eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💜💚 الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :  ما يَمنَعُ الرّجُلَ مِنكُم أن يَبَرَّ والِدَيهِ حَيَّينِ أو مَيِّتَينِ : يُصَلِّي عَنهُما ، و يَتَصَدَّقُ عَنهُما ، و يَحِجُّ عَنهُما ، و يَصومُ عَنهُما ، فيكونُ الّذي صَنَعَ لَهُما ، و لَهُ مِثلُ ذلكَ ، فَيَزيدُهُ اللّه ُ عَزَّ و جلَّ ببِرِّهِ و صِلَتِهِ خَيرا كَثيرا ؟! . [الكافي : 2/159/7.] امام صادق عليه السلام :  چه مانعى دارد كه يكى از شما به پدر و مادرش، زنده باشند يا مرده، نيكى كند.از طرف آنها نماز بخواند، از جانب آنها صدقه بدهد، از طرف آنها حج بگزارد و از طرف آنها روزه بگيرد، تا ثوابش هم به آنها برسد و هم به همان اندازه براى خودش ثواب منظور شود و خداوند عزّ و جلّ به واسطه نيكوكارى و صله او خير و بركت فراوانى برايش بيفزايد؟ 🤲اللهم عجل لولیک الفرج @Nahjolbalaghe2
4_5857162745413110926.mp3
7.21M
🎙حجت الاسلام عالی 🔷کربلایی کاظم ساروقی و داستان حافظ قرآن شدن در یک شب @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥هدیه آسمانی ۱۷ 🌺 سوره مبارکه الزلزله 🔊 قاری استاد منشاوی و تکرار کودک 🎈 💌 @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت چهل و چهارم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻فتنه
🌳شجره آشوب« قسمت چهل و پنجم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻3. شرحبیل از سوی معاویه برای مردم شام خطبه خواند و در ضمن آن برای تحریک آن ها علیه امام، به میزان کشته شدگان جمل اشاره کرد. او در این خطبه، امام را متهم به تفرقه افکنی و کشتار بیش از حد کرد. آیا مسئولیت خون های ریخته شده در جمل، اصولا به پای چه کسی است؟ 🔻آن کسی که فتنه را آغاز می کند یا شخصی که برای دفاع از جامعه، مجبور به دفاع در برابر آشوبگران، هرچند به وسیله قتل شورشیان می شود؟ 🔻4. بعد از فتنه، یاران رهبر جامعه اسلامی در نبردهای بعدی ممکن است با کاهش رو به رو شود. همانطور که بعد از جمل، «بصره می توانست بیش از هزار سرباز در جنگ صفین تجهیز کند. اما فقط هزار و پانصد نفر از آنان به علی علیه السلام ملحق می شوند که پس از تهدید همین تعداد به آن ها می پیوندند.» 🔻5. بعد از فتنه، هزینه های ایجاد شده از سوی دشمنان، به گردن رهبر جامعه اسلامی می افتد و کینه او در دل ها ایجاد می شود. . بعد از جمل، اوضاع بصره به گونه ای علیه امام شده بود که افرادی مانند حسن بصری، علنا امام را مقصر خون های ریخته شده در جنگ می دانستند. 🔻6. کینه ای که از رهبر جامعه اسلامی بعد از فتنه در دل ها پیدا می شود، در سال های بعد نیز همچنان اثر خود را دارد. به عنوان مثال، هنگامی که امام حسین سفیر خود، سلیمان بن رزین را به بصره فرستاد همان موقع او را دستگیر و شهید کردند. این مطلب نشان می دهد هنوز در بصره، انگیزه قتل شیعیان امام علی وجود داشت. همچنین در ماجرای کربلا که حدود 25 سال بعد از جنگ جمل روی داد، تعداد نفراتی که از بصره در کنار امام حسین به شهادت رسیدند، بسیار کم بود. 🔻7. هنگامی که مصعب بن زبیر برای لشکر کشی به سوی کوفه و جنگ با مختار، سپاه خود را آماده می کرد، نفرات خود را از بصره آورد. این مطلب هم نشان دهنده همان کینه های دیرینه ای است که اهل بصره برای جنگ با شیعیان امام علی در دل خود داشتند. این کینه دقیقا بعد از جنگ جمل، ریشه دواند. 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات (۲۳و۲۴)🔹 🔶عشق سوزان همسر عزیز مصر یوسف، با آن چهره زیبا و ملک
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۲۳و۲۴)🔹 ↩️۲ ـ منظور از برهان پروردگار چیست؟ برهان در اصل مصدر بَرَه به معنى سفید شدن است، و سپس به هر گونه دلیل محکم و نیرومند که موجب روشنائى مقصود شود، برهان گفته شده است، بنابراین برهان پروردگار که باعث نجات یوسف شد، یک نوع دلیل روشن الهى بوده است که مفسران درباره آن احتمالات زیادى داده اند، از جمله: ۱ ـ علم و ایمان و تربیت انسانى و صفات برجسته. ۲ ـ آگاهى او نسبت به حکم تحریم زنا. ۳ ـ مقام نبوت و معصوم بودن از گناه. ۴ ـ یک نوع امداد و کمک الهى، که به خاطر اعمال نیکش در این لحظه حساس به سراغ او آمد. ۵ ـ از روایتى استفاده مى شود که: در آنجا بتى بود، که معبود همسر عزیز محسوب مى شد، ناگهان چشم آن زن به بت افتاد، گوئى احساس کرد با چشمانش خیره، خیره به او نگاه مى کند، و حرکات خیانت آمیزش را با خشم مى نگرد، برخاست و لباسى به روى بت افکند، مشاهده این منظره، طوفانى در دل یوسف پدید آورد، تکانى خورده، گفت: تو که از یک بت بى عقل و شعور و فاقد حس و تشخیص، شرم دارى، چگونه ممکن است من از پروردگارم، که همه چیز را مى داند و از همه خفایا و خلوتگاه ها باخبر است، شرم و حیا نکنم؟ این احساس، توان و نیروى تازه اى به یوسف بخشید و او را در مبارزه شدیدى که در اعماق جانش میان غریزه و عقل بود کمک کرد، تا بتواند امواج سرکش غریزه را عقب براند. در عین حال، هیچ مانعى ندارد که تمام این معانى یکجا منظور باشد; زیرا همه در مفهوم عام برهان جمع است، و در آیات قرآن و روایات، کلمه برهان به بسیارى از معانى فوق اطلاق شده است. اما روایات بى مدرکى که بعضى از مفسران نقل کرده اند: یوسف تصمیمش را بر گناه گرفته بود که ناگهان در یک حالت مکاشفه جبرئیل یا یعقوب را مشاهده کرد، که انگشت خود را با دندان مى گزید، یوسف این منظره را که دید و عقب نشینى کرد، این گونه روایات هیچ سند معتبرى ندارد، و به روایات اسرائیلى مى ماند، زائیده مغزهاى انسان هاى کوتاه فکرى است که هرگز مقام انبیاء را درک نکرده اند. * * * ۳ ـ جهاد با نفس مى دانیم: در اسلام برترین جهاد، جهاد با نفس است، که در حدیث معروف پیامبر(صلى الله علیه وآله) جهاد اکبر خوانده شده، یعنى برتر از جهاد با دشمن که جهاد اصغر نام دارد، اصولاً تا جهاد اکبر به معنى واقعى در انسان پیاده نشود، در جهاد با دشمن پیروز نخواهد شد. در قرآن مجید صحنه هاى مختلفى از میدان جهاد اکبر در رابطه با پیامبران و سایر اولیاى خدا ترسیم شده است، که سرگذشت یوسف و داستان عشق آتشین همسر عزیز مصر، یکى از مهم ترین آنها است. گر چه قرآن مجید تمام زوایاى آن را به خاطر اختصار تشریح نکرده، ولى با یک جمله کوتاه وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ شدت این طوفان را بیان کرده است. یوسف به سه دلیل از میدان این مبارزه روسفید در آمد. نخست این که: خود را به خدا سپرد، و پناه به لطف او برد (قالَ مَعاذَ اللّه). و دیگر این که: توجه به نمک شناسى نسبت به عزیز مصر که در خانه او زندگى مى کرد، و یا توجه به نعمت هاى بى پایان خداوند که او را از قعر چاه وحشتناک به محیط امن و آرامى رسانید، وى را بر آن داشت که به گذشته و آینده خویش بیشتر بیندیشد، و تسلیم طوفان هاى زودگذر نشود. سوم این که: خودسازى یوسف و بندگى توأم با اخلاص او که از جمله إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ استفاده مى شود، به او قوه و قدرت بخشید که در این میدان بزرگ، در برابر وسوسه هاى مضاعفى که از درون و برون به او حملهور بود، زانو نزند. و این درسى است براى همه انسان هاى آزاده اى که مى خواهند در میدان جهاد نفس بر این دشمن خطرناک پیروز شوند. امیر مؤمنان على(علیه السلام) در دعاى صباح چه زیبا مى فرماید: وَ إِنْ خَذَلَنِی نَصْرُکَ عِنْدَ مُحارَبَةِ النَّفْسِ وَ الشَّیْطانِ فَقَدْ وَکَلَنِی خِذْلانُکَ إِلى حَیْثُ النَّصَبِ وَ الْحِرْمانِ: اگر به هنگام مبارزه با نفس و شیطان از یارى تو محروم بمانم این محرومیت مرا به رنج و حرمان مى سپارد، و امیدى به نجات من نیست . در حدیثى مى خوانیم: أَنَّ النَّبِیَّ(صلى الله علیه وآله) بَعَثَ سَرِیَّةً فَلَمّا رَجَعُوا قالَ مَرْحَباً بِقَوْم قَضَوُا الْجِهادَ الأَصْغَرَ وَ بَقِیَ عَلَیْهِمُ الْجِهادُ الأَکْبَرُ، فَقِیلَ یا رَسُولَ اللّهِ مَا الْجِهادُ الأَکْبَرُ قالَ جِهادُ النَّفْسِ: پیامبر(صلى الله علیه وآله) گروهى از مسلمانان را به سوى جهاد فرستاد، هنگامى که (با تن هاى خسته و بدن هاى مجروح) بازگشتند، فرمود: آفرین بر گروهى که جهاد اصغر را انجام دادند، ولى وظیفه جهاد اکبر بر آنها باقى مانده. عرض کردند: اى رسول خدا! جهاد اکبر چیست؟ فرمود: جهاد با نفس.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۲۳و۲۴)🔹 ↩️۲ ـ منظور از برهان پروردگار چیست؟ برهان در اصل مصد
↩️على(علیه السلام) مى فرماید: الْمُجاهِدُ مَنْ جاهَدَ نَفْسَهُ: مجاهد حقیقى کسى است که با هوس هاى سرکش نفس بجنگد . و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده: مَنْ مَلَکَ نَفْسَهُ إِذا رَغِبَ، وَ إِذا رَهِبَ، وَ إِذا اشْتَهى، وَ إِذا غَضِبَ، وَ إِذا رَضِیَ، حَرَّمَ اللّهُ جَسَدَهُ عَلَى النّارِ: کسى که بر خویشتن در چند حالت مسلط باشد: به هنگام تمایل، به هنگام ترس، به هنگام شهوت، به هنگام غضب و به هنگام رضایت و خشنودى از کسى (آن چنان بر اراده خویش مسلط باشد که این امور، او را از فرمان خدا منحرف نسازد) خداوند جسد او را بر آتش حرام مى کند . * * * ۴ ـ پاداش اخلاص همان گونه که در تفسیر آیات فوق اشاره کردیم، قرآن مجید نجات یوسف از این گرداب خطرناک، که همسر عزیز بر سر راه او ایجاد کرده بود، به خدا نسبت مى دهد، و مى گوید: ما سوء و فحشاء را از یوسف بر طرف ساختیم. ولى با توجه به جمله بعد که مى گوید: او از بندگان مخلص ما بود ، این حقیقت روشن مى شود که: خداوند بندگان مخلص خود را هرگز در این لحظات بحرانى تنها نمى گذارد، و کمک هاى معنوى خود را از آنان دریغ نمى دارد، بلکه با الطاف خفیّه خود و مددهاى غیبى که توصیف آن با هیچ بیانى ممکن نیست، بندگان خود را حفظ مى کند، و این در واقع پاداشى است که خداى بزرگ به این گونه بندگان مى بخشد، پاداش پاکى و تقوا و اخلاص. ضمناً تذکر این نکته نیز لازم است که: در آیات فوق یوسف از بندگان مخلص (بر وزن مطلق) به صورت اسم مفعولى ذکر شده یعنى خالص شده، نه به صورت مخلص (بر وزن محسن) به صورت اسم فاعلى که به معنى خالص کننده است. دقت در آیات قرآن، نشان مى دهد: مخلِص (به کسر لام) بیشتر در مواردى به کار رفته است، که انسان در مراحل نخستین تکامل و در حال خود سازى بوده است، مانند: فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّین: هنگامى که بر کشتى سوار مى شوند خدا را با اخلاص مى خوانند . وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ: به آنها فرمان داده نشد، مگر این که خدا را با اخلاص پرستش کنند . ولى مخلَص (بفتح لام) به مرحله عالى که پس از مدتى جهاد با نفس، حاصل مى شود گفته شده است، همان مرحله اى که شیطان از نفوذ وسوسه اش در انسان مأیوس مى شود، و خداوند مراقبت مى کند آلودگى پیدا نکنند، یعنى مخلِص (خالص کننده) خداست و انسانِ پاک، مخلَص (خالص شده) است و در حقیقت بیمه الهى مى گردد، لذا مى فرماید: قالَ فَبِعِزَّتِکَ لاَ ُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ * إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ: شیطان گفت: به عزتت سوگند که همه آنها را گمراه مى کنم * مگر بندگان مخلصت را . و یوسف به این مرحله رسیده بود که در آن حالت بحرانى، همچون کوه استقامت کرد، و باید کوشید تا به این مرحله رسید. * * * ۵ ـ متانت و عفت بیان از شگفتى هاى قرآن و از نشانه هاى اعجاز آن، این است که هیچ گونه تعبیر زننده، رکیک، ناموزون، مبتذل و دور از عفت بیان، در آن وجود ندارد، و ابداً متناسب طرز تعبیرات یک فرد عادى درس نخوانده و پرورش یافته در محیط جهل و نادانى نیست، با این که سخنان هر کس، متناسب و هم رنگ افکار و محیط اوست. در میان تمام سرگذشت هائى که قرآن نقل کرده، یک داستان واقعى عشقى، وجود دارد و آن داستان یوسف و همسر عزیز مصر است. داستانى که از عشق سوزان و آتشین یک زن زیباى هوس آلود، با جوانى ماهرو و پاکدل سخن مى گوید. گویندگان و نویسندگان، هنگامى که با این گونه صحنه ها روبرو مى شوند، یا ناچارند براى ترسیم چهره قهرمانان و صحنه هاى اصلى داستان، جلو زبان یا قلم را رها نموده و به اصطلاح حق سخن را ادا کنند ـ گو این که هزار گونه تعبیرات تحریک آمیز، یا زننده و غیر اخلاقى به میان آید ـ و یا مجبور مى شوند براى حفظ نزاکت و عفت زبان و قلم، پاره اى از صحنه ها را در پرده اى از ابهام بپیچند، و به خوانندگان و شنوندگان ـ به طور سربسته ـ تحویل دهند! گوینده و نویسنده هر قدر مهارت داشته باشد، غالباً گرفتار یکى از این دو اشکال مى شود. آیا مى توان باور کرد فردى درس نخوانده، ترسیم دقیق و کاملى از باریکترین و حساس ترین فصول چنین عشق شورانگیزى بنماید، بدون این که کوچک ترین تعبیر تحریک آمیز و دور از عفتى به کار برد. ولى قرآن در ترسیم صحنه هاى حساس این داستان، به طرز شگفت انگیزى دقت در بیان را با متانت و عفت به هم آمیخته، و بدون این که از ذکر وقایع چشم بپوشد و اظهار عجز کند، تمام اصول اخلاق و عفت را نیز به کار بسته است. مى دانیم از همه صحنه هاى این داستان، حساس تر شرح ماجراى آن خلوتگاه عشق است که ابتکار و هوس همسر عزیز مصر، دست به دست هم دادند و آن را به وجود آوردند.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
↩️على(علیه السلام) مى فرماید: الْمُجاهِدُ مَنْ جاهَدَ نَفْسَهُ: مجاهد حقیقى کسى است که با هوس هاى س
↩️قرآن در شرح این ماجرا همه گفتنى ها را گفته، اما کوچک ترین انحرافى از اصول عفت سخن، پیدا نکرده است، آنجا که مى گوید: وَ راوَدَتْهُ الَّتی هُوَ فی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الأَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ إِنَّهُ لایُفْلِحُ الظّالِمُون: و بانوئى که یوسف در خانه او بود، از وى تقاضا و خواهش کامجوئى کرد، تمام درها را بست و گفت: بشتاب به سوى آنچه براى تو مهیا شده، گفت: از این کار به خدا پناه مى برم، او (عزیز مصر) بزرگ و صاحب من است، مرا گرامى داشته، مسلماً ظالمان (و آلودگان) رستگار نخواهند شد . * * * ۶ ـ نکات قابل دقت در این آیه ۱ ـ کلمه راوَد در جائى به کار برده مى شود، که کسى با اصرار آمیخته به نرمش و ملایمت چیزى را از کسى بخواهد (اما همسر عزیز مصر چه چیز از یوسف خواسته بود) چون روشن بوده، قرآن به همین کنایه واضح قناعت نموده و نامى از آن نبرده است. ۲ ـ قرآن در اینجا حتى تعبیر إِمْرَأَةُ الْعَزِیز (یعنى همسر عزیز مصر) را به کار نمى برد، بلکه مى گوید: الَّتی هُوَ فی بَیْتِها: بانوئى که یوسف در خانه او بود تا به پرده پوشى و عفت بیان نزدیک تر باشد، ضمناً با این تعبیر، حسّ حق شناسى یوسف را نیز مجسم ساخته، همان طور که مشکلات یوسف را در عدم تسلیم در برابر چنین کسى که زندگى او در اختیار وى مى باشد مجسم مى کند. ۳ ـ غَلَّقَتِ الأَبْوابَ که معنى مبالغه را مى رساند و دلالت مى کند: تمام درها را به شدت بست، و این ترسیمى از آن صحنه هیجان انگیز است. ۴ ـ جمله قالَتْ هَیْتَ لَکَ که معنى آن بشتاب به سوى آنچه براى تو مهیاست یا بیا که من در اختیار توام آخرین سخن از زبان همسر عزیز براى رسیدن به وصال یوسف است، ولى در عبارتى سنگین، پرمتانت و پر معنى و بدون هیچ گونه جنبه تحریک آمیز و بدآموز. ۵ ـ جمله مَعاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ که یوسف در پاسخ دعوت آن زن زیباى افسونگر گفت، به گفته اکثر مفسران به این معنى است: پناه به خدا مى برم، عزیز مصر همسر تو، بزرگ و صاحب من است و به من احترام مى گذارد، و اعتماد نموده، چگونه به او خیانت کنم؟ این کار هم خیانت است و هم ظلم و ستم إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظّالِمُون و به این ترتیب، کوشش یوسف را براى بیدار ساختن عواطف انسانى همسر عزیز مصر تشریح مى کند. ۶ ـ جمله وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ از یک طرف ترسیم دقیقى از آن خلوتگاه عشق است، که آن چنان وضع تحریک آمیز بوده که اگر یوسف هم مقام عقل یا ایمان یا عصمت نداشت گرفتار شده بود. و از طرف دیگر پیروزى نهائى یوسف را در چنین شرایطى بر دیو شهوت طغیانگر به طرز زیبائى توصیف نموده. جالب این که، تنها کلمه هَمَّ به کار برده شده، یعنى همسر عزیز مصر تصمیم خود را گرفته بود، و یوسف هم اگر برهان پروردگار را نمى دید، تصمیم خود را مى گرفت آیا کلمه اى متانت آمیزتر از کلمه قصد و تصمیم در اینجا مى توان پیدا کرد؟!. @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
↩️ اشاره به اينکه بعضى براى ترک نيکى به مردم و اصلاح در ميان آنها سوگند ياد مى کردند و آن را مانع از
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 ترجمه و شرح نامه(۶۹)بخش اول🔹 ↩️در خطبه 141 خوانديم که امام(عليه السلام) مى فرمايد: «أَمَا إِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ إِلاَّ أَرْبَعُ أَصَابِعَ; بدانيد ميان حق و باطل تنها به اندازه چهار انگشت فاصله است». کسى از آن حضرت پرسيد: معناى اين سخن چيست؟ آن حضرت چهار انگشت خود را جمع کرد و در ميان چشم و گوشش گذاشت سپس فرمود: «الْبَاطِلُ أَنْ تَقُولَ سَمِعْتُ وَالْحَقُّ أَنْ تَقُولَ رَأَيْتُ; باطل آن است که بگويى شنيدم و حق آن است که بگويى ديدم». اين سخن به قدرى مشهور است که به شکل ضرب المثلى در آمده و در فارسى هم گفته مى شود ميان حق و باطل چهار انگشت است. سرانجام مى فرمايد: «و (نيز) تمام آنچه را مردم براى تو نقل مى کنند تکذيب مکن، زيرا اين کار براى نادانى تو کفايت مى کند»; (وَلاَ تَرُدَّ عَلَى النَّاسِ کُلَّ مَا حَدَّثُوکَ بِهِ، فَکَفَى بِذَلِکَ جَهْلاً). امام(عليه السلام) در نخستين مرحله بر اين معنا تأکيد دارد که انسان خود را از مواضع تهمت دور سازد و از اعمال و رفتار و گفتارى که موجب سوء ظن مردم مى شود و آنها را به غيبت و تهمت وا مى دارد بپرهيزد. در حديث معروفى که در سنن ابوداود از امام سجاد(عليه السلام) نقل شده مى خوانيم: صفيه (همسر پيامبر) مى گويد: پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در مسجد معتکف بود. من شب هنگام به زيارت آن حضرت رفتم. مدتى با او سخن گفتم سپس برخاستم که بازگردم او نيز با من آمد. در اين هنگام دو نفر از مردان انصار از کنار ما عبور کردند. هنگامى که پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) را ديدند بر سرعت خود افزودند. پيغمبر فرمود: آرام تر برويد اين زن، صفيه (همسر من) است. آن دو نفر گفتند: سبحان الله اى رسول خدا (اين چه سخنى است که مى فرماييد مگر ما درباره تو شک کرديم؟) پيغمبر فرمود: شيطان همچون خون در عروق انسان جريان دارد. من ترسيدم که گمان بدى در شما ايجاد شود». وقتى پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) با آن قداستى که داشت و حسن ظنى که همه مردم به او داشتند اين چنين رفتار کند تکليف ديگران روشن است. اين نکته نيز شايان دقت است که جمله «وَلا تُحَدِّثِ ...» و جمله «لا تَرُدَّ ...» در واقع ناظر به نهى از افراط و تفريط است; از يک سو انسان نبايد آن قدر خوش باور باشد که هرچيزى را که مى شنود بپذيرد و همه جا نقل کند و از سوى ديگر نبايد آن قدر ديرباور و داراى سوء ظن باشد که هرچه را مى شنود در آن ترديد کند که اوّلى سبب اشاعه کذب و دومى نشانه جهل است. سپس امام، چهار اندرز ديگر مى دهد که شامل اندرزهاى دوازدهم تا پانزدهم است، مى فرمايد: «خشمت را فرو بر و به هنگام قدرت (بر انتقام) گذشت کن و در موقع غضب، بردبارى نما و آن گاه که حکومت در دست توست عفو و مدارا کن تا عاقبت نيک براى تو باشد»; (وَاکْظِمِ الْغَيْظَ، وَتَجَاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدَرَةِ، وَاحْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ، وَاصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ، تَکُنْ لَکَ الْعَاقِبَةُ). اين چهار دستور که قريب المعنى هستند با دقت با يکديگر تفاوت دارند; «کظم غيظ» مربوط به آنجاست که خشم وجود انسان را پر کرده گويا مى خواهد از درون او خارج شود و او گلوى خود را مى فشارد تا خشمش بيرون نريزد. «وَتَجَاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدَرَةِ» اشاره به آنجايى است که انسان بر دشمنش پيروز شده و مى تواند انتقام بگيرد; امام دستور مى دهد انتقام جو مباش. جمله «وَاحْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ» مربوط به جايى است که عوامل غضب فراهم شده ولى حلم و بردبارى سبب مى شود که انسان در مقابل کار خلاف، مرتکب خلافى نشود. جمله «وَاصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ» اشاره به کسانى است که به حکومت مى رسند و بسيار مى شود که در اين هنگام افراد به تصفيه حساب هاى خود با مخالفان مى پردازند; امام(عليه السلام) مى فرمايد: هرگز چنين کارى را نکن. جمله «تَکُنْ لَکَ الْعَاقِبَةُ; عاقبت نيک در انتظار توست» ممکن است به هر چهار جمله قبل برگردد. اين دستورات افزون بر اينکه در آيات قرآن و روايات اسلامى به صورت گسترده وارد شده، از امورى است که عقل و خرد به آن حکم مى کند. زيرا اگر مردم پاسخ بدى را به بدى بدهند و به هنگام غضب طغيان کنند عکس العمل ها پشت سر هم رخ مى دهد و خشونت ها شدت پيدا مى کند و عداوت ها ريشه دار مى شود و گاه به خونريزى گسترده مى انجامد و امنيّت از همه گرفته مى شود; اما با حلم و بردبارى و عفو و مدارا و کظم غيظ، مفاسد و خشونت ها و عداوت ها در همان محل دفن مى گردد و آرامش و امنيّت و محبّت و دوستى جاى آن را مى گيرد.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 ترجمه و شرح نامه(۶۹)بخش اول🔹 ↩️در خطبه 141 خوانديم که امام(عليه السلام) مى فرمايد: «أَمَا
↩️تاريخ زندگى پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه هدى(عليهم السلام) گواه زنده اى بر اين است; هنگامى که پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مکه را فتح کرد مى توانست از تمام جنايت کاران جنگى که در طول هشت سال به او آزار رسانده بودند و از کسانى که در سيزده سال که در مکه بود انواع مشکلات و اهانت ها و آزارها را براى آن حضرت فراهم کرده بودند انتقام بگيرد; ولى چنين نکرد و فرمان عفو عمومى صادر نمود و امنيّت و محبّت جاى ناامنى و عداوت را گرفت. اميرمؤمنان على(عليه السلام) نيز با جنايتکاران جنگ جمل همين معامله را روا داشت و بعد از پيروزى همه را عفو کرد در حالى که مى دانست گروهى از آنها آرام نخواهند نشست. مرحوم مفيد در کتاب ارشاد چنين نقل مى کند که مردى از خويشاوندانِ امام سجاد(عليه السلام) (بر اثر کينه اى که داشت) نزد آن حضرت آمد و به آن حضرت ناسزا گفت و (در حضور جمع) دشنام داد. هنگامى که آن مرد به سراغ کار خود رفت امام به ما حاضران فرمود: شنيديد اين مرد چه گفت؟ دوست دارم همراه من بياييد نزد او برويم تا ببينيد چگونه به او پاسخ خواهم داد. عرض کرديم: آماده ايم در حالى که دوست داشتيم امام پاسخ تندى به او بدهد و ما هم از امام تبعيت کنيم. هنگامى که امام کفش خود را برداشت و به راه افتاد اين آيه را تلاوت مى کرد: (وَالْکاظِمينَ الْغَيْظَ وَالْعافِينَ عَنِ النّاسِ وَاللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ) فهميديم که نمى خواهد سخن تندى بگويد. هنگامى که به در خانه آن شخص رسيد فرمود: بگوييد على بن الحسين است. آن مرد بيرون آمد در حالى که آماده بود که از سوى آن حضرت و همراهانش در برابر سخنانى که گفته رفتار سويى ببيند; ولى امام به او روى کرد و گفت: برادر تو به مجلس ما آمدى و چنين و چنان گفتى اگر آنچه را گفته اى در من بوده من از خدا طلب آمرزش مى کنم و اگر در من نبوده از خدا مى خواهم که او تو را ببخشد. آن مرد پيشانى آن حضرت را بوسيد و گفت: آنچه را گفتم در تو نبود، بلکه در من بود (و به اين ترتيب غائله مهمى فرو نشست).آن گاه امام در شانزدهمين و هفدهمين و هجدهمين اندرز خود مى فرمايد: «هر نعمتى را که خداوند به تو داده است به طور صحيح از آن بهره بردارى کن و هيچ نعمتى از نعمت هاى خداوند را ضايع و تباه مساز و بايد اثر نعمت هايى را که خداوند به تو داده است در تو ديده شود»; (وَاسْتَصْلِحْ کُلَّ نِعْمَة أَنْعَمَهَا اللهُ عَلَيْکَ، وَلاَ تُضَيِّعَنَّ نِعْمَةً مِنْ نِعَمِ اللهِ عِنْدَکَ، وَلْيُرَ عَلَيْکَ أَثَرُ مَا أَنْعَمَ اللهُ بِهِ عَلَيْکَ). اين سه اندرز مربوط به نعمت ها و مواهب الهى است; نخست دستور مى دهد که از آن خوب بهره بردارى شود و اينکه هر نعمتى در جاى مناسب ثبت گردد; شکر آن قولاً و عملاً بجا آورده شود و بندگان نيازمند خدا از آن بهره مند گردند، زيرا عدم بهره بردارى صحيح، موجب زوال نعمت است، همان گونه که قرآن مى فرمايد: (إِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْم حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ). اندرز دوم نقطه مقابل آن است و آن اينکه به عنوان تأکيد او را از ضايع کردن نعمت ها و مصاديق آن; مانند ناشکرى، اسراف و تبذير، بخل و تنگ نظرى برحذر مى دارد. در سومين دستور مى فرمايد: آثار نعمت خداوند بايد بر تو ظاهر باشد که اين خود نوعى سپاسگزارى است; نه مانند ثروتمندانى که لباس کهنه مى پوشند و همه جا اظهار فقر مى کنند مبادا کسى از آنها چيزى بخواهد. @Nahjolbalaghe2