🏴دردل حضرت زهرا و حضرت زینب(سلام الله علیهما)
🏴دخترم، ارثیهی غربتِ مادر مال تو
پر کشیدن مال من، این دو سه تا پر مال تو
🏴داغ من مال علی، داغ علی هم مال من
حسنین و غم این دو تا برادر مال تو
🏴خطبه خونی، توی مسجد مدینه مال من
خطبه خوندن، توی کوفه مثل حیدر مال تو
🏴خنده ی همسایه ها، تو راه کوچه مال من
صدای هلهله و خنده ی لشگر مال تو
🏴این سه تا کفن، واسه من و علی و مجتبا
زینبم، پیرهن حسین بی سر مال تو
🏴قصه ی میخ در و کشتن محسن مال من
غصه ی سه شعبه و حنجر اصغر مال تو
🏴بوسه های بی رمق؛ این دم آخر مال من
بوسه های لب گودال برادر مال تو
🏴زخم بستر مال من، اشکای حیدر مال من
یک هزار و چندتا زخمِ تنِ بی سر مال تو
🏴قتل و غارت مال تو، رخت اسارت مال تو
دیدن بزم شراب و می و ساغر مال تو
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
قَالُوا يَا صَالِحُ قَدْ كُنتَ فِينَا مَرْجُوًّا قَبْلَ هَٰذَا ۖ أَتَنْهَانَا أَن نَّعْبُدَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا وَإِنَّنَا لَفِي شَكٍّ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ
گفتند: «اى صالح! تو پیش ازاین، در میان ما مایه امید بودى!آیا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مى پرستیدند،
نهى مى کنى؟!
در حالى که ما، در مورد آنچه به سوى آن دعوتمان مى کنى، در شکى توأم با بد گمانى هستیم!»
(هود/۶۲)
***
قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي وَآتَانِي مِنْهُ رَحْمَةً فَمَن يَنصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ ۖ فَمَا تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ
گفت: «اى قوم من! به من خبر بدهید اگر دلیل آشکارى از پروردگارم داشته باشم،
و رحمتى از جانب خود به من داده باشد، پس اگر من نافرمانى او کنم، چه کسى مى تواند مرا در برابر خداوند یارى دهد؟! پس شما، جز زیان، چیزى بر من نخواهید
افزود.
(هود/۶۳)
*
وَيَا قَوْمِ هَٰذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ قَرِيبٌ
اى قوم من! این «ناقه» از سوى خداوند براى شما معجزه اى است. بگذارید در زمین خدا به چرا مشغول شود. و هیچ گونه آزارى به آن نرسانید، که به
زودى عذاب (خدا) شما را خواهد گرفت!»
(هود/۶۴)
*
فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُوا فِي دَارِكُمْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ ۖ ذَٰلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ
سرانجام، ناقه را پى کردند. و (صالح به آنها) گفت: «(مهلت شما تمام شد!) سه روز در خانه هایتان بهره مند گردید.
(و بعد از آن، عذاب الهى فراخواهد رسید.) این وعده اى است که دروغ نخواهد بود.»
(هود/۶۵)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیه(۶۱)🔹 🔷آغاز سرگذشت قوم ثمود سرگذشت قوم عاد ، با تمام درس هاى عب
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۶۲ الی۶۵)🔹
❓اکنون، ببینیم مخالفان صالح در مقابل منطق زنده و حق طلبانه او چه پاسخى دادند؟
آنها، براى نفوذ در صالح و یا لااقل خنثى کردن نفوذ سخنانش در توده مردم، از یک عامل روانى استفاده کردند، و به تعبیر عامیانه، خواستند هندوانه زیر بغلش بگذارند، گفتند: اى صالح! تو پیش از این مایه امید ما بودى در مشکلات به تو پناه مى بردیم، با تو مشورت مى کردیم، و به عقل و هوش و درایت تو ایمان داشتیم، و در خیرخواهى و دلسوزى تو هرگز تردید به خود راه نمى دادیم (قالُوا یا صالِحُ قَدْ کُنْتَ فینا مَرْجُوّاً قَبْلَ هذا).
اما، متأسفانه امید ما را بر باد دادى، و با مخالفت با آئین بت پرستى و خدایان ما، که راه و رسم نیاکان ما است، و از افتخارات قوم ما محسوب مى شود، نشان دادى که نه احترامى براى بزرگان قائلى، نه به عقل و هوش ما ایمان دارى ، و نه مدافع سنت هاى ما هستى.
راستى تو مى خواهى ما را از پرستش آنچه پدران ما مى پرستیدند نهى کنى ؟ (أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا).
حقیقت این است: ما نسبت به آئینى که تو به آن دعوت مى کنى، یعنى آئین یکتاپرستى، در شک و تردیدیم، نه تنها شک داریم، نسبت به آن بدبین نیز هستیم (وَ إِنَّنا لَفی شَکّ مِمّا تَدْعُونا إِلَیْهِ مُریب).
آرى، اقوام گمراه براى توجیه غلط کارى و افکار و اعمال نادرست خود، به زیر چتر نیاکان و هاله قداستى که معمولاً آنها را پوشانیده است پناه مى برند، همان منطق کهنه اى که از قدیم میان همه اقوام منحرف براى توجیه خرافات وجود داشته، و هم اکنون در عصر اتم و فضا نیز به قوت خود باقى است.
* * *
اما، این پیامبر بزرگ الهى بدون آن که از هدایت آنها مأیوس گردد، و یا این که سخنان پر تزویرشان در روح بزرگ او کمترین اثرى بگذارد، با متانت خاص خودش چنین پاسخ گفت: اى قوم من! ببینید اگر من دلیل روشنى از طرف پروردگارم داشته باشم، و رحمت او به سراغ من آمده باشد، و قلب مرا روشن و فکر مرا بیدار کرده باشد، و به حقایقى آشنا شده باشم که پیش از آن آشنا نبوده ام آیا باز هم مى توانم سکوت اختیار کنم، و رسالت الهى را ابلاغ نکنم و با انحرافات و زشتى ها نجنگم؟! (قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلى بَیِّنَة مِنْ رَبِّی وَ آتانی مِنْهُ رَحْمَةً...).
در این حال، اگر من مخالفت فرمان خدا کنم، چه کسى مى تواند در برابر مجازاتش مرا یارى کند ؟ (فَمَنْ یَنْصُرُنی مِنَ اللّهِ إِنْ عَصَیْتُهُ).
ولى بدانید! این گونه سخنان شما و استدلال به روش نیاکان و مانند آن، براى من جز ایمان بیشتر به زیانکار بودن شما اثرى نخواهد داشت (فَما تَزیدُونَنی غَیْرَ تَخْسیر).
* * *
پس از آن، براى نشان دادن معجزه و نشانه اى بر حقانیت دعوتش، از طریق کارهائى که از قدرت انسان بیرون است، و تنها به قدرت پروردگار متکى است وارد شد و به آنها گفت: اى قوم من! این ناقه خداوند است، براى شما، آیت و نشانه اى است (وَ یا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللّهِ لَکُمْ آیَةً).
آن را رها کنید که در زمین خدا از مراتع و علف هاى بیابان بخورد (فَذَرُوها تَأْکُلْ فی أَرْضِ اللّهِ).
و هرگز آزارى به آن نرسانید که اگر چنین کنید به زودى عذاب الهى شما را فرا خواهد گرفت (وَ لاتَمَسُّوها بِسُوء فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ قَریبٌ).
* * *
ناقه صالح
ناقه در لغت به معنى شتر ماده است، در آیه فوق و بعضى دیگر از آیات قرآن، اضافه به اللّه شده است.
و این نشان مى دهد: این ناقه ویژگى هائى داشته، و با توجه به این که در آیه فوق به عنوان آیه و نشانه الهى و دلیل حقانیت ذکر شده است، روشن مى شود: این ناقه، یک ناقه معمولى نبود و از جهت، یا جهاتى خارق العاده بوده است.
ولى، در آیات قرآن، این مسأله به طور مشروح نیامده است که ویژگى هاى این ناقه چه بوده است؟ همین اندازه مى دانیم: یک شتر عادى و معمولى نبوده است.
تنها چیزى که در دو مورد، از قرآن آمده این است که: صالح در مورد این ناقه به قوم خود اعلام کرد که آب آن منطقه باید سهم بندى شود، یک روز سهم ناقه و یک روز سهم مردم باشد، مى فرماید: هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْم مَعْلُوم .
و در سوره قمر آیه ۲۸ نیز مى خوانیم: وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْب مُحْتَضَرٌ .
در سوره شمس نیز اشاره مختصرى به این امر آمده است، آنجا که مى فرماید: فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللّهِ ناقَةَ اللّهِ وَ سُقْیاها .
ولى، کاملاً مشخص نشده این تقسیم آب چگونه بوده.
یک احتمال این است، آن حیوان آب فراوانى مى خورده، به گونه اى که تمام آب چشمه را به خود اختصاص مى داده.
احتمال دیگر آن است: به هنگامى که آن حیوان وارد آبشخور مى شده، حیوانات دیگر جرئت ورود به محل آب را نداشتند!.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۶۲ الی۶۵)🔹 ❓اکنون، ببینیم مخالفان صالح در مقابل منطق زنده و حق
↩️اما چگونه این حیوان مى توانسته از تمام آب استفاده کند، این احتمال هست که آب آن قریه کم بوده، مانند آب قریه هائى که چشمه کوچکى بیش ندارند، و مجبورند آب را در تمام شبانه روز در یک گودال مهار کنند، تا مقدارى از آن جمع شود و قابل استفاده گردد.
ولى، از طرفى از پاره اى از آیات سوره شعراء استفاده مى شود که: قوم ثمود در منطقه کم آبى زندگى نداشتند، بلکه داراى باغ ها، چشمه سارها و زراعت ها و نخلستان ها بودند، مى گویند: أَ تُتْرَکُونَ فی ما هاهُنا آمِنینَ * فی جَنّات وَ عُیُون * وَ زُرُوع وَ نَخْل طَلْعُها هَضیمٌ .
به هر حال، همان گونه که گفتیم، قرآن این مسأله را در مورد ناقه صالح به طور سربسته و اجمال بیان کرده است.
اما، در بعضى از روایات که از طرق شیعه و اهل تسنن نیز نقل شده، مى خوانیم: از عجائب آفرینش این ناقه آن بوده که از دل کوه بیرون آمد و خصوصیات دیگرى نیز براى آن نقل شده که اینجا، جاى شرح آن نیست.(۵)
* * *
به هر حال، با تمام تأکیدهائى که این پیامبر بزرگ، یعنى صالح درباره آن ناقه کرده بود، آنها سرانجام تصمیم گرفتند، ناقه را از بین ببرند; چرا که وجود آن، با خارق عاداتى که داشت، باعث بیدار شدن مردم و گرایش به صالح مى شد.
لذا گروهى از سرکشان قوم ثمود که نفوذ دعوت صالح را مزاحم منافع خویش مى دیدند، و هرگز مایل به بیدار شدن مردم نبودند ـ چرا که با بیدار شدن خلق خدا پایه هاى استعمار و استثمارشان فرو مى ریخت ـ توطئه اى براى از میان بردن ناقه چیدند، و گروهى براى این کار مأمور شدند.
و سرانجام، یکى از آنها بر ناقه تاخت و با ضربه یا ضرباتى که بر آن وارد کرد آن را از پاى در آورده (فَعَقَرُوها).
عَقَرُوها از ماده عُقْر (بر وزن ظلم) به معنى اصل و اساس و ریشه چیزى است و عَقَرْتُ الْبَعِیْرَ یعنى شتر را سر بریدم و نحر کردم، و چون کشتن شتر سبب مى شود که از اصل، وجودش برچیده شود، این ماده در این معنى به کار رفته است، گاهى به جاى نحر کردن پى کردن شتر و یا دست و پاى آن را قطع نمودن، تفسیر کرده اند، که در واقع همه آنها به یک چیز باز مى گردد. و نتیجه اش یکى است (دقت کنید).
و در پایان آیه مى خوانیم: صالح پس از سرکشى و عصیان قوم و از میان بردن ناقه به آنها اخطار کرد و گفت: سه روز تمام در خانه هاى خود از هر نعمتى مى خواهید متلذذ و بهره مند شوید و بدانید پس از این سه روز عذاب و مجازات الهى فرا خواهد رسید (فَقالَ تَمَتَّعُوا فی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیّام).
این را جدى بگیرید، دروغ نمى گویم، این یک وعده راست و حقیقى است (ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوب).
* * *
نکته:
پیوند مکتبى در ابعاد زمان
جالب این که، در روایات اسلامى مى خوانیم: آن کس که ناقه را از پاى در آورد یک نفر بیش نبود، ولى با این حال، قرآن این کار را به تمام جمعیت مخالفان صالح نسبت مى دهد و به صورت صیغه جمع مى گوید فَعَقَرُوها .
این به خاطر آن است که: اسلام رضایت باطنى به یک امر و پیوند مکتبى با آن را به منزله شرکت در آن مى داند، در واقع، توطئه این کار جنبه فردى نداشت، و حتى کسى که اقدام به این عمل کرد، تنها متکى به نیروى خویش نبود، بلکه به نیروى جمع و پشتیبانى آنها دلگرم بود و مسلماً چنین کارى را نمى توان یک کار فردى محسوب داشت ،بلکه یک کار گروهى و جمعى محسوب مى شود.
امیر مؤمنان على(علیه السلام)مى فرماید: وَ إِنَّما عَقَرَ ناقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ واحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللّهُ بِالْعَذابِ لِما عَمُّوهُ بِالرِّضا: ناقه ثمود را یک نفر از پاى در آورد، اما خداوند همه آن قوم سرکش را مجازات کرد; چرا که همه به آن راضى بودند .
روایات متعدد دیگرى به همین مضمون، و یا مانند آن از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و ائمه اهل بیت(علیهم السلام)نقل شده، که اهمیت فوق العاده اسلام را با پیوند مکتبى و برنامه هاى هماهنگ فکرى روشن مى سازد، که به عنوان نمونه چند قسمت از آن را ذیلاً مى خوانیم:
۱ ـ قالَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) مَنْ شَهِدَ أَمْراً فَکَرِهَهُ کانَ کَمَنْ غابَ عَنْهُ، وَ مَنْ غابَ عَنْ أَمْر فَرَضِیَهُ کانَ کَمَنْ شَهِدَهُ: کسى که شاهد و ناظر کارى باشد، اما از آن متنفر باشد، همانند کسى است که از آن غائب بوده، و در آن شرکت نداشته، و کسى که در برنامه اى غائب بوده، اما قلباً به آن رضایت داشته، همانند کسى است که حاضر و شریک بوده .
۲ ـ امام على بن موسى الرضا(علیهما السلام) مى فرماید: لَوْ أَنَّ رَجُلاً قُتِلَ فِى الْمَشْرِقِ فَرَضِیَ بِقَتْلِهِ رَجُلٌ بِالْمَغْرِبِ لَکانَ الرّاضِی عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ شَرِیکَ الْقاتِلِ: هر گاه کسى در مشرق کشته شود، و دیگرى در مغرب راضى به قتل او باشد، او در پیشگاه خدا شریک قاتل است⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️اما چگونه این حیوان مى توانسته از تمام آب استفاده کند، این احتمال هست که آب آن قریه کم بوده، مانند
⬇️۳ ـ و نیز از على(علیه السلام)نقل شده که فرمود: الرّاضِی بِفِعْلِ قَوْم کَالدّاخِلِ مَعَهُمْ فِیهِ وَ عَلى کُلِّ داخِل فِی باطِل إِثْمانِ إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ الرِّضا بِه: کسى که به کار گروهى راضى باشد، همچون کسى است که با آنها در آن کار شرکت کرده است،اما کسى که عملاً شرکت کرده، دو گناه دارد گناه عمل و گناه رضایت (و آن کس که فقط راضى بوده یک گناه دارد).
براى این که عمق و وسعت پیوند فکرى و مکتبى را در اسلام بدانیم که هیچ حد و مرزى از نظر زمان و مکان نمى شناسد، کافى است این گفتار پر معنى و تکان دهنده على(علیه السلام) در نهج البلاغه را مورد توجه قرار دهیم:
هنگامى که در میدان جنگ جمل بر یاغیان آتش افروز پیروز شد، و یاران على(علیه السلام)از این پیروزى، که پیروزى اسلام بر شرک و جاهلیت بود، خوشحال شدند، یکى از آنها عرض کرد: چقدر دوست داشتم برادرم در این میدان حاضر بود، تا پیروزى شما را بر دشمن با چشم خود ببیند .
امام رو به او کرده فرمود: أَ هَوَى أَخِیکَ مَعَنا: بگو ببینم: قلب برادر تو با ما بود ؟!
فَقالَ نَعَمْ: در پاسخ گفت آرى .
امام فرمود: فَقَدْ شَهِدَنا (غم مخور) او هم با ما در این میدان شرکت داشته .
سپس، اضافه فرمود: وَ لَقَدْ شَهِدَنا فِی عَسْکَرِنا هذا أَقْوامٌ فِی أَصْلابِ الرِّجالِ وَ أَرْحامِ النِّساءِ سَیَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمانُ وَ یَقْوى بِهِمُ الإِیمانُ: از این بالاتر به تو بگویم: امروز گروه هائى در لشگر ما شرکت کردند که هنوز در صلب پدران و رحم مادرانند (و به دنیا گام ننهاده اند!) اما به زودى گذشت زمان آنها را به دنیا خواهد فرستاد و قدرت ایمان با نیروى آنها افزایش مى یابد .
بدون شک، آنها که در برنامه اى شرکت دارند و تمام مشکلات و زحمات آن را تحمل مى کنند، داراى امتیاز خاصى هستند، اما این به آن معنى نیست که سایرین مطلقاً در آن شرکت نداشته باشند، بلکه چه در آن زمان و چه در قرون و اعصار آینده، تمام کسانى که از نظر فکر و مکتب، پیوندى با آن برنامه دارند به نوعى در آن شریکند.
این مسأله، که شاید در هیچ یک از مکاتب جهان نظیر و مانند نداشته باشد، بر اساس یک واقعیت مهم اجتماعى استوار است، و آن این که:
کسانى که در طرز فکر با دیگرى شبیه اند، هر چند در برنامه معینى که او انجام داده شرکت نداشته باشند، اما به طور قطع وارد برنامه هاى مشابه آن در محیط و زمان خود خواهند شد; زیرا اعمال انسان همیشه، پرتوى از افکار او است، و ممکن نیست انسان به مکتبى پاى بند باشد، و در عمل او آشکار نشود.
اسلام، از گام اول، اصلاحات را در منطقه روح و جان انسان پیاده مى کند، تا مرحله عمل خود به خود اصلاح گردد، طبق این دستور که در بالا خواندیم یک فرد مسلمان، هر گاه خبرى به او برسد که فلان کار نیک باید انجام شود، فوراً سعى مى کند در برابر آن موضع گیرى صحیح کند، و دل و جان و خود را با نیکى ها هماهنگ سازد، و از بدى تنفر جوید، این تلاش و کوشش درونى بدون شک در اعمال او اثر خواهد گذاشت، و پیوند فکریش به پیوند عملى خواهد انجامید.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت(۲۴۸)🔹 ✅حُسن ظن مردم را با عمل، تصديق كن: امام عليه السلام در اين گفتار حك
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۴۹)🔹
✅اجبار نفس بر انجام کار خیر
امام عليه السلام در اين كلام حكيمانه به برترين اعمال اشاره كرده مىفرمايد: «برترين اعمال آن است كه خود را (به زحمت) بر آن وادار كنى»؛ (أَفْضَلُ الاَْعْمَالِ مَا أَكْرَهْتَ نَفْسَکَ عَلَيْهِ).
اشاره به اينكه، كارى است برخلاف خواسته نفس؛ مثل اينكه مىخواهد مالى ببخشد و نفس او به سبب علاقه به مال با آن موافق نيست، يا از ارتباط نامشروعى بپرهيزد كه نفس تمايل به آن دارد و يا قدرت بر انتقام پيدا كرده ونفس تمايل به آن دارد و او از انتقامجويى بپرهيزد. در تمام اين موارد كه نفس انسان تمايل به فعل معروف يا ترك منكر ندارد هنگامى كه افراد با ايمان در برابر خواسته نفس مقاومت كنند و آن معروف را به جا آورند و آن منكر را ترك كنند، عملى بسيار پرفضيلت انجام دادهاند، چراكه هم كار خير انجام شده و هم نفس سركش تحت رياضت قرار گرفته و از طغيان آن پيشگيرى شده است.
اكثر شارحان نهجالبلاغه در اينجا تصريح كردهاند كه اين گفتار حكيمانه شبيه حديث معروف پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله است كه در بسيارى از منابع آمده است؛ آن حضرت فرمود: «أفْضَلُ الاَْعْمال أحْمَزُها (1)؛ بهترين اعمال عملى است كه سختتر و قوىتر و پرمشقتتر باشد».(2)
منتها امام عليه السلام شاخه خاصى از آن حديث نبوى را بيان كرده، زيرا مشقتبار بودن يك عمل گاه به واسطه انجام دادن كارهاى بدنى سنگين است و گاه به سبب طول مدت و گاه به علّت فراهم نبودن مقدمات و نيز گاهى بهواسطه مخالفت نفس با آن است كه امام عليه السلام روى همين نكته تكيه فرموده است. دليل آن هم روشن است؛ پاداشهاى مادى در عرفِ عقلا همواره متناسب با مقدار زحمتى است كه براى كارى كشيده مىشود و به همين دليل كار پرزحمتتر پاداش و مزد و اجرت بيشترى دارد. پاداشهاى الهى نيز همينگونه است؛ هرقدر عمل سختتر و پرمشقتتر باشد، پاداشش نزد خداوند بيشتر است و اينگونه احاديث به هنگامى كه انسان در انجام وظايف خود يا ترك گناه گرفتار زحمت و مشقت شديدى مىشود اسباب آرامش روح است، زيرا مىداند هرچه زحمتش بيشتر باشد لطف و كرامت و عنايت حق به او بيشتر است.
بعضى از بزرگان مانند علامه مجلسى؛ در بحارالانوار در اينجا به اِشكالى اشاره كردهاند و آن اينكه اين كلام حكيمانه در بدو نظر با رواياتى كه مىگويد : «نِيَّةُ الْمُؤمِنُ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ» منافات دارد، زيرا «نيت» به تنهايى كار آسانى است وعمل است كه غالباً داراى مشكلاتى است. سپس پاسخ سيد مرتضى را درباره حل اين اشكال پذيرفته كه مىفرمايد: «خير» (در حديث نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ) به معناى افعل تفضيل نيست بلكه اشاره به اين است كه نيت مؤمن همواره خير خوب است. ولى هرگاه به تفسيرى كه از امام باقر عليه السلام در بحارالانوار نقل شده مراجعه مىشود اشكال بدون تكلف حل مىگردد آنجا كه مىفرمايد: «نِيَّةُ الْمُوْمِنِ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِهِ وَذَلِکَ لاَِنَّهُ يَنْوِي مِنَ الْخَيْرِ مَا لاَ يُدْرِكُهُ وَنِيَّةُ الْكَافِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ وَذَلِکَ لاَِنَّ الْكَافِرَ يَنْوِي الشَّرَّ وَيَأْمُلُ مِنَ الشَّرِّ مَا لايُدْرِكُهُ؛ نيت مؤمن از عمل او بهتر است، زيرا همواره قصد كارهاى (مهمى) را دارد كه به آن نمىرسد و نيت كافر از عمل او بدتر است، زيرا قصد كارهاى بدترى را دارد كه به آن دسترسى پيدا نمىكند» (3)، بنابراين بهتر بودن نه ازنظر فضيلت است، بلكه ازنظر همت وقصد والاست.(4)
*
پی نوشت:
(1) . «أحمز» از ریشه «حمز» بر وزن «رمز» به معناى شدت، قوت، زحمت و مشقت آمده است.
(2) . بحارالانوار، ج 67، ص 191.
(3) . بحارالانوار، ج 67، ص 206، ح 19.
(4) . سند گفتار حکیمانه :در کتاب مصادر آمده است که این کلام حکیمانه از امیرمؤمنان (ع) در کتاب تذکرة الخواص ذکر شده است، سپس مى افزاید: بارها گفته ایم که نویسنده این کتاب تنها کلماتى را از امیرمؤمنین(ع) نقل مى کند که سند متصل در آن داشته باشد و مفهوم آن این است که این کلام نورانى را از نهج البلاغه که اسناد آن ذکر نشده نقل نکرده و بعد مى گوید: این سخن در غررالحکم با تفاوتى آمده است (و آن هم نشان مى دهد که از جاى دیگرى آن را اخذ کرده است). (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 191). اضافه مى کنیم که این کلام حکیمانه در کتاب جواهر المطالب ابن الدمشقى (متوفاى قرن نهم) از همان حضرت (ع) با افزوده اى به این صورت آمده است: «وَقَلِیلٌ تَدُومُ عَلَیْهِ خَیْرٌ مِنْ کَثیرٍ مَمْلُولٌ مِنْهُ». (جواهرالمطالب، ج 2، ص 165)
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قصه_های_کودکانه| داستان شهادت حضرت زهرا
🗣 راوی: سید کاظم روحبخش
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
🔲✨شباهت های صدیقه طاهره سلام الله علیها با پیامبر خدا و شدت احترام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به اعتراف عایشه(در کتب اهل سنت)
🔴عن عايشة ،أنها قالت:
🔵ما رأيت احدا كان أشبه سمتا و هديا ودلا _ برسول الله صلي الله عليه وآله من فاطمة كرم الله وجهها كانت أذا دخلت عليه قام إليها ،فأخذ بيدها ،وقلبها ،وأجلسها في مجلسة ،و كان إذا دخل عليها قامت إليه ،فأخذت بيده ،فقلبته ،و أجلسته في مجلسها.
💎✨هیچ کسی را ندیدم که از حیث سمت و هدایت گری و راهنمائی شبیه رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد جز فاطمه.
او هنگامی که بر پیامبر وارد می شد، آن حضرت می ایستاد دست او را می گرفت و می 👌بوسید و در جای خود می نشانید و پیامبر نیز هر وقت بر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وارد می شد، دست پدر خویش را می گرفت و می بوسید و در جای خود می نشانید.
🔴محمد ناصر الدین البانی از علمای بزرگ سلفی معاصر نیز این حدیث را صحیح میداند؛
#فاطمیه
📚صحیح سنن ابی داود، ج 3 ص 280 ح 5217
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام 💜🌱
حجتالاسلام قرائتی
#فاطمیه
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت دوازدهم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻پیامبر اکر
🌳شجره آشوب« قسمت سیزدهم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻 ترسيدم اگر اسلام و اهلش را يارى نكنم، بايد شاهد شكاف و ويرانى در اسلام باشم كه مصيبت آن براى من بزرگتر از رها كردن حكومت چندروزه ايست كه با سرعت مانند سراب يا ابر از بين مىرود.»
🔻در روایتی از امام باقر علیهالسلام نیز نقل شده که حضرت فرمود: «کسانی که با علی علیهالسلام جنگیدند، گناه بیشتری را نسبت به کسانی که با پیامبر جنگیدند، مرتکب شدند. راوی پرسید ای پسر رسول خدا چگونه میشود؟ حضرت فرمود: زیرا در زمان پیامبر، آنها در جاهلیت بودند، ولی در زمان علی، قرآن میخواندند و فضیلت اهل حق را میشناختند و بعد از آگاهی و بصیرت، [علیه علی] قیام کردند.»
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا صَالِحًا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَمِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ ۗ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ
و هنگامى که فرمان (مجازات) ما فرارسید، صالح و کسانى را که با او
ایمان آورده بودند، به رحمت خود (از آن عذاب) و از رسوایى آن روز، رهایى بخشیدیم. چرا که پروردگارت توانا
و شکست ناپذیر است.
(هود/۶۶)
*
وَأَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ
و کسانى را که ستم کرده بودند، صیحه (مرگبار آسمانى) فروگرفت. و بامدادان در خانه هایشان به روى افتاده و مرده بودند.
(هود/۶۷)
*
كَأَن لَّمْ يَغْنَوْا فِيهَا ۗ أَلَا إِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ ۗ أَلَا بُعْدًا لِّثَمُودَ
آنچنان
که گویى هرگز ساکن آن دیار نبودند! بدانید قوم ثمود،پروردگارشان را انکار کردند. دور باد قوم ثمود (از رحمت خداوند)!
(هود/۶۸
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۶۲ الی۶۵)🔹 ❓اکنون، ببینیم مخالفان صالح در مقابل منطق زنده و حق
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۶۶ الی۶۸)🔹
♨️سرانجام قوم ثمود
در این آیات، چگونگى نزول عذاب را بر این قوم سرکش (قوم ثمود) بعد از پایان مدت سه روز، تشریح مى کند، مى فرماید: هنگامى که فرمان ما دائر به مجازات این گروه فرا رسید، صالح و کسانى را که با او ایمان آورده بودند، در پرتو رحمت خویش رهائى بخشیدیم (فَلَمّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا صالِحاً وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَة مِنّا).
نه تنها از عذاب جسمانى و مادى، که از رسوائى و خوارى و بى آبروئى که آن روز دامن این قوم سرکش را گرفت نیز، نجاتشان دادیم (وَ مِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذ).(۱)
چرا که پروردگارت قوى و قادر بر همه چیز و مسلط به هر کار است (إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزیزُ) هیچ چیز براى او محال نیست، و هیچ قدرتى توانائى مقابله با اراده او را ندارد.
و به همین دلیل، نجات گروهى با ایمان از میان انبوه جمعیتى که غرق عذاب الهى مى شوند، هیچ گونه زحمت و اشکالى براى او تولید نخواهد کرد، این رحمت الهى است که ایجاب مى کند، بى گناهان به آتش گنهکاران نسوزند، و مؤمنان به خاطر افراد بى ایمان گرفتار نشوند.
* * *
ولى ظالمان را صیحه آسمانى فرو گرفت، و آن چنان این صیحه، سخت، سنگین و وحشتناک بود، که بر اثر آن، همگى آنان در خانه هاى خود به زمین افتادند و مردند (وَ أَخَذَ الَّذینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فی دِیارِهِمْ جاثِمینَ).
* * *
آن چنان مردند و نابود شدند و آثارشان بر باد رفت که گوئى هرگز در آن سرزمین ساکن نبودند (کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیها).
بدانید قوم ثمود نسبت به پروردگار خود کفر ورزیدند، و فرمان هاى الهى را پشت سر انداختند (أَلا إِنَّ ثَمُودَا کَفَرُوا رَبَّهُمْ).
دور باد قوم ثمود از لطف و رحمت پروردگار و نفرین بر آنها (أَلا بُعْداً لِثَمُودَ).
* * *
نکته ها:
۱ ـ رحمت الهى بر مؤمنان
باز در این آیات مى بینیم، رحمت الهى نسبت به مؤمنان آن چنان پر بار است که پیش از نزول عذاب، همه آنها را به مکان امن و امانى منتقل مى کند، و هیچ گاه خشک و تر را به عنوان عذاب و مجازات نمى سوزاند.
البته، ممکن است حوادث ناگوارى مانند سیل ها، بیمارى هاى عمومى و زلزله ها رخ دهد، که کوچک و بزرگ را فرا گیرد، ولى، این حوادث حتماً جنبه مجازات و عذاب الهى را ندارد، و گرنه، محال است در منطق عدالت پروردگار حتى یک نفر بى گناه به جرم میلیون ها گناهکار گرفتار شود.
البته، این موضوع، کاملاً امکان دارد که افرادى ساکت و خاموش در میان جمعى گناهکار باشند، و به مسئولیت هایشان در مبارزه با فساد عمل نکنند و به همان سرنوشت گرفتار شوند.
اما، اگر آنها به مسئولیت هایشان عمل کنند، محال است حادثه اى که به عنوان عذاب نازل مى شود، دامن آنها را بگیرد (این موضوع را در بحث هاى مربوط به خداشناسى در رابطه با نزول بلاها و حوادث در کتاب هاى خداشناسى تشریح کرده ایم).(۲)
* * *
۲ ـ مجازات مادّى یا معنوى
از آیات فوق، به خوبى بر مى آید که مجازات سرکشان و طغیانگران تنها جنبه مادى ندارد، بلکه جنبه معنوى را نیز شامل مى شود; چرا که سرانجام کار آنها و سرنوشت مرگبارشان و زندگى آلوده به ننگشان به عنوان فصول رسواکننده اى در تاریخ ثبت مى شود، در حالى که براى افراد با ایمان سطور طلائى تاریخ رقم مى خورد.
* * *
۳ ـ منظور از صیحه چیست؟
صیحه در لغت به معنى صداى عظیمى است، که معمولاً از دهان انسان یا حیوانى بیرون مى آید، ولى اختصاص به آن ندارد، بلکه، هر گونه صداى عظیم را شامل مى شود.
در آیات قرآن، مى خوانیم: چند قوم گنهکار به وسیله صیحه آسمانى مجازات شدند، یکى همین قوم ثمود بودند و دیگر قوم لوط (۳) و دیگر قوم شعیب .(۴)
از آیات دیگر قرآن در مورد قوم ثمود استفاده مى شود که، مجازات آنها به وسیله صاعقه بود: فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عاد وَ ثَمُود (۵) و این نشان مى دهد که منظور از صیحه صداى وحشتناک صاعقه است.
آیا صداى وحشت انگیز صاعقه مى تواند جمعیتى را نابود کند؟
جواب این سؤال مسلماً مثبت است; زیرا مى دانیم امواج صوتى از حد معینى که بگذرد، مى تواند شیشه ها را بشکند، حتى بعضى از عمارت ها را ویران کند و ارگانیسم درون بدن انسان را از کار بیندازد.
این را شنیده ایم: به هنگامى که هواپیماها دیوار صوتى را مى شکنند (و با سرعتى بیشتر از سرعت امواج صوت، حرکت مى کنند) افرادى بى هوش به روى زمین مى افتند، یا زنانى سقط جنین مى کنند و یا تمام شیشه هاى عمارت هائى که در آن منطقه قرار دارند مى شکند.
طبیعى است، اگر شدت امواج صوت، از این هم بیشتر شود، به آسانى ممکن است اختلالات کشنده اى در اعصاب و رگ هاى مغزى و حرکات قلب تولید کند و سبب مرگ انسان ها شود.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۶۶ الی۶۸)🔹 ♨️سرانجام قوم ثمود در این آیات، چگونگى نزول عذاب را
↩️طبق آیات قرآن، پایان این جهان نیز با یک صیحه همگانى خواهد بود، مى فرماید: ما یَنْظُرُونَ إِلاّ صَیْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ: جز این انتظار نمى کشند که یک صیحه عظیم آسمانى آنها را فراگیرد در حالى که مشغول در امور دنیا هستند .(۶)
همان گونه که رستاخیز نیز با صیحه بیدارکننده اى آغاز مى شود، مى فرماید: إِنْ کانَتْ إِلاّ صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُون: صیحه واحدى بیش نیست ناگهان همگى نزد ما احضار مى شوید .(۷)
* * *
۴ ـ واژه جاثِم
جاثِم از ماده جثم (بر وزن خشم) به معنى نشستن روى زانو و همچنین به معنى افتادن به رو آمده است.(۸)
البته، از تعبیر به جاثِمِین چنین استفاده مى شود که: صیحه آسمانى باعث مرگ آنها شد، ولى اجساد بى جانشان به روى زمین افتاده بود، اما از پاره اى از روایات بر مى آید که، آتش صاعقه آنها را سوزاند.
این دو با هم منافات ندارد; زیرا اثر وحشتناک صداى صاعقه فوراً آشکار مى شود، در حالى که آثار سوختگى آن مخصوصاً براى کسانى که در درون عمارت ها بوده باشند بعداً ظاهر مى گردد.
* * *
۵ ـ واژه یَغْنَوا
یَغْنَوا از ماده غنى به معنى اقامت در مکان است، و بعید نیست از مفهوم اصلى غنا به معنى بى نیازى گرفته شده باشد; زیرا کسى که بى نیاز است منزل آماده اى دارد، و مجبور نیست هر زمان از منزلى به منزل دیگر کوچ کند، جمله کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیها که درباره قوم ثمود و همچنین قوم شعیب آمده، مفهومش این است، آن چنان طومار زندگیشان در هم پیچیده شد، که گویا که هرگز از ساکنان آن سرزمین نبودند.
* * *
۱ ـ خِزْى در لغت به معنى شکستى است که به انسان وارد مى شود، خواه به وسیله خودش باشد یا دیگرى و هر گونه رسوائى و ذلت فوق العاده اى را شامل مى شود.
۲ ـ در جلد هفتم تفسیر نمونه ، صفحات ۱۳٠ و ۱۳۱، ذیل آیه ۲۵ سوره انفال نیز توضیحاتى آمده است که براى فهم مقصود این گونه آیات مؤثر است ـ به کتاب هاى آفریدگار جهان و در جستجوى خدا مراجعه فرمائید.
۳ ـ حجر، آیه ۷۳.
۴ ـ هود، آیه ۹۴.
۵ ـ فصلت، آیه ۱۳.
۶ ـ یس، آیه ۴۹.
۷ ـ یس، آیه ۵۳
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه(۶۳)🔹 🔹نکوهش ابوموسی اشعری🔹 امام(عليه السلام) نخست مى فرمايد: «اين نامه اى
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح نامه(۶۴)بخش اول🔹
🔶پاسخ به تهمتهای معاویه
🔷توجّه به اينکه تمام بخش هاى اين نامه ناظر به پاسخ گويى از سخنان واهى معاويه در نامه اى است که به سوى امام نگاشت لازم است قبلا خلاصه اى از متن نامه معاويه را در اينجا بياوريم سپس به شرح نامه جوابيه امام(عليه السلام) بپردازيم. اينک خلاصه نامه معاويه:
او در نامه خود نخست مى گويد: ما بنى عبد مناف همه از سرچشمه واحدى سيراب مى شديم; هيچ کدام بر ديگرى برترى نداشت و متحد و متفق بوديم و اين امر همچنان ادامه پيدا کرد تا زمانى که تو نسبت به پسر عمويت (اشاره به عثمان است) حسد ورزيدى تا اينکه او به قتل رسيد بى آنکه دفاعى از وى کنى، بلکه بر خلاف او اقدام کردى و بعد از وى مردم را به سوى خود فرا خواندى سپس دو نفر از شيوخ مسلمانان «طلحه» و «زبير» را به قتل رساندى در حالى که آنها (به زعم تو) جزء عشره مبشره بودند (ده نفرى که بشارت بهشت به آنها داده شده بود) به علاوه ام المؤمنين عايشه را با خوارى تبعيد کردى.
سپس دارالهجره (مدينه پيغمبر) را که بهترين جايگاه بود رها ساختى و از حرمين شريفين دور شدى و به زندگى در کوفه راضى گشتى و پيش از اين نيز بر دو خليفه پيغمبر عيب مى گرفتى و حاضر نبودى با آنها بيعت کنى و حکومت امروز تو مشکلى از مسلمانان را حل نمى کند و من تصميم دارم با جمعى از مهاجران و انصار با شمشيرهاى کشيده به سوى تو آيم. قاتلان عثمان را به من بسپار و خود را رهايى بخش.
اين نامه که مملوّ از تعبيرات زشت و دشنام ها و توهين هاى بى شرمانه اى است که ما از ذکر آن خوددارى کرده ايم و مملوّ از دروغ ها و تهمت هاى نارواست سبب شد که امام نامه مورد بحث را در پاسخ او مرقوم دارد و به دروغ ها و تهمت هاى معاويه پاسخ گويد که در شرح نامه يکى بعد از ديگرى خواهد آمد.
امام(عليه السلام) در آغاز مى فرمايد: «اما بعد از حمد و ثناى الهى همان گونه که گفته اى ما و شما با هم الفت و اجتماع داشتيم; ولى در گذشته آنچه ميان ما و شما جدايى افکند اين بود که ما ايمان (به خدا و پيغمبرش) آورديم و شما بر کفر خود باقى مانديد و امروز هم ما در راه راست گام بر مى داريم و شما منحرف شده ايد»; (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّا کُنَّا نَحْنُ وَأَنْتُمْ عَلَى مَا ذَکَرْتَ مِنَ الاُْلْفَةِ وَالْجَمَاعَةِ، فَفَرَّقَ بَيْنَنَا وَبَيْنَکُمْ أَمْسِ أَنَّا آمَنَّا وَکَفَرْتُمْ، وَالْيَوْمَ أَنَّا اسْتَقَمْنَا وَ فُتِنْتُمْ.
آن گاه امام(عليه السلام) مى افزايد: «آنها که از گروه شما مسلمان شدند از روى ميل نبود بلکه در حالى بود که همه بزرگان عرب در برابر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) تسليم شدند و به حزب او درآمدند»; (وَمَا أَسْلَمَ مُسْلِمُکُمْ إِلاَّ کَرْهاً، وَبَعْدَ أَنْ کَانَ أَنْفُالاِْسْلاَمِ کُلُّهُ لِرَسُولِ اللهِ(صلى الله عليه وآله) حِزْباً).
هر کس کمترين آشنايى با تاريخ اسلام داشته باشد آنچه را امام در اين چند جمله فرموده است تصديق مى کند، زيرا همه مورخان نوشته اند: بنى اميّه به رهبرى ابوسفيان در ميدان هاى نبرد اسلامى در برابر پيغمبر اکرم قرار داشتند و از هيچ کارشکنى بر ضد آن حضرت خوددارى نکردند و اسلام آنها تنها در زمان فتح مکه که رسول خدا با لشکر عظيمى براى فتح مکه آمد و مکيان همه تسليم شدند صورت گرفت و به گفته «محمد عبده» در شرح نهج البلاغه اش، ابوسفيان تنها يک شب پيش از فتح مکه آن هم از ترس قتل و خوف از لشکر پيغمبر که بيش از ده هزار نفر بودند (ظاهراً) ايمان آورد در حالى که اشراف عرب قبل از آن اسلام را پذيرا شده بودند
راستى شگفت آور است که معاويه براى تحميق جمعى از شاميان ساده لوح آن زمان، يک چنين حقيقت مسلم تاريخى را انکار مى کند و به مغالطه مى پردازد.
عجيب اينکه ـ هرچند از يک نظر عجيب نيست ـ سخن معاويه در برابر امام دقيقاً همان چيزى است که ابو جهل در برابر پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) گفت; او مى گفت: قريش همه با هم متحد بودند تا اينکه محمد آمد و ميان آنها تفرقه افکند.
تعبير به «کَرْهاً»; (پذيرش اسلام آنها از روى اکراه بود) اشاره به اين است که ابوسفيان در فتح مکه ظاهراً ايمان آورد; ولى در دل ايمانى نداشت. شاهد اين مدعا اين است که عباس عموى پيغمبر در حالى که سوار بر مرکب رسول خدا بود در اطراف مکه به دنبال کسى مى گشت که نزد قريش بفرستد تا آنها را به عذرخواهى نزد پيغمبر اکرم فرا خواند و فتح مکه بدون خونريزى پايان گيرد. ناگهان ابوسفيان را ديد. به او گفت پشت سر من سوار شو تا تو را نزد پيامبر خدا ببرم و امان نامه از آن حضرت براى تو بگيرم. هنگامى که ابوسفيان نزد پيامبر آمد آن حضرت اسلام را بر او عرضه داشت او قبول نکرد. عمر گفت: يا رسول الله اجازه بده گردنش را بزنم و عباس به دليل خويشاوندى که با او داشت مانع شد عرض کرد: يا رسول الله او فردا اسلام مى آورد و فردا او را نزد پيغمبر اکرم آورد.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه(۶۴)بخش اول🔹 🔶پاسخ به تهمتهای معاویه 🔷توجّه به اينکه تمام بخش هاى اين نامه
↩️پيامبر بار ديگر اسلام را بر او عرضه کرد. ابوسفيان باز هم خوددارى کرد. عباس آهسته زير گوش او گفت: اى ابوسفيان هرچند به دل نمى گويى; اما به زبان گواهى ده که خداوند يگانه است و محمد رسول خداست که اگر نگويى جانت (به علت جنايت هايى که از پيش مرتکب شده اى) در خطر است. ابوسفيان از روى اکراه و ترس شهادتين را بر زبان جارى کرد. اين در حالى بود که ده هزار نفر لشکر اسلام گرداگرد آن حضرت را گرفته بودند و تعبير به «حزباً» اشاره به همين است.
تعبير به «اَنْفُ الإسْلامِ; بينى اسلام» کنايه از ايمان آوردن اشراف عرب به پيغمبر اکرم است زيرا اين واژه در ادبيات عرب گاه در اين گونه موارد به کار مى رود.
به اين ترتيب، امام پاسخ کوبنده اى به بخش اوّل نامه معاويه داده است.
آن گاه تهمت ديگرى را که معاويه در نامه خود آورده ياد مى کند و مى فرمايد: «و نيز گفته اى که من طلحه و زبير را کشته ام و عايشه را آواره نموده ام و در ميان کوفه و بصره اقامت گزيده ام (و دارالهجرة; يعنى مدينه پيغمبر را رها نمودم) ولى اين امرى است که تو در آن حاضر نبوده اى و مربوط به تو نيست و لزومى ندارد عذر آن را از تو بخواهم (به علاوه تو خود پاسخ اينها را به خوبى مى دانى)»; (وَذَکَرْتَ أَنِّي قَتَلْتُ طَلْحَةَ وَالزُّبَيْرَ، وَشَرَّدْتُ بِعَائِشَةَ، وَنَزَلْتُ بَيْنَ الْمِصْرَيْنِ! وَذَلِکَ أَمْرٌ غِبْتَ عَنْهُ فَلاَ عَلَيْکَ، وَلاَ الْعُذْرُ فِيهِ إِلَيْکَ).
همه مى دانيم عامل قتل طلحه و زبير در واقع خودشان بودند که نخست با امام بيعت کردند و بعد بر او شوريدند و آتش جنگ جمل را برافروختند و نيز همه مى دانيم عايشه با پاى خود و با ميل خود شورشيان بصره را همراهى کرد و اميرمؤمنان على(عليه السلام) نهايت جوانمردى را به خرج داد و با احترام کامل براى احترام به پيغمبر خدا او را به مدينه بازگرداند و به يقين معاويه تمام اينها را مى دانسته; ولى هدفش فتنه انگيزى در ميان شاميان بوده است و قاعدتاً دستور مى داد نامه اش را بر فراز تمام منابر شام بخوانند و شاميان ناآگاه زمان را بر ضد على(عليه السلام) بشورانند و اگر امام(عليه السلام) جواب مشروحى به معاويه نداد به سبب اين بود که توضيح واضح محسوب مى شد از اين رو با بى اعتنايى به او فرمود: اينها به تو مربوط نيست.
ابن ابى الحديد در اينجا تعبيرات جالبى دارد که شايسته ذکر است، مى گويد: جواب مشروح به معاويه در اينجا اين است که طلحه و زبير خودشان سبب قتل خود شدند به سبب سرکشى و فتنه انگيزى و شکستن بيعت; اگر آنها در مسير صحيح قرار مى گرفتند سالم مى ماندند و هر کس به حق کشته شود خونش هدر است.
سپس مى افزايد: اما اينکه آنها از شيوخ اسلام بودند جاى شک نيست ولى گاهى عيب، دامان شخص بزرگ را هم مى گيرد و اصحاب ما معتقدند که آنها توبه کردند و با حال ندامت از آنچه در جنگ جمل انجام دادند از دنيا رفتند و ما نيز چنين مى گوييم، بنابراين آنها بر اساس توبه اهل بهشتند و اگر توبه نکرده بودند، بيچاره بودند زيرا خداوند با کسى در مورد اطاعت و تقوا دوستى خاصى ندارد; اما اينکه آنها جزء عشره مبشره بودند و وعده بهشت به آنها داده شده بود اين وعده مشروط بود; مشروط به حسن عاقبت و اگر ثابت شود که آنها توبه کردند وعده مزبور محقق است (ولى ابن ابى الحديد روشن نساخته که آيا مى شود انسان سبب ريختن خون هفده هزار نفر شود و سپس با يک استغفار، خداوند گناهان او را ببخشد؟!).
سپس مى افزايد: اما در مورد عايشه امام(عليه السلام) او را تبعيد نکرد، بلکه او خودش را به اين سرنوشت گرفتار نمود، زيرا اگر در منزلش نشسته بود (آن گونه که قرآن دستور داده است) در ميان اعراب و کوفيان خوار و بى مقدار نمى شد. اضافه بر اين، اميرمؤمنان على(عليه السلام) بعد از جنگ او را گرامى داشت و کاملا احترام کرد و اگر عايشه چنين رفتارى را با عمر کرده بود و مرتکب اختلاف افکنى و فتنه انگيزى شده بود و عمر به او دست مى يافت او را مى کشت و قطعه قطعه مى کرد; ولى على(عليه السلام) داراى حلم و بزرگوارى خاصى بود.
شايان توجّه اينکه «احمد زکى صفوة» بنا به نقل «سيد عبد الزهراء خطيب» (صاحب کتاب مصادر نهج البلاغه) مى گويد: عايشه خودش خود را آواره کرد; به سوى بصره به عنوان خونخواهى عثمان آمد و آن مشکلات را براى خود فراهم ساخت; ولى على(عليه السلام) هنگامى که طرفداران عايشه متلاشى شدند به برادر عايشه محمد بن ابى بکر گفت: خيمه اى بزن و با دقت خواهرت را در آنجا وارسى کن ببين کاملا سالم است و جراحتى به او نرسيده. محمد چنين کرد و گواهى داد: عايشه مشکلى ندارد. سپس امام(عليه السلام) دستور داد او را با احترام تمام به مدينه باز گردانند و آنچه از مرکب و زاد و توشه لازم بود با او بفرستند و چهل نفر از زنان شناخته شده بصره را دستور داد که او را تا مدينه همراهى کنند...
@Nahjolbalaghe2