✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ ۖ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَىٰ رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ ۚ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ
پادشاه
گفت: «او را نزد من آورید.» ولى هنگامى که فرستاده او نزد وى آمد، یوسف گفت: «به سوى آقایت بازگرد، و از او بپرس ماجراى زنانى که دستهاى خود را بریدند
چه بود؟ به یقین پروردگار من به نیرنگ آنها آگاه است.»
(یوسف/۵۰)
*
قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدتُّنَّ يُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ ۚ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِن سُوءٍ ۚ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ
(پادشاه آن زنان را طلبید و)گفت: «به هنگامى که یوسف را به سوى خویش دعوت کردید، جریان کار
شما چه بود؟»گفتند:«منزّه است خدا، ما هیچ (خطا و) عیبى در او نیافتیم!» (در این هنگام) همسر عزیز گفت: «الآن حق آشکار گشت. من بودم که او را به سوى
خود دعوت کردم. و او از راستگویان است.
(یوسف/۵۱)
*
ذَٰلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ
این سخن را بخاطر آن گفتم تا بداند من در غیاب به او [= یوسف ]خیانت نکردم. و خداوند مکر خائنان را هدایت
نمى کند.
(یوسف/۵۲)
*
۞ وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي ۚ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ
من خودم را تبرئه نمى کنم، که نفس (سرکش) بسیار به بدیها امر مى کند. مگر آنچه را پروردگارم رحم کند. پروردگارم آمرزنده و مهربان است.»
(یوسف/۵۳)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۴۳ الی۴۹)🔹 🔶ماجراى خواب سلطان مصر یوسف(علیه السلام) سال ها در
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۵۰ الی۵۳)🔹
⚖تبرئه یوسف از هر گونه اتهام
تعبیرى که یوسف براى خواب شاه مصر کرد، همان گونه که گفتیم آن قدر حساب شده و منطقى بود که شاه و اطرافیانش را مجذوب خود ساخت.
او مى بیند که یک زندانى ناشناس بدون انتظار هیچ گونه پاداش و توقع، مشکل تعبیر خواب او را به بهترین وجهى حل کرده است، و براى آینده نیز برنامه حساب شده اى ارائه داده.
او اجمالاً فهمید این مرد یک غلام زندانى نیست، بلکه شخصیت فوق العاده اى است که طى ماجراى مرموزى به زندان افتاده است، لذا مشتاق دیدار او شد، اما نه آن چنان که غرور و کبر سلطنت را کنار بگذارد، و خود به دیدار یوسف بشتابد بلکه ملک دستور داد او را نزد من آورید (وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُونی بِهِ).
ولى هنگامى که فرستاده او نزد یوسف آمد، به جاى آن که دست و پاى خود را بعد از سال ها در سیاه چال زندان بودن گم کند، نسیم آزادى او را غافل سازد، به فرستاده شاه جواب منفى داده که من از زندان بیرون نمى آیم.
مى فرماید: به فرستاده ملک گفت: به سوى صاحب و مالکت باز گرد، و از او بپرس ماجراى آن زنانى که در قصر عزیز مصر (وزیر تو) دست هاى خود را بریدند چه بود ؟ (فَلَمّا جاءَهُ الرَّسُولُ قالَ ارْجِعْ إِلى رَبِّکَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللاّتی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ).
او نمى خواست به سادگى از زندان آزاد شود و ننگ عفو شاه را بپذیرد، او نمى خواست، پس از آزادى به صورت یک مجرم، یا لااقل یک متهم که مشمول عفو شاه شده است زندگى کند.
او مى خواست، نخست درباره علت زندانى شدنش تحقیق شود، بى گناهى و پاکدامنى اش کاملاً به ثبوت برسد، و پس از تبرئه، سربلند آزاد گردد.
و در ضمن آلودگى سازمان حکومت مصر را نیز ثابت کند، که در دربار وزیرش چه مى گذرد؟!
آرى او به شرف و حیثیت خود بیش از آزادى اهمیت مى داد، و این است راه آزادگان!
جالب این که: یوسف در این جمله از کلام خود آن قدر بزرگوارى نشان داد که حتى حاضر نشد نامى از همسر عزیز مصر ببرد، که عامل اصلى اتهام و زندان او بود.
تنها به صورت کلى به گروهى از زنان مصر که در این ماجرا دخالت داشتند اشاره کرد.
سپس اضافه نمود: اگر توده مردم مصر و حتى دستگاه سلطنت ندانند نقشه زندانى شدن من چگونه و به وسیله چه کسانى طرح شد، اما پروردگار من از نیرنگ و نقشه آنها آگاه است (إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلیمٌ).
* * *
فرستاده مخصوص به نزد شاه بازگشت و پیشنهاد یوسف(علیه السلام) را بیان داشت، این پیشنهاد که با مناعت طبع و علوّ همت همراه بود، ملک را بیشتر تحت تأثیر عظمت و بزرگى یوسف(علیه السلام) قرار داد.
لذا فوراً به سراغ زنانى که در این ماجرا شرکت داشتند فرستاده آنها را احضار کرد، رو به سوى آنها کرده، گفت: بگوئید ببینم در آن هنگام که شما تقاضاى کامجوئى از یوسف کردید جریان کار شما از چه قرار بود ؟! (قالَ ما خَطْبُکُنَّ إِذْ راوَدْتُنَّ یُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ).
راست بگوئید، حقیقت را آشکار کنید، آیا هیچ عیب، تقصیر و گناهى در او سراغ دارید؟!.
در اینجا وجدان هاى خفته آنها یک مرتبه در برابر این سؤال بیدار شد، و همگى متفقاً به پاکى یوسف گواهى دادند، گفتند: منزه است خداوند، ما هیچ عیب و گناهى در یوسف نیافتیم (قُلْنَ حاشَ لِلّهِ ما عَلِمْنا عَلَیْهِ مِنْ سُوء).
همسر عزیز مصر که در اینجا حاضر بود و به دقت به سخنان سلطان و زنان مصر گوش مى داد، بى آن که کسى سؤالى از او کند، قدرت سکوت در خود ندید، احساس کرد: موقع آن فرا رسیده است که سال ها شرمندگى وجدان را با شهادت قاطعش به پاکى یوسف و گنهکارى خویش جبران کند، به خصوص این که او بزرگوارى بى نظیر یوسف را از پیامى که براى شاه فرستاده بود درک کرد، که در پیامش کمترین سخنى از وى به میان نیاورده، و تنها از زنان مصر به طور سر بسته سخن گفته است.
یک مرتبه گوئى انفجارى در درونش رخ داد فریاد زد: الآن حق آشکار شد، من پیشنهاد کامجوئى به او کردم، او از راستگویان است و من اگر سخنى درباره او گفتم دروغ بوده است، دروغ! (قالَتِ امْرَأَةُ الْعَزیزِ الآْنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الصّادِقینَ).
* * *
همسر عزیز در ادامه سخنان خود چنین گفت: من این اعتراف صریح را به خاطر آن کردم که یوسف بداند در غیابش نسبت به او خیانت نکردم (ذلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ).
چرا که من بعد از گذشتن این مدت و تجربیاتى که داشته ام، فهمیده ام خداوند نیرنگ و کید خائنان را هدایت نمى کند (وَ أَنَّ اللّهَ لایَهْدی کَیْدَ الْخائِنینَ).
در حقیقت (بنا بر این که جمله بالا گفتار همسر عزیز مصر باشد، همان گونه که ظاهر عبارت اقتضا مى کند) او براى اعتراف صریحش به پاکى یوسف و گنهکارى خویش، دو دلیل اقامه مى کند:⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۵۰ الی۵۳)🔹 ⚖تبرئه یوسف از هر گونه اتهام تعبیرى که یوسف براى خ
↩️نخست این که: وجدانش ـ و احتمالاً بقایاى علاقه اش به یوسف! ـ به او اجازه نمى دهد که بیش از این حق را بپوشاند، و در غیاب او نسبت به این جوان پاکدامن خیانت کند.
و دیگر این که: با گذشت زمان و دیدن درس هاى عبرت، این حقیقت براى او آشکار شده است که، خداوند حامى پاکان و نیکان است و هرگز از خائنان حمایت نمى کند.
به همین دلیل، پرده هاى زندگى رؤیائى دربار کم کم از جلو چشمان او کنار مى رود، و حقیقت زندگى را لمس مى کند، و مخصوصاً با شکست در عشق، که ضربه اى بر غرور و شخصیت افسانه اى او وارد کرد، چشم واقع بینش بازتر شد، و با این حال تعجبى نیست که چنان اعتراف صریحى بکند.
* * *
باز ادامه داد: من هرگز نفس سرکش خویش را تبرئه نمى کنم; چرا که مى دانم: این نفس امّاره ما را به بدى ها فرمان مى دهد (وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لاَ َمّارَةٌ بِالسُّوءِ).
مگر آنچه پروردگارم رحم کند و با حفظ و کمک او مصون بمانیم (إِلاّ ما رَحِمَ رَبِّی).
و در هر حال، در برابر این گناه از او امید عفو و بخشش دارم چرا که پروردگارم غفور و رحیم است (إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیمٌ).
گروهى از مفسران دو آیه اخیر را سخن یوسف دانسته اند و گفته اند: این دو آیه در حقیقت دنباله پیامى است که یوسف به وسیله فرستاده سلطان به او پیغام داد و معنى آن چنین است:
من اگر مى گویم از زنان مصر تحقیق کنید، به خاطر این است که شاه (و یا عزیز مصر وزیر او) بداند من در غیابش در مورد همسرش نسبت به او خیانت نکرده ام، و خداوند نیرنگ خائنان را هدایت نمى کند.
در عین حال من خویش را تبرئه نمى کنم; چرا که نفس سرکش، انسان را به بدى فرمان مى دهد، مگر آنچه خدا رحم کند; چرا که پروردگارم غفور و رحیم است .
ظاهراً انگیزه این تفسیر مخالف ظاهر، این است که آنها نخواسته اند این مقدار دانش و معرفت را براى همسر عزیز مصر بپذیرند، که او با لحنى مخلصانه و حاکى از تنبه و بیدارى سخن مى گوید.
در حالى که هیچ بعید نیست انسان هنگامى که در زندگى پایش به سنگ بخورد، یک نوع حالت بیدارى توأم با احساس گناه و شرمسارى، در وجودش پیدا شود، به خصوص این که: بسیار دیده شده است: شکست در عشق مجازى، راهى براى انسان به سوى عشق حقیقى (عشق به پروردگار) مى گشاید! و به تعبیر روانکاوى امروز، آن تمایلات شدید سرکوفته تصعید مى گردد و بى آن که از میان برود در شکل عالى ترى تجلى مى کند.
پاره اى از روایات که در شرح حال همسر عزیز در سنین بالاى زندگیش نقل شده نیز، دلیل بر این تنبه و بیدارى است.
از این گذشته، ارتباط دادن این دو آیه با یوسف، به قدرى بعید و خلاف ظاهر است، که با هیچ یک از معیارهاى ادبى سازگار نیست زیرا:
اولاً ـ ذلِک که در آغاز آیه ذکر شده، در حقیقت به عنوان ذکر علت است، علت، براى سخن پیش که چیزى جز سخن همسر عزیز نیست، و چسبانیدن این علت به کلام یوسف که در آیات قبل از آن با فاصله آمده است، بسیار عجیب است.
ثانیاً ـ اگر این دو آیه بیان گفتار یوسف باشد، یک نوع تضاد و تناقض در میان آن خواهد بود; زیرا از یکسو، یوسف مى گوید: من هیچ خیانتى به عزیز مصر روا نداشتم.
و از سوى دیگر، مى گوید: من خود را تبرئه نمى کنم; چرا که نفس سرکش به بدى ها فرمان مى دهد.
این گونه سخن را کسى مى گوید که لغزشى هر چند کوچک از او سر زده باشد، در حالى که مى دانیم یوسف هیچ گونه لغزشى نداشت.
ثالثاً ـ اگر منظور این است که عزیز مصر بداند او بى گناه است، او که از آغاز (پس از شهادت آن شاهد) به این واقعیت پى برد، و لذا به همسرش گفت: از گناهت استغفار کن.
و اگر منظور این باشد که بگوید: به شاه خیانت نکرده ام، این مسأله ارتباطى به شاه نداشت، و توسل به این عذر و بهانه که خیانت به همسر وزیر خیانت به شاه جبار است، یک عذر سست و واهى به نظر مى رسد. به خصوص این که درباریان معمولاً در قید این مسائل نیستند.
خلاصه این که: ارتباط و پیوند آیات، چنین نشان مى دهد: همه اینها گفته هاى همسر عزیز مصر است، که مختصر تنبه و بیدارى پیدا کرده بود، و به این حقایق اعتراف کرد.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 ترجمه و شرح خطبه(۶۶)بخش اول🔹 🔷آموزش فنون جنگی در اين بخش از خطبه، امام(عليه السلام) نُه د
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح خطبه(۶۶)بخش دوم🔹
✅محکم بايستيد و مقاومت کنيد!
امام در اين بخش از خطبه، به تقويت روحيه سربازان خود پرداخته و دستورات جديدى را در خصوص جنگ صفّين براى قلع ماده فساد به آنان مى دهد; نخست مى فرمايد: «بدانيد شما (در ميدان نبرد) در پيشگاه خداوند قرار داريد (همه اعمال شما را مى بيند و از نيّات شما آگاه است و از شما در طريق حق حمايت مى کند)» (وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ بِعَيْنِ اللّهِ).
اين احساس که انسان در حضور مولا و آقايش قرار دارد، مولايى که بر هر چيز قادر و تواناست و از همه چيز با خبر است، از يک سو، به او توان و قدرت مى بخشد که تنها نيست و از سوى ديگر، توجّه به مسئوليّت ها را بيشتر و قوى تر مى کند.
شبيه اين معنا در داستان حضرت نوح(عليه السلام) آمده است آنجا که به او دستورِ ساختنِ کشتى نجات مى دهد و مى فرمايد: «وَاصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْيُنِنَا وَ وَحْيِنَا; و (اکنون) در حضور ما و طبق وحى ما کشتى بساز!»
اشاره به اينکه: ممکن است دشمنان تو، يا از طريق سُخريّه و يا فشارهاى جسمى و روحى بخواهند در کار تو مانع ايجاد کنند; امّا چون در پيشگاه ما و مطابق فرمان ما است، ترس و وحشت و غمى به خود راه مده.
شبيه همين معنا را درباره پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در مقابل انبوه دشمنان سرسخت و سنگدل مى فرمايد: «وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْيُنِنَا; در طريقِ ابلاغِ حُکم پروردگارت، شکيبايى و استقامت کن; زيرا تو در برابر ديدگان علم ما قراردارى!».
سپس مى افزايد: «(امتياز ديگر شما اين است که، شما همراه و همگام) با پسر عموى پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) هستيد.» (وَ مَعَ ابْنِ عَمِّ رَسُولِ اللّهِ).
پسر عمويى که برادر و جانشين و وصىّ و همگام و همراه با او بود; بنابراين، در حقّانيت خود و مسيرى که در پيش داريد کمترين ترديدى به خود راه ندهيد و با دشمنِ ستمگر، با قوّت و قدرت پيکار کنيد! اين در حالى است که دشمنِ شما، فرزندِ دشمنِ شماره يک پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) يعنى «ابوسفيان» است که در باطل بودن ادّعاى او نسبت به خلافت، جاى هيچ گونه ترديدى نيست!!
تکيه کردن امام(عليه السلام) روى نسبت نزديکش به پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) علاوه بر اينکه يک اصل شناخته شده در ميان عقلاست -که نزديکان هر کس را آشناترين افراد به مکتب او مى دانند، مگر اينکه خلافش ثابت شود- مى تواند اشاره به «حديث ثَقَلين» باشد که پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مردم را بعد از خود، به پيروى از اهل بيت(عليه السلام) در کنار پيروى از قرآن، دعوت نموده است.
سپس در ادامه اين سخن، امام(عليه السلام) دو دستور مهم را -که در واقع لازم و ملزوم يکديگرند- گوشزد مى کند، مى فرمايد: «پى در پى (بر دشمن) حمله کنيد و از فرار شرم نماييد! چه اينکه فرار از جهاد، ننگى است که در نسل هاى آينده شما نيز مى ماند و آتشى است که در روز حساب دامان شما را فرا مى گيرد!» (فَعَاوِدُوا الْکَرَّ، وَاسْتَحْيُوا مِنَ الْفَرِّ، فَإِنَّهُ عَارٌ فِي الاَْعْقَابِ، وَ نَارٌ يَوْمَ الْحِسَابِ).
اشاره به اينکه، اوّلاً: نبايد انتظار داشته باشيد که در يک حمله، شيرازه لشکرِ دشمن در هم بريزد، بلکه بايد با ضرباتِ پى در پى، دشمن نيرومند خود را ضعيف و ضعيف تر و سپس متلاشى سازيد! و ديگر اينکه: هرگز فکر فرار از جهاد در سر نپرورانيد، که لکّه ننگ آن، نه تنها بر دامان شما مى نشيند که نسل هاى آينده شما نيز از اين عار و ننگ بى نصيب نخواهند بود و شما را به آتش خشم خداوند، در روز رستاخيز گرفتار مى سازد; زيرا مى دانيد يکى از مهمترين گناهان کبيره «فرار از زحف» [= فرار از جهاد] است که در قرآن مجيد کراراً به آن اشاره شده است. در يک جا، خطاب به همه مؤمنان مى فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الاَْدْبَارَ* وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتَال أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلَى فِئَة فَقَدْ بَاءَ بِغَضَب مِنَ اللّهِ وَ مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ; اى کسانى که ايمان آورده ايد! هنگامى که با انبوه کافران در ميدان نبرد رو به رو شويد، به آنها پشت نکنيد (و فرار ننماييد) و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند -مگر آنکه هدفش کناره گيرى از ميدان براى حمله مجدّد و يا به قصد پيوستن به گروهى (از مجاهدان) بوده باشد- (چنين کسى) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جايگاه او جهنّم است و چه بد جايگاهى است».
سپس به عنوان تأکيد بيشتر در امر جهاد، دو دستور ديگر مى دهد که آنها نيز لازم و ملزوم يکديگرند، مى فرمايد: «با آغوش باز از شهادت استقبال کنيد و با آرامش به سوى آن گام برداريد!» (وَ طِيبُوا عَنْ أَنْفُسِکُمْ نَفْساً، وَ امْشُوا إِلَى الْمَوْتِ مَشْياً سُجُحاً)⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۶۶)بخش دوم🔹 ✅محکم بايستيد و مقاومت کنيد! امام در اين بخش از خطبه، به تقوي
↩️«سُجُح» (بر وزن صُحُف) در اصل به معناى مستقيم است; اين واژه مخصوصاً در مورد راههاى مستقيم و صاف به کار مى رود و از آن جايى که راه رفتن در اين گونه جادّه ها سهل و آسان است، اين واژه به معناى سهل و آسان نيز استعمال مى شود، در «ضرب المثل»هاى عرب آمده است: «مَلَکْتَ فَأسْجَحْ; چون پيروز شده اى آسان بگير و عفو و گذشت داشته باش!».
در حقيقت امام(عليه السلام) شهادت را گمشده مطلوبى براى همه اهل ايمان مى شمرد و به آنها تأکيد مى کند که نه تنها از شهادت نهراسند، بلکه با آغوش باز از آن استقبال کنند; جادّه آن را جادّه اى صاف و مستقيم و هموار بشمرند و با آرامش خاطر، به سوى آن حرکت کنند; امام(عليه السلام) خود نمونه کاملِ عاشقانِ شيداى شهادت بود و سوگند ياد مى کرد که: «علاقه فرزند ابوطالب به مرگ و شهادت در راه خدا، بيش از علاقه طفل شيرخوار، به پستان مادر است!».
سپس امام(عليه السلام) بعد از ذکر اين مقدّمات به سراغ نتيجه نهايى مى رود و به مرکز تجمّع سپاه شام و همچنين خيمه عظيم «معاويه» و ياران نزديکش اشاره کرده، به اصحاب خود دستور مى دهد که: «به اين گروه کثير و مرکز تجمّع و خيمه گاه عظيم و پرزرق و برق معاويه، به شدّت حمله بريد و بر قلب آن بتازيد!» (وَ عَلَيْکُمْ بِهذَا السَّوَادِ الاَْعْظَمِ، وَ الرِّوَاقِ الْمُطَنَّبِ، فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ).
بديهى است اگر حمله از گوشه و کنار و با ترس و احتياط شروع شود، دشمن جسور مى گردد; و به عکس، اگر حمله برق آسايى به قلب سپاه دشمن و مرکز فرماندهى آن بشود، روحيه آنها را درهم مى شکند و نشانه روشنى بر قدرت و عظمت حمله، خواهد بود. امام(عليه السلام) از همين نکته روانى استفاده کرده، دستور حمله را به قلب سپاه دشمن و مرکز فرماندهى آن، صادر مى کند.
«سواد اعظم» (سياهى بزرگ) کنايه از گروه عظيمى است که در يک جا جمع مى شود و از فاصله دور، به صورت سياهى عظيمى خود نمايى مى کند و در اينجا اشاره به مرکز تجمّع لشکر معاويه است.
«رِواق» (بر وزن کتاب) به معناى ايوان يا اتاقهايى است که در قسمت جلو ساختمان قرار دارد و در اينجا اشاره به خيمه بزرگى است که براى «معاويه» زده بودند و «مُطَنَّبْ» به معناى چيزى است که آن را با طنابها محکم بسته اند.
«ثَبَج» (بر وزن سبد) به معناى وسط و بخش عظيم چيزى است و جمله «فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ» تاکيد ديگرى بر لزوم هدف گيرى قلب سپاه و خيمه «معاويه» است.
سپس امام(عليه السلام) به بيانى مى پردازد که به عنوان دليل بر دستور سابق است; مى فرمايد: «(اينکه گفتم به خيمه معاويه حمله ببريد) به خاطر اين است که شيطان در گوشه و کنار آن پنهان شده، دستى براى حمله به پيش دارد و پايى براى فرار به عقب نهاده است!» (فَإِنَّ الشَّيْطَانَ کَامِنٌ فِي کِسْرِهِ، وَ قَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَةِ يَداً، وَ أَخَّرَلِلنُّکُوصِ رِجْلاً).
منظور از شيطان در اين جمله، «معاويه» است که هم افکارش شيطانى بود و هم کارهايش. بعضى از مفسّران نهج البلاغه آن را اشاره به «عمرو عاص» دانسته اند و گاه گفته مى شود: منظور از شيطان در اينجا «ابليس» است که براى تحريک معاويه و يارانش در آن لحظات حسّاس، فعّاليت مى کرد.
در حقيقت جمله بالا ترسيم دقيقى از روحيه معاويه است که از يک سو خود را آماده براى حمله مى کرد و از سوى ديگر آماده فرار و عقب نشينى بود; تا باد از کدام سو، بوزد و حال و هوا چگونه باشد. و اين گونه است روش سياستمداران مادّى; آنها هرگز هدف مقدّسى ندارند که به آن عشق بورزند و تا آخرين نفس و آخرين قطره خون، حاضر براى فداکارى در راه آن باشند و به همين دليل، هر گاه در برابر گروهى مؤمن و با هدف و از جان گذشته قرار گيرند، گرفتار شکست مى شوند.
قرآن مجيد درباره شيطان چنين مى گويد: «وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَ قَالَ لاَ غَالِبَ لَکُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنّي جَارٌ لَکُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَکَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَ قَالَ إِنّي بَرِيءٌ مِنْکُمْ إِنِّي أَرَى مَا لاَتَرَوْنَ إِنّي أَخَافُ اللّهَ وَ اللّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ; و (به يادآور) هنگامى را که شيطان اعمال آنها [مشرکان] را در نظرشان جلوه داد و گفت: «امروز هيچ کس از مردم بر شما پيروز نمى گردد و من همسايه (و پناه دهنده) شما هستم» امّا هنگامى که دو گروه (کافران و مؤمنانِ مورد حمايت فرشتگان) در برابر يکديگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت: «من از شما (دوستان و پيروانم) بيزارم; من چيزى مى بينم که شما نمى بينيد، من از خدا مى ترسم خداوند «شديد العقاب است». نه تنها ابليس چنين برنامه اى دارد که شياطين انس نيز، دنبال همين مکتبند; مردم را به ميدان حوادث مى کشانند و اگر شرايط را نامساعد ديدند آنها را رها کرده، عقب نشينى مى کنند.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️«سُجُح» (بر وزن صُحُف) در اصل به معناى مستقيم است; اين واژه مخصوصاً در مورد راههاى مستقيم و صاف به
↩️در پايان خطبه مى فرمايد: «محکم بايستيد و مقاومت کنيد! تا حق بر شما آشکار گردد، «و شما برتريد، خدا با شما است و از اعمال نيک تان چيزى نمى کاهد» (بلکه به عالى ترين وجه آن را پاداش مى دهد)» (فَصَمْداً صَمْداً! حَتَّى يَنْجَلِىَ لَکُمْ عَمُودُ الْحَقِّ «وَ أَنْتُمُ الاَْعْلَوْنَ وَ اللّهُ مَعَکُم وَ لَنْ يَتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ»).
در واقع جمله هاى اخير، نتيجه اى است از آنچه امام(عليه السلام) پيش از آن فرموده و اصحاب و يارانش را به سوى آن فراخوانده است. يعنى: اکنون که تعليمات کافى به شما داده شده و فنون جنگ را آموخته ايد و درس پايمردى و شهامت و چگونگى حمله بردن به قلب دشمن را فرا گرفته ايد، محکم در برابر دشمن بايستيد، و سخت مقاومت کنيد تا حق پيروز گردد، و باطل چهره در نقاب فراموشى کشاند. سپس با تکيه بر آيه 35 سوره «محمّد»(صلى الله عليه وآله) که وعده پيروزى به همه مسلمانان راستين داده است، با اين سه جمله به آنها وعده موفقيّت مى دهد. نخست مى فرمايد: «شما برتريد» سپس مى گويد: «خدا با شما است» و سرانجام مى فرمايد: «هر گامى در اين راه برداريد، خداوند چيزى از اعمالتان را هرگز کم نمى کند.»
به اين ترتيب مجموعه خطبه، در عين اختصار و کوتاهى جمله ها، درسى گسترده و جامع از جميع جهات به سربازان اسلام -نه تنها در عصر امام(عليه السلام)- که در هر عصر و زمان مى دهد.
تاريخ مى گويد: اين سخنان و سخنان ديگرى همانند آن، کار خود را کرد. و آن گونه که در کتاب «صفّين» «نصر بن مزاحم» آمده است: «هنگامى که على(عليه السلام) در اثناى «جنگ صفّين» ياران خود را براى يک حرکت قاطع و نهايى دعوت نمود، 10 تا 12 هزار نفر دنبال سر آن حضرت به راه افتادند، در حالى که شمشيرها را بر شانه ها نهاده بودند و چنان حمله اى بر سپاه شام بردند که تمام صفوف آنها درهم ريخت و خطوط دفاعى آنها يکى بعد از ديگرى متلاشى شد، تا به خيمه گاه «معاويه» نزديک شدند. «معاويه» وحشت کرد، دستور داد اسبش را آماده کنند تا خود را از معرکه نجات دهد; مى خواست سوار شود که پشيمان شد (شايد به اين جهت که ديد رسوايى زيادى به بار مى آيد و لشکر به کلّى متلاشى مى شود) لذا فرياد زد و گروهى از وفاداران خود را به حمايت از خويش و دفاع دعوت نمود، تا اين که سرانجام امر به حيله «عمرو بن عاص» در بالا بردن قرآن ها بر سر نيزه ها منتهى شد، ساده لوحان در لشکر کوفه فريب خوردند و «معاويه» خود را از مرگ نجات داد.»
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔲✨ مدح جالب امام علی توسط پیامبر
حجتالاسلام #عالی
#غدیر
#امام_زمان
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2