eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه(۵۰)🔹 ✅نامه ای به فرماندهان 🔺مقام شما را از مردم دور نکند! امام(عليه ا
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۵۰)🔹 ↩️حتى گاه که پيغمبر(صلى الله عليه وآله) خودش به سوى ميدان حرکت نمى کرد و گروهى را مأمور برنامه خاصى مى نمود نامه سربسته اى به فرمانده آنها مى داد و مى گفت: به سوى فلان محل حرکت کنيد و به فلان جا که رسيديد نامه را بگشاييد و هر چه در آن بود عمل کنيد. به يقين اگر از آغاز مقصد خود را بيان مى کرد در تمام مدينه پخش مى شد و جاسوسان آن را به سرعت به دشمن منتقل مى کردند و آنها نيز کاملا آماده مى شدند و چه بسا سرنوشت جنگ تغيير پيدا مى کرد. سپس به دومين حق آنها اشاره کرده مى فرمايد: «و هيچ کارى را بدون مشورت با شما ـ جز در مقام قضاوت و بيان حکم الهى ـ انجام ندهم»; (وَلاَ أَطْوِيَ( دُونَکُمْ أَمْراً إِلاَّ فِي حُکْم). اين همان اصل مشورت است که در قرآن مجيد و روايات اسلامى به صورت گسترده آمده است و در دنياى امروز به ظاهر بسيار بر آن تأکيد مى شود، هرچند در عمل طور ديگرى است. مشورت با اصحاب و ياران و پيروان به آنها شخصيت مى دهد و احساس مسئوليت مى کنند و پيوندهاى عاطفى و محبّت را محکم مى سازد. افزون بر اين در غير معصومان سبب مى شود خطاها به حدّاقل برسد.اما در قضاوت به هنگام صدور حکم، قاضى بايد قاطعانه برخورد کند و در حديثى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «إِذَا کَانَ الْحَاکِمُ يَقُولُ لِمَنْ عَنْ يَمِينِهِ وَلِمَنْ عَنْ يَسَارِهِ مَا تَرَى مَا تَقُولُ فَعَلَى ذَلِکَ لَعْنَةُ اللهِ وَالْمَلاَئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ أَلاَّ يَقُومُ مِنْ مَجْلِسِهِ وَتُجْلِسُهُمْ مَکَانَهُ; هنگامى که قاضى در مقام صدور حکم (نه در بررسى مقدمات) به نفر سمت راست يا سمت چپ خود بگويد: به عقيده شما من بايد چه حکمى صادر کنم، لعنت خدا و فرشتگان و مردم بر او باد! چنين کسى (که توان صدور حکم نهايى را ندارد) بايد از جاى خود برخيزد و آنها را بر جاى خود بنشاند». اضافه بر اين اگر قاضى آنچه را در نظر دارد که به آن حکم کند قبلا فاش نمايد ممکن است عوامل مختلف براى تغيير يا تضعيف رأى او تلاش کنند و او در فشار و محذور براى تغيير حکم قرار گيرد. سپس به سومين و چهارمين حق اشاره مى کند و مى فرمايد: «من موظّفم هيچ حقى را از شما به تأخير نيندازم و پيش از رسيدن به مقطع نهايى آن را قطع نکنم»; (وَلاَ أُؤَخِّرَ لَکُمْ حَقّاً عَنْ مَحَلِّهِ، وَلاَ أَقِفَ بِهِ دُونَ مَقْطَعِهِ). تفاوت اين دو حق را مى توان در ضمن مثالى بيان کرد و آن اينکه اگر بناست کسى يک ماه معين در جايى اسکان داده شود، آن ماه را تأخير نيندازد و ديگر اينکه پيش از اينکه ماه به سر برسد آن را قطع نکند و نتيجه هر دو اين مى شود که حقوق را بى کم و کاست و بدون افزايش بى دليل بپردازد. در پنجمين و آخرين حق مى فرمايد: «(و نيز از حقوق شما بر من اين است که) همه شما درحق، نزد من يکسان باشيد (وتفاوتى ميان شريف و وضيع قائل نشوم)»; (وَأَنْ تَکُونُوا عِنْدِي فِي الْحَقِّ سَوَاءً). البته منظور اين است که افراد در شرايط مساوى بايد بدون در نظر گرفتن موقعيّت اجتماعيشان يکسان باشند بنابراين مفهوم اين سخن اين نيست که اگر شرايط يکسان نيست باز هم حقوق يکسانى براى آنان در نظر گرفته شود مانند اينکه مثلاً يکى فرمانده لشکر است و ديگرى فردى عادى، يکى فرماندار يک منطقه است و ديگرى نگهبان عمارت فرماندارى و ديگرى به عنوان مثال نگهبان يک عمارت دولتى و يا اينکه يکى طبيب است و ديگرى پرستار، يکى کارهاى بسيار سنگين را در روزهاى متوالى به عهده گرفته و ديگرى کارى سبک در مدتى کوتاه. به يقين آنها يکسان نيستند ولى اگر دو نفر کارى يکسان داشتند حق آنها يکسان پرداخته خواهد شد، هرچند يکى از فاميل هاى سرشناس باشد و ديگرى فردى عادى و گمنام.آن گاه امام بعد از ذکر اين حقوق پنج گانه که مردم بر پيشوايشان دارند به بيان حقوق خود بر امت مى پردازد و به چهار حق اشاره مى کند:نخست مى فرمايد: «هنگامى که من اين وظايف را انجام دادم، نعمت خدا (الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ) بر شما مسلم (و کامل) خواهد شد و من بر شما (نخستين) حقى که دارم اطاعت است»; (فَإِذَا فَعَلْتُ ذَلِکَ وَجَبَتْ لِلَّهِ عَلَيْکُمُ النِّعْمَةُ، وَلِي عَلَيْکُمُ الطَّاعَةُ). بايد گوش به فرمان من باشيد، فرمانى که ضامن سعادت شما در دنيا و آخرت و حافظ مصالح فرد و جامعه شماست.آن گاه در دستور دوم مى فرمايد: «و اينکه از دعوت من (براى جهاد و غير آن) سرپيچى نکنيد»; (وَأَلاَّ تَنْکُصُوا(10) عَنْ دَعْوَة).بنابراين دستور دوم نسبت به دستور اوّل از قبيل ذکر خاص بعد از عام است، زيرا مخاطب در نامه فرماندهان لشکرند که بايد در همه چيز مطيع فرمان امام باشند مخصوصاً در دعوت به جهاد.آن گاه به سومين حق اشاره کرده مى فرمايد: «و در آنچه من دستور مى دهم و به صلاح و مصلحت همگى است سستى و تفريط روا مداريد»; (وَلاَ تُفَرِّطُوا فِي صَلاَح)« @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۵۵و۱۵۶)🔹 🔹نمایندگان بنى اسرائیل در میعادگاه خدا در آیات ف
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۵۵و۱۵۶)🔹 پس از آن، موسى(علیه السلام) به دنبال این تضرع و تقاضا از پیشگاه خدا، عرضه مى دارد: پروردگارا مى دانیم این آزمایش تو بود که هر که را بخواهى (و مستحق ببینى) با آن گمراه مى کنى و هر کس را بخواهى (و شایسته بدانى) هدایت مى نمائى (إِنْ هِیَ إِلاّ فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدی مَنْ تَشاءُ). در اینجا نیز مفسران در زمینه معنى فِتْنَه سخن بسیار دارند، ولى با توجه به این که فِتْنَه در قرآن مجید مکرر به معنى آزمایش و امتحان آمده است ـ چنان که در آیه ۲۸ سوره انفال مى خوانیم: أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ: سرمایه ها و فرزندان شما وسیله آزمایش شما هستند ، و همچنین در آیه ۲ سوره عنکبوت و در آیه ۱۲۶ سوره توبه ـ مفهوم آیه مورد بحث چندان پیچیده نیست. زیرا بدون شک بنى اسرائیل در این صحنه با آزمایش شدیدى روبرو شدند، و خداوند به آنها نشان داد که این تقاضا (تقاضاى رؤیت او) یک تقاضاى بى مورد و نابه جا و محال است. و در پایان آیه موسى(علیه السلام) عرض مى کند: بارالها تنها تو ولىّ و سرپرست مائى، ما را ببخش و مشمول رحمت خود قرار ده، تو بهترین آمرزندگانى (أَنْتَ وَلِیُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الْغافِرینَ). از مجموع آیات و روایات استفاده مى شود: سرانجام، هلاک شدگان بار دیگر زندگى را از سر گرفتند و به اتفاق موسى(علیه السلام) به سوى بنى اسرائیل بازگشتند، و آنچه را دیده بودند براى آنها بازگو نمودند و به تبلیغ و ارشاد آن مردم بى خبر پرداختند. * * * و در آیه بعد به دنبال تقاضاى موسى(علیه السلام) از پروردگار و تکمیل مسأله توبه که در آیات قبل به آن اشاره شد، چنین آمده است، موسى عرض مى کند: خداوندا در این جهان و در سراى دیگر نیکى براى ما مقرّر بدار (وَ اکْتُبْ لَنا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الآْخِرَةِ). حَسَنَة به معنى هر گونه نیکى، زیبائى و خوبى است، بنابراین همه نعمت ها و همچنین توفیق عمل صالح، آمرزش و بهشت و هر گونه سعادت را شامل مى شود، و دلیلى ندارد ـ همانند بعضى از مفسران ـ آن را مخصوص به یک قسمت از این مواهب بدانیم. سپس دلیل این تقاضا را چنین بیان مى کند: ما به سوى تو بازگشت کرده ایم و از سخنانى که سفیهان ما گفته اند که شایسته مقام با عظمت تو نبود، پوزش طلبیده ایم (إِنّا هُدْنا إِلَیْکَ). هُدْنا از ماده هَوْد (بر وزن صوت) به معنى بازگشت توأم با نرمى و آرامش است و به طورى که بعضى از لغویین گفته اند، هم بازگشت از خیر به شرّ را شامل مى شود و هم از شرّ به خیر را. ولى در بسیارى از موارد به معنى توبه و بازگشت به اطاعت فرمان خدا آمده است. راغب در کتاب مفردات از بعضى نقل مى کند: نامگذارى قوم یهود به این نام، به خاطر همین سخنى است که با خدا داشتند و در واقع این نام یک نوع مدح و ستایش از آنها بوده و زنده کننده خاطره بازگشت آنها به سوى خدا، سپس معنى اصلى فراموش شده، و به عنوان نامى روى این قوم و ملت باقى مانده است . اما با توجه به این که: بعضى دیگر از لغویین معنى آن را هر گونه بازگشت از شرّ به خیر، و یا از خیر به شرّ، ذکر کرده اند، مى توان گفت: این کلمه چندان متضمن مدح نیست، بلکه ممکن است حکایت از نوسان روحى و ناپایدارى اخلاقى این جمعیت کند. بعضى دیگر از مفسران گفته اند: علت نامگذارى این قوم به یهود ارتباطى با این سخن ندارد، بلکه در اصل از ماده یهوذا که نام یکى از فرزندان یعقوب(علیه السلام) است گرفته شده، و سپس ذال تبدیل به دال گردیده و یهودا شده و منسوب به آن یهودى مى باشد.(۵) سرانجام خداوند، دعاى موسى(علیه السلام) را به اجابت مى رساند و توبه او را مى پذیرد، ولى نه بدون قید و شرط، بلکه با شرائطى که در ذیل آیه آمده است، مى فرماید: خداوند فرمود: عذاب و کیفرم را به هر کس بخواهم (و مستحق ببینم) مى رسانم (قالَعَذابی أُصیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ). بارها گفته ایم که: مشیت در این گونه موارد بلکه در همه موارد به معنى خواست مطلق و بدون قید و شرط نیست، بلکه خواست توأم با حکمت و شایستگى ها و لیاقت ها است و به این ترتیب، پاسخ هر گونه اشکالى در این زمینه روشن مى شود. سپس اضافه مى کند: اما رحمت من همه چیز را در بر گرفته است (وَ رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْء). این رحمت واسعه پروردگار، ممکن است اشاره به نعمت ها و برکات دنیوى باشد که همگان را در برگرفته و برّ و فاجر و نیک و بد از آن بهره مى برند. و نیز مى تواند اشاره به همه رحمت هاى مادى و معنوى باشد; زیرا نعمت هاى معنوى اختصاص به قوم و جمعیتى ندارد، هر چند شرائطى دارد که بدون آن، شامل کسى نمى شود.« @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 ترجمه و شرح خطبه (۳۲)بخش دوم🔹 ↩️و به تعبير ديگر، آنها افراد بى کفايت و ضعيفى هستند که ب
🔹ترجمه و شرح خطبه(۳۲)بخش سوم🔹 گروه پنجم: مردان خدا امام (عليه السلام) بعد از ذکر گروههاى چهارگانه دنياپرست و گنهکار پيشين، به سراغ گروه پنجمى مى رود که اولياءالله و جنود حق و مردان خدا و جمعيّت ممتازند که در جوامعى که گروههاى چهارگانه پيشين، زمام امور را به دست گرفته اند و همه جا در صحنه حضور دارند، از متن جامعه کنار زده شده و ناشناخته مانده اند.حضرت به خاطر عظمت مقام آنان از آنها تعبير به «رجال» مى کند در حالى که از گروههاى چهارگانه پيشين، تعبير به «ناس» شده بود و در حقيقت، اين گروه پنجم هستند که امام (عليه السلام) آنها را محور يک جامعه الهى پيشرفته مى داند و ياران خود را تشويق مى کند که در زمره آنان باشند. حضرت در توصيف آنها نخست مى گويد:«(در اين ميان) گروهى باقى مانده اند که ياد قيامت، چشمهايشان را فرو افکنده و ترس از دادگاه محشر اشکشان را جارى ساخته است; وَ بَقِيَ رِجَالٌ غَضَّ أَبْصَارَهُمْ ذِکْرُ الْمَرْجِعِ وَ أَرَاقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الْمَحْشَرِ».تعبير به «غَضَّ أَبْصارَهُمْ»، به معناى «فروبستن چشم» نيست، بلکه «فروافکندن و برگيرى نگاه» است، حالتى که به هنگام ديدن پاره اى از مظاهر وحشتناک به انسان دست مى دهد، به گونه اى که حاضر نيست به منظره خوفناک نگاه کند.به اين ترتيب، نخستين توصيف آنها احساس مسؤوليت در برابر خداوند و دادگاه قيامت است، احساسى بسيار نيرومند که دل را به لرزه درمى آورد و اشکها را جارى مى سازد. براستى براى کسانى که ايمانى قوى به آن روز و به آن دادگاه داشته باشند چيزى از آن وحشتناک تر نيست، روزى که پرده ها کنار مى رود و سرائر، آشکار مى شود و تمام اعمال عمر انسان، در حضور تمام مردم، حسابرسى مى گردد.بعضى از شارحان نهج البلاغه، معتقدند که «مَرْجِعْ» در جمله بالا، به معناى قبر، و «محشر» به معناى «قيامت» است، ولى با توجه به اين که در تعبيرات قرآنى هر دو واژه به معناى قيامت آمده، به نظر مى رسد که اين تفاوت، تنها براى عدم تکرار لفظ است و نه تفاوت در معنا. در واقع، تعبيرات فوق، از اين آيه شريفه اقتباس شده است که «رِجالٌ لاتُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لابَيْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إيتاءِ الزَّکاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فيهِ الْقُلُوبُ وَ الاَْبْصارُ» ـ مردانى که هيچ تجارت و معامله اى آنان را از ياد خدا و برپاداشتن نماز و اداى زکات غافل نمى کند، آنها از روزى مى ترسند که در آن دل ها و چشم ها زير و رو مى شود.» حضرت سپس به سرنوشت متفاوت اين گروه در جوامعى که آن چهار گروه دنياپرست در آن حاکمند، پرداخته و مى فرمايد: هر يک از آنها به يکى از اين پنج سرنوشت گرفتار مى شوند: «آنان (به خاطر حق گويى و حق جويى) يا از جامعه رانده و آواره شده اند و يا ترسان به گوشه تنهايى خزيده و يا خاموشند و مهر سکوت، بر دهان زده اند (چرا که گوش شنوا و دل بيدارى که سخنان آنان را درک کند و به دعوتشان لبيک بگويد، نمى يابند). يا مخلصانه (به اميد تأثير در بعضى از دل ها)، به سوى خدا دعوت مى کنند و يا با چشمى گريان و دلى پردرد، (به صحنه هاى پرفسادى که قادر بر تغيير آن نيستند) مى نگرند; «فَهُمْ بَيْنَ شَرِيد نَادّ، وَ خائِف مَقْمُوع وَ سَاکِت مَکْعُوم وَدَاع مُخْلِص وَثَکْلاَنَ مُوجَع». با توجه به اين که «شَرِيد» به معناى «فرارى و آواره» و «نادّ» از ماده «ندّ» به معناى «فرار کردن از جماعت و روى آوردن به وحدت و انفراد» آمده است جملات بالا، اشاره به اين است که آنان، حتّى در تبعيد و آوارگى هم با يکديگر نيستند، بلکه هر يک را در گوشه اى پرتاپ مى کنند; چرا که دنياپرستان از اجتماع آنان سخت بيمناکند. و تعبير به «خائِف مَقْمُوع» با توجه به اين که «مقموع» از مادّه «قمع» به معناى «قهر و غلبه و يا ريشه کن کردن» است، اشاره به اين است که دنياپرستان حاکم، تنها به تهديد آنان را قناعت نمى کنند، بلکه سعى دارند دائماً آنها را در فشار قرار داده، يا ريشه کن کنند. و تعبير به «ساکِت مَکْعُوم»، با توجه به اين که «مَکْعُوم» از مادّه «کعم» (بر وزن کعب) به معناى «بستن دهان شتر» است، اشاره به اين است که زورمداران ستمگر، هرگز قانع به خاموش بودن اين گروه نيستند، بلکه سعى دارند دهان آنها را ببندند و مهر بر آن نهند. تعبير به «داع مُخْلِص» اشاره به اين است که دعوت از مردم، به خاطر رسيدن به جاه و مقام و ثروت و قدرت نيست، بکله انگيزه اى جز رضاى خدا ندارند. احتمال ديگرى نيز در تفسير اين جمله گفته شده است و آن اين است که منظور از «داع مُخْلِص» دعا کننده اى است که از سر اخلاص رو به درگاه خدا آورده و براى بهبود حال جامعه پيوسته دعا مى کند. بالأخره تعبير به «ثَکْلانَ مُوجَع» با توجه به اين که «ثَکْلانَ» به معناى «انسان مصيبت زده» و «مُوجَع» به معناى «صاحب درد» است، اشاره به اين است که آنها تنها در ظاهر گريان نيستند، بکله از درون مى سوزند و درد مى کشند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا