✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْبًا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ
و هنگامى که فرمان ما فرا رسید، شعیب و کسانى را که با او ایمان آورده بودند، با رحمت خود نجات دادیم. و آنها را که ستم کردند،
صیحه (مرگبار آسمانى) فرو گرفت. و بامدادان در خانه هایشان، به رو افتاده و مرده بودند.
(هود/۹۴)
***
كَأَن لَّمْ يَغْنَوْا فِيهَا ۗ أَلَا بُعْدًا لِّمَدْيَنَ كَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ
آنچنان که گویى هرگز ساکن آن (دیار) نبودند! دور باد مَدْیَن (و اهل آن
از رحمت خدا)، همان گونه که قوم ثمود دور شدند!
(هود/۹۵)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات (۹۱ الی۹۳)🔹 🔴تهدیدهاى متقابل شعیب و قومش شعیب این پیامب
✨﴾﷽﴿✨
🔹 تفسیر سوره مبارکه هود آیات ۹۴و۹۵🔹
❌پایان عمر تبهکاران مدین
در سرگذشت اقوام پیشین، بارها در قرآن مجید خوانده ایم: پیامبران در مرحله نخست، به دعوت آنها به سوى خدا بر مى خاستند، و از هر گونه آگاه سازى و اندرز و نصیحت مضایقه نمى کردند.
در مرحله بعد، که اندرزها براى گروهى سود نمى داد، روى تهدید به عذاب الهى تکیه مى کردند، تا آخرین کسانى که آمادگى پذیرش دارند تسلیم حق شوند، و به راه خدا باز گردند و اتمام حجت شود.
در مرحله سوم، که هیچ یک از اینها سودى نمى داد به حکم سنت الهى در زمینه تصفیه و پاکسازى روى زمین، مجازات فرا مى رسید و این خارهاى سر راه را از میان مى برد.
در مورد قوم شعیب ، یعنى مردم مدین نیز، سرانجام مرحله نهائى فرا رسید، قرآن گوید:
هنگامى که فرمان ما (دائر به مجازات این قوم گمراه، ستمکار و لجوج) فرا رسید، نخست، شعیب و کسانى را که با او ایمان آورده بودند، به برکت رحمت خود از آن سرزمین نجات دادیم (وَ لَمّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا شُعَیْباً وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَة مِنّا).
سپس فریاد آسمانى و صیحه عظیم مرگ آفرین، ظالمان و ستمگران را فرو گرفت (وَ أَخَذَتِ الَّذینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ).
صَیْحَه همان گونه که سابقاً هم گفته ایم، به معنى هر گونه صداى عظیم است، و قرآن از نابودى چند قوم گنهکار به وسیله صیحه آسمانى حکایت مى کند، این صیحه، احتمالاً وسیله صاعقه و مانند آن بوده است، و همان گونه که در داستان قوم ثمود بیان کردیم، گاهى ممکن است امواج صوتى به قدرى قوى باشد که سبب مرگ گروهى شود.
و به دنبال آن، مى فرماید: قوم شعیب بر اثر این صیحه آسمانى در خانه هاى خود به رو افتادند و مردند و اجساد بى جانشان به عنوان درس هاى عبرتى تا مدتى در آنجا بود (فَأَصْبَحُوا فی دِیارِهِمْ جاثِمینَ).
* * *
و در آیه بعد، مى افزاید: آن چنان طومار زندگانى آنها در هم پیچیده شد، که گویا هرگز ساکن آن سرزمین نبودند (کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیها).
تمام آن ثروت هائى که به خاطر آن، گناه، ظلم و ستم کردند، و تمام آن کاخ ها، زینت ها، زرق و برق ها و غوغاها، همه از میان رفت و همه خاموش شدند.
سرانجام، همان گونه که در آخر سرگذشت قوم عاد و ثمود بیان شد، مى فرماید: دور باد سرزمین مدین از لطف و رحمت پروردگار! همان گونه که قوم ثمود دور شدند (أَلا بُعْداً لِمَدْیَنَ کَما بَعِدَتْ ثَمُودُ).
روشن است منظور از مدین در اینجا اهل مدین است، آنها بودند که از رحمت خدا دور افتادند.
نکته:
درس هاى تربیتى داستان شعیب
خاطرات پیامبران، و ماجراى زندگى اقوام پیشین، همیشه الهام بخش براى اقوام بعد است; چرا که آزمایش هاى زندگى آنان ـ همان آزمایش هائى که گاهى ده ها سال یا صدها سال به طول انجامیده ـ در لابلاى چند صفحه از تاریخ در اختیار همگان قرار مى گیرد، و هر کس مى تواند در زندگى خود از آن الهام بگیرد.
سرگذشت این پیامبر بزرگ (شعیب) نیز، درس هاى فراوانى به ما مى دهد از جمله:
* * *
۱ ـ اهمیت مسائل اقتصادى
در این سرگذشت، خواندیم که شعیب بعد از دعوت به توحید، آنها را دعوت به حق و عدالت در امور مالى و تجارت کرد، این خود نشان مى دهد که مسائل اقتصادى یک جامعه را نمى توان ساده شمرد.
و نیز نشان مى دهد که پیامبران فقط مأمور مسائل اخلاقى نبوده اند، بلکه اصلاح وضع نابسامان اجتماعى و اقتصادى نیز، بخش مهمى از دعوت آنها را تشکیل مى داده است، تا آنجا که آن را بعد از دعوت به توحید قرار مى دادند.
* * *
۲ ـ اصالت ها را نباید فداى تعصب کرد
در این سرگذشت، خواندیم یکى از عوامل سقوط این قوم گمراه در دامان بدبختى، این بود که آنها به خاطر کینه ها و عداوت هاى شخصى، حقایق را به دست فراموشى مى سپردند، در حالى که انسان عاقل و واقع بین، کسى است که حق را از هر کس، هر چند دشمن شماره یک او باشد بشنود و بپذیرد.
* * *
۳ ـ نماز دعوت به توحید و پاکى مى کند
قوم گمراه شعیب از روى تعجب از او پرسیدند: آیا این نماز تو است که دعوت به ترک پرستش بت ها و ترک کم فروشى و تقلب مى کند؟.
شاید آنها فکر مى کردند، این حرکات و اذکار چه اثرى مى تواند در این امور بگذارد؟ در حالى که مى دانیم نیرومندترین رابطه، میان این دو بر قرار است، اگر نماز به معنى واقعى یعنى حضور انسان با تمام وجودش در برابر خدا باشد.
این حضور نردبان تکامل و وسیله تربیت روح و جان و پاک کننده زنگار گناه از قلب او است.
این حضور، اراده انسان را قوى، عزمش را راسخ و غرور و کبر را از او دور مى سازد.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 تفسیر سوره مبارکه هود آیات ۹۴و۹۵🔹 ❌پایان عمر تبهکاران مدین در سرگذشت اقوام پیشین، بارها
↩️۴ ـ خودبینى رمز توقف است
قوم شعیب چنان که از آیات فوق استفاده کردیم، افرادى خودخواه و خودبین بودند، خود را فهمیده و شعیب را نادان مى پنداشتند، او را به باد مسخره مى گرفتند، سخنانش را بى محتوا و شخصش را ضعیف و ناتوان مى خواندند، و این خودبینى و خودخواهى، سرانجام آسمان زندگیشان را تاریک ساخت و آنها را به خاک سیاه نشاند!.
نه تنها انسان، که حیوان نیز اگر خودبین باشد، در راه متوقف خواهد شد، مى گویند: یک نفر اسب سوار، به نهر آبى رسید، ولى با تعجب ملاحظه کرد اسب حاضر نیست از آن نهر کوچک و کم عمق بگذرد، هر چه در این کار اصرار ورزید سودى نداشت، مرد حکیمى فرا رسید و گفت: آب نهر را به هم زنید تا گل آلود شود، مشکل حل خواهد شد! این کار را کردند اسب به آرامى عبور کرد، تعجب کردند، و از او نکته حل مشکل را خواستند.
مرد حکیم گفت: هنگامى که آب صاف بود، اسب عکس خود را در آب مى دید، و مى پنداشت خود او است، و حاضر نبود پا به روى خویشتن بگذارد، همین که آب گل آلود شد، و خویش را فراموش کرد با سادگى از آن گذشت!.
* * *
۵ ـ ایمان و عمل از هم جدا نیستند
هنوز بسیارند کسانى که فکر مى کنند با داشتن یک عقیده ساده مى توان مسلمان بود، هر چند عملى از آنها سر نزند، هنوز زیادند کسانى که دینى را مى خواهند که بر سر راه هوس هاى سرکش آنها مانعى ایجاد نکند، و از هر نظر آنان را آزاد بگذارد.
داستان شعیب، نشان مى دهد: این قوم نیز خواهان چنین آئینى بودند، لذا به او مى گفتند: ما نه حاضریم بت هاى نیاکان را فراموش کنیم، و نه آزادى عمل در اموال و ثروتمان را از دست دهیم.
آنها فراموش کرده بودند که، اصولاً میوه درخت ایمان، عمل است، و آئین انبیاء براى این بوده است که خودکامگى ها و انحرافات عملى انسان را اصلاح کنند، و گرنه، یک درخت بى شاخ و برگ و میوه، به هیچ کارى جز سوزاندن نمى آید.
امروز، این طرز فکر، با نهایت تأسف، در میان عده اى از مسلمانان قوت گرفته، که اسلام را در مجموعه اى از عقائد خشک، خلاصه مى کنند که در داخل مسجد همراه آنها است، و همین که از در مسجد بیرون آمدند با آن خداحافظى مى کنند، و در ادارات، بازارها و محوطه کار آنها اثرى از اسلام نیست.
سیر و سیاحت، در بسیارى از کشورهاى اسلامى، حتى کشورهائى که کانون ظهور اسلام بوده، این واقعیت تلخ را نشان مى دهد که اسلام در یک مشت عقیده و چند عبادت کم روح خلاصه شده، نه از آگاهى خبرى است، نه از عدالت اجتماعى، نه از رشد فرهنگى، و نه از بینش و اخلاق اسلامى.
هر چند، خوشبختانه در پرتو پاره اى از انقلاب هاى اسلامى، مخصوصاً در میان قشر جوان، یک نوع حرکت به سوى اسلام راستین و آمیزش ایمان و عمل پیدا شده است.
و دیگر، این جمله که اسلام را با اعمال ما چه کار؟ یا اسلام مربوط به دل است نه زندگى کمتر شنیده مى شود.
و نیز، این تز که گروه هاى التقاطى مى گویند: ما عقیده را از اسلام و اقتصاد را از مارکس گرفته ایم، که شبیه طرز تفکر گمراهان قوم شعیب است نیز محکوم شمرده مى شود.
ولى به هر حال، این جدائى و تفرقه از قدیم بوده و امروز نیز هست، که باید با آن به مبارزه برخاست.
* * *
۶ ـ مالکیت بى قید و شرط سرچشمه فساد
قوم شعیب نیز گرفتار این اشتباه بودند که، هیچ کس نمى تواند کمترین محدودیتى براى تصرف در اموال نسبت به مالکین قائل شود، حتى از شعیب تعجب مى کردند و مى گفتند: مثل تو با این عقل و درایت، ممکن است جلو آزادى عمل ما را در اموال ما بگیرد؟
این سخن را، خواه به عنوان استهزاء، خواه به عنوان حقیقت گفته باشند، نشان مى دهد آنها محدودیت در تصرفات مالى را دلیل بر عدم عقل و درایت مى دانستند!
در حالى که، اشتباه بزرگ آنها همین بود، اگر مردم در تصرف در اموالشان آزاد باشند، سراسر جامعه را فساد و بدبختى فرا خواهد گرفت، همیشه امور مالى باید تحت ضوابط صحیح و حساب شده اى ـ که پیامبران الهى بر مردم عرضه کرده اند ـ باشد و گرنه جامعه به تباهى خواهد کشید.
* * *
۷ ـ هدف پیامبران تنها اصلاح بود
شعار إِنْ أُریدُ إِلاَّ الإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ ، تنها شعار شعیب نبوده، بلکه از شعارهاى همه انبیاء و تمام رهبران راستین است، گفتار و کردار آنها نیز شاهدى بر این هدف محسوب مى شود، آنها نه براى سر گرمى مردم آمده بودند، نه بخشش گناهان، نه فروختن بهشت به آنان، و نه براى حمایت از زورمندان و تخدیر توده ها.
بلکه هدفشان، اصلاح به معنى مطلق و به معنى وسیع کلمه بود، اصلاح در تفکر و اندیشه.
اصلاح در اخلاق.
اصلاح در نظامات فرهنگى و اقتصادى و سیاسى جامعه.
اصلاح در همه ابعاد اجتماع.
و در تحقق این هدف، تکیه گاهشان تنها خدا بود، و از هیچ توطئه و تهدیدى هراس نداشتند، چنان که شعیب گفت: وَ ما تَوْفِیْقِى إِلاّ بِاللّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیْب .
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۶۱)🔹 🔴فرق خوارج با شاميان جنايتکار! در پايان جلد دوم، چند خطبه يا سخن داش
✨﴾﷽﴿✨
🔹 ترجمه و شرح خطبه (۶۲)🔹
🔷مرگ بدست خداست
🔶چرا از مرگ بترسم؟
در شأنِ ورودِ اين سخن، چنين نوشته اند که: «يارانش کراراً حضرت را از سوء نيّت «ابن ملجم» خبر داده اند و قراين و نشانه هايى نيز بر نيّت سوء او، آشکار گشت; حتّى به گفته بعضى، روزى امام(عليه السلام) مشغول خطبه خواندن بود و «ابن ملجم» در برابر منبر نشسته بود که اين سخن را آهسته بر زبان جارى کرد: «وَ اللّهِ لاَُرِيحَنَّهُمْ مِنْکَ; به خدا سوگند! مردم را از دست تو آسوده مى کنم» آنهايى که اين سخن را از او شنيدند بعد از پايان خطبه او را دستگير کرده نزد امام آوردند، امام فرمود: «او را رها کنيد!» و سپس گفتار مورد بحث را بيان فرمود(1).»
آرى امام(عليه السلام) چنين فرمود: «من از سوى خدا سپر محکمى دارم که مرا از حوادث حفظ مى کند، و هنگامى که اجلم فرا رسد اين سپر الهى از من دور مى شود، و مرا تسليم حوادث مى کند، در آن هنگام نه تير خطا مى رود و نه زخم بهبودى مى يابد (ولى امروز وحشتى ندارم)» (وَ إِنَّ عَلَىَّ مِنَ اللّهِ جُنَّةً حَصِينَةً، فَإِذَا جَاءَ يَوْمِي انْفَرَجَتْ عَنّي وَ أَسْلَمَتْنِي; فَحِينَئِذ لاَيَطِيشُ(2) السَّهْمُ(3) وَ لاَيَبْرَأُ(4) الْکَلْمُ(5)).
اين تعبير، اشاره به يک واقعيت است و آن اينکه تا اجلِ نهايى انسان فرا نرسد از دنيا نمى رود; بنابراين تعيين اجل از سوى خداوند، به اين مفهوم است که اراده او بر اين قرار گرفته که فلان کس، تا فلان زمان باقى بماند و بى شک هيچ چيز در برابر اراده حقّ مقاومت نخواهد کرد. لذا مسأله اجل الهى را مى توان يک سپر محکم در برابر حوادث دانست. شبيه همين معنا کراراً در «نهج البلاغه» در کلمات قصار آمده است; در يک جا مى فرمايد: «إنَّ الأَجَلَ جُنَّةٌ حَصِينَةٌ; سرآمدِ زندگى (که از سوى خدا تعيين شده) سپر محکمى است!(6)».
و در جاى ديگر مى فرمايد: «کَفَى بِالاَْجَلِ حَارِساً; سرآمدِ قطعىِ زندگى، براى پاسدارى انسان کافى است (يعنى تا عمر به پايان نرسد هيچ حادثه اى او را از پاى در نمى آورد)(7)»
بلکه اين معنا را از آيه يازده سوره «رعد» نيز مى توان استفاده کرد، آنجا که مى فرمايد: «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ; براى انسان مأمورانى هستند پى در پى، که از پيش رو و از پشت سر، او را از حوادث مختلف حفظ مى کنند».
در تفسير اين آيه، حديثى از امام باقر(عليه السلام) به اين مضمون نقل شده است: «يَقُولُ: بِأَمْرِ اللّهِ مِنْ أَنْ يَقَعَ فِي رَکِيٍّ أَوْ يَقَعَ عَلَيْهِ حَائِطٌ أَوْ يُصِيبَهُ شَىْءٌ حَتَّى إِذَا جَاءَ الْقَدَرُ خَلُّوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ يَدْفَعُونَهُ إِلَى الْمَقَادِيرِ وَ هُمَا مَلَکَانِ يَحْفَظَانِهِ بِاللَّيْلِ وَ مَلَکَانِ بِالنَّهَارِ يَتَعَاقَبَانِهِ; مى فرمايد: به فرمان خدا، انسان (حفظ مى شود) از اينکه در جايى سقوط کند، يا ديوارى بر او بيفتد، يا حادثه ديگرى براى او پيش آيد، تا زمانى که اجل حتمى فرا رسد; در اين هنگام آن فرشتگان کنار مى روند و او را تسليم حوادث مى کنند; آنها دو فرشته اند که مأمور حفظ انسان در شب مى باشند و دو فرشته ديگر که در روز او را حفظ مى کنند و بطور متناوب جايگزين يکديگر مى شوند»(8).
در اينجا سؤالى پيش مى آيد که اگر مطلب چنين است، پس لازم نيست ما خود را در برابر خطرات حفظ کنيم و پيشگيرى لازم را در برابر سيل و زلزله و بيمارى و حوادث رانندگى بنماييم; بلکه مجاز هستيم بى پروا پيش برويم و از هيچ چيز نترسيم؟!
در پاسخ به اين سؤال بايد توجّه کرد که اجل و سرآمدِ عمر انسان، بر دوگونه است: «اجل حتمى» و «اجل غير حتمى». «اجل حتمى» سرآمدى است که به هيچ وجه راه بازگشت براى آن نيست مثل اينکه قلب انسان حداکثر قدرت ضربانش -در حاليکه کاملاً هم سالم باشد- فلان مقدار است; هنگامى که آن عدد کامل شد قلب خواه ناخواه از کار مى ايستد، درست مانند ساعتى که باطرى آن تمام شده باشد.
امّا «اجل غير حتمى» سرآمدى است که قابل اجتناب است آن نيز بر دوگونه است; بخشى از آن در اختيار انسان است که مى تواند با رعايت موازين عقلايى از آن پرهيز کند، مانند: پوشيدن «زره» در تن و گذاشتن «کلاه خُود» بر سر و گرفتن «سپر» به دست در ميدان جنگ; که بى شک جلوى بسيارى از مرگ و ميرها را مى گيرد.
پرهيز از اين گونه امور، به عهده خود انسان گذارده شده است و اوست که در برابر اين حوادث، مسئول و تعيين کننده است.
بخش ديگرى از سرآمدها، غير قطعى است، که معمولاً از اختيار انسان بيرون است; مانند: بخشى از حوادث رانندگى و يا مسأله پيش بينى نشده اى در مورد سقوط در چاه، يا ريزش کوه و مانند آن. اينجاست که فرشتگان و مأموران الهى، تا اجل حتمى او فرا نرسيده باشد او را در برابر اين حوادث حفظ مى کنند و هنگامى که اجل حتمى او فرا رسيد او را به دست حادثه مى سپارند و رهايش مى کنند.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 ترجمه و شرح خطبه (۶۲)🔹 🔷مرگ بدست خداست 🔶چرا از مرگ بترسم؟ در شأنِ ورودِ اين سخن، چنين نوش
↩️البتّه اين بخش را نيز مى توان به دو گروه تقسيم کرد: مشروط و غير مشروط; مشروط آن مواردى است که، پاسدارى فرشتگانِ حافظِ انسانها، مشروط به انجام کارى از قبيل دادن صدقه، دعا کردن، صله رحم و انجام کارهاى نيک مى باشد; و قسم ديگر آن است که، حتّى بدون اين شرط، مأمور محافظت او در اين قسمت هستند.
خلاصه اينکه اجل حتمى تخلّف ناپذير است; و اجل مشروط يا معلَّق قابل تغيير مى باشد، گاه به وسيله تدبير و احتياط خود انسانها و گاه به وسيله انجام اعمال نيکى همچون صله رحم و صدقه در راه خدا و گاه به وسيله فرشتگانى که مأمور حفظ انسان در برابر خطرات غير حتمى هستند.
از اينجا روشن مى شود که آياتى مانند: «فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَيَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَيَسْتَقْدِمُونَ; هنگامى که اجل آنها فرا رسد نه ساعتى از آن عقب مى افتند و نه ساعتى بر آن پيشى مى گيرند»(9) و آيه شريفه: «وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللّهُ نَفْساً إِذَا جَاءَ أَجَلُها; خداوند هرگز مرگ کسى را که اجلش فرا رسيده به تأخير نمى اندازد»(10) با آياتى مانند: «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ...» که قبلاً به آن اشاره کرديم منافات ندارد و همچنين با روايات فراوانى که مى گويد: صدقه و صله رحم، اجل انسان را به تأخير مى اندازد، مخالف نيست و در واقع جمع بين همه آيات و روايات با توجّه به اقسام سه گانه يا چهارگانه اجل، که در بالا اشاره شد، روشن مى شود(11). (12)
***
پی نوشت:
1. «مصادر نهج البلاغه» جلد 2، صفحه 42-43; مرحوم «ابن ميثم» در «شرح نهج البلاغه» خود نيز اين مطلب را آورده است (جلد 2، صفحه 157).
2. «يَطيش» از مادّه «طَيْش» (بر وزن عيش) به معناى کم عقلى است و هنگامى که تير خطا کند، اين واژه درباره آن به کار مى رود; گويى تير غير عاقلانه عمل کرده است. برخى نيز آن را به معناى وسيعترى يعنى: هر گونه سبکى تفسير کرده اند، خواه در تير باشد يا در عقل يا غير آن. (کتاب العين و مقاييس اللغة و لسان العرب)
3. «سَهْم» در اصل به معناى چوبه تير است و از آنجا که گاهى براى تعيين کردن بهره افراد به وسيله قرعه کشى از چوبه هاى تير استفاده مى کردند، واژه «سهم» به بهره افراد اطلاق شده است و «مساهمه» به معناى قرعه کشى آمده، زيرا به هنگام قرعه کشى نامها را بر چوبه هاى تير مى نوشتند و با هم مخلوط مى کردند، سپس يک چوبه تير از آن بيرون مى آوردند و به نام هر کس اصابت مى کرد مشمول قرعه مى شد.
4. «يَبْرَأُ» از مادّه «بُرْء» (بر وزن قُرْب) به معناى بهبود يافتن از بيمارى است و «بَرْء» (بر وزن نرم) به معناى آفرينش است و از اين جهت به خداوند «باري» مى گويند.
5. «کَلْم» (بر وزن نظم) در اصل به معناى زخم و جراحت است و از آنجا که سخن در دلها اثر مى گذارد به آن «کلام» مى گويند.
6. کلمات قصار، کلمه 202.
7. کلمات قصار، کلمه 306.
8. تفسير برهان، جلد2، صفحه 283.
9. سوره اعراف، آيه 34.
10. سوره منافقون، آيه 11.
11. شرح بيشتر درباره اقسام اجل در «تفسير نمونه» جلد 18، صفحه 207 به بعد در ذيل آيه 11 سوره فاطر، آمده است.
12. سند خطبه: بخش اوّل اين سخن را «ابن كثير» در «البداية و النهاية» از كتاب «ابى داود» نقل كرده و «ابى داود» كسى است كه حدود صد و سى سال قبل از «سيّد رضى» دار فانى را وداع گفت و بعد از «سيد رضى»، «زمخشرى» در «ربيع الأبرار» با تفاوتى نقل كرده و اين تفاوت نشان مى دهد كه آن را از غير «نهج البلاغه» گرفته است. و همچنين «آمُدى» در«غرر الحكم» در حرف «الف» آورده است.(مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 42). در كتاب «صفّينِ» «نصر بن مزاحم» كه در قرن دوم هجرى مى زيسته نيز، اين خطبه آمده است (نهج البلاغه، چاپ جامعه مدرّسين).
@Nahjolbalaghe2
پشمالو.mp3
10.23M
#قصه_های_کودکانه| پشمالو
🎤 با اجرای : اسماعیل کریم نیا
🗣قرائت : سوره بقره آیه ۸۴ و ۸۵
📚 کتاب شب بخیر کوچولو
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 ای بهترین رفیق،مارو بپذیر برای رفاقت
#حجتالاسلام_عالی
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
♻️❕ مثل مؤمنين در قبول #ولایت
اَلْإِمَامُ اَلرِّضَا صَلَوَاتُ اَللهِ عَلَيْهِ : مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِي قَبُولِهِمْ وَلَاءَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فِي يَوْمِ غَدِيرِ خُمٍّ كَمَثَلِ الْمَلَائِكَةِ فِي سُجُودِهِمْ لآِدَمَ وَ مَثَلُ مَنْ أَبَى وَلَايَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فِي يَوْمِ الْغَدِيرِ مَثَلُ إِبْلِيسَ فِي رَفْضِهِ السُّجُودَ لآِدَمَ وَ فِي هَذَا الْيَوْمِ أُنْزِلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً...
🔆〽️ حضرت امام رضا صلوات الله علیه می فرمایند : مثل مؤمنين در قبول کردن ولایت امیرالمومنین صلوات الله علیه ، در روز غدیر خم مثل ملائکه است در سجده بر آدم و مثل کسانی که امتناع کردند مثل شیطان است که به آدم سجده نکرد و در همین روز این آیه نازل شد : امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را تمام نمودم و اسلام را بعنوان دين شما پذيرفتم...
#غدیر
📚زاد المعاد جلد۱ صفحه۲۰۳
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت بیست و دوم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔴 جبهه د
🌳شجره آشوب« قسمت بیست و سوم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻طلحه بن عبیدالله بن عثمان، صحابی رسول خدا، از قبیله بنی تمیم که مادرش صعبه حضرمی بود. مادر وی، پیش از عبیدالله ، با ابوسفیان ازدواج کرده بود و بعد از ازدواج با عبیدالله، 6 ماه بعد، طلحه به دنیا آمد. در تاریخ آمده است که ابوسفیان وی را طلاق داد و بعد از آن که از او یاد می کرد،هند به صعبه حسادت می کرد.
🔻 در همین منبع، نقل شده که ابوسفیان، بعد از طلاق، با مادر طلحه همبستر شده و بعد از 6 ماه از ازدواج عبیدالله و صعبه،طلحه به دنیا می آید. اینجا احتمال برادری میان معاویه و طلحه وجود دارد؛ زیرا ممکن است سه ماه قبل از ازدواج با عبیدالله ، نطفه طلحه در اثر رابطه نزدیکی ابوسفیان با صعبه بسته شده باشد.
🔻عموی طلحه، عمیر بن عثمان و برادران او، عثمان و مالک، هر سه در جنگ بدر در سپاه مشرکان بودند که به دست امام علی کشته شدند. این موضوع در ایجاد کینه در دل طلحه، بی تأثیر نبود و به طور بالقوه، وی استعداد کینه و کدورت و حسادت به امام را داشت...
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
🌱✨◇﷽◇✨
علامه جعفری رحمت الله فیلسوف و مفسر بزرگ نهجالبلاغه می فرماید:
آن روز که نهج البلاغه علی بن ابی طالب(علیه السلام) بیطرفانه و با دقت رسیدگی شود، از تمام مکتب های اجتماعی و اخلاقی و اقتصادی و فلسفی بی نیاز خواهیم شد.
مرحوم علامه جعفری رحمت الله درادامه می فرماید:یکی از خویشاوندان اینجانب در واپسین روزهای سال ۱۳۵۵ خواب می بیند که در برابر مرحوم علامه امینی (صاحب کتاب عظیم الغدیر) در یک اتاق نشسته است علامه به او میگوید: آیا شما جعفری را میشناسی؟ وی پاسخ می دهد: آری!سپس پاکتی را که در میان آن نامه بوده به او نشان میدهد و میگوید این نامه را به جعفری بدهید و بگویید ما اکنون در عالم برزخ دستمان از کار بسته است (نمی توانیم کاری انجام بدهیم)، ولی شما که در آن دنیا و در میدان کار هستید درباره امیرالمومنین علی (علیه السلام) کار کنید.
✍ علامه جعفری بیان می دارد:حدود یک سال بود که در فکر ترجمه و تفسیر نهج البلاغه بودم پس از آن که جریان این رویا را شنیدم برای کار ترجمه و تفسیر تصمیم نهایی را گرفتم و اقدام کردم.
📚: منبع: نگاهی به علی (علیه السّلام)،ص ۶۵
باهم نهج البلاغه بخوانیم
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#کتاب_تدوین_شده_انقلاب_اسلامی
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
🌷شنبههاو سهشنبهها شرح 🦋خطبه ها
🌹یکشنبهها و چهارشنبههاشرح 🌴حکمتها
🌷دوشنبهها و پنجشنبهها شرح 🕊نامه ها
#روزانهتفسیرقرآن
🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
🌺🍃
@Nahjolbalaghe2
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
✨﴾﷽﴿✨
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ
ما، موسى را با آیات خود و دلیل آشکارى فرستادیم...
(هود/۹۶)
***
إِلَىٰ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ ۖ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ
به سوى فرعون و اطرافیانش. امّا آنها از فرمان فرعون پیروى کردند. در حالى که فرمان فرعون، مایه رشد و نجات نبود.
(هود/۹۷)
*
يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ ۖ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ
روز قیامت، او در پیشاپیش قومش خواهد بود. و (به جاى چشمه هاى زلال بهشت) آنها را وارد آتش مى کند. و چه بد آبشخورى است (آتش)، که بر آن وارد
مى شوند!
(هود/۹۸)
*
وَأُتْبِعُوا فِي هَٰذِهِ لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ
آنان در این جهانو روز قیامت، لعنتى به دنبال دارند. و چه بد عطایى است (لعن
و دورى از رحمت خدا)، که نصیب آنان مى شود!
(هود/۹۹)
*
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹 تفسیر سوره مبارکه هود آیات ۹۴و۹۵🔹 ❌پایان عمر تبهکاران مدین در سرگذشت اقوام پیشین، بارها
✨﴾﷽﴿✨
🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۹۶ الی۹۹)🔹
✅قهرمان مبارزه با فرعون
بعد از پایان داستان شعیب و اصحاب مدین ، اشاره به گوشه اى از سرگذشت موسى بن عمران و مبارزاتش با فرعون مى کند، و این هفتمین داستان پیامبران در این سوره است.
سرگذشت موسى(علیه السلام)، از تمام پیامبران در قرآن بیشتر آمده است; زیرا در بیش از سى سوره، بیش از صد بار به ماجراى موسى، فرعون و بنى اسرائیل اشاره شده است.
ویژگى سرگذشت موسى، نسبت به پیامبرانى همچون شعیب، صالح، هود و لوط که در گذشته خواندیم، این است که آنها بر ضد اقوام گمراه، قیام کردند، ولى موسى، علاوه بر این، در برابر حکومت خودکامه اى همچون دستگاه جبار فرعون نیز قیام نمود.
اصولاً، همیشه آب را باید از سرچشمه صاف کرد، و تا حکومت هاى فاسد بر سر کارند هیچ جامعه اى روى سعادت نخواهد دید، و رهبران الهى در این گونه اجتماعات قبل از همه باید این کانون هاى فساد را در هم بکوبند.
ولى، باید توجه داشت که در این قسمت از سرگذشت موسى، تنها یک گوشه را مى خوانیم، گوشه اى که در عین کوچکى، پیام بزرگى براى همه انسان ها دارد.
نخستین آیه، مى گوید: ما موسى را با معجزاتى که در اختیار او قرار دادیم و منطقى قوى و نیرومند فرستادیم (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا وَ سُلْطان مُبین).
سُلْطان که به معنى تسلط است، گاهى در سلطه ظاهرى و زمانى در سلطه منطقى به کار مى رود.
سلطه اى که مخالف را در بن ست قرار دهد، به گونه اى که هیچ راهى براى فرار نیابد!
به نظر مى رسد سلطان در آیه فوق در همان معنى دوم به کار رفته، و آیات، اشاره به معجزات روشن موسى است (مفسران احتمالات دیگرى نیز درباره این دو کلمه داده اند).
* * *
اما این که موسى را براى هدایت چه کسى فرستاده، در آیه بعد مى فرماید: موسى را با آن معجزات کوبنده و آن منطق نیرومند، به سوى فرعون و ملاء او فرستادیم (إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ).
همان گونه که بارها گفته ایم، مَلَأ به کسانى گفته مى شود که، ظاهر آنها چشم ها را پر مى کند، هر چند توخالى هستند، و در منطق قرآن بیشتر به اعیان، اشراف، و شخصیت هاى قلابى که اطراف قدرت هاى ستمگر را مى گیرند، اطلاق شده.
اما، اطرافیان فرعون که با قیام موسى(علیه السلام)، منافع نامشروع خود را در خطر مى دیدند، حاضر نشدند در برابر او و معجزات و منطقش تسلیم گردند لذا از فرمان فرعون پیروى کردند (فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ).
اما فرمان فرعون، هرگز ضامن سعادت آنها و مایه رشد و نجات نبود (وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشید).
البته، این موفقیت براى فرعون به سادگى به دست نیامد، او از هر گونه نیرنگ، توطئه و نیروئى براى پیشرفت اهداف خود، و شوراندن مردم بر ضد موسى(علیه السلام) استفاده مى کرد، و در این راه، حتى هیچ نکته روانى را از نظر دور نمى داشت.
گاهى مى گفت: موسى مى خواهد سرزمین هاى شما را بگیرد، و شما را که صاحبان اصلى آنها هستید بیرون کند (یُریدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُم).
گاهى احساس مذهبى قوم خود را تحریک مى کرد، و مى گفت: من از این مرد مى ترسم که آئین شما را دگرگون سازد (إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ).
گاه مى گفت: من از این مى ترسم، او سرزمین شما را به فساد بکشد (أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الأَرْضِ الْفَسادَ).
گاهى به موسى تهمت مى زد.
زمانى تهدید مى کرد.
بار دیگر قدرت و شوکت خود را به رخ مردم مصر مى کشید.
و زمانى ادعاى رهبرى داهیانه اى که ضامن خیر و صلاحشان است داشت.
* * *
و از آنجا که روز رستاخیز، هر قوم و ملت و گروهى، با رهبر خویش وارد محشر مى شوند، و پیشوایان این جهان، پیشوایان آن جهانند، مى فرماید: فرعون نیز که رهبر گمراهان عصر خود بود، در پیشاپیش قومش وارد صحنه قیامت مى شود (یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ).
اما به جاى این که، این پیشوا پیروان خود را در آن گرماى سوزان به سوى چشمه گوارائى از آب زلال ببرد آنها را به آتش دوزخ وارد مى سازد (فَأَوْرَدَهُمُ النّارَ).
و چقدر زشت و ناپسند است که، آتش، آبشخورگاه انسان باشد که بر آن وارد گردد (وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ).
همان چیزى که به جاى تسکین عطش، تمام وجود انسان را مى سوزاند، و در عوض سیراب کردن بر تشنگیش مى افزاید.
باید توجه داشت که، ورود در اصل به معنى حرکت به طرف آب، و نزدیک شدن به آن است، ولى بعداً، به هر نوع داخل شدن بر چیزى کلمه ورود اطلاق شده است.
وِرد (بر وزن ذِکْر) به معنى آبى است که انسان بر آن وارد مى شود، و به معنى ورود بر آب نیز آمده است.
و مَوْرُود به معنى آبى است که بر آن وارد مى شوند (اسم مفعول است).⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۹۶ الی۹۹)🔹 ✅قهرمان مبارزه با فرعون بعد از پایان داستان شعیب
↩️بنابراین، معنى جمله وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ چنین مى شود: آتش، بد آبشخورگاهى است که بر آن وارد مى شوند .
ذکر این نکته نیز لازم به نظر مى رسد که، جهان پس از مرگ ـ همان گونه که قبلاً هم اشاره کرده ایم ـ عالمى است که اعمال و افعال ما در این دنیا در مقیاس وسیعى در آنجا مجسم مى شود، خوشبختى ها و بدبختى هاى آن جهان پرتوى است از کارهاى ما در این جهان، آنها که در اینجا رهبران بهشتیان بودند، در آنجا نیز گروه ها را به سوى بهشت و سعادت مى برند، و آنها که رهبر ستمگران، گمراهان و دوزخیان بودند، در آنجا نیز پیروان خود را به سوى جهنم مى برند، و خود جلودار آنها هستند!.
* * *
سپس مى گوید: آنها در این جهان از رحمت خدا دور، و به مجازات و کیفرهاى سخت او گرفتار شدند، و در میان امواج خروشان غرق گردیدند و در روز رستاخیز نیز از رحمت خدا دور خواهند بود (وَ أُتْبِعُوا فی هذِهِ لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ).
نام ننگین آنها، همیشه در صفحات تاریخ به عنوان یک قوم گمراه و جبار ثبت مى گردد، بنابراین، هم در این دنیا خسارت کردند و هم در جهان دیگر.
و آتش دوزخ چه بد عطائى است که به آنها داده شده است (بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ).
رِفْد در اصل به معنى کمک کردن به انجام کارى است، حتى اگر چیزى را تکیه به چیز دیگرى بدهند، از آن تعبیر به رِفْد مى کنند، ولى کم کم این کلمه بر عطا و بخشش اطلاق شده; چرا که کمکى است از ناحیه عطا کننده به شخص عطا شونده.
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۵۱)🔹 🔷تلخى و شيرينى دنيا و آخرت: امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه
✨﴾﷽﴿✨
🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۵۲)🔹
🔷فلسفه بخش مهمى از احكام اسلامى:
امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه مبسوط اشاره به فلسفههاى بخش مهمى از احكام اسلامى كرده است كه در بيست بخش خلاصه مىشود.
1. نخست مىفرمايد: «خدا ايمان را براى تطهير دل از شرك واجب كرده است»؛ (فَرَضَ اللّهُ الاِْيمانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْکِ).
اشاره به اينكه ايمان به يگانگى خداوند، انسان را از آلودگى به شرك وبتپرستى نجات مىدهد، همانآلودگى بسيار بدى كه همه انبيا براى تطهير آن بهپا خاستهاند و نخستين دعوت آنها دعوت به توحيد بود. اگر قلب انسان فقط جايگاه ايمان به خدا باشد همه چيز را براى او مىخواهد و همواره در طريق اطاعت فرمان او گام برمىدارد، از هرگونه دوگانگى و چندگانگى رهايى مىيابد، هدفى واحد، معبودى واحد و برنامه واحدى خواهد داشت. در حالى كه وقتى آلوده شرك مىشود معبودهاى متعدد، برنامههاى مختلف و اهداف پراكنده پيدا مىكند.
2. «خدا نماز را براى پاك شدن از كبر و غرور واجب كرده است»؛ (وَالصَّلاَةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ).
نماز، آثار و بركات فراوانى دارد كه يكى از آنها پاك شدن از كبر و غرور است، زيرا به هنگام نماز، انسان همچون عبد ذليل در برابر خداوند جليل مىايستد، سپس تعظيم مىكند و به خاك مىافتد و پيشانى را بر درگاه او به خاك مىسايد و اين عمل را چند بار تكرار مىكند. به يقين اين برنامه نورانى، كبر وغرور او را درهم مىشكند، همان چيزى كه انسان را به طغيان وا مىدارد وآلوده انواع گناهان مىكند، چراكه سرچشمه انواع معاصى همين مسئله تكبر است. در حالات ابليس نيز خواندهايم كه كبر و غرور او مانع از سجده بر آدم در پيشگاه خدا شد، سجدهاى كه اگر انجام مىداد كبر و غرور او درهم مىشكست وهرگز گرفتار آن عاقبت بسيار شوم نمىشد. اصولاً آنچه درباره نماز در قرآن مجيد آمده است كه نماز انسان را از فحشا ومنكرات باز مىدارد: (إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَر) يكى از دلائلش همين است. هنگامى كه كبر و غرور كنار برود انسان تسليم فرمان خدا مىشود واز معاصى چشم مىپوشد.
3. «خداوند زكات را سبب روزى قرار داد»؛ (وَالزَّكاةَ تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ).
اين عبارت دو تفسير دارد: نخست اينكه پرداختن زكات، روزىِ فقرا را تضمين مىكند، زيرا در حديث آمده كه اگر مردم زكات اموالشان را بدهند، فقيرى در سراسر جهان اسلام پيدا نخواهد شد. همانگونه كه در حديثى از امام صادق عليه السلام مىخوانيم: «وَلَوْ أَنَّ النَّاسَ أَدَّوْا زَكَاةَ أَمْوَالِهِمْ مَا بَقِيَ مُسْلِمٌ فَقِيراً مُحْتَاجاً». تفسير ديگر اينكه پرداختن زكات سبب مىشود خداوند روزى را بر زكات دهنده فراوان كند و اموال او را از خطرات تجاوز گرسنگان حفظ نمايد وجمع ميان اين دو تفسير در جمله بالا بعيد نيست، همانگونه كه در حديثى از امام على بن موسىالرضا عليه السلام نيز آمده است كه مىفرمايد: «أَنَّ عِلَّةَ الزَّكَاةِ مِنْ أَجْلِ قُوتِ الْفُقَرَاءِ وَتَحْصِينِ أَمْوَالِ الاَْغْنِيَاء؛ علت تشريع زكات تأمين قوت فقرا وحفظ اموال اغنياست».
4. «و روزه را براى اين تشريع كرد كه آزمايشى براى اخلاص بندگان باشد»؛ (وَالصِّيَامَ آبْتِلاَءً لاِخْلاَصِ آلْخَلْقِ).
تمام عبادات، مشروط به اخلاص و به يك معنا از اسباب خلوص نيت است؛ ولى از آنجا كه روزه عبادتى است كه در ظاهر آشكار نيست، تأثير بسيار عميقترى در آزمودن اخلاص مردم دارد و به تعبير ديگر، تنها خدا از آن آگاه است و تا روزهدار چيزى نگويد كسى از روزه او باخبر نمىشود و اين درواقع يك مرحله عالى از تقواست و به همين سبب در قرآن مجيد تشريع روزه براى نيل به تقوا ذكر شده است.
5. «و حج را براى تقويت دين قرار داد»؛ (وَآلْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدِّينِ).
بدون شك در موسم حج، مسلمانان پاكدلى از سراسر دنيا و جهان اسلام به سوى مركز توحيد مىآيند و يكصدا لبيك مىگويند و اطراف خانه خدا طواف مىكنند و با هم نماز مىگزارند و با هم به منا و مشعر و عرفات مىروند وشيطان را سنگسار مىكنند. از اخبار و حالات يكديگر باخبر مىشوند و روابط دوستى در ميان آنها عميقتر مىگردد و براى حل مشكلات يكديگر مىانديشند ومجموع اينها سبب تقويت اسلام مىشود، ازاينرو دشمنان همواره از اين عبادت بزرگ وحشت داشتند و مىكوشيدند بر آن ضربهاى وارد كنند تا هر سال از طريق اين عبادت بزرگ روح تازهاى در كالبد اسلام در آن كانون وحدت دميده نشود، ازاينرو در حديثى از امام صادق عليه السلام مىخوانيم: «لاَ يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً مَا قَامَتِ الْكَعْبَةُ؛ مادامى كه كعبه برپاست اسلام هم برپاست».⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح حکمت (۲۵۲)🔹 🔷فلسفه بخش مهمى از احكام اسلامى: امام عليه السلام در اين گفتار حكي
↩️در اكثر نسخههاى نهجالبلاغه جمله بالا با واژه «تَقْوِيَةً» ذكر شده در حالى كه در نسخه «صبحى صالح» «تَقْرِبَةً» است. گرچه آن هم نامناسب نيست، زيرا حج باعث مىشود كه مردم ازنظر دين با هم نزديك شوند؛ ولى به يقين تعبير اوّل مناسبتر و مأنوستر است، زيرا واژه «تَقْرِبَةً» در كمتر حديث يا عبارتى به چشم مىخورد.
6. «و جهاد را براى عزت و سربلندى اسلام (و مسلمانان) قرار داد»؛ (وَآلْجَهَادَ عِزّاً لِلاِْسْلاَمِ).
دليل آن روشن است؛ اگر مسلمانان در برابر حيلهها و حملات و تهاجمات دشمنان خاموش بنشينند و به جهاد برنخيزند چيزى نمىگذرد كه عظمت آنها پايمال دشمنان مىشود وعزت وسربلندى تبديل به ذلت و سربهزيرى مىگردد. ازاينرو در خطبه معروف جهاد، اميرمؤمنان عليه السلام مىفرمايد: «فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ وَهُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَدِرْعُ اللَّهِ الْحَصِينَةُ وَجُنَّتُهُ الْوَثِيقَةُ فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّل؛ (آگاه باش) جهاد درى از درهاى بهشت است كه خداوند آن را به روى ياران خاصش گشوده، جهاد، لباس تقوا و زره محكم و سپر مطمئن خداوند است و مردمى كه از جهاد روىگردان شوند خداوند لباس ذلت بر تن آنها مى پوشاند و بلاها به آنها هجوم مىآورند».
7 و 8. «و امر به معروف را براى اصلاح توده مردم و نهى از منكر را براى باز داشتن بىخردان قرار داد»؛ (وَالاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوَامِّ، وَالنَّهْيَ عَنِ آلْمُنْكَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهَاءِ).
اين امتياز مهم را قانون اسلام بر بسيارى از قوانين جهان دارد كه همه افراد جامعه را در برابر آنچه در جامعه مىگذرد مسئول مىداند، هرگاه كسى از انجام وظيفه خود عدول كند، همه به عنوان واجب كفايى مأمورند او را نصيحت كرده وبه انجام وظيفه فرا خوانند و هرگاه كسى آشكارا منكرى را انجام دهد و كارى برخلاف موازين اسلامى مرتكب شود، همه مسئولند او را اندرز دهند و از آن كار بازدارند. بنابراين، امر به معروف، مصلحتى است براى توده مردم و نهى از منكر سبب پيشگيرى از كار سفيهان است. قابل توجه است كه در امر به معروف بر عوام تكيه مىكند. اشاره به اينكه خواص، وظايف خود را انجام مىدهند و كمتر نوبت به امر به معروف مىرسد ودرمورد نهى از منكر بر سفها تكيه مىكند اشاره به اينكه آدم عاقل و خردمند به دنبال گناه نمىرود و آنها كه با ارتكاب گناه، هم به خود ظلم مىكنند و هم به جامعه، سفيه و كمخردند. قرآن مجيد هم به اين موضوع اشارهاى دارد ومىفرمايد: «(وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ)؛ چه كسى از آيين ابراهيم، روىگردان خواهد شد به جز افراد نادان و سفيه؟». درباره اهميت امر به معروف و نهى از منكر و شرايط آن در بحثهاى گذشته مطالب قابل ملاحظهاى آمده است.
9. «و صله رحم را براى افزايش نفوس مقرر داشت»؛ (وَصِلَةَ الرَّحِمِ مَنَْماةً لِلْعَدَدِ).
«مَنْمَاة» مصدر ميمى و به معناى نمو كردن است و چون به صورت مفعول لاجله ذكر شده به معناى سببيت نمو است. روشن است هنگامى كه افراد يك فاميل صله رحم به جاى آورند و مراقب يكديگر باشند و به همديگر كمك كنند، تلفات در ميان آنها كم خواهد بود واين سبب كثرت فاميل و درنتيجه كثرت عدد مسلمانان خواهد شد و در برابر دشمنان قدرت و قوت بيشترى پيدا مىكنند. افزون بر اين، از روايات استفاده مىشود كه صله رحم تأثير معنوى و الهى خاصى در فزونى عمر و عمران و آبادى شهرها دارد. در حديثى از امام صادق از پدرانش از رسول خدا : آمده است: «صِلَةُ الرَّحِمِ تَعْمُرُ الدِّيَارَ وَتَزِيدُ فِي الاَْعْمَارِ وَإِنْ كَانَ أَهْلُهَا غَيْرَ أَخْيَارٍ؛ صله رحم خانهها را آباد و عمرها را زياد مىكند، هرچند اهل آن از نيكان نباشند». در حديث ديگرى از همان حضرت عليه السلام مىخوانيم: «إِنَّ الْقَوْمَ لَيَكُونُونَ فَجَرَةً وَلاَ يَكُونُونَ بَرَرَةً فَيَصِلُونَ أَرْحَامَهُمْ فَتَنْمِي أَمْوَالُهُمْ وَتَطُولُ أَعْمَارُهُمْ فَكَيْفَ إِذَا كَانُوا أَبْرَاراً بَرَرَةً؛ ممكن است جمعيتى فاجر و گنهكار باشند و از نيكان نباشند؛ ولى در عين حال صله رحم به جا آورند. در اين صورت اموالشان افزايش پيدا مىكند و عمرشان طولانى مىشود تا چه رسد به اينكه از نيكان و خوبان باشند». بعضى از شارحان نهجالبلاغه تفسير ديگرى براى اين كلام حكيمانه ذكر كردهاند كه هرگاه انسان صله رحم به جاى آورد، ارحام او اطراف وى را مىگيرند و قوت و قدرت آن شخص كه صله رحم به جاى آورده فزونى مىيابد ولى تفسير اول صحيحتر به نظر مىرسد.⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
↩️در اكثر نسخههاى نهجالبلاغه جمله بالا با واژه «تَقْوِيَةً» ذكر شده در حالى كه در نسخه «صبحى صالح»
↩️10. «و قصاص را براى حفظ خونها (و جانها) قرار داد»؛ (وَالقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ).
اين سخن برگرفته از قرآن مجيد است كه مىفرمايد: «(وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الاَْلْبَابِ)؛ اى خردمندان! در قصاص، حيات و زندگى شما است». درست است كه ظاهرا براثر قصاص، فردى از جامعه حذف مىشود؛ ولى اين حذف سبب پيشگيرى از قتلهاى آينده است، زيرا افرادى كه به فكر قتل ديگران مىافتند، هنگامى كه منظره قصاص در نظرشان مجسم مىشود و خود را در خطرقطعى مىبينند از اين عمل خوددارى مىكنند و به فرض كه بتوانند قتلى انجام دهند و متوارى شوند بايد يك عمر به صورت دربه در زندگى مخفيانه داشته باشند كه ناراحتى و زجر آن كمتر از قصاص نيست. متأسفانه در دنياى امروز، بعضى از گروهها و به اصطلاح طرفداران حقوق بشر با هرگونه قصاص مخالفند و مىگويند: خون را با خون نبايد شست؛ قاتل كار خطايى انجام داده و اگر ما قاتل را به قتل برسانيم خطاى ديگرى است. اينها براى قاتل دلسوزى مىكنند؛ اما گويا براى صدها يا هزاران نفرى كه جانشان بهوسيله قاتلان در خطر است و آن قاتلان با نفى قصاص احساس امنيت مىكنند دلشان نسوخته است.
11. «و اقامه حدود را براى بزرگ شمردن محرمات الهى قرار داد»؛ (وَإِقَامَةَ آلْحُدُودِ إِعْظَاماً لِلْمَحَارِمِ).
«محارم» در اينجا اشاره به گناهان كبيره يا بخش مهمى از آنهاست كه درموردشان اقامه حدود و اجراى تعزيرات مىشود، زيرا حدود به معناى عام شامل تعزيرات هم مىگردد. بديهى است با اجراى حد، گناه در نظرها پراهميت خواهد شد و كمتر كسى به سراغ آن مىرود زيرا مىداند علاوه بر مجازات الهى در سراى آخرت، در اين دنيا هم مجازات سنگينى دامن او را مىگيرد و اين امر سبب امنيت جامعه و حفظ آن از آلودگىهاى گسترده خواهد شد. ازاينرو در حديثى از پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله آمده است: «وَحَدٌّ يُقَامُ لِلَّهِ فِي الاَْرْضِ أَفْضَلُ مِنْ مَطَرِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً؛ حدى كه در زمين اجرا شود برتر از چهل روز باريدن باران است». در حديث ديگرى از ابو ابراهيم (امام كاظم عليه السلام) در تفسير آيه شريفه (وَيُحْىِ الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا) مىفرمايد: «اين فقط احياى بهوسيله باران نيست، بلكه خداوند مردانى را مبعوث مىكند كه عدل را زنده كنند وزمين با احياى عدل زنده مىشود. سپس افزود: «وَلاَِقَامَةُ الْحَدِّ لِلَّهِ أَنْفَعُ فِي الاَْرْضِ مِنَ الْقَطْرِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً؛ و اقامه حد در آن سودمندتر است از نزول چهل روز باران در زمين». البته اساس دعوت انبيا بر برنامههاى فرهنگى است و اكثريت مردم از اين طريق به راه راست دعوت مىشوند؛ ولى مواردى پيدا مىشود كه افرادى سرسختانه در مقابل اوامر و نواهى آنها به مخالفت برمىخيزند. در اينگونه موارد جز توسل به اجراى حدود و مجازاتها راهى نيست، همانگونه كه در برنامه تمام عقلاى جهان و قوانين عالم نيز همينگونه است.
12. «و ترك شرب خمر را براى حفظ و سلامت عقل تشريع كرد»؛ (وَتَرْکَ شُرْبِ آلْخَمْرِ تَحْصِيناً لِلْعَقْلِ).
جاى شك و ترديد نيست كه شراب و همه مواد مخدر از دشمنان شماره يك عقل انسانى هستند؛ نهتنها در حالت مستى شعله عقل بهكلى خاموش مىشود وافراد مست دست به هر كارى مىزنند، بلكه بعد از آن نيز تأثيرات زيادى در تخريب مغز و اعصاب از خود به جاى مىگذارد و گاه منجر به جنون مىشود. مرحوم «كلينى» در جلد ششم كتاب كافى بابى تحت عنوان «إنّ الْخَمْرَ رَأسُ كُلِّ إثْمٍ وَشَرٍّ» (شراب سرچشمه هر گناه و بدى است) آورده است و احاديث فراوانى در ذيل آن ذكر كرده است؛ از جمله در حديثى از رسول خدا صلي الله عليه وآله آمده است: «إِنَّ الْخَمْرَ رَأْسُ كُلِّ إِثْمٍ؛ شراب سرچشمه هر گناهى است». در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مىخوانيم: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أَقْفَالاً وَجَعَلَ مَفَاتِيحَهَا أَوْ قَالَ مَفَاتِيحَ تِلْکَ الاَْقْفَالِ الشَّرَابَ؛ خداوند براى شرور وبدىها قفلهايى قرار داده (كه همان قفل عقلهاست) و كليد آن قفلها را شراب قرار داده است». در حديث ديگرى از امام باقر يا امام صادق عليهما السلام نقل شده است كه فرمود: «مَا عُصِيَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِشَيْءٍ أَشَدَّ مِنْ شُرْبِ الْخَمْرِ إِنَّ أَحَدَهُمْ لَيَدَعُ الصَّلاَةَ الْفَرِيضَةَ وَيَثِبُ عَلَى أُمِّهِ وَأُخْتِهِ وَابْنَتِهِ وَهُوَ لا يَعْقِلُ؛ گناهى در پيشگاه خداوند شديدتر از شرب خمر نيست. بعضى از شراب خواران نماز واجب را بهكلى ترك مىكنند وممكن است به مادروخواهرودخترخود در حالى كه نمىفهمند تجاوز كنند»...
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
🖼نشانه انسان زیرك
قـالَ النّبِیّ صلی الله علیه و آله
أكيَسُ الكَيِّسِينَ مَن حاسَبَ نفسَهُ وعَمِلَ لِما بَعدَ المَوتِ، وأحمَقُ الحَمقی مَن أتبَعَ نفسَهُ هَواها وتَمَنَّی علَی اللّه ِ الأمانِيَّ.
📌زیركترین زیركان،كسی است كه از نفس خود حساب بكشد و برای پس از مرگ كار كند و احمق ترین احمقان، كسی است كه خود را پیرو نفس خویش گرداند و از خدا هم، آرزوها داشته باشد.
📜بحار الأنوار: 92/250.
💞🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هدیه آسمانی ۱۰
🌺 سوره مبارکه قریش
🔊 قاری استاد منشاوی و تکرار کودک
🎈 #فرزندان_علی
💌 #نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Nahjolbalaghe2