eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﴾﷽﴿✨ ✅ برنامه‌ روزانه کانال : 🌷شنبه‌‌‌‌ها‌و سه‌شنبه‌ها شرح 🦋خطبه ها 🌹یکشنبه‌ها و چهار‌شنبه‌هاشرح 🌴حکمتها 🌷دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها شرح 🕊نامه ها 🍃حکمتها، نامه ها و خطبه های نهج‌البلاغه ترجمه محمد دشتی به طور کامل قبلا در کانال بار گزاری شده و لینک‌های دسترسی به مطالب در کانال سنجاق شده اند 🌺🍃 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» ✨﴾﷽﴿✨ وَقَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَىٰ سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ ۖ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ إِن كُنتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ و (در این هنگام) پادشاه گفت: «من درخواب دیدم هفت گاو چاق را که هفت گاو لاغر آنها را مى خورند. و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده. (که خشکیده ها بر سبزها پیچیدند. و آنها را از بین بردند.) اى گروه اشراف! درباره خواب من نظر دهید، اگر خواب را تعبیر مى کنید.» (یوسف/۴۳) * قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ ۖ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلَامِ بِعَالِمِينَ گفتند: «اینها خوابهاى پریشان و آشفته اى است. و ما از تعبیر این گونه خوابها آگاه نیستیم.» (یوسف/۴۴) * وَقَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُكُم بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ و یکى از آن دو که نجات یافته بود ـ وبعد از مدتى به یاد آورد ـ گفت: «من تعبیر آن را به شما خبر مى دهم. مرا (به سراغ آن جوان زندانى) بفرستید.» (یوسف/۴۵) * يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ لَّعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ (او به زندان آمد، و گفت:) یوسف، اى مرد بسیار راستگو! درباره این خواب اظهار نظر کن که هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر مى خورند. و هفت خوشه تر، و هفت خوشه خشکیده. تا من به سوى مردم بازگردم، تا (از تعبیر این خواب) آگاه شوند. (یوسف/۴۶) * قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِينَ دَأَبًا فَمَا حَصَدتُّمْ فَذَرُوهُ فِي سُنبُلِهِ إِلَّا قَلِيلًا مِّمَّا تَأْكُلُونَ گفت: «هفت سال پى در پى زراعت مى کنید. و آنچه را درو کردید، جز کمى که مى خورید، در خوشه هاى خود باقى بگذارید (و ذخیره نمایید). (یوسف/۴۷) * ثُمَّ يَأْتِي مِن بَعْدِ ذَٰلِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ يَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِيلًا مِّمَّا تُحْصِنُونَ پس از آن، هفت سال سخت (قحطى و خشکسالى) مى آید، که آنچه را براى آن سالها اندوخته اید، مى خورند. جز کمى که (براى بذر) ذخیره خواهید کرد. (یوسف/۴۸) * ثُمَّ يَأْتِي مِن بَعْدِ ذَٰلِكَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَفِيهِ يَعْصِرُونَ سپس سالى فرا مى رسد که باران فراوان نصیب مردم مى شود. و در آن سال، مردم عصاره (میوه ها را) مى گیرند (و سال پربرکتى است.)» (یوسف/۴۹) @Nahjolbalaghe2
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۳۹ الی۴۲)🔹 ↩️ذکر این نکته نیز لازم است که درباره سال هاى زندان
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۴۳ الی۴۹)🔹 🔶ماجراى خواب سلطان مصر یوسف(علیه السلام) سال ها در تنگناى زندان به صورت یک انسان فراموش شده باقى ماند، تنها کار او خودسازى، ارشاد و راهنمائى زندانیان، و عیادت و پرستارى بیماران، و دلدارى و تسلّى دردمندان آنها بود. تا این که یک حادثه به ظاهر کوچک سرنوشت او را تغییر داد، نه تنها سرنوشت او که سرنوشت تمام ملت مصر و اطراف آن را دگرگون ساخت: پادشاه مصر که مى گویند نامش ولید بن ریّان بود(و عزیز مصر وزیر او محسوب مى شد) خواب ظاهراً پریشانى دید، صبحگاهان تعبیرکنندگان خواب و اطرافیان خود را حاضر ساخت و چنین گفت: من در خواب دیدم که هفت گاو لاغر به هفت گاو چاق حمله کرده آنها را مى خورند، و نیز هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده را دیدم که خشکیده ها بر گرد سبزها پیچیدند و آنها را از میان بردند (وَ قالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَرى سَبْعَ بَقَرات سِمان یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلات خُضْر وَ أُخَرَ یابِسات). پس از آن، رو به آنها کرده گفت: اى جمعیت اشراف! درباره خواب من نظر دهید، اگر قادر به تعبیر خواب هستید (یا أَیُّهَا الْمَلاَ ُ أَفْتُونی فی رُءْیایَ إِنْ کُنْتُمْ لِلرُّءْیا تَعْبُرُونَ). * * * ولى حواشى سلطان بلافاصله اظهار داشتند: اینها خواب هاى پریشان است، و ما به تعبیر این گونه خواب هاى پریشان آشنا نیستیم ! (قالُوا أَضْغاثُ أَحْلام وَ ما نَحْنُ بِتَأْویلِ الأَحْلامِ بِعالِمینَ). أَضْغاث جمع ضغث (بر وزن حرص) به معنى یک بسته از هیزم یا گیاه خشکیده، یا سبزى یا چیز دیگر است. و أَحْلام جمع حُلُم (بر وزن نهم) به معنى خواب و رؤیا است. بنابراین أَضْغاث و أَحْلام به معنى خواب هاى پریشان و مختلط است، گوئى از بسته هاى گوناگونى از اشیاء متفاوت تشکیل شده است، و کلمه ألأَحْلام که در جمله ما نَحْنُ بِتَأْویلِ الأَحْلامِ بِعالِمینَ با الف و لام عهد آمده، اشاره به این است که: ما قادر به تأویل این گونه خواب ها نیستیم. ذکر این نکته نیز لازم است اظهار ناتوانى آنها واقعاً به خاطر آن بوده که مفهوم واقعى این خواب براى آنها روشن نبود. لذا آن را جزء خواب هاى پریشان محسوب داشتند، چه این که خواب ها را به دو گونه تقسیم مى کردند: خواب هاى معنى دار که قابل تعبیر بود، و خواب هاى پریشان و بى معنى که تعبیرى براى آن نداشتند، و آن را نتیجه فعالیت قوه خیال مى دانستند، به خلاف خواب هاى گروه اول که آن را نتیجه تماس روح با عوالم غیبى مى دیدند. این احتمال نیز وجود دارد که آنها از این خواب، حوادث ناراحت کننده اى را در آینده پیش بینى مى کردند، و آن چنان که معمول حاشیه نشینان شاهان و طاغوتیان است، تنها مسائلى را براى شاه ذکر مى کنند که به اصطلاح مایه انبساط خاطر عاطر ملوکانه ! گردد، و آنچه ذات مبارک را ناراحت کند از ذکر آن ابا دارند، و همین است یکى از علل سقوط و بدبختى این گونه حکومت هاى جبّار!. در اینجا این سؤال پیش مى آید که: آنها چگونه جرأت کردند در مقابل سلطان مصر چنین اظهار نظر کنند و او را به دیدن خواب هاى پریشان متهم سازند؟ در حالى که معمول این حاشیه نشینان این است که براى هر حرکت کوچک و بى معنى شاه، فلسفه ها مى چینند و تفسیرهاى کشاف دارند! ممکن است این به آن جهت باشد که آنها شاه را از دیدن این خواب، پریشان حال، و نگران یافتند، و او حق داشت که نگران باشد; زیرا در خواب دیده بود گاوهاى لاغر که موجودات ضعیفى بودند، بر گاوهاى چاق و نیرومند چیره شدند و آنها را خوردند، و همچنین خوشه هاى خشک. آیا این دلیل بر آن نبود که افراد ضعیفى ممکن است ناگهانى حکومت را از دست او بگیرند؟. لذا براى رفع کدورت خاطر شاه، خواب او را خواب پریشان قلمداد کردند، یعنى نگران نباش! مطلب مهمى نیست، این قبیل خواب ها دلیل بر چیزى نمى تواند باشد!. احتمال دیگرى نیز بعضى از مفسران داده اند که: منظور آنها از اضغاث احلام این نبود که خواب تو تعبیر ندارد، بلکه منظور این بود که خواب، پیچیده و مرکب از قسمت هاى مختلف است، ما تنها مى توانیم خواب هاى یکدست و یکنواخت را تعبیر کنیم، نه این گونه خواب ها را. بنابراین آنها انکار نکردند که ممکن است استاد ماهرى پیدا شود، و قادر بر تعبیر این خواب باشد، اما خودشان اظهار عجز کردند. * * * در اینجا ساقى شاه که سال ها قبل از زندان آزاد شده بود، به یاد خاطره زندان و تعبیر خواب یوسف(علیه السلام) افتاد، رو به سوى سلطان و حاشیه نشینان کرد و چنین گفت: من مى توانم شما را از تعبیر این خواب خبر دهم، مرا به سراغ استاد ماهر این کار که در گوشه زندان است بفرستید ، تا خبر صحیح دست اول را براى شما بیاورم (وَ قالَ الَّذی نَجا مِنْهُما وَ ادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّة أَنَا أُنَبِّئُکُمْ بِتَأْویلِهِ فَأَرْسِلُونِ).⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹تفسیر سوره مبارکه یوسف آیات(۴۳ الی۴۹)🔹 🔶ماجراى خواب سلطان مصر یوسف(علیه السلام) سال ها در
↩️آرى، در گوشه این زندان، مردى روشن ضمیر، با ایمان و پاکدل زندگى مى کند که قلبش آئینه حوادث آینده است، او است که مى تواندپرده از این راز بردارد، و تعبیر این خواب را باز گو کند. جمله فَأَرْسِلُونِ (مرا به سراغ او بفرستید) ممکن است اشاره به این باشد که یوسف در زندان ممنوع الملاقات بود، و او مى خواست از شاه و اطرافیان براى این کار اجازه بگیرد. این سخن وضع مجلس را دگرگون ساخت، همگى چشم ها را به ساقى دوختند، سرانجام به او اجازه داده شد که هر چه زودتر دنبال این مأموریت برود و نتیجه را فوراً گزارش دهد. * * * ساقى به زندان رفت، و سراغ دوست قدیمى خود یوسف(علیه السلام) را گرفت، همان دوستى که در حق او بىوفائى فراوان کرده بود، اما شاید مى دانست بزرگوارى یوسف(علیه السلام) مانع از آن خواهد شد که سر گله باز کند. رو به یوسف(علیه السلام)کرده چنین گفت: یوسف تو اى مرد بسیار راستگو، درباره این خواب چه مى گوئى که کسى در خواب دیده است، هفت گاو لاغر هفت گاو چاق را مى خورند، و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده (که دومى بر اولى پیچیده و آن را نابود کرده است) (یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنا فی سَبْعِ بَقَرات سِمان یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلات خُضْر وَ أُخَرَ یابِسات). شاید من به سوى این مردم باز گردم، باشد که آنها از اسرار این خواب آگاه شوند (لَعَلِّی أَرْجِعُ إِلَى النّاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ). کلمه النّاس ممکن است اشاره به این باشد که، خواب شاه به عنوان یک حادثه مهم روز، به وسیله اطرافیان متملق و چاپلوس، در بین مردم پخش شده بود، و این نگرانى را از دربار به میان توده کشانده بودند. * * * یوسف(علیه السلام) بى آن که هیچ قید و شرطى قائل شود و یا پاداشى بخواهد، فوراً خواب را به عالى ترین صورتى تعبیر کرد، تعبیرى گویا و خالى از هر گونه پرده پوشى، و توأم با راهنمائى و برنامه ریزى براى آینده تاریکى که در پیش داشتند، او چنین گفت: هفت سال پى در پى باید با جدیت زراعت کنید; چرا که در این هفت سال بارندگى فراوان است، ولى آنچه را درو مى کنید به صورت همان خوشه در انبارها ذخیره کنید، جز به مقدار کم و جیره بندى که براى خوردن نیاز دارید (قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنینَ دَأَباً فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فی سُنْبُلِهِ إِلاّ قَلیلاً مِمّا تَأْکُلُونَ). اما بدانید که بعد از این هفت سال، هفت سال خشک و کم باران و سخت در پیش دارید، که تنها باید از آنچه از سال هاى قبل ذخیره کرده اید استفاده کنید و گرنه هلاک خواهید شد (ثُمَّ یَأْتی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ سَبْعٌ شِدادٌ یَأْکُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ). ولى مراقب باشید در آن هفت سال خشک و قحطى، نباید تمام موجودى انبارها را صرف تغذیه کنید، بلکه، باید مقدار کمى براى زراعت سال بعد که سال خوبى خواهد بود نگهدارى نمائید (إِلاّ قَلیلاً مِمّا تُحْصِنُونَ). * * * اگر با برنامه و نقشه حساب شده این هفت سال خشک و سخت را، پشت سر بگذارید، دیگر خطرى شما را تهدید نمى کند; زیرا بعد از آن سالى فرا مى رسد پر باران که مردم از این موهبت آسمانى بهره مند مى شوند (ثُمَّ یَأْتی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عامٌ فیهِ یُغاثُ النّاسُ). نه تنها کار زراعت و دانه هاى غذائى خوب مى شود، بلکه علاوه بر آن دانه هاى روغنى و میوه هائى که مردم آن را مى فشارند، و از عصاره آن استفادهاى مختلف مى کنند نیز فراوان خواهد بود (وَ فیهِ یَعْصِرُونَ). * * * نکته ها: ۱ ـ تعبیر خواب حساب شده تعبیرى که یوسف براى این خواب کرد، چقدر حساب شده بود، گاو در افسانه هاى قدیمى سمبل سال بود، چاق بودن دلیل بر فراوانى نعمت، و لاغر بودن دلیل بر خشکى و سختى، حمله گاوهاى لاغر به گاوهاى چاق دلیل بر این بود که در این هفت سال باید از ذخائر سال هاى قبل استفاده کرد. و هفت خوشه خشکیده که بر هفت خوشه تر پیچیدند، تأکید دیگرى بر این دو دوران فراوانى و خشکسالى بود، به اضافه این نکته که باید محصول انبار شده به صورت خوشه ذخیره شود تا به زودى فاسد نشود و براى هفت سال قابل نگهدارى باشد. و این که عدد گاوهاى لاغر و خوشه هاى خشکیده بیش از هفت نبود، نشان مى داد که با پایان یافتن این هفت سال سخت، آن وضع پایان مى یابد، و طبعاً سال خوش و پر باران و با برکتى در پیش خواهد بود. و بنابراین، باید به فکر بذر آن سال هم باشند، و چیزى از ذخیره انبارها را براى آن نگه دارند!. در حقیقت، یوسف(علیه السلام) یک معبر ساده خواب نبود، بلکه یک رهبر بود که از گوشه زندان براى آینده یک کشور برنامه ریزى مى کرد، و یک طرح چند ماده اى حداقل پانزده ساله به آنها ارائه داد، و چنان که خواهیم دید: این تعبیر توأم با راهنمائى و طراحى براى آینده شاه جبار و اطرافیان او را تکان داد، و موجب شد که هم مردم مصر از قحطى کشنده نجات یابند، هم یوسف از زندان، و هم حکومت از دست خودکامگان!.⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
↩️آرى، در گوشه این زندان، مردى روشن ضمیر، با ایمان و پاکدل زندگى مى کند که قلبش آئینه حوادث آینده اس
↩️۲ ـ قدرت خدا از روزنه اى کوچک بار دیگر این داستان، این درس بزرگ را به ما مى دهد که قدرت خداوند بیش از آنچه ما فکر مى کنیم مى باشد. او است که مى تواند با یک خواب ساده که به وسیله یک جبار زمان خود دیده مى شود، هم ملت بزرگى را از یک فاجعه عظیم رهائى بخشد، و هم بنده خاص خودش را پس از سال ها زجر و مصیبت رهائى دهد. باید سلطان، این خواب را ببیند. باید در آن لحظه ساقى او حاضر باشد. باید به یاد خاطره خواب زندان بیفتد. و سرانجام حوادثى مهم به وقوع پیوندد. او است که با یک امر کوچک، حوادث عظیم مى آفریند. آرى به چنین خدائى باید دل ببندیم!! * * * ۳ ـ تعبیر خواب یا معجزه یوسف؟ خواب هاى متعددى که در این سوره به آن اشاره شده، از خواب خود یوسف گرفته تا خواب زندانیان، تا خواب فرعون مصر، و اهمیت فراوانى که مردم آن عصر به تعبیر خواب مى دادند، نشان مى دهد: اصولاً در آن عصر تعبیر خواب از علوم پیشرفته زمان محسوب مى شده. و شاید به همین دلیل پیامبر آن عصر یعنى یوسف(علیه السلام) نیز از چنین علمى در حد عالى برخوردار بود، که در واقع یک اعجاز براى او محسوب مى شد. مگر نه این است که معجزه هر پیامبرى باید از پیشرفته ترین دانش هاى زمان باشد؟ تا به هنگام عاجز ماندن علماى عصر از مقابله با آن یقین حاصل شود که، این علم سرچشمه الهى دارد، نه انسانى. @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨﴾﷽﴿✨ 🔹ترجمه و شرح نامه (۶۹)بخش دوم🔹 ✅راه رستگارى: امام(عليه السلام) در اين بخش از نامه خود به «ح
🔹ترجمه و شرح نامه(۶۹)بخش سوم🔹 ↩️سپس در بيست و هفتمين توصيه مى فرمايد: «در تمام کارهايت فرمان خدا را اطاعت کن، زيرا اطاعت خداوند بر ساير امور برترى دارد»; (وَأَطِعِ اللهَ فِي جَمِيعِ أُمُورِکَ، فَإِنَّ طَاعَةَ اللهِ فَاضِلَةٌ عَلَى مَا سِوَاهَا اين دستور جامعى است که همه مسائل زندگى انسان را فرا مى گيرد و دليلى که امام براى آن ذکر کرده دليل بسيار روشنى است، زيرا وظيفه اصلى ما اطاعت خداوند است و تمام اطاعت هاى ديگر مانند اطاعت از پيامبر و اولواالامر و در مواردى اطاعت والدين، همه به اطاعت خداوند باز مى گردد و اينکه امام مى فرمايد: «از هر چيزى برتر است» براى اين است که سبب سعادت انسان در دنيا و آخرت و سامان يافتن تمام امور زندگى مى گردد.امام در بيست و هشتمين و بيست و نهمين توصيه عبادات واجب و مستحب را عنوان مى کند و دستور دقيقى مى دهد، مى فرمايد: «در انجام عبادت، نفس خود را بفريب و با آن مدارا کن و خويشتن را بر آن مجبور نساز، بلکه بکوش آن را در وقت فراغت و با نشاط بجا آورى»; (وَخَادِعْ نَفْسَکَ فِي الْعِبَادَةِ، وَارْفُقْ بِهَا وَلاَ تَقْهَرْهَا، وَ خُذْ عَفْوَهَاوَ نَشَاطَهَا). منظور از فريفتن نفس در عباداتفريب به معناى دروغ و خلاف واقع نيست، بلکه به معناى تشويق کردن خويش نسبت به آن عبادات است; مثلاً به خود بگويد: انجام اين عبادت مايه سلامتى و وسعت رزق و حسن عاقبت و دفع کيد دشمنان مى شود و به اين ترتيب خويشتن را به عباداتى همچون تهجد و نماز شب يا روزه هاى مستحبى و امثال آن وادار سازدجمله «وَارْفُقْ بِهَا...» اشاره به اين است که نبايد در عبادات مستحب انسان به خود فشار آورد مبادا از آن دلزده شود، بلکه بايد در اوقات فراغت و حالت نشاط به سراغ آن برود تا هميشه آتش عشق و علاقه به عبادات مستحب در او فروزان باشد. در روايات اسلامى نيز به اين معنا ترغيب شده است.در حديثى از پيغمبر اکرم در کافى مى خوانيم: «إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالاً وَإِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَتَنَفَّلُوا وَإِذَا أَدْبَرَتْ فَعَلَيْکُمْ بِالْفَرِيضَةِ; براى قلب انسان اقبال و ادباراست هنگامى که اقبال کند به سراغ نوافل برويد و به هنگام ادبار به واجبات قناعت کنيد».در روايات متعدد ديگرى نيز وارد شده که خود و نه ديگران را بر اعمال مستحب اجبار و اکراه ننماييد، بلکه بگذاريد از روى ميل و شوق آن را انجام دهند تا هميشه نسبت به عبادت علاقه مند و پرنشاط باشيد.آن گاه امام در ادامه اين سخن واجبات را استثنا کرده مى فرمايد: «مگر فرايضى که بر تو مقرر شده است که در هر حال بايد آنها را بجا آورى و در موقعش مراقب آن باشى»; (إِلاَّ مَا کَانَ مَکْتُوباً عَلَيْکَ مِنَ الْفَرِيضَةِ فَإِنَّهُ لاَ بُدَّ مِنْ قَضَائِهَا وَتَعَاهُدِهَا عِنْدَ مَحَلِّهَا).اين سخن براى اين است که مبادا بعضى از گفتار بالا سوء استفاده کنند و به بهانه اينکه مثلاً حوصله و نشاط لازم براى اداى نماز واجب روزانه را ندارند آن را ترک کنند.حضرت در سى امين توصيه به نکته سرنوشت سازى اشاره کرده مى فرمايد: «بترس از آنکه مرگ در حالى که تو در حال فرار از خدا و در طلب دنيايى گريبانت را بگيرد»; (وَإِيَّاکَ أَنْ يَنْزِلَ بِکَ الْمَوْتُ وَأَنْتَ آبِقٌ مِنْ رَبِّکَ فِي طَلَبِ الدُّنْيَا).«آبق» به معناى برده گريزپاست و امام در اينجا اسيران دنيا را به بردگان گريزپايى تشبيه کرده که از مولاى خود; يعنى ذات پاک پروردگار گريخته و اسير دنيا گشته اند و از آنجا که مرگ خبر نمى کند و انسان حال خود را در يک ساعت بعد بلکه يک لحظه بعد نمى داند بايد از اين موضوع برحذر باشد. در حالى که بهترين حالات انسان به هنگام وداع با اين دنيا آن است که در حال اطاعت پروردگار و در مسير رضاى او باشد.آن گاه در سى و يکمين اندرز به مسأله دوستان و مصاحبان انسان اشاره کرده مى فرمايد: «از همنشينى با گنهکاران بپرهيز که بدى به بدى ملحق مى شود (و معاشرت با آلودگان انسان را آلوده مى سازد)»; (وَإِيَّاکَ وَمُصَاحَبَةَ الْفُسَّاقِ، فَإِنَّ الشَّرَّ بِالشَّرِّ مُلْحَقٌ).اين حقيقت را هم تجربه ثابت کرده و هم دليل عقل که انسان از همنشين خود تأثير مى پذيرد و بر اساس «محاکات» صفات و رفتار او را تکرار مى کند. در روان شناسى امروز اين مطلب تا آن اندازه پيش رفته است که بعضى معتقدند دوستانى که معاشرت تنگاتنگ با هم دارند از نظر قيافه نيز تدريجاً با يکديگر شباهت پيدا مى کنند.بعضى از شارحان ملحق شدن شر به شر را در اينجا به اين معنا دانسته اند که اگر عذابى از سوى خدا نازل شود افرادى را که در يک مجلس جمع اند فرا مى گيرد و افراد غير فاسق بر اثر معاشرت با فاسقان به سرنوشت آنها گرفتار مى شوند، رواياتى نيز در اين باره وارد شده است.به هر حال مضمون کلام امام، در روايات بسيارى از همان حضرت و ساير معصومان(عليهم السلام) نقل شده است; از جمله در کلمات قصار غررالحکم آمده است:⬇️
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
🔹ترجمه و شرح نامه(۶۹)بخش سوم🔹 ↩️سپس در بيست و هفتمين توصيه مى فرمايد: «در تمام کارهايت فرمان خدا را
↩️حضرت و ساير معصومان(عليهم السلام) نقل شده است; از جمله در کلمات قصار غررالحکم آمده است: «لايَصْحَبُ الاْبْرارُ إلاّ نُظَرائَهُمْ وَلا يُوادِّ الاْشْرارُ إلاّ أشْباهَهُمْ; نيکان با افرادى همانند خود مصاحبت مى کنند و بدان با کسانى همچون خود طرح دوستى مى ريزند». منودر حديث معروف پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «ألْمَرْءُ عَلَى دِينِ خَلِيلِهِ وَقَرِينِهِ; انسان دين دوست و همنشنيش را پذيرا مى شود».در حديث ديگرى از اميرمؤمنان آمده است: «فَسَادُ الاَْخْلاَقِ بِمُعَاشَرَةِ السُّفَهَاءِ وَصَلاَحُ الاَْخْلاَقِ بِمُنَافَسَةِ الْعُقَلاَء; فساد اخلاق به سبب معاشرت با سفيهان حاصل مى شود و اصلاح اخلاق از طريق همنشينى با عقلا».گدر قرآن مجيد نيز آمده است که در روز قيامت بعضى از دوزخيان فرياد حسرت برمى آورند که چرا با فلان فرد آلوده و بى ايمان دوست شدند: (يا وَيْلَتى لَيْتَني لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً * لَقَدْ أَضَلَّني عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَني).سپس در سى و دومين و سى و سومين اندرز مى افزايد: «خدا را بزرگ دار و محترم بشمار، و دوستانش را دوست دار»; (وَ وَقِّرِ اللهَ، وَأَحْبِبْ أَحِبَّاءَهُ).منظور از بزرگ داشتن خداوند اين است که هم در سخن گفتن درباره پروردگار رعايت ادب کند و هم در عمل او را همه جا حاضر و ناظر بداند و قدمى بر خلاف رضاى او بر ندارد.قرآن مجيد از زبان نوح پيغمبر به عنوان اعتراضى شديد به قوم کافرش، چنين نقل مى کند: «(ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلّهِ وَقاراً); چرا شما براى خدا عظمت قائل نيستيد؟!».جمله «أَحْبِبْ أَحِبَّاءَهُ» همان چيزى است که به طور گسترده در آيات و روايات به عنوان «حب فى الله» و «بغض لله» و «حب اولياء الله» و «بغض اعداء الله» آمده است.قرآن مجيد مى گويد: «(لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الآْخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشيرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الاْيمانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوح مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنّات تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ خالِدينَ فيها رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ); هيچ قومى را که ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمى يابى که با دشمنان خدا و پيامبرش دوستى کنند، هر چند پدران يا پسران يا برادران يا خويشاوندان باشند آنان کسانى هستند که خدا ايمان را بر صفحه دل هايشان نوشته و با روحى از ناحيه خودش آنها را تأييده فرموده و آنها را در باغ هايى بهشتى وارد مى کند که نهرها از پاى درختانش جارى است جاودانه در آن مى مانند; خدا از آنها خشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند آنها حزب الله اند بدانيد حزب الله پيروزان و رستگارانند».در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام آمده است که فرمود: «لا يَکْمَلُ إيمانُ امْرَء حَتّى يُحِبَّ من أحَبَّ اللهَ وَ يُبْغِضَ مَنْ أبْغَضَ اللهَ; ايمان کسى کامل نمى شود مگر تا زمانى که دوست بدارد آنکه را خدا دوست مى دارد و دشمن دارد آنکه را خدا دشمن مى دارد».آن گاه امام در آخرين و سى و چهارمين توصيه مهم مى فرمايد: «از خشم و غضب بپرهيز که آن لشکرى بزرگ از لشکريان شيطان است. والسلام»; (وَاحْذَرِ الْغَضَبَ، فَإِنَّهُ جُنْدٌ عَظِيمٌ مِنْ جُنُودِ إِبْلِيسَ، وَالسَّلاَمُ).تعبير به «لشکر» آن هم با وصف «عظيم» نشان مى دهد که غضب يک عامل معمولى در وجود انسان نيست، بلکه به منزله عوامل متعدد و فوق العاده مؤثرى است و به راستى چنين است; هنگامى که انسان خشمگين مى شود درهاى قلب خود را به روى لشکر شيطان مى گشايد و آنها وارد روح او مى شوند و در اين حال روح و جان انسان به منزله کشور اشغال شده اى از سوى دشمن است که هر طرف آثار ويرانى در آن نمايان است. به هنگام غضب نيز مهار عقل برداشته مى شود و انسان دست به کارهايى مى زند که هرگز در حال عادى دست نمى زد و عيوب پنهانى اش در لحظات غضب کاملا آشکار مى گردد.از اين رو در حديثى از امام صادق آمده است: «مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ سَتَرَ اللهُ عَوْرَتَهُ; کسى که از خشم و غضب خود جلوگيرى کند، خداوند عيوبش را مى پوشاند».ويرانگرى هاى غضب به حدى زياد است که گاه انسان در آن حال عملى را انجام مى دهد که گاه تا آخر عمر به سبب آن نادم و پشيمان است و گاه به خود لعن و نفرين مى کند که چرا چنين کرد.در حديث ديگرى از امام باقر مى خوانيم: «إِنَّ هَذَا الْغَضَبَ جَمْرَةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تُوقَدُ فِي قَلْبِ ابْنِ آدَمَ وَإِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا غَضِبَ احْمَرَّتْ عَيْنَاهُ وَانْتَفَخَتْ أَوْدَاجُهُ وَدَخَلَ الشَّيْطَانُ فِيهِ فَإِذَا خَافَ أَحَدُکُمْ ذَلِکَ مِنْ نَفْسِهِ فَلْيَلْزَمِالاَْرْضَ فَإِنَّ رِجْزَ الشَّيْطَانِ لَيَذْهَبُ عَنْهُ عِنْدَ ذَلِکَ⬇
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
↩️حضرت و ساير معصومان(عليهم السلام) نقل شده است; از جمله در کلمات قصار غررالحکم آمده است: «لايَصْحَب
↩️اين غضب قطعه آتش سوزانى از سوى شيطان است که در قلب فرزندان آدم برافروخته مى شود و هنگامى که يکى از شما خشمگين مى شود چشمانش سرخ شده و رگ هاى گردنش پرخون مى شود و شيطان در وجود او داخل مى گردد. هنگامى که يکى از شما از چنين حالتى بر خويش بترسد بنشيند در اين حالت پليدى شيطان از او مى رود». و گاه عاقل ترين افراد در حال غضب کارهايى انجام مى دهند که جاهل ترين افراد انجام نمى دهند، لذا در حديثى از امام صادق مى خوانيم: «الْغَضَبُ مَمْحَقَةٌ لِقَلْبِ الْحَکِيمِ وَمَنْ لَمْ يَمْلِکْ غَضَبَهُ لَمْ يَمْلِکْ عَقْلَهُ; غضب، عقلِ خردمند را از کار مى اندازد و کسى که بر غضب خويش مسلّط نباشد مالک عقل خود نخواهد بود». ✔️حارث هَمْدانى کيست؟ حارث بن عبدالله از طايفه «بنى همدان» است که قبيله اى معروف در يمن بودند و از شيعيان امام محسوب مى شدند و «حارث» يکى از بافضيلت ترين آنهاست. دانشمند معروف علم رجال «ابن داود» در مورد او مى گويد: «اِنَّهُ کَانَ أفْقَهُ النَّاسَ; او در زمان خود از فقيه ترين مردم بود».طبرى درباره وى مى گويد: «حارث از باسابقه ترين ياران على و مردى آگاه در فقه و علم حساب بود» و شعبى از فقهاى تابعين از اهل سنّت مى گويد: «من احکام ارث و محاسبه آن را از او آموختم».در حديثى مى خوانيم که «اصبغ بن نباته» مى گويد من خدمت اميرمؤمنان على بودم که «حارث هَمْدانى» با چند نفر از شيعيان وارد شد. «حارث» نزد آن حضرت مقام و منزلت خاصى داشت و در آن هنگام بيمار بود. امام پرسيد: حالت چطور است؟ عرض کرد: روزگار، من را پير ساخته است و اختلاف ياران تو در جلوى درب منزل بر ناراحتى ام افزوده است.امام پرسيد: در چه چيزى اختلاف دارند؟ عرض کرد: درباره شما و آن سه نفر که پيش از شما عهده دار خلافت بودند. گروهى درباره شما غلوّ مى کردند، گروهى تفريط، گروهى حد وسط بودند و گروهى هم در ترديد و حيرت باقى مانده بودند.امام فرمود: همين تو را کفايت مى کند ج و بدان بهترين شيعيان من گروه حد وسط اند; غاليان بايد به سوى آنها بازگردند و عقب ماندگان به آنها برسند.آن گاه امام بعد از سخنان ديگرى فرمود: اى حارث! تو را بشارت مى دهم که هنگام مرگ، در کنار صراط، در کنار حوض کوثر و به هنگام تقسيم مرا خواهى شناخت. حارث پرسيد: منظور از تقسيم چيست؟ فرمود: منظور اين است که من جهنم را به درستى تقسيم مى کنم و به آتش مى گويم اين دوست من است رهايش کن و اين دشمن من است او را بگير. سپس امام بشارت هاى ديگرى به حارث داد و او آنچنان شاد شد که از جا برخاست در حالى که عبايش به زمين مى کشيد گفت: بعد از اين من ناراحت نيستم که مرگ به سراغ من بيايد يا من به سراغ آن بروم.همچنين در حديث ديگرى آمده است که حارث مى گويد: روزى نزديک ظهر خدمت امام رسيدم فرمود: براى چه اکنون آمدى؟ گفتم: و الله محبّت تو مرا به اينجا آورد. فرمود: اگر راست مى گويى مرا در سه جا خواهى ديد: هنگامى که جان به گلويت مى رسد و در نزد صراط و در کنار حوض کوثر.سيّد حميرى; شاعر معروف، در شعر خود به اين ماجرا اشاره مى کند:يا حارُ هَمْدان مَنْ يَمُتْ يَرَني *** مِنْ مُؤْمِن أوْ مُنافِق قُبُلاً«اى حارث همْدان هرکسى مى ميرد مرا در برابر خود مى بيند; خواه مؤمن باشد يا منافق، مؤمن شاد مى شود و منافق بر ناراحتى اش افزوده مى گردد».در بعضى از کتب آمده که شيخ بهايى گفته است من از نوادگان حارث همدانى هستم.حارث در سال 65 هجرى يعنى چهار سال بعد از واقعه کربلا چشم از جهان فرو بست و اگر در واقعه کربلا حضور نداشت به اين دليل بود که مدت ها بيمار و بسترى بود و ظاهراً سن زيادى داشت، زيرا در روايات بالا خوانديم که خدمت امام اميرالمؤمنين عرض کرد: پيرم در حالى که اين سخن در سال 40 هجرى يا پيش از آن بوده است.در کتاب الفتوح ابن اعثم از ابن عباس چنين روايت شده که هنگامى که على از صفين باز گشت و جنگ نهروان با خوارج نيز پايان گرفت، حارث همدانى خدمت آن حضرت رسيد. امام فرمود: اى حارث! از ديشب بسيار غمگين و اندوهناکم. حارث عرض کرد: يا اميرالمؤمنين چرا؟ آيا از جنگ با اهل شام و بصره و نهروان پشيمانى؟ فرمود: واى بر تو اى حارث! نه من از اين جهت خوشحالم. چيزى که مرا غمگين ساخته اين است که در خواب سرزمين کربلا را ديدم و مشاهده کردم فرزندم حسين در حالى که سرش را بريده بودند بر روى زمين افتاده و درختان را ديدم در آنجا فرو ريخته بودند و آسمان شکافته بود و بارها بر زمين افتاده بود و شنيدم منادى از آسمان و زمين ندا مى دهد: اى قاتلان حسين! ما را به وحشت انداختيد خدا شما را به وحشت بيندازد و بکشد. در اين هنگام من بيدار شدم و از آنچه در خواب ديدم نگرانم. حارث عرض کرد: اى اميرمؤمنان! حتماً خيرى در انتظار توست. على(ع)فرمود: هيهات هيهات. اين امرى است که حتمى است و حبيبم محمد(ص)نيز به من خبر داده که يزيد فرزندم را به قتل مى رساند. خدا عذابش را در آتش دوزخ زياد کند. @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا