قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه (۵۹)🔹 🔷پیشگویی امام در مورد خوارج لمّا عزم على حرب الخوارج، و قيل له: إن
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح خطبه(۶۰)🔹
هنگامى كه خوارج نهروان كشته شدند به امام عليه السّلام گفته شد: اى امير مؤمنان! همه خوارج كشته شدند (امام اين سخن را نپذيرفت و در جواب آنان چنين گفت):
عاقبت کار خوارج:
اين سخن نيز ادامه سخنى است که در بحث گذشته درباره خوارج آمده بود و به همين دليل اين دو را قطعات مختلف يک کلام دانسته اند. در اينجا نيز امام به چند پيشگويى درباره خوارج مى پردازد که آنها را مى توان در رديف معجزات آن حضرت شمرد.
نخست در پاسخ ياران خود که بعد از جنگ نهروان خدمتش عرض کردند «اى اميرمؤمنان! تمام خوارج نابود شدند» فرمود: «نه; به خدا سوگند (اين گونه که شما مى پنداريد نيست) آنها نطفه هايى در پشت پدران و رحم مادران خواهند بود»! («کَلاَّ وَاللهِ، إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِي أَصْلاَبِ الرِّجَالِ، وَ قَرَارَاتِ النِّسَاءِ).
به فرض که مردان آنها در اين جنگ کشته شده باشند، ولى نطفه هاى ديگرى در آينده پرورش مى يابد و از مادر متولّد مى شود که راه خوارج را مى پويد و به جرگه آنها مى پيوندد. و همان گونه که امام پيشگويى فرموده بود در سالهاى بعد، بلکه قرنهاى بعد نيز گروهى پا به عرصه وجود گذاشتند که همان راه نکبت بار خوارج را ادامه دادند.
اضافه بر اين، همان گونه که در گذشته نيز اشاره شد، نه نفر در نهروان نجات يافتند و فرار کردند و در بلاد مختلف پراکنده شدند و پايه هاى اين مکتب فاسد و مفسد را بنا نهادند. از طرفى مى دانيم آنها که در نهروان حاضر شدند تمام خوارج نبودند گروه ديگرى نيز وجود داشتند که در ميدان جنگ حاضر نبودند و همان راه را ادامه دادند.
سپس در ادامه اين سخن به پيشگويى ديگرى پرداخته، مى فرمايد: «هر زمان شاخى از آنها سر بر آورد قطع مى شود» (کُلَّما نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ).
اين سخن از يک سو اشاره به شرارت و شيطنت و درنده خويى خوارج مى کند که همچون يک حيوان شاخدار درصدد ايذاء و آزار ديگران بودند و از سوى ديگر اشاره به شکست هاى پى درپى و ناکامى هاى مکرّر آنها در طول تاريخ حيات کثيفشان دارد و همان گونه که در ادامه اين سخن در بحث نکته ها خواهد آمد، اين امر بوضوح در تاريخ منعکس است.
و در پايان اين سخن پيشگويى سومى مى فرمايد و آن اين که «در آخر کار آنان دزدان و راهزنان خواهند شد» (و از شکل يک گروه به اصطلاح مذهبى و يا سياسى به صورت يک مشت دزد غارتگر درمى آيند) (حَتّى يَکُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلاّبِينَ).
همان گونه که در ادامه سخن در بحث نکته ها خواهد آمد صدق اين پيشگويى نيز از نظر تاريخى روشن مى شود چرا که ارباب تواريخ افراد متعدّد و سرشناسى از خوارج را نام برده اند که به صورت دزدانى خطرناک درآمده اند و به راهزنى مشغول شده اند.
***
نکته ها:
1 ـ خوارج يک جريان بودند نه يک گروه!
از کلام بالا به خوبى استفاده مى شود که امام (عليه السلام) خوارج را يک گروه خاص نمى داند; بلکه جريانى مى شمرد که در طول تاريخ اسلام در مقاطع مختلف ظاهر مى شدند، حتى قرائن تاريخى نشان مى دهد که جريان آنها از عصر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) ظاهر شد.
مفسّر بزرگ قرآن مرحوم «طبرسى» از «ابوسعيد خدرى» در ذيل آيه (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُکَ فِى الصَّدَقاتِ...)چنين نقل مى کند:
هنگامى که پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مشغول تقسيم غنائم بود ـ و به گفته ابن عباس غنائم قبيله «هوازن» را در روز «حنين» تقسيم مى کرد ـ مردى به نام «حرقوص بن زهير» نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) آمد و به حالت اعتراض گفت: اى رسول خدا در تقسيم غنائم عدالت را رعايت کن. پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) ناراحت شد و فرمود: واى بر تو اگر من عدالت را رعايت نکنم چه کسى مى تواند عدالت را رعايت کند؟ «عمر» گفت: اى رسول خدا اجازه فرما گردنش را بزنم پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «دَعْهُ فَاِنَّ لَهُ أَصْحاباً يَحْتَقِرُ اَحَدُکُمْ صَلاتَهُ مَعَ صَلاتِهِمْ وَ صِيامَهُ مَعَ صِيامِهِمْ يَمْرُقُونَ مِنَ الدّينِ کَما يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ...» «او را رها کن، او يارانى دارد که هر يک از شما نماز خود را در برابر نمازشان کوچک مى شمرد و روزه خود را در برابر روزه هايشان اندک مى بيند، ولى (هم اينان) از دين خدا با سرعت و شتاب خارج مى شوند آن گونه که تير از کمان خارج مى شود...».
سپس مرحوم طبرسى مى افزايد: در حديث ديگرى آمده است که پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) درباره آنها چنين فرمود: «فَاِذا خَرَجُوا فَاقْتُلُوهُمْ ثُمَّ اِذا خَرَجُوا فَاقْتُلُوهُمْ; هنگامى که خروج کنند آنها را به قتل برسانيد سپس هنگامى که خروج کنند آنها را به قتل برسانيد»، آنگاه آيه فوق نازل شد که مى فرمايد: بعضى هستند که در تقسيم غنائم به تو خرده مى گيرند هر گاه سهم قابل ملاحظه اى به آنها داده شود راضى مى شوند و اگر داده نشود خشم مى گيرند.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۶۰)🔹 هنگامى كه خوارج نهروان كشته شدند به امام عليه السّلام گفته شد: اى امي
↩️اين سخن به خوبى نشان مى دهد که ريشه هايى از انديشه هاى اين گروه از همان عصر پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) وجود داشته است که هر گاه منافعشان به خطر مى افتاد اِبا نداشتند که قداست پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را هم بشکنند.
«ابن ابى الحديد» از مسند «احمد حنبل» نقل مى کند «عايشه» از «مسروق» پرسيد: از «مخدج» (يکى از رؤساى معروف خوارج) چه خبر دارى؟ گفت: «على بن ابى طالب» او را در کنار نهروان کشت. «عايشه» گفت: شهودى در اين مسأله براى من اقامه کن. «مسروق» مردانى را که شاهد اين ماجرا بودند نزد «عايشه» آورد و گواهى دادند که «مخدج» کشته شد. سپس «مسروق» اشاره به قبر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) کرده، به عايشه مى گويد: تو را به صاحب اين قبر قسم چه چيز از صاحب اين قبر درباره آنها شنيدى؟ «عايشه» گفت: شنيدم مى فرمود: «اِنَّهُمْ شَرُّ الْخَلْقِ وَ الْخَليقَةِ يَقْتُلُهُمْ خَيْرُ الْخَلْقِ وَ الْخَلْيِقَةِ وَ أَقْرَبُهُمْ عِنْدَاللهِ وَسيلَةً; آنها بدترين مخلوقات و بدترين انسانها هستند و آنها را بهترين انسان و بهترين مخلوقات و مقرّبترين آنها نزد پروردگار به قتل مى رساند.» ويژگى هاى خوارج را مى توان چنين خلاصه کرد:
آنها گروهى بودند که به ظواهر عبادات سخت پايبند بودند و حتى به مستحبات و مکروهات ساده و معمولى اهميت مى دادند و همين امر يکى از اسباب غرور و خود برتربينى آنان بود و در مقابل افرادى بودند بسيار جاهل، متعصّب و بسيار لجوج و جسور و بى ادب و براى رسيدن به مقاصد خود، بى رحم و شقاوتمند. نمونه بارز آن را در همان داستان «ذوالخويصره» (حرقوس) که در عصر پيامبر واقع شد مى توان مشاهده کرد.
درست است که ظهور و بروز خوارج در صفّين و بعد از داستان حکمين در عصر على (عليه السلام) بود، ولى اين به آن معنى نيست که فرهنگ خوارج قبل از آن وجود نداشت، هم امروز نيز اين فرهنگ منحط در ميان گروههايى در جوامع مختلف پيدا مى شود و شايد بسيارى از وهّابيان را بتوان در اين زمره دانست; چرا که ويژگى هاى بالا در آنان نمايان است.
در محيط خودمان نيز افرادى را مى بينيم که به ظواهر عبادات سخت پايبندند ولى گاه، بزرگترين و پاکترين علما و خدمتگزاران دينى خرده مى گيرند و آنها را از طريق صحيح منحرف مى دانند و در پى فتنه گرى و شرارت و آشوبند.
مبارزه با خوارج ـ جز در موارد حاد ـ از طريق جنگ و ستيز نيست. همان گونه که در خطبه آينده خواهد آمد، راه درمان اين بيمارى اجتماعى بالا بردن سطح فرهنگ عمومى و آگاهى کافى نسبت به مسائل دينى و اعتقادى است.
اميرمؤمنان «على (عليه السلام)» در مورد جهل و نادانى آنان در خطبه سى و ششم که قبلا به آن اشاره شد مى فرمايد: «وَ أَنْتُمْ مَعاشِرُ أَخِفّاءُ الْهامِ، سُفَهاءُ الاَْحْلامِ وَ لَمْ آتِ ـ لا أَبَالَکُمْ ـ بُجْراً وَ لا أَرَدْتُ لَکُمْ ضُرّاً; اى گروه کم عقل و اى نادانها من کار خلافى انجام نداده بودم و نمى خواستم به شما زيان برسانم (که اين گونه در برابر من و يارانم قيام کرده ايد و افراد بى گناه را مى کشيد)».
در انحراف آنها همين بس که خود اساس و بناى پايه مسأله حکميّت را در «صفّين» گذاردند، در حالى که «على (عليه السلام)» مخالف آن بود، سپس آن حضرت را به خاطر حکميت تکفير کردند و کسى را که عصاره ايمان و پايه گذار اسلام و نمونه اتمّ مؤمن راستين بود، دعوت به توبه از کفر نمودند; (العياذ بالله). اينها دليل روشنى بر جهل و نادانى و در عين حال تعصّب و لجاجت آنهاست.
در بى رحمى و خشونت آنها همين بس که يکى از صحابه پيامبر «عبدالله بن خبّاب» را که مردى بسيار پاک و با ايمان بود به همراه همسر حامله اش به جرم اين که از «على (عليه السلام)» بيزارى نجست به طرز فجيعى به شهادت رساندند و شکم همسرش را دريدند، اين در حالى بود که از کشتن يهوديان در همان حال نهى مى کردند و حتى بر کشنده يک خوک خرده گرفتند!
ظاهر آنها چنان فريبنده بود که «ابن عباس» در توصيف آنان مى گويد: از کثرت عبادت پيشانيهايشان پينه بسته بود، و دستهايشان به خاطر اين که در حال سجده بر زمينهاى خشک و سوزان مى نهادند همچون زانوى شتر خشن و سفت شده بود، پيراهن هاى کهنه و مندرس مى پوشيدند و دامنها را به عنوان آمادگى براى مبارزه به کمر مى بستند، ولى در دل آنها قساوت و بى رحمى و جهل و فساد موج مى زد و نفاقشان بگونه اى بود که ظاهر آنها گروه زيادى را فريب مى داد تا آن حد که حاضر به جنگ با آنها نبودند ولى هنگامى که اعمالشان پرده ها را کنار زد خطر آنان براى مسلمانان آشکار شد.
اعمالشان به قدرى ضدّ و نقيض بود که گاه به اندک چيزى خرده مى گرفتند که چرا مثلا فلان شخص دانه خرمايى را که زير درخت نخلى افتاده بوده بدون اجازه مالکش برداشته و خورده است، ولى گاه چنانکه گفتيم مسلمانى مانند «عبدالله بن خبّاب» و همسر باردارش را مانند گوسفند سر مى بريدند.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️اين سخن به خوبى نشان مى دهد که ريشه هايى از انديشه هاى اين گروه از همان عصر پيامبر اکرم (صلى الله
↩️نه تنها در مسائل عملى گرفتار اين تضادها بودند، بلکه در عقائد فقهى و کلامى نيز همين ويژگيها را داشتند. آنها مرتکب گناه کبيره را (هر گناهى که باشد) کافر و واجب القتل مى دانستند و در مسأله حکومت ـ چنانکه قبلا هم گذشت ـ قائل به نوعى هرج و مرج و عدم نياز به تعيين حاکم بودند.
قرائن نشان مى دهد که در مسائل جنسى، شهوت پرست بودند و شايد به همين دليل، گرفتن نُه زن عقدى را مجاز مى شمردند و مرتکب زناى محصنه را مستحق رجم نمى دانستند.
طبيعى است که چنين گروه نادان و خودخواهى بسرعت به شاخه ها و گروههاى مختلفى تقسيم مى شوند. به همين جهت چيزى نگذشت که هر يک از سران آنها داعيه اى عنوان کردند و به فرقه هاى زيادى تقسيم شدند، از جمله «ازارقه»، «نجدات»، «صفريّه»، «عجاردة» و «ثعالبه» و غير آن.
هم اکنون نيز افرادى که افکارى همچون افکار خوارج دارند و اعمالشان يادآور اعمال آنان مى باشد در گوشه و کنار جوامع اسلامى پيدا مى شوند و مى توان بسيارى از وهّابيان را در اين دسته جاى داد; چرا که آنها نيز به بعضى از ظواهر عبادات و مستحبّات، سخت پايبندند و گاه انجام کوچک ترين مکروهات و يا مخالفت با مستحبات را جايز نمى دانند، ولى در مقابل، غالب مسلمانان را اعم از شيعه و سنّى مشرک مى شمرند و خون بسيارى را مباح مى دانند و با اين که از نظر تفکّر اسلامى و عقائد، سخت عقب مانده اند خودبرتربينى فوق العاده اى بر آنها حاکم است، نادانى خوارج و غرور و خودبزرگ بينى آنها و بى رحمى و قساوت در وجود آنان کاملا هويداست. آنها همچون خوارج خود را حقّ مطلق و ديگران را باطل مطلق مى پندارند يا آن که بهره کمى از علوم اسلامى دارند.
2 ـ سرانجام خوارج به صورت دزدان غارتگرى در آمدند
اين که امام (عليه السلام) در آخر گفتار بالا پيش بينى مى فرمايد که گروههاى آخرين خوارج به صورت دزدان و غارتگران در مى آيند، چيزى است که تاريخ اسلام بر آن گواهى مى دهد.
به گفته «ابن ابى الحديد» از جمله افراد سرشناس خوارج که عاقبت کارش به دزدى و غارتگرى کشيده شد «وليد بن طريف شيبانى» در ايام «هارون الرشيد» بود. هارون فردى به نام «يزيد بن مزيد» را از همان طائفه «بنى شيبان» به تعقيب او فرستاد، «يزيد» «وليد» را کشت و سر او را نزد هارون برد.
در ايام «متوکّل» عباسى نيز فرد ديگرى از آنان به نام «ابن عمرو خثعمى» به راهزنى و شرارت و ناامن ساختن جاده ها پرداخت، فردى بنام «ابوسعيد محمد بن يوسف طايى» از طرف حکومت وقت مأمور تعقيب وى شد، و گرچه خودش موفّق به فرار گرديد، ولى بسيارى از يارانش کشته شدند و گروه زيادى اسير گشتند.
سپس جماعت ديگرى از خوارج در منطقه «کرمان» و «عمان» به دزدى و شرارت پرداختند و در رديف «مفسدان فى الارض» و «محاربين» قرار گرفتند که «ابواسحاق صابى» در کتاب «التاجى» نام آنها را برشمرده است
@Nahjolbalaghe2
آقا فیله.mp3
8.83M
#قصه_های_کودکانه| آقا فیله
🎤 با اجرای : اسماعیل کریم نیا
🗣قرائت : سوره بقره آیه ۶۹ و ۷۰
📚 کتاب شب بخیر کوچولو
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌿 کارهای خداوند براساس نیتهای ماهاست
گره از کار باز کنی گره کارت باز میشه👌
🎙 استاد قرائتی
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
🔲✨در مواقع فتنه به گروهی بنگرید که به "علی" دعوت می کنند و ملازم "على" باشید که او بر راه هدایت است. (کتب اهل سنت)
#فاطمیه
👆اشاره به افتراق امت، و اشاره به حدیث علی با حق است و حق با علی؛
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🌳شجره آشوب« قسمت پانزدهم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻بن
🌳شجره آشوب« قسمت شانزدهم»
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻در اینجا ذکر روایتی از امام باقر علیه السلام نیز خالی از لطف نیست. ایشان فرمود: « کسانی که با علی علیهالسلام جنگیدند، گناه بیشتری را نسبت به کسانی که با پیامبر جنگیدند، مرتکب شدند. روای پرسید ای پسر رسول خدا چگونه میشود؟ حضرت فرمود: زیرا در زمان پیامبر، آنها در جاهلیت بودند، ولی در زمان علی، قرآن میخواندند و فضیلت اهل حق را میشناختند و بعد از آگاهی و بصیرت، [علیه علی] قیام کردند.»
🔻حال که مشخص شد، دشمنان عصر امام علی، منافقین بودند، لازم است بگوییم که این گروه نیز دارای دستههای مختلفی بودند و برای امام علی، نبرد با هرکدام از اینها اولویت خاصی داشت که حضرت برای جنگ با آنها، این اولویتها را در نظر میگرفت؛ مثلاً منافقینی که به کفر نزدیک بودند مانند سپاه شام؛ که قصد از بین بردن اصل دین را داشتند و منافقینی که صرفاً دنیاطلبی و منافع سیاسی و مالی، آنها را به سمت دشمنی با امام کشاند.
🔻یا اینکه گاهی یک شخص، دارای نفاق فردی بود ولی زمانی که حضرت با نفاق تشکیلاتی مواجه شد، بهتنهایی نمیتوانست با آنها درگیر شود. ما این مباحث را به خواست خدا در این کتاب تبیین خواهیم کرد.
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَٰذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ
و هنگامى که فرستادگان ما
[= فرشتگان عذاب] به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحت شد. و قلبش پریشان گشت. و گفت: «امروز روز سختى است!» (زیرا آنها را نشناخت. و ترسید قوم تبهکار مزاحم آنها شوند.)
(هود/۷۷)
***
وَجَاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِن قَبْلُ كَانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ ۚ قَالَ يَا قَوْمِ هَٰؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ ۖ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي ۖ أَلَيْسَ مِنكُمْ رَجُلٌ رَّشِيدٌ
قوم او (به قصد مزاحمت میهمانان) بسرعت به سراغ او آمدند
ـ و قبلاً کارهاى بد و زشتى انجام مى دادند ـ گفت: «اى قوم من! اینها دختران منند. که براى شما پاکیزه ترند. (با آنها ازدواج کنید. و از زشتکارى چشم بپوشید.) از
خدا بترسید. و مرا در مورد میهمانانم رسوا نسازید. آیا در میان شما یک مرد فهمیده و آگاه وجود ندارد؟!»
(هود/۷۸)
***
قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ
گفتند: «تو مى دانى ما تمایلى به دختران تو نداریم. و
خوب مى دانى ما چه مى خواهیم.»
(هود/۷۹)
***
قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَىٰ رُكْنٍ شَدِيدٍ
گفت: «(افسوس!) اى کاش در برابر شما قدرتى داشتم. یا پناهگاه نیرومندى در اختیار من بود. (آنگاه مى دانستم با شما
زشت سیرتان چه کنم.)»
(هود/۸۰)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۷۴ الی۷۶)🔹 🔷در آیات گذشته دیدیم ابراهیم به زودى دریافت که میهمان
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۷۷ الی۸۰)🔹
🔴زندگى ننگین قوم لوط
در آیات سوره اعراف ، اشاره به گوشه اى از سر نوشت قوم لوط شده، و تفسیر آن را در آنجا دیدیم، اما در اینجا به تناسب شرح داستان هاى پیامبران و اقوام آنها، و به تناسب پیوندى که آیات گذشته با سرگذشت لوط و قومش داشت، پرده از روى قسمت دیگرى از زندگانى این قوم منحرف و گمراه بر مى دارد، تا هدف اصلى را، که نجات و سعادت کل جامعه انسانى است از زاویه دیگرى تعقیب کند.
بنابراین، ذکر ماجراى لوط پنجمین پیامبر مذکور، در اینجا به تبع داستان ابراهیم است.
نخست، مى گوید: هنگامى که رسولان ما به سراغ لوط آمدند، او بسیار از آمدن آنها ناراحت شد، فکر و روحش پراکنده گشت، و غم و اندوه، تمام وجودش را فرا گرفت (وَ لَمّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سیءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً).
در روایات و تفاسیر اسلامى آمده است: لوط، در آن هنگام در مزرعه خود کار مى کرد، ناگهان، عده اى از جوانان زیبا را دید که به سراغ او مى آیند و مایلند مهمان او باشند، علاقه او به پذیرائى از مهمان از یکسو.
و توجه به این واقعیت که حضور این جوانان زیبا، در شهرى که غرق آلودگى انحراف جنسى است، موجب انواع دردسر و احتمالاً آبروریزى است از سوى دیگر، او را سخت در فشار قرار داد.
این مسائل، به صورت افکارى جانفرسا از مغز او عبور کرد، و آهسته با خود گفت: امروز، روز سخت و وحشتناکى است (وَ قالَ هذا یَوْمٌ عَصیبٌ).
سِیىءَ از ماده ساء به معنى بد حال شدن و ناراحت گشتن است.
ذَرع را بعضى به معنى قلب، و بعضى به معنى خُلق گرفته اند، بنابراین ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً یعنى دلش به خاطر این مهمان هاى ناخوانده، در چنین شرائط سختى، تنگ و ناراحت شد.
ولى، به طورى که فخر رازى در تفسیرش از ازهرى نقل کرده، ذَرع در این گونه موارد به معنى طاقت است، و در اصل، فاصله میان دست هاى شتر به هنگام راه رفتن مى باشد.
طبیعى است، هنگامى که بر پشت شتر بیش از مقدار طاقتش بار بگذارند، مجبور است دست ها را نزدیک تر بگذارد، و فاصله آن را به هنگام راه رفتن کمتر کند، به همین مناسبت این تعبیر تدریجاً به معنى ناراحتى به خاطر سنگینى حادثه آمده است.
از بعضى از کتب لغت، مانند قاموس استفاده مى شود: این تعبیر در موقعى گفته مى شود، که شدت حادثه به قدرى باشد که انسان تمام راه هاى چاره را به روى خود بسته ببیند.
عَصِیب از ماده عَصْب (بر وزن اسب) به معنى بستن چیزى به یکدیگر است، و از آنجا که حوادث سخت و ناراحت کننده، انسان را در هم مى پیچد، و گوئى در لابلاى ناراحتى قرار مى دهد، عنوان عَصِیب به آن اطلاق مى شود، و عرب، روزهاى گرم و سوزان را نیز یَوْمُ الْعَصِیب مى گوید.
🔹به هر حال، لوط راهى جز این نداشت که میهمان هاى تازه وارد را به خانه خود بپذیرد و از آنها پذیرائى کند، اما، براى این که آنها را اغفال نکرده باشد، در وسط راه چند بار به آنها گوشزد کرد، که این شهر مردم شرور و منحرفى دارد، تا اگر مهمان ها توانائى مقابله با آنان را ندارند، حساب کار خویش بکنند.
در روایتى مى خوانیم: خداوند به فرشتگان دستور داده بود تا این پیامبر، سه بار شهادت بر بدى و انحراف این قوم ندهد، آنها را مجازات نکنند (یعنى حتى در اجراى فرمان خدا نسبت به یک قوم گناهکار، باید موازین یک دادگاه و محاکمه عادلانه انجام گردد!) و این رسولان، شهادت لوط را در اثناء راه سه بار شنیدند.در پاره اى از روایات آمده: لوط آن قدر مهمان هاى خود را معطل کرد تا شب فرا رسید، شاید دور از چشم آن قوم شرور و آلوده، بتواند با حفظ حیثیت و آبرو، از آنان پذیرائى کند.
ولى چه مى توان کرد، وقتى که انسان دشمنش در درون خانه اش باشد؟!
همسر لوط که زن بى ایمانى بود، و به این قوم گنهکار کمک مى کرد، از ورود این میهمانان جوان و زیبا آگاه شد، بر فراز بام رفت.
نخست، از طریق کف زدن، و سپس با روشن کردن آتش و برخاستن دود، گروهى از این قوم منحرف را آگاه کرد که طعمه چربى به دام افتاده!
در اینجا، قرآن مى گوید: قوم با سرعت و حرص و ولع، براى رسیدن به مقصد خود به سوى لوط آمدند (وَ جائَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ).
همان قوم و گروهى که، صفحات زندگانیشان سیاه و آلوده به ننگ بود و قبلاً اعمال زشت و بدى انجام مى دادند (وَ مِنْ قَبْلُ کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ).
لوط، در این هنگام حق داشت بر خود بلرزد، و از شدت ناراحتى فریاد بکشد، لذا به آنها گفت: من حتى حاضرم دختران خودم را به عقد شما در آورم، اینها براى شما پاکیزه ترند (قالَ یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ).
بیائید و از خدا بترسید، آبروى مرا نبرید، و با قصد سوء در مورد میهمانانم مرا رسوا مسازید (فَاتَّقُوا اللّهَ وَ لا تُخْزُونِ فی ضَیْفی).⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۷۷ الی۸۰)🔹 🔴زندگى ننگین قوم لوط در آیات سوره اعراف ، اشاره به
↩️ْاى واى مگر در میان شما یک انسان رشید و عاقل و شایسته وجود ندارد که شما را از این اعمال ننگین و بى شرمانه باز دارد (أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشیدٌ).
* * *
ولى، این قوم تبهکار در برابر این همه بزرگوارى لوط پیامبر، بى شرمانه پاسخ گفتند: تو خود به خوبى مى دانى که ما را در دختران تو حقى نیست (قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فی بَناتِکَ مِنْ حَقّ).
و تو مسلماً مى دانى ما چه چیز مى خواهیم ؟! (وَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نُریدُ).
* * *
در اینجا بود که، این پیامبر بزرگوار چنان خود را در محاصره حادثه دید و ناراحت شد، که فریاد زد: اى کاش در برابر شما قوه و قدرتى در خود داشتم تا از میهمان هایم دفاع کنم و شما خیره سران را در هم بکوبم (قالَ لَوْ أَنَّ لی بِکُمْ قُوَّةً).
یا تکیه گاه محکمى از قوم و عشیره، پیروان و هم پیمان هاى قوى و نیرومند در اختیار من بود تا با کمک آنها بر شما منحرفان چیره شوم (أَوْ آوی إِلى رُکْن شَدید).
* * *
نکته ها:
۱ ـ منظور لوط از دخترانش
جمله اى که لوط به هنگام حمله قوم به خانه او، به قصد تجاوز به مهمانانش گفت که: این دختران من براى شما پاک و حلال است، از آنها استفاده کنید و گرد گناه نگردید، در میان مفسران سؤالاتى را بر انگیخته است.
نخست این که: آیا منظور، دختران نسبى و حقیقى لوط بوده اند؟ در حالى که آنها طبق نقل تاریخ دو یا سه نفر بیشتر نبودند، چگونه آنها را به این جمعیت پیشنهاد مى کند؟
یا این که: منظور همه دختران قوم و شهر بوده است، که مطابق معمول، بزرگ قبیله از آنها به عنوان دختران خود یاد مى کند؟
احتمال دوم ضعیف به نظر مى رسد; چرا که خلاف ظاهر است و صحیح همان احتمال اول است، و این پیشنهاد لوط، به خاطر آن بود که مهاجمین عده اى از اهل قریه بودند، نه همه آنها، به علاوه او مى خواهد نهایت فداکارى خود را در اینجا نشان دهد، که من حتى حاضرم براى مبارزه با گناه و همچنین حفظ حیثیت میهمانانم دختران خودم را به همسرى شما در آورم، شاید وجدان خفته آنها با این فداکارى بى نظیر بیدار شود، و به راه حق باز گردند.
دیگر این که: مگر ازدواج دختر با ایمانى مانند دختران لوط، با کفار بى ایمان جائز بود که چنین پیشنهادى را کرد؟!
پاسخ این سؤال را از دو راه گفته اند:
یکى این که در آئین لوط، همانند آغاز اسلام، تحریم چنین ازدواجى وجود نداشت، لذا پیامبر(صلى الله علیه وآله) دختر خود زینب را به ازدواج ابى العاص قبل از آن که اسلام را بپذیرد در آورد، ولى بعداً این حکم منسوخ گشت.
اما این پاسخ خالى از اشکال نیست; زیرا ازدواج ابى العاص با زینب قبل از بعثت پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بود نه قبل از اسلامِ ابى العاص) و این قابل مقایسه با ازدواج دختران لوط نیست، بنابراین بهتر پاسخ دوم است و آن این که:
منظور لوط پیشنهاد ازدواج مشروط بود (مشروط به ایمان) یعنى این دختران من است، بیائید ایمان آورید تا آنها را به ازدواج شما در آورم.
و از اینجا روشن مى شود که، ایراد بر لوط پیامبر که چگونه دختران پاک خود را به جمعى از اوباش پیشنهاد کرد، نادرست است; زیرا پیشنهاد او مشروط و براى اثبات نهایت علاقه به هدایت آنها بود.
* * *
۲ ـ منظور از أَطْهَر چیست؟
باید توجه داشت کلمه أَطْهَر (پاکیزه تر) مفهومش این نیست که عمل زشت و ننگین آنها پاک بوده، و ازدواج از آن پاکیزه تر، بلکه، این تعبیرى است که در زبان عرب و زبان هاى دیگر به هنگام مقایسه گفته مى شود، مثلاً به کسى که با سرعت سرسام آورى رانندگى مى کند، مى گویند: دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است . و یا چشم از غذاى مشکوک پوشیدن بهتر از آن است که انسان جان خود را به خطر بیندازد .
در روایتى نیز مى خوانیم امام به هنگام شدت تقیه و احساس خطر از ناحیه خلفاى بنى عباس فرمود: وَ اللّهِ أَنْ أُفْطِرَ یَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ یُضْرَبَ عُنُقِی: به خدا سوگند، یک روز از ماه رمضان را ـ همان روزى را که خلیفه وقت عید اعلام کرده بود در حالى که عید نبود ـ افطار کنم (و سپس آن روز را قضا کنم) بهتر از آن است که کشته شوم .
با این که، نه کشته شدن خوب است و نه هرگز نرسیدن و مانند آن، اما این تعبیر گفته مى شود.
* * *
۳ ـ تعبیر یک مرد رشید نیست ؟
تعبیر لوط که در پایان سخنش گفت: آیا در میان شما یک مرد رشید نیست این حقیقت را بازگو مى کند که، حتى وجود یک مرد رشید در میان یک قوم و قبیله براى جلوگیرى از اعمال ننگینشان کافى است، یعنى اگر یک انسان عاقل و صاحب رشد فکرى در میان شما بود، هرگز به سوى خانه من به قصد تجاوز به میهمانانم نمى آمدید.
این تعبیر، نقش رجل رشید را در رهبرى جوامع انسانى به خوبى روشن مى سازد، این همان واقعیتى است که در طول تاریخ بشر نمونه هاى زیادى از آن را خوانده یا دیده ایم.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️ْاى واى مگر در میان شما یک انسان رشید و عاقل و شایسته وجود ندارد که شما را از این اعمال ننگین و
↩️۴ ـ ما به دختران تو حق نداریم
عجب این که آن قوم گمراه به لوط گفتند: ما به دختران تو حق نداریم، این تعبیر بیانگر نهایت انحراف این گروه است، یعنى یک جامعه آلوده کارش به جائى مى رسد که حق را باطل، و باطل را حق مى بیند، ازدواج با دختران پاک و باایمان را اصلاً در قلمرو حق خود نمى شمارد، ولى به عکس، انحراف جنسى را حق خود مى شمارد.
عادت کردن و خو گرفتن به گناه، در مراحل نهائى و خطرناکش چنین است که ننگین ترین و زشت ترین اعمال را حق خود مى شمارد، و پاک ترین تمتع و بهره گیرى جنسى را ناحق مى داند.
* * *
۵ ـ منظور از قُوَّة
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام)چنین مى خوانیم که، در تفسیر آیات فوق فرمود: منظور از قُوَّه همان قائم است و رکن شدید ۳۱۳ نفر یارانش!
این روایت، ممکن است عجیب به نظر برسد که چگونه مى توان باور کرد لوط در عصر خودش آرزوى ظهور چنین شخصى، با چنین یارانى را کرده باشد.
ولى، آشنائى با روایاتى که در تفسیر آیات قرآن وارد شده تاکنون این درس را به ما داده است که، غالباً یک قانون کلى را در چهره یک مصداق روشنش بیان مى کند، در واقع لوط آرزو مى کرد: اى کاش مردانى مصمم با قدرت روحى و جسمى کافى براى تشکیل یک حکومت الهى، همانند مردانى که حکومت جهانى عصر قیام مهدى(علیه السلام) را تشکیل مى دهند در اختیار داشت، تا قیام کند و با تکیه بر قدرت، با فساد و انحراف مبارزه نماید، و این گونه افراد خیره سر بى شرم را در هم بکوبد.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۴۹)🔹 ✅اجبار نفس بر انجام کار خیر امام عليه السلام در اين كلام حكيمان
🔹ترجمه و شرح حکمت(۲۵۰)🔹
امام عليه السلام در اين كلام نورانىاش به يكى از دلايل توحيد اشاره كرده مىفرمايد: «خداوند را بهوسيله بَرهم خوردن تصميمها، فسخ پيمانها و نقض ارادهها شناختم»؛ (عَرَفْتُ آللّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ العَزَائِمِ، وَحَلِّ آلْعُقُودِ، وَنَقْضِ آلْهِمَمِ).اشاره به اينكه، بسيار مىشود انسان تصميم محكمى به انجام كارى مىگيرد، اما ناگهان اراده او تغيير پيدا مىكند بىآنكه عاملى براى آن تغيير بشناسد! اين نشان مىدهد كه ارادهاى از بيرون به آن تعلّق گرفته بود كه اراده اين شخص فسخ شود وگرنه دليلى ندارد كه انسان با داشتن تصميم قوى بر كارى ناگهان منصرف شود. اين تفسير مطابق همان روايت صدوق است كه در شرح سند اين حكمت آمده است.
تفسير ديگرى نيز براى اين كلام نورانى شده است كه بسيار مىشود انسان تصميم محكمى بر كارى مىگيرد؛ ولى تقديرات الهى مانع از آن مىگردد وانسان ناچار عقبنشينى مىكند و از آن چنين مىفهمد كه مافوق اراده او اراده ديگرى است كه اگر تعلق به چيزى گيرد هرچه برخلاف آن است دَرهم مىريزد و از بين مىرود. كوتاه سخن اينكه اگر انسان، فعّالٌ ما يَشاء بود و هرچه مىخواست مىتوانست انجام دهد ممكن بود در وجود خدا شك كنيم؛ اما اينكه مىبيند مافوق اراده او، ارادهاى است كه در بسيارى از مواقع اراده او را بَرهم مىزند يا مانع تحقق مراد او مىشود مىفهمد عالَم، مدبّر قادر و توانايى دارد كه آن را بر طبق اراده حكيمانهاش تدبير و اداره مىكند.
در اينكه آيا واژههاى «عزائم» و «عقود» و «همم» مترادف است و همه به معناى اراده انسان است يا با هم تفاوت دارد، در ميان شارحان نهجالبلاغه اختلاف نظر است؛ بعضى هر سه را به يك معنا مىدانند و بعضى معتقدند «عزائم» ارادههاى بسيار قوى است و «عقود» مرحلهاى پايينتر و «همم» مرتبه نازله است. در بعضى از منابع لغت، «عزم» را به معناى تصميم محكم گرفتهاند در حالى كه «همم» جمع «همت» را به معناى تصميمى كه انسان گرفته و آن را عمل نكرده ذكر نمودهاند و «عقود» معناى وسيعى دارد كه مىتواند تصميم و غير تصميم را شامل شود، بنابراين بعيد نيست كه تفاوت اين سه واژه با يكديگر بر حسب درجات قوت و ضعف باشد و امام عليه السلام مىخواهد بفرمايد گاهى مىشود ارادههاى عادى و يا ارادههاى قوى بر انجام كارها، بدون عامل شناخته شدهاى فسخ مىشود و اين نشانه وجود اراده قوىترى بالاتر از اراده ماست.بعضى چنين پنداشتهاند كه اين كلام حكيمانه با آنچه در آيات قرآن درباره عزم و اراده آمده سازگار نيست؛ قرآن خطاب به پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله مىگويد: (فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ) و در نكوهش ترك اولاى آدم مىفرمايد: (وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِىَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما).ولى روشن است كه هيچكس نمىتواند نقش تصميم و اراده انسان را در پيشرفت كارها انكار كند، سخن در اينجاست كه گاه موارد استثنايى پيش مىآيد كه انسان تصميمى مىگيرد و عزم خود را بر انجام كارى راسخ مىكند و ناگهان به علل ناشناختهاى بَرهم مىخورد، در اين موارد استثنايى انسان احساس مىكند كه ارادهاى مافوق اراده او وجود دارد. البته دلايل خداشناسى بسيار است. آنچه امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه بيان كرده اشاره به نكته تازهاى است كه بسيارى از آن غافلند.علامه شوشترى در شرح نهجالبلاغه خود مىگويد: كلام امام(ع) در اينجا شبيه حديث معروفى است كه از پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله نقل شده است كه فرمود: «ما مِنْ آدَمِىٍّ إلّا وَقَلْبُهُ بَيْنَ إصْبَعَيْنِ مِنْ أصابِعِ اللهِ؛ هيچ انسانى نيست مگر اينكه قلب او در ميان دو انگشت از انگشتهاى قدرت پروردگار قرار دارد» و سپس به اين آيه شريفه استشهاد مىكند: «(وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ)؛ بدانيد كه خداوند ميان انسان و قلب او حائل مىشود و بدانيد كه بهسوى او باز مىگرديد و محشور مىشويد».اين سخن در جاى خود صحيح است؛ ولى آنچه را علّامه شوشترى آورده ازقبيل پى بردن به معلول از ناحيه علت است در حالى كه آنچه امام عليه السلام فرموده ازقبيل پى بردن به علّت از ناحيه معلول است.اين سخن را با كلماتى از امام باقر عليه السلام پايان مىدهيم كه مىفرمايد: «كسى از جدم اميرمؤمنان عليه السلام سؤال كرد با چه وسيلهاى پروردگارت را شناختهاى؟ امام فرمود: بِفَسْخِ الْعَزْمِ وَنَقْضِ الْهَمِّ لَمّا هَمَمْتُ فَحيلَ بَيْني وَبَيْنَ هَمّي وَعَزَمْتُ فَخالَفَ الْقَضاءُ عَزْمي عَلِمتُ أنَّ الْمُدَبِّرَ غَيْري؛ خدا را بهوسيله فسخ اراده و نقض تصميمها شناختم اى بسا تصميم بر كارى گرفتم و او ميان من و خواستهام جدايى افكند و عزم انجام برنامهاى را داشتم و قضاى او عزم من را بَرهم زد، از اينجا دانستم كه مدبّر، غير من است»
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه ✅حکمت: (۲۴۷) @Nahjolbalaghe2
شرح_صوتی_حکمت_۲۴۸_و۲۴۹_و_۲۵۰.mp3
6.71M
🔹شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه
✅حکمت: (۲۴۸ الی ۲۵۰)
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 خدا باهات قهره⁉️ صداتو نمیشنوه⁉️
🎤حجت الاسلام والمسلمین عالی
#استاد_عالی
@Nahjolbalaghe2
🌱🌺امام على عليه السلام:
قطع اميد كردن، آزادى دوباره است
اليَأسُ عِتقٌ مُجَدَّدٌ
غررالحكم حدیث756
🌷🌿امام زين العابدين عليه السلام:
تمامِ خوبى را ديدم كه در قطع اميد كردن از آنچه مردم دارند، گرد آمده است. هر كس در هيچ چيزى به مردم اميد نبندد ( هيچ چشمداشتى نداشته باشد) و كار خود را در همه امورش به خداوند عزّوجلّ وا گذارد، خداوند عزّوجلّ در هر چيزى او را اجابت مى كند
رَأَيتُ الخَيرَ كُلَّهُ قَدِ اجتَمَعَ في قَطعِ الطَّمَعِ عَمّا في أيدِي النّاسِ ، ومَن لَم يَرجُ النّاسَ في شَيءٍ ، ورَدَّ أمرَهُ إلَى اللّهِ عزّو جلّ في جَميعِ اُمورِهِ ، استَجابَ اللّهُ عزّ و جللَهُ في كُلِّ شَيءٍ
الكافی ج2 ص148
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت شانزدهم» 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻در اینجا ذک
🌳شجره آشوب« قسمت هفدهم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻اثر پیش رو درصدد تبیین و تشریح ماهیت دشمنان امام علی علیهالسلام و اولویتبندی آنها در نظر حضرت است.
🔻 هدف از این کار، ارائه الگوهای صحیح از سیره آن بزرگوار برای شناسایی و تشخیص ماهیت دشمنان و نحوه برخورد با آنها در فتنههای عصر حاضر است؛ زیرا همانطور که گفتیم تکرار تاریخ، امری حتمی است و راه نجات در فتنهها، آگاهی از دشمنان و زمانشناسی است. همانگونه که در روایت نبوی آمده است: «بر عاقل لازم است که نسبت به زمان خود، بصیرت داشته باشد.»
🔻سیمای کلی مخالفان امام
قبل از ورود به مباحث اصلی این کتاب، باید نیم نگاهی به مخالفان و دشمنان امام در طول خلافت ایشان در کوفه بیندازیم. همانطور که در پیشگفتار گفتیم، حضرت علی علیه السلام در مدت خلافت خود، با دشمنانی رو به رو شد که در زمان حکومت پیامبر اسلام در مدینه، دیده نشده بودند.
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید | هدیه آسمانی ۶
🌺 سوره مبارکه نصر
🔊 قاری استاد منشاوی و تکرار کودک
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
قَالُوا يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَن يَصِلُوا إِلَيْكَ ۖ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّيْلِ وَلَا يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ ۖ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ ۚ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ ۚ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ
(فرشتگان عذاب) گفتند: «اى لوط! ما فرستادگان پروردگار توایم. آنها هرگز دسترسى به تو پیدا نخواهند کرد. در تاریکى شب،
خانواده ات را (از این شهر) حرکت ده ـ و هیچ یک از شما پشت سرش را نگاه نکند ـ مگر همسرت، که او هم به همان بلایى که آنها گرفتار مى شوند، گرفتار خواهد
شد. موعد آنها صبح است. آیا صبح نزدیک نیست؟!»
(هود/۸۱)
*
فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ مَّنضُودٍ
و هنگامى که فرمان ما فرارسید، آن (شهرها) را زیر و رو کردیم. و بارانى از سنگ به صورت گِلهاى متحجّر متراکم، بر آنها فرو ریختیم.
(هود/۸۲)
*
مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ ۖ وَمَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ
(سنگهایى) که نزد
پروردگارت (براى مجازات گناهکاران) نشانه گذارى شده بود. و آن (مجازات)، از (سایر) ستمکاران دور نیست.
(هود/۸۳)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۷۷ الی۸۰)🔹 🔴زندگى ننگین قوم لوط در آیات سوره اعراف ، اشاره به
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۸۱ الی۸۳)🔹
⌛️پایان زندگى این گروه ستمکار
سرانجام، هنگامى که رسولان پروردگار، نگرانى شدید لوط را مشاهده کردند که در چه عذاب و شکنجه روحى گرفتار است، پرده از روى اسرار کار خود برداشته به او گفتند: اى لوط ما فرستادگان پروردگار توایم، نگران مباش! و بدان که آنها هرگز دسترسى به تو پیدا نخواهند کرد ! (قالُوا یا لُوطُ إِنّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ).
جالب این که، فرشتگان خدا نمى گویند به ما آسیبى نمى رسد، بلکه مى گویند: به تو اى لوط دست نمى یابند که آسیب برسانند.
این تعبیر، یا به خاطر آن است که آنها خود را از لوط جدا نمى دانستند، چون به هر حال میهمان او بودند و هتک حرمت آنها هتک حرمت لوط بود.
و یا به خاطر این است که: مى خواستند به او بفهمانند، ما رسولان خدا هستیم و عدم دسترسى به ما مسلّم است، حتى به تو هم، که انسانى هم نوع آنان هستى، به لطف پروردگار دست نخواهند یافت.
در آیه ۳۷ سوره قمر مى خوانیم: وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَیْفِهِ فَطَمَسْنا أَعْیُنَهُم: آنها قصد تجاوز به میهمان لوط را داشتند، ولى ما چشم هاى آنها را نابینا ساختیم .
این آیه نشان مى دهد: در این هنگام قوم مهاجم به اراده پروردگار بینائى خود را از دست دادند و قادر بر حمله نبودند.
در بعضى از روایات نیز، مى خوانیم: یکى از فرشتگان مشتى خاک به صورت آنها پاشید و آنها نابینا شدند.
به هر حال، این آگاهى لوط از وضع میهمانان و مأموریتشان همچون آب سردى بود که بر قلب سوخته این پیامبر بزرگ ریخته شد، و در یک لحظه احساس کرد بار سنگین غم و اندوه از روى قلبش برداشته شد، برق شادى در چشمش درخشیدن گرفت، و همچون بیمار شدیدى که چشمش به طبیب مسیحا دمى بیفتد احساس آرامش نمود ، و فهمید دوران اندوه و غم در شرف پایان است، و زمان شادى و نجات از چنگال این قوم ننگین حیوان صفت، فرا رسیده است!.
میهمانان، بلافاصله این دستور را به لوط دادند که تو همین امشب در دل تاریکى خانواده ات را با خود بردار، و از این سرزمین بیرون شو (فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْع مِنَ اللَّیْلِ).
ولى، مواظب باشید هیچ یک از شما به پشت سرش نگاه نکند (وَ لایَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ).
تنها کسى که از این دستور تخلف خواهد کرد، و به همان بلائى که به قوم گناهکار مى رسد گرفتار خواهد شد همسر معصیت کار تو است (إِلاَّ امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصیبُها ما أَصابَهُمْ).
در تفسیر جمله لایَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ مفسران چند احتمال داده اند:
نخست این که: هیچ کس به پشت سر نگاه نکند.
دیگر این که: به فکر مال و وسائل زندگى خود در شهر نباشید، تنها خود را از این مهلکه بیرون ببرید.
سوم این که: هیچ یک از شما خانواده از این قافله کوچک عقب نماند.
چهارم این که: به هنگام خروج شما زمین لرزه و مقدمات عذاب شروع خواهد شد، به پشت سر خود نگاه نکنید و به سرعت دور شوید.
ولى، هیچ مانعى ندارد که همه این احتمالات در مفهوم آیه جمع باشد.
سرانجام، آخرین سخن را به لوط گفتند که: لحظه نزول عذاب و میعاد آنها صبح است، و با نخستین شعاع صبحگاهى زندگى این قوم غروب خواهد کرد (إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ).
اکنون، برخیزید و هر چه زودتر شهر را ترک گوئید مگر صبح نزدیک نیست (أَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَریب).
در بعضى از روایات مى خوانیم: هنگامى که فرشتگان موعد عذاب را صبح ذکر کردند، لوط از شدت ناراحتى که از این قوم آلوده داشت، همان قومى که با اعمال ننگینشان قلب او را مجروح و روح او را پر از غم و اندوه ساخته بودند، از فرشتگان خواست: حالا که بنا است نابود شوند چه بهتر که زودتر!.
ولى، آنها لوط را دلدارى دادند و گفتند: مگر صبح نزدیک نیست؟!
* * *
لحظه عذاب فرا رسید و به انتظار لوط پیامبر پایان داد، قرآن مى گوید: هنگامى که فرمان ما فرا رسید آن سرزمین را زیر و رو کردیم، و بارانى از سنگ، از گِل هاى متحجر متراکم بر روى هم، بر سر آنها فرو ریختیم (فَلَمّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً مِنْ سِجِّیل مَنْضُود).
سِجِّیل در اصل، یک کلمه فارسى است، که از سنگ و گل گرفته شده است، بنابراین چیزى است نه کاملاً مانند سنگ سخت، و نه همچون گل سست است، بلکه برزخى میان آن دو مى باشد.
مَنْضُود از ماده نضد به معنى روى هم قرار گفتن و پى درپى آمدن است، یعنى این باران سنگ، آن چنان سریع و پى در پى بود، که گوئى سنگ ها بر هم سوار مى شدند.
* * *
ولى، این سنگ ها، سنگ هاى معمولى نبودند بلکه سنگ هائى بودند نشان دار، نزد پروردگار تو (مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ).
اما، تصور نکنید این سنگ ها مخصوص قوم لوط بودند، آنها از هیچ قوم و جمعیت و گروه ستمکار و ظالمى دور نیستند (وَ ما هِیَ مِنَ الظّالِمینَ بِبَعید).⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۸۱ الی۸۳)🔹 ⌛️پایان زندگى این گروه ستمکار سرانجام، هنگامى که رس
↩️این قوم منحرف، هم بر خویش ستم کردند، و هم بر جامعه شان، هم سرنوشت ملتشان را به بازى گرفتند، و هم ایمان و اخلاق انسانى را، و هر قدر رهبر دلسوزشان فریاد زد، گوش فرا ندادند و مسخره کردند، و قاحت و بى شرمى را به آنجا رساندند، که حتى مى خواستند به حریم میهمان هاى رهبرشان نیز تجاوز کنند.
اینها، که همه چیز را وارونه کرده بودند! باید شهرشان هم واژگونه شود! نه فقط زیر و رو شود، که بارانى از سنگ، آخرین آثار حیات را در آنجا در هم بکوبد، و آنها را زیر پوشش خود دفن کند، به گونه اى که حتى اثرى از آنها در آن سرزمین، دیده نشود، تنها بیابانى وحشتناک و به هم ریخته، و قبرستانى خاموش و مدفون زیر سنگ ریزه ها، از آنها باقى بماند.
آیا تنها قوم لوط باید چنین مجازات شوند؟ مسلماً نه، هر گروه منحرف و ملت ستم پیشه اى، چنین سرنوشتى در انتظار او است.
گاهى زیر باران سنگریزه ها.
گاهى زیر ضربات بمب هاى آتش زا.
زمانى زیر فشارهاى اختلافات کشنده اجتماعى.
و بالاخره هر کدام به شکلى و به صورتى.
* * *
نکته ها:
۱ ـ چرا لحظه نزول عذاب صبح بود؟
دقت در آیات بالا این سؤال را در ذهن خواننده ترسیم مى کند که، صبح در این میان چه نقشى داشت؟ چرا در دل شب عذاب نازل نشد؟
آیا به خاطر آن است که: گروه مهاجم به خانه لوط، هنگامى که نابینا شدند به سوى قوم برگشتند و جریان را بازگو کردند، و آنها کمى در فکر فرو رفتند که جریان چیست؟ و خداوند این مهلت را تا صبح به آنها داد، شاید بیدار شوند و به سوى او باز گردند؟!.
یا این که: خداوند نمى خواست در دل شب، بر آنها شبیخون زند، و به همین دلیل دستور داد تا فرا رسیدن صبح مأموران عذاب دست نگه دارند.
در تفاسیر، تقریباً چیزى در این زمینه ننوشته اند، ولى آنچه در بالا گفتیم احتمالاتى بود که قابل مطالعه است.
* * *
۲ ـ زیر و رو چرا؟
گفتیم: عذاب باید تناسبى با نحوه گناه داشته باشد، از آنجا که این قوم در طریق انحراف جنسى، همه چیز را دگرگون ساختند، خداوند نیز شهرهاى آنها را زیر و رو کرد، و از آنجا که ـ طبق روایات ـ بارانى از سخنان رکیک به طور مداوم بر هم مى ریختند، خداوند هم بارانى از سنگ بر سر آنان فرو ریخت.
* * *
۳ ـ باران سنگ چرا؟
آیا بارش سنگریزه قبل از زیر و رو شدن شهرهاى آنها بود، یا همراه آن، یا بعد از آن؟ در میان مفسران گفتگو است، و آیات قرآن نیز صراحتى در این زمینه ندارد; زیرا این جمله با واو، عطف شده که ترتیب از آن استفاده نمى شود.
ولى، بعضى از مفسران مانند نویسنده المنار معتقد است: این باران سنگ یا قبل از زیر و رو شدن بوده، یا در اثناء آن، و فلسفه آن، این بوده که افراد پراکنده اى که در گوشه و کنار قرار داشتند، و زیر آوارها مدفون نشدند، سالم در نروند، آنها نیز به کیفر اعمال زشتشان برسند!.
روایتى که مى گوید: همسر لوط، صدا را که شنید سر بر گردانید، و در همان حال سنگى به او اصابت کرد و او را کشت، نشان مى دهد: این دو (زیر و رو شدن و باران سنگ) با هم صورت گرفته است.
اما، اگر از اینها صرف نظر کنیم، مانعى ندارد که براى تشدید عذاب و محو آثار آنها، سنگریزه حتى پس از زیر و رو شدن بر آنها نازل شده باشد، به طورى که سرزمینشان زیر آن پنهان گردد و آثارش محو شود.
* * *
۴ ـ نشان دار چرا؟
گفتیم: جمله مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ این نکته را مى فهماند که، این سنگ ها از نزد خدا نشاندار بودند، ولى، در این که چگونه نشان دار بود، در میان مفسران گفتگو است:
بعضى گفته اند: در این سنگ ها علاماتى بود که نشان مى داد سنگ معمولى نیست، بلکه مخصوصاً براى عذاب الهى نازل شده است، تا با ریزش سنگ هاى دیگر اشتباه نشود.
و به همین دلیل، بعضى دیگر گفته اند: سنگ ها شباهتى با سنگ هاى زمینى نداشت، بلکه مشاهده وضع آنها نشان مى داد، نوعى سنگ آسمانى است که از خارج کره زمین به سوى زمین سرازیر شده است!.
بعضى نیز گفته اند: اینها علائمى در علم پروردگار داشته که هر کدام از آنها، درست براى فرد معین و نقطه معین نشانه گیرى شده بود.
اشاره به این که آن قدر مجازات هاى الهى روى حساب است که حتى معلوم است کدام شخص با کدام سنگ باید در هم کوبیده شود، بى حساب و بى ضابطه نیست.
* * *
۵ ـ تحریم همجنس گرائى
همجنس گرائى، چه در مردان باشد و چه در زنان، در اسلام از گناهان بسیار بزرگ است و هر دو داراى حدّ شرعى است.
حدّ همجنس گرائى در مردان، خواه فاعل باشد یا مفعول اعدام است، و براى این اعدام، طرق مختلفى در فقه بیان شده است.
البته اثبات این گناه باید از طرق معتبر و قاطعى که در فقه اسلامى و روایات وارده از معصومین ذکر شده صورت گیرد، و حتى سه مرتبه اقرار هم به تنهائى کافى نیست، و باید حداقل چهار بار اقرار به این عمل کند.
و اما، حدّ همجنس گرائى در زنان پس از چهار بار اقرار، و یا ثبوت به وسیله چهار شاهد عادل (با شرائطى که در فقه گفته شده) صد تازیانه است...
@Nahjolbalaghe2