قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 ترجمه کتاب الغدیر🔹 ✅ قسمت: سوم 🔷واقعه غدیرخم #علامهامینی ﻭ ﺑﺎﺯ ﺑﻬﻤﻴﻦ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﭘﻴﺮﻭﺍﻥ ﻭ ﻋﻠﺎﻗﻤﻨﺪﺍﻥ
🔹 ترجمه کتاب الغدیر🔹
✅ قسمت: چهارم
🔷واقعه غدیرخم
#علامهامینی
🔷مُناشَدَة (فراخوانی) ﻭ ﺍﺣﺘﺠﺎﺝ ﺑﺤﺪﻳﺚ ﺷﺮﻳﻒ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺍﻳﻦ ﻭﺍﻗﻌﻪ (ﻏﺪﻳﺮﺧﻢ) ﺍﺯ ﺍﺑﺘﺪﺍﻱ ﻭﻗﻮﻉ (ﺭﻭﺯ ﻫﺠﺪﻫﻢ ﺫﻱ ﺍﻟﺤﺠﻪ ﺳﺎﻝ ﺩﻫﻢ ﺍﺯ ﻫﺠﺮﺕ ﻧﺒﻮﻱ (ﺹ) ) - ﺍﺯ ﻗﺮﻧﻬﺎﻱ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺗﺎ ﻋﺼﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻧﻘﻄﺎﻉ ﺍﺯ ﺍﺻﻮﻝ ﻣﺴﻠﻤﻪ ﻭ ﺣﻮﺍﺩﺙ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺑﻮﺩﻩ، ﺑﻄﻮﺭﻳﻜﻪ ﻧﺰﺩﻳﻜﺎﻥ ﺑﺎﻳﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻭ ﺍﺫﻋﺎﻥ ﺑﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﻭ ﻣﺨﺎﻟﻔﻴﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻳﺎ ﺍﻧﻜﺎﺭﻱ ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﻩ ﺩﻫﻨﺪ، ﺁﻧﺮﺍ ﺑﺎﺯﮔﻮﺋﻲ (ﺭﻭﺍﻳﺖ) ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﻭ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻥ ﭘﺎﻳﻪ ﺍﺯ ﺗﺤﻘﻖ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﻛﻪ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺟﺪﻝ ﻭ ﻣﻌﺎﺭﺿﻪ ﻧﻴﺰ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﻣﺪﻋﻴﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺍﻣﻨﻪ ﻣﻨﺎﻇﺮﻩ ﺑﺪﺍﻥ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻗﻀﻴﻪ ﺑﺮﻭﺍﻳﺖ ﺁﻥ ﻣﻨﺘﻬﻲ ﮔﺸﺘﻪ، ﻧﺎﭼﺎﺭ ﺑﺪﺍﻥ ﺗﻦ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﻫﻴﭻ ﻧﻴﺮﻧﮓ ﻭ ﺟﺪﻟﻲ ﺁﻧﺮﺍ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﻭ ﻳﺎ ﻧﺎﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﻧﮕﺎﺭﻧﺪ. ﻟﺬﺍ، ﻓﻴﻤﺎ ﺑﻴﻦ ﺻﺤﺎﺑﻪ ﻭ ﺗﺎﺑﻌﻴﻦ، ﭼﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﻇﺎﻫﺮﻱ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻲ (ﻉ) ﻭ ﭼﻪ ﺩﺭ ﻋﻬﺪ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﺁﻧﺠﻨﺎﺏ ﻭ ﺍﻋﺼﺎﺭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ، ﺍﺳﺘﺪﻟﺎﻝ ﺑﻪ ﻗﻀﻴﻪ ﻏﺪﻳﺮ ﻭﻳﺎﺩﺁﻭﺭﻱ ﺑﺪﺍﻥ ﺑﺎ ﻣﺒﺎﺩﻟﻪ ﺳﻮﮔﻨﺪ (ﻣﻨﺎﺷﺪﻩ) ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ. ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺍﺳﺘﺪﻟﺎﻝ ﺑﺪﻳﻦ ﻣﻨﻮﺍﻝ، ﻛﻴﻔﻴﺖ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺷﻨﻮﺩﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻮﺳﻴﻠﻪ ﺷﺨﺺ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ (ﻉ) ﺑﺎ ﺍﺷﺨﺎﺹ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﻭ ﻣﻌﺎﺻﺮ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺭﺣﻠﺖ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺳﻠﻢ ﻭﻗﻮﻉ ﻳﺎﻓﺘﻪ، ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺳﻠﻴﻢ ﺑﻦ ﻗﻴﺲ ﻫﻠﺎﻟﻲ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﺧﻮﺩ " ﻛﻪ ﺑﭽﺎﭖ ﺭﺳﻴﺪﻩ " ﺑﺘﻔﺼﻴﻞ ﺑﻴﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ، ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻪ ﺁﮔﺎﻫﻲ ﺑﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﺎﺭﻧﺪ ﺑﺪﺍﻥ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻣﻨﺎﺷﺪﺍﺕ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﺑﻮﻗﻮﻉ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺫﻛﺮ می می نماییم
🔷مُناشَدَة ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺷﻮﺭﻱ ﺑﻪ ﺳﺎﻝ 23- ﻭ ﻳﺎ- ﺁﻏﺎﺯ ﺳﺎﻝ 24 ﺍﺯ ﻫﺠﺮﺕ ﺍﺧﻄﺐ ﺧﻄﺒﺎﺀ ﺧﻮﺍﺭﺯﻡ- ﺣﻨﻔﻲ- ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 217 " ﻣﻨﺎﻗﺐ " ﮔﻮﻳﺪ: ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ ﻣﺮﺍ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﭘﻴﺸﻮﺍ- ﺷﻬﺎﺏ ﺍﻟﺪﻳﻦ- ﺍﻓﻀﻞ ﺣﻔﺎﻅ- ﺍﺑﻮ ﺍﻟﻨﺠﻴﺐ- ﺳﻌﻴﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺣﺴﻦ ﻫﻤﺪﺍﻧﻲ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻪ " ﻣﺮﻭﺯﻱ " ﺩﺭ ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﺪﺍﻥ ﺑﻤﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ، ﺑﺎﺧﺒﺎﺭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺣﺎﻓﻆ- ﺍﺑﻮ ﻋﻠﻲ- ﺣﺴﻦ ﺍﺑﻦ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﺣﺴﻴﻦ ﺩﺭ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺫﻥ ﻭ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﺎﻭ ﺩﺍﺩﻩ، ﺑﺎﺧﺒﺎﺭ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺍﺩﻳﺐ ﺍﺑﻮ ﻳﻌﻠﻲ- ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺯﺍﻕ ﺑﻦ ﻋﻤﺮ ﺑﻦ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻫﻤﺪﺍﻧﻲ. ﺑﺴﺎﻝ 437، ﺑﺎﺧﺒﺎﺭ ﺍﺯ ﭘﻴﺸﻮﺍﻱ ﺣﺎﻓﻆ- ﻃﺮﺍﺯ ﺍﻟﻤﺤﺪﺛﻴﻦ- ﺍﺑﻮﺑﻜﺮ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﻮﺳﻲ ﺑﻦ ﻣﺮﺩﻭﻳﻪ. ﻭ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﭘﻴﺸﻮﺍ، ﺷﻬﺎﺏ ﺍﻟﺪﻳﻦ. ﺍﺑﻮ ﺍﻟﻨﺠﻴﺐ- ﺳﻌﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﻫﻤﺪﺍﻧﻲ ﮔﻔﺘﻪ ﻛﻪ: ﻣﺎ ﺭﺍ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ ﺑﺎﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﻋﺎﻟﻲ ﭘﻴﺸﻮﺍﻱ ﺣﺎﻓﻆ- ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺍﺣﻤﺪ- ﺍﺯ ﻳﻌﻠﻲ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﺭﺍﺯﻱ. ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺣﻤﻴﺪ. ﺍﺯ ﺯﺍﻓﺮ ﺑﻦ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ. ﺍﺯ ﺣﺎﺭﺙ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ. ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﻄﻔﻴﻞ- ﻋﺎﻣﺮ ﺑﻦ ﻭﺍﺛﻠﻪ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺷﻮﺭﻱ ﺩﺭﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ (ﻣﺤﻞ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﻭ ﺷﻮﺭﻱ) ﺑﻮﺩ ﻭ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﺑﺎﻧﻬﺎ ﻣﻴﻔﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﺑﻄﻮﺭ ﻣﻮﻛﺪ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺍﺣﺘﺠﺎﺝ ﻭ ﺍﺳﺘﺪﻟﺎﻝ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻧﻤﻮﺩ ﺑﻪ ﭼﻴﺰﻳﻜﻪ ﻫﻴﭻ ﻓﺮﺩ ﻋﺮﺑﻲ ﻭ ﻏﻴﺮ ﻋﺮﺑﻲ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻧﺘﻮﺍﻧﺪ ﺁﻧﺮﺍﺩﮔﺮﮔﻮﻥ ﻧﻤﺎﻳﺪ، ﺳﭙﺲ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺷﻤﺎ ﺍﻓﺮﺍﺩ، ﻫﻤﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻴﺪﻫﻢ ﺑﺨﺪﺍ، ﻛﻪ ﺁﻳﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﻛﺴﻲ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﻮﺣﺪﺍﻧﻴﺖ ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ؟ ﻫﻤﮕﻲ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻧﻪ، ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻴﺪﻫﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﻛﺴﻲ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﻱ ﭼﻮﻥ ﺟﻌﻔﺮ ﻃﻴﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺎ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﻴﻜﻨﺪ؟ ﻫﻤﮕﻲ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻧﻪ ﺑﺨﺪﺍ ﻗﺴﻢ، ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻴﺪﻫﻢ ﺁﻳﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻛﺴﻲ [ ﺻﻔﺤﻪ 3] ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﻋﻤﻮﺋﻲ ﭼﻮﻥ ﻋﻤﻮﻱ ﻣﻦ ﺣﻤﺰﻩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺷﻴﺮﺧﺪﺍ ﻭ ﺷﻴﺮ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺳﺮﻭﺭ ﺷﻬﻴﺪﺍﻥ ﺍﺳﺖ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻧﻪ ﺑﺨﺪﺍ ﻗﺴﻢ، ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻴﺪﻫﻢ ﺁﻳﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺟﺰ ﻣﻦ ﻛﺴﻲ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﻫﻤﺴﺮﻱ ﭼﻮﻥ ﻫﻤﺴﺮ ﻣﻦ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻛﻪ ﺑﺎﻧﻮﻱ ﺯﻧﺎﻥ ﺍﻫﻞ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﺳﺖ، ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻧﻪ ﺑﺨﺪﺍ ﻗﺴﻢ، ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻴﺪﻫﻢ، ﺁﻳﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺟﺰ ﻣﻦ ﻛﺴﻲ ﻫﺴﺖ، ﻛﻪ ﺩﻭ ﺳﺒﻂ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺩﻭ ﺳﺒﻂ ﻣﻦ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺣﺴﻴﻦ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺩﻭ ﺁﻗﺎ ﻭ ﺳﺮﻭﺭ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺍﻫﻞ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﻴﺒﺎﺷﻨﺪ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻧﻪ ﺑﺨﺪﺍ ﻗﺴﻢ، ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻴﺪﻫﻢ، ﺁﻳﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺟﺰ ﻣﻦ ﻭ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻛﺴﻲ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ
-ﭼﻨﺪﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻧﺠﻮﻱ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻧﺠﻮﻱ ﺻﺪﻗﻪ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻧﻪ ﺑﺨﺪﺍ ﻗﺴﻢ، ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻴﺪﻫﻢ، ﺁﻳﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺟﺰ ﻣﻦ ﻛﺴﻲ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ: ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻌﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ، ﺍﻟﻠﻬﻢ ﻭﺍﻝ ﻣﻦ ﻭﺍﻟﺎﻩ ﻭ ﻋﺎﺩ ﻣﻦ ﻋﺎﺩﺍﻩ، ﻭ ﺍﻧﺼﺮ ﻣﻦ ﻧﺼﺮﻩ، ﻟﻴﺒﻠﻎ ﺍﻟﺸﺎﻫﺪ ﺍﻟﻐﺎﺋﺐ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻧﻪ ﺑﺨﺪﺍ ﻗﺴﻢ،... ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺣﺪﻳﺚ... ﻭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﺩﺭ ﺳﻨﺪ ﺁﻥ ﭘﻴﺸﻮﺍﻱ (ﻣﺤﺪﺛﻴﻦ) ﺣﻤﻮﻳﻨﻲ ﺩﺭ ﺑﺎﺏ 58 ﺩﺭ " ﻓﺮﺍﻳﺪ ﺍﻟﺴﻤﻄﻴﻦ " ﺁﻭﺭﺩﻩ ﮔﻮﻳﺪ: ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ ﻣﺮﺍ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﭘﻴﺸﻮﺍ- ﺗﺎﺝ ﺍﻟﺪﻳﻦ، ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺣﺐ ﺑﻦ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺧﺎﺯﻥ ﺑﻐﺪﺍﺩﻱ، ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻪ: ﺍﺑﻦ ﺍﻟﺴﺎﻋﻲ ﻭﺍﻭ. ﺍﺯ ﭘﻴﺸﻮﺍ، ﺑﺮﻫﺎﻥ ﺍﻟﺪﻳﻦ، ﺍﺑﻮ ﺍﻟﻤﻈﻔﺮ، ﻧﺎﺻﺮ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﻤﻜﺎﺭﻡ ﻣﻄﺮﺯﻱ ﺧﻮﺍﺭﺯﻣﻲ، ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﺧﻄﺐ ﺧﻮﺍﺭﺯﻡ، ﺿﻴﺎﺀ ﺍﻟﺪﻳﻦ، ﺍﺑﻮ ﺍﻟﻤﻮﻳﺪ، ﻣﻮﻓﻖ ﺑﻦ ﺍﺣﻤﺪ ﻣﻜﻲ. ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺳﻨﺪ ﺑﺪﻭ ﻃﺮﻳﻘﻲ ﻛﻪ ﺫﻛﺮ ﺷﺪ.
✔️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت نود و هفتم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻ملاحظه
🌳شجره آشوب« قسمت نود و هشتم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻این روایت درخود چند مطلب دارد؛
اولا؛ مغیره قصد داشت وانمود کند خدمات بنی امیه بسیار ارزنده تر از بنی هاشم هستند؛ به عنوان مثال شاید او به کشورگشایی های بدون ضابطه خلفا اشاره می کند که ثروت های هنگفتی را به سرزمینهای اسلامی آورد ولی هیچ گونه فرهنگ صحیح اسلامی را به سرزمینهای تازه فتح شده نفرستاد.
🔻دوم؛ مغیره، مدعی بود خون پیامبر و سه خلفا نیز بر گردن امام علی است. در مورد پیامبر، دروغ بودن مطلب نیاز به توضیح ندارد. در مورد سه خلفا نیز باید گفت حضرت، در طول دوران 25 ساله قبل از خلافتش، عملا نشان داد با خلیفه کشی و حذف فیزیکی خلفا مخالفت است؛ اگر امام می خواست چنین کاری کند در همان روزهای آغازین بعد از رحلت پیامبر، می توانست با شمشیر، ابوبکر و عمر را نیز به قتل برساند؛ اما حضرت برای حفظ وحدت جامعه اسلامی و پرهیز از تفرقه و آسیب به اصل دین، از چنین کاری ممانعت فرمود.
🔻حال چه طور می توان تصور کرد امام دست به ترور و حذف فیزیکی خلفا زده باشد؟ اگر امام در خون عثمان شریک بود، چرا به شهادت تاریخ، امام حسن را به در خانه عثمان فرستاد تا از قتل وی جلوگیری کند؟ به راستی روز قتل خلیفه سوم مغیره کجا بود؟ او که مدعی است امام در خون عثمان شریک است، چرا خودش برای محافظت از عثمان دست به کار نشد؟ آیا بهترین گواه بر بی گناهی امام، تلاش حضرت برای آرام کردن اوضاع و نصیحت عثمان و دعوت او به توبه نبود؟
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
✅🌷شنبه، سهشنبه و پنج شنبه شرح 🦋خطبه ها
✅🌹یکشنبه، دوشنبه وچهارشنبه شرح 🌴حکمتها
✅☫روزانهتفسیر قرآن☫
✅🌷شرح متنی و صوتی نامه ها بطور کامل در کانال بارگذاری شده و شرح آخرین نامه جهت سهولت در دسترسی، در اینجا آورده شده و بقیه نامه ها به هم پیوست میباشد⬇️
لینک شرح نامه ۷۹ ( آخرین نامه): https://eitaa.com/Nahjolbalaghe2/24783
✅🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گذاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
@Nahjolbalaghe2
.
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
وَقَالَ مُوسَىٰ إِن تَكْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ
و موسى (به بنى اسرائیل) گفت:«اگر شما و همه مردم روى زمین کافر شوید، (به خدا زیانى نمى رسد. چرا که) خداوند، بى نیاز و شایسته ستایش است.»
(ابراهیم/۸)
*
أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ ۛ وَالَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ ۛ لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ ۚ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُوا إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ وَإِنَّا لَفِي شَكٍّ مِّمَّا تَدْعُونَنَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ
آیا خبر کسانى که پیش از شما بودند، به شما نرسیده؟! «قوم نوح» و «عاد»
و «ثمود» و کسانى که پس از ایشان بودند. همانها که جز خداوند از آنان آگاه نیست. پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغ آنان آمدند، ولى آنها (از روى تعجب و استهزا) دست بر دهان گرفتند و گفتند:«ما به آنچه شما به آن فرستاده شده اید، کافریم.
و نسبت به آنچه ما را به سوى آن مى خوانید، در شک و تردیدى آمیخته با بدگمانى هستیم.»
(ابراهیم/۹)
*
۞ قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى ۚ قَالُوا إِنْ أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا تُرِيدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ
پیامبران آنها گفتند: «آیا در خدایى که آسمانها و زمین را آفریده، شک
و تردیدى است. او شما را دعوت مى کند تا گناهانتان را بیامرزد، و تا موعد مقرّرى شما را باقى گذارد.» آنها گفتند: «(ما اینها را نمى فهمیم! همین اندازه مى دانیم که) شما انسانهایى همانند ما هستید، که مى خواهید ما را از آنچه پدرانمان مى پرستیدند باز دارید. پس (اگر راست مى گویید) دلیل و معجزه روشنى براى ما بیاورید.»
(ابراهیم/۱۰)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات (۵ تا ۷)🔹 ↩️۵. انواع شکر اصولاً ما دو گونه شکر داریم: شکر تکوینى و
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۸ الی۱۰)🔹
❓آیا در خدا شکّ است؟
نخستین آیه مورد بحث تأیید و تکمیلى است براى بحث شکرگزارى و کفران که در آیه قبل گذشت و آن در ضمن سخنى از زبان موسى بن عمران نقل شده است. مى فرماید: و موسى (به بنى اسرائیل) گفت: اگر شما و همه مردم روى زمین کافر شوید (و نعمت خدا را کفران کنید، به خدا زیانى نمى رسد، چراکه) خداوند بى نیاز و ستوده است (وَ قَالَ مُوسَى إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِى الاَْرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِىٌّ حَمِیدٌ).
در حقیقت شکر نعمت و ایمان آوردن به خدا مایه فزونى گرفتن نعمت بر شما و تکامل و افتخار خودتان است، و اگر تمام کائنات کافر گردند بر دامان کبریایى او گردى نمى نشیند، چراکه او از همگان بى نیاز است و حتّى احتیاج به تشکّر و ستایش ندارد، زیرا او ذاتاً حمید (ستوده) است.
اگر او نیازى در ذات پاکش راه داشت واجب الوجود نبود و بنابراین، مفهوم غنى بودن او آن است که همه کمالات در او جمع است و کسى که چنین است ذاتاً ستوده است، زیرا معنى حمید چیزى جز این نیست که شایسته حمد باشد.
*
پس از آن به سرنوشت گروه هایى از اقوام گذشته در طىّ چندین آیه مى پردازد. همانان که در برابر نعمت هاى الهى راه کفران را پیش گرفتند و در برابر دعوت رهبران الهى به مخالفت و کفر برخاستند و منطقشان و سرانجام کارشان را شرح مى دهد تا تأکیدى باشد بر آنچه در آیه قبل گفته شد. مى فرماید: آیا خبر کسانى که پیش از شما بودند به شما نرسیده است؟ (أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَبَؤُا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ).
این جمله ممکن است دنباله گفتار موسى بوده باشد که در آیه قبل آمده و ممکن است بیان مستقلّى از ناحیه قرآن خطاب به مسلمانان باشد، ولى از نظر نتیجه تفاوت چندانى ندارد.
بعد اضافه مى کند: قوم نوح و (اقوام) عاد و ثمود و آنها که پس از ایشان بودند (قَوْمِ نُوح وَ عَاد وَ ثَمُودَ وَالَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ).
همانان که جز خداوند کسى از (احوال) آنها آگاه نیست (لاَ یَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللهُ).
بى گمان قسمتى از اخبار قوم نوح و عاد و ثمود و نیز اقوامى که بعد از آنها بودند به ما رسیده ولى مسلّماً بخش بیشترى به ما نرسیده که تنها خدا از آنها آگاه است. آن قدر اسرار و خصوصیّات و جزئیّات در تواریخ اقوام گذشته وجود داشته که شاید آنچه به ما رسیده، در برابر آنچه نرسیده بسیار ناچیز باشد.
و به عنوان توضیحى درباره سرگذشت آن اقوام مى گوید: پیامبرانشان دلایل روشن ببراى آنان آوردند، ولى آنها (از روى تعجّب و استهزا) دست بر دهان گرفتند و گفتند: ما به آنچه شما به آن فرستاده شده اید کافریم (جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَرَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِى أَفْوَاهِهِمْ وَ قَالُوا إِنَّا کَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ).
و نسبت به آنچه ما را به سوى آن مى خوانید شک و تردید داریم و با این حال چگونه امکان دارد دعوتتان را بپذیریم؟ (وَ إِنَّا لَفِى شَکّ مِمَّا تَدْعُونَنَا إِلَیْهِ مُرِیب).
در اینجا این پرسش پیش مى آید که آنها نسبت به پیامبر نخست ابراز کفر و بى ایمانى کردند ولى به دنبال آن اظهار داشتند که ما در شک هستیم و با کلمه مریب نیز آن را تکمیل نمودند. این دو چگونه با هم سازگار است؟
پاسخ این است که بیان تردید در حقیقت علّتى است براى عدم ایمان، زیرا ایمان آوردن نیاز به یقین دارد و شک مانع آن است.
از آنجا که در آیه قبل گفتار مشرکان و کافران را در زمینه عدم ایمانشان که استناد به شک و تردید کرده بودند بیان شده، در آیه بعد بلافاصله با دلیل روشنى که در عبارات کوتاهى آمده شکّ آنها را نفى مى کند، مى گوید: رسولان آنها گفتند: آیا در خدا شکّ است خدایى که آسمان ها و زمین را آفریده؟ (قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِى اللهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَـوَاتِ وَالاَْرْضِ).
فاطِر یعنى شکافنده، ولى در اینجا کنایه از آفریننده است; آفریننده اى که با برنامه حساب شده اش چیزى را مى آفریند، سپس آن را حفظ و نگهدارى مى کند. گویى ظلمت عدم با نور هستى به برکت وجودش از هم شکافته مى شود. همان گونه که سپیده صبح پرده تاریک شب را مى درد و همان طور که شکوفه خرما غلافش را از هم مى شکافد و خوشه نخل از آن سر برمى آورد، و لذا عرب به آن فطر (بر وزن شتر) مى گوید.
این احتمال نیز وجود دارد که فاطر اشاره به شکافتن توده ابتدایى مادّه جهان باشد چنانکه در علوم روز مى خوانیم که مجموع مادّه عالم، یک واحد به هم پیوسته بود، سپس شکافته شد و کرات آشکار گشت.
به هر حال قرآن در اینجا مانند غالب موارد دیگر، براى اثبات وجود خدا و صفات او، تکیه بر نظام عالم هستى و آفرینش آسمان ها و زمین مى کند.مى دانیم در مسأله خداشناسى دلیلى زنده تر و روشن تر از آن نیست،⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۸ الی۱۰)🔹 ❓آیا در خدا شکّ است؟ نخستین آیه مورد بحث تأیید و تکمیلى
↩️زیرا گوشه اى از این نظام شگرف، مملوّ از اسرارى است که به زبان حال فریاد مى زند: جز یک قادر حکیم و عالم مطلق، قدرت چنین طراحى ندارد، به همین دلیل هر قدر علم بشر پیش مى رود دلایل بیشترى از این نظام آشکار مى شود که ما را به خدا هر لحظه نزدیک تر مى سازد.
راستى قرآن چه شگفتى ها دارد. تمام بحث خداشناسى و توحید را در همین یک جمله که به صورت استفهام انکارى ذکر شده اشاره کرده است: أَفِى اللهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَـوَاتِ وَالاَْرْضِ.
جمله اى که براى تجزیه و تحلیل و بحث گسترده اش، هزاران کتاب کم است.
قابل توجّه اینکه مطالعه اسرار هستى و نظام آفرینش، تنها ما را به اصل وجود خدا هدایت نمى کند بلکه صفات او مانند علم، قدرت، حکمت، ازلیّت و ابدیّت او از این مطالعه نیز روشن مى شود.
آن گاه به پاسخ دومین ایراد منکران مى پردازد که ایراد به مسأله رسالت پیامبران است، زیرا آنها هم در اصل خداشناسى تردید داشتند و هم دعوت پیامبر. مى فرماید: مسلّماً آفریدگار دانا و حکیم هرگز بندگانش را بدون رهبر رها نمى سازد، بلکه او شما را دعوت مى کند تا بخشى از گناهانتان را ببخشد (یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ).
برخى احتمال داده اند مِن به معنى بدلیّت است که مطابق آن معنى جمله چنین است: خداوند از شما دعوت مى کند تا گناهانتان را به عرض ایمان آوردن ببخشید.
برخى نیز گفته اند: مِن در اینجا زاید و براى تأکید است، یعنى خداوند شما را دعوت به سوى ایمان مى کند، تا همه گناهانتان را ببخشد. این تفسیر از همه صحیح تر به نظر مى رسد.
علاوه بر این: و تا موعد مقرّرى شما را باقى بگذارد، تا راه تکامل خویش را بپیمایید و حدّاکثر بهره لازم را از این زندگى ببرید (وَ یُؤَخِّرَکُمْ إِلَى أَجَل مُسَمًّى).
در حقیقت دعوت پیامبر براى دو هدف بوده است، یکى آمرزش گناهان و به تعبیرى دیگر پاک سازى روح و جسم و محیط زندگى بشر، و دیگرى ادامه حیات تا زمان مقرّر که این دو در واقع علّت و معلول یکدیگرند، زیرا جامعه اى مى تواند به حیات خود ادامه دهد که از گناه و ظلم پاک باشد.
در طول تاریخ، جوامع بسیارى بر اثر ستمکارى و هوسبازى و گناهان، به اصطلاح جوانمرگ شدند و به تعبیر قرآن به اجل مُسمّى نرسیدند.
در حدیث جامع و جالبى نیز از امام صادق(ع) مى خوانیم: مَن یَموتُ بِالذُّنوبِ أکثَرُ مِمّن یَموتُ بِالاْجالِ وَ مَن یَعیشُ بِالإحسانِ أکثَرُ مِمَّن یَعیشُ بِالأعمارِ: آنها که با گناه مى میرند بیش از کسانى هستند که با اجل طبیعى از دنیا مى روند، و آنها که با نیکى زنده مى مانند بیش از کسانى هستند که به عمر معمولى باقى مى مانند و نیز از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: إنَّ الرَّجُلَ یُذنِبُ الذَّنبَ فَیُحرِمُ صَلاةَ اللیلِ وَ إنَّ العَمَلَ السَّیِّىءَ أسرَعُ فی صاحِبِه مِنَ السّکّینِ فی اللَّحمِ: گاهى انسان گناه مى کند و از اعمال نیکى همچون نماز شب بازمى ماند کار بد در فناى انسان از کارد در گوشت سریع تر اثر مى کند .
ضمناً از این آیه به خوبى استفاده مى شود که ایمان به دعوت انبیا و عمل به برنامه هاى آنها جلوى اجل معلّق را مى گیرد و حیات انسان را تا اجل مسمّى ادامه مى دهد (مى دانیم که انسان دو گونه اجل دارد، یکى سررسید نهایى عمر یعنى همان مدّتى که آخرین توانایى بدن براى حیات است، و دیگر اجل معلّق یعنى پایان عمر انسان بر اثر عوامل و موانعى در نیمه راه، و این غالباً بر اثر اعمال بى رویّه خود او و آلودگى به گناهان است
ولى کافران لجوج باز هم این دعوت حیات بخش را که آمیخته با منطق روشن توحید بود نپذیرفتند و با بیانى که آثار لجاجت و عدم تسلیم در برابر حق از آن مى بارید، به پیامبران خود گفتند: شما انسان هایى همانند ما هستید (قَالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنَا).
به علاوه شما مى خواهید ما را از آنچه پدرانمان مى پرستیدند بازدارید (تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونَا عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُنَا).
از همه اینها گذشته شما دلیل و معجزه روشنى براى ما بیاورید (فَأْتُونَا بِسُلْطَان مُبِین).
ولى بارها گفته ایم که بشر بودن پیامبران نه تنها مانع نبوّت آنها نبوده، بلکه کامل کننده نبوّت آنهاست. و کسانى که این موضوع را دلیلى بر انکار رسالت انبیا مى گرفتند، هدفشان بیشتر بهانه جویى بود.
همچنین تکیه بر راه و رسم نیاکان، با توجّه به این حقیقت که معمولاً دانش آیندگان بیش از گذشتگان است، چیزى جز یک تعصّب کور و خرافه بى ارزش نمى تواند باشد.و از اینجا روشن مى شود اینکه تقاضا داشتند دلیل روشنى اقامه بشود به خاطر این نبود که پیامبران فاقد آن بوده اند، بلکه کراراً در آیات قرآن مى خوانیم که بهانه جویان دلایل روشن و سلطان مبین را انکار مى کردند و هر زمان پیشنهاد معجزه و دلیل تازه اى مى نمودند تا راه فرارى براى خود بیابند.به هر حال در آیات آینده مى خوانیم که پیامبران چگونه پاسخ آنها را دادند.
@Nahjolbalaghe2
.
✨﴾﷽﴿✨
#در_محضر_اهل_بیت
💟🌿پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند:
اَلغيبَةُ اَسرَعُ فى دينِ الرَّجُلِ المُسلِمِ مِنَ الكِلَةِ فى جَوفِهِ.
غيبت كردن در (نابودى) دين مسلمان مؤثرتر از خوره در درون اوست.
📖كافى، ج۲، ص۳۵۷، ح۱
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موعظه
✨ مقام کسی که زیاد #صلوات می فرستد...
💬 نقل خاطرهای از ملاعلی معصومی همدانی ره توسط #استاد_عالی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 ترجمه کتاب الغدیر🔹 ✅ قسمت: چهارم 🔷واقعه غدیرخم #علامهامینی 🔷مُناشَدَة (فراخوانی) ﻭ ﺍﺣﺘﺠﺎﺝ ﺑﺤﺪ
🔹 ترجمه کتاب الغدیر🔹
✅ قسمت: پنجم
🔷واقعه غدیرخم
#علامهامینی
ﻭ ﻧﻴﺰ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺭﺍ ﺍﺑﻦ ﺣﺎﺗﻢ ﺷﺎﻣﻲ ﺩﺭ " ﺍﻟﺪﺭ ﺍﻟﻨﻈﻴﻢ " ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺣﺎﻓﻆ ﺍﺑﻦ ﻣﺮﺩﻭﻳﻪ ﺑﺴﻨﺪ ﺩﻳﮕﺮﺵ ﺁﻭﺭﺩﻩ، ﻛﻪ ﮔﻮﻳﺪ: ﺣﺪﻳﺚ ﻧﻤﻮﺩ، ﺍﺑﻮ ﺍﻟﻤﻈﻔﺮ، ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻮﺍﺣﺪ ﺑﻦ ﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺷﻴﺬﻩ ﻣﻘﺮﻱ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺣﺪﻳﺚ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺯﺍﻕ ﺑﻦ ﻋﻤﺮ ﻃﻬﺮﺍﻧﻲ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﺑﻮﺑﻜﺮ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﻮﺳﻲ ﺣﺎﻓﻆ (ﺍﺑﻦ ﻣﺮﺩﻭﻳﻪ) ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺑﻜﺮﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﺩﺍﻡ ﺍﺯ ﻣﻨﺬﺭ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻋﻤﻮﻱ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﺑﺎﻥ ﺑﻦ ﺗﻐﻠﺐ، ﺍﺯ ﻋﺎﻣﺮ ﺑﻦ ﻭﺍﺛﻠﻪ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺷﻮﺭﻱ ﺩﺭﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ (ﻛﻪ ﺷﻮﺭﻱ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺗﺸﻜﻴﻞ ﻳﺎﻓﺖ)، ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﺁﻧﺠﻨﺎﺏ ﻣﻴﻔﺮﻣﻮﺩ (ﻋﻴﻦ ﺍﻟﻔﺎﻇﻲ ﻛﻪ ﻓﻮﻗﺎ ﺫﻛﺮ ﺷﺪ). ﺗﺎ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺍﻭﻱ ﮔﻔﺖ: ﻋﻠﻲ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻴﺪﻫﻢ ﺁﻳﺎ ﻛﺴﻲ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺟﺰ ﻣﻦ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮ ﺑﻮﻟﺎﻳﺖ ﻧﺼﺐ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻧﻪ ﺑﺨﺪﺍ ﻗﺴﻢ. ﻭ ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﺷﻮﺭﻱ ﺭﺍ ﺣﺎﻓﻆ ﺑﺰﺭﮒ- ﺩﺍﺭ ﻗﻄﻨﻲ ﺑﺎ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﺩﺭ ﻃﺮﻳﻖ ﺁﻥ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﺑﻦ ﺣﺠﺮ ﺑﻌﺾ ﺍﺯ ﻓﺼﻮﻝ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺻﻮﺍﻋﻖ ﻧﻘﻞ ﻣﻴﻜﻨﺪ، ﻧﺎﻣﺒﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 75 ﮔﻮﻳﺪ: ﺩﺍﺭ ﻗﻄﻨﻲ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﺩﺭ ﺳﻨﺪ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻛﻪ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺷﺶ ﻧﻔﺮﻱ ﻛﻪ ﻋﻤﺮ ﺍﻣﺮ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺸﻮﺭﻱ ﻣﺤﻮﻝ ﻧﻤﻮﺩ ﺳﺨﻦ ﻃﻮﻟﺎﻧﻲ ﮔﻔﺖ، ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺍﻭ " ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ": ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻴﺪﻫﻢ، ﺁﻳﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺟﺰ ﻣﻦ ﻛﺴﻲ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺑﺎﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ: ﻳﺎ ﻋﻠﻲ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻗﺴﻤﺖ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺑﻬﺸﺖ ﻭ ﺩﻭﺯﺧﻲ، ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻧﻪ ﺑﺨﺪﺍ ﻗﺴﻢ، ﻭ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 93 ﮔﻮﻳﺪ: ﺩﺍﺭ ﻗﻄﻨﻲ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﺩﺭ ﺳﻨﺪﺁﻭﺭﺩﻩ ﻛﻪ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺷﻮﺭﻱ ﺑﺮ ﺍﻋﻀﺎﻱ ﺷﻮﺭﻱ ﺍﺳﺘﺪﻟﺎﻝ ﻭ ﺍﺣﺘﺠﺎﺝ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺑﺎﻧﻬﺎ ﮔﻔﺖ: ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻴﺪﻫﻢ، ﺁﻳﺎ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﻛﺴﻲ ﺩﺭ ﺧﻮﻳﺸﺎﻭﻧﺪﻱ ﺑﺎ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺗﺮ ﻫﺴﺖ؟ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﺭﺍ ﺣﺎﻓﻆ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺍﺑﻦ ﻋﻘﺪﻩ ﺑﺎ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﺩﺭ ﺳﻨﺪ ﺁﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ، ﮔﻮﻳﺪ: ﺣﺪﻳﺚ ﻛﺮﺩ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺣﺒﻴﺒﻪ ﻛﻨﺪﻱ ﺍﺯ ﺣﺴﻦ ﺑﻦ ﺣﺴﻴﻦ، ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﻏﻴﻠﺎﻥ [ ﺻﻔﺤﻪ 5] ﺳﻌﺪ ﺑﻦ ﻃﺎﻟﺐ ﺷﻴﺒﺎﻧﻲ ﺍﺯ ﺍﺳﺤﻖ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﻄﻔﻴﻞ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺷﻮﺭﻱ ﺩﺭﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﻴﮕﻔﺖ. ﺑﺸﺮﺡ ﻣﺬﻛﻮﺭ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺁﻥ ﻣﻨﺎﺷﺪﻩ ﺑﺪﺍﺳﺘﺎﻥ ﻏﺪﻳﺮ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﻧﻴﺰ ﺣﺎﻓﻆ ﺍﺑﻦ ﻋﻘﺪﻩ، ﮔﻮﻳﺪ: ﺣﺪﻳﺚ ﻧﻤﻮﺩ ﻣﺎ ﺭﺍ، ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻳﺤﻴﻲ ﺑﻦ ﺯﻛﺮﻳﺎ ﺍﺯﺩﻱ، ﺻﻮﻓﻲ، ﺍﺯ ﻋﻤﺮﻭ ﺑﻦ ﺣﻤﺎﺩ ﺑﻦ ﻃﻠﺤﻪ ﻗﻨﺎﺩ، ﺍﺯ ﺍﺳﺤﻖ ﺑﻦ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﺍﺯﺩﻱ ﺍﺯ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻦ ﺧﺮﺑﻮﺫ، ﻭ ﺯﻳﺎﺩ ﺑﻦ ﻣﻨﺬﺭ، ﻭ ﺳﻌﻴﺪ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﺳﻠﻤﻲ، ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﻄﻔﻴﻞ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﻋﻤﺮ ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺣﺘﻀﺎﺭ ﻭ ﻣﺮﮒ ﺧﻮﺩ ﺍﻣﺮ ﺧﻠﺎﻓﺖ ﺭﺍ ﺑﻴﻦ ﺷﺶ ﻧﻔﺮ ﺑﺸﻮﺭﻱ ﻧﻬﺎﺩ، ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻃﺎﻟﺐ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻭ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺑﻦ ﻋﻔﺎﻥ ﻭ ﻃﻠﺤﻪ ﻭ ﺯﺑﻴﺮ ﻭ ﺳﻌﺪ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻭﻗﺎﺹ ﻭ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑﻦ ﻋﻮﻑ ﺭﺿﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻨﻬﻢ ﻭ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻋﻤﺮﻧﻴﺰ ﻋﻀﻮ ﻣﺸﺎﻭﺭ ﺑﻮﺩ ﺑﺪﻭﻥ، ﺣﻖ ﺗﺼﺪﻱ ﺧﻠﺎﻓﺖ، ﺍﺑﻮﺍﻟﻄﻔﻴﻞ ﮔﻮﻳﺪ: ﭼﻮﻥ ﺍﻳﻦ ﻋﺪﻩ ﻣﺠﺘﻤﻊ ﮔﺸﺘﻨﺪ، ﻣﺮﺍ ﺩﺭﺑﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﻣﺮﺩﻡ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﻱ ﻧﻤﺎﻳﻢ، ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﻗﻊ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ... ﺑﺸﺮﺡ ﻣﺬﻛﻮﺭ، ﻛﻪ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺁﻥ ﻣﻨﺎﺷﺪﻩ ﺑﺤﺪﻳﺚ ﻏﺪﻳﺮ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺭﺍ ﺣﺎﻓﻆ ﻋﻘﻴﻠﻲ ﺑﺎ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﻭ ﺩﻗﺖ ﺩﺭ ﺳﻨﺪ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﮔﻮﻳﺪ: ﺣﺪﻳﺚ ﻧﻤﻮﺩ ﻣﺎ ﺭﺍ، ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﺍﺣﻤﺪ ﻭﺭﺍﺟﻴﻨﻲ ﺍﺯ ﻳﺤﻴﻲ ﺑﻦ ﻣﻐﻴﺮﻩ ﺭﺍﺯﻱ، ﺍﺯ ﺯﺍﻓﺮ، ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻱ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺣﺎﺭﺙ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﻄﻔﻴﻞ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺷﻮﺭﻱ ﺑﺮ ﺩﺭ ﺑﻮﺩﻡ... ﻭ ﻓﺮﺍﺯ ﻛﺎﻣﻠﻲ ﺍﺯ ﺣﺪﻳﺚ ﺭﺍ ﺫﻛﺮ ﻧﻤﻮﺩ. ﺍﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﺤﺪﻳﺪ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 2 ﺷﺮﺡ " ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻠﺎﻏﻪ " ﺻﻔﺤﻪ 61 ﮔﻮﻳﺪ: ﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﺍﺯ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﻨﺎﺷﺪﻩ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺷﻮﺭﻱ ﺑﻄﻮﺭ ﺗﻮﺍﺗﺮ ﻭ ﺍﺳﺘﻔﺎﺿﻪ ﺭﺳﻴﺪﻩ،
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت نود و هشتم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻این روا
🌳شجره آشوب« قسمت نود و نهم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻سوم؛ به نظر می رسد ابوبکر، به سم کشته شده باشد. این موضوع شواهد تاریخی را نیز داراست. حال مغیره تلاش می کند با فرافکنی این مسئله را به گردن امام علی بیندازد. در مورد مسوم شدن ابوبکر، اینجا فرصت توضیحات کافی نیست، اما برای تفصیل مطلب می توانید به کتاب «پس از غروب» نوشته آقای یوسف غلامی مراجعه کنید.
🔻چهارم؛ مغیره در اینجا به خوبی در حال تأکید بر این مطلب است که معاویه، ولی دم عثمان و خلفای پیشین است؛ موضوعی که معاویه سالیان سال با بهره برداری از آن، در جهت تخریب اهل بیت گام برداشت.
🔻مغیره؛ راوی روایتی است که جایگاه جناب ابوطالب، رحمه الله علیه را داخل در حفره ای از آتش می داند. روشن است که این کار مغیره، در جهت تخریب امیرالمومنین انجام می شد. ابن ابی الحدید می گوید این حدیث را همه مردم از یک مرد واحد یعنی مغیره بن شعبه روایت می کنند که بغض و کینه وی با بنی هاشم، خصوصا علی علیه السلام مشهور و معلوم است.
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
✅🌷شنبه، سهشنبه و پنج شنبه شرح 🦋خطبه ها
✅🌹یکشنبه، دوشنبه وچهارشنبه شرح 🌴حکمتها
✅☫روزانهتفسیر قرآن☫
✅🌷شرح متنی و صوتی نامه ها بطور کامل در کانال بارگذاری شده و شرح آخرین نامه جهت سهولت در دسترسی، در اینجا آورده شده و بقیه نامه ها به هم پیوست میباشد⬇️
لینک شرح نامه ۷۹ ( آخرین نامه): https://eitaa.com/Nahjolbalaghe2/24783
✅🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گذاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
@Nahjolbalaghe2
.
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَمَا كَانَ لَنَا أَن نَّأْتِيَكُم بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
پیامبرانشان به آنها گفتند: «درست است که ما بشرى همانند شما هستیم، ولى خداوند بر هر کس از بندگانش بخواهد (و شایسته باشد)، نعمت مى بخشد (و مقام رسالت عطا مى کند). و براى ما ممکن نیست جز به فرمان خدا معجزه اى بیاوریم. و (از تهدیدهاى شما نمى هراسیم.) مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند!
(ابراهیم/۱۱)
***
وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا ۚ وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَا آذَيْتُمُونَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ
و چرا بر خدا توکّل نکنیم، با این که ما را به راههاى (سعادت)مان رهبرى کرده است؟! و ما به یقین در برابر آزارهاى شما صبر خواهیم کرد (و دست از رسالت خویش بر نمى داریم).
و توکّل کنندگان، باید فقط بر خدا توکّل کنند.»
(ابراهیم/۱۲)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۸ الی۱۰)🔹 ❓آیا در خدا شکّ است؟ نخستین آیه مورد بحث تأیید و تکمیلى
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۱۱ و ۱۲)🔹
✅تنها بر خدا توکّل کنید
در این دو آیه پاسخ پیامبران را از بهانه جویى هاى مخالفان لجوج ـ که در آیات گذشته آمده ـ مى خوانیم.
در مقابل ایراد کسانى که مى گفتند: چرا از جنس بشر هستید، پیامبرانشان به آنها گفتند: مسلّماً ما تنها بشرى همانند شما هستیم ولى خداوند به هر کس از بندگانش که بخواهد نعمت مى بخشد و مقام رسالت عطا مى کند (قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَ لَـکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَى مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ).
یعنى فراموش نکنید اگر فرضاً به جاى بشر، فرشته اى انتخاب مى شود، فرشته از خود چیزى ندارد; همه مواهب، از جمله موهبت رسالت و رهبرى، از سوى خداست و آن که مى تواند چنین مقامى را به فرشته اى بدهد، توانایى اعطاى این مقام را به یک انسان هم دارد.
بدیهى است بخشیدن این موهبت از ناحیه خداوند بى حساب نیست. بارها گفته ایم که مشیّت خدا با حکمت او هماهنگ است، یعنى هر جا مى خوانیم: خدا به هر کس که بخواهد... یعنى هر کس را که شایسته بداند .درست است که مقام رسالت موهبت الهى است، ولى آمادگى هایى در شخص پیامبر نیز حتماً وجود دارد.
آن گاه بى آنکه از ایراد دوم سخن بگوید به پاسخ ایراد سوم مى پردازد. گویى ایراد دوم آنها در زمینه استناد به سنّت نیاکان، چندان سست و بى اساس است که هر انسان عاقلى با کمترین تأمّل، جواب آن را مى فهمد، به علاوه بر اینکه در آیات دیگر قرآن پاسخ آن داده شده است.
آرى در پاسخ ایراد سوم مى گوید: آوردن معجزه از سوى ما به این ترتیب که هر کس به میل خود معجزه اى پیشنهاد کند و مسأله خرق عادت به یک بازیچه مبدّل شود کار ما نیست و ما هرگز نمى توانیم معجزه اى جز به فرمان خدا بیاوریم (وَ مَا کَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطَان إِلاَّ بِإِذْنِ اللهِ).
به علاوه هر پیامبرى، حتّى بدون تقاضاى مردم، به اندازه کافى اعجاز ارائه مى دهد تا سند اثبات حقّانیّت او گردد، هر چند مطالعه محتویات دعوت و مکتب آنها خود به تنهایى بزرگ ترین اعجاز است.
ولى بهانه جویان غالباً گوششان بدهکار این حرف ها نبود و هر روز پیشنهاد تازه اى مى کردند و اگر پیامبر تسلیم نمى شد جار و جنجال به راه مى انداختند.
سپس براى اینکه به تهدیدهاى گوناگون بهانه جویان نیز پاسخ قاطعى بدهند با این جمله موضع خود را مشخّص ساختند و گفتند: افراد باایمان باید تنها بر خدا توکّل کنند ; همان خدایى که قدرت ها در برابر نیروى لایزالش ناچیز و بى ارزشند (وَ عَلَى اللهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).
آن گاه به استدلال روشنى درباره مسأله توکّل پرداخته گفتند: و چرا بر خدا توکّل نکنیم ، با اینکه ما را به راه هاى مان رهبرى کرده است؟ (وَ مَا لَنَا أَلاَّ نَتَوَکَّلَ عَلَى اللهِ وَ قَدْ هَدَینَا سُبُلَنَا).
جایى که برترین موهبت یعنى هدایت به راه هاى سعادت را به ما عطا فرموده، مسلّماً در برابر هرگونه تهاجم و کارشکنى و مشکلى ما را در پوشش حمایت خویش قرار خواهد داد.
و سپس چنین ادامه دادند: تکیه گاه ما خداست; تکیه گاهى شکست ناپذیر و مافوق همه چیز، و ما به طور مسلّم در برابر آزارهاى شما صبر خواهیم کرد (وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَیْتُمُونَا).
سرانجام نیز گفتار خود را با این سخن پایان دادند: و توکّل کنندگان باید فقط بر خدا توکّل کنند (وَ عَلَى اللهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ).
✔️نکته ها:
۱. در نخستین آیه مورد بحث مى خوانیم: مؤمنان باید فقط بر خدا توکّل کنند. و در آیه دوم مى خوانیم: متوکّلان باید بر خدا توکّل کنند. گویى جمله دوم مرحله اى است وسیع تر و فراتر از مرحله اوّل، یعنى مؤمنان که سهل است ـ چون ایمان به خدا از ایمان به قدرت و حمایت او و توکّل بر او جدا نمى تواند باشد ـ حتّى غیر مؤمنان تکیه گاهى جز خدا نمى یابند، زیرا به هر کس بنگرد از خود چیزى ندارد، همه نعمت ها و قدرت ها و موهبت ها به ذات پاک او برمى گردد، پس آنها نیز باید سر بر آستان او بگذارند و از او بخواهند که توکّل، آنها را دعوت به ایمان به الله مى کند.
۲. آیات مورد بحث پاسخ کسانى است که اعجاز پیامبران و معجزات پیامبر اسلام(ص)غیر از قرآن را نفى مى کردند. همچنین به ما مى فهمانَد که پیامبران هرگز نگفته اند ما معجزه نمى آوریم، بلکه مى گفتند: جز به فرمان خدا و اجازه او دست به این کار نمى زنیم، زیرا اعجاز کار اوست و در اختیار او و هر زمان صلاح بداند به ما فرمان مى دهد.
۳. حقیقت توکّل و فلسفه آن توکّل در اصل از مادّه وکالت به معنى انتخاب وکیل است. مى دانیم که وکیل خوب کسى است که حدّاقل داراى چهار صفت باشد، آگاهى، امانت، قدرت و دلسوزى.
ناگفته پیداست که انتخاب وکیل مدافع در کارها در جایى است که انسان شخصاً قادر به دفاع از حقّ خود نباشد، در این موقع از نیروى دیگرى استفاده مى کند و با کمک او به حلّ مشکل خویش مى پردازد.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۱۱ و ۱۲)🔹 ✅تنها بر خدا توکّل کنید در این دو آیه پاسخ پیامبران را
↩️توکّل کردن بر خدا مفهومى جز این ندارد که انسان در برابر مشکلات و حوادث زندگى و دشمنى ها و سرسختى هاى مخالفان و پیچیدگى ها و احیاناً بن بست هایى که در مسیر خود به سوى هدف دارد، در جایى که توانایى بر گشودن آنها ندارد، او را وکیل خود سازد و به او تکیه کند و از تلاش باز نایستد.بلکه در آنجا هم که توانایى بر انجام دادن کارى دارد، باز مؤثّر اصلى را خدا بداند، زیرا از نگاه یک موحّد، سرچشمه تمام قدرت ها و نیروها اوست.نقطه مقابل توکّل بر خدا تکیه کردن بر غیر اوست. یعنى به صورت اتّکایى زیستن، وابسته به دیگرى بودن و از خود استقلال نداشتن است.دانشمندان اخلاق مى گویند: توکّل ثمره مستقیم توحید افعالى خداست، زیرا همان طور که گفتیم، از نظر یک موحّد، هر حرکت و کوشش و جنبش و هر پدیده اى که در جهان صورت مى گیرد، سرانجام به علّت نخستین این جهان، یعنى ذات خداوند ارتباط مى یابد، ازاین رو یک موحّد همه قدرت ها و پیروزى ها را از او مى داند.
فلسفه توکّل
از آنچه ذکر کردیم استفاده مى شود که اوّلاً توکّل بر خدا یعنى منبع فناناپذیر قدرت، سبب افزایش مقاومت انسان در برابر مشکلات و حوادث سخت زندگى است، هنگامى که مسلمانان در میدان اُحُد ضربه سختى خوردند و دشمنان پس از ترک این میدان بار دیگر از نیمه راه بازگشتند تا ضربه نهایى را به آنه بزنند و این خبر به گوش مؤمنان رسید، قرآن مى گوید: افراد باایمان نه تنها در
این لحظه بسیار خطرناک که بخش عمده نیروى فعّال خود را از دست داده بودند وحشت نکردند، بلکه با تکیه بر توکّل و استمداد از نیروى ایمان، بر پایدارى آنها افزوده شد و دشمن فاتح، با شنیدن خبر این آمادگى به سرعت عقب نشست.
نمونه این استقامت در سایه توکّل در آیات متعدّدى به چشم مى خورد، از جمله در آیه ۱۲۲ آل عمران مى گوید: توکّل بر خدا جلوى سستى دو طایفه از جنگجویان را در میدان جهاد گرفت.
و در آیه ۱۲ سوره ابراهیم، توکّل ملازم با صبر و استقامت در برابر حملات و صدمات دشمن ذکر شده است.و در آیه ۱۵۹ آل عمران براى انجام کارهاى مهم، نخست دستور به مشورت و سپس تصمیم راسخ و بعد توکّل بر خدا داده شده است.
حتّى قرآن مى گوید: در برابر وسوسه هاى شیطانى، تنها کسانى مى توانند مقاومت کنند و از تحت نفوذ او درآیند که داراى ایمان و توکّل باشند (إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ).
از مجموع آیات مزبور استفاده مى شود که منظور از توکّل این است که در برابر عظمت مشکلات، انسان احساس حقارت و ضعف نکند، بلکه با اتّکا بر قدرت بى پایان خداوند، خود را پیروز بداند.
به این ترتیب، توکّل، امیدآفرین،نیروبخش، تقویت کننده و سبب فزونى پایدارى و مقاومت است.اگر مفهوم توکّل، به گوشه اى خزیدن و دست روى دست گذاشتن بود، معنى نداشت که درباره مجاهدان و مانند آنها پیاده شود.
و اگر کسانى چنین مى پندارند که توجّه به عالم اسباب و عوامل طبیعى با روح توکّل ناسازگار است سخت در اشتباهند، زیرا جدا کردن آثار عوامل طبیعى از اراده خدا یک نوع شرک محسوب مى شود. مگر نه اینکه عوامل طبیعى هر چه دارند از او دارند و همه به اراده و فرمان اوست.آرى، اگر عوامل را دستگاهى مستقل در برابر اراده او بدانیم، با روح توکّل سازگار نخواهد بود ـ دقّت کنید.
چطور ممکن است چنان تفسیرى براى توکّل بشود با اینکه شخص پیامبر اسلام(ص) که سرسلسله متوکّلان بود، براى پیشبرد اهدافش از هیچ فرصت و نقشه صحیح و تاکتیک مثبت و انواع وسایل و اسباب ظاهرى غفلت نمى کرد. اینها همه ثابت مى کند که توکّل مفهوم منفى ندارد.ثانیاً توکّل بر خدا آدمى را از وابستگى ها که سرچشمه ذلّت و بردگى است نجات مى دهد و به او آزادگى و اعتماد به نفس مى بخشد.
توکّل با قناعت ریشه هاى مشترکى دارد و طبعاً فلسفه آن دو نیز از جهاتى با هم شبیه است و در عین حال تفاوتى دارند.در اینجا چند روایت اسلامى در زمینه توکّل ـ به عنوان پرتوى روى مفهوم اصلى و ریشه آن ـ مى آوریم.
امام صادق(ع) مى گوید: إنَّ الغِنى وَالعِزَّ یَجولانِ فَإذا ظَفِرا بِمَوضِعِ التَّوَکُّلِ أوطَنا: بى نیازى و عزّت در حرکت اند، هنگامى که محلّ توکّل را بیابند در آنجا وطن مى گزینند.در این حدیث وطن اصلىِ بى نیازى و عزّت، توکّل معرّفى شده است.
از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است که فرمود: از پیک وحى خدا جبرئیل پرسیدم: توکّل چیست؟ گفت: ألعِلمُ بِأنَّ المَخلوقَ لا یَضُرُّ وَ لا یَنفَعُ وَ لا یعطى وَ لا یَمنَعُ وَ استِعمالُ الیأسِ مِنَ الخَلقِ، فَإذا کانَ العَبدُ کَذلِکَ لَم یَعمَل لاِحَد سِوَى اللهِ... وَ لَم یَطمَع فی أحَد سِوَى اللهِ فَهذا هُوَ التَّوَکُّلُ: آگاهى به این واقعیّت که مخلوق نه زیان مى رساند و نه نفع و نه عطا و نهمنع، و چشم از دست مخلوق برداشتن. هنگامى که بنده اى چنین شد، جز براى خدا کار نمى کند و از غیر او امیدندارد. این حقیقت توکّل است
✔️پایان
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح خطبه(۷۲)بخش دوم🔹 ✅ما را در سايه او قرارده: امام(عليه السلام) در اين بخش از سخنانش دعا
🔹ترجمه و شرح خطبه (۷۳)🔹
🔶سرزنش مروان بن حکم
🔭خطبه در يك نگاه:
اين سخن در واقع از خيانت و جنايت «مروان» و «بنى مروان» پرده برمى دارد، از يك سو او را به يهود تشبيه مى كند كه خيانت و كارشكنى آنها نسبت به مسلمين از روز ظهور اسلام تا به امروز بر كسى مخفى نبوده است و از سوى ديگر از آينده بنى مروان و حكومت اين شجره خبيثه خبر مى دهد كه در حكومت كوتاه خود چه مصايب و مشكلاتى براى مسلمانان ببار مى آورد، اين پيشگويى كه به صورت يك خبر غيبى بيان شده از احاطه روح مقدّس امام عليه السلام نسبت به حوادث آينده خبر مى دهد.
نيازى به بيعت مروان ندارم!
در آغاز اين سخن، امام(عليه السلام) به پيشنهاد «امام حسن» و «امام حسين»((عليهما السلام)) داير به عفو «مروان بن حکم» که روز جنگ «جمل» اسير شده بود و سپس تجديد بيعت با «اميرمؤمنان على(عليه السلام)» چنين مى فرمايد: «مگر او پس از قتل عثمان با من بيعت نکرد. من نيازى به بيعت او ندارم. دست او دست يهودى است! اگر (امروز) با دستش بيعت کند (فردا) با پشت خود پيمانش را بر باد مى دهد» (أَوَ لَمْ يُبَايِعْنِي بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ؟ لاَ حَاجَةَ لِي فِي بَيْعَتِهِ! إِنَّهَا کَفٌّ يَهُودِيَّةٌ، لَوْ بَايَعَنِي بِکَفِّهِ لَغَدَرَ بِسُبَّتِهِ).
تشبيه دست او به دست يهودى اشاره روشنى به خيانت هاى «مروان» است که در واقع از پدر خائنش «حَکَم» به ارث برد; همان مردى که به خاطر جاسوسى براى مشرکان و استهزا و سُخريه پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) به طائف تبعيد شد و حتّى شفاعت هاى «عثمان» که فرزند برادر او بود، در عصر خليفه اوّل و دوّم مؤثّر نيفتاد و همچنان به صورت تبعيد در طائف ماند و هنگامى که عثمان به خلافت رسيد نخستين کار زشتى که انجام داد و مردم بر او ايراد گرفتند، آزاد کردن «حَکَم بن أبى العاص» و باز گرداندن او به مدينه بود.
بديهى است شخصى که يک روز با «على(عليه السلام)» بيعت مى کند بيعتى که حتّى در ميان مردم جاهليّت محترم بود و کمى بعد، بيعت خود را مى شکند و آتش جنگ «جمل» بر پا مى کند بيعتش ارزش و اعتبارى ندارد، اگر بار ديگر هم بيعت کند تا فرصتى بدست آورد، به بيعت خود پشت مى کند و تعهّدات خويش را زير پا مى گذارد; او هميشه تابع هوا و هوس خويش است و عزّت و آبرو و شرف انسانى و تعهّدات شرعى و اخلاقى براى او الفاظى بى محتواست!
سپس امام(عليه السلام) سه پيشگويى درباره مروان و دودمان او مى کند; نخست مى فرمايد: «بدانيد او حکومت کوتاهى خواهد داشت همچون مقدار زمانى که سگى بينى خود را با زبانش مى ليسد!» (أَمَا إِنَّ لَهُ إِمْرَةً کَلَعْقَةِ الْکَلْبِ أَنْفَهُ).
هنگامى که سگ پوزه خود را در جيفه اى وارد مى کند که از آن بخورد، کمى از بقاياى جيفه، يا چربى آن، بر پوزه و بينى او باقى مى ماند که بعداً با زبان درازش آن را پاک مى کند، هم پوزه را تميز کرده، و هم از بقاياى جيفه استفاده مى کند.
انتخاب اين تعبير براى حکومت کوتاه مدّت «مروان» در نهايت فصاحت و بلاغت و به اصطلاح: «مقال مطابق مقتضاى حال است». آرى او همچون سگى بود که از جيفه حکومت نامشروعى که از دودمان «بنى اميّه» مانده بود، بهره گرفت آن هم در مدّتى بسيار کوتاه، که به گفته بعضى از مورّخان چهار ماه و ده روز و به گفته بعضى ديگر شش ماه، و بيشترين مدّتى که براى آن نوشته اند نُه ماه است و به اين ترتيب پيشگويى على(عليه السلام) درباره او به وقوع پيوست و چنانکه در نکات، اشاره خواهيم کرد به دست همسرش به سادگى کشته شد.
دومين پيشگويى اين که فرمود: «او پدر قوچ هاى چهارگانه است» (وَ هُوَ أَبُوالأَکْبُشِ الأَرْبَعَةِ).
«أکبُش» جمع «کَبْش» به معناى گوسفند نر، يا قوچ است که حيوان سرکشى است و طبق اين تعبير، امام(عليه السلام) آنها را به حيوان سرکش تشبيه کرد.
به گفته جمعى از «شارحان نهج البلاغه» اين سخن اشاره است به فرزندان چهارگانه او: «عبدالملک» که جانشين او شد، «عبدالعزيز» که والى مصر گرديد، «بشر» والى عراق، و «محمّد» نيز والى جزيره شد، که هر کدام از آنها شرارت را از پدرشان به ارث بردند. درست است که فرزندان «مروان» بسيار بيش از اين بود ولى اين چهار نفر کسانى هستند که به حکومت رسيدند و اميرمؤمنان على(عليه السلام) به آنها اشاره مى فرمايد.
جمعى ديگر از «شارحان» اين سخن را اشاره به نوادگان «مروان» که فرزندان «عبدالملک» بودند، مى دانند که چهار نفر آنها به نام «وليد»، «سليمان»، «يزيد»، و «هشام» به خلافت رسيدند و او تنها کسى بود که چهار فرزندش به خلافت رسيدند.
به همين دليل، جمعى قول دوم را ترجيح دادند، چرا که با سومين پيشگويى امام که در کلام بالا آمده است و مى فرمايد: «و امّت اسلام به زودى از دست او و پسرانش، روز خونينى خواهند داشت» (وَ سَتَلْقَى الأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وَلَدِهِ يَوْماً أحْمَرَ) سازگارتر است.⬇️