قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت صد و بیست و سوم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻از
🌳شجره آشوب« قسمت صد و بیست و چهارم»
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻نکته بسیار مهم اینجاست، هنگامی که معاویه با برافراشتن قرآن ها بر سر نیزه ها، زمینه توقف جنگ را ایجاد کرد ابو الاعور، از یاران معاویه، وقتى كه كار را چنين ديد به معاويه گفت: «امير المؤمنين، اين مردم كارى را كه از آنان خواستهايم نمىپذيرند مگر اين كه مجبور باشند.
🔻 اينان اگر امسال از جنگ دست بردارند و به خانههاى خود باز گردند سال ديگر وقتى كه زخميان و كشتگان را فراموش كنند بر مىگردند، مگر اين كه اختلاف آنان با على را دامن زنيم.»
🔻در اینجا، خالی از لطف نیست که بگوییم مردم مصر، بعد از حکمیت، به محمد بن ابوبکر که به عنوان حاکم مصر انتخاب شده بود گفتند تا پایان نتایج حکمیت صبر کند. آن ها این کار را به این منظور انجام دادند تا ببیند چه کسی در حکمیت، پیروز می شود.
🔻 این گزارش نشان می دهد حکمیت، کاری کرد که مردم مصر، حاضر نبودند تا اعلام نتیجه قطعی آن، با امام بیعت کنند. این اختلاف، حتی بلافاصله بعد از انتخاب معاویه در حکمیت، آثار خود را نشان داد. عده ای در همان مجلس، به گفته یعقوبی، تازیانه ها به صورت یکدیگر می زدند و خوارج نیز شعار «لا حکم الا الله» را سر میدادند.
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
تند_خوانی_قرآن_کریم_جزء_بیست_و_هفت.mp3
5.12M
#تند_خوانی_قرآن_کریم
📌جزء بیست و هفتم
🗣قاری: معتز آقایی
@Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨
✅ برنامه روزانه کانال :
✅🌷شنبه، سهشنبه و پنج شنبه شرح 🦋خطبه ها
✅🌹یکشنبه، دوشنبه وچهارشنبه شرح 🌴حکمتها
✅☫روزانهتفسیر قرآن☫
✅🌷شرح متنی و صوتی نامه ها بطور کامل در کانال بارگذاری شده و شرح آخرین نامه جهت سهولت در دسترسی، در اینجا آورده شده و بقیه نامه ها به هم پیوست میباشد⬇️
لینک شرح نامه ۷۹ ( آخرین نامه): https://eitaa.com/Nahjolbalaghe2/24783
✅🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهجالبلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گذاری شده و لینکهای دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند
@Nahjolbalaghe2
.
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ
ما انسان را از گل
خشکیده اى (همچون سفال) که از گل بدبوى (تیره رنگى) گرفته شده بود آفریدیم.(حجر/۲۶)
*
وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ
و جنّ را پیش از آن، از آتش گرم و سوزان خلق کردیم.(حجر/۲۷)
*
وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ
و (به خاطر بیاور)
هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشرى را از گل خشکیده اى که از گل بدبوى (تیره رنگى) گرفته شده، مى آفرینم.(حجر/۲۸)
*
فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ
هنگامى که آن را نظام
بخشیدم، و در او از روح خود [= روحى شایسته و بزرگ ]دمیدم، همگى براى او سجده کنید!»(حجر/۲۹)
*
فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ
پس همه فرشتگان، بى استثنا، سجده کردند.(حجر/۳۰)
*
إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ أَن يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ
جز ابلیس، که
ابا کرد از این که با سجده کنندگان باشد.(حجر/۳۱)
*
قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا لَكَ أَلَّا تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ
(خداوند) فرمود: «اى ابلیس! چرا با سجده کنندگان نیستى؟!»(حجر/۳۲)
*
قَالَ لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ
گفت: «من هرگز براى بشرى که او را از گل خشکیده اى که از گل بدبویى آفریده اى، سجده
نخواهم کرد.»(حجر/۳۳)
*
قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ
فرمود: «از آن [= صف فرشتگان] بیرون رو، که تو (از درگاه ما) رانده شده اى!(حجر/۳۴)
*
وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَىٰ يَوْمِ الدِّينِ
و لعنت (و دورى از رحمت حق)تا روز قیامت بر تو خواهد بود.»(حجر/۳۵)
*
قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ
گفت: «پروردگارا! مرا تا روز رستاخیز مهلت ده (و زنده بگذار.)»(حجر/۳۶)
*
قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ
فرمود: «تو از مهلت یافتگانى!(حجر/۳۷)
*
إِلَىٰ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ
(امّا نه تا روز رستاخیز، بلکه) تا روزو وقت معیّنى.»(حجر/۳۸)
*
قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ
گفت: «پروردگارا! به سبب آنکه مرا گمراه ساختى، من (نعمتهاى مادّى را) در زمین در نظر آنها جلوه مى دهم، و به یقین همگى را گمراه خواهم ساخت،(حجر/۳۹)
*
إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ
مگر
بندگان خالص شده ات را.»
(حجر/۴۰)
*
قَالَ هَٰذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ
فرمود: «این راه مستقیمى است که بر عهده من است (و سنّت همیشگى ام(حجر/۴۱)
*
إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ
که بر بندگانم هیچ تسلطى نخواهى یافت.
مگر گمراهانى که از تو پیروى مى کنند.(حجر/۴۲)
*
وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ
و دوزخ، میعادگاه همه آنهاست!
(حجر/۴۳)
*
لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِّكُلِّ بَابٍ مِّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ
هفت در دارد. و براى هر درى، بخشى از آنها تعیین و تقسیم شده اند.»
(حجر/۴۴)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 تفسیر سوره مبارکه حجر آیات(۲۲تا۲۵)🔹 🌨نقش باد و باران در تعقیب بیان قسمتى از اسرار آفرینش و نعمت
🔹 تفسیر سوره مبارکه حجر آیات ۲۶تا۴۴🔹
🔷آفرینش انسان
به مناسبت آیات گذشته، که قسمتهائى از آفرینش خداوند و نظام هستى را بیان مى کرد، در این آیات، به شاهکار بزرگ خلقت، ـ یعنى آفرینش انسان ـ پرداخته و طى آیات متعدد و پرمحتوائى بسیارى از جزئیات این آفرینش را بازگو مى کند، که ما در اینجا نخست به تفسیر اجمالى آیات مى پردازیم، سپس نکات مهم را مورد بحث جداگانه اى، قرار مى دهیم.
نخست مى فرماید: ما انسان را از صلصال (خاک خشکیده اى که به هنگام برخورد با چیزى صدا مى کند) که از حَمَأ مَسْنُون (گل تیره رنگ و متغیر و بدبو) گرفته شده بود آفریدیم (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنْسانَ مِنْ صَلْصال مِنْ حَمَإ مَسْنُون).
* * *
و طایفه جان را پیش از آن از آتش گرم و سوزان آفریدیم (وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ).
سَمُوم در لغت به معنى باد سوزانى است که گوئى در تمام روزنه هاى پوست بدن انسان نفوذ مى کند زیرا عرب به سوراخهاى بسیار ریز پوست بدن، مَسْأَم ، مى گوید، و سموم نیز به همین مناسبت بر چنین بادى اطلاق مى شود و ماده سم نیز از همان است چرا که در بدن نفوذ کرده و انسان را مى کشد یا بیمار مى سازد.
* * *
مجدداً به آفرینش انسان باز مى گردد و گفتگوى خداوند را با فرشتگان که قبل از آفرینش انسان روى داد، چنین بیان مى کند:
به خاطر بیاور هنگامى که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بشر را از خاک خشکیده اى که از گِل تیره رنگ بد بو گرفته شده مى آفرینم (وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصال مِنْ حَمَإ مَسْنُون).
* * *
و هنگامى که خلقت آن را به پایان و کمال رساندم و از روح خود (یک روح شریف و پاک و با عظمت) در آن دمیدم همگى به خاطر آن سجده کنید (فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ).
* * *
آفرینش انسان، پایان پذیرفت و آنچه شایسته جسم و جان انسان بود به او داده شد، و همه چیز انجام یافت: در این هنگام همه فرشتگان بدون استثناء سجده کردند (فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ).
* * *
تنها کسى که اطاعت این فرمان را نکرد ابلیس بود، لذا اضافه مى کند: به جز ابلیس که خوددارى کرد از این که همراه سجده کنندگان باشد (إِلاّ إِبْلِیسَ أَبى أَنْ یَکُونَ مَعَ السّاجِدِینَ).
* * *
اینجا بود که ابلیس مورد بازپرسى قرار گرفت و خدا به او گفت: اى ابلیس چرا تو با سجده کنندگان نیستى ؟ (قالَ یا إِبْلِیسُ ما لَکَ أَلاّ تَکُونَ مَعَ السّاجِدِینَ).
* * *
ابلیس که غرق غرور و خودخواهى خویش بود، ـ آن چنان که عقل و هوش او را پوشانده بود ـ گستاخانه در برابر پرسش پروردگار به پاسخ پرداخته گفت: من هرگز براى بشرى که او را از خاک خشکیده اى ـ که از گِل بدبوئى گرفته شده است ـ آفریده اى سجده نخواهم کرد (قالَ لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَر خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصال مِنْ حَمَإ مَسْنُون).
آتش نورانى و فروزنده کجا، و خاک تیره و متعفن کجا؟ آیا موجود شریفى همچون من، در برابر موجود پست ترى باید خضوع و تواضع کند؟! این چه قانونى است؟!.
* * *
او که از اسرار آفرینش بر اثر خودخواهى و غرور بى خبر مانده بود، و برکات خاک را که منبع هر خیر و برکتى است به دست فراموشى سپرده بود و از آن مهمتر آن روح شریف و عظیم الهى را که در آدم وجود داشت، نادیده مى گرفت، ناگهان از اوج مقامى که داشت سقوط کرد، دیگر شایسته نبود که او، در صف فرشتگان باشد، لذا بلافاصله خدا به او فرمود: از آن (از بهشت یا از آسمانها و یا از صفوف فرشتگان) بیرون رو که تو رجیم و رانده شده درگاه مائى (قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ).
* * *
و بدان که، این غرور تو مایه کفرت شد، و این کفر براى همیشه تو را مطرود
کرد، لعنت و دورى از رحمت خدا تا روز رستاخیز بر تو خواهد بود ! (وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلى یَوْمِ الدِّینِ).
* * *
ابلیس که در این هنگام خود را رانده درگاه خدا دید، و احساس کرد آفرینش انسان، سبب بدبختى او شد، آتش کینه در دلش شعلهور گشت، تا انتقام خویش را از فرزندان آدم بگیرد، هر چند مقصر اصلى خود او بود، نه آدم، و نه فرمان خدا، ولى غرور و خود خواهى توام با لجاجتش اجازه نمى داد این واقعیت را درک کند.
لذا عرض کرد: پروردگارا اکنون که چنین است مرا تا روز رستاخیز مهلت ده ! (قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ).
نه براى این که توبه کند، یا از کرده خود پشیمان باشد و در مقام جبران برآید، بلکه براى این که به لجاجت و عناد و دشمنى و خیره سرى، ادامه دهد!
* * *
خداوند هم این خواسته او را پذیرفت و فرمود: مسلماً تو از مهلت یافتگانى (قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ).ولى نه تا روز مبعوث شدن خلایق در رستاخیز، چنانکه خواسته اى،⬇️
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 تفسیر سوره مبارکه حجر آیات ۲۶تا۴۴🔹 🔷آفرینش انسان به مناسبت آیات گذشته، که قسمتهائى از آفرینش خدا
↩️بلکه، تا وقت و زمان معینى (إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ).
در این که منظور از یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ، چه روزى است، مفسران احتمالات متعددى داده اند:
بعضى گفته اند: منظور پایان این جهان و بر چیده شدن دوران تکلیف است، چرا که بعد از آن، طبق ظاهر آیات قرآن، همه جهانیان از بین مى روند و تنها ذات پاک خداوند باقى مى ماند، بنابراین، تنها به مقدارى از درخواست ابلیس موافقت شد.
بعضى دیگر احتمال داده اند: منظور از وقت معلوم زمان معینى است که تنها خدا مى داند، و جز او هیچ کس از آن آگاه نیست، چرا که اگر آن وقت را آشکار مى ساخت ابلیس تشویق به گناه و سرکشى بیشتر شده بود.
بعضى نیز احتمال داده اند: منظور روز قیامت است چرا که او مى خواست تا آن روز زنده بماند تا از حیات جاویدان برخوردار گردد و با نظر او موافقت گردید، به خصوص این که شبیه این تعبیر در آیه ۵٠ سوره واقعه : (مِیْقاتِ یَوْم مَعْلُوم) درباره روز قیامت آمده است.
ولى این احتمال، بسیار بعید است، چرا که اگر چنین مى بود باید خداوند به طور کامل با درخواست او موافقت کرده باشد، در حالى که، ظاهر آیات فوق این است که: به طور کامل با درخواست او موافقت نشده و تنها تا یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ موافقت شده است.
و به هر حال، تفسیر اول با روح و ظاهر آیه از همه موافقتر است، و در بعضى از روایات که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده نیز به این معنى تصریح گردیده است.
* * *
در اینجا ابلیس نیت باطنى خود را آشکار ساخت هر چند چیزى از خدا پنهان نبود و عرض کرد: پروردگارا! به خاطر این که مرا گمراه ساختى (و این انسان زمینه بدبختى مرا فراهم ساخت) من نعمتهاى مادى روى زمین را در نظر آنها زینت مى دهم، و انسانها را به آن مشغول مى دارم و سرانجام همه را گمراه خواهم ساخت (قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ).
* * *
اما او به خوبى مى دانست که، وسوسه هایش در دل بندگان مخلص خدا هرگز اثر نخواهد گذاشت، و دامهایش آنها را به خود مشغول نخواهد کرد، چرا که بندگان خالص و مخلَص آن چنان نیرومندند که زنجیرهاى اسارت شیطان را از هم مى گسلند، لذا بلافاصله براى سخن خود استثنائى قائل شده گفت: مگر آن بندگان خالص شده تو (إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ).
بدیهى است: خدا هرگز شیطان را گمراه نساخته بود، بلکه این نسبت شیطنت آمیز بود که از ابلیس صادر شد، براى این که خود را به اصطلاح تبرئه کند و توجیهى براى اغواگرى خود ترتیب دهد، و این رسم همه ابلیس ها و شیاطین است که:
اولاً ـ گناهان خویش را به گردن دیگران مى افکنند.
ثانیاً ـ همه جا مى کوشند تا اعمال زشت خود را با منطقهاى غلطى توجیه کنند، نه تنها در برابر بندگان خدا، حتى در برابر خود خدا که از همه چیز آگاه است؟
ضمناً باید توجه داشت مُخْلَصِین جمع مخلَص (به فتح لام) همان گونه که در تفسیر سوره یوسف بیان کردیم کسى است که به مرحله عالى ایمان و عمل پس از تعلیم و تربیت و مجاهده با نفس، رسیده باشد که در برابر وسوسه هاى شیطان و هر وسوسه گر نفوذناپذیر شود.
* * *
خداوند به عنوان تحقیر شیطان و تقویت قلب جویندگان راه حق و پویندگان طریق توحید فرمود: این راه مستقیم من است... و این سنت فناناپذیرى است که من آن را بر عهده گرفته ام... (قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ).
* * *
که تو هیچگونه تسلط و قدرتى بر بندگان من ندارى مگر گمراهانى که شخصاً بخواهند از تو پیروى کنند (إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ).
یعنى، در واقع این تو نیستى که مى توانى مردم را گمراه کنى، بلکه این انسانهاى منحرفند که با میل و اراده خویش دعوت تو را اجابت کرده، پشت سر تو گام بر مى دارند.
و به تعبیر دیگر، این آیه اشاره اى است به آزادى اراده انسانها، و این که ابلیس و لشکر او، هرگز نمى توانند کسى را اجباراً به راه فساد بکشانند، بلکه این خود انسانها هستند که دعوت او را لبیک گفته و دریچه هاى قلب خویش را به روى او مى گشایند، و به او اذن دخول مى دهند!
خلاصه این که: وسوسه هاى شیطان، گرچه مؤثر است ولى تصمیم نهائى با شیطان نیست، با خود انسانهاست; چرا که انسان، مى تواند در برابر وسوسه هاى او بایستد و دست ردّ بر سینه او بگذارد.
در واقع خداوند مى خواهد: این خیال باطل و پندار خام را از مغز شیطان بیرون کند که، او حکومت بلامنازعى بر انسانها پیدا خواهد کرد.
* * *
سپس، صریحترین تهدیدهاى خود را متوجه پیروان شیطان کرده مى گوید: جهنم میعادگاه همه آنها است (وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ).
گمان نکنند که آنها از چنگال مجازات مى توانند فرار کنند، و یا به حساب آنها رسیدگى نمى شود، حساب همه آنها یک جا و در یک محل رسیدگى خواهد شد.
✔️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🔹 ترجمه و شرح حکمت (۲۸۱)🔹 🔷خطاى حس را با عقل اصلاح كنيد: 💡امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به
🔹 ترجمه و شرح حکمت(۲۸۲)🔹
🔴علت بی اثر بودن موعظه
✅حجاب معرفت:
امام عليه السلام در اين گفتار كوتاه و حكيمانه، به يكى از حجاب هاى معرفت و علم و حكمت و تربيت اشاره كرده مى فرمايد: «ميان شما و موعظه، پرده اى از غفلت (و غرور) وجود دارد»؛ (بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّةِ).
«غِرَّة» به معناى غفلت و بى خبرى و كم تجربگى است. مى دانيم، در جهانى كه زندگى مى كنيم هم واعظان بسيارند و هم موعظه ها؛ تاريخ پيشينيان، واعظ بسيار گويايى است، حوادثى كه در طول تاريخ رخ مى دهد و دگرگونى قدرتها، سرنگونى دولت ها و از كار افتادن قهرمانان و فقر گروهى از ثروتمندان، هركدام واعظى هستند، حتى مردگان كه همه روزه مى بينيم بر دوش بستگان و عزيزانشان به سوى ديار خاموشان برده مى شوند ـ به فرموده اميرمؤمنان على عليه السلام ـ بهترين واعظانند. كاخهاى ويران شده شاهان مقتدر و قصرهاى آباد آنها همه در حال وعظند؛
دندانه هرقصرى پندى دهدت نونو پند سر دندانه بشنو ز بن دندان
در كلام امام موسى بن جعفر عليه السلام خطاب به هارون ـ كه درخواست موعظه كرده بود ـ آمده است: «هرچيزى را كه در گرد خود مى بينى همه داراى موعظه است»؛ (مَا مِنْ شَيْءٍ تَرَاهُ عَيْنُکَ إِلاَّ وَفِيهِ مَوْعِظَةٌ).
اضافه بر همه اينها، خيل انبيا و اوليا و معصومان همگى واعظان بزرگى بودند كه در طول تاريخ به وعظ و اندرز انسانها پرداختند و امروز بسيارى از مواعظ آنها در اختيار ماست. با اين حال چرا اين موعظه هاى بسيار قوى در دلهاى گروهى تأثير نمى گذارد؟ قطعاً دليلى دارد؛ امام عليه السلام در اين بيان كوتاه به يكى از مهمترين آنها اشاره مى كند و مى فرمايد: «حجاب غفلت، جلوى تأثير اندرزها را مى گيرد».
اين غفلت ممكن است هنگام شنيدن مواعظ باشد كه انسان گوش دل به واعظ نمى سپارد و در فكر مال و منال و شهوت خويش است و يا اينكه همچون هارون موقتاً با شنيدن موعظه مردى الهى بيدار مى شود؛ اما به زودى حجاب غفلت بر دل او مى افتد و موعظه را به فراموشى مى سپارد. بسيارند كسانى كه در يك مجلس فاتحه كه براى دوست و يا يكى از بستگان نزديكشان برپا شده در فكر فرو مى روند و لحظاتى بيدار مى شوند، مخصوصاً اگر واعظ آگاهى در آنجا سخنرانى كند، اما هنگامى كه از آن مجلس پا بيرون گذاشتند همه چيز فراموش مى شود و به حال اول بازمى گردند. سرچشمه اين غفلت ممكن است هوا و هوس هاى نفسانى و شهوت و زرق و برق دنيا و يا وسوسه هاى شيطانى جن و انس باشد. قرآن مجيد مى فرمايد: «(فَلاَ تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلاَ يَغُرَّنَّكُمْ بِاللهِ الْغَرُورُ)؛ پس مبادا زندگانى دنيا شما را بفريبد، و مبادا (شيطان) فريبكار شما را به (كرم) خدا مغرور سازد!».
در حديث عبرت انگيزى از امام هادى عليه السلام آمده است كه متوكل عباسى شبى آن حضرت را به كاخ خود فرا خواند. دليل آن اين بود كه به وى خبر داده بودند آن حضرت مشغول جمع آورى اموال و سلاح در خانه خود است تا قيام كند ومردم را بر ضد او بشوراند. او دستور داد به خانه امام برويد، آنجا را با دقت تفتيش كنيد و او را در هر حال كه بود نزد من بياوريد. مأموران به خانه امام عليه السلام ريختند و چيزى نيافتند و امام عليه السلام را در دل شب مشغول عبادت ديدند. با اين حال، حضرت را با خود به قصر متوكل آوردند. متوكل كه سرمست شرابِ قدرت و مشغول به نوشيدن خمر بود، همين كه چشمش به آن حضرت افتاد از جا برخاست و احترام كرد و او را نزد خود نشاند و با نهايت جسارت جام شرابى را كه در دست داشت به آن حضرت تعارف كرد! امام عليه السلام رو به سوى او كرده فرمود: به خدا سوگند اين مايع ننگين هرگز با گوشت و خون من آشنايى نداشته و ندارد. متوكلِ مست شرمنده شد و دست خود را عقب كشيد. آنگاه به امام عليه السلام گفت: شعرى براى من بخوان (لابد شعرى كه بزمش را گرمتر كند). امام عليه السلام فرمود: من كمتر شعر به خاطر دارم. متوكل گفت: حتمآ بايد بخوانى. هنگامى كه حضرت اصرار متوكل را ديد، اشعار تكان دهنده اى خواند كه متوكل به گريه افتاد و حاضران نيز گريستند. اشعار اين بود:
بَاتُوا عَلَى قُلَلِ الاَْجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ غُلْبُ الرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُ
وَاسْتَنْزَلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ مَعَاقِلِهِمْ وَاسْكِنُوا حُفَراً يَا بِئْسَمَا نَزَلُوا
نَادَاهُمْ صَارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمْ أَيْنَ الاَْسَاوِرُ وَالتِّيجَانُ وَالْحُلَلُ
أَيْنَ الْوُجُوهُ الَّتِي كَانَتْ مُنْعِمَةً مِنْ دُونِهَا تُضْرَبُ الاَْسْتَارُ وَالْكِلَلُ
قَدْ طَالَ مَا أَكَلُوا دَهْراً وَقَدْ شَرِبُوا وَأَصْبَحُوا الْيَوْمَ بَعْدَ الاَْكْلِ قَدْ أُكِلُو⬇️