قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 تفسیر سوره مبارکه حجر آیه(۹ )🔹 ✅حفظ قرآن از دستبردها! به دنبال بهانه جوئیهاى کفار، و حتى استهزا
🔹 تفسیر سوره مبارکه حجر ادامه آیه (۹)🔹
↩️در خطبه ۱۳۳ مى خوانیم: وَ کِتَابُ اللَّهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ، نَاطِقٌ لایَعْیا لِسَانُهُ، وَ بَیْتٌ لاتُهْدَمُ أَرْکَانُهُ، وَ عِزٌّ لاتُهْزَمُ أَعْوَانُهُ:
کتاب خدا در میان شما است، سخنگوئى است که هرگز زبانش به کندى نمى گراید، و خانه اى است که هیچ گاه ستونهایش فرو نمى ریزد، و مایه عزتى است که هرگز یارانش مغلوب نمى شوند .
در خطبه ۱۷۶ مى فرماید: وَ اعْلَمُوا أَنَّ هَذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِی لایَغُشُّ وَ الْهَادِی الَّذِی لایُضِلُّ:
بدانید: این قرآن نصیحت کننده اى است که هرگز در نصیحت خود غش و خیانت نمى کند، و هدایت کننده اى است که هیچ گاه گمراه نمى سازد .
و نیز در همین خطبه مى خوانیم: وَ ما جَالَسَ هَذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلاّ قامَ عَنْهُ بِزِیَادَة أَوْ نُقْصَان: زِیَادَة فِی هُدىً أَوْ نُقْصَان مِنْ عَمىً:
هیچ کس با این قرآن همنشین نمى شود، مگر این که از کنار آن با فزونى یا نقصان برمى خیزد: فزونى در هدایت و نقصان از گمراهى !.
در دنباله همین خطبه باز مى خوانیم: إِنَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ لَمْ یَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ هذَاالْقُرْآنِ، فَإِنَّهُ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ وَ سَبَبُهُ الأَمِینُ:
خداوند پاک احدى را به مانند این قرآن اندرز نداده است; چرا که این ریسمان محکم الهى است، و وسیله مطمئن او است .
و در خطبه ۱۹۸ مى خوانیم: ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْهِ الْکِتابَ نُوراً لاتُطْفَأُ مَصَابِیحُهُ وَ سِرَاجاً لایَخْبُو تَوَقُّدُهُ... وَ مِنْهاجاً لایُضِلُّ نَهْجُهُ... وَ فُرْقاناً لایُخْمَدُ بُرْهَانُهُ:
سپس خداوند کتابى بر پیامبرش نازل کرد که نورى است خاموش نشدنى، و چراغ پرفروغى است که به تاریکى نمى گراید، طریقه اى است که رهروانش گمراه نمى شوند، و مایه جدائى حق از باطل است که برهانش خاموش نمى گردد .
مانند این تعبیرات در سخنان على(علیه السلام) و سایر پیشوایان دین فراوان است.
آیا اگر فرض کنیم: دست تحریف به دامن این کتاب آسمانى دراز شده بود امکان داشت این گونه به سوى آن دعوت بشود؟ و به عنوان راه و روش و وسیله جدائى حق از باطل، و نورى که هرگز خاموش نمى شود، و چراغى که به بى فروغى نمى گراید و ریسمان محکم خدا، و سبب امین و مطمئن او معرفى گردد ؟!
۴ ـ اصولاً پس از قبول خاتمیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و این که آئین اسلام آخرین آئین الهى است و رسالت قرآن تا پایان جهان برقرار خواهد بود چگونه مى توان باور کرد: خدا این یگانه سند اسلام و پیامبر خاتم(صلى الله علیه وآله) را پاسدارى نکند؟! آیا تحریف قرآن با جاودانگى اسلام، طى هزاران سال و تا پایان جهان مفهومى مى تواند داشته باشد؟!
۵ ـ روایات ثقلین، که با طرق معتبر و متعدد از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده خود دلیل دیگرى بر اصالت قرآن، و محفوظ بودن آن از هر گونه دگرگونى است; زیرا طبق این روایات، پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: من از میان شما مى روم و دو چیز گران مایه را براى شما به یادگار مى گذارم: نخست قرآن، و دیگرى اهلبیت من است که اگر دست از دامن این دو برندارید، هرگز گمراه نخواهید شد .
آیا این تعبیر، در مورد کتابى که دست تحریف به دامان آن دراز شده مى تواند صحت داشته باشد؟!.
۶ ـ علاوه بر همه اینها قرآن به عنوان یک معیار سنجش مطمئن اخبار صدق و کذب به مسلمانان معرفى شده، و در روایات زیادى که در منابع اسلامى آمده مى خوانیم: در صدق و کذب هر حدیثى شک کردید آن را به قرآن عرضه کنید، هر حدیثى موافق قرآن است حق است، و هر حدیثى مخالف آن است نادرست!
اگر فرضاً تحریفى در قرآن حتى به صورت نقصان رخ داده بود، هرگز ممکن بود به عنوان معیار سنجش حق از باطل، و حدیث درست از نادرست، معرفى گردد؟!.
* * *
روایات تحریف
مهمترین دستاویزى که بعضى براى مسأله تحریف به دست آورده اند، روایات مختلفى است که بر اثر عدم درک مفهوم واقعى آن، و یا عدم بررسى سند آنها چنین سوء تعبیرى به وجود آمده است.
این روایات بر چند گونه است:
۱ ـ قسمتى از این روایات، روایاتى است که مى گوید: على(علیه السلام) بعد از وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله) به جمع آورى قرآن پرداخت، و هنگامى که آن را جمع کرد و بر گروهى از صحابه که اطراف مقام خلافت را گرفته بودند، عرضه فرمود، آنها از آن استقبال نکردند و على(علیه السلام) گفت: دیگر آن را نخواهید دید!.
ولى با دقت در همین روایات روشن مى شود، قرآنِ نزد على(علیه السلام) با دیگر قرآنها ابداً تفاوت نداشت، بلکه این تفاوت در سه چیز بود:
نخست این که: آیات و سوره ها به ترتیب نزول تنظیم شده بود.
دیگر این که: شأن نزول هر آیه و سوره در کنار آن قید شده بود.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 تفسیر سوره مبارکه حجر ادامه آیه (۹)🔹 ↩️در خطبه ۱۳۳ مى خوانیم: وَ کِتَابُ اللَّهِ بَیْنَ أَظْهُرِک
↩️سومین امتیاز این که تفسیرهائى که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) شنیده بود و همچنین آیات ناسخ و منسوخ در آن درج شده بود.
بنابراین، قرآنى که على(علیه السلام) به جمع آورى آن پرداخت، چیزى جز این قرآن نبود و مازادش تفسیرها و تأویل ها و شأن نزول ها و تمیز ناسخ و منسوخ و مانند آن بوده است، و به تعبیر دیگر، هم قرآن بود، و هم تفسیر اصیل قرآن.
در کتاب سلیم بن قیس مى خوانیم: اِنَّ أَمِیْرَالْمُؤْمِنِیْنَ(علیه السلام) لَمّا رَأى غَدْرَ الصَّحابَةِ وَ قِلَّةَ وَفائِهِمْ لَزِمَ بَیْتَهُ، وَ أَقْبَلَ عَلَى الْقُرْآنِ...، فَلَمّا جَمَعَهُ کُلَّهُ، وَ کَتَبَهُ بِیَدِهِ، تَنْزِیْلَهُ وَ تَأْوِیْلَهُ وَ النّاسِخَ مِنْهُ وَ الْمَنْسُوخَ، بَعَثَ اِلَیْهِ أَبُوبَکْرَ أَنْ أُخْرُجْ فَبایِعْ، فَبَعَثَ اِلَیْهِ أَنِّى مَشْغُولٌ فَقَدْ آلَیْتُ عَلى نَفْسِى یَمِیْناً لا أَرْتَدِى بِرِداء اِلاّ لِلْصَّلاة حَتّى أُؤَلِّفَ الْقُرْآنَ وَ أَجْمَعَهُ...:
هنگامى که امیرمؤمنان على(علیه السلام) خیانت و بىوفائى صحابه را مشاهده کرد، خانه را ترک نگفت، به قرآن روى آورد، (و مشغول جمع آورى همه قرآن، و نوشتن آن با دست خود شد)... و هنگامى که تمام آن را جمع و آن را با دست خود نوشت و حتى تنزیل و تأویل و ناسخ و منسوخ آن را جمع آورى فرمود، در این هنگام، ابوبکر به سراغ امام فرستاد که از خانه بیرون آى و بیعت کن! او در پاسخ، پیغام فرستاد: من مشغولم، سوگند یاد کرده ام که عبا بر دوش نگیرم مگر براى نماز تا همه قرآن را گردآورى کنم... .
۲ ـ قسمتى دیگر از این روایات روایاتى است که اشاره به تحریف معنوى قرآن مى کند.
زیرا مى دانیم تحریف بر سه گونه است: تحریف لفظى ، تحریف معنوى و تحریف عملى .
منظور از تحریف لفظى آنست که در الفاظ و عبارات قرآن کم و زیاد و تغییر داده شود (این همان چیزى است که ما و همه محققان اسلام آن را شدیداً انکار مى کنیم).
تحریف معنوى آنست که آیه اى را آن چنان معنى و تفسیر کنند که خلاف مفهوم واقعى آن باشد.
و نیز تحریف عملى آنست که آن را بر خلاف عمل کنند.
مثلاً در تفسیر على بن ابراهیم از ابوذر چنین مى خوانیم: هنگامى که آیه: یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ نازل شد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: روز قیامت از مردم سؤال مى کنند: با ثقلین (قرآن و عترت پیامبر) چه کردید؟ مى گویند: أَمّا الأَکْبَرُ فَحَرَّفْناهُ، وَ نَبَذْناهُ وَراءَ ظُهُورِنا...: ما ثقل اکبر (قرآن) را تحریف کردیم و پشت سر انداختیم .
پیداست منظور از تحریف، در اینجا همان دگرگون ساختن مفهوم قرآن و پشتِ سر انداختن آنست.
۳ ـ قسمت دیگرى از این روایات، روایاتى است که قطعاً مجعول است و براى بى اعتبار ساختن قرآن به دست دشمنان و منحرفان یا افراد نادان ساخته و پرداخته شده است.
مانند روایات متعددى که از احمد بن محمّد بن سیّارى نقل شده است که عدد این روایات به صد و هشتاد و هشت روایت! بالغ مى شود و مرحوم حاجى نورى در کتاب فصل الخطاب فراوان از او نقل کرده است.
سیّارى راوى این احادیث، به گفته بسیارى از بزرگان علم رجال، کسى بوده است، فاسد المذهب، غیر قابل اعتماد، و ضعیف الحدیث، و به گفته بعضى، اهل غلوّ، منحرف، معروف به اعتقاد به تناسخ و کذّاب، و به گفته کشّى صاحب رجال معروف، امام جواد(علیه السلام) در نامه خود، ادعاهاى سیّارى را باطل و بى اساس خوانده است.
البته روایات تحریف، منحصر به سیّارى نیست ولى قسمت مهمش به او باز مى گردد!.
در میان این روایات مجعول، روایات مضحکى دیده مى شود که هر کس مختصر اهل مطالعه باشد، فوراً به فساد آن پى مى برد.
مانند روایتى که مى گوید در آیه ۳ سوره نساء : وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامى فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ در میان شرط و جزا (إِنْ ـ فَانْکِحُوا) بیش از یک سوم قرآن ساقط شده است!!!
در حالى که ما در تفسیر سوره نساء گفتیم: شرط و جزاء در آیه فوق کاملاً با یکدیگر مربوطند و حتى یک کلمه در میان این دو اسقاط نشده است.
به علاوه بیش از یک سوم قرآن حداقل معادل چهارده جزء قرآن مى شود! این بسیار خنده آور است که، کسى ادعا کند: قرآن با آن همه نویسندگان و کتاب وحى و آن همه حافظان و قاریان از زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) به بعد چهارده جزأش بر باد رفته و کسى آگاه نشده؟ این دروغگویان و دروغ پردازان، توجه به این واقعیت تاریخى نکرده اند که: قرآن، قانون اساسى و همه چیز مسلمانان را از آغاز تشکیل مى داد، شب و روز در همه خانه ها و مساجد تلاوت مى شد، چیزى نبود که حتى یک کلمه آن را بتوان اسقاط کرد، چه رسد به چهارده جزء! دروغى به این بزرگى دلیل روشنى بر ناشى گرى جاعلان این گونه احادیث است.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️سومین امتیاز این که تفسیرهائى که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) شنیده بود و همچنین آیات ناسخ و منسو
↩️بسیارى از بهانه جویان در اینجا به سراغ کتاب فصل الخطاب که در بالا اشاره کردیم (نوشته مرحوم حاجى نورى) مى روند که در زمینه تحریف نگاشته است.
ولى این کتاب با توجه به آنچه در بالا گفتیم وضعش روشن مى شود، علاوه بر آن مرحوم حاج شیخ آقا بزرگ تهرانى که شاگرد مبرز مرحوم حاجى نورى است در شرح حال استادش در جلد اول مستدرک الوسائل مى گوید: اما در مورد کتاب فصل الخطاب کراراً از استادم شنیدم مى فرمود: مطالبى که در فصل الخطاب است، عقیده شخصى من نیست، بلکه این کتاب را براى طرح بحث و اشکال نوشتم، و اشارتاً عقیده خودم راجع به عدم تحریف را آورده ام، و بهتر بود نام کتاب را فَصْلُ الْخِطابِ فِى عَدَمِ تَحْرِیْفِ الْکِتابِ مى گذاردم.
سپس مرحوم محدث تهرانى مى گوید: ما از نظر عمل روش استاد خودمان را به خوبى مى دیدیم که هیچگونه وزن و ارزشى براى اخبار تحریف قائل نبود، بلکه آنها را از اخبارى مى دانست که، باید بر دیوار کوبند، تنها کسى مى تواند نسبت تحریف را به استاد ما بدهد که، به مرام و عقیده او آشنا نبوده باشد .
آخرین سخن این که: آنها که نمى توانستند و یا که نمى خواستند عظمت این کتاب آسمانى را براى مسلمانان احساس کنند، کوشش کردند: با این گونه خرافه ها و اباطیل، قرآن را از اصالت بیندازند، و دستهاى زیادى در گذشته و امروز، در این زمینه کار کرده و مى کند.
چندى قبل در جراید خواندیم: چاپ جدیدى از قرآن به وسیله ایادى اسرائیل و صهیونیسم منتشر شده که آیات فراوانى از آن را تغییر داده اند. ولى آنها کور خوانده بودند، دانشمندان اسلامى به زودى از این توطئه دشمن آگاه شدند و آن نسخه ها را جمع آورى کردند، این دشمنان سیاه دل، نمى دانستند: حتى اگر یک نقطه از قرآن تغییر یابد مفسران و حافظان و قاریان قرآن فوراً آگاه خواهند شد.
آنها مى خواهند نور خدا را خاموش کنند، ولى هرگز نمى توانند (یُرِیْدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بُأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللّهُ اِلاّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ).
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح خطبه(۷۹) بخش اول🔹 🔭خطبه در يك نگاه: مورّخان درباره شأن ورود اين سخن، چنين نقل كرده اند
🔹ترجمه و شرح خطبه (۷۹) بخش دوم🔹
🔶از پيشگويى هاى منجّمان بپرهيزيد:
در اين بخش از خطبه، امام(عليه السلام) روى سخن را به عموم مردم متوجّه مى کند و درباره فراگيرى علم نجوم هشدار مى دهد و در واقع حساب «احوال نجوم» را از «احکام نجوم» جدا مى فرمايد و به پيامدهاى سوء آن بخش از نجوم که اساس و پايه اى ندارد، اشاره پرمحتوايى مى کند، مى فرمايد: «اى مردم! از فرا گرفتن علم نجوم (آنچه مربوط به پيشگويى به وسيله ستارگان است) بر حذر باشيد! جز به آن مقدار که در خشکى و دريا به وسيله آن هدايت حاصل مى شود (و راه خود را از بيراهه باز مى يابيد)» (أَيُّهَا النَّاسُ، إِيَّاکُمْ وَ تَعَلُّمَ النُّجُومِ، إِلاَّ مَا يُهْتَدَى بِهِ فِي بَرٍّ أَوْ بَحْر).
بنابراين، ستاره شناسى و استفاده از وضع ستارگان در آسمان، براى پيدا کردن جادّه ها در دريا و صحرا و همچنين امور ديگرى از اين قبيل که بر واقعيت هاى اوضاع ستارگان بنا شده است، نه تنها ممنوع نيست، بلکه گاه جزء علوم «لازم التّعليم» محسوب مى شود; چرا که با نظام جامعه انسانى سر و کار دارد.
قرآن مجيد نيز به اين موضوع به عنوان يک نعمت مهمّ الهى و يکى از نشانه هاى توحيد اشاره کرده مى فرمايد: «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ; و به وسيله ستارگان (به هنگام شب) هدايت مى شوند.»
و در جايى ديگر مى فرمايد: «وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الاْيَاتِ لِقَوْم يَعْلَمُونَ; او کسى است که ستارگان را براى شما قرار داد، تا در تاريکى هاى خشکى و دريا به وسيله آنها راهنمايى شويد. ما نشانه ها(ى خود) را براى کسانى که آگاهند بيان داشتيم.»
اين تعبيرات نشان مى دهد که قرآن انسانها را براى فرا گرفتن اين بخش از علم نجوم تشويق مى کند. آنچه ممنوع است همان چيزى است که به عنوان «احکام نجوم» معروف شده; يعنى از اوضاع کواکب و چگونگى تقارن و تباعد (دورى و نزديکى) آنها مسايلى را کشف مى کنند و پيشگويى هايى نسبت به حال اشخاص، گروهها و جامعه بشرى مى نمايند که بخشى از آن، کلّى گويى هايى است که هر کس توانايى آن را دارد، بى آن که نگاهى در اوضاع کواکب کرده باشد; يا بيان جزئيّاتى است که با حدس و گمان همراه است و در بسيارى از مواقع خلاف آن ثابت مى شود همان گونه که در شأن ورود خطبه بالا، بيان شد.
به همين دليل امام(عليه السلام) در ذيل کلامش مى فرمايد: «(اين که شما را از فراگيرى علم نجوم نهى کردم به خاطر اين است که) نجوم به کهانت دعوت مى کند، و منجّم همچون کاهن است، و کاهن همچون ساحر، و ساحر همچون کافر است، و کافر در آتش دوزخ است! (بنابراين به پيشگويى اين منجّم که گفت اگر در اين ساعت حرکت کنى به مقصود نخواهى رسيد، اعتناء نکنيد) و به نام خدا به سوى مقصد حرکت کنيد!» (فَإِنَّهَا تَدْعُو إِلَى الْکَهَانَةِ، وَالْمُنَجِّمُ کَالْکَاهِنِ، وَالْکَاهِنُ کَالسَّاحِرِ، وَالسَّاحِرُ کَالْکَافِرِ! وَالْکَافِرُ فِي النَّارِ! سِيرُوا عَلَى اسْمِ اللّهِ.)
منظور از «کهانت» خبر دادن از امور پنهانى و پيشگويى درباره مسايل آينده و ادّعاى آگاهى بر اسرار پنهان است و در لغت عرب «کاهن» به کسى گفته مى شود که مدّعى اين امور باشد، و در عصر جاهليّت افرادى بودند که چنين ادعاهايى را داشتند; مانند «شقّ» و «سطيح» و در ميان کاهنان معمول بود که سخنان باطل و بى اساس خود را با سجع و قافيه مى آميختند و با الفاظى جذّاب و پر طمطراق ادا مى کردند تا در دلها مؤثّرتر واقع شود و اگر مى بينيم پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) را، مشرکانِ ناآگاهِ عرب، «کاهن» مى خواندند، به خاطر اين بود که از طريق وحى پيشگويى مى کرد; به علاوه، آيات قرآن را که در نهايت فصاحت و بلاغت بود، بر آنها تلاوت مى فرمود و چون آنها نمى خواستند «حقيقت را ببينند، ره افسانه مى زدند.»
بنابراين، علم نجوم (منظور علم احکام نجوم است) سر از کهانت در مى آورد و کارهاى کاهنان، شباهت زيادى به ساحران دارد; چرا که هر دو از طريق نيرنگ و تقلّب، به اغفالِ مردمِ ساده انديش، دست مى زنند و ساحر همچون کافر است، چرا که بر خدا توکّل نمى کند و تکيه گاه او امور ديگرى است. خدا را عملاً منشأ تأثير در سرنوشت خود نمى داند، بلکه تأثير را در امور ديگرى که سحر و جادو است، مى طلبد و سرنوشت همه اين منحرفان آتش دوزخ است.
***
نکته ها:
1- علم نجوم چيست؟ و چه بخشى از آن ممنوع است؟
نخستين سؤالى که در اينجا پيش مى آيد اين است: منظور از «علم نجوم» که در اين خطبه شريفه، مورد نکوهشِ شديدِ اميرمؤمنان على(عليه السلام) قرار گرفته و در نهايت، معادل با کفر شمرده شده و مردم از آن نهى شديد شده اند، چيست؟⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح خطبه (۷۹) بخش دوم🔹 🔶از پيشگويى هاى منجّمان بپرهيزيد: در اين بخش از خطبه، امام(عليه ال
↩️به يقين منظور از آن، علم به «احوال نجوم» و حرکات و نزديکى و دورى آنها از يکديگر و آگاهى بر اوضاع و احوال آنها نيست. زيرا همان گونه که قبلاً نيز اشاره شد حرکات نجوم و اوضاع آنها در آسمان ها از آيات الهى شمرده شده و مردم براى بهره گيرى از آنها جهت پيدا کردن راهها در شب هاى ظلمانى، در دريا و صحرا تشويق شده اند و در ذيل همين خطبه نيز، اشاره کوتاهى به اين مسأله شده است.
اصولاً آگاهى بر اسرار عالم آفرينش و تفکّر در خلقت آسمانها و زمين، چيزى نيست که مورد مذمّت قرار گيرد; بلکه يکى از برنامه هاى «اولى الالباب» و صاحبان خرد و انديشه است (إِنَّ فِي خَلْقِ السَّموَاتِ وَ الاَْرْضِ وَ اخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ لاَيَاتُ لاُِولِي الاَْلْبَابِ).
بنابراين، آنچه با آن شدّت، مورد نهى و مذمّت قرار گرفته حتماً چيز ديگر است و آن عبارت است از: «علم به احکام نجوم». يعنى مجموعه پندارها و خيالاتى که زندگى و سرنوشت انسانها را در اين کره خاکى با اوضاع و احوال ستارگان پيوند مى داد و بوسيله اوضاع فلکى پيشگويى هايى نسبت به آينده، نه تنها در مسايل عمومى و اجتماعى، بلکه در مسايل شخصى و جزيى داشتند; به همين دليل «سلاطين» و شاهان غالباً در دربار خود، براى دستيابى به حوادث آينده، «منجّمانى» استخدام مى کردند و بسيارى از آنها اوضاع کواکب را، مطابق آنچه ميل سلطان بود پيش بينى مى نمودند و حتّى تا اين اواخر در تقويم ها، هنگامى که منجّمانِ سنّتى، مى خواستند اوضاع کواکب را پيش بينى کنند، نخستين پيش بينى آنها اين بود که: «اوضاع کواکب دلالت دارد بر سلامتى ذات اقدسِ ملوکانه، قَدَر قدرت و قوى شوکت» سپس به ذکر کلّياتى مى پرداختند که بدون مطالعه اوضاع کواکب نيز براى همه قابل پيش بينى بود، مانند: «از دست رفتن بعضى از بزرگان، اختلاف در بعضى از اصقاع عالم و گرانى بعضى از اشيا، آفت در بعضى از اشجار، سرد شدن هوا در زمستان و گرم شدن آن در تابستان، عزّت لحوم و دسوم در زمستان» و امثال آن. البتّه گاه انگشت روى موارد جزيى مى گذاشتند که در پاره اى از مواقع درست از آب در مى آمد و در پاره اى از مواقع غلط.
آنچه در روايات اسلامى و در خطبه بالا از آن نهى شده، همين پيشگويى ها و ارتباطات است.
* * *
2- چرا در رديف کفر؟
اکنون سؤال ديگرى پيش مى آيد و آن اينکه درست است که پندارِ ارتباط ميان زندگى ما و ستارگان اساس و پايه اى ندارد و بر هيچ منطقى استوار نيست; ولى آن همه مذمّت و قراردادن آن در رديف کفر، از کجا سرچشمه مى گيرد؟
براى روشن شدن پاسخ اين سؤال، بايد به اين نکته توجّه داشت که طرفداران نظريه ارتباط به چند گروه تقسيم مى شدند:
1- کسانى که اعتقاد به ازليّت و الوهيّت ستارگان داشتند و آنها را مؤثّر در عالم هستى و حيات بشر و حوادث زمينى مى دانستند.
2- آنها که معتقد بودند ستارگان موجوداتى مدير و مدبّر عالم هستى هستند، هر چند اين کار به «اذن اللّه» و نه از روى استقلال، صورت مى گيرد.
3- کسانى که معتقد بودند آنها تأثيرات طبيعى در کره زمين دارند و همانگونه که حرارت آفتاب سبب رويش درختان و برگ و بار آنها مى شود، اوضاع کواکب نيز تأثيراتى در ساير شؤون زندگى بشر دارد که قسمتى از آن براى ما کشف شده و بخشى در پرده ابهام است.
4- گروه ديگرى معتقد بودند که آنها تأثيرى در زندگى بشر ندارند، ولى مى توانند از حوادث حال و گذشته خبر دهند و به تعبير ديگر: آنها امارات و نشانه هايى بر حوادثند نه علل و اسباب.
گروه اوّل بى شکّ، در زمره کفّارند حتّى اگر اعتقاد به خدا نيز داشته باشند; چراکه آنها مشرکند و غير از خداوند متعال، قايل به الوهيّت کواکب آسمان نيز مى باشند.
گروه دوم، گرچه در زمره کفّار نيستند، ولى از دو نظر در اشتباهند، نخست اينکه: ادّعاى آنها بر تأثير کواکب در زندگى انسانها سخنى است بدون دليل، و قولى است بدون علم و ادّعايى است بدون مدرک.
ديگر اينکه: اين سخن مخالف ظواهر آيات قرآن و روايات قطعى اسلامى است که هيچ يک از اين آثار - مخصوصاً شعور و حيات و تدبير آفرينش را- به آنها نسبت نمى دهد; بلکه آفرينش و مرگ و رزق و تدبير عالم را به خداوند متعال نسبت مى دهد و اگر سخنى از اجرام سماوى و نجوم و خورشيد و ماه مى گويد، تنها به اين عنوان است که آنها آيات و نشانه هاى حق است. اگر واقعاً آنها داراى علم و حيات و قدرت و تدبير و تصرّف در عالم بودند، حداقّل مى بايست اشاره اى به آن در اين همه آيات و روايات مى شد. آرى آنها مسخّر فرمان حقّ اند و هر کدام وظيفه خاص خود را انجام مى دهند، خورشيد نور افشانى مى کند، ماه چراغ شب هاى تاريک است و...
✔️ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
💢 تلاش بیهوده برای دنیا
💠 امام علی علیه السلام فرمودند:
🍃 إنَّ أَخْسَرَ النَّاسِ صَفْقَةً وَ أَخْيَبَهُمْ سَعْياً، رَجُلٌ أَخْلَقَ بَدَنَهُ فِي طَلَبِ مَالِهِ، وَ لَمْ تُسَاعِدْهُ الْمَقَادِيرُ عَلَى إِرَادَتِهِ؛ فَخَرَجَ مِنَ الدُّنْيَا بِحَسْرَتِهِ، وَ قَدِمَ عَلَى الْآخِرَةِ بِتَبِعَتِهِ.
🔹 زيانكارترين مردم در معامله، و نوميدترينشان در كوشش مردى است كه بدنش را در طلب آرزوهايش كهنه نموده، و مقدرات در اين زمينه او را يارى نكرده، پس با حسرت از دنيا برود، و با گناه وارد آخرت گردد.
📚 حکمت 430 نهج البلاغه
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 صدقه به نیت سلامتی امام زمان علیه السلام
🎙حجتالاسلام عالی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
ترجمه کتاب الغدیر🔹 ✅ قسمت: بیست و چهارم 🔷واقعه غدیرخم #علامهامینی 🔹ﻣﻮﻟﺎﻱ، ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ
ترجمه کتاب الغدیر🔹
✅ قسمت: بیست و پنجم
🔷واقعه غدیرخم
#علامهامینی
ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﭼﻪ ﻛﺴﻲ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﭘﺲ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﺗﻦ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ: ﻗﻴﺲ ﺑﻦ ﺛﺎﺑﺖ ﺑﻦ ﺷﻤﺎﺱ، ﻭ ﻫﺎﺷﻢ ﺑﻦ ﻋﺘﺒﻪ ﻭ ﺣﺒﻴﺐ ﺑﻦ ﺑﺪﻳﻞ ﺑﻦ ﻭﺭﻗﺎﺀ، ﭘﺲ ﮔﻮﺍﻫﻲ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﻴﻔﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻌﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ، ﻭ ﺍﺑﻮ ﻣﻮﺳﻲ " ﻣﺪﻳﻨﻲ " ﺍﻳﻦ ﺣﺪﻳﺚ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﻭ ﺩﻗﺖ ﺩﺭ ﺳﻨﺪ ﺁﻭﺭﺩﻩ. ﻭ ﺍﺑﻦ ﺣﺠﺮ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 1 " ﺍﻟﺎﺻﺎﺑﻪ " ﺻﻔﺤﻪ 305 ﺁﻧﺮﺍ ﺍﺯ ﻛﺘﺎﺏ ﺍﻟﻤﻮﺍﻟﺎﺕ ﺍﺑﻦ ﻋﻘﺪﻩ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺻﺪﺭ ﺧﺒﺮ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺁﻧﺠﺎﻱ ﺍﺯ ﻣﺘﻦ ﻛﻪ " ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﮔﻔﺖ "... ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﻭ ﻫﺎﺷﻢ ﺑﻦ ﻋﺘﺒﻪ ﺭﺍ ﺫﻛﺮ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺵ ﺍﻭ ﺑﻤﻘﺘﻀﺎﻱ ﻋﺎﺩﺗﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺒﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﻛﺎﻫﺶ ﻓﻀﺎﻳﻞ ﺁﻝ ﺍﻟﻠﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺤﺐ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﻃﺒﺮﻱ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 2 " ﺍﻟﺮﻳﺎﺽ ﺍﻟﻨﻀﺮﻩ " ﺹ
169 ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻠﻔﻆ ﺍﻭﻝ ﺍﻭ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻌﺠﻢ ﺣﺎﻓﻆ ﺑﻐﻮﻱ ﺍﺑﻮﺍﻟﻘﺎﺳﻢ ﺑﻠﻔﻆ ﺩﻭﻡ ﺍﺣﻤﺪ، ﻭ ﺍﺑﻦ ﻛﺜﻴﺮ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 5 ﺗﺎﺭﻳﺨﺶ ﺻﻔﺤﻪ 212 ﺍﺯ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﺪﻭ ﻃﺮﻳﻖ ﻭ ﺩﻭ ﻟﻔﻆ ﺍﻭﻟﻲ ﺍﻭ، ﻭ ﺩﺭ ﺟﻠﺪ 7 ﺻﻔﺤﻪ 347 ﺍﺯ ﺍﺣﻤﺪ ﺑﻠﻔﻆ ﺍﻭﻝ ﺍﻭ ﺫﻛﺮ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﻭ ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 348 ﮔﻮﻳﺪ: ﺍﺑﻮﺑﻜﺮ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﺷﻴﺒﻪ ﮔﻔﺖ: ﺣﺪﻳﺚ ﻛﺮﺩ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺷﺮﻳﻚ ﺍﺯ ﺣﻨﺶ ﺍﺯ ﺭﻳﺎﺡ ﺑﻦ ﺣﺎﺭﺙ ﻛﻪ ﮔﻔﺖ: ﻫﻨﮕﺎﻣﻴﻜﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺭﺣﺒﻪ ﺑﺎ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻳﻢ، ﻣﺮﺩﻱ ﺑﺮ ﺁﻧﺤﻀﺮﺕ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺍﺛﺮ ﺳﻔﺮ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻋﻠﻴﻚ ﻳﺎ ﻣﻮﻟﺎﻱ، ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻳﻦ ﻛﻴﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﺑﻮ ﺗﺮﺍﺏ ﺍﻧﺼﺎﺭﻱ ﻫﺴﺘﻢ، ﻣﻦ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻭ ﺳﻠﻢ ﻛﻪ ﻣﻴﻔﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻌﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ. ﻭ ﺣﺎﻓﻆ ﻫﻴﺜﻤﻲ ﺩﺭ ﺝ 9 " ﻣﺠﻤﻊ ﺍﻟﺰﻭﺍﻳﺪ " ﺹ 104 ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺭﺍ ﺑﻠﻔﻆ ﺍﻭﻝ ﺍﺣﻤﺪ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ، ﺳﭙﺲ ﮔﻮﻳﺪ: ﺣﺪﻳﺚ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺭﺍ ﺍﺣﻤﺪ ﻭ ﻃﺒﺮﺍﻧﻲ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺟﺰ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﻛﻪ: ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺷﻨﻴﺪﻳﻢ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻣﻴﻔﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻌﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ، ﺍﻟﻠﻬﻢ ﻭﺍﻝ ﻣﻦ ﻭﺍﻟﺎﻩ، ﻭ ﻋﺎﺩ ﻣﻦ ﻋﺎﺩﺍﻩ- ﻭ ﺍﻳﻦ ﺍﺑﻮ ﺍﻳﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺎﺳﺖ ﭘﺲ ﺍﻳﻮ ﺍﻳﻮﺏ ﺭﻭﭘﻮﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺩﻭﺭ ﻛﺮﺩ ﺳﭙﺲ ﮔﻔﺖ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻣﻲﻓﺮﻣﻮﺩ: [ ﺻﻔﺤﻪ 50] ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻌﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ، ﺍﻟﻠﻬﻢ ﻭﺍﻝ ﻣﻦ ﻭﺍﻟﺎﻩ، ﻭ ﻋﺎﺩ ﻣﻦ ﻋﺎﺩﺍﻩ، ﻭ ﺭﺟﺎﻝ ﻃﺮﻳﻖ ﺍﺣﻤﺪ ﺛﻘﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ... ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺣﺪﻳﺚ، ﻭ ﺟﻤﺎﻝ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﻋﻄﺎﺀ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻦ ﻓﻀﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺷﻴﺮﺍﺯﻱ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﺧﻮﺩ " ﺍﻟﺎﺭﺑﻌﻴﻦ ﻓﻲ ﻣﻨﺎﻗﺐ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ " ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺫﻛﺮ ﺣﺪﻳﺚ ﻏﺪﻳﺮ ﮔﻮﻳﺪ: ﻭ ﺁﻧﺮﺍ ﺯﺭ ﺑﻦ ﺣﺒﻴﺶ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﭼﻨﻴﻦ ﮔﻔﺘﻪ: ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺍﺯ ﻗﺼﺮ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ، ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺳﻮﺍﺭﺍﻧﻲ ﻛﻪ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺣﻤﺎﻳﻞ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺭﻭﭘﻮﺵ ﺑﺮ ﺻﻮﺭﺕ ﻭ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﺎ ﺁﻧﺤﻀﺮﺕ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻋﻠﻴﻚ ﻳﺎ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ، ﻭ ﺭﺣﻤﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﻛﺎﺗﻪ، ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻋﻠﻴﻚ ﻳﺎ ﻣﻮﻟﺎﻧﺎ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﺏ ﺳﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﭼﻪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ؟ ﭘﺲ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﺗﻦ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ، ﻛﻪ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺧﺎﻟﺪ ﺑﻦ ﺯﻳﺪ ﺍﺑﻮ ﺍﻳﻮﺏ ﺍﻧﺼﺎﺭﻱ، ﻭ ﺧﺰﻳﻤﻪ ﺑﻦ ﺛﺎﺑﺖ ﻭ ﺫﻭ ﺍﻟﺸﻬﺎﺩﺗﻴﻦ، ﻭ ﻗﻴﺲ ﺑﻦ ﺛﺎﺑﺖ ﺑﻦ ﺷﻤﺎﺱ، ﻭ ﻋﻤﺎﺭ ﺑﻦ ﻳﺎﺳﺮ، ﻭ ﺍﺑﻮ ﺍﻟﻬﻴﺜﻢ ﺑﻦ ﺗﻴﻬﺎﻥ، ﻭ ﻫﺎﺷﻢ ﺑﻦ ﻋﺘﺒﻪ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻭﻗﺎﺹ، ﻭ ﺣﺒﻴﺐ ﺑﻦ ﺑﺪﻳﻞ ﺑﻦ ﻭﺭﻗﺎﺀ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﭘﺲ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ ﺷﻨﻴﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﻴﻔﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻌﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ.. ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺣﺪﻳﺚ. ﭘﺲ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻪ ﺍﻧﺲ ﺑﻪ ﻣﺎﻟﻚ ﻭ ﺑﺮﺍﺀ ﺑﻦ ﻋﺎﺯﺏ (ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﺩﺍﻱ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻱ ﻛﺮﺩﻧﺪ) ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭼﻪ ﭼﻴﺰ ﻣﺎﻧﻊ ﺷﺪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮﺧﻴﺰﻳﺪ ﻭ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﻫﻴﺪ؟ ﭼﻪ ﺁﻧﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻴﺰ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﮔﺮﻭﻩ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﻧﺪ، ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﻳﺪ؟ ﺳﭙﺲ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﺎﺭ ﺧﺪﺍﻳﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﻌﻠﺖ ﻋﻨﺎﺩ ﻛﺘﻤﺎﻥ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﺒﺘﻠﺎ ﻛﻦ، ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﺀ ﻧﺎﺑﻴﻨﺎ ﺷﺪ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻧﺎﺑﻴﻨﺎ ﺷﺪﻥ ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻣﻨﺰﻝ ﺧﻮﺩ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻣﻴﮕﻔﺖ: ﻛﺴﻴﻜﻪ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻧﻔﺮﻳﻦ ﺷﺪﻩ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺭﺍﻩ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻲﻳﺎﺑﺪ؟ ﻭ ﺍﻣﺎ ﺍﻧﺲ، ﭘﺎﻫﺎﻱ ﺍﻭ ﻣﺒﺘﻠﺎ ﺑﻪ ﺑﺮﺹ ﺷﺪ، ﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻫﻨﮕﺎﻣﻴﻜﻪ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻃﻠﺐ ﮔﻮﺍﻫﻲ ﺩﺍﻳﺮ ﺑﮕﻔﺘﺎﺭ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻣﻦ ﻛﻨﺖ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﻌﻠﻲ ﻣﻮﻟﺎﻩ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻧﺎﻣﺒﺮﺩﻩ ﻣﻌﺘﺬﺭ ﺑﻔﺮﺍﻣﻮﺷﻲ ﺷﺪ ﻭ ﻋﻠﻲ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﺎﺭ ﺧﺪﺍﻳﺎ ﺍﮔﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﺒﺘﻠﺎ ﺑﺴﻔﻴﺪﻱ (ﺑﺮﺹ) ﻛﻦ ﻛﻪ ﺩﺳﺘﺎﺭ ﺍﻭ ﺁﻧﺮﺍ ﻣﺨﻔﻲ ﻧﺴﺎﺯﺩ ﭘﺲ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﻭ ﺩﭼﺎﺭ ﺑﺮﺹ ﺷﺪ ﻭ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺧﺮﻗﻪ ﺑﺮ ﭼﻬﺮﻩ ﺧﻮﺩ ﻣﻲﺍﻓﻜﻨﺪ- ﻉ 1 ﺻﻔﺤﻪ 211 ﻭ ﺝ 2 ﺻﻔﺤﻪ 137.
✔️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت صد و هجدهم» 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻رسالت بع
🌳شجره آشوب« قسمت صد ونوزدهم»
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻در نتیجه اشعث موفق شد هم با دو قطبی سازی در میان سپاه اسلام، بین نیروهای انقلابی امام و غیر آن تفرقه به وجود آورد و هم از این طریق، سبب ادامه حیات جبهه کفر و شکستن خط مبارزه با کانون فساد شود.
🔻وظیفه دیگر اشعث در جریان حکمیت، مخالفت با داور شدن ابن عباس و مالک اشتر و اصرار بر اینکه حتما یکی از طرف های مذاکره باید یمنی باشد بود. اشعث گفت: آیا کسی جز مالک، این آتش را بر افروخته است؟ وی ابن عباس را نیز به دلیل اینکه قریشی بود، نپذیرفت و با او مخالفت کرد.
🔻 در نهایت وی به همراه یاران خود، ابوموسی را به امام پیشنهاد کردند و گفتند ما به غیر از او به کس دیگری راضی نمی شویم.(منبع این مطالب در گزارش های بعدی ذکر می شود.) یکی از علت های اصرار بر انتخاب ابوموسی، یمنی بودن او بود؛ زیرا اشعث و قبیله کنده نیز که ریاستشان به عهده اشعث بود یمنی بودند.
🔻امام در پاسخ آنها فرمود که می ترسد عمروعاص، ابوموسی را فریب دهد. در اینجا بود که اشعث، جمله ای را ذکر کرد که بسیار حائز اهمیت است. او گفت حاضر است در اثر حکمیت به بعضی چیزهایی که نفرت دارد برسد ولی حتما یک نفر از طرف های مذاکره، یمنی باشد.
🔻این موضع او نشان می دهد وی حاضر بود منافع حزبی و جناحی خود(که همان اصرار بر یمنی بودن یکی از طرفهای مذاکره بود) را بر منافع جمعی و ملی مسلمانان ترجیح دهد. اشعث به خوبی موفق به انجام این مأموریت شد.
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
aqayi_tahdir_joz-22_119571 - Copy.mp3
4.06M
تلاوت جزء بیستودوم قرآن کریم
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯شبی با ارزش بیش از هزار ماه!
🔸هر عمل ضربدر هزار
🔰اگه زرنگ باشی امشب خیلی چیزا گیرت میاد!
هر کاری هم که انجام بدی هزار برابر میشه!!!
یه حساب کتاب ساده است، پس زرنگ باش.
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
✅🌷شنبه، سهشنبه و پنج شنبه شرح 🦋خطبه ها
✅🌹یکشنبه، دوشنبه وچهارشنبه شرح 🌴حکمتها
✅☫روزانهتفسیر قرآن☫
✅🌷شرح متنی و صوتی نامه ها بطور کامل در کانال بارگذاری شده و شرح آخرین نامه جهت سهولت در دسترسی، در اینجا آورده شده و بقیه نامه ها به هم پیوست میباشد⬇️
لینک شرح نامه ۷۹ ( آخرین نامه): https://eitaa.com/Nahjolbalaghe2/24783
✅🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گذاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
@Nahjolbalaghe2
.
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الْأَوَّلِينَ
ما پیش از تو (نیز) پیامبرانى در میان امّتهاى نخستین فرستادیم.
(حجر/۱۰)
*
وَمَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ
هیچ پیامبرى به سراغ آنها نمى آمد
مگر این که او را مسخره مى کردند.
(حجر/۱۱)
*
كَذَٰلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ
ما اینچنین (و از هر طریق ممکن) قرآن را به درون دلهاى مجرمان راه مى دهیم.
(حجر/۱۲)
*
لَا يُؤْمِنُونَ بِهِ ۖ وَقَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ
(امّا با این حال،) آنها به آن ایمان
نمى آورند. و روش اقوام پیشین نیز چنین بود.
(حجر/۱۳)
*
وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ
و اگر درى از آسمان به روى آنان مى گشودیم، و آنها پیوسته در آن بالا مى رفتند.
(حجر/۱۴)
*
لَقَالُوا إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ
باز مى گفتند: «ما
چشم بندى شده ایم. بلکه ما قومى سحر شده ایم!»
(حجر/۱۵)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 تفسیر سوره مبارکه حجر ادامه آیه (۹)🔹 ↩️در خطبه ۱۳۳ مى خوانیم: وَ کِتَابُ اللَّهِ بَیْنَ أَظْهُرِک
🔹تفسیر سوره مبارکه حجر آیات(۱۰ الی۱۵)🔹
🔴لجاجت و انکار محسوسات
در این آیات، به عنوان دلدارى پیامبر و مؤمنان در برابر مشکلاتى که در دعوت خود با آن مواجه بودند به زندگى انبیاى پیشین و گرفتاریهاى آنها در مقابل اقوام گمراه و متعصب اشاره مى کند.
نخست مى گوید: ما پیش از تو در میان امتهاى نخستین نیز پیامبرانى فرستادیم (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الأَوَّلِینَ).
* * *
ولى آنها چنان لجوج و سرسخت بودند که هیچ پیامبرى به سراغشان نمى آمد مگر این که او را به باد استهزاء و سخریه مى گرفتند (وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُول إِلاّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
این استهزاء و سخریه به خاطر امورى بود:
۱ ـ براى شکستن ابّهت پیامبران و متفرّق ساختن افراد حق جو و حق طلب از گرد آنان.
۲ ـ براى ضعف و ناتوانیشان در مقابل منطق نیرومند رسولان الهى، چون نمى توانستند پاسخى به دلائل دندان شکن آنان بدهند، متوسل به استهزاء یعنى حربه نادانهاى بى منطق مى شدند.
۳ ـ براى این که: پیامبران سنت شکن بودند، و با وضع نابسامان محیط به مبارزه برمى خاستند، اما جاهلان متعصب که این سنتهاى غلط را جاودانى و ابدى مى پنداشتند از این کار تعجب مى کردند، و به استهزاء برمى خاستند.
۴ ـ براى این که: سرپوشى بر وجدان خفته خود بگذارند، مبادا بیدار شود و تعهد و مسئولیت بیافریند.
۵ ـ براى این که: بسیارى از پیامبران دستشان از مال دنیا تهى و زندگانیشان بسیار ساده بود، آنها که شخصیت را بر اثر کوردلى در لباس نو، مرکب زیبا، و زندگانى مجلل، مى دانستند، تعجب مى کردند که آیا یک انسان فقیر و تهیدست ممکن است رهبر و راهنماى این همه جمعیت ثروتمند و مرفّه گردد؟!، و به دنبال آن به استهزاء برمى خاستند.
۶ ـ و سرانجام براى این که: مى دیدند قبول دعوت پیامبران، آنها را در برابر شهواتشان محدود مى سازد، و آزادى هاى حیوانیشان را سلب مى کند، و براى آنها وظائف و مسئولیتهائى ایجاد مى نماید، به استهزاء برمى خاستند تا خود را از این وظائف راحت کنند!
* * *
پس از آن مى فرماید: آرى، ما این چنین آیات قرآن را به درون دلهاى این مجرمان راه مى دهیم (کَذلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ).
* * *
اما با این همه تبلیغ و تأکید و بیان منطقى و ارائه معجزات، باز هم این متعصبان استهزاء کننده به آن ایمان نمى آورند (لایُؤْمِنُونَ بِهِ).
ولى، این منحصر به آنها نیست پیش از آنها سنت اقوام اولین نیز چنین بود (وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الأَوَّلِینَ).
* * *
اینها بر اثر غوطهور شدن در شهوات، و اصرار و لجاجت در باطل، کارشان به جائى رسیده که: اگر درى از آسمان را به روى آنها بگشائیم و آنها مرتباً به آسمان صعود کنند... (وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ).
* * *
مى گویند: ما را چشم بندى کرده اند (لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا).
بلکه ما (سر تا پا) سحر شده ایم و آنچه مى بینیم ابداً واقعیت ندارد! (بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ).
این جاى تعجب نیست که، انسان به چنین مرحله اى از عناد و لجاج برسد، براى این که: روح پاک و فطرت دست نخورده انسان که قادر به درک حقائق و مشاهده چهره اصلى واقعیات است، بر اثر گناه و جهل و دشمنى با حق تدریجا به تاریکى مى گراید.
البته در مراحل نخستین، پاک کردن آن کاملاً امکان پذیر است، اما اگر خداى نکرده، این حالت در انسان راسخ شود، و به صورت ملکه در آید، به آسانى نمى توان آن را شست، و در اینجا است که: چهره حق در نظر انسان دیگرگون مى شود، تا آنجا که محکمترین دلائل عقلى، و روشنترین دلائل حسى، در دل او اثر نمى گذارد و کار او به انکار معقولات و محسوسات، هر دو، مى رسد.
* * *
نکته ها:
۱ ـ شِیَع جمع شِیْعه به جمعیت و گروهى گفته مى شود که: داراى خط مشترکى هستند، راغب در کتاب مفردات مى گوید: شِیَع از ماده شیاع به معنى انتشار و تقویت است، و شاَع الْخَبَرُ هنگامى گفته مى شود که: خبرى متعدد و قوى شود، و شاعَ الْقَوْمُ هنگامى گفته مى شود که: جمعیتى منتشر و فراوان گردند، و شیعه به کسانى مى گویند که: انسان به وسیله آنها قوى مى شود .
مرحوم طبرسى در مجمع البیان اصل آن را از مشایعت به معنى متابعت دانسته و مى گوید: شیعه به معنى پیرو و تابع است، و شیعه على(علیه السلام)به پیروان او و آنهائى که اعتقاد به امامتش دارند، گفته مى شود.
حدیث معروف امّ سلمه از پیامبر(صلى الله علیه وآله): شِیْعَةُ عَلِىٍّ هُمُ الْفائِزُونَ یَوْمَ الْقِیامَةِ: پیروان على(علیه السلام) نجات یابندگان در قیامت هستند نیز اشاره به همین معنى است.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹تفسیر سوره مبارکه حجر آیات(۱۰ الی۱۵)🔹 🔴لجاجت و انکار محسوسات در این آیات، به عنوان دلدارى پیامبر
↩️به هر حال، چه اصل این کلمه را از شیاع به معنى انتشار و تقویت بدانیم، یا از مشایعت به معنى متابعت، دلیل بر وجود یک نوع همبستگى فکرى و مکتبى در مفهوم شیعه و تشیّع است.
ضمناً، تعبیر به شِیَع درباره اقوام گذشته دلیل بر این است که: آنها در مبارزه خود با پیامبران به صورت پراکنده عمل نمى کردند، بلکه، داراى خط مشترک و برنامه واحدى بودند که با عملکردهاى هماهنگ تقویت مى شد.
جائى که گمراهان براى خود، چنین برنامه اى داشته باشند آیا پیروان راستین راه حق نباید در مسیر خود از طرحهاى هماهنگ و مشترک پیروى کنند؟.
* * *
۲ ـ مرجع ضمیر در نَسْلُکُهُ
این جمله، اشاره به آن مى کند که: خداوند، آیات خود را از طرق مختلف آن چنان به مجرمان و مخالفان تفهیم مى کند که، گوئى در دل آنها وارد شده است اما متأسّفانه، عدم قابلیت و ناآمادگى محل، سبب بیرون راندن آن، و جذب نشدن در درون جانشان مى گردد، ـ درست، مانند غذاى مقوى و مفیدى که معده ناسالم، آن را جذب نکرده، به بیرون باز مى گرداند ـ (و این حقیقت درست از ماده سلوک که ماده اصلى نَسْلُکُهُ مى باشد فهمیده مى شود).
بنابراین، ضمیر نَسْلُکُهُ به ذِکر (قرآن) که در آیات قبل آمده، باز مى گردد، و همچنین ضمیر بِهِ در جمله لایُؤْمِنُونَ بِهِ یعنى با این همه، آنها ایمان به این آیات نمى آورند.
بر این اساس، هماهنگى در میان دو ضمیر، کاملاً برقرار است، نظیر همین تعبیر با همین معنى، در سوره شعراء آیات ۲٠٠ و ۲٠۱ دیده مى شود.
ولى بعضى، احتمال داده اند: ضمیر نَسْلُکُهُ به استهزاء که از آیه قبل استفاده مى شود باز گردد، بنابر این معنى جمله چنین مى شود ما این استهزاء و مسخره کردن را (به خاطر گناهان و لجاجتهایشان) در قلب آنها داخل مى کنیم.
ولى این تفسیر، اگر هیچ ایراد دیگرى نداشته باشد، حداقل، هماهنگى را در میان دو ضمیر، از میان مى برد، و براى تضعیف آن همین کافى است (دقت کنید).
ضمناً، از جمله بالا استفاده مى شود: وظیفه مبلغان تنها این نیست که: مسائلى را به گوش مردم بخوانند، بلکه، باید از تمام وسائل استفاده کنند، تا سخن حق را به دل آنها نفوذ دهند، آن چنان که دلنشین گردد، حق طلبان ارشاد شوند، و نسبت به لجوجان اتمام حجت گردد.
یعنى از تمام وسائل سمعى، بصرى، برنامه هاى عملى، قصص، داستانها، ادبیات شعر و هنر به معنى اصیل و سازنده باید استفاده کرد تا کلمات حق به دلها راه یابد.
* * *
۳ ـ سنت پیشینیان!
موضع گیریهاى طرفداران باطل در برابر پیامبران، و طرح نقشه هاى همه جانبه براى تحمیق مردم، و پراکندن آنها از اطراف مردان الهى، نه چیز تازه اى است و نه منحصر به زمان و مکان خاصى بوده.
بلکه، همان گونه که از تعبیر بالا استفاده مى شود، از قدیم الایام و دورترین زمانها، این توطئه ها در میان اقوام گمراه بوده است.
به همین دلیل، هرگز نباید از آن وحشت کرد، یا نومیدى و یأس به خود راه داد، و یا از انبوه مشکلاتى که به دست دشمنان فراهم مى شود هراسید، این یک دلدارى مؤثر براى همه رهروان راه حق است.
اگر تصور کنیم، در زمان یا مکانى مى توانیم دعوت حق را نشر و گسترش دهیم، و پرچم عدل و داد را برافرازیم، بى آن که با عکس العمل منفى دشمنان لجوج و مخالفان سرسخت، مواجه باشیم، سخت اشتباه کرده ایم، پیامبران الهى و همه پیروان راستین آنها از این مخالفتها هرگز مأیوس نشدند، و ما نیز باید مأیوس نگردیم، بلکه، باید هر روز بر عمق دعوت خود بیفزائیم.
* * *
۴ ـ تفسیر جمله فَظَلُّوا فِیْهِ یَعْرُجُونَ
این جمله، و جمله هاى بعد، که در آیات فوق آمده، به خوبى نشان مى دهد: منظور آن است: اگر درى از آسمان بر آنها گشوده شود و مرتباً روز روشن در آن رفت و آمد کنند، باز هم از شدت لجاجت مى گویند چشم بندى و سحر شده ایم.
توجه داشته باشید ظَلُّوا دلیل بر استمرار کارى در روز مى باشد، و عرب این تعبیر را در مورد شب نمى کند، بلکه به جاى آن باتُوا که از ماده بیتوته است، مى گوید.
این تفسیر، همان چیزى است که غالب مفسرین آن را برگزیده اند، ولى عجب این که: بعضى از مفسران احتمال داده اند: ضمیر در ظَلُّوا به فرشتگان باز مى گردد، یعنى اگر آنان فرشتگان را با چشم خود ببینند که به آسمان مى روند و باز مى گردند، باز ایمان نمى آورند.
این تفسیر، علاوه بر این که: با آیات قبل و بعد که عموماً سخن از مشرکین مى گوید، سازگار نیست (زیرا ملائکه تنها در شش آیه قبل آمده، و بازگشت ضمیر به آن بسیار بعید است) از بلاغت سخن نیز مى کاهد; چرا که قرآن مى خواهد بگوید: حتى اگر خودشان به صورت اعجاز آمیزى در روز روشن کراراً به آسمان بروند و باز گردند، باز هم تسلیم حق نمى شوند. (دقت کنید).⬇️