وَقَالُوا لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّىٰ تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنبُوعًا
و گفتند: «ما هرگز به تو ایمان نمى آوریم تا این که چشمه جوشانى از این سرزمین (خشک و سوزان) براى ما خارج سازى،
(اسراء/۹۰)
"
أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلَالَهَا تَفْجِيرًا
یاباغى از نخل و انگور از آن تو باشد. و در لابه لاى آن نهرها جارى سازى،
(اسراء/۹۱)
*
أَوْ تُسْقِطَ السَّمَاءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفًا أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلَائِكَةِ قَبِيلًا
یا قطعات (سنگهاى) آسمان را آنچنان که مى پندارى، بر سر ما فرود آرى. یا خداوند و فرشتگان را در برابر ما بیاورى،
(اسراء/۹۲)
***
أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَىٰ فِي السَّمَاءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّىٰ تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَابًا نَّقْرَؤُهُ ۗ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنتُ إِلَّا بَشَرًا رَّسُولًا
یا براى تو خانه اى (پر نقش و نگار) از طلا باشد. یا به آسمان بالا روى.
و حتّى اگر به آسمان روى، ایمان نمى آوریم مگر آن که نامه اى (از سوى خدا) بر ما فرود آورى که آن را بخوانیم.» بگو:«منزّه است پروردگارم (از این سخنان بى معنا)! مگر من جز انسانى فرستاده (از سوى خدا) هستم؟!»
(اسراء/۹۳)
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
📝تفسیر سوره مبارکه اسراء آیه های ۸۸ و ۸۹ 📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی آیه بعد، در و
📝تفسیر سوره مبارکه اسراء آیه های ۹۰ الی ۹۳
📖 منبع: تفسیر «نمونه» آیت الله مکارم شیرازی
🌧شأن نزول:
در روایات اسلامى، و همچنین کلمات مفسران معروف، شأن نزولى با عبارات مختلف براى آیات فوق نقل شده است که: خلاصه اش چنین است:
گروهى از مشرکان مکّه که ولید بن مغیرة و ابو جهل در جمع آنها بودند، در کنار خانه کعبه اجتماع کردند و با یکدیگر پیرامون کار پیامبر(صلى الله علیه وآله) سخن گفتند، سرانجام چنین نتیجه گرفتند که: باید کسى را به سراغ محمّد(صلى الله علیه وآله) فرستاد و به او پیغام داد که: اشراف قریش، طائفه تو، اجتماع کرده اند و آماده سخن گفتن با تواند، نزد ما بیا.
پیامبر به امید این که: شاید نور ایمان در قلب آنها درخشیدن گرفته است، و آماده پذیرش حق شده اند فوراً به سراغ آنها شتافت.
اما با این سخنان روبرو شد:
اى محمّد! ما تو را براى اتمام حجت به اینجا خوانده ایم، ما سراغ نداریم کسى به قوم و طائفه خود این قدر که تو آزار رسانده اى، آزار رسانده باشد:
خدایان ما را دشنام دادى، بر آئین ما خرده گرفتى، عقلاى ما را سفیه خواندى، در میان جمع، تخم نفاق افشاندى.
بگو! ببینیم درد تو چیست؟!
پول مى خواهى؟ آن قدر به تو مى دهیم که بى نیاز شوى!
مقام مى خواهى؟ منصب بزرگى به تو خواهیم داد!
بیمار هستى؟ (و کسالت روانى دارى؟) ما بهترین طبیبان را براى معالجه تو دعوت مى کنیم!.
پیامبر فرمود: هیچ یک از این مسائل نیست، خداوند مرا به سوى شما فرستاده و کتاب آسمانى بر من نازل کرده، اگر آن را بپذیرید به نفع شما در دنیا و آخرت خواهد بود، و اگر نپذیرید صبر مى کنم تا خدا میان من و شما داورى کند.
گفتند: بسیار خوب، حال که چنین مى گوئى، هیچ شهرى تنگ تر از شهر ما نیست (اطراف مکّه را کوه هاى نزدیک به هم فرا گرفته) از پروردگارت بخواه این کوه ها را عقب بنشاند و نهرهاى آب، همچون نهرهاى شام و عراق در این سرزمین خشک و بى آب و علف، جارى سازد.
و نیز از او بخواه نیاکان ما را زنده کند، و حتماً قصى بن کلاب باید در میان آنها باشد; چرا که پیر مرد راستگوئى است! تا ما از آنها بپرسیم: آنچه را تو مى گوئى حق است، یا باطل؟!:
پیامبر(صلى الله علیه وآله) با بى اعتنائى فرمود: من مأمور به این کارها نیستم.
گفتند: اگر چنین نمى کنى، لااقل از خدایت بخواه: فرشته اى بفرستد و تو را تصدیق کند، و براى ما باغ ها، گنج ها و قصرها از طلا قرار دهد!
فرمود: به این امور هم مبعوث نشده ام، من دعوتى از ناحیه خدا دارم اگر مى پذیرید، چه بهتر، و الاّ خداوند میان من و شما داورى خواهد کرد.
گفتند: پس قطعاتى از سنگ هاى آسمانى را ـ آن گونه که گمان مى کنى خدایت هر وقت بخواهد، مى تواند بر سر ما بیفکند ـ بر ما فرود آر!
فرمود: این مربوط به خدا است اگر بخواهد مى کند.
یکى از آن میان، صدا زد: ما با این کارها نیز ایمان نمى آوریم، هنگامى ایمان خواهیم آورد که: خدا و فرشتگان را بیاورى و در برابر ما قرار دهى!
پیامبر(صلى الله علیه وآله) (هنگامى که این لاطائلات را شنید) از جا برخاست تا آن مجلس را ترک کند، بعضى از آن گروه، به دنبال حضرت حرکت کردند و گفتند:
اى محمّد! قوم تو هر پیشنهادى کردند، قبول نکردى، سپس امورى در رابطه با خودشان خواستند آن را هم انجام ندادى، سرانجام از تو خواستند: عذابى را که تهدیدشان به آن مى کنى بر سرشان فرود آرى، آن را هم انجام ندادى، به خدا سوگند! هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد، تا نردبانى به آسمان قرار دهى و مقابل چشم ما از آن بالا روى، و چند نفر از ملائکه را پس از بازگشت با خود بیاورى! و نامه اى در دست داشته باشى که گواهى بر صدق دعوتت دهد!.
ابو جهل گفت: (ولش کنید) او جز دشنام به بت ها و نیاکان ما کار دیگرى بلد نیست!، و من با خدا عهد کرده ام صخره اى بردارم و هنگامى که سجده کرد بر مغز او بکوبم!!
پیامبر(صلى الله علیه وآله) در حالى که قلبش را هاله اى از اندوه و غم به خاطر جهل، لجاجت و استکبار این قوم فرا گرفته بود، از نزد آنها بازگشت...
در این هنگام آیات فوق نازل شد و به گفتگوهاى آنها پاسخ داد.(۱)
* * *
تفسیر:
بهانه هاى رنگارنگ!
پس از بیان عظمت و اعجاز قرآن در آیات گذشته، در آیات مورد بحث به قسمتى از بهانه جوئى هاى مشرکان اشاره مى کند.
بهانه جوئى هائى که نشان مى دهد: موضع این دسته از کفار در برابر دعوت حیات آفرین پیامبر(صلى الله علیه وآله) جز لجاجت، عناد، طغیان و استکبار نبوده; چرا که در برابر پیشنهاد منطقى پیغمبر و سند زنده اى که همراه داشته، چه درخواست هاى نامعقولى که نمى کردند.
این درخواست ها در آیات فوق در شش قسمت بیان شده است:...
✔️پی نوشت:
۱ ـ تفسیر مجمع البیان ، ذیل آیات مورد بحث ـ در درّ المنثور نیز این شأن نزول با تفاوت هائى ذیل همین آیات آمده است.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
شرح و تفسیر حکمت ۳۴۴ 🔶 توجه به ناپایداری دنیا ↩️علامه مجلسى؛ اين كلام شريف را با مقدمه پرمعنايى از
📝 شرح و تفسیر حکمت ۳۴۵
🔷نعمت عدم توانايى بر گناه:
امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به نكته اى اشاره مى كند كه از جهاتى قابل دقت است، مى فرمايد: «عدم توانايى بر گناه، نوعى عصمت است»؛ (مِنَ الْعِصْمَةِ تَعَذُّرُ الْمَعَاصِي).
مى دانيم عصمت معناى عامى دارد كه به معناى محفوظ ماندن، به ويژه محفوظ ماندن از گناه است. گاه اين حالت در حد كمال ديده مى شود كه مقام والاى انبيا و امامان است. آنها ملكه اى نفسانى دارند كه از هر گناه و خطا آنان را بازمى دارد و همين مقام سبب اعتماد همه مردم به آنها مى شود كه گفتار ورفتارشان حجت و سرمشق براى همگان باشد. مرحله پايين ترى از آن، ملكه عدالت است كه بازدارنده از معاصى كبيره واصرار بر صغيره است؛ ولى چنان نيست كه در برابر همه چيز مقاومت كند. درست مانند سدى است كه در برابر سيلاب بسته اند كه اگر سيلاب شديد و قوى باشد ممكن است سد را بشكند و با خود ببرد. افراد عادل نيز ممكن است گاه در برابر عوامل نيرومند گناه زانو بزنند و سپس پشيمان شوند و رو به درگاه خدا آورند و توبه كنند و سد عصمت عدالت در آنها بار ديگر تجديد شود.
نوع سومى از عصمت است كه انسان به سبب فراهم نبودن وسايل و اسباب گناه از آن دور مى ماند. يا قدرت بر گناه ندارد؛ مانند نابينا كه نمى تواند نگاه هوس آلود به نامحرم داشته باشد و يا قدرت جسمانى دارد اما وسايل گناه فراهم نيست؛ مثل اينكه شرابى نيست تا بنوشد؛ هر چند مايل به آن باشد و يا حكومت اسلامى او را از گناه بازمى دارد هر چند او مايل به گناه باشد. اينگونه عصمت افتخار نيست و ثوابى در برابر ترك گناه به چنين شخصى داده نمى شود؛ ولى فايده اش اين است كه از عذاب الهى دور مى ماند و بسا لطف خدا شامل افرادى شود و گناه كردن را بر آنها متعذّر كند تا از كيفر گناه دور بمانند. البته گاه ادامه تعذر سبب مى شود كه انسان به ترك گناه عادت كند آنگونه كه اگر اسباب آن هم فراهم شود به سراغ آن نمى رود. اين نوعى امداد الهى در زمينه عصمت است.
پيام اين گفتار امام عليه السلام آن است كه افرادى كه نمى توانند خود را در محيط گناه آلود نگه دارند سعى كنند از آن محيط دور بمانند تا گناه براى آنها متعذر شود و البته ثواب ترك گناه را به نوعى خواهند داشت. عدم حضور در مجلس معصيت و لزوم هجرت از مناطقى كه انسان را به هر حال آلوده گناه مى كند ناظر به همين معناست. حتى اگر درست بينديشيم يكى از آثار و بركات هجرت مسلمانان از مكه به مدينه، يا از مكه به حبشه نيز همين بود كه از محيط شرك كه آنها را مجبور به گناه مى كرد دور بمانند و خدا را آزادانه بندگى و عبادت كنند. قرآن مجيد در سوره «نساء»، آيه 97 مى فرمايد: «(إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمى أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِى الاَْرْضِ قالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَساءَتْ مَصيراً)؛ كسانى كه فرشتگان (قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند در حالى كه به خويشتن ستم كرده بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالى بوديد؟ (و چرا با اينكه مسلمان بوديد، در صفِ كفّار جاى داشتيد؟!)» گفتند: «ما در سرزمين خود، تحت فشار و مستضعف بوديم». آنها ـ فرشتگان ـ گفتند: «مگر سرزمين خدا، پهناور نبود كه مهاجرت كنيد؟!» آنها (عذرى نداشتند، و) جايگاهشان دوزخ است، و سرانجام بدى دارند».
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
🎙شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه 🔷 حکمت: ۳۴۱ ♨️سختی روز مجازات ظالمان @Nahjolbalaghe2
شرح_صوتی_حکمت_۳۴۲_و_۳۴۳_و_۳۴۴.mp3
8.47M
🎙شرح صوتی حکمت های نهج البلاغه
🔷 حکمت های:۳۴۲ الی ۳۴۴
@Nahjolbalaghe2
#در_محضر_اهل_بیت
☀️امیرالمومنین عليه السلام:
كسى كه با نادان بنشيند، خردمند نيست. كسى كه با نادان بنشيند بايد خود را آماده قيل و قال كند
لَيس مَن جالَسَ الجاهِلَ بِذي مَعْقولٍ، مَن جالَسَ الجاهِلَ فلْيَستَعِدَّ لقِيلٍ و قالٍ
ميزان الحكمه جلد2 صفحه 232
@Nahjolbalaghe2
5.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#موعظه
🎥 توصیه ای به مادران برای عاقبت بخیری فرزندان
🎙 استاد فاطمی نیا
@Nahjolbalaghe2
قرآن و نهجالبلاغه 🌸🌸
. 📝ترجمه کتاب الغدیر ✅ قسمت: دویست و چهل و پنجم 🔷#واقعهغدیرخم #علامهامینی ﻗﺮﻳﻨﻪ ﭘﺎﻧﺰﺩﻫﻢ- ﺍﺣﺘﺠ
.
📝ترجمه کتاب الغدیر
✅ قسمت: دویست و چهل و ششم
🔷#واقعهغدیرخم
#علامهامینی
ﻗﺮﻳﻨﻪ ﻫﻔﺪﻫﻢ- ﺩﺭ ﺻﻔﺤﻪ 53 ﻫﻤﻴﻦ ﻣﺠﻠﺪ ﮔﺬﺷﺖ، ﮔﻴﺮﺍ ﺷﺪﻥ ﻧﻔﺮﻳﻦ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﻣﺎ ﺍﻣﻴﺮ ﺍﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺁﻧﻬﺎﺋﻲ ﻛﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺤﺪﻳﺚ ﻏﺪﻳﺮ ﻛﺘﻤﺎﻥ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻣﻨﺎﺷﺪﻩ ﺭﺣﺒﻪ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺭﻛﺒﺎﻥ، ﻭ ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺩﭼﺎﺭ ﻧﺎﺑﻴﻨﺎﺋﻲ ﻭ ﺑﺮﺹ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻳﺎ ﺩﭼﺎﺭ ﺳﻮﺀ ﻋﺎﻗﺒﺖ (ﺍﺭﺗﺪﺍﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺳﻠﺎﻡ) ﻭ ﻳﺎ ﺁﻓﺖ ﻭ ﺑﺪﺑﺨﺘﻲ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﮔﺮﺩﻳﺪﻧﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﺘﻲ ﻛﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﺍﻓﺮﺍﺩﻱ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻏﺪﻳﺮ ﺧﻢ (ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻣﻌﻬﻮﺩ) ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻥ!! ﺁﻳﺎ ﻫﻴﭻ ﺳﺨﻨﺪﺍﻥ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺗﺤﻘﻴﻘﻲ ﺭﻭﺍ ﻣﻲﺑﻴﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ، ﺑﺎﻳﻨﻜﻪ ﻭﻗﻮﻉ ﺍﻳﻦ ﺑﻠﻴﻪﻫﺎ ﻭ ﺑﺪﺑﺨﺘﻲﻫﺎ ﺑﺮ ﺁﻥ ﻗﻮﻡ ﻭ ﺳﺨﺖ ﮔﻴﺮﻱ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻨﻔﺮﻳﻦ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﻛﺘﻤﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ
ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻤﻌﻨﺎﻱ ﻣﺤﺒﺖ ﻭ ﻧﺼﺮﺗﻲ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺩﻳﻨﻲ ﺷﻤﻮﻝ ﻭ ﻋﻤﻮﻣﻴﺖ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﺭﻭﺍ ﺑﻮﺩﻥ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﻣﺮﻱ ﻟﺎﺯﻡ ﻣﻲﺁﻣﺪ ﻛﻪ ﻧﻔﺮﻳﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﺷﺎﻣﻞ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺷﻤﻨﻲ ﻭ ﺯﺩ ﻭ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﻛﺸﺘﺎﺭ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺭﻳﺸﻪ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﺻﻔﺖ (ﻣﺤﺒﺖ ﻭ ﻧﺼﺮﺕ) ﺭﺍ ﻛﻨﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﭼﻪ ﺭﺳﺪ ﺑﺎﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺛﺒﻮﺕ ﻭ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭﻱ ﺁﻧﺪﻭ ﺻﻔﺖ ﺭﺍ ﻣﻴﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻛﺘﻤﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﺩﭼﺎﺭ ﻋﻮﺍﻗﺐ ﺷﻮﻡ ﻧﺎﻣﺒﺮﺩﻩ ﺑﺸﻮﻧﺪ ﻭﻟﻲ ﺷﺨﺺ ﻭﺍﻗﻊ ﺑﻴﻦ ﻭ ﻛﻨﺠﻜﺎﻭ ﺩﺍﻍ ﻧﻨﮓ ﻭ ﻋﺎﺭ ﺭﺍ ﻣﻴﺒﻴﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺯﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻧﻔﺮﻳﻦ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻧﺒﺎ ﻋﻈﻴﻢ ﺭﺍ ﻛﺘﻤﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ، ﻫﻤﺎﻥ ﻧﺒﺎ ﻋﻈﻴﻤﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﻟﺎﻱ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﺑﺪﺍﻥ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﮔﺸﺘﻪ، ﻭ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻌﻨﺎﺋﻲ ﻛﻪ ﻧﺼﻮﺹ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺗﻮﺍﻓﻖ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻗﺮﺍﺋﻦ ﻣﺘﺮﺍﻛﻤﻪ ﺯﻳﺎﺩ ﺁﻧﺮﺍ ﻧﻤﺎﻳﺎﻥ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻛﻪ ﻋﺒﺎﺭﺗﺴﺖ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﻭ ﺍﻭﻟﻮﻳﺖ ﺁﻧﺠﻨﺎﺏ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺁﻧﻬﺎ. ﻭ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ، ﻛﺘﻤﺎﻥ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻴﻚ ﺍﻣﺮﻱ ﻋﺎﺩﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﻨﺎﺏ ﻭ ﻏﻴﺮ ﺍﻭ ﺑﻄﻮﺭ ﻋﻠﻲ ﺍﻟﺴﻮﻳﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻧﻤﻴﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻠﻜﻪ ﻟﺎﺯﻡ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﺘﻤﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻔﻀﻴﻠﺘﻲ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺍﺧﺘﺼﺎﺹ ﺑﻪ ﺷﺨﺺ
ﺁﻧﺠﻨﺎﺏ ﺩﺍﺭﺩ، ﻛﻪ ﮔﻮﺋﻲ ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﻮﺍﺭﺍ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺪﺍﻥ ﺍﻣﺮ ﻣﻤﺘﺎﺯ ﻭ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻟﺬﺍ ﻛﺘﻤﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﻟﻴﻜﻦ ﻧﻔﺮﻳﻦ ﺁﻧﺤﻀﺮﺕ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﻴﻠﻪ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺣﻖ ﺭﺳﻮﺍ ﻭ ﻣﻔﺘﻀﺢ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺯﺷﺖ ﻭ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺍﻳﻦ ﻛﺘﻤﺎﻥ ﺑﺮ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎ ﻭ ﭼﺸﻢﻫﺎ ﻭ ﭘﻬﻠﻮﻫﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎﻗﻲ ﻣﺎﻧﺪ ﺗﺎ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺍﻭﺭﺍﻕ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻭ ﻛﺘﺐ ﺁﻥ ﺁﺛﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺛﺒﺖ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﺪﻫﺎﻥ ﺑﮕﺮﺩﺩ ﻭ ﺗﺎ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻋﻤﺮ ﺟﻬﺎﻥ ﺯﺑﺎﻥ ﺯﺩ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ.
↩️ ادامه دارد...
@Nahjolbalaghe2