eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه(۶۱)🔹 🔭نامه در یک نگاه: این نامه همان گونه که از عنوانش پیداست نامه عتاب آم
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه(۶۲)بخش اول🔹 ✅اولویت حفظ دین بر خافت امام(عليه السلام) اين نامه را همچون بسيارى از نامه ها بعد از حمد و ثناى الهى با نبوّت پيغمبر اسلام و اوصاف برجسته او شروع مى کند و مى فرمايد: «اما بعد از حمد و ثناى الهى، خداوند سبحان محمد ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ را فرستاد تا بيم دهنده جهانيان و شاهد و حافظ (آيين) انبيا (ى پيشين) باشد»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً(صلى الله عليه وآله) نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ، وَمُهَيْمِناً عَلَى الْمُرْسَلِينَ). تعبير به «نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ» دليل روشنى بر جهانى بودن اسلام دارد و حتى اطلاق اين کلام به جاودانه بودن اين آيين نيز اشاره مى کند و تعبير به «مُهَيْمِناً عَلَى الْمُرْسَلِينَ» نشان مى دهد که پيغمبر اسلام به تمام آيين هاى آسمانى پيش از خود ايمان داشت و در حفظ ارزش هاى والاى آنها مى کوشيد، زيرا واژه «مُهَيْمِناً» هم به معناى حافظ و نگاهبان آمده و هم به معناى شاهد و گواه. امام(عليه السلام) ضمناً به اين نکته توجّه مى دهد که مسلمانان بايد اختلافات خويش را کنار بگذارند تا بتوانند به جهانى بودن اسلام عملاً جامه عمل بپوشانند. سپس به دنبال اين سخن مى فرمايد: «ولى هنگامى که آن حضرت که درود بر او باد از جهان رفت مسلمانان درباره خلافت و امارت پس از او به تنازع برخاستند»; (فَلَمَّا مَضَى(عليه السلام) تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الاَْمْرَ مِنْ بَعْدِهِ). اشاره به منازعه و درگيرى هايى است که در سقيفه ميان مهاجران و انصار رخ داد که نزديک بود کار به جاهاى باريک بکشد، هرچند بعضى از مهاجران حاضر در سقيفه با تدبيرى که عمر انديشيد بر مخالفان خود پيروز شدند. آن گاه امام در ادامه سخن به سراغ نکته اصلى اين نامه مى رود و مى فرمايد: «به خدا سوگند هرگز فکر نمى کردم و به خاطرم خطور نمى کرد که عرب بعد از پيامبر ـ که درود خدا بر ايشان و خاندان پاکش باد ـ اين امر خلافت را از اهل بيت او منحرف سازند (و در جاى ديگر قرار دهند و نيز به خصوص) باور نمى کردم آنها پس از آن حضرت آن را از من دور سازند»; (فَوَ اللهِ مَا کَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي وَلاَ يَخْطُرُ بِبَالِي، أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الاَْمْرَ مِنْ بَعْدِهِ ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ، وَلاَ أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ). اشاره به اينکه از همه لايق تر براى جانشينى پيغمبر، اهل بيت او به طور عام بودند که به اهداف و نيّات و نظرات وى از همه آشناتر بودند و در ميان اهل بيت(عليهم السلام) به طور خاص کسى از من لايق تر براى اين مقام نبود. جالب اينکه ابن ابى الحديد معتقد است اين سخن دليل بر عدم وجود نص درباره امر ولايت و خلافت بوده در حالى که مى توان با اين عبارت عکس آنچه را او گفته، نتيجه گرفت، زيرا نصوص متعددى درباره اهل بيت (مانند حديث ثقلين و...) و نصوص فراوانى درباره شخص على(عليه السلام) (مانند حديث غدير، منزلت، يوم الدار و...) چنان بود که غالباً آن را از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) شنيده بودند و اضافه بر آن، لياقت هاى معنوى و جسمانى على(عليه السلام) را نيز مى دانستند، بنابراين امام توجّه مى دهد که با آن همه نصوص و لياقت ها چگونه امر خلافت را از مسير اصلى اش تغيير داده و به غير اهلش سپرده اند! سپس مى افزايد: «تنها چيزى که مرا ناراحت کرد هجوم مردم بر فلان شخص بود که با او بيعت مى کردند (اشاره به بيعت با ابو بکر بعد از ماجراى سقيفه است) من دست نگه داشتم (و گوشه گيرى را برگزيدم) تا اينکه ديدم گروهى از اسلام، بازگشته و مرتد شده اند و مردم را به نابود کردن دين محمد(صلى الله عليه وآله) دعوت مى کنند»; (فَمَا رَاعَنِي إِلاَّ انْثِيَالُ النَّاسِ عَلَى فُلاَن يُبَايِعُونَهُ، فَأَمْسَکْتُ يَدِي حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الاِْسْلاَمِ يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَيْنِ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله)). اشاره به اينکه هنگامى که ديدم مردم در مسأله خلافت راه خلافى را بر اثر تبليغات اين و آن انتخاب کرده اند چاره اى جز سکوت و کناره گيرى نديدم; اما ناگهان ديدم اوضاع دگرگون شد و دشمنان اسلام به پا خاستند و اگر سکوت کنم و به يارى مسلمانان وفادار برنخيزم خطر جدى است. لذا در ادامه سخن مى افزايد: «(اينجا بود که) ترسيدم اگر اسلام و اهلش را يارى نکنم شاهد شکافى در اسلام يا نابودى آن باشم که مصيبتش براى من از رها ساختن خلافت و حکومت بر شما بزرگ تر باشد; حکومتى که متاع و بهره دوران کوتاه زندگى دنياست و آنچه از آن بوده است (به زودى) زوال مى پذيرد همان گونه که سراب زائل مى گردد و يا همچون ابرهايى است که (در مدت کوتاهى) پراکنده مى شود⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه(۶۲)بخش اول🔹 ✅اولویت حفظ دین بر خافت امام(عليه السلام) اين نامه را همچون ب
↩️(فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الاِْسْلاَمَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً، تَکُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ علَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلاَيَتِکُمُ الَّتِي إِنَّمَا هِيَ مَتَاعُ أَيَّام قَلاَئِلَ، يَزُولُ مِنْهَا مَا کَانَ، کَمَا يَزُولُ السَّرَابُ، أَوْ کَمَا يَتَقَشَّعُ السَّحَابُ). اين سخن اشاره به قيام «اصحاب ردّه» است و به گفته مرحوم مغنيّه در شرح نهج البلاغه، خلاصه ماجرا چنين بود که شخصى به نام طليحه در زمان حيات پيغمبر ادعاى نبوّت کرد پيامبر ضرار بن الاوس را (با گروهى از مسلمانان) به نبرد با او فرستاد. او فرار کرد و وضعش به ضعف گراييد; ولى بعد از رحلت پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) به سبب کثرت مرتدين، نيرومند شد و تصميم گرفت با کمک آنها مدينه را اشغال کند. ابن اثير در حوادث سنه يازده هجرى مى نويسد: جمعيت عرب مرتد شدند و سرزمين حجاز بعد از وفات رسول الله يکپارچه آتش شد و هر قبيله اى به طور عموم و يا جمعى از آنها راه ارتداد پيش گرفتند مگر قبيله «قريش» و «ثقيف» و جريان مسيلمه و طليحه شدّت يافت. آن گاه مغنيه مى افزايد: هنگامى که مسلمانان از نيّت طليحه و قصد اشغال مدينه به وسيله او آگاه شده همگى دست به دست هم دادند تا با او بجنگند و امام اميرمؤمنان(عليه السلام) نيز از گوشه عزلت بيرون آمد و در محلى نزديک به مدينه در برابر آنها موضع گرفت و ديگران به امام پيوستند و به او اقتدا کردند. طليحه شبانه به مدينه حمله کرد و مسلمانان در کمين او بودند; لشکر او را از هم متلاشى ساختند و گروهى را کشتند و به هيچ يک از مسلمانان آسيب نرسيد. طليحه فرار کرد و يارانش بعد از يقين به کذب او پراکنده شدند و او به نواحى شام رفت و اظهار توبه و اسلام کرد تا از قتل در امان باشد. هنگامى که ابوبکر از دنيا رفت به مدينه آمد و با عمر بيعت نمود. اين ماجرا را طبرى در تاريخ خود به طور مشروح در حوادث پس از رحلت پيغمبر اکرم در حوادث سال يازدهم آورده است. امام باقر(عليه السلام) در حديث پرمعنايى مى فرمايد: «إِنَّ النَّاسَ لَمَّا صَنَعُوا مَا صَنَعُوا إِذْ بَايَعُوا أَبَا بَکْر لَمْ يَمْنَعْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(عليه السلام) مِنْ أَنْ يَدْعُوَ إِلَى نَفْسِهِ إِلاَّ نَظَراً لِلنَّاسِ وَتَخَوُّفاً عَلَيْهِمْ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنِ الاِْسْلاَمِ فَيَعْبُدُوا الاَْوْثَانَ وَلاَ يَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله) وَکَانَ الاَْحَبَّ إِلَيْهِ أَنْ يُقِرَّهُمْ عَلَى مَا صَنَعُوا مِنْ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنْ جَمِيعِ الاِْسْلاَم; اگر اميرمؤمنان سکوت فرمود و مردم را به سوى خويش دعوت نکرد تنها به اين سبب بود که ملاحظه حال مردم را فرمود که مبادا از اسلام مرتدّ بشوند و به سوى بت پرستى روى آورند و شهادت به وحدانيت خداوند و نبوّت پيغمبر اسلام را ترک گويند و آن حضرت مصلحت در اين ديد که آنها را بر انحرافى که در امر خلافت داشتند رها سازد مبادا تمام اسلام را ترک گويند». تعبير امام از مسأله حکومت و ولايت به «سراب» و يا «ابرهايى که به سرعت متلاشى مى شوند» تشبيهات جالبى است که از ناپايدارى زندگى دنيا و مقام ها و مواهب آن پرده بر مى دارد. سراب، نه فقط به هنگامى که انسان به سراغش مى رود به زودى از ديدگان محو مى شود، بلکه اساساً امرى خيالى و توهمى است که از خطاى باصره پيدا مى شود. همچنين ابرهايى که رگبار مى زنند و به سرعت عبور مى کنند گرچه موقتاً سايه اى آرامبخش و آبى که مايه حيات است با خود دارند; ولى دوران عمرشان کوتاه و بسيار زودگذر است. در اينجا اين سؤال پيش مى آيد که چگونه امام ولايت و خلافت را به عنوان متاع زودگذر دنيا و حقى شخصى که از آن حضرت غصب شده مى داند با اينکه جانشينى پيامبر و به تعبير ديگر امامت مقام والاى روحانى است که به عنوان مسئوليت و وظيفه اى الهى بر دوش امام افکنده مى شود، همچون نبوّت براى پيامبر اسلام، بنابراين صبغه دنيايى ندارد که زودگذر و زوال پذير باشد. شبيه اين تعبير در موارد ديگرى از نهج البلاغه ديده مى شود و ممکن است براى خوانندگان ايجاد توهم کند که امام(عليه السلام) به خلافت همچون مقامى شخصى و دنيايى مى نگريست؟ پاسخ اين سؤال آن است که امام از ديدگاه مدعيان خلافت سخن مى گويد. بدون شک آنها براى کسب مقام و برترى جويى به سراغ آن رفتند و درک نمى کردند که اين مقامى شخصى و دنيوى نيست. افزون بر اين دريغ داشتن اين مقام از امام(عليه السلام) هم غصب حقوق مردم و سبب محروميتشان از اين موهبت الهى بود و هم اهانتى به ارزش هاى وجودى امام محسوب مى شد. سرانجام حضرت در پايان اين بخش از نامه مى فرمايد: «از اين رو من براى دفع اين حوادث به پا خاستم و حاکمان وقت (را در برابر توطئه دشمنان) يارى کردم تا باطل از ميان رفت و نابود شد و دين از تزلزل باز ايستاد و استوار ماند» @Nahjolbalaghe2
💎✨پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله صَلاةُ اللَّيْلِ سِراجٌ لِصاحِبِها فِى ظُلْمَةِ الْقَبْرِ نماز شب در تاريكى قبر براى صاحبش چراغ است 📜بحارالأنوار، ج 87، ص 161 امام صادق عليه السلام يا سُلَيْمانُ لاتَدَعْ قِيامَ اللَّيْلِ فَاِنَّ الْمَغْبُونَ مَنْ حُرِمَ قِيامَ اللَّيْلِ اى سليمان نماز شب را رها نكن، زيرا بازنده و مغيون كسى است كه از بيدارى شب محروم باشد. 📜بحارالأنوار، ج 87، ص 146 🌿🌹🌿🌹🌿🌹 🤲اللهم عجل لولیک الفرج @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🌳شجره آشوب« قسمت سوم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻امت من
✨﴾﷽﴿✨ 🌳شجره آشوب« قسمت چهارم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻و دختر ابوبکر (عایشه) نیز علیه علی خروج می کند و همانطور که یوشع با صفورا برخورد کرد، علی نیز با عایشه برخورد می کند. 🔻رسول خدا در مورد دیگری، معاویه را به فرعون امت، عمرو عاص را به سامری، ابوموسی اشعری را به جاثلیق تشبیه کرد. این نمادها، همگی مربوط به بنی اسراییل است که نشان می دهد همانطور که در امت حضرت موسی، گمراهانی همانند فرعون و سامری وجود داشتند، در امت اسلام نیز چنین افرادی با طرز فکر و سیره آن ها وجود دارند. 🔻 در روایتی دیگر، پیامبر اکرم، زیاد را به هامان، سعید بن عاص را به قارون، ابوموسی را به سامری تشبیه کرد. ایشان فرمود... 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ ✅ برنامه‌ روزانه کانال : 🌷شنبه‌‌‌‌ها‌و سه‌شنبه‌ها شرح 🦋خطبه ها 🌹یکشنبه‌ها و چهار‌شنبه‌هاشرح 🌴حکمتها 🌷دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها شرح 🕊نامه ها 🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهج‌البلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینک‌های دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند 🌺🍃 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات (۴۰ الی ۴۳)🔹 در آیات گذشته، دیدیم چگونه نوح(علیه السلام) و مؤمنا
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۴۰ الی ۴۳)🔹 ↩️هـ ـ این نظریه نیز، در تاریخ طبیعى زمین هست، که محور کره زمین تدریجاً تغییر پیدا مى کند، یعنى قطب شمال و جنوب تبدیل به خط استوا، و خط استوا جاى قطب شمال و جنوب را مى گیرد، روشن است به هنگام گرم شدن یخ هاى فوق العاده متراکم قطبى، آب دریاها به اندازه اى بالا مى آید که، بسیارى از خشکى ها را فرا مى گیرد و با نفوذ در لایه هاى زمین به صورت چشمه هاى خروشان از نقاط دیگر سر بر مى آورد، و همین گسترش آب ها باعث فزونى ابرها و بارش باران هاى زیادتر مى گردد. و ـ این مطلب که نوح از حیوانات روى زمین نمونه هائى با خود برداشت نیز، مؤید جهانى بودن طوفان است. ز ـ و اگر محل زندگى نوح را «کوفه» ـ آن چنان که در بعضى از روایات آمده است ـ بدانیم. و طبق روایات دیگر، دامنه طوفان به «مکّه» و خانه «کعبه» هم کشیده شده باشد، این خود مؤید دیگرى بر جهانى بودن این طوفان است. ولى با این حال، احتمال منطقه اى بودن آن نیز به کلّى منتفى نیست; زیرا اطلاق کلمه «ارض» بر یک منطقه وسیع جهان، در قرآن، مکرّر آمده است، چنان که در سرگذشت بنى اسرائیل مى خوانیم: وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الأَرْضِ وَ مَغارِبَها: «مشرق ها و مغرب هاى زمین را در اختیار گروه مستضعفان (بنى اسرائیل) قرار دادیم». حمل حیوانات در کشتى نیز، ممکن است به خاطر این باشد که در آن قسمت از زمین، نسل حیوانات قطع نگردد، به خصوص این که، در آن روز نقل و انتقال حیوانات از نقطه هاى دوردست کار آسانى نبود (دقت کنید). همچنین، قرائن دیگرى که در بالا ذکر شد، قابل تطبیق بر منطقه اى بودن طوفان نوح مى تواند باشد. این نکته نیز، قابل توجه است که: طوفان نوح به عنوان مجازات آن قوم سرکش بود، و ما هیچ دلیلى در دست نداریم که دعوت نوح به سراسر زمین رسیده باشد. اصولاً، با وسائل آن زمان، رسیدن دعوت یک پیامبر (در عصر خودش) به همه نقاط، بسیار بعید به نظر مى رسد. ولى در هر حال، هدف قرآن از بیان این سرگذشت عبرت انگیز، بیان نکته هاى تربیتى مهمى است که در آن نهفته است، خواه جهانى باشد یا منطقه اى. ۲- آیا بعد از نزول عذاب توبه ممکن است؟ از آیات گذشته، استفاده مى شود «نوح» حتى بعد از شروع طوفان، فرزند خود را تبلیغ مى کرد، این دلیل بر آن است که، اگر ایمان مى آورد ایمانش پذیرفته بود، در اینجا این سؤال پیش مى آید: با توجه به آیات دیگر قرآن که در گذشته نمونه هائى از آن را داشته ایم که: درهاى توبه بعد از نزول عذاب بسته مى شود; چگونه سازگار است؟ چرا که در این هنگام غالب گنهکاران سرکش که مجازات را با چشم خود مى بینند، بى اختیار و از روى اضطرار توبه مى کنند، اما بر اساس آن آیات، توبه اى بى ارزش و بى محتوا! اما با دقت در آیات فوق، پاسخ این سؤال را مى توان چنین یافت که: شروع طوفان و آغاز کار آن، نشانه روشنى بر عذاب نبود، بلکه یک باران تند و بى سابقه به نظر مى رسید. به همین دلیل، فرزند نوح(علیه السلام) به پدر گفت: من به کوه پناه مى برم تا از غرقاب نجات یابم، به گمان این که باران و طوفان یک باران و طوفان طبیعى است، در چنین هنگامى، باز بودن درهاى توبه مسأله عجیبى نیست! و با آیات اشاره شده نیز، سازگار است. سؤال دیگرى که در مورد فرزند نوح(علیه السلام) ممکن است پیش آید، این است: چرا او در این لحظه حساس تنها، فرزند خود را مخاطب ساخت، نه همه مردم را؟ این ممکن است به خاطر آن باشد که، او وظیفه دعوت عمومى اش حتى درباره فرزندش را انجام داده بود، ولى درباره فرزند وظیفه سنگین ترى داشت، و آن وظیفه «اُبُوّت» علاوه بر «نُبُوّت» بود، به همین دلیل براى اداى این وظیفه در آخرین لحظه، روى فرزندش تأکید بیشتر مى کرد. احتمال دیگرى، با توجه به گفته بعضى از مفسران نیز وجود دارد که فرزند نوح(علیه السلام) در آن موقع، نه در صف کفار قرار داشت و نه در صف مؤمنان و جمله: وَ کانَ فی مَعْزِل «او در گوشه تنهائى قرار گرفته بود» را دلیل بر آن دانسته اند، گر چه به حکم قرار نگرفتن در صف مؤمنان مستحق مجازات بود، ولى کناره گیرى اش از صف کفار ایجاب مى کرد، مورد محبت و لطف بیشترى از طریق تبلیغ قرار گیرد. به علاوه، جدائى از صف کفار، این فکر را براى نوح(علیه السلام) به وجود آورده بود که شاید از کار خود پشیمان شده باشد. این احتمال نیز با توجه به آیات آینده وجود دارد که، پسر «نوح» با صراحت مخالفت با پدر نمى کرد، بلکه به صورت «منافقان» بود، و در برابر او گاه اظهار موافقت مى نمود، به همین دلیل «نوح» درباره او تقاضاى نجات از خدا کرد. به هر حال، آیه فوق هیچ گونه منافاتى با سایر آیات قرآن که مى گوید: هنگام نزول عذاب درهاى توبه بسته مى شود، ندارد!⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۴۰ الی ۴۳)🔹 ↩️هـ ـ این نظریه نیز، در تاریخ طبیعى زمین هست، که مح
↩️۳- درس های تربیتی در طوفان نوح همان گونه که مى دانیم، هدف اصلى قرآن از بیان سرگذشت پیشینیان، بیان درس هاى عبرت و نکات آموزنده و تربیتى است، و در همین قسمت که تا کنون از «داستان نوح»(علیه السلام) خوانده ایم، نکته هاى بسیار مهمى نهفته است، که به قسمتى از آن ذیلاً اشاره مى شود: الف: پاکسازى روى زمین درست است خداوند، «رحیم» و مهربان است، ولى نباید فراموش کرد که، او در عین حال، «حکیم» نیز مى باشد، به مقتضاى حکمتش، هر گاه قوم و ملتى فاسد شوند، و دعوت ناصحان و مربیان الهى در آنها اثر نکند، حق حیات براى آنها نیست، سرانجام از طریق انقلاب هاى اجتماعى و یا انقلاب هاى طبیعى، سازمان زندگى آنها در هم کوبیده و نابود مى شود. این، نه منحصر به قوم نوح بوده است و نه به زمان و وقت معینى، این یک سنت الهى است در همه اعصار و قرون، و همه اقوام و ملت ها، و حتى در عصر و زمان ما! و چه بسا، جنگ هاى جهانى اول و دوم اشکالى از این پاکسازى باشد. ب: مجازات با طوفان چرا؟ درست است که یک قوم و ملت فاسد باید نابود شوند، و وسیله نابودى آنها هر چه باشد تفاوت نمى کند، ولى دقت در آیات قرآن نشان مى دهد، بالاخره تناسبى میان نحوه مجازات ها و گناهان اقوام بوده و هست (دقت کنید). فرعون، تکیه گاه قدرتش را «رود عظیم نیل» و آب هاى پر برکت آن قرار داده بود، و جالب این که نابودى او هم به وسیله همان شد! نمرود، متکى به لشکر عظیمش بود، و چنان که مى دانیم لشکر کوچکى از حشرات، او و یارانش را شکست داد! قوم نوح، جمعیت کشاورز و دامدارى بودند، و چنین جمعیتى همه چیز خود را از دانه هاى حیات بخش باران مى داند، اما سرانجام همین باران آنها را از بین برد. و از اینجا به خوبى روشن مى شود، چقدر برنامه هاى الهى حساب شده است، و اگر مى بینیم انسان هاى طغیانگر عصر ما در جنگ هاى جهانى اول و دوم، به وسیله مدرن ترین سلاح هایشان در هم کوبیده شدند، نباید مایه تعجب ما باشد; چرا که، همین صنایع پیشرفته بود که تکیه گاه آنها در استعمار و استثمار خلق هاى مستضعف جهان محسوب مى شد! ج: نام خدا در هر حال و در همه جا: در آیات بالا خواندیم، نوح به یارانش دستور مى دهد، نام خدا را به هنگام حرکت و توقف کشتى فراموش نکنند، همه چیز به نام او، و به یاد او، و با استمداد از ذات پاک او باید باشد، هر حرکتى، هر توقفى، در حال آرامش و در حال طوفان، همه باید با نام او آغاز شود; چرا که هر کار بى نام او شروع شود «ابتر و بریده دم» خواهد بود. همان گونه که در حدیث معروفى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده است: کُلُّ أَمْر ذِی بال لَمْ یُذْکَرْ فِیهِ بِسْمِ اللّهِ فَهُوَ أَبْتَر: «هر کار مهمى که نام خدا در آن برده نشود نافرجام خواهد بود». ذکر نام خدا، نه به عنوان تشریفات، بلکه به عنوان انگیزه و هدف، یعنى هر کار که انگیزه خدائى ندارد و هدفش خدا نیست ابتر است; چرا که انگیزه هاى مادى پایان مى پذیرد، ولى انگیزه هاى الهى تمام نشدنى است، هدف هاى مادى به اوج خود که رسید خاموش مى شود، اما هدف هاى الهى همچون ذات پاک او جاودانى خواهد بود. د: پناهگاه هاى پوشالى معمولاً هر کس در مشکلات زندگى به چیزى پناه مى برد، گروهى به ثروتشان، گروهى به مقام و منصبشان، عده اى به قدرت جسمانیشان، و جمعى به نیروى فکریشان. ولى، همان گونه که آیات فوق به ما مى گوید، و تاریخ نشان داده، هیچ یک از اینها در برابر فرمان پروردگار کمترین تاب مقاومت ندارد، و همچون تارهاى عنکبوت که در برابر وزش طوفان قرار گیرد به سرعت در هم مى ریزد. فرزند نادان و خیره سر، پسر نوح پیامبر(علیه السلام)نیز در همین اشتباه بود، گمان مى کرد، کوه مى تواند در برابر طوفان خشم خدا به او پناه دهد، اما چه اشتباه بزرگى؟! حرکت یک موج، کار او را ساخت و به دیار عدمش فرستاد. به همین دلیل، در پاره اى از دعاها مى خوانیم: من از خشم تو، به سوى تو فرار مى کنم: «هارِبٌ مِنْکَ إِلَیْکَ» یعنى اگر پناهگاهى در برابر طوفان خشم تو باشد، باز همان ذات پاک تو است، و بازگشت به سوى تو، نه چیز دیگر. هـ : کشتى نجات رهائى از هیچ طوفانى، بدون کشتى نجات ممکن نیست، لزومى ندارد این کشتى حتماً از چوب و آهن باشد، بلکه، بسا این کشتى نجات، یک مکتب کارساز حیات بخش مثبت باشد، که در برابر امواج طوفان هاى افکار انحرافى مقاومت مى کند، و پیروانش را به ساحل نجات مى رساند. روى همین جهت، در روایاتى که از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در کتب «شیعه» و «اهل تسنن» آمده است، خاندان او یعنى امامان اهل بیت(علیهم السلام) و حاملان مکتب اسلام به عنوان «کشتى نجات» معرفى شده اند. «حنش بن مغیره» مى گوید: من به همراه «ابوذر» کنار خانه کعبه آمدم، او دست در حلقه در خانه کرد و صدا زد: منم «ابوذر غفارى»، هر کس مرا نمى شناسد بشناسد.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
↩️۳- درس های تربیتی در طوفان نوح همان گونه که مى دانیم، هدف اصلى قرآن از بیان سرگذشت پیشینیان، بیان
🔹«حنش بن مغیره» مى گوید: من به همراه «ابوذر» کنار خانه کعبه آمدم، او دست در حلقه در خانه کرد و صدا زد: منم «ابوذر غفارى»، هر کس مرا نمى شناسد بشناسد. من همان «جُندب» هستم (نام اصلى ابوذر، جندب بود) من یار پیامبرم، با گوش خود شنیدم که مى فرمود: مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی مَثَلُ سَفِینَةِ نُوح مَنْ رَکِبَها نَجا: «مثل اهل بیت من، مثل کشتى نوح است که هر کس به آن پناه برد نجات مى یابد». در بعضى دیگر، از طرق حدیث، جمله: فَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرِقَ: «و هر کس از آن تخلف کند غرق مى شود» ـ یا ـ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها هَلَک: «هر کس از آن تخلف کند هلاک مى شود» اضافه شده است. این حدیث پیامبر(صلى الله علیه وآله)، با صراحت مى گوید: به هنگامى که طوفان هاى فکرى و عقیدتى و اجتماعى در «جامعه اسلامى» رخ مى دهد، تنها راه نجات، پناه بردن به این مکتب است، و ما این مسأله را به خوبى در انقلاب شکوهمند ملت ایران آزمودیم، که پیروان مکتب هاى غیر اسلامى در برابر طاغوت، شکست خوردند، جز آن گروهى که، به مکتب اسلام و اهل بیت(علیهم السلام) و برنامه هاى انقلابى آنها پناه بردند. @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۵۷)🔹 🔺پیش‌بینی حکومت معاویه ↩️صداى فرشتگان را مى شنيد و نور عالم بالا را
✨﴾﷽﴿✨ 🔭پیش بینی حکومت ‌👹معاویه 🔹ترجمه و شرح خطبه (۵۷)🔹 ↩️مرحوم «علاّمه امينى» در کتاب نفيس «الغدير» مى نويسد: «معاويه» پيوسته اصرار داشت که رواياتى در نکوهش مقام امام اميرمؤمنان (عليه السلام) جعل کند و اين کار را آن قدر ادامه داد که کودکان شام با آن خو گرفتند و بزرگ شدند و بزرگسالان به پيرى رسيدند. هنگامى که پايه هاى بغض و عداوت اهل بيت (عليه السلام) در قلوب ناپاکان محکم شد سنّت زشت لعن و سبّ مولا على(عليه السلام) را به دنبال نماز جمعه و جماعت و بر منابر، در همه جا و حتى در محل نزول وحى يعنى مدينه رواج داد. اصرار معاويه در اين معنى تا آنجا بود که وقتى در مراسم حج شرکت کرد و وارد مدينه شد تصميم داشت بر منبر رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) لعن مولا على (عليه السلام) کند به او گفتند در اينجا «سعدبن ابى وقاص» است و به اين کار رضايت نخواهد داد قبلا با او مشورت کن. «سعد» گفت: اگر چنين کارى کنى من ديگر به مسجد پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نخواهم آمد. معاويه هنگامى که چنين ديد اقدام به لعن نکرد تا زمانى که سعد از دنيا رفت. به هر حال اين مسأله به صورت سنّت سيّئه اى در ايّام بنى اميه رواج يافت تا زمان «عمربن عبدالعزيز» رسيد و او اين رسم شوم را برانداخت. «ابوعثمان جاحظ» مى گويد: گروهى از بنى اميه که آثار منفى اين مطلب و مقاومت هاى مردمى را در برابر آن مى ديدند به معاويه گفتند تو به آنچه مى خواستى رسيدى ديگر از لعن على دست بردار، گفت: نه به خدا سوگند بايد آن قدر ادامه دهم تا کودکان با آن بزرگ شوند و بزرگسالان با آن پير گردند و هيچکس فضيلتى براى على نگويد. در مورد اين که چرا و چگونه «عمربن عبدالعزيز» اين سنّت زشت و قبيح را برانداخت در تواريخ به دو چيز اشاره شده: نخست اين که «عمر بن عبدالعزيز» استادى داشت که او را شديداً از اين کار بر حذر داشت و فضايل على (عليه السلام) را براى او بازگو نمود; ديگر اين که هنگامى که پدرش در خطبه نماز جمعه در زمانى که امير مدينه بود وقتى که به اداى لعن و سب مى رسيد زبانش مى گرفت و لکنت پيدا مى کرد، با اين که مرد فصيح و زبان آورى بود، «عمربن عبدالعزيز» از او پرسيد: پدر اين لکنت زبان تو از چيست؟» پاسخ داد: فرزندم! شاميانى که پاى منبر ما مى نشينند اگر از فضايل اين مرد بزرگ آن اندازه که پدرت مى داند بدانند احدى از آنها از ما پيروى نخواهد کرد. ولى ظاهراً عامل اصلى بالاتر از اينها بود. لعن و دشنام ها سبب شد که گروهى از مردم آگاه، به نشر فضايل على (عليه السلام) بپردازند و احاديث پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را در فضايل على(عليه السلام) سينه به سينه و زبان به زبان در جلسات خصوصى يادآور شوند و تدريجاً مقاومت هاى مردمى از گوشه و کنار شروع شد و مردم نفرت خود را از اين سنّت زشت که پاکترين و با فضيلت ترين مردان اسلام را هدف قرار مى داد ابراز داشتند. حاکمان بنى اميه متوجه شدند که نه تنها به هدف خود نرسيده اند، بلکه شايد نتيجه معکوس بگيرند و هوشيارى عمربن عبدالعزيز سبب شد که قبل از ديگران به اين واقعيت برسد لذا در پيشگيرى از اين کار پيشگام شد. و اين امر (مسأله سب و لعن) و ضايعات ناشى از آن چهل سال طول کشيد و بر هفتاد هزار منبر سب و لعن صورت مى گرفت. در اينجا اين سؤال پيش مى آيد که چگونه گروهى از مسلمانان ـ هر چند ناآگاه ـ پذيرفتند که پيشواى بزرگ اسلام را، کسى که فضايل او شرق و غرب را پر کرده بود، به باد دشنام و ناسزاگويى بگيرند؟ پاسخ اين سؤال با توجه به کارهاى معاويه در شام روشن است. او تمام تلاش و کوشش خود را در اين زمينه به کار برد تا نسلى را که بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) تولّد يافته و روى کار آمده بودند در بى خبرى کامل قرار دهد. به علاوه بعضى از صحابه را تطميع کرده بود تا احاديثى در نکوهش على (عليه السلام) جعل کنند و به پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) نسبت دهد. ابن ابى الحديد از استاد خود «ابوجعفر اسکافى» چنين نقل مى کند که «معاويه» جمعى از صحابه و گروهى از تابعين را وادار کرده بود که روايات زشتى درباره على(عليه السلام) جعل کنند که نتيجه اش بدگويى مردم و بيزارى جستن آنها باشد و براى آنها جايزه هاى مهمى قرار داده بود، آنها نيز احاديثى جعل کردند که معاويه را راضى کرد. يکى از آنها ابوهريره و ديگرى «عمروبن عاص» و «مغيرة بن شعبه» بود و از گروه تابعين «عروة بن زبير». به همين دليل «ابوجعفر اسکافى» مى افزايد احاديث «ابوهريره» نزد اساتيد ما قابل قبول نيست و از عمر نقل مى کند که او را با تازيانه زد و گفت تو احاديث فراوانى از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل مى کنى (در حالى که مدت کوتاهى نزد آن حضرت بوده اى) بنابراين معلوم مى شود که دروغ بر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مى بندى.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔭پیش بینی حکومت ‌👹معاویه 🔹ترجمه و شرح خطبه (۵۷)🔹 ↩️مرحوم «علاّمه امينى» در کتاب نفيس «الغدي
↩️4 ـ تقيّه، سپر دفاعى در مقابل دشمن بعضى از شارحان نهج البلاغه در اينجا به مناسبت خطبه بالا بحث تقيّه و مشروعيّت آن را پيش کشيده اند، گرچه اين يک مسأله پر اهميت و دامنه دارى است ولى لازم است در اينجا بحث فشرده اى درباره آن داشته باشيم و شرح آن را به موارد مناسب ديگر موکول کنيم. «تقيّه» در لغت به معنى خويشتندارى يا پرهيز از چيزى است و در اصطلاح تعاريف مختلفى براى آن ذکر کرده اند که از همه روشنتر اين است که گفته شود: تقيّه عبارت است از پنهان نمودن اعتقادات يا اعمال دينى به خاطر ترس از ضرر يا مصلحتى از مصالح ديگر، از جمله حفظ وحدت و پرهيز از هرگونه اختلاف در مقابل دشمنان مشترک. اين معنى ريشه قرآنى دارد و درباره ياران رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در آن زمان که مسلمانان در اقليت بودند اتّفاق افتاد; آنجا که مى فرمايد: «لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِينَ اَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِکَ فَلَيْسَ مِنَ اللهِ فى شَىء; افراد با ايمان نبايد کافران را به جاى مؤمنان دوست و سرپرست خود انتخاب کنند و هر کس چنين کند رابطه اى با خدا ندارد». سپس مى افزايد: (اِلاّ اَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقيةً); «مگر اين که از آنها تقيّه کنيد». در اين آيه با صراحت مسأله تقيّه در برابر دشمنان بى منطق مطرح شده است به گونه اى که جايى براى گفتگو باقى نمى گذارد. داستان تقيّه «عمار» در برابر مشرکان که او را مجبور به اداى کلماتى بر ضدّ اسلام و پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) کرده بودند مشهور است، او به حکم ناچارى تسليم فشار مخالفان شد و آنچه را مى خواستند بر زبان جارى کرد و گريه کنان به نزد پيامبر آمد و از اين مى ترسيد که دين و ايمانش بر باد رفته باشد، پيامبر او را دلدارى داد و فرمود: چون کلمات کفرآميز تو از روى اکراه و اجبار بوده، لطمه اى به ايمان تو وارد نمى کند و در همين جا بود که آيه شريفه ذيل نازل شد: (مَنْ کَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدِ اِيمانِه إِلاّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاْيمانِ ...)(16); کسانى که بعد از ايمان کافر شوند جز آنها که تحت فشار واقع شده اند در حالى که قلبشان آرام و با ايمان است ... غضب خدا بر آنها است و عذاب عظيمى در انتظارشان». داستان مؤمن آل فرعون که در سوره «غافر» در قرآن مجيد آمده، نمونه زنده ديگرى از تقيّه هاى هدفدار است، چرا که قرآن با صراحت مى گويد: (وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَکْتُمُ إيمانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلا أَنْ يَقُولَ رَبّىَ اللهُ وَ قَدْ جائَکُمْ بِالْبَيّناتِ مِنْ رَبِّکُمْ); مرد با ايمانى از آل فرعون که ايمان خود را پنهان مى داشت، گفت: آيا مى خواهيد مردى را بکشيد به خاطر اين که مى گويد: پروردگار من «الله» است در حالى که دلائل روشنى از سوى پرودگارتان براى شما آورده است». قرآن اين مرد را مى ستايد و سخنان او را با اهميّت ياد مى کند، اين موضوع نشان مى دهد که «تقيّه» او مرضىّ خداوند متعال بوده است. در روايات اسلامى نيز تعبيرات فراوانى درباره اهميت «تقيّه» و اين که آن سپر مؤمن است و او را در برابر دشمنان حفظ کرده و نيرويش را براى مواقع حسّاس ذخيره مى کند يا اين که بخش مهمّى از دين تقيّه است و کسى که تقيّه نداشته باشد ايمان ندارد و ايمان بدون تقيّه مانند تن بى سر است و اين که تقيّه از افضل اعمال است چرا که از هدر دادن نيروها جلوگيرى مى کند، وارد شده است که بحث درباره همه آنها تدوين کتاب مستقلّى را مى طلبد و علاقمندان مى توانند به کتاب «القواعد الفقهيه» قاعده هفتم (جلد اول) مراجعه نمايند. اضافه بر همه اينها تقيّه، فلسفه بسيار روشنى دارد و آن اين که گاه مى شود، اظهار عقيده باطنى خطر جانى، ناموسى و مالى براى انسان دارد، در حالى که هيچ فائده قابل ملاحظه اى بر آن مترتّب نمى شود، در اينجا عقل مى گويد که بيهوده نبايد نيروها را به هدر داد، بلکه بايد آنها را از طريق تقيّه براى مواقع حساس حفظ کرد. تعبير به «تُرس المؤمن» يا «جُنّة المؤمن» که هر دو به معنى سپر است نيز اشاره به همين معناست. در واقع «تقيّه» به معنى فرار از زير بار مسؤوليت ها نيست، بلکه شبيه تاک تيک هاى جنگى است که از طريق استتار، نيروهاى خودى را در مقابل بيگانه حفظ مى کند تا بموقع از آنها بهره گيرى کامل شود. شرح بيشتر درباره اين معنى را در همان کتاب «القواعد الفقهيه» قاعده هفتم مطالعه فرماييد. @Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨ 🌴🌵دو ناخوشایند برای انسان ... ⭐️🍃 اَلْإِمَامُ اَلرَّحْمَة سَيِّدُ اَلْمُرْسَلِين رَسُولُ اَللهِ صَلَّى اَلله عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ : شَيئانِ يَكرهُهُما اِبنُ آدَم ، يَكَرَهُ المَوتَ وَ المَوتُ راحةٌ لِلمؤُمِنِ مِنَ الفِتنةِ ، وَ يَكَرَهُ قِلّةَ المالِ وَ قِلَّةُ المالِ اَقلُّ لِلحساب . ❄️💦 امامِ رحمت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند : دو چيز است که برای آدمیزاد ، ناخوشايند است :‌ مرگ ، در حالیکه مرگ برای مؤمن راحتی از بلا ها و فتنه هاست [و دیگری] کمی مال ، در حالیکه مالِ کمتر ، حسابش نیز کمتر و سبک‌ تر است. 📚خصال ج۱ ص۷۴ 🤲اللهم عجل لولیک الفرج @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔲✨قرآن میگه: زندگیش سخت میشه کسی که... حجت الاسلام 🤲اللهم عجل لولیک الفرج @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🌳شجره آشوب« قسمت چهارم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻و دخت
🌳شجره آشوب« قسمت پنجم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻همانطور که سامری می گفت به من نزدیک نشوید، ابوموسی نیز چنین سخنی می گوید که به معنای عدم جنگ در هنگام قیام امام علی در برابر دشمنان است. 🔻در روایتی دیگر در کتاب سلیم آمده است: « حضرت علی علیه السلام، مى‏ خواست از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله سؤال كند و ما هم مى‏ شنيديم، ولى خود پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ابتداء فرمود: «برادرم، نشنيدى دشمن خدا چه گفت؟! جبرئيل كمى قبل از اين نزد من آمد و به من خبر داد كه او (عمر) سامرى اين امّت است و رفيقش (ابو بكر) گوساله آن است‏» 🔻بعد از رسول خدا، این خط فکری توسط امیر مومنان دنبال شد و ایشان نیز در مواردی خبر شباهت اتفاقات میان امت بنی اسراییل و پیامبر خبر دادند. 🔻 حضرت در نامه 69 نهج البلاغه، در بیانی کلی می فرمایند: «و حقّى را كه در زندگى گذشتگان بود تصديق كن، و از حوادث گذشته تاريخ، براى آينده عبرت گير، كه حوادث روزگار با يكديگر همانند بوده، و پايان دنيا به آغازش مى ‏پيوندد، و همه آن رفتنى است.» 🔻بعد از قتل خوارج، امام به کسانی که می گفتند خوارج از بین رفتند... 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ستاره مهربان.mp3
9.94M
| ستاره مهربان 🎤 با اجرای : اسماعیل کریم نیا 🗣قرائت : سوره بقره آیه ۶۰ 🎈 💌 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ ✅ برنامه‌ روزانه کانال : 🌷شنبه‌‌‌‌ها‌و سه‌شنبه‌ها شرح 🦋خطبه ها 🌹یکشنبه‌ها و چهار‌شنبه‌هاشرح 🌴حکمتها 🌷دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها شرح 🕊نامه ها 🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهج‌البلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینک‌های دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند 🌺🍃 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» ✨﴾﷽﴿✨ وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءَكِ وَيَا سَمَاءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاءُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ ۖ وَقِيلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ و گفته شد: «اى زمین، آبت را فروبر! و اى آسمان، (از بارش) خوددارى کن!» و آب فرو نشستو کار پایان یافت و (کشتى) بر (دامنه کوه) جودى، پهلو گرفت. و (در این هنگام،) گفته شد: «دور باد گروه ستمکاران (از رحمت خدا!)» (هود/۴۴) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۴۰ الی ۴۳)🔹 ↩️هـ ـ این نظریه نیز، در تاریخ طبیعى زمین هست، که مح
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیه (۴۴)🔹 همان گونه که در آیات گذشته به طور اجمال و سر بسته، خواندیم، سرانجام امواج خروشانِ آب همه جا را فرا گرفت، آب، بالا و بالاتر آمد، گنهکاران بى خبر، به گمان این که یک طوفان عادى است، به نقاط مرتفع و برآمدگى ها و کوه هاى زمین پناه بردند، اما آب از آن هم گذشت و همه جا در زیر آب پنهان شد، اجسام بى جان طغیانگران، و باقیمانده خانه ها و وسائل زندگانیشان در لابلاى کف ها روى آب به چشم مى خورد! نوح، زمام کشتى را به دست خدا سپرد، و امواج، کشتى را به هر سو مى برد در روایات آمده است: شش ماه تمام (از آغاز ماه رجب تا پایان ماه ذى الحجة و به روایتى از دهم ماه رجب تا روز عاشورا) این کشتى سرگردان بود، و نقاط مختلفى و حتى طبق پاره اى از روایات، سرزمین «مکّه» و اطراف خانه «کعبه» را سیر کرد. و پس از این همه، فرمان پایان مجازات و بازگشت زمین به حالت عادى صادر شد. آیه فوق، چگونگى این فرمان و جزئیات و نتیجه آن را در عبارات بسیار کوتاه و مختصر، و در عین حال فوق العاده رسا و زیبا، در ضمن شش جمله بیان مى کند و مى گوید: «به زمین دستور داده شد: اى زمین آبت را در کام فرو بر»! (وَ قیلَ یا أَرْضُ ابْلَعی مائَکِ). «و به آسمان دستور داده شد: اى آسمان! دست نگهدار» (وَ یا سَماءُ أَقْلِعی). «و آب فرو نشست» (وَ غیضَ الْماءُ). «و کار پایان یافت» (وَ قُضِیَ الأَمْرُ). «و کشتى بر دامنه کوه جودى پهلو گرفت» (وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ). «در این هنگام گفته شد: دور باد قوم ستمگر (از رحمت خدا)»! (وَ قیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظّالِمینَ). تعبیرات آیه فوق، به قدرى رسا، دلنشین، و در عین کوتاهى گویا و زنده، و با تمام زیبائى آن قدر تکان دهنده و کوبنده است، که به گفته جمعى از دانشمندان عرب، این آیه «فصیح ترین و بلیغ ترین» آیات قرآن محسوب مى شود، هر چند همه آیات قرآن در سر حد اعجاز از نظر فصاحت و بلاغت است. شاهد گویاى این سخن، همان است که در روایات و تواریخ اسلامى مى خوانیم: گروهى از کفار قریش، به مبارزه با قرآن برخاستند و تصمیم گرفتند آیاتى همچون آیات قرآن ابداع کنند، علاقمندانشان براى مدت چهل روز، بهترین غذاها و مشروبات مورد علاقه آنان برایشان تدارک دیدند، مغز گندم خالص، گوشت گوسفند و شراب کهنه! تا با خیال راحت، به ترکیب جمله هائى همانند قرآن بپردازند! اما هنگامى که به آیه فوق رسیدند، چنان آنها را تکان داد که بعضى به بعض دیگر نگاه کرده گفتند: «این سخنى است که هیچ کلامى شبیه آن نیست، و اصولاً شباهت به کلام مخلوق ندارد» این را گفتند، از تصمیم خود منصرف شدند و مأیوسانه پراکنده گشتند. * * * "جودی" کجا است؟ بسیارى از مفسران گفته اند: «جودى» که محل پهلو گرفتن کشتى نوح در آیه فوق معرفى شده، کوه معروفى است در نزدیکى «موصل» بعضى دیگر از مفسران، آن را کوهى در حدود «شام» و یا نزدیک «آمُد» و یا در شمال «عراق» دانسته اند. در کتاب «مفردات راغب» آن را کوهى در میان «موصل» و «الجزیره» (نام منطقه اى است در شمال عراق و آن غیر از الجزائر و الجزیره معروف امروز است). اما بعید نیست همه اینها به یک معنى باز گردد; زیرا «موصل»، «آمُد» و «جزیره»، همه جزء مناطق شمالى «عراق» و نزدیک «شام» مى باشند. بعضى دیگر از مفسران احتمال داده اند: منظور از «جودى» هر کوه و زمین محکمى است. آماده بود، پهلو گرفت، ولى مشهور و معروف همان معنى اول است. در کتاب «اعلام قرآن» درباره کوه «جودى» تحقیق و تتبعى شده است که در ذیل مى آوریم: «جودى نام کوهى است که کشتى نوح بر فراز آن به خاک نشسته، و نام آن در سوره «هود» آیه ۴۴ که قریب المضمون با مندرجات «تورات» است ذکر شده است... نسبت به محل کوه «جودى»، سه قول اظهار شده: ۱ ـ بنا بر قول «اصفهانى»، کوه «جودى» در «عربستان» است و یکى از دو کوهى است که در قلمرو قبیله «طىّ» واقع است. ۲ ـ کوه جودى، سلسله «کاردین» است که در شمال شرقى جزیره «ابن عمر» در مشرق «دجله»، نزدیک به «موصل»، واقع است، «اکراد» آن را به لهجه خود «کاردو» و یونانیان «جوردى» و اعراب آن را «جودى» خوانده اند. در «تر گوم» یعنى ترجمه کلدانى تورات، و همچنین در ترجمه سریانى تورات، محل به خاک نشستن کشتى نوح، قله کوه اکراد «کاردین» معین شده است. جغرافیون عرب نیز، جودى مذکور در قرآن را بر این کوه منطبق کرده گفته اند: تخته پاره هاى کشتى نوح در قله این کوه، تا زمان «بنى عباس» باقى بوده است و مشرکین آن را زیارت مى کرده اند. در داستان هاى بابلى، داستانى شبیه به داستان طوفان نوح موجود است، به علاوه مى توان احتمال داد: «دجله» طغیان کرده باشد، و مردم آن حدود دچار طوفان شده باشند. در کوه جودى، کتیبه هاى آشورى موسوم به کتیبه هاى «میسر» موجود است، و در این کتیبه ها نام «ارارتو» دیده شده است.⬇️
۳ ـ در ترجمه فعلى «تورات»، محل به خاک نشستن کشتى نوح «کوهاى آرارات» تعیین شده، و آن کوه «ماسیس» واقع در «ارمنستان» است. نویسنده «قاموس کتاب مقدس» معنى اولیه «آرارات» را «ملعون» ضبط کرده، و گفته است: بنا بر روایات، کشتى نوح بر فراز این کوه به خاک نشست، و آن را عرب ها «جودى» مى نامند، و ایرانیان «کوه نوح» و ترکان آن را «کرداغ» به معنى کوه سراشیب مى خوانند، و در نزدیکى «ارس» واقع است. تا قرن پنجم، «ارامنه» در «ارمنستان» کوهى به نام «جودى» نمى شناختند، و از آن قرن شاید، بر اثر اشتباه مترجمین «تورات» که کوه «اکراد» را کوه «آرارات» ترجمه کرده اند، براى علماء ارمنى چنین تصورى پیدا شده است. شاید، مجوز این تصور آن بوده است که، «آشوریان» بر کوه هاى شمال و جنوب دریاچه «وان»، نام «آرارات» یا «آرارتو»، میداده اند. مى گویند: حضرت نوح بر فراز کوه «جودى»، پس از فرو نشستن طوفان، مسجدى ساخت و ارامنه هم مى گویند: در پاى کوه جادى، قریه «ثمانین» یا «ثمان»، نخستین محلى بوده که همراهان نوح بدان فرود آمده اند @Nahjolbalaghe2