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا ۚ إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ
او گفت: «بر آن (کشتى) سوار شوید به نام خدا. در هنگام حرکت آنو توقفش، که پروردگارم آمرزنده و مهربان است.»
(هود/۴۱)
*
وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ وَنَادَىٰ نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَب مَّعَنَا وَلَا تَكُن مَّعَ الْكَافِرِينَ
و کشتى، آنها را از میان امواجى همچون کوهها حرکت مى داد. (در این هنگام،) نوح فرزندش را که در گوشه اى بود صدا زد: «پسرم! همراه ما سوار شو، و با کافران مباش!»
(هود/۴۲)
***
قَالَ سَآوِي إِلَىٰ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ ۚ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِمَ ۚ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ
گفت: «بزودى به کوهى پناه مى برم که مرا از آب حفظ مى کند!» (نوح) گفت: «امروز هیچ نگهدارنده اى در برابر فرمان خدا نیست. مگر آن کس را که او رحم کند.» در این هنگام، موج در میان آن دو جدایى افکند. و او در زمره غرق شدگان قرارگرفت!
(هود/۴۳)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۳۶ الی۳۹)🔹 ⚖تصفیه شروع مى شود سرگذشت نوح که در آیات این سوره،
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات (۴۰ الی ۴۳)🔹
در آیات گذشته، دیدیم چگونه نوح(علیه السلام) و مؤمنان راستین دست به ساختن کشتى نجات زدند، و تن به تمام مشکلات و سخریه هاى اکثریت بى ایمان مغرور دادند، و خود را براى طوفان، همان طوفانى که سطح زمین را از لوث مستکبران بى ایمان پاک مى کرد، آماده ساختند.
آیات مورد بحث، سومین فراز این سرگذشت، یعنى چگونگى نزول عذاب را بر این قوم ستمگر، به طرز گویائى تشریح مى کند.
نخست مى گوید: «این وضع همچنان ادامه داشت تا فرمان ما صادر شد، و طلایع عذاب آشکار گشت، و آب از درون تنور جوشیدن گرفت»! (حَتّى إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ).
«تَنُّور» (با تشدید نون) همان معنى را مى بخشد که «تنور» در فارسى متداول امروز، یعنى محلى که نان در آن پخت و پز مى شود.
در این که: جوشیدن آب از تنور چه تناسبى با مسأله نزدیک شدن طوفان دارد، مفسران در آن گفتگو بسیار کرده اند:
بعضى گفته اند: جوشیدن آب از درون تنور یک نشانه الهى بوده است براى نوح(علیه السلام)، تا او متوجه جریان شود و خود و یارانش با وسائل و اسباب لازم بر کشتى سوار شوند.
گروهى دیگر، احتمال داده اند: تنور در اینجا در معنى مجازى و کنائى استعمال شده، اشاره به این که: تنور خشم و غضب پروردگار فوران پیدا کرد، و شعلهور شد، و این به معنى نزدیک شدن عذاب کوبنده الهى است، این تعبیر هم در فارسى، و هم در زبان عربى آمده است، که شدت غضب را تشبیه به فوران آتش مى کنند.
ولى این احتمال قوى تر به نظر مى رسد که، «تنور» به معنى حقیقى و معروف آن باشد و منظور از آن، تنور خاصى هم نباشد، بلکه منظور بیان این نکته است: هنگامى که آب از درون تنور، که معمولاً مرکز آتش است، جوشیدن گرفت، نوح(علیه السلام) و یارانش متوجه شدند اوضاع به زودى دگرگون مى شود، و انقلاب و تحول نزدیک است «آب کجا و آتش کجا»؟!
به تعبیر دیگر، هنگامى که دیدند سطح آب زیرزمینى چنان بالا آمده است، که از درون «تنور» که معمولاً در جاى خشک و محفوظى ساخته مى شود جوشیدن گرفته، فهمیدند موضوع مهمى در پیش است، و حادثه نو ظهورى در شرف تکوین است، همین موضوع، اخطار و علامتى بود براى نوح(علیه السلام) و یارانش که برخیزید و آماده شوید!
شاید، قوم غافل و بى خبر نیز، جوشیدن آب از درون تنور خانه هایشان را دیدند، ولى مانند همیشه از کنار این گونه اخطارهاى پر معنى الهى، چشم و گوش بسته گذشتند، حتى براى یک لحظه نیز، به خود اجازه تفکر ندادند، که شاید حادثه اى در شرف تکوین باشد، شاید اخطارهاى نوح(علیه السلام) واقعیت داشته باشد.
لذا مى افزاید: در این هنگام، به نوح «فرمان دادیم از هر نوعى از انواع
حیوانات یک جفت (نر و ماده) بر کشتى سوار کن» تا در غرقاب، نسل آنها قطع نشود (قُلْنَا احْمِلْ فیها مِنْ کُلّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ).
«و همچنین خاندانت را، جز آنها که قبلاً وعده هلاک آنها داده شده، و نیز مؤمنان را بر کشتى سوار کن» (وَ أَهْلَکَ إِلاّ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ).
«اما جز افراد کمى به او ایمان نیاوردند» (وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاّ قَلیلٌ).
این آیه از یک سو، اشاره به همسر بى ایمان نوح و فرزندش «کنعان» مى کند، که داستان آنها در آیات آینده خواهد آمد، که بر اثر انحراف از مسیر ایمان و همکارى با گناهکاران رابطه و پیوند خود را از نوح(علیه السلام) بریدند، و حق سوارشدن بر کشتى نجات را نداشتند; چرا که شرط سوار شدن بر آن در درجه اول «ایمان» بود.
و از سوى دیگر، اشاره به این مى کند که: محصول سالیان بسیار دراز تلاش پى گیر نوح(علیه السلام)در راه تبلیغ آئین خویش، چیزى جز گروهى اندک از مؤمنان نبود، که طبق بعضى از این روایات، در این مدت طولانى تنها هشتاد نفر به او ایمان آوردند، و حتى بعضى، عدد آنها را از این هم کمتر نوشته اند.
و این خود مى رساند که، این پیامبر بزرگ تا چه حد استقامت و پایمردى داشت، که براى هدایت هر یک از آنها به سوى خدا، به طور متوسط ده سال زحمت کشید! زحمتى که مردم عادى، حتى براى هدایت و نجات فرزندشان تحمل نمى کنند.
* * *
«نوح» به سرعت بستگان و یاران با ایمان خود را جمع کرد، و چون لحظه طوفان و فرارسیدن مجازات هاى کوبنده الهى نزدیک مى شد «به آنها دستور داد که به نام خدا بر کشتى سوار شوید، به هنگام حرکت و توقف کشتى نام خدا را بر زبان جارى سازید، و به یاد او باشید» (وَ قالَ ارْکَبُوا فیها بِسْمِ اللّهِ مَجْراها وَ مُرْساها).
چرا مى گوید: در همه حال، به یاد او باشید و از یاد و نام او مدد بگیرید؟ «براى این که پروردگار من آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحیمٌ).
به مقتضاى رحمتش، این وسیله نجات را در اختیار شما بندگان با ایمان قرار داده، و به مقتضاى آمرزشش از لغزش هاى شما مى گذرد.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات (۴۰ الی ۴۳)🔹 در آیات گذشته، دیدیم چگونه نوح(علیه السلام) و مؤمنا
↩️سرانجام، لحظه نهائى فرا رسید و فرمان مجازات این قوم سرکش صادر شد، ابرهاى تیره و تار همچون پاره هاى شب ظلمانى سراسر آسمان را فرا گرفت، و آن چنآن روى هم متراکم گردید، که نظیرش هیچ گاه دیده نشده بود، صداى غرش رعد و پرتو خیره کننده برق پى در پى در فضاى آسمان پخش مى شد، و خبر از حادثه بسیار عظیم و وحشتناکى مى داد.
باران شروع شد، سریع و سریع تر شد، قطره ها، درشت و درش تر شد، و همان گونه که قرآن در آیه ۱۱ سوره «قمر» مى گوید، گوئى تمام درهاى آسمان گشوده شده، اقیانوسى از آب از لابلاى ابرها فرو مى ریزد.
از سوى دیگر، سطح آب زیر زمینى آن قدر بالا آمد، که از هر گوشه اى چشمه خروشانى جوشیدن گرفت.
و به این ترتیب، آب هاى زمین و آسمان به هم پیوستند و دست به دست هم دادند، و بر سطح زمین ها، کوه ها، دشت ها، دره ها جارى شدند، و به زودى سطح زمین به صورت اقیانوسى در آمد.
وزش بادها امواج کوه پیکرى روى این اقیانوس ترسیم مى کرد، و این امواج از سر و دوش هم بالا مى رفتند، و روى یکدیگر مى غلطیدند.
«و کشتى نوح با سرنشینانش سینه امواج کوه پیکر را مى شکافت، و همچنان پیش مى رفت» (وَ هِیَ تَجْری بِهِمْ فی مَوْج کَالْجِبالِ).
«نوح فرزندش را که در کنارى جدا از پدر قرار گرفته بود، مخاطب ساخت و فریاد زد: فرزندم! با ما سوار شو و با کافران مباش» که فنا و نابودى دامنت را خواهد گرفت (وَ نادى نُوحٌ ابْنَهُ وَ کانَ فی مَعْزِل یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا وَ لاتَکُنْ مَعَ الْکافِرینَ).
نوح، این پیامبر بزرگ نه تنها به عنوان یک پدر، بلکه به عنوان یک مربى خستگى ناپذیر و پرامید، حتى در آخرین لحظه، دست از وظیفه خود بر نداشت، به این امید که سخنش در قلب سخت فرزند اثر کند.
اما متأسفانه، تأثیر همنشین بد، بیش از آن بود که گفتار این پدر دلسوز تأثیر مطلوب خود را ببخشد.
* * *
این فرزند لجوج و کوتاه فکر، به گمان این که با خشم خدا مى توان به مبارزه برخاست، «فریاد زد: پدر! براى من جوش نزن، به زودى به کوهى پناه مى برم که دست این سیلاب به دامنش هرگز نخواهد رسید، و مرا در دامان خود پناه خواهد داد» (قالَ سَآوی إِلى جَبَل یَعْصِمُنی مِنَ الْماءِ).
«نوح» باز مأیوس نشد، بار دیگر به اندرز و نصیحت پرداخت، شاید فرزند کوتاه فکر از مرکب غرور و خیره سرى، فرود آید و راه حق را پیش گیرد، به او «گفت: فرزندم امروز هیچ نگهدارى در برابر فرمان خدا نیست» (قالَ لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ).
«تنها نجات از آن کسى است که مشمول رحمت خدا باشد و بس»! (إِلاّ مَنْ رَحِمَ).
کوه که سهل است، کره زمین که سهل است، خورشید و تمام منظومه شمسى با آن عظمت خیره کننده در برابر قدرت لایزال او ذرّه بى مقدارى بیش نیست.
مگر بالاترین کوه ها در برابر کره زمین، همچون بر آمدگى هاى بسیار کوچکى که روى سطح یک نارنج قرار دارد نیست؟ همان زمینى که یک میلیون و دویست هزار مرتبه باید بزرگ شود، تا به اندازه کره خورشید گردد، همان خورشیدى که یک ستاره متوسط معمولى آسمان، از میان میلیون ها میلیون ستاره در پهنه عالم خلقت است.
پس چه خیال خامى! و چه فکر کوتاهى! که از «کوه» کارى ساخته باشد؟!
در همین هنگام، موجى برخاست، جلو آمد و جلوتر، و فرزند نوح(علیه السلام) را همچون پر کاهى از جا کند، و در لابلاى خود در هم کوبید «و میان پدر و فرزند جدائى افکند و او را در صف غرق شدگان قرار داد»! (وَ حالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقینَ).
* * *
نکته ها
۱- آیا طوفان نوح (علیه السلام ) عالمگیر بود
الف ـ از ظاهر بسیارى از آیات قرآن، چنین بر مى آید که طوفان نوح(علیه السلام)جنبه منطقه اى نداشته است، بلکه حادثه اى بوده است براى سراسر روى زمین; زیرا کلمه «أَرْض» (زمین) به طور مطلق ذکر شده مانند: رَبِّ لاتَذَرْ عَلَى الأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیّاراً: «خداوندا بر روى زمین از کافران که هرگز امید به اصلاحشان نیست احدى را زنده مگذار».(۵)
ب ـ و همچنین آیه ۴۴ همین سوره «هود» (آیه آینده): قیلَ یا أَرْضُ ابْلَعی مائَکِ...: «اى زمین آب هاى خود را فرو بر...».
ج ـ از بسیارى از تواریخ نیز، جهانى بودن طوفان نوح استفاده مى شود، به همین جهت، تمام نژادهاى کنونى را به یکى از سه فرزند نوح (حام، و سام و یافث) که بعد از نوح باقى ماندند، باز مى گردانند.
د ـ در تاریخ طبیعى نیز، دورانى به نام دوران باران هاى سیلابى دیده مى شود، که اگر آن را الزاماً مربوط به قبل از تولد جانداران ندانیم، قابل تطبیق بر طوفان نوح نیز هست.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه(۶۱)🔹 🔭نامه در یک نگاه: این نامه همان گونه که از عنوانش پیداست نامه عتاب آم
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح نامه(۶۲)بخش اول🔹
✅اولویت حفظ دین بر خافت
امام(عليه السلام) اين نامه را همچون بسيارى از نامه ها بعد از حمد و ثناى الهى با نبوّت پيغمبر اسلام و اوصاف برجسته او شروع مى کند و مى فرمايد: «اما بعد از حمد و ثناى الهى، خداوند سبحان محمد ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ را فرستاد تا بيم دهنده جهانيان و شاهد و حافظ (آيين) انبيا (ى پيشين) باشد»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً(صلى الله عليه وآله) نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ، وَمُهَيْمِناً عَلَى الْمُرْسَلِينَ).
تعبير به «نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ» دليل روشنى بر جهانى بودن اسلام دارد و حتى اطلاق اين کلام به جاودانه بودن اين آيين نيز اشاره مى کند و تعبير به «مُهَيْمِناً عَلَى الْمُرْسَلِينَ» نشان مى دهد که پيغمبر اسلام به تمام آيين هاى آسمانى پيش از خود ايمان داشت و در حفظ ارزش هاى والاى آنها مى کوشيد، زيرا واژه «مُهَيْمِناً» هم به معناى حافظ و نگاهبان آمده و هم به معناى شاهد و گواه.
امام(عليه السلام) ضمناً به اين نکته توجّه مى دهد که مسلمانان بايد اختلافات خويش را کنار بگذارند تا بتوانند به جهانى بودن اسلام عملاً جامه عمل بپوشانند.
سپس به دنبال اين سخن مى فرمايد: «ولى هنگامى که آن حضرت که درود بر او باد از جهان رفت مسلمانان درباره خلافت و امارت پس از او به تنازع برخاستند»; (فَلَمَّا مَضَى(عليه السلام) تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الاَْمْرَ مِنْ بَعْدِهِ).
اشاره به منازعه و درگيرى هايى است که در سقيفه ميان مهاجران و انصار رخ داد که نزديک بود کار به جاهاى باريک بکشد، هرچند بعضى از مهاجران حاضر در سقيفه با تدبيرى که عمر انديشيد بر مخالفان خود پيروز شدند.
آن گاه امام در ادامه سخن به سراغ نکته اصلى اين نامه مى رود و مى فرمايد: «به خدا سوگند هرگز فکر نمى کردم و به خاطرم خطور نمى کرد که عرب بعد از پيامبر ـ که درود خدا بر ايشان و خاندان پاکش باد ـ اين امر خلافت را از اهل بيت او منحرف سازند (و در جاى ديگر قرار دهند و نيز به خصوص) باور نمى کردم آنها پس از آن حضرت آن را از من دور سازند»; (فَوَ اللهِ مَا کَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي وَلاَ يَخْطُرُ بِبَالِي، أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الاَْمْرَ مِنْ بَعْدِهِ ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ، وَلاَ أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ).
اشاره به اينکه از همه لايق تر براى جانشينى پيغمبر، اهل بيت او به طور عام بودند که به اهداف و نيّات و نظرات وى از همه آشناتر بودند و در ميان اهل بيت(عليهم السلام) به طور خاص کسى از من لايق تر براى اين مقام نبود.
جالب اينکه ابن ابى الحديد معتقد است اين سخن دليل بر عدم وجود نص درباره امر ولايت و خلافت بوده در حالى که مى توان با اين عبارت عکس آنچه را او گفته، نتيجه گرفت، زيرا نصوص متعددى درباره اهل بيت (مانند حديث ثقلين و...) و نصوص فراوانى درباره شخص على(عليه السلام) (مانند حديث غدير، منزلت، يوم الدار و...) چنان بود که غالباً آن را از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) شنيده بودند و اضافه بر آن، لياقت هاى معنوى و جسمانى على(عليه السلام) را نيز مى دانستند، بنابراين امام توجّه مى دهد که با آن همه نصوص و لياقت ها چگونه امر خلافت را از مسير اصلى اش تغيير داده و به غير اهلش سپرده اند!
سپس مى افزايد: «تنها چيزى که مرا ناراحت کرد هجوم مردم بر فلان شخص بود که با او بيعت مى کردند (اشاره به بيعت با ابو بکر بعد از ماجراى سقيفه است) من دست نگه داشتم (و گوشه گيرى را برگزيدم) تا اينکه ديدم گروهى از اسلام، بازگشته و مرتد شده اند و مردم را به نابود کردن دين محمد(صلى الله عليه وآله) دعوت مى کنند»; (فَمَا رَاعَنِي إِلاَّ انْثِيَالُ النَّاسِ عَلَى فُلاَن يُبَايِعُونَهُ، فَأَمْسَکْتُ يَدِي حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الاِْسْلاَمِ يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَيْنِ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله)).
اشاره به اينکه هنگامى که ديدم مردم در مسأله خلافت راه خلافى را بر اثر تبليغات اين و آن انتخاب کرده اند چاره اى جز سکوت و کناره گيرى نديدم; اما ناگهان ديدم اوضاع دگرگون شد و دشمنان اسلام به پا خاستند و اگر سکوت کنم و به يارى مسلمانان وفادار برنخيزم خطر جدى است.
لذا در ادامه سخن مى افزايد: «(اينجا بود که) ترسيدم اگر اسلام و اهلش را يارى نکنم شاهد شکافى در اسلام يا نابودى آن باشم که مصيبتش براى من از رها ساختن خلافت و حکومت بر شما بزرگ تر باشد; حکومتى که متاع و بهره دوران کوتاه زندگى دنياست و آنچه از آن بوده است (به زودى) زوال مى پذيرد همان گونه که سراب زائل مى گردد و يا همچون ابرهايى است که (در مدت کوتاهى) پراکنده مى شود⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه(۶۲)بخش اول🔹 ✅اولویت حفظ دین بر خافت امام(عليه السلام) اين نامه را همچون ب
↩️(فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الاِْسْلاَمَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً، تَکُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ علَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلاَيَتِکُمُ الَّتِي إِنَّمَا هِيَ مَتَاعُ أَيَّام قَلاَئِلَ، يَزُولُ مِنْهَا مَا کَانَ، کَمَا يَزُولُ السَّرَابُ، أَوْ کَمَا يَتَقَشَّعُ السَّحَابُ).
اين سخن اشاره به قيام «اصحاب ردّه» است و به گفته مرحوم مغنيّه در شرح نهج البلاغه، خلاصه ماجرا چنين بود که شخصى به نام طليحه در زمان حيات پيغمبر ادعاى نبوّت کرد پيامبر ضرار بن الاوس را (با گروهى از مسلمانان) به نبرد با او فرستاد. او فرار کرد و وضعش به ضعف گراييد; ولى بعد از رحلت پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) به سبب کثرت مرتدين، نيرومند شد و تصميم گرفت با کمک آنها مدينه را اشغال کند. ابن اثير در حوادث سنه يازده هجرى مى نويسد: جمعيت عرب مرتد شدند و سرزمين حجاز بعد از وفات رسول الله يکپارچه آتش شد و هر قبيله اى به طور عموم و يا جمعى از آنها راه ارتداد پيش گرفتند مگر قبيله «قريش» و «ثقيف» و جريان مسيلمه و طليحه شدّت يافت.
آن گاه مغنيه مى افزايد: هنگامى که مسلمانان از نيّت طليحه و قصد اشغال مدينه به وسيله او آگاه شده همگى دست به دست هم دادند تا با او بجنگند و امام اميرمؤمنان(عليه السلام) نيز از گوشه عزلت بيرون آمد و در محلى نزديک به مدينه در برابر آنها موضع گرفت و ديگران به امام پيوستند و به او اقتدا کردند. طليحه شبانه به مدينه حمله کرد و مسلمانان در کمين او بودند; لشکر او را از هم متلاشى ساختند و گروهى را کشتند و به هيچ يک از مسلمانان آسيب نرسيد. طليحه فرار کرد و يارانش بعد از يقين به کذب او پراکنده شدند و او به نواحى شام رفت و اظهار توبه و اسلام کرد تا از قتل در امان باشد. هنگامى که ابوبکر از دنيا رفت به مدينه آمد و با عمر بيعت نمود.
اين ماجرا را طبرى در تاريخ خود به طور مشروح در حوادث پس از رحلت پيغمبر اکرم در حوادث سال يازدهم آورده است.
امام باقر(عليه السلام) در حديث پرمعنايى مى فرمايد: «إِنَّ النَّاسَ لَمَّا صَنَعُوا مَا صَنَعُوا إِذْ بَايَعُوا أَبَا بَکْر لَمْ يَمْنَعْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(عليه السلام) مِنْ أَنْ يَدْعُوَ إِلَى نَفْسِهِ إِلاَّ نَظَراً لِلنَّاسِ وَتَخَوُّفاً عَلَيْهِمْ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنِ الاِْسْلاَمِ فَيَعْبُدُوا الاَْوْثَانَ وَلاَ يَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله) وَکَانَ الاَْحَبَّ إِلَيْهِ أَنْ يُقِرَّهُمْ عَلَى مَا صَنَعُوا مِنْ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنْ جَمِيعِ الاِْسْلاَم; اگر اميرمؤمنان سکوت فرمود و مردم را به سوى خويش دعوت نکرد تنها به اين سبب بود که ملاحظه حال مردم را فرمود که مبادا از اسلام مرتدّ بشوند و به سوى بت پرستى روى آورند و شهادت به وحدانيت خداوند و نبوّت پيغمبر اسلام را ترک گويند و آن حضرت مصلحت در اين ديد که آنها را بر انحرافى که در امر خلافت داشتند رها سازد مبادا تمام اسلام را ترک گويند».
تعبير امام از مسأله حکومت و ولايت به «سراب» و يا «ابرهايى که به سرعت متلاشى مى شوند» تشبيهات جالبى است که از ناپايدارى زندگى دنيا و مقام ها و مواهب آن پرده بر مى دارد. سراب، نه فقط به هنگامى که انسان به سراغش مى رود به زودى از ديدگان محو مى شود، بلکه اساساً امرى خيالى و توهمى است که از خطاى باصره پيدا مى شود. همچنين ابرهايى که رگبار مى زنند و به سرعت عبور مى کنند گرچه موقتاً سايه اى آرامبخش و آبى که مايه حيات است با خود دارند; ولى دوران عمرشان کوتاه و بسيار زودگذر است.
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد که چگونه امام ولايت و خلافت را به عنوان متاع زودگذر دنيا و حقى شخصى که از آن حضرت غصب شده مى داند با اينکه جانشينى پيامبر و به تعبير ديگر امامت مقام والاى روحانى است که به عنوان مسئوليت و وظيفه اى الهى بر دوش امام افکنده مى شود، همچون نبوّت براى پيامبر اسلام، بنابراين صبغه دنيايى ندارد که زودگذر و زوال پذير باشد.
شبيه اين تعبير در موارد ديگرى از نهج البلاغه ديده مى شود و ممکن است براى خوانندگان ايجاد توهم کند که امام(عليه السلام) به خلافت همچون مقامى شخصى و دنيايى مى نگريست؟ پاسخ اين سؤال آن است که امام از ديدگاه مدعيان خلافت سخن مى گويد. بدون شک آنها براى کسب مقام و برترى جويى به سراغ آن رفتند و درک نمى کردند که اين مقامى شخصى و دنيوى نيست. افزون بر اين دريغ داشتن اين مقام از امام(عليه السلام) هم غصب حقوق مردم و سبب محروميتشان از اين موهبت الهى بود و هم اهانتى به ارزش هاى وجودى امام محسوب مى شد.
سرانجام حضرت در پايان اين بخش از نامه مى فرمايد: «از اين رو من براى دفع اين حوادث به پا خاستم و حاکمان وقت (را در برابر توطئه دشمنان) يارى کردم تا باطل از ميان رفت و نابود شد و دين از تزلزل باز ايستاد و استوار ماند»
@Nahjolbalaghe2