✨﴾﷽﴿✨
⚘🌾🌸☘🌻🍁حضرت مهدی عجل الله فرجه می فرمایند :
🟪اگر طلب مغفرت و آمرزش بعضي شماها براي همديگر نبود، هركس روي زمين بود هلاك مي گرديد، مگر آن شيعيان خاصّي كه گفتارشان با كردارشان يكي است.
🟪يَابْنَ الْمَهْزِيارِ! لَوْلاَ اسْتِغْفارُ بَعْضِكُمْ لِبَعْض، لَهَلَكَ مَنْ عَلَيْها، إلاّ خَواصَّ الشّيعَةِ الَّتي تَشْبَهُ أقْوالُهُمْ أفْعالَهُمْ.
📕مستدرك الوسائل، جلد ۵ صفحه ۲۴۷
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍چگونه به گناه برنگردیم⁉️
🎙استاد عالی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت سیزدهم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻 ترسيدم اگر
🌳شجره آشوب« قسمت چهاردهم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻همچنین رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز در روایتی علت مبارزه امام علی با سه گروه از دشمنانش را این گونه بیان فرمود: «به دلیل بدعت در دینشان، جدایی از دستور من و اینکه خون عترت مرا حلال میدانند.»
🔻یکی از مواردی که امام علی علیهالسلام، ماهیت نفاق دشمنان خود را تأیید کرد، تقریر جملهای بود که از قیس بن سعد صادر شد. وی در هنگام نبرد با سپاه شام در جنگ صفین، به امیرالمؤمنین گفت: «جهاد با آنان، از جهاد با روم و دیلم و ترکان برای ما محبوبتر است؛ زیرا در دین خدا سستی میکنند، اولیای خدا را تحقیر میکنند، هنگامیکه بر یکی از اصحاب رسول خدا خشمگین میشوند، او را حبس کرده یا مضروب یا تبعید میکنند.»
🔻سکوت امام در برابر این سخن، به معنای تأیید ماهیت منافقانه لشکر معاویه بود که قصد ضربه زدن به اصل دین را داشتند...
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَىٰ قَالُوا سَلَامًا ۖ قَالَ سَلَامٌ ۖ فَمَا لَبِثَ أَن جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ
فرستادگان ما [= فرشتگان] براى ابراهیم
بشارت آوردند. گفتند: «سلام!» (او نیز) گفت: «سلام!» و چندان درنگ نکرد که گوساله بریانى (براى آنها) آورد.
(هود/۶۹)
*
فَلَمَّا رَأَىٰ أَيْدِيَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً ۚ قَالُوا لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَىٰ قَوْمِ لُوطٍ
(امّا) هنگامى که دید دست آنها به آن نمى
رسد (و از آن نمى خورند) آنها را نا آشنا (و دشمن) شمرد. و از آنان احساس ترس نمود. به او گفتند: «نترس! ما به سوى قوم لوط فرستاده شده ایم.»
(هود/۷۰)
*
وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ
و
همسرش ایستاده بود،
(ازخوشحالى)خندید.پس او را به اسحاق، و بعد از اسحاق به یعقوب بشارت دادیم.
(هود/۷۱)
*
قَالَتْ يَا وَيْلَتَىٰ أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَٰذَا بَعْلِي شَيْخًا ۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ
گفت: «اى واى بر من! آیا من فرزند مى آورم در حالى که پیرزنم، و این شوهرم پیرمردى است؟! این راستى چیز عجیبى است!»
(هود/۷۲)
*
قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۖ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ ۚ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيدٌ
گفتند: «آیا از فرمان خدا تعجب
مى کنى؟! این رحمت خدا و برکاتش بر شما خانواده است. چرا که او ستوده و داراى مجد و عظمت است.»
(هود/۷۳)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۶۶ الی۶۸)🔹 ♨️سرانجام قوم ثمود در این آیات، چگونگى نزول عذاب را
✨﴾﷽﴿✨
تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۶۹ الی۷۳)
🔷فرازى از زندگى بت شکن
اکنون نوبت فرازى از زندگانى ابراهیم (علیه السلام) چهارمین پیامبر بزرگ مذکور در این سوره، یعنى قهرمان بت شکن است، البته، شرح زندگى پرماجراى این پیامبر بزرگ(علیه السلام) در سوره هاى دیگر قرآن مفصل تر آمده (مانند سوره بقره ، آل عمران ، نساء ، انعام ، انبیاء ، و غیر آن) و در اینجا تنها یک قسمت از زندگانى او، که مربوط به داستان قوم لوط و مجازات این گروه آلوده عصیانگر است، ذکر شده.
نخست مى گوید: فرستاده هاى ما نزد ابراهیم(علیه السلام) آمدند در حالى که حامل بشارتى بودند (وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهیمَ بِالْبُشْرى).
همان گونه که از آیات بعد استفاده مى شود، این فرستادگان الهى، همان فرشتگانى بودند که مأمور در هم کوبیدن شهرهاى قوم لوط بودند، ولى قبلاً براى دادن پیامى به ابراهیم(علیه السلام) نزد او آمدند.
در این که این بشارتى که آنها حامل آن بودند چه بوده است؟
دو احتمال وجود دارد که جمع میان آن دو نیز بى مانع است:
نخست بشارت به تولد اسماعیل و اسحاق; زیرا یک عمر طولانى بر ابراهیم(علیه السلام) گذشته بود و هنوز فرزندى نداشت، در حالى که، آرزو مى کرد فرزند یا فرزندانى که حامل لواى نبوت باشند داشته باشد.
بنابراین اعلام تولد اسحاق و اسماعیل، بشارت بزرگى براى او محسوب مى شد.
دیگر این که، ابراهیم(علیه السلام) از فساد قوم لوط و عصیانگرى آنها سخت ناراحت بود، هنگامى که با خبر شد آنها چنین مأموریتى دارند، خوشحال گشت.
به هر حال: هنگامى که رسولان بر او وارد شدند، سلام کردند (قالُوا سَلاماً).
او هم در پاسخ به آنها سلام گفت (قالَ سَلامٌ).
و چیزى نگذشت که گوساله بریانى براى آنها آورد (فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْل حَنیذ).
عِجْل به معنى گوساله، و حَنِیذ به معنى بریان است، و بعضى احتمال داده اند حَنِیذ هر نوع بریان را نمى گیرد، بلکه تنها به گوشتى گفته مى شود که روى سنگ ها مى گذارند، و در کنار آتش قرار مى دهند، و بى آن که آتش به آن اصابت کند، نرم، نرم بریان و پخته مى شود.
از این جمله استفاده مى شود: یکى از آداب مهمان دارى آن است که غذا را هر چه زودتر براى او آماده کنند، چرا که مهمان وقتى از راه مى رسد، مخصوصاً اگر مسافر باشد، غالباً خسته و گرسنه است، هم نیاز به غذا دارد، و هم نیاز به استراحت، باید زودتر غذاى او را آماده کنند تا بتواند استراحت کند.
ممکن است بعضى خرده گیران بگویند: براى چند مهمان یک گوساله بریان زیاد است! ولى با توجه به این که:
اولاً، در تعداد این مهمان ها که قرآن عددشان را صریحاً بیان نکرده گفتگو است، بعضى سه و بعضى چهار و بعضى نه و بعضى یازده نفر نوشته اند، و از این بیشتر هم احتمال دارد.
و ثانیاً ابراهیم هم پیروان و دوستانى داشت و هم کارکنان و آشنایانى، و این معمول است که گاه به هنگام فرا رسیدن میهمان غذائى درست مى کنند چند برابر نیاز میهمان، و همه از آن استفاده مى کنند.
* * *
اما، در این هنگام واقعه عجیبى اتفاق افتاد، و آن این که: ابراهیم مشاهده کرد میهمانان تازه وارد، دست به سوى غذا دراز نمى کنند، این کار براى او تازگى داشت، و به همین دلیل، احساس بیگانگى نسبت به آنها کرد، و باعث وحشت او شد (فَلَمّا رَأى أَیْدِیَهُمْ لاتَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَةً).
این موضوع، از یک رسم و عادت دیرینه سرچشمه مى گرفت، که هم اکنون نیز در میان اقوامى که به سنت هاى خوب گذشته پاى بندند وجود دارد، که اگر کسى از غذاى دیگرى تناول کند، و به اصطلاح نان و نمک او را بخورد، قصد سوئى درباره او نخواهد کرد.
به همین دلیل، اگر کسى واقعاً قصد سوئى نسبت به دیگرى داشته باشد، سعى مى کند نان و نمک او را نخورد، روى این جهت، ابراهیم از کار این مهمانان نسبت به آنها بد گمان شد، و فکر کرد ممکن است قصد سوئى داشته باشند.
رسولان، که به این مسأله پى برده بودند، به زودى ابراهیم(علیه السلام) را از این فکر بیرون آوردند و به او گفتند نترس! ما فرستادگانى هستیم به سوى قوم لوط یعنى فرشته ایم و مأمور عذاب یک قوم ستمگر، و فرشته غذا نمى خورد (قالُوا لاتَخَفْ إِنّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوط).
* * *
در این هنگام، همسر ابراهیم (ساره) که در آنجا ایستاده بود خندید (وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ).
این خنده، ممکن است به خاطر آن باشد که او نیز از فجایع قوم لوط به شدت ناراحت و نگران بود، و اطلاع از نزدیک شدن مجازات آنها مایه خوشحالى و سرور او گشت.
این احتمال نیز هست، که این خنده از روى تعجب و یا حتى وحشت بوده; چرا که خنده مخصوص به حوادث سرورانگیز نیست،⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۶۹ الی۷۳) 🔷فرازى از زندگى بت شکن اکنون نوبت فرازى از زندگانى ا
↩️بلکه گاه مى شود انسان از شدت وحشت و ناراحتى خنده مى کند، و در میان عرب ضرب المثل معروفى است: شَرَّ الشَّدائِدِ ما یُضْحِکُ: بدترین شدائد آن است که انسان را به خنده آورد .
و یا، خنده به خاطر این بود که، چرا مهمان هاى تازه وارد، با این که وسیله پذیرائى آماده شده، دست به سوى طعام نمى برند.
این احتمال را نیز داده اند که، خنده او از جهت خوشحالى به خاطر بشارت بر فرزند بوده باشد، هر چند ظاهر آیه این تفسیر را نفى مى کند; زیرا بشارت به اسحاق بعد از این خنده به او داده شد، مگر این که گفته شود نخست به ابراهیم(علیه السلام) بشارت دادند که صاحب فرزندى خواهد شد و ساره، این احتمال را داد که او چنین فرزندى را براى ابراهیم(علیه السلام) خواهد آورد، ولى تعجب کرد که مگر ممکن است پیرزنى در این سن و سال براى شوهر پیرش فرزند بیاورد، لذا با تعجب از آنها سؤال کرد، و آنها صریحاً به او گفتند:
آرى این فرزند از تو خواهد شد، دقت در آیات سوره ذاریات نیز این احتمال را تأئید مى کند.
قابل توجه این که: بعضى از مفسران اصرار دارند: ضَحِکَت را از ماده
ضَحْک (بر وزن درک) به معنى عادت زنانه بگیرند، و گفته اند: درست در همین لحظه بود که، ساره در آن سن زیاد، و بعد از رسیدن به حد یأس، بار دیگر عادت ماهیانه را ـ که نشانه امکان تولد فرزند بود ـ پیدا کرد، و لذا وقتى او را بشارت به تولد اسحاق دادند، کاملاً توانست این مسأله را باور کند، آنها به این استدلال کرده اند که: در لغت عرب این جمله گفته مى شود: ضَحَکَتِ الأَرانِبُ: یعنى: خرگوش ها عادت شدند !
ولى، این احتمال از جهات مختلفى بعید است; زیرا:
اوّلاً، شنیده نشده است این ماده در مورد انسان در لغت عرب به کار رفته باشد، و لذا راغب در کتاب مفردات ، هنگامى که این معنى را ذکر مى کند، صریحاً مى گوید: این، تفسیر جمله فَضَحِکَت نیست، آن گونه که بعضى از مفسران پنداشته اند، بلکه معنى جمله، همان معنى خندیدن است، ولى مقارن حالت خنده عادت ماهانه نیز به او دست داد، و این دو با هم اشتباه شده است.
ثالثاً، اگر این جمله به معنى پیدا شدن آن حالت زنانه بوده باشد، نباید ساره بعد از آن از بشارت به اسحاق تعجب کند; چرا که با وجود این حالت، فرزند آوردن عجیب نیست، در حالى که، از جمله هاى بعد، در همین آیه استفاده مى شود او نه تنها تعجب کرده، بلکه صدا زد: واى بر من مگر ممکن است منِ پیرزن فرزند آوردم؟!
به هر حال، این احتمال در تفسیر آیه بسیار بعید به نظر مى رسد.
آنگاه اضافه مى کند: به دنبال آن به او بشارت دادیم که اسحاق از او متولد خواهد شد و پس از اسحاق، یعقوب از اسحاق متولد مى گردد (فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ).
در حقیقت، هم به او بشارت فرزند دادند، و هم نوه ، یکى اسحاق و دیگرى یعقوب، که هر دو از پیامبران خدا بودند.
* * *
همسر ابراهیم ساره ، که با توجه به سن زیاد خود و همسرش، سخت از دارا شدن فرزند مأیوس و نومید بود، با لحن بسیار تعجب آمیزى فریاد کشید: اى واى بر من! آیا من فرزند مى آورم در حالى که پیر زنم، و شوهرم نیز پیر است، این مسأله بسیار عجیبى است ؟! (قالَتْ یا وَیْلَتى أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلی شَیْخاً إِنَّ هذا لَشَیْءٌ عَجیبٌ).
او حق داشت تعجب کند; زیرا اولاً طبق آیه ۲۹ سوره ذاریات در جوانى نیز زن عقیمى بود، و در آن روز که این مژده را به او دادند، طبق گفته مفسران و سفر تکوین تورات نود سال یا بیشتر داشت و همسرش ابراهیم(علیه السلام) حدود
یک صد سال یا بیشتر.
در اینجا، این سؤال پیش مى آید که: چرا ساره هم به پیر بودن خود استدلال کرد، و هم پیرى همسرش، در حالى که مى دانیم زنان معمولاً بعد از پنجاه سالگى، عادت ماهیانه شان، که نشانه آمادگى براى تولد فرزند است، قطع مى شود، و پس از آن احتمال فرزند آوردن در مورد آنها ضعیف است، ولى آزمایش هاى پزشکى نشان داده مردان از نظر تولید نطفه، آمادگى پدر شدن را تا سنین بالا دارند.
پاسخ این سؤال روشن است; زیرا در مردان نیز این موضوع هر چند امکان دارد، ولى به هر صورت در مورد آنها نیز در سنین خیلى بالا این احتمال ضعیف خواهد بود، لذا طبق آیه ۵۴ سوره حجر ، خود ابراهیم نیز از این بشارت به خاطر پیرى تعجب کرد.
به علاوه، از نظر روانى نیز شاید ساره بى میل نبود، که خود گناه را به گردن نگیرد!.
* * *
به هر حال، رسولان پروردگار فوراً او را از این تعجب در آوردند، و سوابق نعمت هاى فوق العاده الهى را بر این خانواده و نجات معجزآسایشان را از چنگال حوادث یادآور شدند، و به او گفتند: آیا از فرمان خداوند تعجب مى کنى ؟ (قالُوا أَ تَعْجَبینَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ).
در حالى که رحمت خدا و برکاتش بر شما اهل بیت بوده و هست (رَحْمَتُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ)⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️بلکه گاه مى شود انسان از شدت وحشت و ناراحتى خنده مى کند، و در میان عرب ضرب المثل معروفى است: شَرَّ
↩️همان خدائى که ابراهیم(علیه السلام) را از چنگال نمرود ستمگر رهائى بخشید، و در دل آتش سالم نگاه داشت، همان خدائى که ابراهیم، قهرمان بت شکن را که یک تنه بر همه طاغوت ها تاخت، قدرت و استقامت و بینش داد.
این رحمت و برکت الهى، تنها آن روز و آن زمان نبود، بلکه در این خاندان همچنان ادامه داشته و دارد، چه برکتى بالاتر از وجود پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) که در این خاندان آشکار شده اند.
بعضى از مفسران، به این آیه استدلال کرده اند که: همسر انسان نیز در عنوان أَهْلُ الْبَیْت وارد است، و این عنوان، مخصوص به فرزندان و پدر و مادر نیست، البته این استدلال صحیح است، و حتى اگر این آیه هم نبود، از نظر محتواى کلمه أَهْل این معنى درست بود، اما، هیچ مانعى ندارد کسانى جزء اهل بیت پیامبرى همچون پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) باشند، و بر اثر جدا کردن مکتب خود از نظر معنوى از اهل بیت خارج شوند (شرح بیشتر در این باره به خواست خدا ذیل آیه ۳۳ سوره احزاب خواهد آمد).
و در پایان آیه، براى تأکید بیشتر، فرشتگان گفتند: او خدائى است که حمید و مجید است (إِنَّهُ حَمیدٌ مَجیدٌ).
در واقع، ذکر این دو صفت پروردگار، دلیلى است براى جمله قبل; زیرا حمید به معنى کسى است که اعمال او ستوده است، این نام خدا اشاره اى به نعمت هاى فراوانى است که او بر بندگانش دارد، که در مقابل آن حمدش را مى کنند، و مجید به کسى گفته مى شود که، حتى قبل از استحقاق، نعمت مى بخشد، آیا از خداوندى که داراى این صفات است، عجیب مى آید که چنین نعمتى (یعنى فرزندهاى برومند) به خاندان پیامبرش بدهد؟!
@Nahjolbalaghe2
زرافه قد بلند.mp3
7.53M
#قصه_های_کودکانه| زرافه قد بلند
🎤 با اجرای : اسماعیل کریم نیا
🗣قرائت : سوره بقره آیه ۷۱ و ۷۲
📚 کتاب شب بخیر کوچولو
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
❇️حضرت فاطمه زهرا علیها السلام فرمودند:
💠به خدا سوگند اگر حق را به اهلش واگذار مىنمودند و از عترت پيامبر صلی الله عليه و آله پيروى مىكردند، حتى دو نفر درباره خدا اختلاف نمىنمودند.
#فاطمیه
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
جهاد_تبیین_حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها.mp3
1.08M
🎙حجت الاسلام کاشانی
▪️جهاد تبیین حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت چهاردهم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻همچنین رسو
✨﴾﷽﴿✨
🌳شجره آشوب« قسمت پانزدهم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻بنابراین، جنس فتنههای زمان رسول خدا با عصر امیرالمؤمنین تفاوت داشت.
🔻 پیامبر در زمان خود، بیشتر با کفار و مشرکین روبهرو بود و میتوانست فتنهها را بهسرعت پایان ببخشد؛ مانند مباحث مربوط به غنائم جنگ بدر یا حنین؛ زیرا تشخیص دشمن در آن زمان، به دلیل اینکه رسول خدا، همعرضی نداشت، آسان بود؛ اما در زمان امام علی، جبهه باطل، اقدام به همعرض سازی در برابر امام کرد و به همین دلیل تشخیص دشمن با دشواری مواجه شد و نتیجتاً دفع این دشمنان و از بین بردن فتنههای آنان، زمان بیشتری میبرد؛ مانند فتنهای که اهل جمل ایجاد کردند و با همعرض سازی عایشه، بهعنوان اهلبیت پیامبر در برابر امام علی و همعرض سازی طلحه و زبیر بهعنوان یاران پیامبر در برابر یاران امیرالمؤمنین، توانستند هزینههایی را علیه حکومت مولا، تحمیل کنند.
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَىٰ يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ
هنگامى که ترس ابراهیم فرو نشست، و بشارت
به او رسید، درباره قوم لوط با ما مجادله مى کرد. (و تقاضاى عفو آنان را داشت)
(هود/۷۴)
*
إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُّنِيبٌ
چرا که ابراهیم، بردبار و دلسوز و همواره رجوع کننده (به سوى خدا) بود.
(هود/۷۵)
*
يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَٰذَا ۖ إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ ۖ وَإِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ
(گفتیم:) اى ابراهیم! از این (درخواست) صرف نظر کن، که فرمان پروردگارت فرا رسیده. و به یقین عذاب بدون بازگشت (الهى) به سراغ آنها مى آید.
(هود/۷۶)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۶۹ الی۷۳) 🔷فرازى از زندگى بت شکن اکنون نوبت فرازى از زندگانى ا
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۷۴ الی۷۶)🔹
🔷در آیات گذشته دیدیم ابراهیم به زودى دریافت که میهمان هاى تازه وارد، افراد خطرناک و مزاحمى نیستند، بلکه رسولان پروردگارند، که به گفته خودشان، براى انجام مأموریتى به سوى قوم لوط مى روند.
هنگامى که وحشت ابراهیم(علیه السلام) از آنها زائل شد، و از طرفى بشارت فرزند و جانشین برومندى به او دادند، فوراً به فکر قوم لوط(علیه السلام) که آن رسولان مأمور نابودى آنها بودند افتاد، و شروع به مجادله و گفتگو در این باره با آنها کرد (فَلَمّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهیمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى یُجادِلُنا فی قَوْمِ لُوط).در اینجا، ممکن است این سؤال پیش آید که: چرا ابراهیم درباره یک قوم آلوده گنهکار به گفتگو برخاسته و با رسولان پروردگار که مأموریت آنها به فرمان خدا است، به مجادله پرداخته است (و به همین دلیل، تعبیر به یُجادِلُنا شده، یعنى با ما مجادله مى کرد) در حالى که این کار از شأن یک پیامبر، آن هم پیامبرى به عظمت ابراهیم(علیه السلام) دور است؟
🔷لذا، قرآن بلافاصله در آیه بعد مى گوید: ابراهیم بردبار، بسیار مهربان، و متوکّل بر خدا و بازگشت کننده به سوى او بود (إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ أَوّاهٌ مُنیبٌ).در واقع، با این سه جمله، پاسخ سربسته و کوتاهى به این سؤال داده شده است.
توضیح این که: ذکر این صفات براى ابراهیم(علیه السلام) به خوبى نشان مى دهد که مجادله او مجادله ممدوحى بوده است، و این به خاطر آن است که براى ابراهیم روشن نبود فرمان عذاب به طور قطع از ناحیه خداوند صادر شده، بلکه این احتمال را مى داد هنوز روزنه امیدى براى نجات این قوم باقى است، و احتمال بیدار شدن درباره آنها مى رود.
و به همین دلیل، هنوز جائى براى شفاعت وجود دارد، لذا خواستار تأخیر این مجازات و کیفر بود; چرا که او حلیم و بردبار، و نیز بسیار مهربان بود، و نیز در همه جا به خدا رجوع مى کرد.
بنابراین، این که بعضى گفته اند: اگر مجادله ابراهیم با خدا بود که معنى ندارد، و اگر با فرستادگان او بود آنها نیز از پیش خود نمى توانستند کارى انجام دهند، پس در هر صورت این مجادله نمى توانست صحیح باشد؟
پاسخ این است: در برابر یک حکم قطعى نمى توان گفتگو کرد، اما فرمان هاى غیر قطعى را با تغییر شرائط و اوضاع مى توان تغییر داد; چرا که راه بازگشت در آن بسته نیست، و به تعبیر دیگر، فرمان هائى است مشروط نه مطلق.
اما، این که بعضى احتمال داده اند: مجادله درباره نجات مؤمنان بوده و از آیات ۳۱ و ۳۲ سوره عنکبوت بر این مطلب استشهاد کرده اند، که مى گوید: وَ لَمّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهیمَ بِالْبُشْرى قالُوا إِنّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ إِنَّ أَهْلَها کانُوا ظالِمینَ * قالَ إِنَّ فیها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فیها لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرین: هنگامى که رسولان با بشارت نزد ابراهیم آمدند، گفتند: ما اهل این قریه (شهر قوم لوط) را هلاک خواهیم کرد; چرا که اهل آن ستمکارند ابراهیم گفت: در آنجا لوط زندگى مى کند، گفتند: ما به کسانى که در آنجا هستند آگاهتریم، او و خانواده اش جز همسرش را که در میان قوم باقى مى ماند نجات خواهیم داد .
صحیح نیست، زیرا با آیه بعد که هم اکنون از آن بحث خواهیم کرد، به هیچ وجه سازگار نمى باشد.
🔷در آیه بعد، مى فرماید: رسولان به زودى به ابراهیم گفتند: اى ابراهیم از این پیشنهاد صرف نظر کن و شفاعت را کنار بگذار که جاى آن نیست (یا إِبْراهیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا).
چرا که فرمان حتمى پروردگارت فرا رسیده (إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّکَ).
و عذاب خداوند، بدون گفتگو به سراغ آنها خواهد آمد (وَ إِنَّهُمْ آتیهِمْ عَذابٌ غَیْرُ مَرْدُود).
تعبیر به رَبِّک (پروردگارت) نشان مى دهد این عذاب، نه تنها جنبه انتقامى نداشته، بلکه از صفت ربوبیت پروردگار، که نشانه تربیت و پرورش بندگان و اصلاح مجتمع انسانى است، سرچشمه گرفته!.
و این که، در بعضى از روایات مى خوانیم: ابراهیم به رسولان پروردگار گفت: اگر در میان این قوم صد نفر از مؤمنان باشد، آیا باز هم آنها را هلاک خواهید ساخت؟
گفتند: نه.
گفت: اگر پنجاه نفر باشد؟
گفتند: نه.
گفت: اگر سى نفر؟
گفتند: نه.
گفت: اگر ده نفر؟
گفتند: نه.
گفت: اگر پنج نفر؟
گفتند: نه.
گفت: حتى اگر یک نفر در میان آنها با ایمان باشد؟
گفتند: نه.
ابراهیم گفت: به طور مسلّم لوط در میان آنها است، آنها پاسخ گفتند: ما آگاهتریم. او و خاندانش را به جز همسرش نجات خواهیم داد.این روایت، به هیچ وجه دلیل بر آن نیست که، منظور از مجادله این گفتگو باشد، بلکه این گفتگو درباره مؤمنان بوده، و از گفتگوئى که درباره کافران داشته است جدا است، و از اینجا روشن مى شود که آیات سوره عنکبوت نیز با تفسیرى که در بالا آمد منافاتى ندارد (دقت کنید).
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه (۵۹)🔹 🔷پیشگویی امام در مورد خوارج لمّا عزم على حرب الخوارج، و قيل له: إن
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح خطبه(۶۰)🔹
هنگامى كه خوارج نهروان كشته شدند به امام عليه السّلام گفته شد: اى امير مؤمنان! همه خوارج كشته شدند (امام اين سخن را نپذيرفت و در جواب آنان چنين گفت):
عاقبت کار خوارج:
اين سخن نيز ادامه سخنى است که در بحث گذشته درباره خوارج آمده بود و به همين دليل اين دو را قطعات مختلف يک کلام دانسته اند. در اينجا نيز امام به چند پيشگويى درباره خوارج مى پردازد که آنها را مى توان در رديف معجزات آن حضرت شمرد.
نخست در پاسخ ياران خود که بعد از جنگ نهروان خدمتش عرض کردند «اى اميرمؤمنان! تمام خوارج نابود شدند» فرمود: «نه; به خدا سوگند (اين گونه که شما مى پنداريد نيست) آنها نطفه هايى در پشت پدران و رحم مادران خواهند بود»! («کَلاَّ وَاللهِ، إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِي أَصْلاَبِ الرِّجَالِ، وَ قَرَارَاتِ النِّسَاءِ).
به فرض که مردان آنها در اين جنگ کشته شده باشند، ولى نطفه هاى ديگرى در آينده پرورش مى يابد و از مادر متولّد مى شود که راه خوارج را مى پويد و به جرگه آنها مى پيوندد. و همان گونه که امام پيشگويى فرموده بود در سالهاى بعد، بلکه قرنهاى بعد نيز گروهى پا به عرصه وجود گذاشتند که همان راه نکبت بار خوارج را ادامه دادند.
اضافه بر اين، همان گونه که در گذشته نيز اشاره شد، نه نفر در نهروان نجات يافتند و فرار کردند و در بلاد مختلف پراکنده شدند و پايه هاى اين مکتب فاسد و مفسد را بنا نهادند. از طرفى مى دانيم آنها که در نهروان حاضر شدند تمام خوارج نبودند گروه ديگرى نيز وجود داشتند که در ميدان جنگ حاضر نبودند و همان راه را ادامه دادند.
سپس در ادامه اين سخن به پيشگويى ديگرى پرداخته، مى فرمايد: «هر زمان شاخى از آنها سر بر آورد قطع مى شود» (کُلَّما نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ).
اين سخن از يک سو اشاره به شرارت و شيطنت و درنده خويى خوارج مى کند که همچون يک حيوان شاخدار درصدد ايذاء و آزار ديگران بودند و از سوى ديگر اشاره به شکست هاى پى درپى و ناکامى هاى مکرّر آنها در طول تاريخ حيات کثيفشان دارد و همان گونه که در ادامه اين سخن در بحث نکته ها خواهد آمد، اين امر بوضوح در تاريخ منعکس است.
و در پايان اين سخن پيشگويى سومى مى فرمايد و آن اين که «در آخر کار آنان دزدان و راهزنان خواهند شد» (و از شکل يک گروه به اصطلاح مذهبى و يا سياسى به صورت يک مشت دزد غارتگر درمى آيند) (حَتّى يَکُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلاّبِينَ).
همان گونه که در ادامه سخن در بحث نکته ها خواهد آمد صدق اين پيشگويى نيز از نظر تاريخى روشن مى شود چرا که ارباب تواريخ افراد متعدّد و سرشناسى از خوارج را نام برده اند که به صورت دزدانى خطرناک درآمده اند و به راهزنى مشغول شده اند.
***
نکته ها:
1 ـ خوارج يک جريان بودند نه يک گروه!
از کلام بالا به خوبى استفاده مى شود که امام (عليه السلام) خوارج را يک گروه خاص نمى داند; بلکه جريانى مى شمرد که در طول تاريخ اسلام در مقاطع مختلف ظاهر مى شدند، حتى قرائن تاريخى نشان مى دهد که جريان آنها از عصر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) ظاهر شد.
مفسّر بزرگ قرآن مرحوم «طبرسى» از «ابوسعيد خدرى» در ذيل آيه (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُکَ فِى الصَّدَقاتِ...)چنين نقل مى کند:
هنگامى که پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مشغول تقسيم غنائم بود ـ و به گفته ابن عباس غنائم قبيله «هوازن» را در روز «حنين» تقسيم مى کرد ـ مردى به نام «حرقوص بن زهير» نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) آمد و به حالت اعتراض گفت: اى رسول خدا در تقسيم غنائم عدالت را رعايت کن. پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) ناراحت شد و فرمود: واى بر تو اگر من عدالت را رعايت نکنم چه کسى مى تواند عدالت را رعايت کند؟ «عمر» گفت: اى رسول خدا اجازه فرما گردنش را بزنم پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «دَعْهُ فَاِنَّ لَهُ أَصْحاباً يَحْتَقِرُ اَحَدُکُمْ صَلاتَهُ مَعَ صَلاتِهِمْ وَ صِيامَهُ مَعَ صِيامِهِمْ يَمْرُقُونَ مِنَ الدّينِ کَما يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ...» «او را رها کن، او يارانى دارد که هر يک از شما نماز خود را در برابر نمازشان کوچک مى شمرد و روزه خود را در برابر روزه هايشان اندک مى بيند، ولى (هم اينان) از دين خدا با سرعت و شتاب خارج مى شوند آن گونه که تير از کمان خارج مى شود...».
سپس مرحوم طبرسى مى افزايد: در حديث ديگرى آمده است که پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) درباره آنها چنين فرمود: «فَاِذا خَرَجُوا فَاقْتُلُوهُمْ ثُمَّ اِذا خَرَجُوا فَاقْتُلُوهُمْ; هنگامى که خروج کنند آنها را به قتل برسانيد سپس هنگامى که خروج کنند آنها را به قتل برسانيد»، آنگاه آيه فوق نازل شد که مى فرمايد: بعضى هستند که در تقسيم غنائم به تو خرده مى گيرند هر گاه سهم قابل ملاحظه اى به آنها داده شود راضى مى شوند و اگر داده نشود خشم مى گيرند.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۶۰)🔹 هنگامى كه خوارج نهروان كشته شدند به امام عليه السّلام گفته شد: اى امي
↩️اين سخن به خوبى نشان مى دهد که ريشه هايى از انديشه هاى اين گروه از همان عصر پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) وجود داشته است که هر گاه منافعشان به خطر مى افتاد اِبا نداشتند که قداست پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را هم بشکنند.
«ابن ابى الحديد» از مسند «احمد حنبل» نقل مى کند «عايشه» از «مسروق» پرسيد: از «مخدج» (يکى از رؤساى معروف خوارج) چه خبر دارى؟ گفت: «على بن ابى طالب» او را در کنار نهروان کشت. «عايشه» گفت: شهودى در اين مسأله براى من اقامه کن. «مسروق» مردانى را که شاهد اين ماجرا بودند نزد «عايشه» آورد و گواهى دادند که «مخدج» کشته شد. سپس «مسروق» اشاره به قبر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) کرده، به عايشه مى گويد: تو را به صاحب اين قبر قسم چه چيز از صاحب اين قبر درباره آنها شنيدى؟ «عايشه» گفت: شنيدم مى فرمود: «اِنَّهُمْ شَرُّ الْخَلْقِ وَ الْخَليقَةِ يَقْتُلُهُمْ خَيْرُ الْخَلْقِ وَ الْخَلْيِقَةِ وَ أَقْرَبُهُمْ عِنْدَاللهِ وَسيلَةً; آنها بدترين مخلوقات و بدترين انسانها هستند و آنها را بهترين انسان و بهترين مخلوقات و مقرّبترين آنها نزد پروردگار به قتل مى رساند.» ويژگى هاى خوارج را مى توان چنين خلاصه کرد:
آنها گروهى بودند که به ظواهر عبادات سخت پايبند بودند و حتى به مستحبات و مکروهات ساده و معمولى اهميت مى دادند و همين امر يکى از اسباب غرور و خود برتربينى آنان بود و در مقابل افرادى بودند بسيار جاهل، متعصّب و بسيار لجوج و جسور و بى ادب و براى رسيدن به مقاصد خود، بى رحم و شقاوتمند. نمونه بارز آن را در همان داستان «ذوالخويصره» (حرقوس) که در عصر پيامبر واقع شد مى توان مشاهده کرد.
درست است که ظهور و بروز خوارج در صفّين و بعد از داستان حکمين در عصر على (عليه السلام) بود، ولى اين به آن معنى نيست که فرهنگ خوارج قبل از آن وجود نداشت، هم امروز نيز اين فرهنگ منحط در ميان گروههايى در جوامع مختلف پيدا مى شود و شايد بسيارى از وهّابيان را بتوان در اين زمره دانست; چرا که ويژگى هاى بالا در آنان نمايان است.
در محيط خودمان نيز افرادى را مى بينيم که به ظواهر عبادات سخت پايبندند ولى گاه، بزرگترين و پاکترين علما و خدمتگزاران دينى خرده مى گيرند و آنها را از طريق صحيح منحرف مى دانند و در پى فتنه گرى و شرارت و آشوبند.
مبارزه با خوارج ـ جز در موارد حاد ـ از طريق جنگ و ستيز نيست. همان گونه که در خطبه آينده خواهد آمد، راه درمان اين بيمارى اجتماعى بالا بردن سطح فرهنگ عمومى و آگاهى کافى نسبت به مسائل دينى و اعتقادى است.
اميرمؤمنان «على (عليه السلام)» در مورد جهل و نادانى آنان در خطبه سى و ششم که قبلا به آن اشاره شد مى فرمايد: «وَ أَنْتُمْ مَعاشِرُ أَخِفّاءُ الْهامِ، سُفَهاءُ الاَْحْلامِ وَ لَمْ آتِ ـ لا أَبَالَکُمْ ـ بُجْراً وَ لا أَرَدْتُ لَکُمْ ضُرّاً; اى گروه کم عقل و اى نادانها من کار خلافى انجام نداده بودم و نمى خواستم به شما زيان برسانم (که اين گونه در برابر من و يارانم قيام کرده ايد و افراد بى گناه را مى کشيد)».
در انحراف آنها همين بس که خود اساس و بناى پايه مسأله حکميّت را در «صفّين» گذاردند، در حالى که «على (عليه السلام)» مخالف آن بود، سپس آن حضرت را به خاطر حکميت تکفير کردند و کسى را که عصاره ايمان و پايه گذار اسلام و نمونه اتمّ مؤمن راستين بود، دعوت به توبه از کفر نمودند; (العياذ بالله). اينها دليل روشنى بر جهل و نادانى و در عين حال تعصّب و لجاجت آنهاست.
در بى رحمى و خشونت آنها همين بس که يکى از صحابه پيامبر «عبدالله بن خبّاب» را که مردى بسيار پاک و با ايمان بود به همراه همسر حامله اش به جرم اين که از «على (عليه السلام)» بيزارى نجست به طرز فجيعى به شهادت رساندند و شکم همسرش را دريدند، اين در حالى بود که از کشتن يهوديان در همان حال نهى مى کردند و حتى بر کشنده يک خوک خرده گرفتند!
ظاهر آنها چنان فريبنده بود که «ابن عباس» در توصيف آنان مى گويد: از کثرت عبادت پيشانيهايشان پينه بسته بود، و دستهايشان به خاطر اين که در حال سجده بر زمينهاى خشک و سوزان مى نهادند همچون زانوى شتر خشن و سفت شده بود، پيراهن هاى کهنه و مندرس مى پوشيدند و دامنها را به عنوان آمادگى براى مبارزه به کمر مى بستند، ولى در دل آنها قساوت و بى رحمى و جهل و فساد موج مى زد و نفاقشان بگونه اى بود که ظاهر آنها گروه زيادى را فريب مى داد تا آن حد که حاضر به جنگ با آنها نبودند ولى هنگامى که اعمالشان پرده ها را کنار زد خطر آنان براى مسلمانان آشکار شد.
اعمالشان به قدرى ضدّ و نقيض بود که گاه به اندک چيزى خرده مى گرفتند که چرا مثلا فلان شخص دانه خرمايى را که زير درخت نخلى افتاده بوده بدون اجازه مالکش برداشته و خورده است، ولى گاه چنانکه گفتيم مسلمانى مانند «عبدالله بن خبّاب» و همسر باردارش را مانند گوسفند سر مى بريدند.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️اين سخن به خوبى نشان مى دهد که ريشه هايى از انديشه هاى اين گروه از همان عصر پيامبر اکرم (صلى الله
↩️نه تنها در مسائل عملى گرفتار اين تضادها بودند، بلکه در عقائد فقهى و کلامى نيز همين ويژگيها را داشتند. آنها مرتکب گناه کبيره را (هر گناهى که باشد) کافر و واجب القتل مى دانستند و در مسأله حکومت ـ چنانکه قبلا هم گذشت ـ قائل به نوعى هرج و مرج و عدم نياز به تعيين حاکم بودند.
قرائن نشان مى دهد که در مسائل جنسى، شهوت پرست بودند و شايد به همين دليل، گرفتن نُه زن عقدى را مجاز مى شمردند و مرتکب زناى محصنه را مستحق رجم نمى دانستند.
طبيعى است که چنين گروه نادان و خودخواهى بسرعت به شاخه ها و گروههاى مختلفى تقسيم مى شوند. به همين جهت چيزى نگذشت که هر يک از سران آنها داعيه اى عنوان کردند و به فرقه هاى زيادى تقسيم شدند، از جمله «ازارقه»، «نجدات»، «صفريّه»، «عجاردة» و «ثعالبه» و غير آن.
هم اکنون نيز افرادى که افکارى همچون افکار خوارج دارند و اعمالشان يادآور اعمال آنان مى باشد در گوشه و کنار جوامع اسلامى پيدا مى شوند و مى توان بسيارى از وهّابيان را در اين دسته جاى داد; چرا که آنها نيز به بعضى از ظواهر عبادات و مستحبّات، سخت پايبندند و گاه انجام کوچک ترين مکروهات و يا مخالفت با مستحبات را جايز نمى دانند، ولى در مقابل، غالب مسلمانان را اعم از شيعه و سنّى مشرک مى شمرند و خون بسيارى را مباح مى دانند و با اين که از نظر تفکّر اسلامى و عقائد، سخت عقب مانده اند خودبرتربينى فوق العاده اى بر آنها حاکم است، نادانى خوارج و غرور و خودبزرگ بينى آنها و بى رحمى و قساوت در وجود آنان کاملا هويداست. آنها همچون خوارج خود را حقّ مطلق و ديگران را باطل مطلق مى پندارند يا آن که بهره کمى از علوم اسلامى دارند.
2 ـ سرانجام خوارج به صورت دزدان غارتگرى در آمدند
اين که امام (عليه السلام) در آخر گفتار بالا پيش بينى مى فرمايد که گروههاى آخرين خوارج به صورت دزدان و غارتگران در مى آيند، چيزى است که تاريخ اسلام بر آن گواهى مى دهد.
به گفته «ابن ابى الحديد» از جمله افراد سرشناس خوارج که عاقبت کارش به دزدى و غارتگرى کشيده شد «وليد بن طريف شيبانى» در ايام «هارون الرشيد» بود. هارون فردى به نام «يزيد بن مزيد» را از همان طائفه «بنى شيبان» به تعقيب او فرستاد، «يزيد» «وليد» را کشت و سر او را نزد هارون برد.
در ايام «متوکّل» عباسى نيز فرد ديگرى از آنان به نام «ابن عمرو خثعمى» به راهزنى و شرارت و ناامن ساختن جاده ها پرداخت، فردى بنام «ابوسعيد محمد بن يوسف طايى» از طرف حکومت وقت مأمور تعقيب وى شد، و گرچه خودش موفّق به فرار گرديد، ولى بسيارى از يارانش کشته شدند و گروه زيادى اسير گشتند.
سپس جماعت ديگرى از خوارج در منطقه «کرمان» و «عمان» به دزدى و شرارت پرداختند و در رديف «مفسدان فى الارض» و «محاربين» قرار گرفتند که «ابواسحاق صابى» در کتاب «التاجى» نام آنها را برشمرده است
@Nahjolbalaghe2
آقا فیله.mp3
8.83M
#قصه_های_کودکانه| آقا فیله
🎤 با اجرای : اسماعیل کریم نیا
🗣قرائت : سوره بقره آیه ۶۹ و ۷۰
📚 کتاب شب بخیر کوچولو
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2