✨﴾﷽﴿✨
🔴❗️عَنْ رَسُولِ اللّهِ صلي الله عليه و آله
قالَ: عَلَيْكُمْ بِصَلاةِ اللَّيْلِ وَلَوْرَكْعَةً واحِدَةً، فَاِنَّ صَلاةَ اللَّيْلِ مِنْهاةٌ عَنِ اْلاِثْمِ، وَتُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ تَبارَكَ وَ تَعالى، وَتَدْفَعُ عَنْ اَهْلِها حَرَّ النَّارِ يَوْمَ القِيامَةِ …
[ كنز العمال، 7/21431 .]
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
بر شما باد به نماز شب اگرچه يك ركعت باشد، زيرا نماز شب انسان را از گناه باز مى دارد، و خشم پروردگار را (نسبت به انسان) خاموش مى كند و سوزش آتش را در قيامت از انسان دفع مى كند.
#نمازشب
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
11.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شناخت نفس - آیت الله مجتهدی تهرانی
❣امام على عليه السلام :
إنّ نَفسَكَ لَخَدُوعٌ ؛ إن تَثِقْ بها يَقتَدْكَ الشَّيطانُ إلَى ارتِكابِ المَحارِمِ .
همانا نفْس تو بسيار فريبكار است. اگر به آن اعتماد كنى، شيطان تو را به سمت ارتكاب حرام ها مى كشاند.
📜غررالحکم / 3490
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت چهل و پنجم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻3. شرح
🌳شجره آشوب« قسمت چهل و ششم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻زمانی که مأمون می خواست امام رضا علیه السلام را از مدینه به سوی خراسان بیاورد، دستور داد ایشان را از بصره عبور بدهند. علت این امر نیز واضح است؛ بصره بر خلاف کوفه، مقر مخالفان شیعه و اصولا طرفداران خلفا بودند. مشاهده می کنید کینه امام در دل اهل بصره بعد از گذشت دو قرن در زمان امام رضا نیز هنوز وجود دارد و مأمون به این نکته پی برده بود.
🔻یکی دیگر از جبهه های مخالف و دشمن امام علی علیه السلام در مدت خلافتش، گروه کافران غیر صریح- به تعبیر مقام معظم رهبری- بودند. کانون اصلی این جبهه، در شام و به فرماندهی معاویه و در اصل بنی امیه بود. این گروه، در مهم ترین صحنه رویارویی در نبرد صفین در برابر حضرت، ایستادند و هزینه های فراوان مالی و غیر مالی برای جامعه اسلامی گذاشتند. این گروه نه تنها در جنگ صفین، بلکه در موارد مختلف با امام مقابله کردند؛ مانند فتنه غارات و فتنه ابن حضرمی.
🔻ما در بخش های بعدی خواهیم گفت اصلی ترین اولویت امام در مبارزه با دشمنان همین افراد بودند؛ چنانکه حضرت صریحا فرمود: «اهم علینا قتال اهل الشام.» یا حضرت لحظه ای برای از بین بردن این کانون فساد درنگ نکرد. در مطالب آینده خواهیم دید چرا امام، اولویت خود را برای جنگ و از بین بردن این جبهه قرار داده بود و اساسا تفاوت نگاه امام در جبهه کافران غیر صریح با اهل جمل و نهروان در چیست.ما در این فصل، مطالب خود را در چندین بخش توضیح خواهیم داد.
🔻معاویه زنازاده بود در نقل های تاریخ آمده است مسافر بن عمرو که به زیبایی و سخاوت مشهور بود، عاشق هند، مادر معاویه می شود و با او آمیزش می کند و این موضوع در میان قریش پخش می شود. زمانی که هند حامله می شود، مسافر از ترس پدر هند، به حیره می رود. پدر هند نیز با وعده مال زیاد به ابوسفیان، دخترش را به عقد او در می آورد و 3 ماه بعد معاویه به دنیا می آید.
🔻گزارش فوق، به خوبی، ناپاک بودن نطفه معاویه را ثابت می کند. کدام نوزاد است که در عرض 3 ماه از تاریخ عقد، به دنیا بیاید؟ عدم ارتباط بنی امیه با بنی هاشم روایتی از امیرالمومنین نقل شده است که امام به معاویه فرمود: «و اما اینکه گفتی ما پسران عبد مناف هستیم...ما (اهل بیت) چنین هستیم، اما امیه مانند هاشم، حرب مانند عبدالمطلب، ابوسفیان مانند ابوطالب، مهاجر مانند آزاد شده، صریح مانند لصیق، محق مانند مبطل و مومن مانند دغل کار نیست. »
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِن دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ ۚ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلَّا أَن يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ
و هر دو به سوى در، دویدند و (در حالى که همسر عزیز، یوسف را تعقیب مى کرد). پیراهن او را از پشت (کشید و) پاره کرد. و در این هنگام، همسر آن زن را
نزدیک در یافتند. آن زن گفت: «کیفر کسى که بخواهد نسبت به خانواده تو خیانت کند، جز زندان یا عذاب دردناک، چیست؟!»
(یوسف/۲۵)
***
قَالَ هِيَ رَاوَدَتْنِي عَن نَّفْسِي ۚ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا إِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ
(یوسف) گفت: «او مرا به کامجویى
از خود دعوت کرد!» و در این هنگام، شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد که: «اگر پیراهنش از پیش رو پاره شده، آن زن راست مى گوید. و او از دروغگویان است.
(یوسف/۲۶)
***
وَإِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ
و اگر پیراهنش از پشت پاره شده، آن زن دروغ مى گوید. و او از راستگویان است.»
(یوسف/۲۷)
***
فَلَمَّا رَأَىٰ قَمِيصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّ ۖ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ
هنگامى که (عزیز مصر) دید پیراهن او از پشت پاره شده، گفت: «این از
مکر و حیله شما زنان است. که مکر و حیله شما زنان، عظیم است!
(یوسف/۲۸)
***
يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَٰذَا ۚ وَاسْتَغْفِرِي لِذَنبِكِ ۖ إِنَّكِ كُنتِ مِنَ الْخَاطِئِينَ
یوسف! از این (جریان)، صرف نظر کن. و تو نیز اى زن از گناهت استغفار کن، زیرا تو از
خطاکاران بودى.»
(یوسف/۲۹)
***
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۲۳و۲۴)🔹 ↩️۲ ـ منظور از برهان پروردگار چیست؟ برهان در اصل مصد
✨﴾﷽﴿✨
🔹 تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۲۵ الی۲۹)🔹
طشت رسوائى همسر عزیز از بام افتاد!
مقاومت سرسختانه یوسف(علیه السلام) همسر عزیز را تقریباً مأیوس کرد، ولى یوسف(علیه السلام) که در این دور مبارزه در برابر آن زن عشوه گر و هوس هاى سرکش نفس، پیروز شده بود، احساس کرد اگر بیش از این در آن لغزش گاه بماند خطرناک است، باید خود را از آن محل دور سازد، لذا با سرعت به سوى در کاخ دوید تا در را باز کند و خارج شود، همسر عزیز نیز بى تفاوت نماند، او نیز به دنبال یوسف به سوى در دوید تا مانع خروج او شود، و براى این منظور، پیراهن او را از پشت سر گرفت و به عقب کشید، به طورى که پشت پیراهن از طرف طول پاره شد (وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمیصَهُ مِنْ دُبُر).
استباق در لغت به معنى سبقت گرفتن دو یا چند نفر از یکدیگر است، و قدّ به معنى پاره شده از طرف طول است، همان گونه که قطّ به معنى پاره شدن از عرض است، لذا در حدیث داریم: کانَتْ ضَرَباتُ عَلِىِّ بْنِ أَبِیْطالِبِ(علیه السلام)أَبْکاراً کانَ إِذَا اعْتَلى قَدَّ، وَ إِذَا اعْتَرَضَ قَطَّ: ضربه هاى على بن ابیطالب(علیه السلام) در نوع خود بى سابقه بود، هنگامى که از بالا ضربه مى زد، تا بپائین مى شکافت و هنگامى که از عرض، ضربه مى زد دو نیم مى کرد .
ولى هر طور بود، یوسف(علیه السلام) خود را به در رسانید و در را گشود، ناگهان عزیز مصر را پشت در دیدند، قرآن مى گوید: آن دو، آقاى آن زن را دم در یافتند (وَ أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَى الْبابِ).
الفیت از ماده اِلفاء به معنى یافتن ناگهانى است، و تعبیر از شوهر به سیّد به طورى که بعضى از مفسران گفته اند، طبق عرف و عادت مردم مصر بوده که زن ها شوهر خود را سیّد خطاب مى کردند، و در فارسى امروز هم زنان از همسر خود تعبیر به آقا مى کنند.
در این هنگام همسر عزیز از یکسو خود را در آستانه رسوائى دید.
و از سوى دیگر شعله انتقامجوئى از درون جان او زبانه مى کشید.
نخستین چیزى که به نظرش آمد این بود که با قیافه حق به جانبى رو به سوى همسرش کرد و یوسف را با این بیان متهم ساخت، صدا زد کیفر کسى که نسبت به اهل و همسر تو، اراده خیانت کند، جز زندان یا عذاب الیم چه خواهد بود ؟! (قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً إِلاّ أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلیمٌ).
جالب این که: این زن خیانتکار تا خود را در آستانه رسوائى ندیده بود، فراموش کرده بود که همسر عزیز مصر است، ولى در این موقع با تعبیر أَهْلِک (خانواده تو) مى خواهد حس غیرت عزیز را برانگیزد که، من مخصوص توام نباید دیگرى چشم طمع در من بدوزد!، این سخن بى شباهت به گفتار فرعون مصر در عصر موسى(علیه السلام)نیست، که به هنگام تکیه بر تخت قدرت مى گفت:
أَ لَیْسَ لی مُلْکُ مِصْر: آیا کشور مصر از آن من نیست .
اما به هنگامى که تخت و تاج خود را در خطر، و ستاره اقبال خویش را در آستانه افول دید گفت: این دو برادر (موسى و هارون) مى خواهند شما را از سرزمینتان ! خارج سازند، یُرِیدانِ أَنْ یُخْرِجاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ .
نکته قابل توجه دیگر این که، همسر عزیز مصر، هرگز نگفت یوسف قصد سوئى درباره من داشته، بلکه درباره میزان مجازات او با عزیز مصر صحبت کرد، آن چنان که گوئى اصل مسأله مسلّم است، و سخن از میزان کیفر و چگونگى مجازات او است، و این تعبیر حساب شده، در آن لحظه اى که مى بایست آن زن دست و پاى خود را گم کند، نشانه شدت حیله گرى او است.
و باز این تعبیر که اول سخن از زندان مى گوید، و بعد گوئى به زندان هم قانع نیست، پا را بالاتر مى گذارد و از عذاب الیم که تا سر حد شکنجه و اعدام پیش مى رود، حرف مى زند.
* * *
یوسف(علیه السلام) در اینجا سکوت را به هیچ وجه جایز نشمرد، و با صراحت پرده از روى راز عشق همسر عزیز برداشت و گفت: او مرا با اصرار و التماس به سوى خود دعوت کرد (قالَ هِیَ راوَدَتْنی عَنْ نَفْسی).
بدیهى است در چنین ماجرائى هر کس، در آغاز کار به زحمت مى تواند باور کند، جوان نوخاسته برده اى بدون همسر، بى گناه باشد، و زن شوهردار ظاهراً با شخصیتى، گناهکار، بنابراین، شعله اتهام، بیشتر دامن یوسف را مى گیرد، تا همسر عزیز را!.
ولى از آنجا که خداوند حامى نیکان و پاکان است، اجازه نمى دهد این جوان پارساى مجاهد با نفس، در شعله هاى تهمت بسوزد، قرآن مى فرماید: در این هنگام شاهدى از خاندان آن زن گواهى داد، که براى پیدا کردن مجرم اصلى، از این دلیل روشن استفاده کنید: اگر پیراهن یوسف از جلو پاره شده باشد، آن زن، راست مى گوید، و یوسف دروغگو است (وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها إِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُل فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْکاذِبینَ).⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۲۵ الی۲۹)🔹 طشت رسوائى همسر عزیز از بام افتاد! مقاومت سرسختان
↩️و اگر پیراهنش از پشت سر پاره شده است، آن زن دروغ مى گوید و یوسف راستگو است (وَ إِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُر فَکَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصّادِقینَ).
چه دلیلى از این زنده تر; چرا که اگر تقاضا از طرف همسر عزیز بوده، او به پشت سر یوسف دویده است، و یوسف در حال فرار بوده که پیراهنش را چسبیده، مسلماً از پشت سر پاره مى شود.
و اگر یوسف به همسر عزیز هجوم برده و او فرار کرده، یا رو در رو به دفاع از خویش برخاسته، مسلماً پیراهن یوسف از جلو پاره خواهد شد، و چه جالب است که این مسأله ساده یعنى پاره شدن پیراهنى، مسیر زندگى بى گناهى را تغییر دهد و همین امر کوچک سندى بر پاکى او، و دلیلى بر رسوائى مجرمى گردد!.
* * *
عزیز مصر، این داورى را که بسیار حساب شده بود پسندید، و در پیراهن یوسف خیره شد، و هنگامى که دید پیراهنش از پشت سر پاره شده (مخصوصاً با توجه به این معنى که تا آن روز دروغى از یوسف نشنیده بود) رو به همسرش کرده گفت: این کار از مکر و فریب شما زنان است که مکر شما زنان، عظیم است (فَلَمّا رَأى قَمیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُر قالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظیمٌ).
* * *
در این هنگام، عزیز مصر از ترس این که، این ماجراى اسف انگیز برملا، و آبروى او در سرزمین مصر، بر باد رود، صلاح این دید که سر و ته قضیه را به هم آورده و بر آن سر پوش نهد، رو به یوسف کرده گفت: یوسف تو صرف نظر کن، و دیگر از این ماجرا چیزى مگو (یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا).
سپس رو به همسرش کرده، گفت: تو هم از گناه خود استغفار کن که از خطاکاران بودى (وَ اسْتَغْفِری لِذَنْبِکِ إِنَّکِ کُنْتِ مِنَ الْخاطِئینَ).
بعضى گفته اند گوینده این سخن، عزیز مصر نبود، بلکه همان شاهد بود، ولى، هیچ دلیلى براى این احتمال وجود ندارد، به خصوص که این جمله بعد از گفتار عزیز واقع شده است.
* * *
نکته ها:
۱ ـ شاهد که بود؟
در این که شهادت دهنده چه کسى بود که پرونده یوسف و همسر عزیز را به این زودى جمع و جور و مختومه ساخت و بى گناه را از گنهکار آشکار نمود؟ در میان مفسران گفتگو است:
بعضى گفته اند: یکى از بستگان همسر عزیز مصر بود، و کلمه مِنْ أَهْلِها گواه بر این است، و قاعدتاً مرد حکیم، دانشمند و باهوشى بوده است، که در این ماجرا که هیچ شاهد و گواهى ناظر آن نبوده، توانست از شکافتن پیراهنى! حقیقت حال را ببیند، و مى گویند این مرد از مشاوران عزیز مصر، و در آن ساعت، همراه او بوده است.
تفسیر دیگر این که: بچه شیرخوارى از بستگان همسر عزیز مصر، در آن نزدیکى بود، و یوسف از عزیز مصر خواست، که داورى را از این کودک بطلبد، عزیز مصر، نخست در تعجب فرو رفت که مگر چنین چیزى ممکن است؟
اما هنگامى که کودک شیرخوار ـ همچون مسیح(علیه السلام) در گهواره ـ به سخن آمد، و این معیار و مقیاس را براى شناختن گنهکار از بى گناه به دست داد متوجه شد که یوسف(علیه السلام) یک غلام نیست، بلکه پیامبرى است یا پیامبرگونه!.
در روایاتى که از طرق اهل بیت(علیهم السلام) و اهل تسنن وارد شده، به این تفسیر اشاره شده است، از جمله ابن عباس از پیامبر(صلى الله علیه وآله)چنین نقل مى کند: چهار نفر در طفولیت سخن گفتند: فرزند آرایشگر فرعون، شاهد یوسف، صاحب جریج و عیسى بن مریم.
در تفسیر على بن ابراهیم نیز از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که: شهادت دهنده کودکى در گاهواره بود.
ولى باید توجه داشت، هیچ یک از دو حدیث بالا، سند محکمى ندارد، بلکه هر دو مرفوعه است.
سومین احتمالى که داده اند این است: شاهد، همان دریدگى پیراهن بود که با زبان حال این شهادت را داد، ولى با توجه به کلمه مِنْ أَهْلِها (شاهد از خاندان همسر عزیز مصر بود) این احتمال بسیار بعید به نظر مى رسد، بلکه منتفى است.
* * *
۲ ـ چرا عکس العمل عزیز مصر، خفیف بود؟
از جمله مسائلى که در این داستان توجه انسان را به خود جلب مى کند این است که: در یک چنین مسأله مهمى که ناموس عزیز مصر به آن آلوده شده بود، چگونه او با یک جمله قناعت کرد، و تنها گفت از گناه خود استغفار کن که از خطاکاران بودى .
و شاید همین مسأله سبب شد که همسر عزیز پس از فاش شدن اسرارش در سرزمین مصر، زنان اشراف را به مجلس خاصى دعوت کند و داستان عشق خود را با صراحت و عریان بازگو نماید.
آیا ترس از رسوائى، عزیز را وادار کرد که در این مسأله کوتاه بیاید؟ یا این که اصولاً براى زمامداران خود کامه و طاغوتیان، مسأله غیرت و حفظ ناموس چندان مطرح نیست؟ آنها آن قدر آلوده به گناه و فساد و بى عفتى هستند که اهمیت و ابهت این موضوع، در نظرشان از بین رفته است.
احتمال دوم قوى تر به نظر مى رسد.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️و اگر پیراهنش از پشت سر پاره شده است، آن زن دروغ مى گوید و یوسف راستگو است (وَ إِنْ کانَ قَمیصُهُ
↩️۳ ـ حمایت خدا در لحظات بحرانى
درس بزرگ دیگرى که این بخش از داستان یوسف به ما مى دهد، همان حمایت وسیع پروردگار است که در بحرانى ترین حالات به یارى انسان مى شتابد، و به مقتضاى یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لایَحْتَسِب از طرقى که هیچ باور نمى کرد روزنه امید براى او پیدا مى شود، و شکاف پیراهنى، سند پاکى و برائت او مى گردد، همان پیراهن حادثه سازى که یک روز، برادران یوسف را در پیشگاه پدر به خاطر پاره نبودن رسوا مى کند.
و روز دیگر، همسر هوسرانِ عزیز مصر را به خاطر پاره بودن.
و روز سوم، نور آفرینِ دیده هاىِ بى فروغِ یعقوب(علیه السلام) است، و بوى آشناى آن همراه نسیم صبحگاهى از مصر به کنعان سفر مى کند، و پیر کنعانى را بشارت به قدوم موکب بشیر مى دهد!.
به هر حال، خدا الطاف خفیه اى دارد که هیچ کس از عمق آن آگاه نیست، و به هنگامى که نسیم این لطف مىوزد، صحنه ها چنان دگرگون مى شود که براى هیچ کس حتى هوشمندترین افراد قابل پیش بینى نیست.
پیراهن، با تمام کوچکیش نسبتاً چیز مهمى است، گاه مى شود چند تار عنکبوت مسیر زندگى قوم و ملتى را براى همیشه عوض مى کند، آن چنان که در داستان غار ثور و هجرت پیامبر(صلى الله علیه وآله) واقع شد.
* * *
۴ ـ نقشه همسر عزیز مصر
در آیات فوق، اشاره به مکر زنان (البته زنانى همچون همسر عزیز که بى بند و بار و هوسرانند) شده است، و این مکر و حیله گرى به عظمت توصیف گردیده (إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظیمٌ).
در تاریخ و همچنین در داستان ها که سایه اى از تاریخ است، مطالب زیادى در این زمینه نقل شده، که مطالعه مجموع آنها نشان مى دهد، زنان هوسران براى رسیدن به مقصود خود، نقشه هائى مى کشند که در نوع خود بى نظیر است.
در داستان بالا دیدیم که همسر عزیز چگونه بعد از شکست در عشق و قرار گرفتن در آستانه رسوائى، با مهارت خاصى برائت خود و آلودگى یوسف را مطرح ساخت، او حتى نگفت که یوسف(علیه السلام) قصد سوء به من داشته، بلکه آن را به عنوان یک امر مسلّم فرض کرد، و تنها سؤال از مجازات چنین کسى نمود؟ مجازاتى که در مرحله زندان نیز متوقف نمى شد، بلکه به صورت نامعلوم و نامحدود، مطرح گشته بود.
در داستان همین زن، که در رابطه با سرزنش زنان مصر نسبت به عشق بى قرارش به غلام و برده خویش در آیات بعد، مطرح است، نیز مى بینیم که او براى تبرئه خود از چنین نیرنگ حساب شده استفاده مى کند، و این تأکید دیگرى است بر مکر این گونه زنان.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۶۵)بخش اول🔹 ✅شناخت خداوند ↩️قرآن مجيد مى فرمايد: «وَ اللّهُ أَخْرَجَکُمْ
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح خطبه(۶۵)بخش دوم🔹
✅جلوه هاى جلال و جمال او
در بخش دوم - که بخشِ آخرين اين خطبه است - نيز همچنان اوصاف پروردگار، يکى بعد از ديگرى تشريح مى شود و با تعبيراتى کوتاه و بسيار پر معنا و لطيف، دقايق صفات الهى توضيح داده مى شود. در اين بخش، هشت وصف از اوصاف الهى که توجّه به آنها در تربيت انسانها بسيار مؤثّر است مورد بحث و بررسى قرار گرفته است.
نخست مى فرمايد: «خداوند مخلوقات را نيافريده تا پايه هاى حکومت خود را تحکيم کند، و نه براى بيم از حوادث آينده بوده، و نه براى اين که در مبارزه با همتاى خود ياريش دهند، و نه به خاطر اين که از فخر و مباهاتِ شريکانِ فزون طلب و مخالفان برترى جوى، جلوگيرى نمايد» (لَمْ يَخْلُقْ مَا خَلَقَهُ لِتَشْدِيدِ سُلْطَان وَ لاَ تَخَوُّف مِنْ عَوَاقِبِ زَمَان، وَ لاَ اسْتِعَانَة عَلَى نِدٍّ مُثَاوِر، وَ لاَ شَرِيک مُکَاثِر، وَ لاَ ضِدٍّ مُنَافِر).
از آنجا که ما همه چيز را با مقياس وجود و صفات و افعال خود اندازه مى گيريم، گاه در صفات جمال و جلال پروردگار نيز، گرفتار اين اشتباه بزرگ مى شويم و مثلا فکر مى کنيم همانگونه که ما در اعمالمان دنبال هدف و سودى هستيم که به ما باز مى گردد، افعال خداوند نيز همين گونه است! در حاليکه او وجودش از هر نظر کامل و بى نهايت و هستى مطلق استو به همين دليل، جامعِ تمام کمالات مى باشد و هيچ نقصان و کمبودى در ذات پاک او راه ندارد. با توجّه به اين حقيقت، اَفعال او رنگ ديگرى به خود مى گيرد و از آنجا که فاعلِ حکيم، کارى بى هدف انجام نمى دهد، بايد هدف افعال او را در بيرون از وجود او و نسبت به بندگانش جستجو کنيم.
توصيف بالا به طور دقيق، اشاره به همين نکته است و تمام اهدافى را که نشانه رفع کمبودهاست، از افعال خداوند نفى مى کند!
هدف ما در بسيارى ازکارهايمان اين است که قدرت خود را بيشتر کنيم و بر توان خود بيفزاييم. گاه هدف اين است که با آينده نگرى، از عواقب بدى که ممکن است در پيش باشد خود را برکنار داريم. و گاه آن است که بر افراد هم طرازِ ستيزه جو، که از برون قصد نابودى يا تضعيف ما را دارند، غلبه کنيم.
گاه براى اين است که در برابر همتاى فزون طلب، که از درونِ زندگى ما، با ما مبارزه مى کند، ايستادگى کرده و او را بر سرجايش بنشانيم.
و گاه وجود اَضداد، مانع را ه ما مى شوند و مى خواهيم با تلاش و کوشش، موانع را از سر راه برداريم. از اين رو، افعال ما درست در اين راستا و به همين منظور صورت مى گيرد.
در توصيف بالا از خداوند، بر اين معنا تأکيد شده است که اهداف پنج گانه بالا در افعال او مورد توجّه نيست: نه کمبودى در قدرت دارد و نه از حوادث آينده مى ترسد، نه شبيه و نظيرى دارد که جاى او را بگيرد و نه همتايى که در برابر او فزون طلبى کند و نه ضدّ و مانعى که بر سر راه او بنشيند و قصد نابودى او را داشته باشد.
اين ما هستيم که که به خاطر نقصان وجودى و کمبودهاى ذاتى، گرفتار اين امور مى شويم.
حال اين سؤال پيش مى آيد که اگر تمام اين امور منتفى است، پس خداوند آفرينش را با چه هدفى آغاز کرده است؟ پاسخ اين سؤال در جمله هاى بعد آمده، مى فرمايد: «بلکه همه اشيا و انسانها مخلوق او هستند و در سايه لطفش پرورش مى يابند و بندگانى خاضع اند» (وَ لکِنْ خَلاَئِقُ مَرْبُوبُونَ، وَ عِبَادٌ دَاخِروُنَ).
آرى هدف آفرينش اين نبوده که خداوند «سودى» کند بلکه هدف اين بوده است که بر بندگان «جودى» کند. تعبير «مربوبون» با توجه به اينکه از مادّه «ربّ» - که به معناى پرورش دادن و تکامل بخشيدن است - گرفته شده، دقيقاً اشاره به همين معنا است و جمله «عِبَادٌ دَاخِرُونَ» (بندگان خاضعى هستند) نيز اشاره لطيف ديگرى به همين معنا مى باشد; زيرا تکامل وجود انسانها جز از طريق بندگى خدا ممکن نيست.
بنابراين، بندگان و مخلوقات نه تنها همتا و شبيه و ضدّ پروردگار نيستند، بلکه از فيض رحمت او بهره مند مى شوند و تمام سود خلقت و آفرينش به آنها باز مى گردد.
در بيان دومين و سومين صفت اشاره به سعه وجودى خداوند کرده، مى فرمايد: «در موجودات حلول نکرده تا گفته شود: در آنها (محصور) است و از آنها فاصله نگرفته، تا گفته شود: از آنان جداست» (لَمْ يَحْلُلْ فِى الاْشْيَاءِ فَيُقَالَ: هُوَ کَائِنٌ، وَ لَمْ يَنْأَ عَنْهَا فَيُقَالَ: هُوَ مِنْهَا بَائِنٌ).
با توجّه به اين که ذات پاکش برتر از زمان و مکان است و محلّى براى او وجود ندارد، اين دو وصف از نتايج حتمى آن محسوب مى شود. کسى که فوق زمان و مکان است، محلّى ندارد که در آن حلول کند و به آن نيازمند باشد. به همين دليل دورى و نزديکى، جدايى و بيگانگى درباره او تصوّر نمى شود; تمام اين امور در اشيايى صدق مى کند که محدود باشند; در يک نقطه حلول مى کنند، به چيزى نزديکند و از چيزى دورند⬇️