۱۴ فروردین ۱۴۰۲
aqayi_tahdir_joz-12_120152.mp3
4M
تلاوت جزء دوازدهم قرآن کریم
@Nahjolbalaghe2
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
✅🌷شنبه، سهشنبه و پنج شنبه شرح 🦋خطبه ها
✅🌹یکشنبه، دوشنبه وچهارشنبه شرح 🌴حکمتها
✅☫روزانهتفسیر قرآن☫
✅🌷شرح متنی و صوتی نامه ها بطور کامل در کانال بارگذاری شده و شرح آخرین نامه جهت سهولت در دسترسی، در اینجا آورده شده و بقیه نامه ها به هم پیوست میباشد⬇️
لینک شرح نامه ۷۹ ( آخرین نامه): https://eitaa.com/Nahjolbalaghe2/24783
✅🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گذاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
@Nahjolbalaghe2
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۳۱ الی۳۴ 🔷عظمت انسان از دیدگاه قرآن در تعقیب آیات گذشته که در
تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۳۲تا۳۴)🔹
↩️خورشید براى او نورافشانى مى کند، بسترش را گرم مى سازد، انواع گیاهان براى او مى رویاند، محیط زندگانیش را از لوث میکروب هاى مزاحم پاک مى کند، شادى و سرور مى آفریند و مسیر زندگى را به او نشان مى دهد.
ماه چراغ شب هاى تاریک اوست، تقویمى است طبیعى و جاودانى، جزر و مدى که بر اثر ماه پیدا مى شود بسیارى از مشکلات انسان را مى گشاید، درختان بسیارى را به خاطر بالا آمدن آب نهرهاى مجاور دریاها آبیارى مى کند، دریاى خاموش و راکد را به حرکت درمى آورد و از رکود و گندیدن حفظ مى کند و اکسیژن لازم بر اثر تموّج، در اختیار موجودات زنده دریاها مى گذارد.
بادها کشتى ها را در سطح دریاها و اقیانوس ها به حرکت درمى آورند و بزرگ ترین مرکب و وسیع ترین جادّه هاى انسان را کشتى ها و دریاها تشکیل مى دهند تا آنجا که گاه کشتى هایى به عظمت یک شهر و با همان جمعیّت که در یک شهر کوچک زندگى مى کنند، بر پهنه اقیانوس ها به حرکت درمى آیند.
نهرها در خدمت او هستند، زراعت هایش را آبیارى و دام هایش را سیراب و محیط زندگیش را با طراوت و حتّى موادّ غذاییش (ماهى ها) را در دل خود براى او مى پرورانند.
تاریکى شب همچون لباسى او را مى پوشاند و آرامش و راحتى به او ارزانى مى دارد و مانند یک بادزن، حرارت سوزنده آفتاب را تخفیف مى دهد و به او جان و حیات تازه مى بخشد.
و سرانجام روشنایى روز او را به حرکت و تلاش دعوت مى کند و گرمى و حرارت مى آفریند و در همه جا جنبش و حرکت ایجاد مى کند.
و خلاصه همه از بهر او سرگشته و فرمانبردارند و بیان و شرح این همه نعمت، علاوه بر اینکه در انسان شخصیّت تازه اى مى آفریند و او را به عظمت مقام خویش آگاه مى سازد، حسّ شکرگزاریش را نیز برمى انگیزد.
از این بیان ضمناً این نتیجه به دست آمد که تسخیر در فرهنگ قرآن به دو معنى آمده است: یکى در خدمت منافع و مصالح انسان بودن (مانند تسخیر خورشید و ماه) و دیگرى زمام اختیارش در دست بشر بودن (مانند تسخیر کشتى ها و دریاها).
و اینکه برخى پنداشته اند که این آیات اشاره به اصطلاحاتى است که امروز براى تسخیر داریم (مانند تسخیر کره ماه بهوسیله مسافران فضایى) صحیح به نظر نمى رسد، زیرا در بعضى از آیات قرآن مى خوانیم: وَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِى السَّمَـوَاتِ وَ مَا فِى الاَْرْضِ جَمِیعًا مِنْهُ که نشان مى دهد همه آنچه در آسمان ها و همه آنچه در زمین است مسخّر انسان است، در حالى که مى دانیم مسافرت فضانوردان به همه کرات آسمانى قطعاً محال است.
آرى، در قرآن بعضى آیات دیگر داریم که ممکن است اشاره به این نوع تسخیر باشد که ـ به خواست خدا ـ در تفسیر سوره الرّحمن از آن بحث خواهیم کرد (درباره مسخّر بودن موجودات در برابر انسان در ذیل آیه ۲ سوره رعد نیز بحثى داشتیم).
۵. دائبین
گفتیم دائب از مادّه دئوب به معنى استمرار چیزى در انجام یک برنامه به صورت یک عادت و سنّت است. البتّه خورشید به دور زمین حرکت ندارد و این زمین است که به دور آن مى گردد و ما مى پنداریم خورشید به دور ما مى چرخد. ولى در معنى دائب حرکت در مکان نیفتاده است بلکه استمرار در انجام دادن یک کار و یک برنامه در مفهوم آن درج است.
مى دانیم خورشید و ماه برنامه نورافشانى و تربیتى خود را نسبت به کره زمین و انسان ها به طور مستمر و با یک حساب کاملاً منظّم انجام مى دهند (و نباید فراموش کرد که یکى از معانى دأب ، عادت است).
۶. آیا هر چه از خدا مى خواهیم به ما مى دهد؟
در آیات مورد بحث خواندیم که خداوند به شما لطف کرد و بخشى از آنچه را از او تقاضا کردید به شما داد (توجّه داشته باشید مِن در جمله مِن کُلِّ ما سَألتُموهُ تبعیضیّه است).
و این به خاطر آن است که بسیار مى شود انسان از خدا چیزى مى خواهد که قطعاً ضرر یا حتّى هلاک او در آن است و خود نمى داند، امّا خداوند عالم و حکیم و رحیم هرگز به چنین تقاضایى پاسخ نمى دهد.
و در عوض شاید در بسیارى از اوقات انسان با زبانش چیزى را از خدا نخواهد ولى با زبان حال و فطرت و طبیعت و هستیش آن را تمنّا مى کند و خدا به او مى دهد. هیچ مانعى ندارد که سؤال در جمله ما سَألتُموهُ هم سؤال به زبان قال را شامل شود، هم زبان حال را.
۷. چرا نعمت هاى او قابل شمارش نیستند؟
این یک حقیقت است که سرتاپاى وجود ما غرق نعمت هاى اوست و اگر کتاب هاى مختلف علوم طبیعى، انسان شناسى، روان شناسى و گیاه شناسى و مانند آن را بررسى کنیم خواهیم دید دامنه نعمت ها تا چه حد گسترده است.
اصولاً هر نفسى ـ به گفته آن ادیب بزرگ ـ دو نعمت در آن موجود است و به هر نعمتى، شکرى واجب.⬇️
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۳۲تا۳۴)🔹 ↩️خورشید براى او نورافشانى مى کند، بسترش را گرم مى سازد، ان
↩️از این گذشته مى دانیم که در بدن انسان به طور متوسط ده میلیون میلیارد سلّول زنده است که هر کدام یک واحد فعّال بدن ما را تشکیل مى دهد. این عدد به قدرى بزرگ است که اگر ما بخواهیم سلّول هاى آن را شماره کنیم صدها سال طول مى کشد.
و این یک بخش از نعمت هاى خدا نسبت به ماست. بنابراین به راستى اگر ما بخواهیم نعمت هاى او را بشماریم، قادر نیستیم (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ لاَ تُحْصُوهَا).
در درون خون انسان دو دسته گلبول (موجودات زنده کوچکى که در خون شناورند و وظایف حیاتى سنگینى بر دوششان است) وجود دارند. میلیون ها گلبول قرمز که وظیفه آنها رساندن اکسیژن هوا براى سوخت و ساز سلّول هاى بدن و میلیون ها گلبول سفید که وظیفه آنها پاسدارى از سلامت انسان در مقابل هجوم میکروب ها به بدن است. عجیب اینکه آنها بدون استراحت و خواب دائماً کمر به خدمت انسان بسته اند.
آیا با این حال هرگز مى توانیم نعمت هاى بى پایانش را شمارش کنیم؟
۸. افسوس که انسان ظلوم و کفّار است
از بحث هاى گذشته به این واقعیّت رسیدیم که خداوند با این همه موجوداتى که مسخّر فرمان انسان کرده است و با آن همه نعمتى که به او ارزانى داشته، دیگر کمبودى از هیچ جهت براى او نیست.
ولى این انسان بر اثر دور ماندن از نور ایمان و تربیّت، در جادّه طغیان و ظلم گام مى نهد و به کفران نعمت مى پردازد.
انحصارگران سعى مى کنند نعمت هاى گسترده الهى را به خود منحصر سازند و منابع حیاتى آن را در اختیار بگیرند و با اینکه خودشان جز اندکى را نمى توانند مصرف کنند، دیگران را از رسیدن به آن محروم مى نمایند. این ستم ها که در شکل انحصارطلبى، استعمار و تجاوز به حقوق دیگران ظاهر مى شود، محیط آرام زندگى او را دستخوش طوفان ها مى کند، جنگ ها مى آفریند، خون ها مى ریزد و اموال و نفوس را به نابودى مى کشاند.
در حقیقت قرآن مى گوید: اى انسان، همه چیز به قدر کافى در اختیار تو است امّا به شرط اینکه ظلوم و کفّار نباشى، به حقّ خود قناعت کنى و به حقوق دیگران تجاوز ننمایى.
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 ترجمه و شرح خطبه (۷۶)🔹 🔷ویژگیهای بهترین بندگان 🔭خطبه در يك نگاه: نويسنده كتاب «كنز الفوائد» (كرا
🔹ترجمه و شرح خطبه (۷۷)🔹
🔶نکوهش بنی امیه
🔭خطبه در يك نگاه:
اين كلام همانگونه كه در بالا اشاره شد زمانى از امام صادر شد كه «عثمان» بر مسلمانان حكومت مى كرد و اطرافيان او بيت المال اسلام را در اختيار گرفته بودند و حيف و ميل هاى عجيبى صورت مى گرفت، هواخواهان او از «بنى اميّه» بر پستهاى كليدى كشور اسلام حكومت داشتند. از جمله «سعيد بن عاص» والى «كوفه» بود؛ او هدايايى تهيه كرده و به مدينه فرستاد و به حامل آنها (حارث بن حُبيش) سفارش كرد اين پيام را به امام عليه السلام برساند كه من براى هيچ كس- جز «عثمان»- بيش از آنچه براى شما فرستاده ام، نفرستادم! در واقع مى خواست منّتى بر امام بگذارد.
امام عليه السلام در جواب، سخن بالا را فرمود. اشاره به اينكه آنچه او فرستاده است مقدار ناچيزى از حق من است، سپس با صراحت و شجاعت فرمود: اگر زنده بمانم و قدرت را در دست گيرم «بنى اميه» را از مقامى كه غاصبانه به چنگ آورده اند، كنار مى زنم و حقارت واقعى آنها را به مردم نشان مى دهم.
نمونه اى از جنايات بنى اميّه:
در ميان سياستمداران مادّى دنيا، از قديم اين رسم بوده است که مخالفان خود را از نظر اقتصادى در تنگنا قرار مى دادند، تا آنها به خود مشغول شوند و از ديگران باز بمانند، حتّى در آنجا که به ظاهر مى خواستند دست محبّت را به سوى مخالفان دراز کنند، باز اين اصل را رعايت مى کردند که چيز کمى را در اختيار آنها بگذارند.
در اين کلام امام(عليه السلام) با تعبير جالبى به اين معنا اشاره فرموده، مى گويد: «بنى اميّه از ميراث محمد(صلى الله عليه وآله) جز مقدار کمى در اختيار من نمى گذارند: به اندازه يک بار دوشيدن شير شتر!» (إِنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَيُفَوِّقُونَنِي تُرَاثَ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله) تَفْوِيقاً).
تعبير «يُفَوِّقُونَنِى»- از مادّه «فَوَاقُ النَّاقَةِ» يعنى يک بار شير شتر را دوشيدن- اشاره لطيفى به کمى هداياى آنهاست; گويى خلافت، به منزله مرکب راهوار شيردهى است که آنها از همه چيزش بهره مى گيرند و گه گاه تنها به اندازه يک بار دوشيدن، در اختيار آن حضرت قرار مى دهند. بعضى گفته اند: «فواق» مفهومى کمتر از اين دارد و آن، به اندازه مقدار شيرى است که در يک بار فشار دادن انگشتان، بر پستان حيوان، فرو مى ريزد و مطابق اين تفسير، تعبير امام(عليه السلام) بسيار گوياتر خواهد بود.
تعبير به «تراث محمّد» ممکن است اشاره به فدک و مانند آن باشد و يا اشاره به کلّ برنامه هاى اسلام که در مفهوم وسيعِ ميراث، داخل مى شود; زيرا تمام شکوفايى هاى اقتصادى کشور اسلام، به برکت آيين پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) صورت گرفت و رهين خدمات آن حضرت بود; بنابراين، همه آنها ميراث محمد(صلى الله عليه وآله) محسوب مى شود و على(عليه السلام) سهم عظيمى، نه تنها به خاطر خويشاوندى بلکه به خاطر جانفشانى هايش در طريق اسلام، در آنها داشت.
درست است که على(عليه السلام) زندگى زاهدانه اى داشت، ولى هميشه در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) سهم خود را از غنايم مى گرفت وبه نيازمندان مى داد.
سپس در ادامه اين سخن مى افزايد: «(آنها با اين کار خود، نمى توانند مرا فريب دهند و از تصميم نهايى باز دارند) به خدا سوگند! اگر زنده بمانم آنها را از صحنه حکومت اسلامى بيرون خواهم ريخت; همانگونه که قصّاب اعضاى درون شکم حيوان را که به روى زمين مى افتد، پاک مى کند!» (وَ اللّهِ لَئِنْ بَقِيتُ لَهُمْ لاََنْفُضَنَّهُمْ نَفْضَ الَّلحَّامِ الْوِذَامَ التَّرِبَةَ!)
تشبيه «بنى اميّه» به خاکهايى که محتويات شکم حيوان مانند جگر و معده روى آن بيافتد و آلوده شود، اشاره به نهايت آلودگى و پستى آنهاست. آنها - به گواهى اعمالشان در زمان «عثمان»- چنان آلوده بودند که عموم مسلمانان از آنها متنفّر شدند; به گونه اى که همه مى خواستند اين شجره خبيثه براى هميشه از سرزمين اسلام قطع گردد و اين باند کثيف از صحنه جامعه اسلام، طرد شود، و بيت المال از چنگ آنها به در آيد!
مرحوم سيّد رضى در پايان اين خطبه مى نويسد: «و يروى «التُّرَابُ الْوَذِمَةُ» وَ هُوَ عَلَى الْقَلْبِ. قال الشّريف: و قوله عليه السلام «لَيُفَوِّقُونَنِي» اى: يُعْطُونَنِي مِنْ الْمَالِ قَلِيلاً کَفُوَاقِ النَّاقَةِ. وَ هُوَ الْحَلْبَةُ الْوَاحِدةُ مِنْ لَبَنِهَا. وَ الْوِذَامُ: جَمْعُ وَذَمَة، وَ هِىَ الْحُزَّةُ مِنَ الْکَرْشِ، أَوِ الْکَبِدِ تَقَعُ فِي التُّرَابِ فَتُنْفَضُ;
در بعضى از روايات به جاى «اَلْوِذَامُ التَّرِبَةُ»، «التُّرَابُ الْوَذِمَةُ» -که عکس آن است- نقل شده (ولى مفهوم هر دو يکى است) و اشاره به اشياى با ارزشى است که گاه آلوده مى شود، و بايد آلودگى ها را از آنها سترد⬇️
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح خطبه (۷۷)🔹 🔶نکوهش بنی امیه 🔭خطبه در يك نگاه: اين كلام همانگونه كه در بالا اشاره شد زم
↩️سپس مى افزايد: جمله «لَيُفَوِّقُونَنِي» به اين معنا است که «بنى اميّه» کمى از مال را در اختيار من مى گذارند; مانند «فواق ناقه» يعنى يک بار دوشيدن شير شتر. و «وِذام» جمع «وَذَمه» به معناى قطعه اى از معده، يا جگر حيوان است که جدا شود و روى خاکها بيفتد و قصّاب آن را از آلودگى پاک کند و خاک آلوده را جدا سازد.
***
نکته ها:
1- سعيد بن عاص را بهتر بشناسيم:
همان گونه که در شرح خطبه، گفته شد «سعيد بن عاص» والى مدينه هداياى مختصرى خدمت امام(عليه السلام) آورد، در حالى که اظهار مى داشت، بيشترين هديه بعد از هديه اى است که براى «عثمان» آورده است. گويى مى خواست منّتى از اين جهت بگذارد که امام(عليه السلام) جواب قاطعى به او فرمود.
«سعيد» از طائفه «بنى اميّه» و از دودمان قريش است و زمان پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) را درک کرد و از فرماندهان لشکرهاى فاتح اسلام بود. در واقع در دامان «عمر بن خطاب» پرورش يافته بود و عثمان او را والى کوفه کرد. هنگامى که به کوفه آمد خطبه اى خواند و اهل کوفه را به دشمنى و خلاف متهم ساخت. مردم کوفه شکايت او را به عثمان کردند و عثمان سرانجام او را به مدينه بازگرداند و او تا هنگامى که مردم بر ضد عثمان قيام کردند، در مدينه بود و از او دفاع مى کرد و با انقلابيون به مقابله برخاست، تا اين که عثمان کشته شد. او ناچار به سوى مکّه رفت و در آنجا بود تا زمانى که «معاويه» غصب خلافت نمود. «معاويه»، «سعيد» را براى حکمرانى مدينه انتخاب کرد و او تا پايان عمرش بر مدينه حکومت مى کرد. او در جنگ «جمل» و «صفّين» کناره گيرى کرد و به هيچ يک از دو طرف نپيوست. مردى متکبّر و خشن و سختگير بود و در سخن گفتن مهارت داشت. قصر بزرگى در مدينه براى خود ساخته بود که آثارش سالها باقى ماند. مرگ او در سال 53 يا 59 هجرى اتّفاق افتاد.
2- بنى اميّه را بهتر و دقيقتر بشناسيم:
بنى اميّه طايفه اى از قريش هستند که به «اميّة بن عبد شمس بن عبد مناف» منسوبند و دوران حکومت آنها از «معاوية بن ابوسفيان» در سال 41 هجرى آغاز و به «مروان حمار» يا مروان دوم، که چهاردهمين آنان است در سال 132 هجرى ختم مى شود.
حکومت امويان اگر چه در سال 132 هجرى منقرض گرديد، ولى پس از چندى، شخصى از همين خاندان در اندلس حکومتى تشکيل داد. توضيح اين که: اندلس در سالهاى بين 91 تا 93 هجرى به وسيله مسلمين فتح شد و از اين تاريخ تا سال 138 مانند ديگر ممالک اسلامى، حکّامى که از سوى خلفاى اسلامى فرستاده مى شدند آن سرزمين را اداره مى کردند. در سال 138 هجرى، «عبدالرّحمن اوّل» يکى از نواده هاى «هشام بن عبدالملک» دهمين حاکم اموى که از قتل عباسيان رهايى يافته بود، پس از چند سال سرگردانى، از اوضاع درهم ريخته اسپانيا (اندلس) و اختلاف بربرها و قبايل عرب استفاده کرد و مصمّم شد در آن سرزمين به رغم دستگاه عبّاسيان، حکومتى براى خود تشکيل دهد. «عبد الرّحمن» و نسل او مدت دو قرن در آن سرزمين حکومت کردند; تا اين که در آغاز قرن پنجم، شورش و انقلابى در آنجا برپا شد و اين حکومت سرنگون گشت.
الف: بنى اميّه در قرآن مجيد:
«وَ إِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَ مَا جَعَلْنَا الرُّءْيَا الَّتِي أَرَيْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْيَاناً کَبيراً; (يادآور) زمانى را که به تو گفتيم: پروردگارت احاطه کامل به مردم دارد; و ما آن رؤيايى را که به تو نشان داديم، فقط براى آزمايش مردم بود; همچنين شجره ملعونه [= درخت نفرين شده] را که در قرآن ذکر کرده ايم. ما آنها را بيم داده (و انذار) مى کنيم; امّا جز طغيان عظيم، چيزى بر آنها نمى افزايد.»
جمعى از مفسّران شيعه و اهل سنّت نقل کرده اند که اين خواب اشاره به جريان معروفى است که پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در خواب ديد ميمون هايى از منبر او بالا مى روند و پايين مى آيند، بسيار از اين مسأله غمگين شد، آن چنان که بعد از آن، کمتر مى خنديد. (اين ميمون ها را به بنى اميّه تفسير کرده اند که يکى بعد از ديگرى بر جاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) نشستند در حالى که از يکديگر تقليد مى کردند و افرادى فاقد شخصيّت بودند و حکومت اسلامى و خلافت رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) را به فساد کشيدند).
«فخر رازى» در تفسير خود، روايتى در اين زمينه از «ابن عبّاس» مفسّر معروف اسلامى نقل مى کند. همچنين در حديثى از «عايشه» نقل شده که رو به «مروان» کرد و گفت: «لَعَنَ اللّهُ أَبَاکَ وَ أَنْتَ فِي صُلْبِهِ فَأَنْتَ بَعْضُ مَنْ لَعَنَهُ اللّهُ; خدا پدر تو را لعنت کرد در حالى که تو در صلب او بودى; بنابراين، تو بخشى از کسى هستى که خدايش لعن کرده است!»
علاوه بر آيه فوق، در تفسير آيه 26 سوره ابراهيم نيز، مطابق بعضى روايات، «شجره خبيثه» به «بنى اميّه» تفسير شده است.
↩️ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
امام علی النقى علیه السلام:
به راستى که حرام، افزایش نمىیابد و اگر افزایش یابد ، برکتى ندارد و اگر انـفاق شود ، پاداشى ندارد و اگر بماند ، توشهاى به سوى آتـش خواهد بود.
اِنَّ الحَرامَ لا ینمى وَاِن نَمى لا یبارَک لَهُ فیهِ وَما اَنفَقَهُ لَم یؤجَر عَلَیهِ وَما خَلَّـفَهُ کانَ زادَهُ اِلَى النّارِ.
[کافى، ج ۵، ص ۱۲۵، ح ۷]
@Nahjolbalaghe2
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺سه دسته از زنان عذاب قبر ندارند
🎙استاد عالی
@Nahjolbalaghe2
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
ترجمه کتاب الغدیر🔹 ✅ قسمت: پانزدهم 🔷واقعه غدیرخم #علامهامینی ﻭ ﺍﺑﻦ ﻛﺜﻴﺮ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 5 ﺗﺎﺭﻳﺨﺶ ﺻﻔﺤﻪ 209
ترجمه کتاب الغدیر🔹
✅ قسمت: شانزدهم
🔷واقعه غدیرخم
#علامهامینی
ﻭ ﺍﺑﻦ ﺍﺛﻴﺮ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 5 " ﺍﺳﺪ ﺍﻟﻐﺎﺑﻪ " ﺻﻔﺤﻪ 276 ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﺍﺑﻲ ﻣﻮﺳﻲ ﺍﺯ ﺷﺮﻳﻒ ﺍﺑﻲ ﻣﺤﻤﺪ ﺣﻤﺰﻩ ﻋﻠﻮﻱ ﺍﺯ ﺍﺣﻤﺪ
ﺑﺎﻃﺮﻗﺎﻧﻲ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﻣﺴﻠﻢ ﺑﻦ ﺷﻬﺪﻝ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﻌﺒﺎﺱ ﺍﺑﻦ ﻋﻘﺪﻩ ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﺷﻌﺮﻱ ﺍﺯ ﺭﺟﺎ ﺑﻦ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻛﺜﻴﺮ ﺍﺯ ﻓﻄﺮ، ﻭ ﺍﺑﻦ ﺟﺎﺭﻭﺩ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﻄﻔﻴﻞ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﻋﻠﻲ ﺭﺿﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻨﻪ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻴﺪﻫﻢ ﺑﺨﺪﺍﻱ ﺗﻌﺎﻟﻲ ﻫﺮ ﻛﺮﺍ ﻛﻪ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮﺧﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﻙ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺮﺧﻴﺰﺩ، ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻫﻔﺪﻩ ﺗﻦ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺑﻮ ﻗﺪﺍﻣﻪ ﺍﻧﺼﺎﺭﻱ ﺑﻮﺩ، ﺳﭙﺲ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻣﺎ ﮔﻮﺍﻫﻲ ﻣﻴﺪﻫﻴﻢ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺍﺯ ﺣﺠﻪ ﺍﻟﻮﺩﺍﻉ ﺑﺮ ﻣﻴﮕﺸﺘﻴﻢ، ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻇﻬﺮ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ (ﺍﺯ ﻗﺮﺍﺭﮔﺎﻩ ﺧﻮﺩ) ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﻣﺮ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﭼﻨﺪ ﺩﺭﺧﺖ ﺭﺍ ﻣﺤﻜﻢ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻓﻜﻨﺪﻧﺪ، ﺳﭙﺲ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺍﻋﻠﺎﻡ ﻛﺮﺩ، ﭘﺲ ﻧﻤﺎﺯ ﮔﺬﺍﺭﺩﻳﻢ، ﺳﭙﺲ ﺑﭙﺎ ﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﺣﻤﺪ ﻭ ﺛﻨﺎﻱ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻧﻤﻮﺩ، ﺳﭙﺲ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻱ ﻣﺮﺩﻡ: ﺁﻳﺎ ﻣﻴﺪﺍﻧﻴﺪ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻱ ﻋﺰ ﻭ ﺟﻞ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻦ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﻣﻮﻣﻨﻴﻦ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻣﻦ ﺑﺸﻤﺎ ﺍﻭﻟﻲ (ﺳﺰﺍﻭﺍﺭﺗﺮ) [ ﺻﻔﺤﻪ 29] ﻫﺴﺘﻢ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺷﻤﺎ- ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﺭﺍ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﻓﺮﻣﻮﺩ، ﮔﻔﺘﻴﻢ: ﺁﺭﻱ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ (ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻌﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻌﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ، ﺍﻟﻠﻬﻢ ﻭﺍﻝ ﻣﻦ ﻭﺍﻟﺎﻩ ﻭ ﻋﺎﺩ ﻣﻦ
ﻋﺎﺩﺍﻩ- ﺳﻪ ﺑﺎﺭ. ﺍﺑﻮ ﻣﻮﺳﻲ ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﺳﻨﺪ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺍﺑﻦ ﻋﻘﺪﻩ ﺍﺯ ﻛﺘﺎﺏ ﺍﻭ (ﺍﻟﻤﻮﺍﻟﺎﺕ ﻓﻲ ﺣﺪﻳﺚ ﺍﻟﻐﺪﻳﺮ) ﺍﺑﻦ ﺣﺠﺮ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 4 " ﺍﻟﺎﺻﺎﺑﻪ " ﺻﻔﺤﻪ 159 ﺁﻧﺮﺍ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺳﻴﺪ ﻧﻮﺭ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﺳﻤﻬﻮﺩﻱ ﺩﺭ " ﺟﻮﺍﻫﺮ ﺍﻟﻌﻘﺪﻳﻦ " ﻧﻘﻞ ﺍﺯ ﺣﺎﻓﻆ ﺍﺑﻲ ﻧﻌﻴﻢ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﻲ ﺩﺭ " ﺣﻠﻴﻪ ﺍﻟﺎﻭﻟﻴﺎﺀ " ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﻄﻔﻴﻞ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﻋﻠﻲ ﺭﺿﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻨﻪ ﺑﭙﺎ ﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﺣﻤﺪ ﻭ ﺛﻨﺎﻱ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺳﭙﺲ ﮔﻔﺖ: ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻴﺪﻫﻢ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻛﻪ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺮﺧﻴﺰﺩ- ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻧﻘﻞ ﻗﻮﻝ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﮔﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺮ ﻧﺨﻴﺰﻧﺪ، ﻓﻘﻂ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺑﺮﺧﻴﺰﻧﺪ ﻛﻪ ﮔﻮﺵ ﺁﻧﻬﺎ (ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ) ﺍﻳﻦ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺭﺍ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﻭ ﻗﻠﺐ ﺁﻧﻬﺎ ﺁﻧﺮﺍ ﺿﺒﻂ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻫﻔﺪﻩ ﺗﻦ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺁﻧﻬﺎ: ﺧﺰﻳﻤﻪ ﺑﻦ ﺛﺎﺑﺖ ﻭ ﺳﻬﻞ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﻭ ﻋﺪﺩﻱ ﺑﻦ ﺣﺎﺗﻢ ﻭ ﻋﻘﺒﻪ ﺑﻦ ﻋﺎﻣﺮ ﻭ ﺍﺑﻮ ﺍﻳﻮﺏ ﺍﻧﺼﺎﺭﻱ ﻭ ﺍﺑﻮ ﺳﻌﻴﺪ ﺧﺪﺭﻱ ﻭ ﺍﺑﻮ ﺷﺮﻳﺢ ﺧﺰﺍﻋﻲ ﻭ ﺍﺑﻮ ﻗﺪﺍﻣﻪ ﺍﻧﺼﺎﺭﻱ ﻭ ﺍﺑﻮ ﻟﻴﻠﻲ ﻭ ﺍﺑﻮ ﺍﻟﻬﻴﺜﻢ ﺑﻦ ﺗﻴﻬﺎﻥ ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻧﻲ ﺍﺯ ﻗﺮﻳﺶ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺳﭙﺲ ﻋﻠﻲ ﺭﺿﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻨﻪ ﻭ ﻋﻨﻬﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﻴﺎﻭﺭﻳﺪ ﺁﻧﭽﻪ ﺷﻨﻴﺪﻳﺪ، ﺁﻧﺎﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﻴﺪﻫﻢ ﻛﻪ: ﻣﺎ ﺑﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺍﺯ ﺣﺠﻪ ﺍﻟﻮﺩﺍﻉ ﺁﻣﺪﻳﻢ ﺗﺎ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻇﻬﺮ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ
ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ (ﺍﺯ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﺧﻮﺩ) ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﻣﺮ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺷﺎﺧﻪ ﻭ ﺧﺎﺭﻫﺎﻱ ﭼﻨﺪ ﺩﺭﺧﺖ ﺭﺍ ﺯﺩﻭﺩﻧﺪ ﻭ ﺧﺮﻗﻪ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﻜﻨﺪﻧﺪ ﺳﭙﺲ ﺍﻋﻠﺎﻡ ﻧﻤﺎﺯ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻭ ﻣﺎ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺷﺪﻳﻢ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﮔﺬﺍﺭﺩﻳﻢ، ﺳﭙﺲ ﺑﭙﺎ ﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﺣﻤﺪ ﻭ ﺛﻨﺎﻱ ﺧﺪﺍ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻱ ﻣﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺷﻤﺎ (ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﻭﻇﺎﻳﻔﻲ ﻛﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ) ﭼﻴﺴﺖ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺑﺘﺤﻘﻴﻖ ﺍﺑﻠﺎﻍ ﻧﻤﻮﺩﻱ. ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍﻳﺎ ﮔﻮﺍﻩ ﺑﺎﺵ (ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﻳﻦ ﻛﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﻓﺮﻣﻮﺩ). ﺳﭙﺲ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺩﻋﻮﺕ ﺷﻮﻡ [ ﺻﻔﺤﻪ 30] ﻭ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻧﻤﺎﻳﻢ ﻭ ﻣﻦ ﻣﺴﻮﻟﻢ ﻭ ﺷﻤﺎ ﻣﺴﻮﻟﻴﺪ. ﺳﭙﺲ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻱ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺩﻭ ﭼﻴﺰ ﺧﻄﻴﺮ ﻭ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎ ﻣﻴﮕﺬﺍﺭﻡ، ﻛﺘﺎﺏ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻋﺘﺮﺕ ﻣﻦ: ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻣﻦ، ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻧﺪﻭ ﻣﺘﻤﺴﻚ ﺷﻮﻳﺪ ﻫﺮﮔﺰ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﻧﺨﻮﺍﻫﻴﺪ ﺷﺪ. ﭘﺲ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻛﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺁﻧﺪﻭ، ﭼﻪ ﮔﻮﻧﻪ ﺧﻠﻔﻲ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺷﺪ؟ ﻭ ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺁﻧﺪﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﺟﺪﺍ ﻧﻤﻴﺸﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﻛﻨﺎﺭ ﺣﻮﺽ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻮﻧﺪ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺫﻱ ﻟﻄﻒ ﻭ ﺁﮔﺎﻩ، ﻣﺮﺍ ﺑﺎﻳﻦ ﺧﺒﺮ ﺍﻣﺮ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ. ﺳﭙﺲ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺧﺪﺍﻱ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻦ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﻣﻮﻣﻨﻴﻦ ﻫﺴﺘﻢ. ﺁﻳﺎ ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﺸﻤﺎ ﺍﻭﻟﻲ (ﺳﺰﺍﻭﺍﺭﺗﺮ) ﻫﺴﺘﻢ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺑﻠﻲ ﻣﻴﺪﺍﻧﻢ- ﺳﻪ ﺑﺎﺭ- ﺳﭙﺲ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻳﺎ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻠﻨﺪﻛﺮﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻬﺬﺍ ﻋﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﺍﻟﻠﻬﻢ ﻭﺍﻝ ﻣﻦ ﻭﺍﻟﺎﻩ ﻭ ﻋﺎﺩ ﻣﻦ ﻋﺎﺩﺍﻩ ﭘﺲ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺭﺍﺳﺖ ﮔﻔﺘﻴﺪ ﻭ ﻣﻦ ﻧﻴﺰ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﺍﺯ ﮔﻮﺍﻫﺎﻥ ﻫﺴﺘﻢ. ﻭ ﺻﺎﺣﺐ ﻳﻨﺎﺑﻴﻊ ﺍﻟﻤﻮﺩﻩ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 38 ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﻬﻤﻮﺩﻱ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺷﻴﺦ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻓﻀﻞ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﺎﻛﺜﻴﺮ ﻣﻜﻲ ﺷﺎﻓﻌﻲ ﺩﺭ (ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﻓﻲ ﻋﺪ ﻣﻨﺎﻗﺐ ﺍﻟﺎﻝ) ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻬﻤﻴﻦ ﻟﻔﻆ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﻄﻔﻴﻞ ﺫﻛﺮ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ 12- ﺍﺑﻮ ﻋﻤﺎﺭﻩ ﻋﺒﺪ ﺧﻴﺮ ﺑﻦ ﻳﺰﻳﺪ ﻫﻤﺪﺍﻧﻲ ﻛﻮﻓﻲ (ﺷﺮﺡ ﺣﺎﻝ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺹ 121 ﺟﻠﺪ 1 ﮔﺬﺷﺖ)، ﺧﻮﺍﺭﺯﻣﻲ ﺩﺭ " ﺍﻟﻤﻨﺎﻗﺐ " ﺻﻔﺤﻪ 94 ﺑﺎﺳﻨﺎﺩﺵ ﺍﺯ ﺣﺎﻓﻆ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﻴﻬﻘﻲ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺑﺎﺧﺒﺎﺭ ﺍﺯ ﺍﺑﻮ ﻣﺤﻤﺪ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻳﺤﻴﻲ ﺑﻦ ﻫﺎﺭﻭﻥ ﺑﻦ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺠﺒﺎﺭ ﺳﻜﺮﻱ ﺩﺭ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﺑﺎﺧﺒﺎﺭ ﺍﺯ ﺍﺳﻤﻌﻴﻞ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺻﻔﺎﺭ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﻣﺎﺩﻱ ﺍﺯ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺯﺍﻕ ﺍﺯ ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﺳﺤﻖ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﺣﺪﻳﺚ ﻧﻤﻮﺩ ﻣﺮﺍ ﺳﻌﻴﺪ ﺑﻦ ﻭﻫﺐ ﻭ ﻋﺒﺪ ﺧﻴﺮ... ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 26- ﮔﺬﺷﺖ. ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺻﻔﺤﻪ ﺍﺯ ﺍﺑﻦ ﻛﺜﻴﺮ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺍﺑﻦ ﺟﺮﻳﺮ ﺍﺯ ﺳﻌﻴﺪ ﻭ ﻋﺒﺪ ﺧﻴﺮ ﺫﻛﺮ ﺷﺪ. ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻧﻤﺎﺋﻴﺪ.
@Nahjolbalaghe2
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت صد و نهم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻3. الف) ا
🌳شجره آشوب« قسمت صد و دهم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻ب)از سوی دیگر ابن قتیبه آورده است که وی با عدهای اهل یمن، بعد از پیشنهاد حکمیت از سوی لشکر شام، پیش امام علی آمدند و گفتند آنچه را که سپاه شام در مورد حکمیت میگویند بپذیرد. او به امام چنین گفت:
🔻 «در آن صورت مردم انصاف را در مورد تو رعايت مىكنند. به خدا سوگند، اگر از آنان قبول نكنى كسى همراه تو باقى نمىماند؛ و تير و سنگى همراه تو نخواهيم انداخت و در هيچ جايگاهى همراه تو نخواهيم بود.»
🔻در بخش های بعد درباره رسالت اشعث در نبرد صفین، مفصلا بحث و تحلیل خواهیم کرد.
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
✅🌷شنبه، سهشنبه و پنج شنبه شرح 🦋خطبه ها
✅🌹یکشنبه، دوشنبه وچهارشنبه شرح 🌴حکمتها
✅☫روزانهتفسیر قرآن☫
✅🌷شرح متنی و صوتی نامه ها بطور کامل در کانال بارگذاری شده و شرح آخرین نامه جهت سهولت در دسترسی، در اینجا آورده شده و بقیه نامه ها به هم پیوست میباشد⬇️
لینک شرح نامه ۷۹ ( آخرین نامه): https://eitaa.com/Nahjolbalaghe2/24783
✅🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گذاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
@Nahjolbalaghe2
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
.
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَٰذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَامَ
(به یاد آورید) زمانى را که ابراهیم گفت: «پروردگارا! این شهر (مکه) را شهر امنى قرار ده. و من
و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار
(ابراهیم/۳۵)
*
رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ ۖ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي ۖ وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
پروردگارا! آنها [= بتها]بسیارى از مردم را گمراه ساختند. هر کس از من پیروى کند از من است. و هر کس نافرمانى من کند، تو آمرزنده و مهربانى.
(ابراهیم/۳۶)
*
رَّبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ
پروردگارا! من بعضى از فرزندانم رادر سرزمین بى آب و علفى، در کنار خانه اى که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند. تو دلهاى گروهى از مردم را متوجّه آنها ساز. و از ثمرات به آنها روزى ده. شاید آنان شکر تو را به جاى آورند.
(ابراهیم/۳۷)
*
رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِي وَمَا نُعْلِنُ ۗ وَمَا يَخْفَىٰ عَلَى اللَّهِ مِن شَيْءٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ
پروردگارا!تو آنچه را که پنهان کرده و یا آشکار مى سازیم، مى دانى.
و چیزى در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست.
(ابراهیم/۳۸)
*
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ ۚ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ
ستایش مخصوص خدایى است که در پیرى، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید. به یقین پروردگار من، شنونده
(و اجابت کننده) دعاست.
(ابراهیم/۳۹)
***
رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي ۚ رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ
پروردگارا! مرا بر پادارنده نماز قرار ده، و از فرزندانم (نیز چنین فرما)، پروردگارا! دعاى مرا بپذیر.
(ابراهیم/۴۰)
رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ
پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روزى که حساب برپا مى شود، بیامرز!»
(ابراهیم/۴۱)
@Nahjolbalaghe2
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۳۲تا۳۴)🔹 ↩️خورشید براى او نورافشانى مى کند، بسترش را گرم مى سازد، ان
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۳۵تا۴۱)🔹
🤲دعاهاى سازنده ابراهیم بت شکن
از آنجا که در آیات گذشته بحث از مؤمنان راستین و شاکران در برابر نعمت هاى خدا در میان بود، به دنبال آن در آیات مورد بحث گوشه اى از دعاها و درخواست هاى ابراهیم، بنده مقاوم و شاکر خدا را بیان مى کند تا تکمیلى باشد براى بحث گذشته و سرمشق و الگویى براى کسانى که مى خواهند از نعمت هاى الهى بهترین بهره را بگیرند. مى گوید: به یاد آورید زمانى (را) که ابراهیم گفت: پروردگارا، این شهر ]= مکّه[ را سرزمین امنى قرار ده (وَ إِذْ قَالَ إِبْرهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَـذَا الْبَلَدَ آمِنًا).
و من و فرزندانم را (مشمول لطف و عنایتت بنما و ) از پرستش بت ها دور نگاه دار (وَاجْنُبْنِى وَبَنِىَّ أَنْ نَّعْبُدَ الاَْصْنَامَ).
*
چراکه مى دانم بت پرستى چه بلاى بزرگ و خانمان سوزى است و با چشم خود قربانیان این راه را دیده ام پروردگارا، آنها ]= بت ها[ بسیارى از مردم را گمراه ساختند (رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ).
آن هم چه گمراهى خطرناکى، تا آنجا که همه چیز خود حتّى خردشان را در این راه باخته اند.
خداوندا، من دعوت به توحید مى کنم و همه را به سوى تو مى خوانم، هر کس از من پیروى کند، او از من است و هر کس نافرمانىِ من کند، (اگر قابل هدایت و بخشش است درباره او محبّت کن، چرا که) تو بخشنده و مهربانى (فَمَنْ تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى وَ مَنْ عَصَانِى فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
در حقیقت ابراهیم(علیه السلام) با این تعبیر مى خواهد به پیشگاه خداوند عرض کند که حتّى اگر فرزندان من از مسیر توحید منحرف گردند و به بت توجّه کنند، از من نیستند و اگر بیگانگان در این خط باشند، آنها همچون فرزندان و برادران من اند.
این تعبیر مؤدّبانه و بسیار محبّت آمیز ابراهیم(علیه السلام) نیز قابل توجّه است که نمى گوید هر کس نافرمانى من کند از من نیست و چنین و چنان کیفر کن، بلکه مى گوید هر کس نافرمانى من کند تو بخشنده و مهربانى.
*
آن گاه دعا و نیایش خود را چنین ادامه مى دهد: پروردگارا، من بعضى از فرزندانم را در سرزمین بى آبوعلفى، در کنار خانه اى که حرم تو است، ساکن ساختم تا نماز را به پا دارند (رَبَّنَا إِنِّى أَسْکَنتُ مِنْ ذُرِّیَّتِى بِوَاد غَیْرِ ذِى زَرْع عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَوةَ).
و این هنگامى بود که ابراهیم پس از آنکه خداوند پسرى از کنیزش هاجر داد
و نامش را اسماعیل گذاشت، حسادت ساره، همسر نخستین ابراهیم، تحریک شد و نتوانست حضور هاجر و فرزندش را تحمّل کند، از ابراهیم(علیه السلام)خواست که آن مادر و فرزند را به نقطه دیگرى ببرد و ابراهیم، طبق فرمان خدا، در برابر این درخواست تسلیم شد و اسماعیل و مادرش هاجر را به سرزمین مکّه که در آن روز منطقه اى خشک و بى آبوعلف بود، آورد و در آنجا ساکن نمود و بعد آنها را ترک کرد.
چیزى نگذشت که کودک و مادرش در آن هواى گرم تشنه شدند. هاجر براى نجات جان کودکش تلاش فراوان کرد، امّا خدایى که اراده کرده بود آن سرزمین به صورت یک کانون بزرگ عبادت درآید، چشمه زمزم را آشکار ساخت. چندان فاصله نشد که قبیله جُرهُم که از آنجا مى گذشتند، با پیدایش چشمه زمزم، در آنجا رحل اقامت افکندند و مکّه رفته رفته شکل گرفت.
سپس ابراهیم(علیه السلام) در ادامه دعاى خود مى گوید: خداوندا، اکنون که آنها در این بیابان سوزان براى احترام خانه ات مسکن گزیده اند تو دل هاى گروهى از مردم را متوجّه آنان ساز (فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِى إِلَیْهِمْ).
و از ثمرات (مادّى و معنوى) به آنان روزى ده، شاید شکر (نعمت هاى) تو را به جاى آورند (وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ).
*
و از آنجا که یک انسان موحّد مى داند که علمش در برابر آگاهى خداوند محدود است و مصالح او را فقط خدا مى داند، چه بسا چیزى از خدا بخواهد که صلاح او در آن نیست، یا چیزهایى نخواهد امّا صلاح او در آن است و گاه مطالبى در درون جان اوست که نمى تواند همه را بر زبان آورَد، ابراهیم نیز به دنبال تقاضاهاى گذشته چنین عرض کرد: پروردگارا، تو مى دانى آنچه را ما پنهان
مى داریم و آنچه را آشکار مى کنیم (رَبَّنَا إِنَّکَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِى وَ مَا نُعْلِنُ).
و چیزى در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست (وَ مَا یَخْفَى عَلَى اللهِ مِنْ شَىْء فِى الاَْرْضِ وَ لاَ فِى السَّمَاءِ).
اگر از فراق فرزند و همسرم غمگین هستم تو مى دانى، اگر قطره هاى اشک آشکارا از چشمم سرازیر مى شود تو مى بینى، اگر اندوه فراق قلبم را احاطه کرده و با شادى از اداى وظیفه و اطاعت فرمان تو آمیخته است باز هم مى دانى و اگر هنگام جدایى همسرم به من مى گوید: إِلى مَن تَکِلُنى (مرا به که مى سپارى؟) تو آگاهى. آینده این سرزمین و آینده آنها که سخت به هم گره خورده،⬇️
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۳۵تا۴۱)🔹 🤲دعاهاى سازنده ابراهیم بت شکن از آنجا که در آیات گذشته ب
↩️در پیشگاه علم تو روشن است.
بعد به شکر نعمت هاى خداوند اشاره مى کند که یکى از مهم ترین آنها در حقّ ابراهیم این بود که در پیرى صاحب دو فرزند برومند شد به نام هاى اسماعیل و اسحاق. مى گوید: حمد خداى را که در پیرى، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید و دعاى مرا اجابت کرد (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى وَهَبَ لِى عَلَى الْکِبَرِ إِسْمَـعِیلَ وَ إِسْحَـقَ).
مسلّماً پروردگار من شنونده (و اجابت کننده)ى دعاهاست (إِنَّ رَبِّى لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ).
*
باز به تقاضا و نیایش و دعا ادامه مى دهد و عرض مى کند: پروردگارا، مرا برپاکننده نماز قرار ده، و از فرزندانم نیز چنین فرما (رَبِّ اجْعَلْنِى مُقِیمَ الصَّلَوةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِى).
پروردگارا، دعاى مرا بپذیر (رَبَّنَا وَ تَقَبَّلْ دُعَاءِ).
*
در اینجا آخرین تقاضاى ابراهیم(علیه السلام) این است که: پروردگارا، من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در آن روز که حساب برپا مى شود، بیامرز (رَبَّنَا اغْفِرْ لِى وَ لِوَالِدَىَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ).
نکته ها:
۱. آیا مکّه در آن زمان شهر بود؟
در آیات مورد بحث دیدیم که ابراهیم(علیه السلام) یک بار عرض مى کند: خداوندا، بعضى از فرزندانم را در سرزمین بى آبو علفى ساکن ساختم. این مسلّماً اشاره به آغاز ورود او در سرزمین مکّه است که در آن موقع نه آب و آبادى بود و نه خانه و ساکن خانه، فقط بقایاى خانه خدا در آنجا به چشم مى خورد و یک مشت کوه هاى خشک و بى آبوعلف.
ولى مى دانیم که این تنها سفر ابراهیم(علیه السلام) به سرزمین مکّه نبود بلکه مکرّر به این سرزمین مقدّس گام نهاد، در حالى که مکّه تدریجاً شکل شهر به خود مى گرفت و قبیله جُرهُم در آنجا ساکن شده بودند و پیدایش چشمه زمزم، آنجا را قابل سکونت ساخته بود. به نظر مى رسد که دعاهاى ابراهیم در یکى از این سفرها بوده و لذا مى گوید خداوندا، این شهر را محلّ امنى قرار ده.
و اگر سخن از وادى غیر ذى ذرع مى گوید، یا از گذشته خبر مى دهد و خاطره نخستین سفرش را بازگو مى نماید، یا اشاره به این است که سرزمین مکّه حتّى پس از شهر شدن، سرزمینى است غیر قابل زراعت که باید احتیاجاتش را از بیرون بیاورند، زیرا از نظر جغرافیایى در میان یک مشت کوه هاى خشک و بسیار کم آب واقع شده است.
۲. امنیّت سرزمین مکّه
جالب اینکه ابراهیم(علیه السلام) نخستین تقاضایى را که در این سرزمین از خداوند کرد، تقاضاى امنیّت بود. این نشان مى دهد که نعمت امنیّت، نخستین شرط براى زندگى انسان و سکونت در یک منطقه و براى هر آبادى و پیشرفت و ترقّى است و به راستى هم چنین است.
اگر جایى امن نباشد قابل سکونت نیست، هر چند تمام نعمت هاى دنیا در آن جمع باشد. اصولاً شهر و دیار و کشورى که امنیّت ندارد همه نعمت ها را از دست خواهد داد.
تذکّر این نکته نیز لازم است که خداوند دعاى ابراهیم(علیه السلام) را درباره امنیّت مکّه از دو سو اجابت کرد: هم امنیّت تکوینى به آن داد، زیرا شهرى شد که در طول تاریخ حوادث ناامن کننده کمتر به خود دیده، و هم امنیّت تشریعى، یعنى خدا فرمان داده که همه انسان ها و حتّى حیوانات در این سرزمین در امن و امان باشند.
صید کردن حیوانات در سرزمین مکّه ممنوع است و حتّى تعقیب مجرمانى که به حرم و خانه کعبه پناه برند جایز نیست. فقط مى توان براى اجراى عدالت، راه رسیدن آذوقه را بر چنین مجرمان بست تا بیرون آیند و تسلیم شوند.
۳. چرا ابراهیم تقاضاى دورى از بت پرستى مى کند؟
بى گمان ابراهیم(علیه السلام) پیامبر بود و معصوم و فرزندان بىواسطه او که به طور قطع در کلمه بَنِىَّ در آیه مورد بحث داخل هستند، یعنى اسماعیل و اسحاق نیز پیامبر بودند و معصوم. ولى با این حال تقاضا مى کند که خدایا من و آنها را از پرستش بت ها دور بدار.
این دلیل بر تأکید هر چه بیشتر روى مسأله مبارزه با بت پرستى است که حتّى پیامبران معصوم و بت شکن نیز در این زمینه از خدا تقاضا مى کنند.
این درست شبیه تأکید کردن پیامبر در وصایایش به على(علیه السلام) یا امامان دیگر نسبت به جانشین خود در زمینه نماز است که هرگز احتمال ترک آن در مورد آنها مفهوم نداشت، بلکه اصولاً نماز با تلاش آنها برپا شده بود.
اکنون این پرسش پیش مى آید که چگونه ابراهیم گفت: پروردگارا، بت ها بسیارى از مردم را گمراه ساخته اند، در حالى که سنگ و چوبى بیش نبودند و قدرت بر گمراه ساختن مردم نداشتند؟
پاسخ این پرسش را از اینجا مى توان دریافت که اوّلاً بت ها همیشه از سنگ و چوب نبودند بلکه گاهى فرعون ها و نمرودها مردم را به پرستش خود دعوت مى کردند و خود را ربّ اعلى و زنده کننده و میراننده مى نامیدند. ثانیاً گاه بت هاى سنگى و چوبى را متولّیان و کارگردانان چنان مى آراستند و تشریفات براى آنها قائل مى شدند که براى عوام ساده لوح به راستى گمراه کننده بودند.
۴. تابعان ابراهیم کیانند؟
✔️ ادامه دارد..
@Nahjolbalaghe2
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 ترجمه و شرح حکمت (۲۷۵)🔹 🔺کوهش طمع و دلبستگی به دنیا 6⃣شش نكته آموزنده: امام عليه السلام در اين گ
🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۷۶)🔹
🔺از رياكارى به خدا پناه بريم:
امام عليه السلام در اين دعاى نورانى اش در پيشگاه خدا از رياكارى به او پناه مى برد وبا چند تعبير دقيق آن را بيان مى كند. نخست عرضه مى دارد: «بارپروردگارا! به تو پناه مى برم از اينكه ظاهرم را در چشمها نيكو جلوه دهى و باطنم را در پيشگاهت زشت سازى»؛ (اللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ تُحَسِّنَ فِي لاَمِعَةِ الْعُيُونِ عَلاَنِيَتي، وَتُقَبِّحَ فِيَما أُبْطِنُ لَکَ سَرِيرَتِي).
«لامِعَةُ الْعُيُونِ» به اصطلاح ازقبيل اضافه صفت به موصوف و به معنى «عيون لامعه» يعنى چشمهاى پرنور است؛ يعنى كار من به جايى نرسد كه حتى افراد تيزبين مرا خوب پندارند در حالى كه در باطن خوب نباشم.
در دومين جمله همين معنا را در قالب ديگرى آورده، عرضه مى دارد : «(خداوندا چنان نباشم كه) خوشبينى مردم را نسبت به خودم در آنچه تو از آن آگاهى جلب كنم (در حالى كه در باطن چنين نباشم و از طريق ريا خود را در صف نيكان معرفى كنم)»؛ (مُحَافِظاً عَلى رِثَاءِالنَّاسِ مِنْ نَفْسِي بِجَمِيعِ مَا أَنْتَ مُطَّلِعٌ عَلَيْهِ مِنِّي).
حضرت در سومين تعبير، همين معنا را با اشاره به ثمره نامطلوب آن بازگوكرده، عرضه مى دارد: «(چنان نباشم) كه حُسن ظاهرم را براى مردم آشكار سازم و اعمال بدم را فقط به سوى تو آورم تا به اين وسيله به بندگانت نزديك گردم و از رضا و خشنودى تو دور شوم»؛ (فَأُبْدِي لِلنَّاسِ حُسْنَ ظَاهِرِي، وَأُفْضِي إِلَيْکَ بِسُوءِ عَمَلِي، تَقَرُّباً إِلَى عِبَادِکَ َتَبَاعُداً مِنْ مَرْضَاتِکَ).
روشن است كه هدف رياكاران جلب توجه مردم و از اين طريق، رسيدن به منافع مادى و دنيوى است اين يك هدف است، ولى دورى از خداوند هدف نيست بلكه غايت و نتيجه اين كار است هر چند مَجازا در عبارت بالا به شكل هدف بيان شده است. بديهى است كه اين دعا درسى است براى همه مردم نه اينكه امام عليه السلام چنين باشد بلكه مى خواهد به طور غير مستقيم كه در دلها تأثير بيشترى دارد نتيجه رياكارى را براى همگان روشن سازد و آن را خطايى بزرگ معرفى كند كه نتيجه آن، دورى از خدا و سرگردانى در وادى شرك و بت پرستى است.
*
نكته:
نكوهش شديد ريا در كتاب و سنّت:
در آيات قرآن و روايات اسلامى، عمل ريايى به شدت نكوهش شده است. قرآن مجيد در آيه 264 سوره «بقره» مى گويد: «(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالاَْذَى كَالَّذِي يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلاَ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدا لّاَ يَقْدِرُونَ عَلَى شَىْءٍ مِّمَّا كَسَبُوا وَاللهُ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ)؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! بخششهاى خود را با منّت و آزار، باطل نسازيد! همانند كسى كه مال خود را براى نشان دادن به مردم، انفاق مى كند؛ و به خدا و روز رستاخيز، ايمان نمى آورد؛ (كار او) همچون قطعه سنگى است كه بر آن، (قشر نازكى از) خاك باشد؛ (و بذرهايى در آن افشانده شود؛) و رگبار باران به آن برسد، (و همه خاكها و بذرها را بشويد،) و آن را صاف (و خالى از خاك و بذر) رها كند. آنها از كارى كه انجام داده اند، چيزى به دست نمى آورند؛ و خداوند، جمعيت كافران را هدايت نمى كند».
در اين آيه شريفه نكات بسيارى نهفته است: از يكسو ريا و شرك را همرديف قرار داده و از سويى ديگر عمل ريايى را بى نتيجه و بى اثر خوانده ومسلمانان را به شدت از چنين كارى نهى كرده همانگونه كه انفاق هاى توأم با منت و آزار را منفور شمرده است.
رسول خدا صلي الله عليه وآله در حديثى از آينده چنين خبر مى دهد. «سَيَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ تَخْبُثُ فِيهِ سَرَائِرُهُمْ وَتَحْسُنُ فِيهِ عَلانِيَتُهُمْ طَمَعاً فِي الدُّنْيَا لا يُرِيدُونَ بِهِ مَا عِنْدَ رَبِّهِمْ يَكُونُ دِينُهُمْ رِيَاءً لا يُخَالِطُهُمْ خَوْفٌ يَعُمُّهُمُ اللَّهُ بِعِقَابٍ فَيَدْعُونَهُ دُعَاءَ الْغَرِيقِ فَلا يَسْتَجِيبُ لَهُمْ؛ زمانى بر مردم فرا مى رسد كه باطن آنها زشت وظاهرشان براى طمع در دنيا زيبا مى شود. هرگز پاداشهايى را كه نزد خداست طلب نمى كنند، دينشان رياسْت و خوف خدا در وجودشان نيست. در آن زمان خدا آنها را به مجازاتى مبتلا مى سازد كه حتى اگر مانند دعاى غريق (كسى كه با تمام وجودش خدا را مى خواند) خدا را بخوانند دعايشان مستجاب نمى شود».
در منابع معروف حديث از جمله كتاب شريف كافى و كتاب وسائل الشيعه روايات بسيارى درباره نكوهش رياكارى وارد شده است؛ از جمله كلينى؛ در جلد دوم كافى در حديثى از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: «كُلُّ رِيَاءٍ شِرْکٌ إِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِلنَّاسِ كَانَ ثَوَابُهُ عَلَى النَّاسِ وَمَنْ عَمِلَ لِلَّهِ كَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّهِ»⬇️
۱۶ فروردین ۱۴۰۲