eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
33 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﴾﷽﴿✨ ✅ برنامه‌ روزانه کانال : 🌷شنبه‌‌‌‌ها‌و سه‌شنبه‌ها شرح 🦋خطبه ها 🌹یکشنبه‌ها و چهار‌شنبه‌هاشرح 🌴حکمتها 🌷دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها شرح 🕊نامه ها 🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهج‌البلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینک‌های دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند 🌺🍃 @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۱۰۵ الی۱۰۸)🔹 ج ـ بعضى دیگر احتمال داده اند: با گذشت زمان و پس از
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۱۰۵ الی۱۰۸)🔹 ۵ ـ استثناء در آیه چه مفهومى دارد؟ جمله استثنائیه إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ مگر آنچه پروردگارت بخواهد که در آیات فوق هم در مورد اهل بهشت آمده و هم اهل دوزخ، براى مفسران میدان وسیعى جهت بحث شده است، و مفسر بزرگ طبرسى در تفسیر این استثناء، ده وجه از مفسران نقل کرده، که به عقیده ما بسیارى از آنها سست، و با آیات قبل یا بعد به هیچ وجه سازگار نیست، و لذا از بیان آنها چشم مى پوشیم، و تنها آنچه را که صحیح تر به نظر ما مى رسد، در اینجا مى آوریم و آن دو تفسیر است: تفسیر اول ـ هدف از بیان این استثناء، این است که تصور نشود خلود و مجازات افراد بى ایمان، و پاداش مؤمنان راستین چنان است که بدون خواست و مشیت الهى باشد، و قدرت، توانائى و اراده او را محدود کند، و صورت جبر و الزام به خود بگیرد. بلکه، در عین جاودانى بودن این دو، قدرت و اراده او بر همه چیز حاکم است، هر چند به مقتضاى حکمتش، پاداش و عذاب را بر این دو گروه، جاودانه مى دارد. شاهد این سخن آن که، در جمله دوم درباره سعادتمندان بعد از ذکر این استثناء مى فرماید: عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذ: این عطا و پاداشى است که هرگز از آنها قطع نمى شود . و این نشان مى دهد: جمله استثنائیه فقط براى بیان قدرت بوده است. تفسیر دوم ـ از آنجا که، این آیات از دو گروه شقى و سعید بحث مى کند، و شقاوتمندان همگى الزاماً افراد بى ایمانى که مستحق خلود باشند، نیستند، بلکه ممکن است در میان آنها گروهى از مؤمنان خطاکار وجود داشته باشند احتمال دارد این استثناء مربوط به این گروه باشد. ولى، این سؤال پیش مى آید که: این استثناء در جمله دوم چه مفهومى خواهد داشت؟ (در مورد سعادتمندان). در پاسخ، گفته شده است: آن نیز در مورد مؤمنان خطاکار است، که مدتى باید در آغاز به دوزخ بروند و پاک شوند، سپس به صف بهشتیان بپیوندند، در حقیقت استثناء در جمله اول نسبت به آخر کار است، و در جمله دوم نسبت به آغاز کار (دقت کنید). این احتمال نیز، در پاسخ سؤال فوق وجود دارد که، استثناء در جمله اول اشاره به مؤمنان خطاکار باشد، که بعد از مدتى از دوزخ رهائى مى یابند، و در جمله دوم تنها اشاره به قدرت و توانائى پروردگار باشد. شاهد این سخن این که، در جمله اول بعد از استثناء جمله: إِنَّ رَبَّکَ فَعّالٌ لِما یُریدُ که دلیل بر انجام این مشیت است ذکر شده، و در جمله دوم عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذ که دلیل بر ابدیت است آمده (دقت کنید). اما، این که: بعضى احتمال داده اند این پاداش و مجازات مربوط به بهشت و دوزخ برزخى است، که مدتش محدود است و پایان مى پذیرد احتمال بسیار بعیدى است; زیرا آیات قبل صریحاً درباره قیامت بحث مى کند، و پیوند این آیات با آنها ناگسستنى است. همچنین، احتمال این که: خلود در اینجا مانند بعضى دیگر از آیات قرآن، به معنى مدتى طولانى باشد، نه ابدیت، با جمله عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذ و با خود استثناء، که دلیل بر ابدیت جمله هاى قبل از آن است، سازگار نمى باشد. * * * ۶ ـ توضیحى درباره زَفِیر و شَهِیق در آیات فوق، در مورد دوزخیان مى گوید: آنها، در آن زفیر و شهیق دارند. در معنى این دو کلمه، ارباب لغت و مفسران، احتمالات متعددى داده اند، بعضى گفته اند: زَفِیر به معنى فریاد کشیدنى است که با بیرون فرستادن نفس توأم باشد، و شَهِیق ناله توأم با فرو بردن نفس است. بعضى دیگر، زَفِیر را به آغاز صداى الاغ، و شَهِیق را به پایان آن تفسیر کرده اند، که شاید با معنى اول زیاد تفاوت نداشته باشد. به هر حال، این هر دو، صداى فریاد و ناله کسانى است که از غم و اندوه ناله سر مى دهند، ناله اى که تمام وجود آنها را پر مى کند، و نشانه نهایت ناراحتى و شدت عذاب است. باید توجه داشت که، زَفِیر و شَهِیق هر دو مصدرند، و زَفِیر در اصل به معنى بار سنگین بر دوش گرفتن است، و چون چنین کارى سرچشمه آه و ناله مى شود به آن زَفِیر گفته شده، و شَهِیق در اصل به معنى طولانى بودن است، همان گونه که به کوه بلند جبل شاهق مى گویند، و سپس به ناله هاى طولانى اطلاق شده است. * * * ۷ ـ اسباب سعادت و شقاوت سعادت، که گمشده همه انسان ها است، و هر کس آن را در چیزى مى جوید و در جائى مى طلبد، به طور خلاصه، عبارت است از: فراهم بودن اسباب تکامل براى یک فرد یا یک جامعه، و نقطه مقابل آن، شقاوت و بدبختى است که همه از آن متنفرند و آن عبارت است از: نامساعد بودن شرائط پیروزى و پیشرفت و تکامل. بنابراین، هر کس از نظر شرائط روحى، جسمى، خانوادگى، محیط و فرهنگ، اسباب بیشترى براى رسیدن به هدف هاى والا در اختیار داشته باشد، به سعادت نزدیک تر، یا به تعبیر دیگر سعادتمندتر است. و هر کس گرفتار کمبودها، نارسائى ها، از جهات بالا بوده باشد، شقاوتمند و بى بهره از سعادت خواهد بود.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه هود آیات(۱۰۵ الی۱۰۸)🔹 ۵ ـ استثناء در آیه چه مفهومى دارد؟ جمله استثنائیه
↩️ولى، باید توجه داشت پایه اصلى سعادت و شقاوت، اراده و خواست خود انسان است، اوست که مى تواند وسائل لازم را براى ساختن خویش و حتى جامعه اش فراهم سازد، و اوست که مى تواند با عوامل بدبختى و شقاوت به مبارزه برخیزد و یا تسلیم آن شود. در منطق انبیاء، سعادت و شقاوت چیزى نیست که در درون ذات انسان باشد، و حتى نارسائى هاى محیطِ خانوادگى و وراثت، در برابر تصمیم و اراده خود انسان، قابل تغییر و دگرگونى است. مگر این که، ما اصل اراده و آزادى انسان را انکار کنیم، و او را محکوم شرائط جبرى بدانیم، و سعادت و شقاوتش را ذاتى و یا مولود جبرى محیط و مانند آن بدانیم، که این نظر به طور قطع در مکتب انبیاء و همچنین مکتب عقل محکوم است. جالب این که، در روایاتى که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده، انگشت روى مسائل مختلفى به عنوان اسباب سعادت یا اسباب شقاوت گذارده شده، که مطالعه آنها انسان را به طرز تفکر اسلامى در این مسأله مهم، آشنا مى سازد، و به جاى این که: براى رسیدن به سعادت و فرار از شقاوت، به دنبال مسائل خرافى، پندارها و سنت هاى غلطى که، در بسیارى از اجتماعات وجود دارد برود، و مسائل بى اساسى را اسباب سعادت و شقاوت پندارد، به دنبال واقعیات عینى و اسباب حقیقى سعادت خواهد رفت. به عنوان نمونه، به چند حدیث پر معنى زیر توجه فرمائید: ۱ ـ امام صادق(علیه السلام)از جدّش امیر مؤمنان على(علیه السلام)چنین نقل مى کند: حَقِیقَةُ السَّعادَةِ أَنْ یَخْتِمَ لِلْرَّجُلِ عَمَلُهُ بِالسَّعادَةِ وَ حَقِیقَةُ الشَّقاوَةِ أَنْ یَخْتِمَ لِلْمَرْءِ عَمَلُهُ بِالشِّقاوَة: حقیقت سعادت این است که، آخرین مرحله زندگى انسان با عمل سعادتمندانه اى پایان پذیرد، و حقیقت شقاوت این است که آخرین مرحله عمر با عمل شقاوتمندانه اى خاتمه یابد . این روایت، با صراحت مى گوید: مرحله نهائى عمر انسان و اعمال او در این مرحله، بیانگر سعادت و شقاوت او است، و به این ترتیب، سعادت و شقاوت ذاتى را به کلى نفى مى کند، و انسان را در گرو اعمالش مى گذارد، و راه بازگشت را در تمام مراحل تا پایان عمر براى او باز مى داند. ۲ ـ در حدیث دیگرى از على(علیه السلام)مى خوانیم: السَّعِیدُ مَنْ وُعِظَ بِغَیْرِهِ وَ الشَّقِیُّ مَنِ انْخَدَعَ لِهَواهُ وَ غُرُورِهِ: سعادتمند کسى است که از سرنوشت دیگران پند گیرد، و شقاوتمند کسى است که فریب هواى نفس و غرورش را بخورد . این سخن على(علیه السلام)نیز، تأکید مجددى است بر اختیارى بودن سعادت و شقاوت و بعضى از اسباب مهم این دو را بیان مى کند. ۳ ـ پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: أَرْبَعٌ مِنَ أَسْبابِ السَّعادَةِ وَ أَرْبَعٌ مِنَ الشَّقاوَةِ، فَالأَرْبَعُ الَّتِی مِنَ السَّعادَةِ: الْمَرْأَةُ الصّالِحَةُ، وَ الْمَسْکَنُ الْواسِعُ، وَ الْجارُ الصّالِحُ، وَ الْمَرْکَبُ الْبَهِیُّ، وَ الأَرْبَعُ الَّتِی مِنَ الشَّقاوَةِ: الْجارُ السَّوْءُ، وَ الْمَرْأَةُ السَّوْءُ، وَ الْمَسْکَنُ الضِّیْقُ، وَ الْمَرْکَبُ السَّوْءُ: چهار چیز از اسباب سعادت، و چهار چیز از اسباب شقاوت است: اما، آن چهار چیز که از اسباب سعادت است: همسر صالح، خانه وسیع، همسایه شایسته، و مرکب خوب. و آن چهار چیز که از اسباب شقاوت است: همسایه بد، همسر بد، خانه تنگ و مرکب بد است . با توجه به این که، این چهار موضوع در زندگى مادى و معنوى هر کس نقش مؤثرى دارد، و از عوامل پیروزى یا شکست مى تواند باشد، وسعت مفهوم سعادت و شقاوت در منطق اسلام روشن مى شود. یک همسر خوب، انسان را به انواع نیکى ها تشویق مى کند. یک خانه وسیع روح و فکر انسان را آرامش مى بخشد، و آماده فعالیت بیشتر مى نماید. همسایه بد بلا آفرین، و همسایه خوب کمک مؤثرى به آسایش و حتى پیشرفت هدف هاى انسان مى کند. یک مرکب به دردخور، براى رسیدن به کارها و وظائف اجتماعى عامل مؤثرى است، در حالى که مرکب قراضه و زِوار در رفته، عامل عقب ماندگى است; چرا که کمتر مى تواند صاحبش را به مقصد برساند. ۴ ـ و نیز، از پیامبر(صلى الله علیه وآله) این حدیث نقل شده است: مِنْ عَلاماتِ الشِّقاءِ جُمُودُ الْعَیْنَیْنِ، وَ قَسْوَةُ الْقَلْبِ، وَ شِدَّةُ الْحِرْصِ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ، وَ الإِصْرارُ عَلَى الذَّنْبِ: از نشانه هاى شقاوت، آن است که هرگز قطره اشکى از چشم انسان نریزد، و نیز از علامات آن، سنگدلى، حرص شدید در تحصیل روزى، و اصرار بر گناه است . این امور چهارگانه، که در حدیث فوق آمده، امورى است اختیارى که از اعمال و اخلاق اکتسابى خود انسان سرچشمه مى گیرد، و به این ترتیب، دور کردن این اسباب شقاوت در اختیار خود انسان ها است.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
↩️ولى، باید توجه داشت پایه اصلى سعادت و شقاوت، اراده و خواست خود انسان است، اوست که مى تواند وسائل ل
↩️اگر اسبابى را که براى سعادت و شقاوت در احادیث بالا ذکر شده، با توجه بر عینیت همه آنها و نقش مؤثرشان در زندگى بشر، با اسباب و نشانه هاى خرافى که حتى در عصر ما، عصر اتم و فضا گروه زیادى به آن پایبندند مقایسه کنیم، به این واقعیت مى رسیم که تعلیمات اسلام تا چه حدّ، منطقى و حساب شده است. هنوز بسیارند کسانى که نعل اسب را سبب خوشبختى، روز سیزده را سبب بدبختى; پریدن از روى آتش را در بعضى از شب هاى سال سبب خوشبختى، و آواز خواندن مرغ را سبب بدبختى; پاشیدن آب را پشت سر مسافر سبب خوشبختى، و ردّ شدن از زیر نردبان را سبب بدبختى، و حتى آویزان کردن خر مهره به خود یا به وسیله نقلیه را سبب خوشبختى، و عطسه را نشانه بدبختى در انجام کار مورد نظر مى دانند، و امثال این خرافات که در شرق و غرب در میان اقوام و ملل مختلف فراوان است. و چه بسیار انسان هائى که بر اثر گرفتار شدن به این خرافات از فعالیت در زندگى باز مانده اند، و گرفتار مصیبت هاى فراوانى شده اند. اسلام، بر تمام این پندارهاى خرافى قلم سرخ کشیده، و سعادت و شقاوت انسان را در فعالیت هاى مثبت، منفى و نقاط قوت و ضعف اخلاقى و برنامه هاى عملى و طرز تفکر و عقیده هر کس مى داند، که نمونه هائى از آن در چهار حدیث فوق به روشنى بیان شده است. @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۶۵)🔹 همان گونه که از عنوان نامه پيداست امام(عليه السلام) اين نامه را در ج
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۶۵)بخش دوم🔹 🔴نکوهش امتیاز خواهی معاویه امام(عليه السلام) در اين بخش از نامه نخست به سراغ ظاهر نامه و سپس به محتواى آن مى پردازد، زيرا معاويه در نامه خود الفاظى در کنار هم گذاشته بود که خود را فصيح و بليغ نشان دهد و به پندارش با کلمات امام رقابت کند امام مى فرمايد: «نامه اى از تو به من رسيد که پر بود از يک سلسله پشت هم اندازى و سخنان بى محتوا و در آن از صلح و سلامت خبرى نبود. در اساطير و سخنان افسانه گونه ات هيچ اثرى از دانش و عقل به چشم نمى خورد»; (وَقَدْ أَتَانِي کِتَابٌ مِنْکَ ذُو أَفَانِينَ مِنَ الْقَوْلِ ضَعُفَتْ قُوَاهَا عَنِ السِّلْمِ، وَأَسَاطِيرَ لَمْ يَحُکْهَا مِنْکَ عِلْمٌ وَلاَ حِلْمٌ). «الأفانين» جمع «أفْنان» و آن جمع «فِنَن» به معناى اسلوب است; يعنى نامه تو از اسلوب هاى مختلف و ناهمگونى تشکيل شده بود. جمله «ضَعُفَتْ قُوَاهَا عَنِ السِّلْمِ» اشاره به اين است که هيچ اثرى از خيرخواهى و سلامت در آن وجود نداشت. بعضى از شارحان نيز «سلم» را در اينجا به معناى اسلام دانسته اند; يعنى نشانه هاى اسلام در نامه تو ديده نمى شد. تعبير به «أَسَاطِيرَ لَمْ يَحُکْهَا ...» اشاره به اين است که الفاظ و جمله هايى که در نامه ات به هم بافته بودى از علم و عقل نشأت نگرفته بود، بلکه مجموعه اى از شيطنت ها را در الفاظى ناموزون ريخته بودى که نشانه جهل و بى خبرى نويسنده اش بود. آن گاه امام به محتواى نامه مى پردازد که هدف اصلى معاويه از آن تکيه زدن بر تخت قدرت و خلافت مسلمانان و حد اقل آن حکومت بر شام و مصر دو بخش عظيم و بسيار مهم از کشور اسلامى بود مى فرمايد: «تو همچون کسى هستى که در زمينى سست و صعب العبور فرو رفته و يا همچون کسى که در دخمه هاى تاريک زيرزمينى راه خود را گم کرده است ومى خواهى به نقطه اى برسى که (از مرتبه ات بسيار برتر و) رسيدن (به آن) دشوار و نشانه هايش ناپيداست; مقامى که عقابان بلندپرواز را ياراى صعود به آن نيست وهمطراز ستاره عيوق (از ستارگان دوردست آسمان) است»; (أَصْبَحْتَ مِنْهَا کَالْخَائِضِ فِي الدَّهَاسِ وَالْخَابِطِ فِي الدِّيمَاسِ وَتَرَقَّيْتَ إِلَى مَرْقَبَة بَعِيدَةِ الْمَرَامِ، نَازِحَةِ الاَْعْلاَمِ، تَقْصُرُ دُونَهَا الاَْنُوقُ وَيُحَاذَى بِهَا الْعَيُّوقُ). امام با تشبيهات زيبا و مثال هاى گويا اين نکته را به معاويه گوشزد مى کند که مقام خلافت مسلمانان هرگز به او نمى رسد و هيچ گاه شايستگى آن را ندارد; تقوايى در سرحد عصمت مى خواهد که ذره اى از آن در وجود معاويه نبود و علم و دانشى فوق العاده مى طلبد که در معاويه عُشرى از اعشار آن وجود نداشت و زيرا او مجموعه اى بود از مکر و خدعه و بى تقوايى; گاه او را به کسى تشبيه مى کند که مى خواهد از شن زارى عبور کند و پاهايش تا زانو در آن فرو رفته و گاه به کسى که مسير خود را از دخمه هاى زيرزمينى انتخاب کرده و گاه به پرنده ناتوان و شکسته بالى که مى خواهد خود را به جايگاه عقاب بر فراز کوه ها برساند و يا به اوج آسمان ها در کنار ستاره عيّوق قرار گيرد و با اين همه ضعف و ناتوانى اين همه بلندپروازى راستى عجيب است; گاه حکومت مصر و شام را مى خواهد و گاه جانشينى على بن ابى طالب را. سپس امام(عليه السلام) در برابر تقاضاهاى معاويه در امر حکومت دست رد بر سينه اين نامحرم زده و به صورت قاطعانه مى فرمايد: «پناه به خدا مى برم از اينکه که تو پس از من سرپرست و پيشواى مسلمانان گردى و امور آنها را سامان دهى و يا اينکه من در اين باره براى تو نسبت به (سرپرستى) يک تن از آنان قرارداد و عهدى امضا کنم»; (وَ حَاشَ لِلَّهِ أَنْ تَلِيَ لِلْمُسْلِمِينَ بَعْدِي صَدْراً أَوْ وِرْداً، أَوْ أُجْرِيَ لَکَ عَلَى أَحَد مِنْهُمْ عَقْداً أَوْ عَهْداً!!). به اين ترتيب امام معاويه را از اينکه امتياز حکومت شام و مصر به او داده شود و يا بعد از امام به خلافت مسلمانان منصوب گردد براى هميشه مأيوس مى سازد. نصر بن مزاحم در صفين مى نويسد هنگامى که نماينده على بن ابى طالب «جرير بن عبد الله» به شام نزد معاويه رفت تا براى آن حضرت بيعت بگيرد، معاويه به منزل جرير آمد گفت: من فکرى کرده ام. جرير گفت: بگو ببينم. گفت: به على بنويس که حکومت شام و مصر را در اختيار من بگذارد و هنگامى که وفات او فرا رسد بيعت هيچ کس را بعد از خودش بر گردن من ننهد. در اين صورت من تسليم او مى شوم و مى نويسم که خلافت حق اوست. جرير گفت: آنچه مى خواهى بنويس من هم مى نويسم. معاويه اين مطلب را خدمت على(عليه السلام) نوشت (و با نامه جرير به خدمت على(عليه السلام) فرستادند) امام در پاسخ به جرير مرقوم داشت که پيش از اين «مغيرة بن شعبه» نيز چنين پيشنهادى را به من کرده بود که حکومت شام را به معاويه دهم.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۶۵)بخش دوم🔹 🔴نکوهش امتیاز خواهی معاویه امام(عليه السلام) در اين بخش از ن
↩️ اين در هنگامى بود که من در مدينه بودم من خوددارى کردم و اميدوارم که خداوند هرگز مرا چنان نبيند که گمراهان را ياور خود انتخاب کرده باشم. آن گاه امام(عليه السلام) درسخن نهايى خود به معاويه هشدار مى دهد مى فرمايد: «از هم اکنون تا دير نشده خود را درياب و براى خويشتن چاره انديش، زيرا اگر کوتاهى کنى تا زمانى که بندگان خدا (و لشکريان حق) به سوى تو به پا خيزند درهاى چاره به رويت بسته خواهد شد و چيزى که امروز از تو قبول مى شود آن روز مقبول نخواهد بود. و السلام»; (فَمِنَ الآْنَ فَتَدَارَکْ نَفْسَکَ، وَانْظُرْ لَهَا، فَإِنَّکَ إِنْ فَرَّطْتَ حَتَّى يَنْهَدَ إِلَيْکَ عِبَادُاللهِ أُرْتِجَتْ عَلَيْکَ الاُْمُورُ، وَمُنِعْتَ أَمْراً هُوَ مِنْکَ الْيَوْمَ مَقْبُولٌ، وَالسَّلاَمُ). امام اين نصيحت مشفقانه را به معاويه مى کند که تا دير نشده از خواب غفلت بيدار گردد و در برابر حق تسليم شود و بيعت امام را بپذيرد که در اين صورت ممکن است گناهان گذشته او مورد عفو قرار گيرد; ولى اگر اين فرصت بگذرد و از آن استفاده نکند و لشکر اسلام بر او چيره شوند ديگر پشيمانى و ندامت سودى نخواهد داشت و توبه از اعمال گذشته از او پذيرفته نخواهد شد و به راستى اگر وسوسه هاى «عمرو بن عاص» در ميان گروهى از افراد جاهل و نادان از لشکر کوفه تأثير نکرده بود تشکيلات معاويه به کلى در هم کوبيده مى شد و آنچه را امام در ذيل اين نامه آورده است تحقق مى يافت. قابل توجّه اينکه امام نامه را با سلام پايان مى دهد تا نصيحت خيرخواهانه آخر نامه در معاويه مؤثر واقع شود; ولى از آنجا که معاويه باد غرور در سر داشت و عطش مقام و حکمرانى همه وجودش را پر کرده بود به علاوه کينه هاى پيشين مربوط به کشته شدن بستگان نزديکش در جنگ هاى اسلامى به دست تواناى على(عليه السلام) را فراموش نکرده بود، اين نامه در دل او اثر نکرد و همچنان به راه نادرست خود ادامه داد. @Nahjolbalaghe2
✨﴾﷽﴿✨ 🌁✨ الإمامُ الباقرُ عليه السلام : إنّ العَبدَ لَيكونُ بارّا بِوالِدَيهِ في حياتِهِما ، ثُمّ يَموتانِ فلا يَقضي عَنهُما دُيونَهُما و لا يَستَغفِرُ لَهُما فيَكتُبُهُ اللّه ُ عاقّا . و إنّهُ لَيكونُ عاقّا لَهُما في حياتِهِما غَيرَ بارٍّ بِهِما ، فإذا ماتا قَضى دَينَهُما و استَغفَرَ لَهُما فيَكتُبُهُ اللّه ُ عَزَّ و جلَّ بارّا 📜الكافي : 2/163/21 امام باقر عليه السلام :  يك وقت هست كه بنده در زمان حيات پدر و مادر خود نسبت به آنان نيكوكار است، اما وقتى مى ميرند نه بدهى آنان را مى پردازد و نه برايشان طلب آمرزش مى كند،در اين صورت خداوند او را نافرمان قلمداد مى كند و يك وقت هم هست كه بنده در زمان حيات پدر و مادر خود نا خلف و نافرمان است و به آنان نيكى نمى كند، اما وقتى مردند بدهى هاى آنها را مى پردازد و براى ايشان آمرزش مى طلبد. لذا خداوند عزّ و جلّ او را نيكو كار مى نويسد. 💞🤲اللهم عجل لولیک الفرج @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥هدیه آسمانی ۱۲ 🌺 سوره مبارکه همزه 🔊 قاری استاد منشاوی و تکرار کودک 🎈 💌 @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🌳شجره آشوب« قسمت بیست و هفتم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔴 طلحه
🌳شجره آشوب« قسمت بیست و هشتم » 📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام 🔻طلحه از جمله همین افراد بود. در گزارش های زیر به خوبی نشان خواهیم داد که وی اولویت خود را منافعش می دانست و هرکجا که این منافع تأمین نمی شد مخالفت خود را آشکار می کرد. 🔻 البته تعدادی از این گزارش ها مربوط به زمان قبل از حکومت امام و در زمان خلافت عثمان است. اما منظور ما اثبات منفعت طلبی طلحه است، حال این منفعت طلبی علیه یک حاکم غاصب باشد یا حاکم مشروع مثل امام علی علیه السلام. 🔻1. طلحه بعد از اینکه در شورای شش نفره به نفع عثمان رأی داد، اما هنگامی که دید منافعش از سوی عثمان تأمین نمی شود، پرچم مخالفت و شورش علیه او را بلند کرد. منبع این مطلب را پیش از این در پاورقی شماره 8 ذکر کردیم. 🔻2. طلحه، مانع از رسیدن آب به عثمان شد. 🔻3. طلحه حتی بعد از قتل عثمان، مانع از دفن او شد و نهایتا پس از سه روز، اجازه دادند وی را در حش کوکب، قبرستان یهودیان دفن کنند. 🔻4. اولین کسی که با امیرالمومنین، بیعت کرد، طلحه بود؛ همان طلحه ای که جزو اولین بیعت شکنان و فتنه گران نیز بود و به دلیل عدم تأمین اغراض مالی و دنیوی از سوی امام، حاضر شد اقدام مسلحانه علیه حضرت کند و برای منافع خود، مقابله جبهه حق نیز بایستد... 📚 کتاب شجره آشوب 💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری ↩️ ادامه دارد... @Nahjolbalaghe2