eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ ✅ برنامه‌ روزانه کانال : 🌷شنبه‌‌‌‌ها‌و سه‌شنبه‌ها شرح 🦋خطبه ها 🌹یکشنبه‌ها و چهار‌شنبه‌هاشرح 🌴حکمتها 🌷دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها شرح 🕊نامه ها 🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهج‌البلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینک‌های دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند 🌺🍃 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» ✨﴾﷽﴿✨ ۞قَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هَٰذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ اشراف قوم فرعون گفتند: «بى شک، این ساحرى ماهر و داناست. (اعراف/۱۰۹) * ۞يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُمْ ۖ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ مى خواهد شما را از سرزمینتان بیرون کند. شما چه نظر مى دهید؟» (اعراف/۱۱۰) * ۞قَالُوا أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ (سپس به فرعون) گفتند: «او و برادرش را مهلت ده، و مأموران را براى گردآورى (ساحران) به تمام شهرها اعزام کن، (اعراف/۱۱۱) * ۞يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ تا هر ساحر ماهر و دانا را به خدمت تو بیاورند.» (اعراف/ ۱۱۲) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۰۳تا۱۰۸)🔹 ↩️و با این تعبیر، ضمن ابراز تردید در صدق موسى(عل
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات (۱۰۹ الی۱۱۲)🔹 🔸مبارزه شروع مى شود در این آیات، سخن از نخستین واکنش هاى فرعون و دستگاه او در برابر دعوت موسى(علیه السلام) و معجزاتش به میان آمده است. آیه نخست از قول اطرافیان فرعون چنین نقل مى کند: آنها با مشاهده اعمال خارق العاده موسى فوراً وصله سحر به او بستند، مى فرماید: جمعى از اشراف قوم فرعون گفتند: این ساحر دانا، کهنه کار و آزموده اى است ! (قالَ الْمَلاَ ُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلیمٌ). ولى از آیات سوره شعراء استفاده مى شود: این سخن را فرعون درباره موسى گفت، قالَ لِلْمَلاَِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلیمٌ: فرعون به اطرافیان خود گفت این مرد ساحر دانائى است . اما این دو آیه هیچ گونه منافاتى با هم ندارند; زیرا بعید نیست که این سخن را نخست، فرعون گفته باشد، چون همه چشم ها به دهان او دوخته شده بود سپس اطرافیان متملق و چاپلوسش که هیچ هدفى جز ارضاى رئیس خود نداشتند، و چشمشان همواره به دهان، قیافه و اشاره او دوخته مى شد، سخن او را تکرار کرده یک زبان گفتند: صحیح است، این مرد ساحر آزموده اى است . این برنامه اختصاص به فرعون و اطرافیان او ندارد، بلکه درباره همه ستمگران جهان و کارگردانان آنها صادق است. * * * و در آیه بعد مى افزاید آنها اظهار داشتند: هدف این مرد آن است که شما را از سرزمین و وطنتان بیرون براند (یُریدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ). یعنى او نظرى جز استعمار، استثمار و حکومت بر مردم، توسعه طلبى و غصب سرزمین دیگران را ندارد و این کارهاى خارق العاده و ادعاى نبوت همه براى وصول به این هدف است. سپس در یک نظرخواهى پرسیدند: با توجه به این اوضاع و احوال، عقیده شما درباره او چیست ؟ (فَما ذا تَأْمُرُونَ). منظور این است: آنها درباره موسى(علیه السلام) به مشورت نشستند و به تبادل نظر و شور پرداختند; زیرا ماده امر همیشه به معنى فرمان نیست، بلکه به معنى مشورت نیز مى آید. باید توجه داشت این جمله در سوره شعراء آیه ۳۵ نیز از زبان فرعون نقل شده که: او به اطرافیان خود خطاب مى کند و مى گوید: درباره موسى چه مى اندیشید؟ و چه نظر مى دهید؟ و همان طور که قبلاً گفتیم این دو منافاتى با هم ندارند. این احتمال نیز از طرف بعضى از مفسران داده شده است که: جمله فَما ذا تَأْمُرُونَ در آیه مورد بحث، خطابى باشد که اطرافیان فرعون به فرعون کرده اند و صیغه جمع براى رعایت تعظیم است. ولى احتمال اول نزدیک تر به نظر مى رسد. * * * سرانجام پس از بحث و تبادل نظر، رأى همگى بر این قرار گرفت که به فرعون گفتند: درباره او و برادرش (هارون) عجله مکن و هر گونه تصمیمى در این باره را به بعد موکول نما، ولى مأمور جمع آورى به همه شهرها بفرست (قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ أَرْسِلْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرینَ). * * * تا همه ساحران ورزیده، آزموده و دانا را به سوى تو فرا خوانند و به محضر تو بیاورند (یَأْتُوکَ بِکُلِّ ساحِر عَلیم). اما سؤال این است: آیا این پیشنهاد از طرف کارگردانان دستگاه فرعون، به خاطر آن بود که واقعاً احتمال مى دادند دعوى موسى(علیه السلام)، دعوى صادقانه باشد، و مى خواستند او را بیازمایند. و یا این که: به عکس، او را در دعوى خود، کاذب مى دانستند، و براى هر گونه تلاش و جنبش ـ همانند تلاش ها و جنبش هاى خودشان - انگیزه سیاسى قائل بودند که براى یک سلسله مقاصد شخصى انجام گرفته است؟ و از آنجا که عجله در کشتن موسى و هارون با توجه به دو معجزه عجیبش باعث گرایش عده زیادى به او مى شد و چهره نبوت او با چهره مظلومیت و شهادت آمیخته شده، جاذبه بیشترى به خود مى گرفت، لذا نخست، به این فکر افتادند که عمل او را با اعمال خارق العاده ساحران خنثى کنند، آبرویش را بریزند سپس او را به قتل برسانند تا داستان موسى و هارون براى همیشه از نظرها فراموش گردد! احتمال دوم با قرائن موجود در آیات به نظر نزدیک تر مى رسد.» @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۳۰)🔹 ↩️هنگامى که عثمان به منزل بازگشت ديد مروان و عده اى از بنى اميه در
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح خطبه(۳۱)🔹 ✅تلاش براى نجات خطاکاران: مى دانيم که جنگ جمل نخستين جنگى است که بر اميرالمؤمنين على (عليه السلام) تحميل شد. گروهى از طرفداران عثمان و مخالفان او دست به دست هم دادند و همسر پيامبر، عايشه، را با خود همراه ساختند و عهد و تبعيّت مسلّمى را که با على(عليه السلام) داشتند، شکستند و براى به دست آوردن حکومت، آتش جنگ جمل را برافروختند. سرانجام کارشان به شکست منتهى شد و از هم متلاشى شدند و آتش افروزان اصلى، يعنى طلحه و زبير، کشته شدند. تمام قرائن تاريخى، نه تنها در جنگ جمل که در جنگ صفين و نهروان نيز نشان مى دهد که على (عليه السلام) با اصرار زياد مايل بود که در ميان مسلمانان درگيرى پيدا نشود و به هر قيمتى که ممکن است، آتش جنگ، خاموش گردد. جمله هاى بالا يکى از شواهد اين معنا است که امام قبل از شروع جنگ، پيامى به وسيله ابن عباس براى زبير که از دو فرمانده ی جنگ جمل بود فرستاد و اين پيام مؤثّر واقع شد و او از جنگ کناره گيرى کرد، هر چند در يکى از بيابانهاى بصره به دست مردى به نام «ابن جرموز» کشته شد. در آغاز اين سخن، امام، رو به ابن عباس کرده، مى فرمايد: «با طلحه ملاقات نکن! که اگر با او رو به رو شوى، او را مانند گاوى خواهى ديد که شاخهايش در اطراف گوشهايش پيچ خورده باشد، مردى سرکش و خيره سر و انعطاف ناپذير است; لاتَلْقَيَنَّ طَلْحَةَ فَإِنَّکَ إِنْ تَلْقَهُ تَجِدْهُ کَالثَّوْرِ عَاقِصاًقَرْنَهُ «او مردى است که بر مرکب سرکش (هوا و هوس) سوار مى شود و مى گويد: «مرکب رام و راهوارى است.» (آرى، او، به خاطر هواپرستى، چشمش از ديدن واقعيات، کور و گوشش از شنيدن حقايق، کر است); يَرْکَبُ الصَّعْبَ وَ يَقُولُ: «هُوَ الذَّلُولُ». تشبيه طلحه، به گاوى که شاخش پيچ خورده است، يا اشاره به طغيان و سرکشى او است، يا عبارت ديگرى از جمله اخير است که، او به خاطر هواپرستى، گوش شنوا در برابر حق ندارد. در حقيقت امام در اين چند جمله روانکاوى دقيقى نسبت به طلحه انجام داده و يأس از نفوذ سخن در او را درباره صلح و بازگشت از جنگ بدين وسيله ابراز کرده است، ولى از آنجا که به زبير اميدوار بوده (و حوادث بعد نيز نشان داد که اين اميدوارى کاملا بجا بوده است) اضافه مى کند: «ولى زبير را ملاقات کن! چرا که او نرمخوتر است (و براى پذيرش حق آمادگى بيشترى دارد); وَلکِنِ الْقَ الزُّبَيْرَ! فَإِنَّهُ أَليَنُ عَرِيکَةً.» تعبير به «أَليَنُ عَرِيکَةً» با توجه به اين که «عَريِکَةً» به معناى «طبيعت و سرشت» و «أَلْيَنُ» به مفهوم «نرم تر» است، اشاره به اين است که او در برابر گفتار حق شنوايى بيشترى دارد و روح تسليم در برابر واقعيتها بر او غالب است، مخصوصاً نسبت به سخنانى که از پيامبر شنيده بود واکنش بهترى نشان مى داد، به عکس «طلحه» که مردى لجوج و خودخواه و سرکشى بود و حبّ جاه و مقام چشم و گوش او را کور و کر کرده بود. به همين دليل، تاريخ نويسان نوشته اند که زبير هنگامى که وارد بصره شد و فهميد که «عمار» در لشکر على (عليه السلام) است و به ياد اين حديث افتاد که پيامبر درباره «عمار» فرموده بود: «وَيْحُکَ يَا بْنَ سُمَيَّة! تَقْتُلُکَ الْفِئَةُ الْباغِيَةُ;» اى عمار! تو را گروه ستمکار، خواهد کشت.» وحشت کرد و تحيّر و ترديد شديد بر دل و جان او سايه افکند و مى ترسيد که عمار، در ميدان جمل، شهيد شود و او جزء «فئه باغيه» (گروه ستمکاران) باشد. به هر حال، امام(عليه السلام) به ابن عباس فرمود: «هنگامى که زبير را ملاقات کردى» به او بگو «پسر دايى تو (على) مى گويد: تو در حجاز، مرا شناختى و در عراق نشناخته انگاشتى! (و انکار کردى) چه شد که از پيمان خود بازگشتى؟ و چه امرى تو را از آنچه درباره من مى دانستى منصرف ساخت؟ فَقُلْ لَهُ: «يَقُولُ لَکَ ابْنُ خَالِکَ: عَرَفْتَني بِالْحِجَازِ وَ أَنْکَرْتَنِي بِالْعِرَاقِ؟ فَمَا عَدَا مِمَّا بَدَا؟» اين جمله، اشاره به سوابق بسيار درخشان مولا على(عليه السلام) است که در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و بعد از آن همه از آن آگاه بودند و زبير هم که در زمره ياران پيامبر بود به خوبى اين مطالب را مى دانست، به خصوص در روايتى آمده است که روز جنگ جمل، زبير در برابر على(عليه السلام) به ميدان آمد. «عايشه» فرياد زد: «اى واى زبير را دريابيد!» به او گفتند: «خطرى، متوجه او نيست، زيرا على(عليه السلام) زره ندارد و زبير زره دارد». امام(عليه السلام) به او فرمود: «اين، چه کارى است که کردى؟». گفت: من مطالبه خون عثمان مى کنم.» حضرت فرمود: «تو و طلحه بوديد که قاتلان عثمان را رهبرى مى کرديد و وظيفه تو اين است که خود را به ورثه عثمان بسپارى تا از تو قصاص کنند.« @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖انس با قرآن: آیه ۳ سوره مبارکه بقره «یقیمون الصلوة» 🔹جلسه سوم 🌹سلام بچه های گلم 🔻نماز چیه و برای چی باید اقامه بشه؟ 🔻اصلاً فرق خواندن نماز با اقامه کردن چیه؟ و ... 📌 برای رسیدن به جواب سوالات کلیپ بالا رو حتما ببینید 🎈 📖 💌 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» ✨﴾﷽﴿✨ وَجَاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قَالُوا إِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِن كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ ساحران نزد فرعون آمدند و گفتند: «آیا اگر ما پیروز گردیم، اجر و پاداش مهمّى خواهیم داشت؟!» (اعراف/۱۱۳) * قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ گفت: «آرى، و به یقین شما از مقرّبان خواهید بود.» (اعراف/۱۱۴) * قَالُوا يَا مُوسَىٰ إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ (و چون روز مبارزه فرا رسید. ساحران) گفتند: «اى موسى!یا تو (وسایل سحرت را) بیفکن، یا ما مى افکنیم.» (اعراف/۱۱۵) * قَالَ أَلْقُوا ۖ فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ گفت: «شما بیفکنید.» و هنگامى که (وسایل سحر خود را) افکندند، مردم را چشم بندى کردند و ترساندند. و سحر عظیمى پدید آوردند. (اعراف/۱۱۶) * ۞ وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ ۖ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ (ما) به موسى وحى کردیم که: «عصاى خود را بیفکن.» ناگهان (به صورت مار عظیمى در آمد و) وسایل دروغین آنها را (بسرعت) بلعید. (اعراف/۱۱۷) * فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (در این هنگام،) حق آشکار شد. و آنچه آنها انجام مى دادند، باطل گشت. (اعراف/۱۱۸) * فَغُلِبُوا هُنَالِكَ وَانقَلَبُوا صَاغِرِينَ و در آن جا (همگى) مغلوب شدند. و خوار و حقیر گشتند. (اعراف/۱۱۹) * وَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ و ساحران بى اختیار به سجده افتادند. (اعراف/۱۲۰) * قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ و گفتند: «ما به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم (اعراف/۱۲۱) * رَبِّ مُوسَىٰ وَهَارُونَ همان پروردگار موسى و هارون.» (اعراف/۱۲۲) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات (۱۰۹ الی۱۱۲)🔹 🔸مبارزه شروع مى شود در این آیات، سخن از نخست
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۱۳تا۱۲۲)🔹 ✅چگونه سرانجام حق پیروز شد؟ در این آیات از درگیرى موسى(علیه السلام) با ساحران و سرانجام کار او در این مبارزه گفتگو به میان آمده است، در نخستین آیه مى فرماید: ساحران به دعوت فرعون به سراغ او شتافتند و نخستین چیزى که در میان گذاشتند این بود: اگر ما غالب شویم آیا اجر و پاداش فراوانى خواهیم داشت ؟ (وَ جاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قالُوا إِنَّ لَنا لاَ َجْراً إِنْ کُنّا نَحْنُ الْغالِبینَ). کلمه أَجْر گر چه به معنى هر گونه پاداش است اما با توجه به این که: به صورت نکره است ـ و نکره در این گونه موارد براى تعظیم و بزرگداشت یک موضوع مى آید ـ به معنى اجر و پاداش مهم و فوق العاده اى است. به خصوص این که: در اصل اجر و پاداش جاى تردید و گفتگو نبود، آنچه آنها مى خواستند از فرعون قبل از آن قول بگیرند، مسأله اجر و پاداش مهم و برجسته بود. * * * و فرعون با توجه به شرایطى که داشت نیز، بلافاصله وعده مساعد به آنها داده گفت: آرى نه تنها اجر و پاداش مادى خواهید داشت، که از مقربان درگاه من نیز خواهید شد ! (قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ). و به این ترتیب، هم وعده مال به آنها داد و هم وعده مقام بزرگ . از تعبیر آیه این چنین استفاده مى شود که: تقرب به فرعون در آن محیط چیزى بالاتر از مال و ثروت بود، و یک موقعیت به اصطلاح معنوى محسوب مى شد که مى توانست سرچشمه اموال فراوان دیگرى گردد. * * * ساحران مقدمات مبارزه را فراهم ساختند و آنچه لازمه کار بود تهیه کردند و در موعد معینى که براى مقابله موسى(علیه السلام) با ساحران تعیین شده بود ـ چنان که در دو سوره طه و شعراء آمده است - از همه مردم ـ به عنوان یک دعوت عمومى براى مشاهده این ماجرا ـ دعوت به عمل آمد. اینها نشان مى دهد که فرعون به پیروزى نهائى خود ایمان داشت. چرا که ساحران ـ چنان که اشاره کردیم ـ همه مقدمات کار خود را فراهم ساخته بودند. یک مشت ریسمان و عصا که درون آنها ـ گویا ـ مواد شیمیائى مخصوصى قرار داده شده بود که در برابر تابش آفتاب به صورت گازهاى سبکى در مى آمد و آن طناب ها و عصاهاى توخالى را به حرکت در مى آورد، مهیا و آماده کار بود. روز موعود فرا رسید، صحنه عجیبى بود، موسى(علیه السلام) تک و تنها (فقط برادرش با او بود) در برابر انبوه جمعیتِ ساحران و مردم زیادى که غالباً طرفدار و پشتیبان آنها بودند، قرار گرفت. ساحران با غرور مخصوصى رو به سوى موسى(علیه السلام) کرده گفتند: یا تو شروع به کار کن و عصا را بیفکن و یا ما آغاز مى کنیم و وسائل خود را مى افکنیم (قالُوا یا مُوسى إِمّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمّا أَنْ نَکُونَ نَحْنُ الْمُلْقینَ). * * * و موسى با خونسردى مخصوصى در پاسخ گفت: شما قبلاً شروع کنید، شما وسائل خود را بیفکنید ! (قالَ أَلْقُوا). هنگامى که ساحران طناب ها و ریسمان ها را به وسط میدان افکندند، مردم را چشم بندى کرده و با اعمال و گفتارهاى اغراق آمیز خود، هول و وحشتى در دل مردم افکندند و سحر عظیمى در برابر آنها انجام دادند (فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْیُنَ النّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جائُوابِسِحْر عَظیم). کلمه سِحْر ـ همان گونه که در جلد اول تفسیر نمونه ، ذیل آیه ۱٠۲ گفته ایم ـ در اصل به معنى خدعه، نیرنگ، شعبده و تردستى است، گاهى نیز به معنى هر چیزى که عامل و انگیزه آن نامرئى و مرموز باشد، آمده است. بنابراین، افرادى که با استفاده از سرعت حرکات دست و مهارت در جا به جا کردن اشیاء، مطالب را به صورت خارق العاده، جلوه گر مى سازند. و همچنین کسانى که با استفاده از خواص شیمیائى و فیزیکى مرموز، مواد و اشیاء مختلف، آثار خارق العاده اى به مردم نشان مى دهند، همه در عنوان ساحر داخل هستند. علاوه بر اینها ساحران معمولاً از یک سلسله تلقین هاى مؤثر نسبت به شنوندگان و جمله هاى اغراق آمیز و گاهى هول انگیز و وحشتناک براى تکمیل کار خود استفاده مى کنند که اثر روانى فوق العاده اى در بینندگان و شنوندگان مى گذارد. از آیات مختلفى که در این سوره و سوره هاى دیگر قرآن درباره ماجراى ساحران عصر فرعون آمده، چنین استفاده مى شود که: آنها از همه این عوامل و وسائل استفاده کرده اند. جمله سَحَرُوا أَعْیُنَ النّاسِ: چشم مردم را سحر کردند . و جمله اسْتَرْهَبُوهُمْ: مردم را به وحشت انداختند . و یا تعبیرات دیگرى که در سوره هاى طه و شعراء آمده است همه گواه بر این حقیقت است.« @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح حکمت(۱۷۹)🔹 🔺نتيجه لجاجت: امام(عليه السلام) در اين گفتار به يكى از مهم ترين آثار سوء لجا
🔹ترجمه و شرح حکمت (۱۸۰)🔹 🔺بردگى جاويدان! امام(عليه السلام) در اين كلام نورانى به آثار زيان بار طمع اشاره كرده مى فرمايد: «طمع بردگى جاويدان است»; (اَلطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ). حقيقت طمع، علاقه شديد به امور مادى است كه در دست ديگران است و شخص طماع براى رسيدن به آن هر گونه خضوع و ذلت را مى پذيرد و به همين دليل همچون برده اى است در برابر كسى كه طمع از او دارد و طماع غالباً اين صفت رذيله را با خود حفظ مى كند از همين رو امام(عليه السلام) آن را نوعى بردگى ابدى شمرده است. افراد طمع كار انسان هاى ضعيف، زبون، دون همت و فاقد شخصيت اند و چون اعتماد به نفس ندارند سعى مى كنند از طريق وابستگى به ديگران به مقصود خود برسند. در مقابل اين صفت رذيله فضيلتى است كه از آن به عنوان «يأس عَمّا في أيدِى النّاسِ; قطع اميد از آنچه در دست ديگران است» تعبير شده و به بيان ديگر قناعت به آنچه خود دارد. در احاديث اسلامى به اين موضوع اشاره شده است. در مورد اصل طمع مرحوم کلینى بابى در جلد دوم کافى عنوان کرده و احادیث نابى در ذیل آن آورده است; از جمله از امام باقر(علیه السلام) نقل مى کند که فرمود: «بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ طَمَعٌ یَقُودُهُ وَبِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدُ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ; چه بد انسانى است آن کس که طمعى دارد که وى را به هر سو مى کشاند و چه بد انسانى است کسى که علاقه به چیزى دارد که سبب ذلت او مى شود».(1) در مورد قطع امید از آنچه در دست مردم است امام على بن الحسین(علیهما السلام) مى فرماید: «رَأَیْتُ الْخَیْرَ کُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فی قَطْعِ الطَّمَعِ عَمّا فی أیْدِى النَّاسِ; تمام خوبى ها را در قطع امید از آنچه در دست مردم است دیدم».(2) حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم در جواب این سؤال که چه چیز ایمان را در قلب راسخ و ثابت مى دارد مى فرماید: «الْوَرَعُ» (تقوا و پرهیزگارى) و در پاسخ این پرسش که چه چیز ایمان را از قلب انسان خارج مى کند مى فرماید: «الطَّمَعُ».(3) شخص طماع در واقع نه اعتمادى به خدا دارد و نه ایمان درستى به رزاقیت او به همین دلیل دست نیاز به سوى این و آن دراز مى کند. از این فراتر حدیثى است که از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل شده و مى فرماید: «الطَّمَعُ یُذْهِبُ الْحِکْمَةَ مِنْ قُلُوبِ الْعُلَماءِ; طمع علم و دانش را از دل هاى دانشمندان دور مى سازد».(4) دلیل آن این است که علم و دانش نیاز به حریت فکر و آزادمنشى دارد در حالى که شخص طماع چون اسیر خواسته هاى خویش است نمى تواند درست بیندیشد و چه بسا براى رسیدن به مقصود خود کارهاى خلاف ارباب قدرت و مقام را توجیه کند و به بیان دیگر، طمع نوعى مستى و تخدیر فکر مى آورد و به طمّاع اجازه نمى دهد درست بیندیشد. براى این که بدانیم «طمع» کار انسان را به چه جایى مى رساند کافى است تاریخ طمع کاران را مطالعه و بررسى کنیم. «اشعب» یکى از طمع کاران معروف عرب است که در میان آنها به صورت ضرب المثل در آمده است. در حالات او نوشته اند: «روزى شخصى را دید که مشغول بافتن زنبیلى است به او گفت خواهش مى کنم آن را بزرگ تر بباف گفت به تو چه مربوط است؟ گفت شاید روزى صاحب آن بخواهد براى من هدیه اى بفرستد و بیشتر در این زنبیل جاى بگیرد. نیز درباره او گفته اند: از اشعب طمع کارتر سگ او بود، زیرا روزى عکس ماه را در وسط چاهى دید خیال کرد گرده نانى است براى به چنگ آوردن آن خود را در چاه پرت کرد و مرد. ابن ابى الحدید قبل از نقل این دو داستان در شرح نهج البلاغه این شعر پرمعنا را نقل کرده است: تَعَفَّفْ وَعِشْ حُرّاً ولا تَکُ طامِعاً *** فَما قَطَعَ الاْعْناقُ إلاَّ المَطامِعُ خویشتن دارى پیشه کن و آزادمنش زندگى نما و طمع کار مباش چرا که چیزى جز طمع ها گردن انسان ها را قطع نکرده است.(5) درباره آثار سوء این صفت رذیله ذیل حکمت دوم، و همچنین در ذیل بخش بیست و سوم عهدنامه مالک اشتر شرح بیشترى آورده ایم و به خواست خدا در ذیل حکمت 219 (أکْثَرُ مَصارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطامِعِ» و 226 (اَلطّامِعُ فِی وِثاقِ الذُّلِّ) نیز بحث هایى خواهد آمد. این سخن را با حدیثى از پیغمبر اکرم پایان مى دهیم: یکى از یاران آن حضرت به نام «ابو ایوب خالد بن زید» خدمتش رسیده عرض کرد: اى رسول خدا! اندرزى به من ده; اندرزى کوتاه تا بتوانم آن را حفظ کنم (و به آن عمل نمایم) پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: «أُوصیکَ بِخَمْس بِالْیَأسِ عَمّا فی أیْدِى النّاسِ فَإِنَّهُ الْغِنى وَإیّاکَ وَالطَّمَعَ فَإِنَّهُ الْفَقْرُ الْحاضِرُ وَصَلِّ صَلاةَ مُوَدِّع وَإیّاکَ وَما یُعْتَذَرُ مِنْهُ وَأحِبَّ لاِخیکَ ما تُحِبُّ لِنَفْسِکَ; پنج چیز را به تو سفارش مى کنم: از آنچه در دست مردم است مأیوس باش و صرف نظر کن که این همان بى نیازى حقیقى است ⬇️
⬆️و از طمع بپرهیز که فقر و تنگدستى حاضر است و نمازى را که مى خوانى آنچنان بخوان که گویى آخرین نماز توست و مى خواهى با دنیا وداع کنى و از کارهایى که ناچار مى شوى از آن عذرخواهى کنى بپرهیز و آنچه براى خود دوست دارى براى برادر مسلمانت نیز دوست بدار»(6). (7) * پی نوشت: (1). کافى، ج 2، ص 320 . (2). همان، ص 146 . (3). همان، ص 320 . (4). میزان الحکمة، ح 11189. (5). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 18، ص 413. (6). بحارالانوار، ج 70، ص 168. (7). سند گفتار حکیمانه: مرحوم خطیب در مصادر نهج البلاغه کلام حکمت آمیز بالا را به این شکل آورده است: «الطَّمَعُ رِقٌّ مُخَلَّد» و ظاهرش دلیل بر این است که از منبع دیگرى این سخن را دریافت داشته است. زمخشرى گرچه عین این جمله را که در نهج البلاغه در کتاب خود ربیع الابرار آورده و بعد از مرحوم سید رضى مى زیسته است ولى بررسى کتب زمخشرى مخصوصاً کتاب ربیع الابرار به انسان اطمینان مى دهد که او هیچ گاه از نهج البلاغه استفاده نمى کرده (یا در دسترس او قرار نداشته است)، زیرا روایات وى غالباً با آنچه مرحوم سید رضى آورده متفاوت است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 146) @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 انس با قرآن: آیه ۳ سوره مبارکه بقره ادامه یقیمون الصلوة 🔹جلسه چهارم 🌹سلام دوستان گلم 🔻اصلا کار نماز چیه و چرا ما باید نماز رو اقامه کنیم؟ 🔻نماز جماعت چرا یه نوع اقامه نماز هست؟ و... 📌 برای رسیدن به جواب سوالات کلیپ بالا رو حتما ببینید 🎈 💌 @Nahjolbalaghe2
دعای روز هشتم ماه مبارک رمضان: بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ ارْزُقنی فیهِ رحْمَةَ الأیتامِ و إطْعامِ الطّعامِ و إفْشاءِ السّلامِ و صُحْبَةِ الکِرامِ بِطَوْلِکَ یا ملجأ الآمِلین. ای خدا در این روز مرا ترحم به یتیمان و اطعام به گرسنگان و آشکار کردن سلام و مصاحبت نیکان نصیب فرما، به حق انعامت، ای پناه آرزومندان عالم. التماس دعا @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه اعراف آیات(۱۱۳تا۱۲۲)🔹 ✅چگونه سرانجام حق پیروز شد؟ در این آیات از درگ
در آیه بعد، توضیح این معنى آمده که موسى(علیه السلام) چگونه به معارضه پرداخت: هنگامى که همه مردم به جنب و جوش افتاده بودند، غریو شادى از هر سو بلند بود و فرعون و اطرافیانش تبسم رضایت بخشى بر لب داشتند و برق شادى از چشمانشان مى درخشید، وحى الهى به سراغ موسى(علیه السلام) آمد و او را فرمان به انداختن عصا داد، ناگهان صحنه به کلّى دگرگون شد، رنگ ها از چهره ها پرید و تزلزل بر ارکان فرعون و یارانش افتاد، قرآن مى فرماید: ما به موسى وحى کردیم که عصایت را بیفکن ناگهان (به صورت اژدهائى درآمد و) با دقت و سرعت، مارهاى دروغین و وسائل قلابى ساحران را جمع کرد (وَ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ مایَأْفِکُونَ). تَلْقَفُ از ماده لقف (بر وزن وقف) به معنى برگرفتن چیزى با قدرت و سرعت است، خواه به وسیله دهان و دندان باشد، یا به وسیله دست، ولى در پاره اى از موارد به معنى بلعیدن نیز آمده است، و در آیه مورد بحث، نیز ظاهراً به همین معنى است. یَأْفِکُونَ از ماده افک (بر وزن کتف) در اصل، به معنى منصرف ساختن از چیزى است و از آنجا که دروغ انسان را از حق باز مى دارد به آن افک گفته مى شود. بعضى از مفسران در اینجا احتمال دیگرى در معنى آیه داده اند و آن این که: عصاى موسى، پس از آن که به صورت مار عظیمى درآمد، وسائل سحر ساحران را نبلعید، بلکه آنها را از کار انداخت و به صورت نخست بازگردانید، و چنین تصور کرده اند که: این کار، راه هر گونه اشتباه را بر مردم مى بست در حالى که بلعیدن آن وسائل نمى تواند، مردم را قانع سازد که موسى ساحرى قوى تر از آنها نبوده است. ولى این احتمال، نه با جمله تَلْقَفُ سازگار است و نه با تناسب مطالب آیه; زیرا تَلْقَفُ همان طور که گفتیم به معنى برگرفتن چیزى با دقت و سرعت است نه دگرگون ساختن آن. به علاوه اگر بنا بود اعجاز موسى(علیه السلام) از طریق ابطال سحر ساحران آشکار شود، لزومى نداشت که عصا به شکل مار عظیمى درآید، آن چنان که قرآن در آغاز این سرگذشت بیان کرده است. از همه اینها گذشته، اگر بنابر ایجاد تردید و وسوسه باشد، بازگشتن وسائل ساحران به شکل اول نیز، قابل تردید و وسوسه است; زیرا ممکن است احتمال داده شود که موسى(علیه السلام) آن چنان در سحر استاد است که توانسته سحر دیگران را ابطال کند و به حال اول برگرداند. بلکه چیزى که سبب شد، مردم بدانند عمل موسى(علیه السلام) یک امر خارق عادت الهى است که به اتکاى نیروى بى انتهاى پروردگار انجام گرفته، این است که: مصر در آن زمان، ساحران فراوان و بسیار آزموده داشت، و اساتید این فن و ساحران پر سابقه چهره هاى شناخته شده اى در آن محیط بودند. در حالى که موسى به هیچ یک از این صفات متصف نبود، مردى به ظاهر گمنام از میان بنى اسرائیل برخاست و دست به چنان کارى زد که همه در مقابل آن عاجز و ناتوان ماندند، از اینجا معلوم شد که یک نیروى غیبى در کار بوده و موسى(علیه السلام) یک فرد عادى و معمولى نیست. * * * در آیه بعد مى فرماید: در این هنگام حق آشکار شد، و اعمال آنها که بى اساس و نادرست بود، باطل گردید (فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ). زیرا کار موسى یک واقعیت بود و اعمال آنها یک مشت تقلّب، تزویر، چشم بندى و اغفال، و شک نیست که هیچ باطلى در برابر حق براى همیشه یاراى مقاومت ندارد. و این نخستین ضربتى بود که بر پایه قدرت فرعون جبّار فرود آمد. * * * پس از آن مى فرماید: به این ترتیب آثار شکست در آنها نمایان شد و همگى خوار و کوچک و ناتوان شدند (فَغُلِبُوا هُنالِکَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرینَ). گر چه در تواریخ در این باره مطالب فراوانى نوشته اند، ولى حتى بدون نقل تواریخ نیز مى توان حدس زد که در این هنگام چه ولوله اى در میان مردم بر پا گردید. جمعى به قدرى ترسیدند که پا به فرار گذاشتند. عده اى فریاد مى کشیدند. بعضى بیهوش شدند. و فرعون و اطرافیانش که با وحشت و اضطراب به این صحنه مى نگریستند، قطرات عرق شرم بر چهره هاشان نمایان شده بود، به آینده مبهم و تاریک خود مى اندیشیدند و نمى توانستند درباره چنین صحنه اى که هیچ انتظار آن را نداشتند فکرى کنند و براى آن راه حلّى بیابند. * * * ضربه مهم تر آنگاه واقع شد که صحنه مبارزه ساحران با موسى(علیه السلام)به کلّى تغییر شکل داد، ناگهان همه ساحران به زمین افتادند و براى عظمت خداوند سجده کردند (وَ أُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدینَ). * * * و فریاد زدند ما به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم (قالُوا آمَنّا بِرَبِّ الْعالَمینَ). * * * همان پروردگار موسى و هارون (رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ). با بیان این جمله با صراحت، این حقیقت را آشکار ساختند که: غیر از این خداى ساختگى، پروردگارى است واقعى که ما به او ایمان آورده ایم، حتى به کلمه ربّ العالمین نیز قناعت نکردند; زیرا فرعون ادعا مى کرد که پروردگار جهانیان منم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
↩️آن گاه امام(عليه السلام) در پنجمين توصيه خود درباره زيارت خانه خدا مى فرمايد: «خدا را خدا را، که خ
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه(۴۷)بخش دوم🔹 درباره اهمّيّت جهاد در بحث هاى پيشين از جمله ذيل خطبه 27 در جلد دوم در همين کتاب بحث هاى فراوانى داشته ايم. سپس در ادامه سخن به چهار امر مهم ديگر توصيه مى کند نخست در بيان امر اوّل و دوم مى فرمايد: «و بر شما لازم است پيوندهاى دوستى و محبّت و بذل و بخشش را فراموش نکنيد»; (وَعَلَيْکُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَالتَّبَاذُلِ). آن گاه در سومين و چهارمين توصيه مى افزايد: «و بر حذر باشيد از اينکه به يکديگر پشت کنيد و رابطه خود را با هم قطع نماييد»; (وَإِيَّاکُمْ وَالتَّدَابُرَ وَالتَّقَاطُعَ). «تواصل» از ريشه «وصل»، هرگونه ارتباط و پيوند معنوى و مادى و عقلانى و عاطفى را شامل مى شود و «تباذل» از ريشه بذل از قبيل ذکر خاص بعد از عام است، زيرا يکى از طرق پيوند افراد جامعه با يکديگر بذل کمک هاى مادى به افرادى است که به هر دليل نيازمند شده اند. «تدابر» از ريشه «دبر» (بر وزن عبد) به معناى پشت کردن به هم و قهر کردن و دشمنى با يکديگر نمودن و «تقاطع» به معناى هرگونه قطع رابطه است. و اين دو واژه به عکس دو واژه اوّل از قبيل ذکر خاص بعد از عام است، زيرا تدابر به معناى جدايى کامل است و تقاطع هر نوع قطع پيوند را شامل مى شود. مسأله پيوندهاى دوستى و محبّت که گاه با زبان و از طريق ملاقات و امثال آن انجام مى شود در اسلام بسيار مهم است همان گونه که بى محبتى ها و جدايى ها و قطع پيوندها منفور است. احاديث بسيارى در نکوهش هجران و جدايى در منابع معتبر روايى ما آمده که گاه پشت انسان را مى لرزاند. در حديثى که مرحوم کلينى در کتاب کافى از امام صادق(عليه السلام) از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل کرده است مى خوانيم: «أَيُّمَا مُسْلِمَيْنِ تَهَاجَرَا فَمَکَثَا ثَلاَثاً لاَ يَصْطَلِحَانِ إِلاَّ کَانَا خَارِجَيْنِ مِنَ الاِْسْلاَمِ وَلَمْ يَکُنْ بَيْنَهُمَا وَلاَيَةٌ فَأَيُّهُمَا سَبَقَ إِلَى کَلاَمِ أَخِيهِ کَانَ السَّابِقَ إِلَى الْجَنَّةِ يَوْمَ الْحِسَاب; هرگاه دو مسلمان از هم قهر کنند و سه روز بگذرد و آشتى نکنند اگر در آن حال از دنيا بروند خارج از اسلام خواهند بود و ولايت و پيوند اخوت اسلامى در ميان آنها قطع مى شود و به هنگام آشتى کردن هر کدام پيشى گيرد او در قيامت براى رفتن به بهشت پيشى خواهد گرفت». در همان کتاب از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «لاَ يَزَالُ إِبْلِيسُ فَرِحاً مَا اهْتَجَرَ الْمُسْلِمَانِ فَإِذَا الْتَقَيَا اصْطَکَّتْ رُکْبَتَاهُ وَتَخَلَّعَتْ أَوْصَالُهُ وَنَادَى يَا وَيْلَهُ مَا لَقِيَ مِنَ الثُّبُورُ; هنگامى که دو مسلمان از هم قهر کنند ابليس پيوسته شادى مى کند; ولى هنگامى که با هم آشتى کنند زانوهاى خود را به هم مى کوبد و پيوندهاى جسمى او (گويا) از هم جدا مى شود و فرياد مى زند: واى بر من از اين مصيبتى که دامنم را گرفت». حتى در آنجا نيز که کسى خودش را مظلوم و طرف مقابل را ظالم بداند بايد براى برقرارى آشتى و از ميان رفتن مظالم تلاش کند، چنانکه در حديث ديگرى در کتاب کافى آمده است که امام صادق(عليه السلام) فرمود: «لاَ يَفْتَرِقُ رَجُلاَنِ عَلَى الْهِجْرَانِ إِلاَّ اسْتَوْجَبَ أَحَدُهُمَا الْبَرَاءَةَ وَاللَّعْنَةَ وَ رُبَّمَا اسْتَحَقَّ ذَلِکَ کِلاَهُمَا فَقَالَ لَهُ مُعَتِّبٌ جَعَلَنِيَ اللهُ فِدَاکَ هَذَا الظَّالِمُ فَمَا بَالُ الْمَظْلُومِ قَالَ لاَِنَّهُ لاَ يَدْعُو أَخَاهُ إِلَى صِلَتِه; هر گاه دو نفر با هم قهر کنند يکى از آن دو مستحق لعن است و اى بسا هر دو مستحق باشند، راوى از امام(عليه السلام) سؤال مى کند: فدايت شوم ظالم بايد مستحق لعن باشد مظلوم چرا؟ فرمود: به سبب آن است که برادرش را به آشتى (معقولانه) دعوت نمى کند». اشاره به اينکه بايد به صورت منطقى و مسالمت آميز مشکل خود را با يکديگر حل کنند. سرانجام امام(عليه السلام) در نهمين و دهمين وصيّت پر بار خود مى فرمايد: «امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنيد که اشرار بر شما مسلّط خواهند شد سپس هر چه دعا کنيد مستجاب نمى گردد»; (لاَ تَتْرُکُوا الاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَيُوَلَّى عَلَيْکُمْ شِرَارُکُمْ، ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ يُسْتَجَابُ لَکُمْ). آيا در ميان حاکميت اشرار و ترک امر به معروف و نهى از منکر تنها يک رابطه معنوى و مجازات الهى است و يا رابطه ظاهرى هم وجود دارد؟ به نظر مى رسد که پيوند اينها با يکديگر به صورت منطقى قابل اثبات است، چرا که يکى از مصاديق مهم امر به معروف و نهى از منکر اقدام به اين دو در برابر حاکمان وقت است که اگر خلافى مرتکب شوند عامّه مردم به آنها تذکّر دهند و اگر معروفى را ترک کنند از آنها مطالبه نمايند. اگر اين دو ترک شود و حاکمان هيچ گونه مانع و اعتراضى در برابر خود نبينند جسور مى شوند و اشرار بر جامعه اسلامى مسلّط مى گردند« @Nahjolbalaghe2