💎✨پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله
صَلاةُ اللَّيْلِ سِراجٌ لِصاحِبِها فِى ظُلْمَةِ الْقَبْرِ
نماز شب در تاريكى قبر براى صاحبش چراغ است
📜بحارالأنوار، ج 87، ص 161
امام صادق عليه السلام
يا سُلَيْمانُ لاتَدَعْ قِيامَ اللَّيْلِ فَاِنَّ الْمَغْبُونَ مَنْ حُرِمَ قِيامَ اللَّيْلِ
اى سليمان نماز شب را رها نكن، زيرا بازنده و مغيون كسى است كه از بيدارى شب محروم باشد.
📜بحارالأنوار، ج 87، ص 146
🌿🌹🌿🌹🌿🌹
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🌳شجره آشوب« قسمت سوم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻امت من
✨﴾﷽﴿✨
🌳شجره آشوب« قسمت چهارم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻و دختر ابوبکر (عایشه) نیز علیه علی خروج می کند و همانطور که یوشع با صفورا برخورد کرد، علی نیز با عایشه برخورد می کند.
🔻رسول خدا در مورد دیگری، معاویه را به فرعون امت، عمرو عاص را به سامری، ابوموسی اشعری را به جاثلیق تشبیه کرد. این نمادها، همگی مربوط به بنی اسراییل است که نشان می دهد همانطور که در امت حضرت موسی، گمراهانی همانند فرعون و سامری وجود داشتند، در امت اسلام نیز چنین افرادی با طرز فکر و سیره آن ها وجود دارند.
🔻 در روایتی دیگر، پیامبر اکرم، زیاد را به هامان، سعید بن عاص را به قارون، ابوموسی را به سامری تشبیه کرد. ایشان فرمود...
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات (۴۰ الی ۴۳)🔹 در آیات گذشته، دیدیم چگونه نوح(علیه السلام) و مؤمنا
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۴۰ الی ۴۳)🔹
↩️هـ ـ این نظریه نیز، در تاریخ طبیعى زمین هست، که محور کره زمین تدریجاً تغییر پیدا مى کند، یعنى قطب شمال و جنوب تبدیل به خط استوا، و خط استوا جاى قطب شمال و جنوب را مى گیرد، روشن است به هنگام گرم شدن یخ هاى فوق العاده متراکم قطبى، آب دریاها به اندازه اى بالا مى آید که، بسیارى از خشکى ها را فرا مى گیرد و با نفوذ در لایه هاى زمین به صورت چشمه هاى خروشان از نقاط دیگر سر بر مى آورد، و همین گسترش آب ها باعث فزونى ابرها و بارش باران هاى زیادتر مى گردد.
و ـ این مطلب که نوح از حیوانات روى زمین نمونه هائى با خود برداشت نیز، مؤید جهانى بودن طوفان است.
ز ـ و اگر محل زندگى نوح را «کوفه» ـ آن چنان که در بعضى از روایات آمده است ـ بدانیم.
و طبق روایات دیگر، دامنه طوفان به «مکّه» و خانه «کعبه» هم کشیده شده باشد، این خود مؤید دیگرى بر جهانى بودن این طوفان است.
ولى با این حال، احتمال منطقه اى بودن آن نیز به کلّى منتفى نیست; زیرا اطلاق کلمه «ارض» بر یک منطقه وسیع جهان، در قرآن، مکرّر آمده است، چنان که در سرگذشت بنى اسرائیل مى خوانیم: وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الأَرْضِ وَ مَغارِبَها: «مشرق ها و مغرب هاى زمین را در اختیار گروه مستضعفان (بنى اسرائیل) قرار دادیم».
حمل حیوانات در کشتى نیز، ممکن است به خاطر این باشد که در آن قسمت از زمین، نسل حیوانات قطع نگردد، به خصوص این که، در آن روز نقل و انتقال حیوانات از نقطه هاى دوردست کار آسانى نبود (دقت کنید).
همچنین، قرائن دیگرى که در بالا ذکر شد، قابل تطبیق بر منطقه اى بودن طوفان نوح مى تواند باشد.
این نکته نیز، قابل توجه است که: طوفان نوح به عنوان مجازات آن قوم سرکش بود، و ما هیچ دلیلى در دست نداریم که دعوت نوح به سراسر زمین رسیده باشد.
اصولاً، با وسائل آن زمان، رسیدن دعوت یک پیامبر (در عصر خودش) به همه نقاط، بسیار بعید به نظر مى رسد.
ولى در هر حال، هدف قرآن از بیان این سرگذشت عبرت انگیز، بیان نکته هاى تربیتى مهمى است که در آن نهفته است، خواه جهانى باشد یا منطقه اى.
۲- آیا بعد از نزول عذاب توبه ممکن است؟
از آیات گذشته، استفاده مى شود «نوح» حتى بعد از شروع طوفان، فرزند خود را تبلیغ مى کرد، این دلیل بر آن است که، اگر ایمان مى آورد ایمانش پذیرفته بود، در اینجا این سؤال پیش مى آید: با توجه به آیات دیگر قرآن که در گذشته نمونه هائى از آن را داشته ایم که: درهاى توبه بعد از نزول عذاب بسته مى شود; چگونه سازگار است؟
چرا که در این هنگام غالب گنهکاران سرکش که مجازات را با چشم خود مى بینند، بى اختیار و از روى اضطرار توبه مى کنند، اما بر اساس آن آیات، توبه اى بى ارزش و بى محتوا!
اما با دقت در آیات فوق، پاسخ این سؤال را مى توان چنین یافت که: شروع طوفان و آغاز کار آن، نشانه روشنى بر عذاب نبود، بلکه یک باران تند و بى سابقه به نظر مى رسید.
به همین دلیل، فرزند نوح(علیه السلام) به پدر گفت: من به کوه پناه مى برم تا از غرقاب نجات یابم، به گمان این که باران و طوفان یک باران و طوفان طبیعى است، در چنین هنگامى، باز بودن درهاى توبه مسأله عجیبى نیست! و با آیات اشاره شده نیز، سازگار است.
سؤال دیگرى که در مورد فرزند نوح(علیه السلام) ممکن است پیش آید، این است: چرا او در این لحظه حساس تنها، فرزند خود را مخاطب ساخت، نه همه مردم را؟
این ممکن است به خاطر آن باشد که، او وظیفه دعوت عمومى اش حتى درباره فرزندش را انجام داده بود، ولى درباره فرزند وظیفه سنگین ترى داشت، و آن وظیفه «اُبُوّت» علاوه بر «نُبُوّت» بود، به همین دلیل براى اداى این وظیفه در آخرین لحظه، روى فرزندش تأکید بیشتر مى کرد.
احتمال دیگرى، با توجه به گفته بعضى از مفسران نیز وجود دارد که فرزند نوح(علیه السلام) در آن موقع، نه در صف کفار قرار داشت و نه در صف مؤمنان و جمله: وَ کانَ فی مَعْزِل «او در گوشه تنهائى قرار گرفته بود» را دلیل بر آن دانسته اند، گر چه به حکم قرار نگرفتن در صف مؤمنان مستحق مجازات بود، ولى کناره گیرى اش از صف کفار ایجاب مى کرد، مورد محبت و لطف بیشترى از طریق تبلیغ قرار گیرد.
به علاوه، جدائى از صف کفار، این فکر را براى نوح(علیه السلام) به وجود آورده بود که شاید از کار خود پشیمان شده باشد.
این احتمال نیز با توجه به آیات آینده وجود دارد که، پسر «نوح» با صراحت مخالفت با پدر نمى کرد، بلکه به صورت «منافقان» بود، و در برابر او گاه اظهار موافقت مى نمود، به همین دلیل «نوح» درباره او تقاضاى نجات از خدا کرد.
به هر حال، آیه فوق هیچ گونه منافاتى با سایر آیات قرآن که مى گوید: هنگام نزول عذاب درهاى توبه بسته مى شود، ندارد!⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۴۰ الی ۴۳)🔹 ↩️هـ ـ این نظریه نیز، در تاریخ طبیعى زمین هست، که مح
↩️۳- درس های تربیتی در طوفان نوح
همان گونه که مى دانیم، هدف اصلى قرآن از بیان سرگذشت پیشینیان، بیان درس هاى عبرت و نکات آموزنده و تربیتى است، و در همین قسمت که تا کنون از «داستان نوح»(علیه السلام) خوانده ایم، نکته هاى بسیار مهمى نهفته است، که به قسمتى از آن ذیلاً اشاره مى شود:
الف: پاکسازى روى زمین
درست است خداوند، «رحیم» و مهربان است، ولى نباید فراموش کرد که، او در عین حال، «حکیم» نیز مى باشد، به مقتضاى حکمتش، هر گاه قوم و ملتى فاسد شوند، و دعوت ناصحان و مربیان الهى در آنها اثر نکند، حق حیات براى آنها نیست، سرانجام از طریق انقلاب هاى اجتماعى و یا انقلاب هاى طبیعى، سازمان زندگى آنها در هم کوبیده و نابود مى شود.
این، نه منحصر به قوم نوح بوده است و نه به زمان و وقت معینى، این یک سنت الهى است در همه اعصار و قرون، و همه اقوام و ملت ها، و حتى در عصر و زمان ما! و چه بسا، جنگ هاى جهانى اول و دوم اشکالى از این پاکسازى باشد.
ب: مجازات با طوفان چرا؟
درست است که یک قوم و ملت فاسد باید نابود شوند، و وسیله نابودى آنها هر چه باشد تفاوت نمى کند، ولى دقت در آیات قرآن نشان مى دهد، بالاخره تناسبى میان نحوه مجازات ها و گناهان اقوام بوده و هست (دقت کنید).
فرعون، تکیه گاه قدرتش را «رود عظیم نیل» و آب هاى پر برکت آن قرار داده بود، و جالب این که نابودى او هم به وسیله همان شد!
نمرود، متکى به لشکر عظیمش بود، و چنان که مى دانیم لشکر کوچکى از حشرات، او و یارانش را شکست داد!
قوم نوح، جمعیت کشاورز و دامدارى بودند، و چنین جمعیتى همه چیز خود را از دانه هاى حیات بخش باران مى داند، اما سرانجام همین باران آنها را از بین برد.
و از اینجا به خوبى روشن مى شود، چقدر برنامه هاى الهى حساب شده است، و اگر مى بینیم انسان هاى طغیانگر عصر ما در جنگ هاى جهانى اول و دوم، به وسیله مدرن ترین سلاح هایشان در هم کوبیده شدند، نباید مایه تعجب ما باشد; چرا که، همین صنایع پیشرفته بود که تکیه گاه آنها در استعمار و استثمار خلق هاى مستضعف جهان محسوب مى شد!
ج: نام خدا در هر حال و در همه جا:
در آیات بالا خواندیم، نوح به یارانش دستور مى دهد، نام خدا را به هنگام حرکت و توقف کشتى فراموش نکنند، همه چیز به نام او، و به یاد او، و با استمداد از ذات پاک او باید باشد، هر حرکتى، هر توقفى، در حال آرامش و در حال طوفان، همه باید با نام او آغاز شود; چرا که هر کار بى نام او شروع شود «ابتر و بریده دم» خواهد بود.
همان گونه که در حدیث معروفى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده است: کُلُّ أَمْر ذِی بال لَمْ یُذْکَرْ فِیهِ بِسْمِ اللّهِ فَهُوَ أَبْتَر: «هر کار مهمى که نام خدا در آن برده نشود نافرجام خواهد بود».
ذکر نام خدا، نه به عنوان تشریفات، بلکه به عنوان انگیزه و هدف، یعنى هر کار که انگیزه خدائى ندارد و هدفش خدا نیست ابتر است; چرا که انگیزه هاى مادى پایان مى پذیرد، ولى انگیزه هاى الهى تمام نشدنى است، هدف هاى مادى به اوج خود که رسید خاموش مى شود، اما هدف هاى الهى همچون ذات پاک او جاودانى خواهد بود.
د: پناهگاه هاى پوشالى
معمولاً هر کس در مشکلات زندگى به چیزى پناه مى برد، گروهى به ثروتشان، گروهى به مقام و منصبشان، عده اى به قدرت جسمانیشان، و جمعى به نیروى فکریشان.
ولى، همان گونه که آیات فوق به ما مى گوید، و تاریخ نشان داده، هیچ یک از اینها در برابر فرمان پروردگار کمترین تاب مقاومت ندارد، و همچون تارهاى عنکبوت که در برابر وزش طوفان قرار گیرد به سرعت در هم مى ریزد.
فرزند نادان و خیره سر، پسر نوح پیامبر(علیه السلام)نیز در همین اشتباه بود، گمان مى کرد، کوه مى تواند در برابر طوفان خشم خدا به او پناه دهد، اما چه اشتباه بزرگى؟! حرکت یک موج، کار او را ساخت و به دیار عدمش فرستاد.
به همین دلیل، در پاره اى از دعاها مى خوانیم: من از خشم تو، به سوى تو فرار مى کنم: «هارِبٌ مِنْکَ إِلَیْکَ» یعنى اگر پناهگاهى در برابر طوفان خشم تو باشد، باز همان ذات پاک تو است، و بازگشت به سوى تو، نه چیز دیگر.
هـ : کشتى نجات
رهائى از هیچ طوفانى، بدون کشتى نجات ممکن نیست، لزومى ندارد این کشتى حتماً از چوب و آهن باشد، بلکه، بسا این کشتى نجات، یک مکتب کارساز حیات بخش مثبت باشد، که در برابر امواج طوفان هاى افکار انحرافى مقاومت مى کند، و پیروانش را به ساحل نجات مى رساند.
روى همین جهت، در روایاتى که از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در کتب «شیعه» و «اهل تسنن» آمده است، خاندان او یعنى امامان اهل بیت(علیهم السلام) و حاملان مکتب اسلام به عنوان «کشتى نجات» معرفى شده اند.
«حنش بن مغیره» مى گوید: من به همراه «ابوذر» کنار خانه کعبه آمدم، او دست در حلقه در خانه کرد و صدا زد: منم «ابوذر غفارى»، هر کس مرا نمى شناسد بشناسد.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️۳- درس های تربیتی در طوفان نوح همان گونه که مى دانیم، هدف اصلى قرآن از بیان سرگذشت پیشینیان، بیان
🔹«حنش بن مغیره» مى گوید: من به همراه «ابوذر» کنار خانه کعبه آمدم، او دست در حلقه در خانه کرد و صدا زد: منم «ابوذر غفارى»، هر کس مرا نمى شناسد بشناسد.
من همان «جُندب» هستم (نام اصلى ابوذر، جندب بود) من یار پیامبرم، با گوش خود شنیدم که مى فرمود: مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی مَثَلُ سَفِینَةِ نُوح مَنْ رَکِبَها نَجا: «مثل اهل بیت من، مثل کشتى نوح است که هر کس به آن پناه برد نجات مى یابد».
در بعضى دیگر، از طرق حدیث، جمله: فَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرِقَ: «و هر کس از آن تخلف کند غرق مى شود» ـ یا ـ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها هَلَک: «هر کس از آن تخلف کند هلاک مى شود» اضافه شده است.
این حدیث پیامبر(صلى الله علیه وآله)، با صراحت مى گوید: به هنگامى که طوفان هاى فکرى و عقیدتى و اجتماعى در «جامعه اسلامى» رخ مى دهد، تنها راه نجات، پناه بردن به این مکتب است، و ما این مسأله را به خوبى در انقلاب شکوهمند ملت ایران آزمودیم، که پیروان مکتب هاى غیر اسلامى در برابر طاغوت، شکست خوردند، جز آن گروهى که، به مکتب اسلام و اهل بیت(علیهم السلام) و برنامه هاى انقلابى آنها پناه بردند.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۵۷)🔹 🔺پیشبینی حکومت معاویه ↩️صداى فرشتگان را مى شنيد و نور عالم بالا را
✨﴾﷽﴿✨
🔭پیش بینی حکومت 👹معاویه
🔹ترجمه و شرح خطبه (۵۷)🔹
↩️مرحوم «علاّمه امينى» در کتاب نفيس «الغدير» مى نويسد: «معاويه» پيوسته اصرار داشت که رواياتى در نکوهش مقام امام اميرمؤمنان (عليه السلام) جعل کند و اين کار را آن قدر ادامه داد که کودکان شام با آن خو گرفتند و بزرگ شدند و بزرگسالان به پيرى رسيدند. هنگامى که پايه هاى بغض و عداوت اهل بيت (عليه السلام) در قلوب ناپاکان محکم شد سنّت زشت لعن و سبّ مولا على(عليه السلام) را به دنبال نماز جمعه و جماعت و بر منابر، در همه جا و حتى در محل نزول وحى يعنى مدينه رواج داد.
اصرار معاويه در اين معنى تا آنجا بود که وقتى در مراسم حج شرکت کرد و وارد مدينه شد تصميم داشت بر منبر رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) لعن مولا على (عليه السلام) کند به او گفتند در اينجا «سعدبن ابى وقاص» است و به اين کار رضايت نخواهد داد قبلا با او مشورت کن. «سعد» گفت: اگر چنين کارى کنى من ديگر به مسجد پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نخواهم آمد. معاويه هنگامى که چنين ديد اقدام به لعن نکرد تا زمانى که سعد از دنيا رفت.
به هر حال اين مسأله به صورت سنّت سيّئه اى در ايّام بنى اميه رواج يافت تا زمان «عمربن عبدالعزيز» رسيد و او اين رسم شوم را برانداخت.
«ابوعثمان جاحظ» مى گويد: گروهى از بنى اميه که آثار منفى اين مطلب و مقاومت هاى مردمى را در برابر آن مى ديدند به معاويه گفتند تو به آنچه مى خواستى رسيدى ديگر از لعن على دست بردار، گفت: نه به خدا سوگند بايد آن قدر ادامه دهم تا کودکان با آن بزرگ شوند و بزرگسالان با آن پير گردند و هيچکس فضيلتى براى على نگويد.
در مورد اين که چرا و چگونه «عمربن عبدالعزيز» اين سنّت زشت و قبيح را برانداخت در تواريخ به دو چيز اشاره شده: نخست اين که «عمر بن عبدالعزيز» استادى داشت که او را شديداً از اين کار بر حذر داشت و فضايل على (عليه السلام) را براى او بازگو نمود; ديگر اين که هنگامى که پدرش در خطبه نماز جمعه در زمانى که امير مدينه بود وقتى که به اداى لعن و سب مى رسيد زبانش مى گرفت و لکنت پيدا مى کرد، با اين که مرد فصيح و زبان آورى بود، «عمربن عبدالعزيز» از او پرسيد: پدر اين لکنت زبان تو از چيست؟» پاسخ داد: فرزندم! شاميانى که پاى منبر ما مى نشينند اگر از فضايل اين مرد بزرگ آن اندازه که پدرت مى داند بدانند احدى از آنها از ما پيروى نخواهد کرد.
ولى ظاهراً عامل اصلى بالاتر از اينها بود. لعن و دشنام ها سبب شد که گروهى از مردم آگاه، به نشر فضايل على (عليه السلام) بپردازند و احاديث پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را در فضايل على(عليه السلام) سينه به سينه و زبان به زبان در جلسات خصوصى يادآور شوند و تدريجاً مقاومت هاى مردمى از گوشه و کنار شروع شد و مردم نفرت خود را از اين سنّت زشت که پاکترين و با فضيلت ترين مردان اسلام را هدف قرار مى داد ابراز داشتند. حاکمان بنى اميه متوجه شدند که نه تنها به هدف خود نرسيده اند، بلکه شايد نتيجه معکوس بگيرند و هوشيارى عمربن عبدالعزيز سبب شد که قبل از ديگران به اين واقعيت برسد لذا در پيشگيرى از اين کار پيشگام شد. و اين امر (مسأله سب و لعن) و ضايعات ناشى از آن چهل سال طول کشيد و بر هفتاد هزار منبر سب و لعن صورت مى گرفت.
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد که چگونه گروهى از مسلمانان ـ هر چند ناآگاه ـ پذيرفتند که پيشواى بزرگ اسلام را، کسى که فضايل او شرق و غرب را پر کرده بود، به باد دشنام و ناسزاگويى بگيرند؟
پاسخ اين سؤال با توجه به کارهاى معاويه در شام روشن است. او تمام تلاش و کوشش خود را در اين زمينه به کار برد تا نسلى را که بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) تولّد يافته و روى کار آمده بودند در بى خبرى کامل قرار دهد. به علاوه بعضى از صحابه را تطميع کرده بود تا احاديثى در نکوهش على (عليه السلام) جعل کنند و به پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) نسبت دهد.
ابن ابى الحديد از استاد خود «ابوجعفر اسکافى» چنين نقل مى کند که «معاويه» جمعى از صحابه و گروهى از تابعين را وادار کرده بود که روايات زشتى درباره على(عليه السلام) جعل کنند که نتيجه اش بدگويى مردم و بيزارى جستن آنها باشد و براى آنها جايزه هاى مهمى قرار داده بود، آنها نيز احاديثى جعل کردند که معاويه را راضى کرد. يکى از آنها ابوهريره و ديگرى «عمروبن عاص» و «مغيرة بن شعبه» بود و از گروه تابعين «عروة بن زبير».
به همين دليل «ابوجعفر اسکافى» مى افزايد احاديث «ابوهريره» نزد اساتيد ما قابل قبول نيست و از عمر نقل مى کند که او را با تازيانه زد و گفت تو احاديث فراوانى از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل مى کنى (در حالى که مدت کوتاهى نزد آن حضرت بوده اى) بنابراين معلوم مى شود که دروغ بر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مى بندى.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔭پیش بینی حکومت 👹معاویه 🔹ترجمه و شرح خطبه (۵۷)🔹 ↩️مرحوم «علاّمه امينى» در کتاب نفيس «الغدي
↩️4 ـ تقيّه، سپر دفاعى در مقابل دشمن
بعضى از شارحان نهج البلاغه در اينجا به مناسبت خطبه بالا بحث تقيّه و مشروعيّت آن را پيش کشيده اند، گرچه اين يک مسأله پر اهميت و دامنه دارى است ولى لازم است در اينجا بحث فشرده اى درباره آن داشته باشيم و شرح آن را به موارد مناسب ديگر موکول کنيم.
«تقيّه» در لغت به معنى خويشتندارى يا پرهيز از چيزى است و در اصطلاح تعاريف مختلفى براى آن ذکر کرده اند که از همه روشنتر اين است که گفته شود: تقيّه عبارت است از پنهان نمودن اعتقادات يا اعمال دينى به خاطر ترس از ضرر يا مصلحتى از مصالح ديگر، از جمله حفظ وحدت و پرهيز از هرگونه اختلاف در مقابل دشمنان مشترک.
اين معنى ريشه قرآنى دارد و درباره ياران رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در آن زمان که مسلمانان در اقليت بودند اتّفاق افتاد; آنجا که مى فرمايد: «لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِينَ اَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِکَ فَلَيْسَ مِنَ اللهِ فى شَىء; افراد با ايمان نبايد کافران را به جاى مؤمنان دوست و سرپرست خود انتخاب کنند و هر کس چنين کند رابطه اى با خدا ندارد». سپس مى افزايد: (اِلاّ اَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقيةً); «مگر اين که از آنها تقيّه کنيد».
در اين آيه با صراحت مسأله تقيّه در برابر دشمنان بى منطق مطرح شده است به گونه اى که جايى براى گفتگو باقى نمى گذارد.
داستان تقيّه «عمار» در برابر مشرکان که او را مجبور به اداى کلماتى بر ضدّ اسلام و پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) کرده بودند مشهور است، او به حکم ناچارى تسليم فشار مخالفان شد و آنچه را مى خواستند بر زبان جارى کرد و گريه کنان به نزد پيامبر آمد و از اين مى ترسيد که دين و ايمانش بر باد رفته باشد، پيامبر او را دلدارى داد و فرمود: چون کلمات کفرآميز تو از روى اکراه و اجبار بوده، لطمه اى به ايمان تو وارد نمى کند و در همين جا بود که آيه شريفه ذيل نازل شد: (مَنْ کَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدِ اِيمانِه إِلاّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاْيمانِ ...)(16); کسانى که بعد از ايمان کافر شوند جز آنها که تحت فشار واقع شده اند در حالى که قلبشان آرام و با ايمان است ... غضب خدا بر آنها است و عذاب عظيمى در انتظارشان».
داستان مؤمن آل فرعون که در سوره «غافر» در قرآن مجيد آمده، نمونه زنده ديگرى از تقيّه هاى هدفدار است، چرا که قرآن با صراحت مى گويد: (وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَکْتُمُ إيمانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلا أَنْ يَقُولَ رَبّىَ اللهُ وَ قَدْ جائَکُمْ بِالْبَيّناتِ مِنْ رَبِّکُمْ); مرد با ايمانى از آل فرعون که ايمان خود را پنهان مى داشت، گفت: آيا مى خواهيد مردى را بکشيد به خاطر اين که مى گويد: پروردگار من «الله» است در حالى که دلائل روشنى از سوى پرودگارتان براى شما آورده است».
قرآن اين مرد را مى ستايد و سخنان او را با اهميّت ياد مى کند، اين موضوع نشان مى دهد که «تقيّه» او مرضىّ خداوند متعال بوده است.
در روايات اسلامى نيز تعبيرات فراوانى درباره اهميت «تقيّه» و اين که آن سپر مؤمن است و او را در برابر دشمنان حفظ کرده و نيرويش را براى مواقع حسّاس ذخيره مى کند يا اين که بخش مهمّى از دين تقيّه است و کسى که تقيّه نداشته باشد ايمان ندارد و ايمان بدون تقيّه مانند تن بى سر است و اين که تقيّه از افضل اعمال است چرا که از هدر دادن نيروها جلوگيرى مى کند، وارد شده است که بحث درباره همه آنها تدوين کتاب مستقلّى را مى طلبد و علاقمندان مى توانند به کتاب «القواعد الفقهيه» قاعده هفتم (جلد اول) مراجعه نمايند.
اضافه بر همه اينها تقيّه، فلسفه بسيار روشنى دارد و آن اين که گاه مى شود، اظهار عقيده باطنى خطر جانى، ناموسى و مالى براى انسان دارد، در حالى که هيچ فائده قابل ملاحظه اى بر آن مترتّب نمى شود، در اينجا عقل مى گويد که بيهوده نبايد نيروها را به هدر داد، بلکه بايد آنها را از طريق تقيّه براى مواقع حساس حفظ کرد.
تعبير به «تُرس المؤمن» يا «جُنّة المؤمن» که هر دو به معنى سپر است نيز اشاره به همين معناست.
در واقع «تقيّه» به معنى فرار از زير بار مسؤوليت ها نيست، بلکه شبيه تاک تيک هاى جنگى است که از طريق استتار، نيروهاى خودى را در مقابل بيگانه حفظ مى کند تا بموقع از آنها بهره گيرى کامل شود.
شرح بيشتر درباره اين معنى را در همان کتاب «القواعد الفقهيه» قاعده هفتم مطالعه فرماييد.
@Nahjolbalaghe2