«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۚ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ
کسانى که گوساله را (به خدایى) برگزیدند، بزودى خشمى از جانب پروردگارشان، و ذلتى (بزرگ) در زندگى دنیا به آنها مى رسد.
و اینچنین، کسانى را که (بر خدا) افترا مى بندند، کیفر مى دهیم!
(اعراف/۱۵۲)
***
وَالَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ ثُمَّ تَابُوا مِن بَعْدِهَا وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّكَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ
و کسانى که گناه کردند، و بعد از آن توبه نمودندو ایمان آوردند، (مشمول عفو او مى شوند. زیرا) پروردگار تو، در پى آن، آمرزنده و مهربان است.
(اعراف/۱۵۳)
***
وَلَمَّا سَكَتَ عَن مُّوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ ۖ وَفِي نُسْخَتِهَا هُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ
هنگامى که خشم موسى فرو نشست. الواح (تورات) را بر گرفت. و در نوشته هاى آن، هدایت و رحمتى بود براى کسانى که از پروردگار خویش مى ترسند (و از مخالفت فرمانش بیم دارند).
(اعراف/۱۵۴)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
قرآن در اینجا عکس العمل هارون براى برانگیختن عواطف موسى(علیه السلام)و بیان بى گناهى خود را چنین منعک
تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات🔹(۱۵۲الی۱۵۴)🔹
🔹الواح یا نسخه هاى هدایت
همان طور که گفتیم واکنش شدید موسى(علیه السلام) سرانجام کار خود را کرد، و گوساله پرستان بنى اسرائیل که اکثریت قوم را تشکیل مى دادند از کار خود پشیمان شدند، این پشیمانى در چند آیه قبل نیز، (آیه ۱۴۹) منعکس است.
ولى براى این که تصور نشود: تنها این ندامت و پشیمانى براى توبه آنها از چنین گناه عظیمى کافى بوده است، قرآن چنین اضافه مى کند:
کسانى که گوساله را معبود خود انتخاب کردند به زودى خشم پروردگار و ذلت در زندگى این جهان به آنها خواهد رسید (إِنَّ الَّذینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِالدُّنْیا).
و نیز براى این که تصور نشود این قانون اختصاصى به آنها دارد، اضافه مى کند: همه کسانى که افترا (بر خدا) مى بندند را این چنین کیفر مى دهیم (وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ).
تعبیر به إِتَّخَذُوا اشاره به این است که: بت هیچ گونه واقعیتى ندارد، تنها انتخاب و قرارداد مردم بت پرست است که به آن شخصیت و ارزش موهومى مى دهد و لذا کلمه عِجْل را پشت سر این جمله مى آورد، یعنى آن گوساله پس از انتخاب براى پرستش باز همان گوساله بود!
اما در این که این غضب و ذلت چه بوده است؟
قرآن در آیه فوق صریحاً چیزى ذکر نکرده، و تنها با اشاره سربسته اى گذشته است، ولى ممکن است اشاره به بدبختى ها، گرفتارى ها و مشکلاتى بوده باشد که بعد از این ماجرا و قبل از حکومت در بیت المقدس، دامان اسرائیلیان را گرفت.
یا اشاره به مأموریت عجیب کشتار یکدیگر باشد که به عنوان کیفر و مجازات در برابر چنین گناه سنگینى به آنها داده شد که شرح آن در جلد اول همین تفسیر، ذیل آیه ۵۴ سوره بقره گذشت.
در اینجا ممکن است این سؤال پیش بیاید که ما شنیده ایم با ندامت و پشیمانى، حقیقت توبه تحقق مى یابد، چگونه بنى اسرائیل که از کار خود پشیمان شدند مشمول عفو خدا واقع نشدند؟!
پاسخ این سؤال این است: ما هیچ دلیلى نداریم که پشیمانى به تنهائى در همه جا کافى بوده باشد، درست است که ندامت یکى از ارکان توبه است، ولى یکى از ارکان، نه همه ارکان.
گناه بت پرستى و سجده در برابر گوساله آن هم در آن مقیاس وسیع و گسترده.
آن هم در آن مدت کوتاه.
آن هم براى ملتى که آن همه معجزات دیده بودند، گناهى نبود که به این آسانى بخشوده شود و مثلاً با گفتن یک استغفر اللّه همه چیز پایان یابد.
بلکه باید این ملت غضب پروردگار را ببیند و طعم ذلت را در این زندگى بچشد و شلاق کیفر کسانى که به خدا افترا مى بندند را بر پیکر خود احساس کند تا بار دیگر به این آسانى و سادگى به فکر چنین گناه عظیمى نیفتد.
* * *
در آیه بعد این موضوع را تکمیل کرده و به صورت یک قانون کلّى چنین مى فرماید: اما آنها که اعمال بدى انجام دهند، سپس توبه کنند (و شرائط توبه همگى انجام گیرد) و ایمان خود به خدا را تجدید نمایند و از هر گونه شرک و نافرمانى بازگردند، پروردگار تو بعد از آن، آنها را مى بخشد، او بخشنده و مهربان است (وَ الَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْبَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ).
* * *
آخرین آیه مورد بحث، مى فرماید: هنگامى که آتش خشم موسى فرو نشست (و آن نتیجه اى را که انتظار داشت گرفت) موسى(علیه السلام) دست کرد و الواح تورات را از زمین برداشت، الواحى که نوشته هاى آن سراسر هدایت و رحمت بود، اما هدایت و رحمت براى کسانى که احساس مسئولیت مى کردند و از خدا مى ترسیدند و در برابر فرمانش تسلیم بودند (وَ لَمّا سَکَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الأَلْواحَ وَ فی نُسْخَتِها هُدىً وَرَحْمَةٌ لِلَّذینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ).
* * *
نکته ها:
۱ ـ آیا دو آیه اول جمله معترضه است یا...
در این که آیا دو آیه اول بحث، جمله معترضه است که در وسط داستان بنى اسرائیل به عنوان تذکرى به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و مسلمانان نازل شده است.
و یا پیام خداوند به موسى(علیه السلام)بعد از ماجراى گوساله پرستى است؟
بعضى از مفسران احتمال اول و بعضى احتمال دوم را پذیرفته اند، آنها که احتمال اول را پذیرفته اند، به جمله إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ: پروردگار تو بعد از توبه، آمرزنده مهربان است استدلال کرده اند; زیرا جمله، به صورت خطاب به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است.
و آنها که احتمال دوم را پذیرفته اند، به جمله سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ: به زودى خشم خدا دامنشان را خواهد گرفت که به صورت فعل مضارع آمده تمسک جسته اند.
ولى ظاهر آیات نشان مى دهد: اینها قسمتى از خطاب خداوند به موسى (علیه السلام)به دنبال ماجراى گوساله پرستى است، و فعل مضارع سَیَنالُهُمْ گواه خوبى براى این موضوع است، و هیچ مانعى ندارد که إِنَّ رَبَّکَ خطاب به موسى(علیه السلام)باشد.⬇️
↩️۲ ـ چرا ایمان پس از توبه آمده؟
در این که چرا ایمان در آیه فوق پس از توبه آمده است، با این که تا ایمان نباشد، توبه تحقق نمى پذیرد؟!
پاسخ این سؤال نیز از اینجا روشن مى شود که پایه هاى ایمان به هنگام گناه، متزلزل مى گردد و یک نوع سستى پیدا مى کند، تا آنجا که در روایات اسلامى مى خوانیم: شراب خوار به هنگامى که شراب مى خورد ایمان ندارد ، و زناکار نیز به هنگام زنا ایمان ندارد !
یعنى ایمان فروغ خود را از دست مى دهد و کم نور و تاریک و کم اثر مى شود.
اما هنگامى که توبه انجام گرفت بار دیگر فروغ اصلى را پیدا خواهد کرد آن چنان که گوئى ایمان بار دیگر تجدید شده است.
ضمناً از این که در آیات فوق، تنها روى ذلت در حیات دنیا تکیه شده، چنین استفاده مى شود که: پس از ندامت و پشیمانى از جریان بت پرستى و چشیدن مجازات هاى این جهان، توبه بنى اسرائیل از این گناه پذیرفته شد آن چنان که کیفر آنها را در آخرت از بین برد، اگر چه بار گناهان دیگرشان که از آن توبه نکردند همچنان بر دوش آنها سنگینى مى کند.»
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت(۱۸۷)🔹 بايد آماده بود: امام(عليه السلام) در اين عبارت بسيار كوتاه و پرمعن
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح حکمت (۱۸۸)🔹
🔺سرانجام مبارزه با حق:
امام(عليه السلام) در اين كلام نورانى از كسانى سخن مى گويد كه به مقابله با حق بر مى خيزند. مى فرمايد: «آن كس كه در برابر حق قد علم كند (و به مبارزه برخيزد) هلاك خواهد شد»; (مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ).
اين كلام حكمت آميز با همين عبارت در لابه لاى خطبه شانزدهم نهج البلاغه آمده است كه شرح آن را در جلد اول در ذيل همان خطبه (صفحه 651) بيان كرديم و حاصل آن اين است كه هرگز به مخالفت و مقابله با حق برنخيزيد، زيرا حق قدرتى دارد كه انسان را بر زمين مى كوبد; اگر در كوتاه مدت انجام نشود در دراز مدت انجام خواهد شد و تاريخ، به ويژه تاريخ اسلام، نشان مى دهد آنها كه به مقابله با حق برخاستند چگونه طومار زندگانى شان در هم پيچيده شد. نيز با توجّه به اين كه حق به معناى واقعيت هاى ثابت است و واقعيت ها آثارى دارد و هر چه با آثارش به مخالفت برخيزند از ميان نمى رود، از اين رو سرانجام بر انسان غلبه مى كند و او را در هم مى شكند. درست مانند اين كه انسان بداند فلان راه، مستقيم و راه ديگر بيراهه است، اگر به مخالفت با راه مستقيم برخيزد و به بيراهه رود هرقدر تلاش و كوشش كند به مقصد نمى رسد و سرانجامش هلاكت است.
بعضى از شارحان نهج البلاغه تفسیر دیگرى براى این جمله برگزیده اند و آن این که هرگاه کسى در میان مردم نادان به دفاع از حق برخیزد جان خود را به خطر انداخته چرا که افراد جاهل و متعصب و لجوج با این گونه افراد مخالفند و مفهوم آن این مى شود که هر کس دفاع از حق کند باید هزینه هاى این دفاع را در برابر مردم نادان بپردازد.
ولى این تفسیر به هیچ وجه مناسب چنین گفتار حکیمانه اى نیست، زیرا اولاً در بعضى از متون لغت صریحا آمده است که جمله «أبْدى صَفْحَتَهُ لَهُ» به معناى به مخالفت برخاستن است و مرحوم علامه شوشترى موارد فراوانى از کلمات عرب نقل کرده که جمله «مَنْ أبْدى صَفْحَتَهُ لَهُ» به معناى به مخالفت برخاستن است.(1)
ثانیاً در خطبه شانزدهم، پیش و پس از آن جمله هایى آمده است که به خوبى نشان مى دهد امام(علیه السلام) در این جمله از بدکاران سخن مى گوید که به مخالفت با حق برمى خیزند.
در شرح نهج البلاغه محمد عبده احتمال دیگرى نیز در تفسیر این جمله ذکر شده و آن این که منظور از «أبْدى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ» به معناى روى گردانیدن از حق است که آن هم سبب هلاکت انسان مى شود; ولى با توجه به این که کلمه «أبْدى» به معناى آشکار کردن است این تفسیر نیز بعید به نظر مى رسد.(2)
به هر حال مفهوم این جمله این است که امام(علیه السلام) به همه کسانى که به مخالفت با حق برمى خیزند هشدار مى دهد که به عاقبت سوء کار خود بیندیشند و از این راه باز گردند. همان گونه که پیش از این اشاره شد این جمله در کتاب شریف کافى نیز به عنوان بخشى از یک روایت آمده و مرحوم ملا صالح مازندرانى در شرح آن مى گوید: مفهوم جمله این است کسى که آشکارا در برابر حق به خصومت برخیزد هلاک خواهد شد.
مشابه همین معنا در گفتار حکیمانه 408 نیز آمده است آنجا که مى فرماید: «مَنْ سارَعَ الْحَقَّ سَرَعَهُ; آن کس که با حق بجنگد حق او را بر زمین خواهد کوبید».(3)
قرآن مجید نیز درباره حق و باطل چنین مى گوید: «(بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ); بلکه ما حق را بر باطل مى کوبیم و آن را هلاک مى سازد و این گونه باطل محو و نابود مى شود».(4)
منظور از «حق» در کلام نورانى بالا اصل خداشناسى و آیین اسلام و فروع دین و حقوق الله و حقوق الناس به طور عام است، زیرا حق در اصل به معناى مطابقت و هماهنگى با واقع و نقطه مقابل آن «باطل» است. به همین دلیل به ذات پاک خداوند، به طور مطلق «حق» اطلاق مى شود چون واقعیتى است انکارناپذیر.
در کتاب «وجوه القرآن» براى کلمه حق موارد استعمال دوازده گانه اى در قرآن مجید ذکر شده است: حق به معناى ذات پاک خداوند و به معناى قرآن، اسلام، توحید، عدل، صدق، طرز صحیح، علانیه، شایستگى، واجب شدن، وام و بهره و براى هر کدام از اینها آیه اى از آیات قرآن مجید را شاهد آورده است(5). (6)
****
پی نوشت:
(1). شرح نهج البلاغه مرحوم شوشترى، ج 4، ص 543.
(2). فى ظلال نهج البلاغه، ذیل حکمت مورد بحث.
(3). شرح اصول کافى، ج 11، ص 421.
(4). انبیاء، آیه 18.
(5). براى توضیح بیشتر مى توانید به تفسیر نمونه، ج 8، ذیل آیه 55 سوره یونس; ج 11، ذیل آیه 8 سوره حجر و ج 26، ذیل آیه 39 سوره نبأ مراجعه فرمایید.
(6). سند گفتار حکیمانه: این کلام نورانى جزئى از خطبه شانزدهم نهج البلاغه است که ما در بخش سوم، آن را تفسیر کرده ایم. نویسنده کتاب مصادر آن را از کتاب هاى متعددى نقل کرده که بسیارى از مؤلفان آنها پیش از سید رضى مى زیسته اند; از جمله شیخ طوسى در تلخیص الشافى...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹ادامه شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه ✅حکمت های(۱۶۹ الی ۱۷۲) 🎙استاد نظافت ✔️برگرفته از سایت بنیا
شرح_صوتی_حکمت_۱۷۳_و_۱۷۴_و_۱۷۵.mp3
9.14M
🔹ادامه شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه
✅حکمت های(۱۷۳ الی ۱۷۵)
🎙استاد نظافت
✔️برگرفته از سایت بنیاد مجازی نهج البلاغه
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قصه_های_کودکانه | نذر برای بچه ها
🎙 با اجرای نورالزینب خانم حافظی
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
وَاخْتَارَ مُوسَىٰ قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا لِّمِيقَاتِنَا ۖ فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُم مِّن قَبْلُ وَإِيَّايَ ۖ أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا ۖ إِنْ هِيَ إِلَّا فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاءُ وَتَهْدِي مَن تَشَاءُ ۖ أَنتَ وَلِيُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا ۖ وَأَنتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ
موسى از قوم خود، هفتاد تن از مردان را براى میعادگاه ما برگزید. و هنگامى که زمین لرزه آنها را فرا گرفت (و هلاک شدند)، گفت: «پروردگارا! اگر مى خواستى، آنها و مرا پیش از این هلاک مى کردى. آیا ما را به آنچه بى خردان ما انجام داده اند، (مجازات و) هلاک مى کنى؟! این، جز آزمایش تو، چیز دیگرى نیست. هر کس را بخواهى (و سزاوار ببینى)، بوسیله آن گمراه مى سازى. و هر کس را بخواهى، هدایت مى کنى. تو ولىِّ مایى، پس ما را بیامرز، و بر ما رحم کن، و تو بهترین آمرزندگانى.
(اعراف/۱۵۵)
***
۞ وَاكْتُبْ لَنَا فِي هَٰذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَيْكَ ۚ قَالَ عَذَابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ ۖ وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ ۚ فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِنَا يُؤْمِنُونَ
و براى ما، در این دنیا و سراى دیگر، نیکى مقرّر فرما. چه این که ما به سوى تو بازگشت کرده ایم.» (خداوند در برابر این تقاضا، به موسى) گفت: «مجازاتم را به هر کس بخواهم (و سزاوار ببینم) مى رسانم. و رحمتم همه چیز را فرا گرفته. و آن را براى کسانى که تقوا پیشه کنند، و زکات بپردازند، و کسانى که به آیات ما ایمان مى آورند، مقرّر خواهم داشت.
(اعراف/۱۵۶)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات🔹(۱۵۲الی۱۵۴)🔹 🔹الواح یا نسخه هاى هدایت همان طور که گفتیم واکنش شدید مو
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۵۵و۱۵۶)🔹
🔹نمایندگان بنى اسرائیل در میعادگاه خدا
در آیات فوق بار دیگر قرآن به جریان رفتن موسى(علیه السلام) به میعادگاه (طور) با جمعى از بنى اسرائیل، بازگشت نموده و قسمت دیگرى از همان حادثه را بازگو مى کند:
در این که موسى(علیه السلام) یک میقات و میعاد با پروردگار داشته، یا بیشتر؟
در میان مفسران گفتگو است و هر کدام براى اثبات مقصود خود شواهدى از آیات قرآن ذکر کرده اند.
ولى همان طور که در ذیل آیه ۱۴۲ همین سوره یادآور شدیم از مجموع قرائن موجود در آیات قرآن، و روایات، بیشتر چنین به نظر مى رسد که: موسى(علیه السلام) تنها یک میقات داشته، آن هم به اتفاق جمعى از بنى اسرائیل بوده است.
در همین میقات بود که خداوند الواح تورات را نازل کرد و با موسى(علیه السلام)سخن گفت.
و نیز در همین میقات بود که بنى اسرائیل به موسى (علیه السلام) پیشنهاد کردند از خدا بخواهد خود را نشان دهد.
و نیز در همین جا بود که صاعقه یا زلزله اى در گرفت و موسى(علیه السلام)بى هوش شد و بنى اسرائیل بر زمین افتادند.
🔹در حدیثى که على بن ابراهیم در تفسیر خود نقل کرده نیز به این موضوع تصریح شده است.
🔹گر چه ممکن است طرز قرار گرفتن آیات این سوره در نظر بعضى تولید اشکال کند که: چگونه خداوند نخست، اشاره به میعاد موسى(علیه السلام) کرده، سپس داستان گوساله پرستى را ذکر مى کند و بار دیگر به موضوع میعاد بازمى گردد.
❓آیا این طرز سخن با فصاحت و بلاغتى که در قرآن وجود دارد، سازگار است؟!
ولى با توجه به این که: قرآن یک کتاب تاریخى نیست که تسلسل حوادث را حفظ کند، بلکه یک کتاب هدایت و انسان سازى و تربیت است و در چنین کتابى گاه اهمیت موضوع ایجاب مى کند ادامه بحث یک حادثه را موقتاً رها کند و به بحث لازم دیگرى بپردازد و سپس به ذکر حادثه اول ادامه دهد.
بنابراین، هیچ لزومى ندارد که ما آیه مورد بحث را اشاره به دنباله بحث گوساله پرستى بدانیم و بگوئیم: موسى(علیه السلام) بار دیگر بنى اسرائیل را بعد از این ماجرا براى عذرخواهى و توبه به کوه طور برد ـ آن چنان که بعضى از مفسران گفته اند ـ
زیرا این احتمال، گذشته از جهات دیگر، از این نظر که به هلاکت این گروه ـ که براى عذرخواهى رفته اند ـ انجامیده، بعید به نظر مى رسد.
❓آیا ممکن است خداوند عده اى را که به نمایندگى قوم خود براى عذرخواهى به پیشگاه او رفته اند در همان جا هلاک کند؟!
به هر حال، در آیات فوق، نخست مى فرماید: موسى(علیه السلام) هفتاد نفر از قوم خود را براى میعاد ما انتخاب کرد (وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ سَبْعینَ رَجُلاً لِمیقاتِنا).
ولى بنى اسرائیل چون کلام خدا را شنیدند، از موسى(علیه السلام) تقاضا کردند از او بخواهد خود را نشان دهد: در آن هنگام زلزله عظیمى در گرفت، و جمعیت هلاک شدند و موسى(علیه السلام) مدهوش بر زمین افتاد، چون به هوش آمد، عرض کرد: پروردگارا! اگر مى خواستى مى توانستى آنها و مرا پیش از این هلاک کنى (فَلَمّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُقالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیّایَ).
یعنى من چگونه پاسخ قوم را بگویم که بر نمایندگان آنها چنین گذشته است.
سپس گفت: پروردگارا این درخواست نابه جا تنها کار جمعى از سفهاى ما بود آیا ما را به خاطر کار آنها هلاک مى کنى ؟ (أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُمِنّا).
بعضى از مفسران وجود کلمه رَجْفَه (لرزه) را در این آیه و وجود کلمه صاعقه در آیه ۵۵ سوره بقره که مربوط به تقاضاى رؤیت پروردگار است دلیل بر تفاوت این دو میقات گرفته اند.
ولى چنان که سابقاً هم گفته ایم، صاعقه در بسیارى از اوقات با لرزه شدید همراه است; زیرا بر اثر برخورد الکتریسیته هاى مثبت و منفى که اولى در ابر و دومى در زمین است، جرقه عظیمى به وجود مى آید که کوه ها و زمین ها را به لرزه در مى آورد و گاهى از هم متلاشى مى کند، در داستان صالح(علیه السلام)نیز در مورد بلائى که بر این جمعیت گنهکار نازل شد، گاهى تعبیر به صاعقه شده و گاهى به رَجْفَة .
و نیز بعضى از مفسران تعبیر بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا: به کارى که سفهاى ما کرده اند را دلیل بر این گرفته اند که: مجازات در اینجا به خاطر عملى بوده که از بنى اسرائیل سرزده (همانند گوساله پرستى)، نه به خاطر سخنى که در مورد تقاضاى رؤیت خدا داشتند.
پاسخ این سخن نیز روشن است; زیرا سخن نیز یکى از افعال انسان است، و اطلاق فعل بر سخن ، چیز تازه و غیر معمولى نیست، مثلا هنگامى که مى گوئیم: خداوند در قیامت به همه کارهاى ما پاداش و کیفر مى دهد، مسلماً این تعبیر، سخنان ما را نیز در بر خواهد گرفت.«
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه(۵۰)🔹 ✅نامه ای به فرماندهان 🔺مقام شما را از مردم دور نکند! امام(عليه ا
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح نامه (۵۰)🔹
↩️حتى گاه که پيغمبر(صلى الله عليه وآله) خودش به سوى ميدان حرکت نمى کرد و گروهى را مأمور برنامه خاصى مى نمود نامه سربسته اى به فرمانده آنها مى داد و مى گفت: به سوى فلان محل حرکت کنيد و به فلان جا که رسيديد نامه را بگشاييد و هر چه در آن بود عمل کنيد. به يقين اگر از آغاز مقصد خود را بيان مى کرد در تمام مدينه پخش مى شد و جاسوسان آن را به سرعت به دشمن منتقل مى کردند و آنها نيز کاملا آماده مى شدند و چه بسا سرنوشت جنگ تغيير پيدا مى کرد.
سپس به دومين حق آنها اشاره کرده مى فرمايد: «و هيچ کارى را بدون مشورت با شما ـ جز در مقام قضاوت و بيان حکم الهى ـ انجام ندهم»; (وَلاَ أَطْوِيَ( دُونَکُمْ أَمْراً إِلاَّ فِي حُکْم).
اين همان اصل مشورت است که در قرآن مجيد و روايات اسلامى به صورت گسترده آمده است و در دنياى امروز به ظاهر بسيار بر آن تأکيد مى شود، هرچند در عمل طور ديگرى است. مشورت با اصحاب و ياران و پيروان به آنها شخصيت مى دهد و احساس مسئوليت مى کنند و پيوندهاى عاطفى و محبّت را محکم مى سازد. افزون بر اين در غير معصومان سبب مى شود خطاها به حدّاقل برسد.اما در قضاوت به هنگام صدور حکم، قاضى بايد قاطعانه برخورد کند و در حديثى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «إِذَا کَانَ الْحَاکِمُ يَقُولُ لِمَنْ عَنْ يَمِينِهِ وَلِمَنْ عَنْ يَسَارِهِ مَا تَرَى مَا تَقُولُ فَعَلَى ذَلِکَ لَعْنَةُ اللهِ وَالْمَلاَئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ أَلاَّ يَقُومُ مِنْ مَجْلِسِهِ وَتُجْلِسُهُمْ مَکَانَهُ; هنگامى که قاضى در مقام صدور حکم (نه در بررسى مقدمات) به نفر سمت راست يا سمت چپ خود بگويد: به عقيده شما من بايد چه حکمى صادر کنم، لعنت خدا و فرشتگان و مردم بر او باد! چنين کسى (که توان صدور حکم نهايى را ندارد) بايد از جاى خود برخيزد و آنها را بر جاى خود بنشاند».
اضافه بر اين اگر قاضى آنچه را در نظر دارد که به آن حکم کند قبلا فاش نمايد ممکن است عوامل مختلف براى تغيير يا تضعيف رأى او تلاش کنند و او در فشار و محذور براى تغيير حکم قرار گيرد.
سپس به سومين و چهارمين حق اشاره مى کند و مى فرمايد: «من موظّفم هيچ حقى را از شما به تأخير نيندازم و پيش از رسيدن به مقطع نهايى آن را قطع نکنم»; (وَلاَ أُؤَخِّرَ لَکُمْ حَقّاً عَنْ مَحَلِّهِ، وَلاَ أَقِفَ بِهِ دُونَ مَقْطَعِهِ).
تفاوت اين دو حق را مى توان در ضمن مثالى بيان کرد و آن اينکه اگر بناست کسى يک ماه معين در جايى اسکان داده شود، آن ماه را تأخير نيندازد و ديگر اينکه پيش از اينکه ماه به سر برسد آن را قطع نکند و نتيجه هر دو اين مى شود که حقوق را بى کم و کاست و بدون افزايش بى دليل بپردازد.
در پنجمين و آخرين حق مى فرمايد: «(و نيز از حقوق شما بر من اين است که) همه شما درحق، نزد من يکسان باشيد (وتفاوتى ميان شريف و وضيع قائل نشوم)»; (وَأَنْ تَکُونُوا عِنْدِي فِي الْحَقِّ سَوَاءً).
البته منظور اين است که افراد در شرايط مساوى بايد بدون در نظر گرفتن موقعيّت اجتماعيشان يکسان باشند بنابراين مفهوم اين سخن اين نيست که اگر شرايط يکسان نيست باز هم حقوق يکسانى براى آنان در نظر گرفته شود مانند اينکه مثلاً يکى فرمانده لشکر است و ديگرى فردى عادى، يکى فرماندار يک منطقه است و ديگرى نگهبان عمارت فرماندارى و ديگرى به عنوان مثال نگهبان يک عمارت دولتى و يا اينکه يکى طبيب است و ديگرى پرستار، يکى کارهاى بسيار سنگين را در روزهاى متوالى به عهده گرفته و ديگرى کارى سبک در مدتى کوتاه. به يقين آنها يکسان نيستند ولى اگر دو نفر کارى يکسان داشتند حق آنها يکسان پرداخته خواهد شد، هرچند يکى از فاميل هاى سرشناس باشد و ديگرى فردى عادى و گمنام.آن گاه امام بعد از ذکر اين حقوق پنج گانه که مردم بر پيشوايشان دارند به بيان حقوق خود بر امت مى پردازد و به چهار حق اشاره مى کند:نخست مى فرمايد: «هنگامى که من اين وظايف را انجام دادم، نعمت خدا (الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ) بر شما مسلم (و کامل) خواهد شد و من بر شما (نخستين) حقى که دارم اطاعت است»; (فَإِذَا فَعَلْتُ ذَلِکَ وَجَبَتْ لِلَّهِ عَلَيْکُمُ النِّعْمَةُ، وَلِي عَلَيْکُمُ الطَّاعَةُ).
بايد گوش به فرمان من باشيد، فرمانى که ضامن سعادت شما در دنيا و آخرت و حافظ مصالح فرد و جامعه شماست.آن گاه در دستور دوم مى فرمايد: «و اينکه از دعوت من (براى جهاد و غير آن) سرپيچى نکنيد»; (وَأَلاَّ تَنْکُصُوا(10) عَنْ دَعْوَة).بنابراين دستور دوم نسبت به دستور اوّل از قبيل ذکر خاص بعد از عام است، زيرا مخاطب در نامه فرماندهان لشکرند که بايد در همه چيز مطيع فرمان امام باشند مخصوصاً در دعوت به جهاد.آن گاه به سومين حق اشاره کرده مى فرمايد: «و در آنچه من دستور مى دهم و به صلاح و مصلحت همگى است سستى و تفريط روا مداريد»; (وَلاَ تُفَرِّطُوا فِي صَلاَح)«
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قصه_های_کودکانه | پاداش مهمونی
🎙 با اجرای نورالزینب خانم حافظی
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۵۵و۱۵۶)🔹 🔹نمایندگان بنى اسرائیل در میعادگاه خدا در آیات ف
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۵۵و۱۵۶)🔹
پس از آن، موسى(علیه السلام) به دنبال این تضرع و تقاضا از پیشگاه خدا، عرضه مى دارد: پروردگارا مى دانیم این آزمایش تو بود که هر که را بخواهى (و مستحق ببینى) با آن گمراه مى کنى و هر کس را بخواهى (و شایسته بدانى) هدایت مى نمائى (إِنْ هِیَ إِلاّ فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدی مَنْ تَشاءُ).
در اینجا نیز مفسران در زمینه معنى فِتْنَه سخن بسیار دارند، ولى با توجه به این که فِتْنَه در قرآن مجید مکرر به معنى آزمایش و امتحان آمده است ـ چنان که در آیه ۲۸ سوره انفال مى خوانیم: أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ: سرمایه ها و فرزندان شما وسیله آزمایش شما هستند ، و همچنین در آیه ۲ سوره عنکبوت و در آیه ۱۲۶ سوره توبه ـ مفهوم آیه مورد بحث چندان پیچیده نیست.
زیرا بدون شک بنى اسرائیل در این صحنه با آزمایش شدیدى روبرو شدند، و خداوند به آنها نشان داد که این تقاضا (تقاضاى رؤیت او) یک تقاضاى بى مورد و نابه جا و محال است.
و در پایان آیه موسى(علیه السلام) عرض مى کند: بارالها تنها تو ولىّ و سرپرست مائى، ما را ببخش و مشمول رحمت خود قرار ده، تو بهترین آمرزندگانى (أَنْتَ وَلِیُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الْغافِرینَ).
از مجموع آیات و روایات استفاده مى شود: سرانجام، هلاک شدگان بار دیگر زندگى را از سر گرفتند و به اتفاق موسى(علیه السلام) به سوى بنى اسرائیل بازگشتند، و آنچه را دیده بودند براى آنها بازگو نمودند و به تبلیغ و ارشاد آن مردم بى خبر پرداختند.
* * *
و در آیه بعد به دنبال تقاضاى موسى(علیه السلام) از پروردگار و تکمیل مسأله توبه که در آیات قبل به آن اشاره شد، چنین آمده است، موسى عرض مى کند: خداوندا در این جهان و در سراى دیگر نیکى براى ما مقرّر بدار (وَ اکْتُبْ لَنا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الآْخِرَةِ).
حَسَنَة به معنى هر گونه نیکى، زیبائى و خوبى است، بنابراین همه نعمت ها و همچنین توفیق عمل صالح، آمرزش و بهشت و هر گونه سعادت را شامل مى شود، و دلیلى ندارد ـ همانند بعضى از مفسران ـ آن را مخصوص به یک قسمت از این مواهب بدانیم.
سپس دلیل این تقاضا را چنین بیان مى کند: ما به سوى تو بازگشت کرده ایم و از سخنانى که سفیهان ما گفته اند که شایسته مقام با عظمت تو نبود، پوزش طلبیده ایم (إِنّا هُدْنا إِلَیْکَ).
هُدْنا از ماده هَوْد (بر وزن صوت) به معنى بازگشت توأم با نرمى و آرامش است و به طورى که بعضى از لغویین گفته اند، هم بازگشت از خیر به شرّ را شامل مى شود و هم از شرّ به خیر را.
ولى در بسیارى از موارد به معنى توبه و بازگشت به اطاعت فرمان خدا آمده است.
راغب در کتاب مفردات از بعضى نقل مى کند: نامگذارى قوم یهود به این نام، به خاطر همین سخنى است که با خدا داشتند و در واقع این نام یک نوع مدح و ستایش از آنها بوده و زنده کننده خاطره بازگشت آنها به سوى خدا، سپس معنى اصلى فراموش شده، و به عنوان نامى روى این قوم و ملت باقى مانده است .
اما با توجه به این که: بعضى دیگر از لغویین معنى آن را هر گونه بازگشت از شرّ به خیر، و یا از خیر به شرّ، ذکر کرده اند، مى توان گفت: این کلمه چندان متضمن مدح نیست، بلکه ممکن است حکایت از نوسان روحى و ناپایدارى اخلاقى این جمعیت کند.
بعضى دیگر از مفسران گفته اند: علت نامگذارى این قوم به یهود ارتباطى با این سخن ندارد، بلکه در اصل از ماده یهوذا که نام یکى از فرزندان یعقوب(علیه السلام) است گرفته شده، و سپس ذال تبدیل به دال گردیده و یهودا شده و منسوب به آن یهودى مى باشد.(۵)
سرانجام خداوند، دعاى موسى(علیه السلام) را به اجابت مى رساند و توبه او را مى پذیرد، ولى نه بدون قید و شرط، بلکه با شرائطى که در ذیل آیه آمده است، مى فرماید:
خداوند فرمود: عذاب و کیفرم را به هر کس بخواهم (و مستحق ببینم) مى رسانم (قالَعَذابی أُصیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ).
بارها گفته ایم که: مشیت در این گونه موارد بلکه در همه موارد به معنى خواست مطلق و بدون قید و شرط نیست، بلکه خواست توأم با حکمت و شایستگى ها و لیاقت ها است و به این ترتیب، پاسخ هر گونه اشکالى در این زمینه روشن مى شود.
سپس اضافه مى کند: اما رحمت من همه چیز را در بر گرفته است (وَ رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْء).
این رحمت واسعه پروردگار، ممکن است اشاره به نعمت ها و برکات دنیوى باشد که همگان را در برگرفته و برّ و فاجر و نیک و بد از آن بهره مى برند.
و نیز مى تواند اشاره به همه رحمت هاى مادى و معنوى باشد; زیرا نعمت هاى معنوى اختصاص به قوم و جمعیتى ندارد، هر چند شرائطى دارد که بدون آن، شامل کسى نمى شود.«
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 ترجمه و شرح خطبه (۳۲)بخش دوم🔹 ↩️و به تعبير ديگر، آنها افراد بى کفايت و ضعيفى هستند که ب
🔹ترجمه و شرح خطبه(۳۲)بخش سوم🔹
گروه پنجم: مردان خدا
امام (عليه السلام) بعد از ذکر گروههاى چهارگانه دنياپرست و گنهکار پيشين، به سراغ گروه پنجمى مى رود که اولياءالله و جنود حق و مردان خدا و جمعيّت ممتازند که در جوامعى که گروههاى چهارگانه پيشين، زمام امور را به دست گرفته اند و همه جا در صحنه حضور دارند، از متن جامعه کنار زده شده و ناشناخته مانده اند.حضرت به خاطر عظمت مقام آنان از آنها تعبير به «رجال» مى کند در حالى که از گروههاى چهارگانه پيشين، تعبير به «ناس» شده بود و در حقيقت، اين گروه پنجم هستند که امام (عليه السلام) آنها را محور يک جامعه الهى پيشرفته مى داند و ياران خود را تشويق مى کند که در زمره آنان باشند. حضرت در توصيف آنها نخست مى گويد:«(در اين ميان) گروهى باقى مانده اند که ياد قيامت، چشمهايشان را فرو افکنده و ترس از دادگاه محشر اشکشان را جارى ساخته است; وَ بَقِيَ رِجَالٌ غَضَّ أَبْصَارَهُمْ ذِکْرُ الْمَرْجِعِ وَ أَرَاقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الْمَحْشَرِ».تعبير به «غَضَّ أَبْصارَهُمْ»، به معناى «فروبستن چشم» نيست، بلکه «فروافکندن و برگيرى نگاه» است، حالتى که به هنگام ديدن پاره اى از مظاهر وحشتناک به انسان دست مى دهد، به گونه اى که حاضر نيست به منظره خوفناک نگاه کند.به اين ترتيب، نخستين توصيف آنها احساس مسؤوليت در برابر خداوند و دادگاه قيامت است، احساسى بسيار نيرومند که دل را به لرزه درمى آورد و اشکها را جارى مى سازد.
براستى براى کسانى که ايمانى قوى به آن روز و به آن دادگاه داشته باشند چيزى از آن وحشتناک تر نيست، روزى که پرده ها کنار مى رود و سرائر، آشکار مى شود و تمام اعمال عمر انسان، در حضور تمام مردم، حسابرسى مى گردد.بعضى از شارحان نهج البلاغه، معتقدند که «مَرْجِعْ» در جمله بالا، به معناى قبر، و «محشر» به معناى «قيامت» است، ولى با توجه به اين که در تعبيرات قرآنى هر دو واژه به معناى قيامت آمده، به نظر مى رسد که اين تفاوت، تنها براى عدم تکرار لفظ است و نه تفاوت در معنا.
در واقع، تعبيرات فوق، از اين آيه شريفه اقتباس شده است که «رِجالٌ لاتُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لابَيْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إيتاءِ الزَّکاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فيهِ الْقُلُوبُ وَ الاَْبْصارُ» ـ مردانى که هيچ تجارت و معامله اى آنان را از ياد خدا و برپاداشتن نماز و اداى زکات غافل نمى کند، آنها از روزى مى ترسند که در آن دل ها و چشم ها زير و رو مى شود.»
حضرت سپس به سرنوشت متفاوت اين گروه در جوامعى که آن چهار گروه دنياپرست در آن حاکمند، پرداخته و مى فرمايد: هر يک از آنها به يکى از اين پنج سرنوشت گرفتار مى شوند:
«آنان (به خاطر حق گويى و حق جويى) يا از جامعه رانده و آواره شده اند و يا ترسان به گوشه تنهايى خزيده و يا خاموشند و مهر سکوت، بر دهان زده اند (چرا که گوش شنوا و دل بيدارى که سخنان آنان را درک کند و به دعوتشان لبيک بگويد، نمى يابند). يا مخلصانه (به اميد تأثير در بعضى از دل ها)، به سوى خدا دعوت مى کنند و يا با چشمى گريان و دلى پردرد، (به صحنه هاى پرفسادى که قادر بر تغيير آن نيستند) مى نگرند; «فَهُمْ بَيْنَ شَرِيد نَادّ، وَ خائِف مَقْمُوع وَ سَاکِت مَکْعُوم وَدَاع مُخْلِص وَثَکْلاَنَ مُوجَع».
با توجه به اين که «شَرِيد» به معناى «فرارى و آواره» و «نادّ» از ماده «ندّ» به معناى «فرار کردن از جماعت و روى آوردن به وحدت و انفراد» آمده است جملات بالا، اشاره به اين است که آنان، حتّى در تبعيد و آوارگى هم با يکديگر نيستند، بلکه هر يک را در گوشه اى پرتاپ مى کنند; چرا که دنياپرستان از اجتماع آنان سخت بيمناکند.
و تعبير به «خائِف مَقْمُوع» با توجه به اين که «مقموع» از مادّه «قمع» به معناى «قهر و غلبه و يا ريشه کن کردن» است، اشاره به اين است که دنياپرستان حاکم، تنها به تهديد آنان را قناعت نمى کنند، بلکه سعى دارند دائماً آنها را در فشار قرار داده، يا ريشه کن کنند.
و تعبير به «ساکِت مَکْعُوم»، با توجه به اين که «مَکْعُوم» از مادّه «کعم» (بر وزن کعب) به معناى «بستن دهان شتر» است، اشاره به اين است که زورمداران ستمگر، هرگز قانع به خاموش بودن اين گروه نيستند، بلکه سعى دارند دهان آنها را ببندند و مهر بر آن نهند.
تعبير به «داع مُخْلِص» اشاره به اين است که دعوت از مردم، به خاطر رسيدن به جاه و مقام و ثروت و قدرت نيست، بکله انگيزه اى جز رضاى خدا ندارند.
احتمال ديگرى نيز در تفسير اين جمله گفته شده است و آن اين است که منظور از «داع مُخْلِص» دعا کننده اى است که از سر اخلاص رو به درگاه خدا آورده و براى بهبود حال جامعه پيوسته دعا مى کند.
بالأخره تعبير به «ثَکْلانَ مُوجَع» با توجه به اين که «ثَکْلانَ» به معناى «انسان مصيبت زده» و «مُوجَع» به معناى «صاحب درد» است، اشاره به اين است که آنها تنها در ظاهر گريان نيستند، بکله از درون مى سوزند و درد مى کشند.