قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۳۲تا۳۴)🔹 ↩️خورشید براى او نورافشانى مى کند، بسترش را گرم مى سازد، ان
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۳۵تا۴۱)🔹
🤲دعاهاى سازنده ابراهیم بت شکن
از آنجا که در آیات گذشته بحث از مؤمنان راستین و شاکران در برابر نعمت هاى خدا در میان بود، به دنبال آن در آیات مورد بحث گوشه اى از دعاها و درخواست هاى ابراهیم، بنده مقاوم و شاکر خدا را بیان مى کند تا تکمیلى باشد براى بحث گذشته و سرمشق و الگویى براى کسانى که مى خواهند از نعمت هاى الهى بهترین بهره را بگیرند. مى گوید: به یاد آورید زمانى (را) که ابراهیم گفت: پروردگارا، این شهر ]= مکّه[ را سرزمین امنى قرار ده (وَ إِذْ قَالَ إِبْرهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَـذَا الْبَلَدَ آمِنًا).
و من و فرزندانم را (مشمول لطف و عنایتت بنما و ) از پرستش بت ها دور نگاه دار (وَاجْنُبْنِى وَبَنِىَّ أَنْ نَّعْبُدَ الاَْصْنَامَ).
*
چراکه مى دانم بت پرستى چه بلاى بزرگ و خانمان سوزى است و با چشم خود قربانیان این راه را دیده ام پروردگارا، آنها ]= بت ها[ بسیارى از مردم را گمراه ساختند (رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ).
آن هم چه گمراهى خطرناکى، تا آنجا که همه چیز خود حتّى خردشان را در این راه باخته اند.
خداوندا، من دعوت به توحید مى کنم و همه را به سوى تو مى خوانم، هر کس از من پیروى کند، او از من است و هر کس نافرمانىِ من کند، (اگر قابل هدایت و بخشش است درباره او محبّت کن، چرا که) تو بخشنده و مهربانى (فَمَنْ تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى وَ مَنْ عَصَانِى فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
در حقیقت ابراهیم(علیه السلام) با این تعبیر مى خواهد به پیشگاه خداوند عرض کند که حتّى اگر فرزندان من از مسیر توحید منحرف گردند و به بت توجّه کنند، از من نیستند و اگر بیگانگان در این خط باشند، آنها همچون فرزندان و برادران من اند.
این تعبیر مؤدّبانه و بسیار محبّت آمیز ابراهیم(علیه السلام) نیز قابل توجّه است که نمى گوید هر کس نافرمانى من کند از من نیست و چنین و چنان کیفر کن، بلکه مى گوید هر کس نافرمانى من کند تو بخشنده و مهربانى.
*
آن گاه دعا و نیایش خود را چنین ادامه مى دهد: پروردگارا، من بعضى از فرزندانم را در سرزمین بى آبوعلفى، در کنار خانه اى که حرم تو است، ساکن ساختم تا نماز را به پا دارند (رَبَّنَا إِنِّى أَسْکَنتُ مِنْ ذُرِّیَّتِى بِوَاد غَیْرِ ذِى زَرْع عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَوةَ).
و این هنگامى بود که ابراهیم پس از آنکه خداوند پسرى از کنیزش هاجر داد
و نامش را اسماعیل گذاشت، حسادت ساره، همسر نخستین ابراهیم، تحریک شد و نتوانست حضور هاجر و فرزندش را تحمّل کند، از ابراهیم(علیه السلام)خواست که آن مادر و فرزند را به نقطه دیگرى ببرد و ابراهیم، طبق فرمان خدا، در برابر این درخواست تسلیم شد و اسماعیل و مادرش هاجر را به سرزمین مکّه که در آن روز منطقه اى خشک و بى آبوعلف بود، آورد و در آنجا ساکن نمود و بعد آنها را ترک کرد.
چیزى نگذشت که کودک و مادرش در آن هواى گرم تشنه شدند. هاجر براى نجات جان کودکش تلاش فراوان کرد، امّا خدایى که اراده کرده بود آن سرزمین به صورت یک کانون بزرگ عبادت درآید، چشمه زمزم را آشکار ساخت. چندان فاصله نشد که قبیله جُرهُم که از آنجا مى گذشتند، با پیدایش چشمه زمزم، در آنجا رحل اقامت افکندند و مکّه رفته رفته شکل گرفت.
سپس ابراهیم(علیه السلام) در ادامه دعاى خود مى گوید: خداوندا، اکنون که آنها در این بیابان سوزان براى احترام خانه ات مسکن گزیده اند تو دل هاى گروهى از مردم را متوجّه آنان ساز (فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِى إِلَیْهِمْ).
و از ثمرات (مادّى و معنوى) به آنان روزى ده، شاید شکر (نعمت هاى) تو را به جاى آورند (وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ).
*
و از آنجا که یک انسان موحّد مى داند که علمش در برابر آگاهى خداوند محدود است و مصالح او را فقط خدا مى داند، چه بسا چیزى از خدا بخواهد که صلاح او در آن نیست، یا چیزهایى نخواهد امّا صلاح او در آن است و گاه مطالبى در درون جان اوست که نمى تواند همه را بر زبان آورَد، ابراهیم نیز به دنبال تقاضاهاى گذشته چنین عرض کرد: پروردگارا، تو مى دانى آنچه را ما پنهان
مى داریم و آنچه را آشکار مى کنیم (رَبَّنَا إِنَّکَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِى وَ مَا نُعْلِنُ).
و چیزى در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست (وَ مَا یَخْفَى عَلَى اللهِ مِنْ شَىْء فِى الاَْرْضِ وَ لاَ فِى السَّمَاءِ).
اگر از فراق فرزند و همسرم غمگین هستم تو مى دانى، اگر قطره هاى اشک آشکارا از چشمم سرازیر مى شود تو مى بینى، اگر اندوه فراق قلبم را احاطه کرده و با شادى از اداى وظیفه و اطاعت فرمان تو آمیخته است باز هم مى دانى و اگر هنگام جدایى همسرم به من مى گوید: إِلى مَن تَکِلُنى (مرا به که مى سپارى؟) تو آگاهى. آینده این سرزمین و آینده آنها که سخت به هم گره خورده،⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۳۵تا۴۱)🔹 🤲دعاهاى سازنده ابراهیم بت شکن از آنجا که در آیات گذشته ب
↩️در پیشگاه علم تو روشن است.
بعد به شکر نعمت هاى خداوند اشاره مى کند که یکى از مهم ترین آنها در حقّ ابراهیم این بود که در پیرى صاحب دو فرزند برومند شد به نام هاى اسماعیل و اسحاق. مى گوید: حمد خداى را که در پیرى، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید و دعاى مرا اجابت کرد (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى وَهَبَ لِى عَلَى الْکِبَرِ إِسْمَـعِیلَ وَ إِسْحَـقَ).
مسلّماً پروردگار من شنونده (و اجابت کننده)ى دعاهاست (إِنَّ رَبِّى لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ).
*
باز به تقاضا و نیایش و دعا ادامه مى دهد و عرض مى کند: پروردگارا، مرا برپاکننده نماز قرار ده، و از فرزندانم نیز چنین فرما (رَبِّ اجْعَلْنِى مُقِیمَ الصَّلَوةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِى).
پروردگارا، دعاى مرا بپذیر (رَبَّنَا وَ تَقَبَّلْ دُعَاءِ).
*
در اینجا آخرین تقاضاى ابراهیم(علیه السلام) این است که: پروردگارا، من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در آن روز که حساب برپا مى شود، بیامرز (رَبَّنَا اغْفِرْ لِى وَ لِوَالِدَىَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ).
نکته ها:
۱. آیا مکّه در آن زمان شهر بود؟
در آیات مورد بحث دیدیم که ابراهیم(علیه السلام) یک بار عرض مى کند: خداوندا، بعضى از فرزندانم را در سرزمین بى آبو علفى ساکن ساختم. این مسلّماً اشاره به آغاز ورود او در سرزمین مکّه است که در آن موقع نه آب و آبادى بود و نه خانه و ساکن خانه، فقط بقایاى خانه خدا در آنجا به چشم مى خورد و یک مشت کوه هاى خشک و بى آبوعلف.
ولى مى دانیم که این تنها سفر ابراهیم(علیه السلام) به سرزمین مکّه نبود بلکه مکرّر به این سرزمین مقدّس گام نهاد، در حالى که مکّه تدریجاً شکل شهر به خود مى گرفت و قبیله جُرهُم در آنجا ساکن شده بودند و پیدایش چشمه زمزم، آنجا را قابل سکونت ساخته بود. به نظر مى رسد که دعاهاى ابراهیم در یکى از این سفرها بوده و لذا مى گوید خداوندا، این شهر را محلّ امنى قرار ده.
و اگر سخن از وادى غیر ذى ذرع مى گوید، یا از گذشته خبر مى دهد و خاطره نخستین سفرش را بازگو مى نماید، یا اشاره به این است که سرزمین مکّه حتّى پس از شهر شدن، سرزمینى است غیر قابل زراعت که باید احتیاجاتش را از بیرون بیاورند، زیرا از نظر جغرافیایى در میان یک مشت کوه هاى خشک و بسیار کم آب واقع شده است.
۲. امنیّت سرزمین مکّه
جالب اینکه ابراهیم(علیه السلام) نخستین تقاضایى را که در این سرزمین از خداوند کرد، تقاضاى امنیّت بود. این نشان مى دهد که نعمت امنیّت، نخستین شرط براى زندگى انسان و سکونت در یک منطقه و براى هر آبادى و پیشرفت و ترقّى است و به راستى هم چنین است.
اگر جایى امن نباشد قابل سکونت نیست، هر چند تمام نعمت هاى دنیا در آن جمع باشد. اصولاً شهر و دیار و کشورى که امنیّت ندارد همه نعمت ها را از دست خواهد داد.
تذکّر این نکته نیز لازم است که خداوند دعاى ابراهیم(علیه السلام) را درباره امنیّت مکّه از دو سو اجابت کرد: هم امنیّت تکوینى به آن داد، زیرا شهرى شد که در طول تاریخ حوادث ناامن کننده کمتر به خود دیده، و هم امنیّت تشریعى، یعنى خدا فرمان داده که همه انسان ها و حتّى حیوانات در این سرزمین در امن و امان باشند.
صید کردن حیوانات در سرزمین مکّه ممنوع است و حتّى تعقیب مجرمانى که به حرم و خانه کعبه پناه برند جایز نیست. فقط مى توان براى اجراى عدالت، راه رسیدن آذوقه را بر چنین مجرمان بست تا بیرون آیند و تسلیم شوند.
۳. چرا ابراهیم تقاضاى دورى از بت پرستى مى کند؟
بى گمان ابراهیم(علیه السلام) پیامبر بود و معصوم و فرزندان بىواسطه او که به طور قطع در کلمه بَنِىَّ در آیه مورد بحث داخل هستند، یعنى اسماعیل و اسحاق نیز پیامبر بودند و معصوم. ولى با این حال تقاضا مى کند که خدایا من و آنها را از پرستش بت ها دور بدار.
این دلیل بر تأکید هر چه بیشتر روى مسأله مبارزه با بت پرستى است که حتّى پیامبران معصوم و بت شکن نیز در این زمینه از خدا تقاضا مى کنند.
این درست شبیه تأکید کردن پیامبر در وصایایش به على(علیه السلام) یا امامان دیگر نسبت به جانشین خود در زمینه نماز است که هرگز احتمال ترک آن در مورد آنها مفهوم نداشت، بلکه اصولاً نماز با تلاش آنها برپا شده بود.
اکنون این پرسش پیش مى آید که چگونه ابراهیم گفت: پروردگارا، بت ها بسیارى از مردم را گمراه ساخته اند، در حالى که سنگ و چوبى بیش نبودند و قدرت بر گمراه ساختن مردم نداشتند؟
پاسخ این پرسش را از اینجا مى توان دریافت که اوّلاً بت ها همیشه از سنگ و چوب نبودند بلکه گاهى فرعون ها و نمرودها مردم را به پرستش خود دعوت مى کردند و خود را ربّ اعلى و زنده کننده و میراننده مى نامیدند. ثانیاً گاه بت هاى سنگى و چوبى را متولّیان و کارگردانان چنان مى آراستند و تشریفات براى آنها قائل مى شدند که براى عوام ساده لوح به راستى گمراه کننده بودند.
۴. تابعان ابراهیم کیانند؟
✔️ ادامه دارد..
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 ترجمه و شرح حکمت (۲۷۵)🔹 🔺کوهش طمع و دلبستگی به دنیا 6⃣شش نكته آموزنده: امام عليه السلام در اين گ
🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۷۶)🔹
🔺از رياكارى به خدا پناه بريم:
امام عليه السلام در اين دعاى نورانى اش در پيشگاه خدا از رياكارى به او پناه مى برد وبا چند تعبير دقيق آن را بيان مى كند. نخست عرضه مى دارد: «بارپروردگارا! به تو پناه مى برم از اينكه ظاهرم را در چشمها نيكو جلوه دهى و باطنم را در پيشگاهت زشت سازى»؛ (اللّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ تُحَسِّنَ فِي لاَمِعَةِ الْعُيُونِ عَلاَنِيَتي، وَتُقَبِّحَ فِيَما أُبْطِنُ لَکَ سَرِيرَتِي).
«لامِعَةُ الْعُيُونِ» به اصطلاح ازقبيل اضافه صفت به موصوف و به معنى «عيون لامعه» يعنى چشمهاى پرنور است؛ يعنى كار من به جايى نرسد كه حتى افراد تيزبين مرا خوب پندارند در حالى كه در باطن خوب نباشم.
در دومين جمله همين معنا را در قالب ديگرى آورده، عرضه مى دارد : «(خداوندا چنان نباشم كه) خوشبينى مردم را نسبت به خودم در آنچه تو از آن آگاهى جلب كنم (در حالى كه در باطن چنين نباشم و از طريق ريا خود را در صف نيكان معرفى كنم)»؛ (مُحَافِظاً عَلى رِثَاءِالنَّاسِ مِنْ نَفْسِي بِجَمِيعِ مَا أَنْتَ مُطَّلِعٌ عَلَيْهِ مِنِّي).
حضرت در سومين تعبير، همين معنا را با اشاره به ثمره نامطلوب آن بازگوكرده، عرضه مى دارد: «(چنان نباشم) كه حُسن ظاهرم را براى مردم آشكار سازم و اعمال بدم را فقط به سوى تو آورم تا به اين وسيله به بندگانت نزديك گردم و از رضا و خشنودى تو دور شوم»؛ (فَأُبْدِي لِلنَّاسِ حُسْنَ ظَاهِرِي، وَأُفْضِي إِلَيْکَ بِسُوءِ عَمَلِي، تَقَرُّباً إِلَى عِبَادِکَ َتَبَاعُداً مِنْ مَرْضَاتِکَ).
روشن است كه هدف رياكاران جلب توجه مردم و از اين طريق، رسيدن به منافع مادى و دنيوى است اين يك هدف است، ولى دورى از خداوند هدف نيست بلكه غايت و نتيجه اين كار است هر چند مَجازا در عبارت بالا به شكل هدف بيان شده است. بديهى است كه اين دعا درسى است براى همه مردم نه اينكه امام عليه السلام چنين باشد بلكه مى خواهد به طور غير مستقيم كه در دلها تأثير بيشترى دارد نتيجه رياكارى را براى همگان روشن سازد و آن را خطايى بزرگ معرفى كند كه نتيجه آن، دورى از خدا و سرگردانى در وادى شرك و بت پرستى است.
*
نكته:
نكوهش شديد ريا در كتاب و سنّت:
در آيات قرآن و روايات اسلامى، عمل ريايى به شدت نكوهش شده است. قرآن مجيد در آيه 264 سوره «بقره» مى گويد: «(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالاَْذَى كَالَّذِي يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلاَ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدا لّاَ يَقْدِرُونَ عَلَى شَىْءٍ مِّمَّا كَسَبُوا وَاللهُ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ)؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! بخششهاى خود را با منّت و آزار، باطل نسازيد! همانند كسى كه مال خود را براى نشان دادن به مردم، انفاق مى كند؛ و به خدا و روز رستاخيز، ايمان نمى آورد؛ (كار او) همچون قطعه سنگى است كه بر آن، (قشر نازكى از) خاك باشد؛ (و بذرهايى در آن افشانده شود؛) و رگبار باران به آن برسد، (و همه خاكها و بذرها را بشويد،) و آن را صاف (و خالى از خاك و بذر) رها كند. آنها از كارى كه انجام داده اند، چيزى به دست نمى آورند؛ و خداوند، جمعيت كافران را هدايت نمى كند».
در اين آيه شريفه نكات بسيارى نهفته است: از يكسو ريا و شرك را همرديف قرار داده و از سويى ديگر عمل ريايى را بى نتيجه و بى اثر خوانده ومسلمانان را به شدت از چنين كارى نهى كرده همانگونه كه انفاق هاى توأم با منت و آزار را منفور شمرده است.
رسول خدا صلي الله عليه وآله در حديثى از آينده چنين خبر مى دهد. «سَيَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ تَخْبُثُ فِيهِ سَرَائِرُهُمْ وَتَحْسُنُ فِيهِ عَلانِيَتُهُمْ طَمَعاً فِي الدُّنْيَا لا يُرِيدُونَ بِهِ مَا عِنْدَ رَبِّهِمْ يَكُونُ دِينُهُمْ رِيَاءً لا يُخَالِطُهُمْ خَوْفٌ يَعُمُّهُمُ اللَّهُ بِعِقَابٍ فَيَدْعُونَهُ دُعَاءَ الْغَرِيقِ فَلا يَسْتَجِيبُ لَهُمْ؛ زمانى بر مردم فرا مى رسد كه باطن آنها زشت وظاهرشان براى طمع در دنيا زيبا مى شود. هرگز پاداشهايى را كه نزد خداست طلب نمى كنند، دينشان رياسْت و خوف خدا در وجودشان نيست. در آن زمان خدا آنها را به مجازاتى مبتلا مى سازد كه حتى اگر مانند دعاى غريق (كسى كه با تمام وجودش خدا را مى خواند) خدا را بخوانند دعايشان مستجاب نمى شود».
در منابع معروف حديث از جمله كتاب شريف كافى و كتاب وسائل الشيعه روايات بسيارى درباره نكوهش رياكارى وارد شده است؛ از جمله كلينى؛ در جلد دوم كافى در حديثى از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: «كُلُّ رِيَاءٍ شِرْکٌ إِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِلنَّاسِ كَانَ ثَوَابُهُ عَلَى النَّاسِ وَمَنْ عَمِلَ لِلَّهِ كَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّهِ»⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۷۶)🔹 🔺از رياكارى به خدا پناه بريم: امام عليه السلام در اين دعاى نورانى اش در پ
↩️َدر حديث ديگرى در تفسير آيه «(فَمَنْ كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلا صَالِحا وَلايُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدا) (و مفهوم شرك در آيه) مى فرمايد: «الرَّجُلُ يَعْمَلُ شَيْئاً مِنَ الثَّوَابِ لا يَطْلُبُ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ إِنَّمَا يَطْلُبُ تَزْكِيَةَ النَّاسِ يَشْتَهِي أَنْ يُسْمِعَ بِهِ النَّاسَ فَهَذَا الَّذِي أَشْرَکَ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ ثُمَّ قَالَ مَا مِنْ عَبْدٍ أَسَرَّ خَيْراً فَذَهَبَتِ الاَْيَّامُ أَبَداً حَتَّى يُظْهِرَ اللَّهُ لَهُ خَيْراً وَمَا مِنْ عَبْدٍ يُسِرُّ شَرّاً فَذَهَبَتِ الْأَيَّامُ أَبَداً حَتَّى يُظْهِرَ اللَّهُ لَهُ شَرّاً؛ منظور از آن كسى است كه عملى داراى ثواب را انجام مى دهد؛ ولى مقصودش خدا نيست بلكه مقصودش اين است كه مردم او را پاك بشمرند وپيوسته دوست دارد كه مردم عمل او را بشنوند (و او را ستايش كنند) اين كسى است كه براى عبادت پروردگارش شريك قرار داده است. سپس امام عليه السلام فرمود : هركس كار نيكى را مخفيانه انجام دهد مدت زيادى نمى گذرد كه خدا آن را ظاهر مى سازد و هيچ بنده اى نيست كه امر شرى را پنهانى به جا آورد مگر اينكه پس از مدتى خداوند شر آن را آشكار مى سازد».
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
امام على عليه السلام :
در ماه رمضان، بسيار استغفار و دعا كنيد؛ زيرا با دعا از شما دفعِ بلا مى شود و با استغفار، گناهانتان پاك مى گردد...
کافی، جلد4، صفحه88
#أستغفرالله ...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
ترجمه کتاب الغدیر🔹 ✅ قسمت: شانزدهم 🔷واقعه غدیرخم #علامهامینی ﻭ ﺍﺑﻦ ﺍﺛﻴﺮ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 5 " ﺍﺳﺪ ﺍﻟﻐﺎﺑﻪ "
ترجمه کتاب الغدیر🔹
✅ قسمت: هفدهم
🔷واقعه غدیرخم
#علامهامینی
13- ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻟﻴﻠﻲ (ﺷﺮﺡ ﺣﺎﻝ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺹ 121 ﺝ 1 ﺫﻛﺮ ﺷﺪ)، ﺍﺣﻤﺪ ﺍﺑﻦ ﺣﻨﺒﻞ ﺩﺭ ﺝ 1 ﻣﺴﻨﺪﺵ ﺩﺭ ﺹ119 ﺑﺎ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﺩﺭ ﺳﻨﺪ ﺍﺯ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻋﻤﺮ ﻗﻮﺍﺭﻳﺮﻱ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻳﻮﻧﺲ ﺑﻦ ﺍﺭﻗﻢ ﺍﺯ ﻳﺰﻳﺪ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺯ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻟﻴﻠﻲ ﺭﻭﺍﻳﺖ [ ﺻﻔﺤﻪ 31] ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺣﺒﻪ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻧﻤﻮﺩﻡ، ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻴﺪﺍﺩ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﻛﻪ: ﻫﺮ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ ﺍﻳﻦ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺭﺍ ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻌﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺑﺮﺧﻴﺰﺩ ﻭ ﮔﻮﺍﻫﻲ ﺩﻫﺪ، ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﮔﻔﺖ: ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﺗﻦ ﺍﺯ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻏﺰﻭﻩ ﺑﺪﺭ ﺷﺮﻛﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﭙﺎ ﺧﺎﺳﺘﻨﺪ، ﮔﻮﺋﻲ ﺑﻴﻜﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻴﻨﮕﺮﻡ ﺳﭙﺲ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻣﺎ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﻴﺪﻫﻴﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮﺧﻢ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺷﻨﻴﺪﻳﻢ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﻳﺎ ﻣﻦ ﺍﻭﻟﻲ (ﺳﺰﺍﻭﺍﺭﺗﺮ) ﺑﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻧﻴﺴﺘﻢ ﻭ ﺁﻳﺎ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﻦ ﻣﺎﺩﺭﺍﻥ ﻣﻮﻣﻨﻴﻦ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ؟ ﮔﻔﺘﻴﻢ ﺑﻠﻲ ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ. ﺳﭙﺲ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻓﻤﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻌﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ، ﺍﻟﻠﻬﻢ ﻭﺍﻝ ﻣﻦ ﻭﺍﻟﺎﻩ ﻭ ﻋﺎﺩ ﻣﻦ ﻋﺎﺩﺍﻩ ﻭ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﺹ 119 ﺑﺎ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﺳﻨﺪ ﺍﺯ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﻤﺮ ﻭ ﻛﻴﻌﻲ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺯﻳﺪ ﺑﻦ ﺣﺒﺎﺏ ﺍﺯ ﻭﻟﻴﺪ ﺑﻦ ﻋﻘﺒﻪ ﺑﻦ ﻧﺰﺍﺭ ﻋﺒﺴﻲ ﺍﺯ ﺳﻤﺎﻙ ﺑﻦ ﻋﺒﻴﺪ ﺑﻦ ﻭﻟﻴﺪ ﻋﺒﺴﻲ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻟﻴﻠﻲ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﻧﻤﻮﺩ ﺑﺎﻳﻨﻜﻪ ﻋﻠﻲ ﺭﺿﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻨﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺣﺒﻪ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻧﻤﻮﺩ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻴﺪﻫﻢ ﻣﺮﺩﻱ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺭﺍ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ ﺩﻳﺪﻩ ﻭ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺑﺮﺧﻴﺰﺩ. ﻭ ﺟﺰ ﺁﻧﻜﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻩ، ﺑﺮ ﻧﺨﻴﺰﺩ. ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻣﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻳﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ (ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ) ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺷﻨﻴﺪﻳﻢ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻟﻠﻬﻢ ﻭﺍﻝ ﻣﻦ ﻭﺍﻟﺎﻩ، ﻭ ﻋﺎﺩ ﻣﻦ ﻋﺎﺩﺍﻩ ﻭ ﺍﻧﺼﺮ ﻣﻦ ﻧﺼﺮﻩ، ﻭ ﺍﺧﺬﻝ ﻣﻦ ﺧﺬﻟﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ (ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﻨﺎﺷﺪﻩ ﻭ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺩﺍﺩﻥ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﺳﻪ ﺗﻦ ﺑﺮﻧﺨﺎﺳﺘﻨﺪ، ﭘﺲ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻔﺮﻳﻦ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﺛﺮ ﻧﻔﺮﻳﻦ ﺍﻭ ﺑﺎﻧﻬﺎ ﺭﺳﻴﺪ. ﻭ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﻋﺎﺻﻤﻲ ﺩﺭ " ﺯﻳﻦ ﺍﻟﻔﺘﻲ " ﺍﺯ ﺷﻴﺦ ﺯﺍﻫﺪ ﺍﺑﻲ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﻬﺎﺟﺮ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺷﻴﺦ ﺯﺍﻫﺪ ﺍﺑﻲ ﻋﻠﻲ ﻫﺮﻭﻱ ﺍﺯ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻋﺮﻭﻩ ﺍﺯ ﻳﻮﺳﻒ ﺑﻦ ﻣﻮﺳﻲ ﻗﻄﺎﻥ ﺍﺯ ﻣﺎﻟﻚ ﺑﻦ ﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﺍﺯ ﺟﻌﻔﺮ ﺑﻦ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺣﻤﺪ ﺍﺯ ﻳﺰﻳﺪ ﺍﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﺯﻳﺎﺩ ﻭ ﺍﺯ [ ﺻﻔﺤﻪ 32] ﻣﺴﻠﻢ ﺑﻦ ﺳﺎﻟﻢ، ﺍﺯ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑﻠﻔﻆ ﺍﻭ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺣﺪﻳﺚ ﺍﻭﻝ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺣﺪﻳﺚ ﺍﺣﻤﺪ ﺫﻛﺮ ﺷﺪ، ﻭ ﺑﻬﻤﻴﻦ ﻟﻔﻆ ﺧﻄﻴﺐ ﺑﻐﺪﺍﺩﻱ ﺩﺭ ﺝ 14 ﺗﺎﺭﻳﺨﺶ ﺩﺭ ﺹ 236 ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﻤﺮ ﺑﻦ ﺑﻜﻴﺮ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺑﻮ ﻋﻤﺮ ﻳﺤﻴﻲ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﻤﺮ ﺍﺧﺒﺎﺭﻱ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 363 ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺟﻌﻔﺮ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﺿﺒﻌﻲ ﺍﺯ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﺳﻌﻴﺪ ﻛﻨﺪﻱ- ﺍﺑﻮ ﺳﻌﻴﺪ ﺍﺷﺞ- ﺍﺯ ﻋﻠﺎﺀ ﺑﻦ ﺳﺎﻟﻢ ﻋﻄﺎﺭ ﺍﺯ ﻳﺰﻳﺪ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺯ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﺷﻨﻴﺪﻡ ﺍﺯ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﺭﺣﺒﻪ... ﻭ ﻃﺤﺎﻭﻱ ﺩﺭ ﺝ 2 " ﻣﺸﻜﻞ ﺍﻟﺎﺛﺎﺭ " ﺹ 308 ﺑﺎ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﺳﻨﺪ ﺍﺯ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻴﺪﺍﺩ ﻭ ﻣﻴﮕﻔﺖ: ﺑﺨﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻲﺩﻫﻢ ﻫﺮ ﻣﺮﺩﻱ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ ﺁﻧﭽﻪ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺑﺮﺧﻴﺰﺩ ﻭ ﮔﻮﺍﻫﻲ ﺩﻫﺪ، ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﺗﻦ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻪ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺭﺍ ﺩﺭﻙ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺩﺳﺖ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻱ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻳﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﺍﻭﻟﻲ (ﺳﺰﺍﻭﺍﺭﺗﺮ) ﻧﻴﺴﺘﻢ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺁﺭﻱ ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﻫﺴﺘﻲ، ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﺎﺭ ﺧﺪﺍﻳﺎ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﺍﻭﻳﻢ ﭘﺲ ﺍﻳﻦ (ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﻣﻮﻟﺎﻱ ﺍﻭ ﺍﺳﺖ... ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺪﻳﺚ ﺭﺍ ﺫﻛﺮ ﻧﻤﻮﺩﻩ. ﻭ ﺍﺑﻦ ﺍﺛﻴﺮ ﺩﺭ ﺝ 4 " ﺍﺳﺪ ﺍﻟﻐﺎﺑﻪ " ﺹ 28 ﺍﺯ ﺍﺑﻲ ﺍﻟﻔﻀﻞ ﺑﻦ ﻋﺒﻴﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﻓﻘﻴﻪ ﺑﺎﺳﻨﺎﺩﺵ ﺑﻪ ﺍﺑﻲ ﻳﻌﻠﻲ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﻠﻲ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺑﻄﻮﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺍﺯ ﻗﻮﺍﺭﻳﺮﻱ ﻧﻘﻞ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻳﻮﻧﺲ ﺑﻦ ﺍﺭﻗﻢ، ﺍﺯ ﻳﺰﻳﺪ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺯ ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻟﻴﻠﻲ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻧﻤﻮﺩﻡ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﺣﺒﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻲﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﻴﻔﺮﻣﻮﺩ: ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﻲﺩﻫﻢ ﺑﺨﺪﺍ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻌﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﺑﺮﺧﻴﺰﺩ، ﻋﺒﺪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﮔﻔﺖ ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺩﻭﺍﺯﻩ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺑﺪﺭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ، ﮔﻮﺋﻲ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻧﺮﺍ ﻣﻲﺑﻴﻨﻢ ﻛﻪ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺑﺘﻦ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻣﺎ ﮔﻮﺍﻫﻴﻢ ﻛﻪ ﺷﻨﻴﺪﻳﻢ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ ﻣﻴﻔﺮﻣﻮﺩ: ﺁﻳﺎ ﻣﻦ ﺍﻭﻟﻲ (ﺳﺰﺍﻭﺍﺭﺗﺮ) ﺑﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻧﻴﺴﺘﻢ؟ ﻭ ﺁﻳﺎ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﻦ ﻣﺎﺩﺭﺍﻥ ﻣﻮﻣﻨﻴﻦ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ؟ ﮔﻔﺘﻴﻢ: ﺑﻠﻲ، ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ، ﺳﭙﺲ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻌﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ، ﺍﻟﻠﻬﻢ ﻭﺍﻝ ﻣﻦ ﻭﺍﻟﺎﻩ، ﻭ ﻋﺎﺩ ﻣﻦ ﻋﺎﺩﺍﻩ
✔️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت صد و دهم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻ب)از سوی
🌳شجره آشوب« قسمت صد و یازدهم»
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻4. معاویه بعد از شهادت امام علی، تعدادی از افراد را تحریک کرد و به آن ها وعده داد تا امام حسن را ترور کنند. از جمله این افراد، اشعث بن قیس بود.
🔻این گزارش نیز حاکی از رابطه اشعث با بنی امیه است که تلاش بر حذف فیزیکی اهل بیت نیز داشتند.
🔻5. از دیگر نشانه های نفاق اشعث که سعی در حذف فیزیکی امام داشت و با بنی امیه و خوارج همکاری می کرد، دریافت پول از عمروعاص و تحریک و پناه دادن ابن ملجم-لعنه الله علیه- برای ترور امام در مسجد کوفه بود.
🔻همچنین معاویه در صفین، شاعران را تحریک می کرد تا اشعث را بر ضد امام علی، برانگیزد. این نکته نیز می رساند معاویه حساب خاصی روی اشعث برای شکست سپاه امام باز کرده بود.
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۳۵تا۴۱)🔹 🤲دعاهاى سازنده ابراهیم بت شکن از آنجا که در آیات گذشته ب
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۳۵تا،۴۱)🔹
↩️۴. تابعان ابراهیم کیانند؟
در آیات مورد بحث خواندیم که ابراهیم مى گوید: خداوندا، کسانى که از من پیروى کنند از من اند، آیا پیروان ابراهیم تنها همان ها بودند که در عصر او یا اعصار بعد در کیش و مذهب او بوده اند یا همه موحّدان و خداپرستان جهان را به حکم اینکه ابراهیم سمبل توحید و بت شکنى بود شامل مى شود؟
از آیات قرآن آنجا که آیین اسلام را ملّت و آیین ابراهیم معرّفى مى کند،به خوبى استفاده مى شود که دعاى ابراهیم همه موحّدان و مبارزان راه توحید را شامل مى گردد. در روایاتى که از اهل بیت(علیهم السلام) نیز به ما رسیده این تفسیر تأیید شده است. از جمله در روایتى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم: مَن أحَبَّنا فَهُوَ مِنّا أهلَ البَیتِ. قُلتُ جُعِلتُ فِداکَ مِنکُم؟ قالَ مِنّا وَاللهِ أما سَمِعتَ قَولَ إبراهیمَ مَن تَبِعَنی فَإنَّهُ مِنّی: هر کس ما را دوست دارد (و به سیره ما عمل کند) از ما اهل بیت است. راوى پرسید: فدایت شوم به راستى از شماست؟ فرمود: به خدا سوگند از ماست. آیا گفتار ابراهیم را نشنیده اى که مى گوید: هر کس از من پیروى کند از من است .
این حدیث نشان مى دهد که تبعیّت از مکتب و پیوند برنامه ها، سبب ورود به خانواده از نظر معنوى مى شود.
در حدیث دیگرى از امام امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى خوانیم: نَحنُ آلُ إبراهیمَ أفَتَرغَبونَ عَن مِلَّةِ إبراهیمَ وَ قَد قالَ اللهُ تَعالى فَمَن تَبِعَنی فَإنَّهُ مِنّی: ما از خاندان ابراهیم هستیم، آیا از ملّت و آیین ابراهیم رو مى گردانید در حالى که خداوند (از قول ابراهیم) نقل مى کند: هرکس از من پیروى کند از من است .
۵. وادى غیر ذى ذرع و حرم امن خدا
کسانى که به مکّه رفته اند به خوبى مى دانند که خانه خدا و مسجدالحرام و به طور کلّى مکّه در لابه لاى یک مشت کوه هاى خشک و بى آبوعلف قرار گرفته است. گویى صخره ها را قبلاً در تنور داغى بریان کرده و بعد بر جاى خود نصب نموده اند.
در عین حال این سرزمین خشک و سوزان، بزرگ ترین مرکز عبادت و پرسابقه ترین کانون توحید در روى زمین است. به علاوه حرم امن خداست و همان گونه که گفتیم، هم داراى امنیّت تکوینى و هم تشریعى است.
در اینجا براى بسیارى این پرسش پیش مى آید که چرا چنین مرکز مهمّى را خداوند در چنان سرزمینى قرار داده است؟
على(علیه السلام) در خطبه ۱۹۲ نهج البلاغة (قاصعه) با رساترین عبارات و زیباترین تعبیرات، فلسفه انتخاب را چنین بیان فرموده است: وَضَعَهُ بِأوعَرِ بِقاعِ الأرضِ حَجَراً وَ أقَلِّ نَتائقِ الدُّنیا مَدَراً... بَینَ جِبال خَشِنَة وَ رِمال دَمِثَة... وَ لَو أرادَ سُبحانَهُ أن یَضَعَ بَیتَهُ الحَرامَ وَ مَشاعِرَهُ العِظامَ بَینَ جَنّات وَ أنهار وَ سَهل وَ قَرار، جَمَّ الأشجارِ، دانِى الثِّمارِ، مُلتَفِّ البُنى، مُتَّصِلِ القُرى بَینَ بُرَّة سَمراءَ وَ رَوضَة خَضراءَ وَ أریاف مُحدِقَة وَ عِراص مُغدِقَة وَ رِیاض ناضِرَة، وَ طُرُق عامِرَة، لَکانَ قَد صَغُرَ قَدرُ الجَزاءِ عَلى حَسَبِ ضَعفِ البَلاءِ. وَ لَو کانَ الإساسُ المَحمولُ عَلَیها وَ الأحجارُ المَرفوعُ بِها بَینَ زُمُرُّدَة خَضراءَ وَ یاقوتَة حَمراءَ وَ نور وَ ضِیاء لَخَفَّفَ ذلکَ مُصارَعَةَ الشَّکَّ فی الصُّدورِ وَ لَوَضَعَ مُجاهَدَةَ إبلیسَ عَنِ القُلوبِ وَ لَنَفى مُعتَلَجَ الرَّیبِ مِنَ النّاسِ وَ لکِنَّ الله یَختَبِرُ عِبادَهُ بِأنواعِ الشَّدائدِ وَ یَتَعَبَّدُهُم بِأنواعِ المَجاهِدِ وَ یَبتَلیهِم بِضُروبِ المَکارِهِ إخراجاً لِلتَّکَبُّرِ مِن قُلوبِهِم وَ إسکاناً لِلتَّذَلُّلِ فی نُفوسِهِم وَلِیَجعَلَ ذلِکَ أبواباً فُتُحاً إلى فَضلِهِ وَ أسباباً ذُلُلاً لِعَفوِهِ:
آن (کعبه) را در سنگلاخ ترین مکان ها و بى گیاه ترین ریگزارهاى زمین... در میان کوه هاى خشن و شن هاى نرم و روان قرار داد. اگر خداوند مى خواست مى توانست خانه محترم خود و اماکن پرعظمتش را در میان باغ هاى خرّم و پرگل و گیاه و روستاهاى سرسبز و زمین هاى پرآب و گلزارهاى پرطراوت و جادّه هاى آباد قرار دهد; امّا در این صورت به همان نسبت که آزمون، ساده تر بود پاداش و جزا نیز کوچک تر مى شد و اگر پى و بنیانى که خانه کعبه بر آن نهاده شده و سنگ هایى که بناى آن را بالا برده از زمرّد سبز و یاقوت سرخ و درخشنده بود، شک و تردید در سینه ها کمتر رخنه مى کرد و نیازى براى تلاش ابلیس جهت سیطره بر قلوب نبود و وسوسه هاى پنهانى از مردم منتفى مى شد; ولى خداوند، بندگانش را با انواع شداید مى آزماید و با انواع مشکلات، متعبّد مى سازد و با اَشکال گوناگون گرفتارى ها امتحان مى کند تا تکبّر را از قلوب آنها خارج سازد و تواضع و فروتنى را در نفوسشان جاى دهد تا درهاى فضل و رحمتش را به روى آنان بگشاید و اسباب آسان عفوش را در اختیارشان قرار دهد.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه ابراهیم آیات(۳۵تا،۴۱)🔹 ↩️۴. تابعان ابراهیم کیانند؟ در آیات مورد بحث خواندیم که
↩️۶. تقاضاى هاى هفتگانه ابراهیم
در آیاتى که گذشت ابراهیم موحّد و قهرمان مبارزه با بت و بت پرستى و ظلم هفت تقاضا از خداوند مى کند:
نخست تقاضاى امنیّت شهر مکّه، آن کانون بزرگ جامعه توحیدى است (و چه پرمعنى است این تقاضا).
دوم دور ماندن از پرستش بت هاست که پایه عقاید و برنامه هاى دینى را تشکیل مى دهد.
سوم تمایل دل ها و توجّه افکار عموم خداپرستان ـ که بزرگ ترین سرمایه یک انسان در اجتماع است ـ نسبت به فرزندان و پیروان مکتبش.
چهارم بهره مند شدن از انواع ثمرات آن هم به عنوان مقدّمه اى براى شکرگزارى و توجّه بیشتر به خالق آن نعمت ها.
پنج توفیق برپا داشتن نماز که بزرگ ترین پیوند انسان با خداست، نه تنها براى خودش که براى فرزندانش نیز همین تقاضا را مى کند.
ششم پذیرش دعاى اوست و مى دانیم خداوند دعایى را مى پذیرد که از قلبى پاک و روحى بى آلایش برخیزد که در واقع این تقاضا به طور ضمنى مفهومش تقاضاى توفیق پاکیزه نگه داشتن قلب و روح از هر آلایش است.
و سرانجام هفتمین و آخرین تقاضاى ابراهیم آن است که اگر لغزشى از او سرزده خداوند بخشنده و مهربان او را مشمول لطف و آمرزش خود قرار دهد و نیز پدر و مادرش و همه مؤمنان را از این لطف و مرحمت، در روز رستاخیز بهره مند سازد.
به این ترتیب تقاضاهاى هفتگانه ابراهیم از امنیّت شروع مى شود و به آمرزش پایان مى پذیرد.
جالب اینکه این تقاضاها را نه تنها براى خود که براى دیگران نیز دارد، چون مردان خدا هرگز انحصارطلب نبوده و نخواهند بود.
۷. آیا ابراهیم براى پدرش دعا مى کند؟
بى شک آزر بت پرست بود و چنانکه قرآن مى گوید، کوشش هاى ابراهیم براى هدایت او مؤثّر واقع نشد. و اگر قبول کنیم که آزر پدر ابراهیم بوده، این پرسش پیش مى آید که چرا در آیات مورد بحث، ابراهیم تقاضاى آمرزش براى او کرد در حالى که قرآن صریحاً مؤمنان را از استغفار کردن براى مشرکان بازداشته است.
و از اینجا روشن مى شود که نمى توان آزر را پدر ابراهیم دانست و اینکه گفته اند کلمه اَب در لغت عرب گاه به عمو نیز اطلاق مى شود، با توجّه به آیات مورد بحث کاملاً قابل قبول است.
مختصر اینکه اَب و والد در لغت عرب با هم متفاوتند. کلمه والد که در آیات مورد بحث نیز به کار رفته، منحصراً به معنى پدر است، ولى کلمه اَب که در مورد آزر آمده مى تواند به معنى عمو بوده باشد.
از انضمام آیات مورد بحث با آیاتى که در سوره توبه در زمینه نهى از استغفار براى مشرکان آمده چنین نتیجه مى گیریم که آزر پدر ابراهیم نبود.
۱. در اینکه ابراهیم(علیه السلام) هنگام تولّد فرزندش اسماعیل و اسحاق چند ساله بود در میان مفسّران گفتوگوست. برخى از مفسّران گفته اند ابراهیم ۹۹ ساله بود که نخستین فرزندش اسماعیل متولّد شد و ۱۱۲ ساله بود که اسحاق دیده به جهان گشود. برخى کمتر از آن نوشته اند و بعضى بیشتر. ولى قدر مسلّم، ابراهیم در سنّى بوده که صاحب فرزند شدنش بسیار بعید به نظر مى رسید.
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح خطبه (۷۷)🔹 🔶نکوهش بنی امیه 🔭خطبه در يك نگاه: اين كلام همانگونه كه در بالا اشاره شد زم
🔹 ترجمه و شرح خطبه (۷۷)🔹
🔶نکوهش بنی امیه
↩️ب: بنى اميّه در احاديث اهل سنّت:
در کتاب «کنزالعمّال» که از مجامع روايتى اهل سنّت است، روايت شده که روزى «ابوبکر» با «ابوسفيان» در افتاد و با خشونت او را مذمّت نمود. پدرش «ابوقحافه» به وى گفت: «با ابوسفيان بدين گونه سخن مى گويى؟!» گفت: «اى پدر! خداوند به سبب اسلام، خانواده هايى را بالا برد و اعتبار بخشيد و خانواده هايى را به زمين زد و از اعتبار بينداخت. خاندان من از جمله خانواده هايى است که خدا آن را بالا برد و خاندان ابوسفيان از آن خانواده هايى است که خدا بر زمينشان زده است.
از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) روايت شده که فرمود: «نخستين کسى که سنّت مرا دگرگون مى سازد، مردى از بنى اميّه است»
و نيز فرمود: «پس از من چه رنجها و مصيبت هايى همچون کشتار و آوارگى از سوى بنى اميّه به اهل بيتم وارد آيد و در ميان خويشاوندان ما، از همه سر سخت تر در بغض و عداوت با ما، بنى اميّه اند و بنى مغيره و بنى مخزوم!»
از اميرالمؤمنين(عليه السلام) روايت شده که: «هر امّتى را آفتى باشد و آفت اين امّت بنى اميه است!»
ج: بنى اميّه در نهج البلاغه:
«اميرالمؤمنين(عليه السلام)» در بعضى از خطبه هاى «نهج البلاغه» به بنى اميّه و تباهکارى هاى آنان و مفاسدى که براى اسلام و مسلمانان به وجود آوردند، اشاره نموده است. خطبه هاى 77 و 93 و 98 از اين دسته اند. على(عليه السلام) در خطبه 93 به صراحت حکومت بنى اميّه را به عنوان بزرگترين و وحشتناکترين فتنه ها بر امّت اسلام معرفى مى کند و آن را فتنه اى کور و تاريک مى داند: (ألاَ وَ إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْکُمْ فِتْنَةُ بَنِي أُمَيَّةَ فَإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ...).
د: تبهکارى هاى حکومت بنى اميّه:
جنايات و مفاسدى که حکومت «بنى اميّه» در تاريخ اسلام به وجود آورد، فراوان است; به گونه اى که ذکر و بررسى آنها خود به کتاب مفصّلى نيازمند مى باشد. در اينجا به تناسب بحث، تنها به پاره اى از آنها اشاره مى کنيم:
1- انحراف خلافت اسلامى از مسير صحيح خود و تبديل آن به سلطنت
معاويه خود تصريح مى کرد که خلافت را نه با محبّت و دوستى مردم و نه رضايت آنها از حکومت او، بلکه با شمشير به دست آورده است.
«جاحظ» مى گويد: «معاويه سالى را که به قدرت رسيد «عام الجماعة» ناميد; در حالى که آن سال، «عام فرقه و قهر و جبر و غلبه بود». سالى که امامت به سلطنت و نظام کسرايى تبديل شد و خلافت غصب شده و قيصرى گرديد».
زندگى اشرافى «معاويه» و شيوه رفتار او در کار خلافت، سبب شد تا «سعدبن ابى وقّاص» نيز در وقت ورود بر او، وى را «ملک» خطاب کند.
مورّخان معاويه را اوّلين شاه خوانده اند.(15) «سعيد بن مسيّب» مى گفت: معاويه اوّلين کسى بود که خلافت را به سلطنت تبديل کرد.
مورّخ معروف «يعقوبى» بعضى از کارهاى معاويه را که نشانه هاى نظام سلطنت است، نام برده مانند: نشستن بر تخت سلطنت و نشاندن ديگران در پايين آن و انتخاب بهترين مالهاى مردم و اختصاص آنها به خود.
«ابو الاعلى مودودى» در کتاب «خلافت و ملوکيّت» چند ويژگى براى تفاوت نظام سلطنتى معاويه، با خلافت پيش از وى بر شمرده است:
1- دگرگونى روش تعيين خليفه. خلفاى پيشين، خود براى کسب خلافت قيام نمى کردند; ولى معاويه با هر وسيله اى در پى آن بود تا به هر صورتى که شده بر مسند خلافت تکيه زند.
2- دگرگونى در روش زندگى خلفا و استفاده از روش پادشاهى روم و ايران.
3- چگونگى مصرف بيت المال. در دوره «معاويه» بيت المال به صورت ثروت شخصى شاه و دودمان شاهى در آمد و کسى نيز نمى توانست درباره حساب و کتاب بيت المال از حکومت باز خواست کند.
4- پايان آزادى ابراز عقيده و امر به معروف و نهى از منکر. اين روش از عهد معاويه با کشتن «حجر بن عدى» آغاز شد.
5- پايان آزادى دستگاه قضايى اسلام.
6- خاتمه حکومت شورايى.
7- ظهور تعصّبات نژادى و قومى.
8- نابودى برترى قانون.
2- مسخ و تحريف حقايق و معارف اسلامى، مانند:
1- ناسزا و دشنام گويى نسبت به ساحت مقدس اميرالمؤمنين على(عليه السلام) و جعل احاديث در مذمّت آن حضرت و مدح معاويه.
معاويه خود مى گفت سبّ و لعن على(عليه السلام) بايد آن قدر گسترش يابد تا کودکان با اين شعار بزرگ شده و جوانان با آن پير شوند و هيچ کس از او فضيلتى نقل نکند.
وقتى از «مروان حکم» سؤال شد که چرا چنين مى کنيد؟ در پاسخ گفت: «لاَ يَسْتَقِيمُ لَنَا الاَْمْرُ إِلاَّ بِذلِکَ; حکومت جز به اين صورت براى ما سامان نمى يابد.»)
«ابن ابى الحديد» نوشته است که معاويه گروهى از صحابه و تابعين را برانگيخت تا بر ضدّ «امام على(عليه السلام)» احاديثى نقل کنند. از جمله آنها «ابوهريره»، «عمرو بن العاص»، «مغيرة بن شعبه» و «عروة بن زبير» بودند.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 ترجمه و شرح خطبه (۷۷)🔹 🔶نکوهش بنی امیه ↩️ب: بنى اميّه در احاديث اهل سنّت: در کتاب «کنزالعمّال» ک
↩️2- ترويج عقيده جبر در ميان مسلمانان
از معاويه نقل شده که مى گفت: «عمل و کوشش هيچ نفعى ندارد، چون همه کارها به دست خداوند است». اين سخن معاويه نه از روى اعتقاد، بلکه براى تحميل خلافت خود بر مردم بود; چنان که از او نقل شده که مى گفت: «هذِهِ الْخِلاَفَةُ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللّهِ وَ قَضَاءٌ مِنْ قَضَاءِ اللّهِ; خلافت من يکى از فرمانهاى خدا است و از قضا و قدر پروردگار مى باشد».
«زياد بن ابيه» حاکم معاويه در «بصره» و «کوفه» ضمن خطبه معروف خود گفت: «اى مردم! ما مدير و مدافع شما هستيم و شما را با سلطنتى که خداوند به ما داده اداره مى کنيم».
3- به شهادت رساندن پيشوايان و شخصيتهاى بزرگ اسلامى همچون امام حسن(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام) و زيد بن على بن الحسين(عليه السلام) و حجر بن عدى.
4- تخريب کعبه معظّمه و مسجد الحرام در زمان يزيد به وسيله منجنيق.
5- سلب امنيّت از مردم.
در زمان ولايت «زياد بن ابيه» پدر «عبيداللّه» در «عراق» مَثَلى رايج شد به اين مضمون: «أُنْجُ سَعْدُ فَقَدْ هَلَکَ سَعِيدٌ; يعنى به سعد مى گفتند مواظب خودت باش که سعيد را کشتند!» اشاره به اين که بدون تحقيق و با کمترين بهانه اى، خون بيگناهان را مى ريختند.
6- شکنجه و تحقير امّت اسلامى.
يکى از نشانه هاى اين تحقير، داغ نهادن بر صورت و گردن برخى از شيعيان بود، چنان که «حجّاج بن يوسف» بر گردن «انس بن مالک» و «سهل بن سعد» و دست «جابر بن عبداللّه انصارى» به جرم دوستى با على(عليه السلام) داغ نهاد.
جنايات و تبهکارى هاى بنى اميّه و مفاسدى که در جهان اسلام به بار آوردند بسيار بيش از آن است که در بالا گفته شد. آنچه گذشت گوشه اى از آن بود و اگر تمام آن جمع آورى شود، کتاب بزرگى خواهد شد و بسيار شگفت آور است که بعضى از نا آگاهان، حکومت بنى اميّه را به عنوان حکومت موفّقى در جهان اسلام قلمداد مى کنند! و اين نشان مى دهد که کمترين مطالعه اى درباره آنها و افکار و اعمال و رفتارشان ندارند.
✔️ پایان
@Nahjolbalaghe2