eitaa logo
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
1.5هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
32 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_26538.mp3
3.12M
✅ سوره‌ المطففین 🎤صوت استاد منشاوی و تکرار کودک ⚘ @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✅ادامه پست قبل⬆️⬇️ قرآن به این امتیاز دروغین آنها پاسخ گفته و در سوره مائده آیه ۱۸ مى گوید: بَلْ أ
✨ 🌱ادامه تفسیر سوره آل‌عمران 🌷آیه۲۶ شأن نزول: مفسر معروف طبرسى در مجمع البیان دو شأن نزول براى آیه اول ذکر کرده است که هر دو یک حقیقت را تعقیب مى کنند: ۱ ـ هنگامى که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مکّه را فتح نمود، به مسلمانان نوید داد که: به زودى کشورهاى ایران و روم نیز زیر پرچم اسلام قرار خواهند گرفت، منافقان که دل هایشان به نور ایمان روشن نشده بود، و روح اسلام را درک نکرده بودند، این مطلب را اغراق آمیز تلقى کرده و با تعجب گفتند: محمّد(صلى الله علیه وآله) به مدینه و مکّه قانع نیست و طمع در فتح ایران و روم دارد در این هنگام، آیه اول نازل شد.(۱) ۲ ـ هنگامى که پیغمبر گرامى(صلى الله علیه وآله) به اتفاق مسلمانان مشغول حفر خندق در اطراف مدینه بود و با نظم خاصى مسلمانان، گروه، گروه با سرعت و جدیت، مشغول حفر خندق بودند تا پیش از رسیدن سپاه دشمن، این وسیله دفاعى، تکمیل گردد، ناگهان در میان خندق سنگ سفید بزرگ و سختى پیدا شد که مسلمانان از شکستن و حرکت دادن آن عاجز ماندند. سلمان به حضور پیامبر(صلى الله علیه وآله) رسید و جریان را عرض کرد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) وارد خندق شد، کلنگ را از سلمان گرفت و محکم بر سنگ فرود آورد، از برخورد کلنگ با سنگ، جرقه اى جستن کرد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) تکبیر فتح و پیروزى گفت. مسلمانان نیز با او هم صدا شده و آهنگ تکبیر در همه جا پیچید. بار دیگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) کلنگ را بر سر سنگ فرود آورد و مجدداً جرقه اى جستن کرد و قسمتى از سنگ شکست و صداى تکبیر پیروزى پیامبر و مسلمانان، فضاى اطراف را پر کرد. براى سومین بار، کلنگ را بلند کرد و بر بقیه سنگ محکم کوبید، مجدداً از برخورد کلنگ با سنگ، جرقه اى جستن نمود و اطراف خود را روشن ساخت، و بقیه سنگ درهم شکسته شد، و براى سومین بار صداى تکبیر در خندق پیچید. سلمان عرض کرد: امروز وضع عجیبى از شما مشاهده کردم! پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: در میان جرقه اى که بار اول جستن کرد، کاخ هاى حیره و مدائن را دیدم و برادرم جبرئیل به من بشارت داد آنها در زیر پرچم اسلام قرار خواهند گرفت! در درون جرقه دوم کاخ هاى روم را دیدم، و هم او به من خبر داد که در اختیار پیروانم قرار خواهد گرفت. در سومین جرقه، کاخ هاى صنعاء و سرزمین یمن را دیدم و او به من بشارت داد که مسلمانان بر آن پیروز مى شوند و من در آن حال، تکبیر پیروزى گفتم، اى مسلمانان به شما مژده باد!... مسلمانان راستین از خوشحالى در پوست نمى گنجیدند و خدا را شکر مى کردند. اما منافقان، چهره در هم کشیده و با ناراحتى و به صورت اعتراض، گفتند: چه آرزوى باطل و چه وعده محالى؟! اینها از ترس جان خود، حالت دفاعى به خویش گرفته اند و مشغول حفر خندق هستند و با آن دشمن محدود، یاراى جنگ ندارند، خیال فتح کشورهاى بزرگ جهان را در سر مى پرورانند، در این موقع آیات مورد بحث نازل شد و به آنها پاسخ گفت.(۲) تفسیر: همه چیز به دست اوست! در آیات قبل، سخن از امتیازاتى بود که اهل کتاب (یهود و نصارى) براى خود قایل بودند و خود را از خاصان خداوند مى پنداشتند (علاوه بر این مدعى بودند حاکمیت و مالکیت نیز از آن آنها است) خداوند در این دو آیه، ادعاى باطل آنان را با این بیان جالب رد مى کند، مى فرماید: بگو: بارالها! مالک ملک ها توئى، تو هستى که به هر کس بخواهى و شایسته بدانى حکومت مى بخشى و از هر کس بخواهى حکومت را مى ستانى 🌺(قُلِ اللّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ). هر کس را بخواهى بر تخت عزت مى نشانى، و هر کس را اراده کنى بر خاک مذلت قرار مى دهى 🌺(وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ). و در یک جمله کلید تمام خوبى ها به دست تواناى تو است، زیرا تو بر هر چیز توانائى 🌺 (بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْء قَدیرٌ). ناگفته پیدا است منظور از اراده و مشیت الهى در این آیه این نیست که بدون حساب و بى دلیل، چیزى را به کسى مى بخشد و یا از او مى گیرد، بلکه مشیت او از روى حکمت و مراعات نظام و مصلحت و حکمت جهان آفرینش و عالم انسانیت است، گاه این حکومت ها به خاطر شایستگى ها است، و گاه حکومت ظالمان هماهنگ ناشایستگى امت ها است. این نکته نیز قابل توجه است که لفظ خَیْر افعل التفضیل است و معادل فارسى آن بهتر ، و براى برترى چیزى بر چیز دیگر ذکر مى شود ولى، در بسیارى از موارد، به معنى خوب (بدون مفهوم صفت تفضیلى) نیز به کار مى رود و ظاهر این است که در آیه مورد بحث، به معنى دوم است. یعنى سرچشمه تمام خوبى ها از او و به دست او است. 🌱ادامه دارد... ⚘ @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 نهج البلاغه / حکمت ۴۴ 🔻ارزش آخرت گرایی (اخلاقی) ✨ وَ قَالَ ( عليه السلام ) : طُوبَي لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ . ✅ و درود خدا بر او فرمود: خوشا به حال كسي كه به ياد معاد باشد، براي حسابرسي قيامت كار كند، با قناعت زندگي كند، و از خدا راضي باشد. ⚘@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
📚 نهج البلاغه / حکمت ۴۴ 🔻ارزش آخرت گرایی (اخلاقی) ✨ وَ قَالَ ( عليه السلام ) : طُوبَي لِمَنْ ذَكَر
✨ شرح حکمت ۴۴ ( مکارم شیرازی ) 🍃خوشا به حال چنين كسان: امام(علیه السلام) در این گفتار پرمعناى خود به چهار جمله اشاره مى کند و آن را مایه خوشبختى انسان مى داند که جمله سوم و چهارم آن با حکمت 43 مشترک است. در جمله اول و دوم مى فرماید: «خوشا به حال کسى که (پیوسته) به یاد معاد باشد و براى روز حساب عمل کند»; (طُوبَى لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعَادَ، وَعَمِلَ لِلْحِسَابِ). هنگامى که واژه معاد گفته مى شود دنیایى در برابر انسان مجسم مى گردد که در آن موازین سنجش اعمال برپاست و نامه هاى اعمال به دست افراد است گروهى (نیکوکاران) به دست راست و گروهى (بدکاران) به دست چپ; همان نامه عملى که «(لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً إِلاّ أَحْصَاهَا); هیچ عمل کوچک و بزرگى از صاحب آن سر نزده مگر این که در آن احصا شده است»(1) همه از سرنوشت خود نگرانند و اضطراب بر همه حاکم است. تمام اعضاى بدن انسان در آن دادگاه بزرگ گواه بر اعمال او هستند و نیازى به گواهى فرشتگان ثبت اعمال نیست، هرچند آنها نیز گواهى مى دهند. آن کس که چنین دادگاهى را باور داشته باشد و به یاد آن بیفتد به یقین به سراغ گناه و ظلم و فساد نمى رود، زیرا چنین ایمانى انگیزه عمل است; عملى پاک و خالى از هرگونه آلودگى و اگر لغزشى از او سر زند به زودى توبه مى کند و به سراغ جبران مى رود. ممکن نیست ایمان به چیزى در دل انسان راسخ باشد و عملى هماهنگ آن انجام ندهد. در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) در کتاب شریف کافى آمده است که شخصى از او سؤال کرد «أَلاَ تُخْبِرُنِى عَنِ الاِْیمَانِ أَقَوْلٌ هُوَ وَعَمَلٌ أَمْ قَوْلٌ بِلاَ عَمَل; عرض کرد آیا به من خبر نمى دهى که ایمان اعتقاد و عمل هر دو است یا فقط اعتقاد است» امام در پاسخ فرمود: «الاِْیمَانُ عَمَلٌ کُلُّهُ وَالْقَوْلُ بَعْضُ ذَلِکَ الْعَمَلِ; تمام ایمان عمل است و ایمان بعضى از آن عمل است. (اشاره به این که رکن اصلى ایمان عمل است)».(2) آن گاه در سومین و چهارمین جمله مى فرماید: «به مقدار کفایت قانع گردد و از خدا راضى باشد»; (وَقَنِعَ بِالْکَفَافِ، وَرَضِیَ عَنِ اللَّهِ). منظور از قانع بودن به مقدار کفایت این است که حداقل لازم زندگى را داشته باشد، زیرا بالاتر از آن خالى از مسئولیت نیست و کمتر از آن خالى از ذلت. قانع بودن به مقدار کفایت به قدرى اهمیت دارد که در حدیث معروفى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده که با یارانش از بیابانى مى گذشت، ساربانى در آنجا بود، حضرت براى رفع عطش یا براى نیاز به غذا مقدارى شیر از او طلب کردند (البته در برابر وجه) و او بخل ورزید و گفت: آنچه از شیر در پستان و یا در ظرف هاست همه براى صبحانه و شام قبیله است و به دیگرى نمى رسد. پیامبر در حق او دعا کرد: خداوندا مال و فرزندانش را افزایش ده. بعدا به چوپان دیگرى رسید و همین درخواست را نمود. چوپان نه تنها شیرى را که در ظرف داشت بلکه آنچه در پستان گوسفند بود را نیز دوشید و به عنوان هدیه، با احترام به نزد پیامبر آورد و به آن حضرت تقدیم کرد. پیغمبر در حق او نیز دعا کرد; ولى چنین عرضه داشت: «اللّهُمَّ ارْزُقْهُ الْکَفافِ; خداوندا به حد کفاف به او مرحمت کن» بعضى از یاران تعجب کردند که چگونه در حق آن بخیل پیغمبر اکرم دعاى فزونى مال و فرزند کرد ولى درباره این مؤمن سخاوتمند دعایى کمتر از آن فرمود. از این مطلب سؤال کردند و پیامبر در جواب فرمود: «إِنَّ مَا قَلَّ وَکَفَى خَیْرٌ مِمَّا کَثُرَ وَأَلْهَى; مقدار کم که براى زندگانى انسان کافى باشد بهتر از مقدار فراوانى است که آدمى را از خدا غافل سازد».(3) منظور از رضایت پروردگار که در سخن پربار بالا به آن اشاره شده همان رضایت از مقدارات خداست چه مطابق میل انسان باشد و چه بر خلاف میل او همان گونه که در حدیثى از امام صادق مى خوانیم: «رَأْسُ طَاعَةِ اللَّهِ الصَّبْرُ وَالرِّضَا عَنِ اللَّهِ فِیمَا أَحَبَّ الْعَبْدُ أَوْ کَرِهَ وَلاَ یَرْضَى عَبْدٌ عَنِ اللَّهِ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ إِلاَّ کَانَ خَیْراً لَهُ فِیمَا أَحَبَّ أَوْ کَرِهَ; برترین طاعت الهى صبر و شکیبایى و رضایت و خشنودى از خداست; چه در امورى که بنده او دوست دارد یا دوست ندارد و هیچ بنده اى از مقدرات الهى در آنچه دوست دارد یا دوست ندارد راضى نمى شود مگر این که در هر دو صورت خیر اوست»(4). (5) 📚پی نوشت: (1). کهف، آیه 49. (2). کافى، ج 2، ص 33، ح 1. (3). کافى، ج 2، ص 140، ح 4 با تلخیص. (4). همان، ص 60، ح 1. (5). سند گفتار حکیمانه: همان گونه که در شرح مدرک حکمت 43 آمد، جمعى آن جمله حکمت آمیز را جمله 44 یک جا آورده اند و مدرک آن را در یک جا ذکر کرده اند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 40 و 41). ⚘ @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘ 📚نهج البلاغه/حکمت ۴۹ 💥شناخت بزرگوار و پست فطرت(اخلاقی،اجتماعی) ✨ وَ قَالَ ( عليه السلام ) : احْذَرُوا صَوْلَةَ الْكَرِيمِ إِذَا جَاعَ وَ اللَّئِيمِ إِذَا شَبِعَ . ✅و درود خدا بر او فرمود: از يورش بزرگوار به هنگام گرسنگي، و از تهاجم انسان پست به هنگام سيري، بپرهيز. ⚘@Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Hekmat 049.mp3
3.84M
✅شرح‌حکمت ۴۹ 🔹شناخت بزرگوار و پست‌فطرت(اخلاقی،اجتماعی) 👤استاد نظافت کانال: ✨‌قرآن‌‌و‌نهج‌البلاغه✨ ⚘ @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌿 ✅دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان   ✨بسم الله الرحمن الرحیم✨   ✨اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ من المُسْتَغْفرینَ ✨ واجْعَلْنی فیهِ من عِبادَکَ الصّالحینَ القانِتین ✨ واجْعَلْنی فیهِ من اوْلیائِکَ المُقَرّبینَ بِرَأفَتِکَ یا ارْحَمَ الرّاحِمین.   🌹خدایا قرار بده در این روز از آمرزش جویان 🌹 وقرار بده مرا در این روز از بندگان شایسته وفرمانبردارت 🌹وقرار بده مرا در این روز ازدوستان نزدیکت به مهربانی خودت ای مهربان ترین مهربانان. 🌺🌿 @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_26539.mp3
1.39M
✅ سوره‌ انفطار 🎤صوت استاد منشاوی و تکرار کودک ⚘ @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨ 🌱ادامه تفسیر سوره آل‌عمران 🌷آیه۲۶ شأن نزول: مفسر معروف طبرسى در مجمع البیان دو شأن نزول ب
✨ ✅ادامه تفسیر سوره آل عمران ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ... جمله بِیَدِکَ الْخَیْرُ با توجه به الف و لام استغراق در الخَیْرُ و مقدم شدن خبر بر مبتدا (بِیَدِکَ الْخَیْرُ، نه الخَیْرُ بِیَدِکَ) نشان مى دهد که تمام خیرها، برکات، نیکى ها و خوبى ها، در دست خدا است، و ضمناً از این جمله استفاده مى شود که هم عزت، خیر است و هم ذلت، هم بخشیدن حکومت و هم گرفتن آن، هر کدام در جاى خود خیر است و بر طبق قانون عدالت، و شرى وجود ندارد ، جانیان و بدکاران، خیرشان در آن است که در زندان باشند، و نیکوکاران با ایمان ، خیرشان در آزادى است. به تعبیر دیگر، در جهان هستى شرّى وجود ندارد، این ما هستیم که خیرات را مبدل به شرّ مى کنیم و اگر مى گوید: خیر تنها به دست تو است و از شر سخنى نمى گوید، به خاطر آن است که شرّى از ذات پاک او صادر نمى شود. جمله إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْء قَدیرٌ در واقع دلیلى است بر تمام آنچه در این آیه آمده; زیرا وقتى او بر هر چیز قادر است، حکومت و عزت و خیرات به دست او است. سؤال: آیا او به ستمگران حکومت مى بخشد؟ در اینجا سؤال مهمى مطرح است و آن این که ممکن است کسانى از آیه فوق چنین نتیجه بگیرند که: هر کس به حکومتى مى رسد و یا از حکومت، سقوط مى کند، خواست خدا بوده، و نتیجه این سخن، امضاى تمام حکومت هاى جباران و ستمگران تاریخ از قبیل حکومت چنگیز و هیتلر و... مى باشد، و اتفاقاً در تاریخ نیز مى خوانیم که یزید بن معاویه هم، براى توجیه حکومت ننگین و ظالمانه خود به این آیه استدلال کرد.(۳) به همین جهت، در کلمات مفسران، براى حل این اشکال توضیحاتى درباره آیه دیده مى شود از جمله این که: آیه مخصوص به حکومت هاى الهى است و یا مخصوص به حکومت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و پایان دادن به حکومت جباران قریش است. ولى حق این است که آیه یک مفهوم کلى و عمومى دارد که طبق آن، تمام حکومت هاى خوب و بد بر طبق مشیت خداست، با این توضیح که: خداوند یک سلسله عوامل و اسباب براى پیشرفت و پیروزى در این جهان آفریده است، و استفاده از آثار این اسباب، همان مشیت خدا است. بنابراین، خواست خدا یعنى آثارى که در آن اسباب و عوامل آفریده شده است: حال اگر افراد ستمگر و ناصالحى (همچون چنگیز و یزید و فرعون و مانند اینها) از آن وسایل استفاده کردند و ملت هائى ضعیف و زبون و ترسو، به آن تن در دادند و حکومت ننگین آنها را تحمل کردند، این نتیجه اعمال خود آنها است، که گفته اند: هر ملتى لایق همان حکومتى است که دارد ! و اگر ملت ها آگاه بودند و آن عوامل و اسباب را از دست جباران گرفته و به دست صالحان دادند، و حکومت هاى عادلانه اى به وجود آوردند، باز نتیجه اعمال آنها است که بستگى به طرز استفاده از عوامل و اسباب الهى دارد. در حقیقت آیه، بیدار باشى براى همه افراد و جوامع انسانى است که به هوش باشند، و از وسایل پیروزى بهره گیرند و پیش از آن که افراد ناصالح بر آنها چیره شوند و موفقیت و مقامات حساس اجتماع را از دست آنها بگیرند، آنها بکوشند و سنگرها را به تصرف آورند. کوتاه سخن این که: خواست خداوند همان است که در عالَمِ اسباب آفریده، تا چگونه ما از عالم اسباب استفاده کنیم. در آیه بعد، براى تکمیل این معنى و نشان دادن حاکمیت خداوند بر تمام عالم هستى، مى افزاید: شب را در روز داخل مى کنى و روز را در شب، و موجود زنده را از مرده خارج مى سازى، و مرده را از زنده، و به هر کس اراده کنى بدون حساب روزى مى بخشى (تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِساب). و به این ترتیب، مسأله تغییر تدریجى شب و روز، کوتاه شدن شب در نیمى از سال، که از آن تعبیر به داخل شدن شب در روز شده است و بلند شدن شب ها در نیم دیگر (دخول روز در شب) و همچنین خارج شدن موجودات زنده از مرده، و موجودات مرده از زنده، و روزى هاى فراوانى که نصیب بعضى از افراد مى شود، هر یک نشانه بارزى از قدرت مطلقه اوست. 🌱ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨ ✅شرح نامه ۲۵ بخش دوم دستوراتی در نحوه گرفتن زکات ( مکارم شیرازی ) 🌷نهايت احترام به خواسته هاى زک
✨ ✅ادامه شرح نامه ۲۵ بخش دوم ... (فَإِنِ اسْتَقَالَکَ(5) فَأَقِلْهُ، ثُمَّ اخْلِطْهُمَا ثُمَّ اصْنَعْ مِثْلَ الَّذِي صَنَعْتَ أَوَّلاً حَتَّى تَأْخُذَ حَقَّ اللهِ فِي مَالِهِ). در اينجا دو نکته حائز اهمّيّت است: نخست اينکه مفهوم جمله هاى بالا اين نيست که به هنگام تقسيم کردن خوب ها را در يک بخش قرار بدهند و متوسط ها را در بخش ديگر آن گاه مالک را مخير سازند که يکى از آن دو بخش را انتخاب کند، زيرا اولا معمولا گوسفندان يا شتران در شرايط عادى مخلوط هستند و به هنگام تقسيم، طبعا بخشى از خوب در يک طرف و بخشى در طرف ديگر قرار مى گيرد. ثانياً اين کار نوعى قرعه کشى است و در مفهوم قرعه کشى اين جمله نهفته است که بايد تقسيمى نسبتاً عادلانه صورت گيرد و بعد يکى از دو بخش را به وسيله قرعه يا انتخاب شخصى جدا کنند. نکته ديگر اينکه مى دانيم که در زکات شتر، سن و سال آنها در مقدار زکات تأثير دارد و مثل زکات گوسفند نيست، بنابراين يا بايد مسأله سن و سال در اين تقسيم کردن رعايت گردد و يا بگوييم که اين نوع تقسيم ناظر به مسأله زکات گوسفند و گاو است. در ضمن از مجموع اين کلام، اين مطلب استفاده مى شود که در پرداخت زکات هم مى توان قيمت را محاسبه کرد (به قرينه تعبير به ذهب و فضه که در آغاز اين کلام آمد) زيرا سخن تنها از زکات درهم و دينار نيست، بلکه منظور مطلق زکات است) و هم مى توان از عين مالى که زکات به آن تعلق گرفته پرداخت. اين نکته قابل توجّه است که در روايات اسلامى و کلمات فقها حيوانات ممتاز; مانند گوسفند پروارى و شترهاى پرارزش و حيوان باردار و حيوانات نر که براى بارور ساختن حيوانات ماده از آنها استفاده مى شود، استثنا شده اند; يعنى مأمور جمع آورى زکات براى جلب محبّت صاحبان اين اموال، نخبه ها را به خودشان واگذار مى کند تا زکات را با طيب خاطر بپردازند.(6) آن گاه امام(عليه السلام) دستور مى دهد که پنج نوع از حيواناتى که به نحوى ناقص و کم ارزش هستند به عنوان زکات انتخاب نشود; مى فرمايد: «هرگز حيوان مسن و فرتوت و دست و پا شکسته و بيمار و معيوب را به عنوان زکات نپذير»; (وَلاَ تَأْخُذَنَّ عَوْداً وَلاَ هَرِمَةً وَلاَ مَکْسُورَةً وَلاَ مَهْلُوسَةً(7)، وَلاَ ذَاتَ عَوَار(8)). با توجّه به اينکه «عَوْد» و «هَرِم» هر دو به معناى حيوان پير است، به نظر مى رسد که «عود» حيوانى است که سنّى از آن گذشته و «هرم» به معناى پير و فرتوت است; يعنى چيزى فراتر از حيوان مسن. «مهلوسه» گاه به معناى حيوان بيمار مسلول و گاه به معناى هرگونه حيوان بيمار تفسير شده است و مناسب معناى دوم است و حيوان «ذات عوار» به معناى حيوانى است که عيب و نقصى دارد; مثلا فاقد چشم يا گوش يا مانند آن است. شايان ذکر است که فقها گفته اند، منظور از اين دستور آن است که اگر تمام نصاب سالم بوده باشد نمى تواند حيوان ناسالمى را از جايى ديگر بياورد و به عنوان زکات بپردازد; ولى اگر تمام نصاب حيوان بيمار و معيوب است، مانعى ندارد زکات را از همان بپردازد و نيز اگر قسمتى معيوب و قسمتى سالم است، زکات به نسبت از سالم و معيوب گرفته مى شود و اين نشانه رعايت عدالت اسلامى در مسائل مربوط به بحث زکات است.(9) گفتنى است که اسلام از يک سو دستور مى دهد حيوانات معيوب، پير و فرتوت و بيمار را به عنوان زکات نپذيريد، زيرا ارزش زکات را به عنوان يک عبادت پايين مى آورد و به مقتضاى آيه «(لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ); هرگز به حقيقت نيکوکارى و قرب الى الله نمى رسيد مگر اينکه از آنچه دوست داريد در راه خدا انفاق کنيد»(10); و از سويى ديگر دستور مى دهد اموال نخبه و گران قيمت را در اختيار صاحب قيمت بگذاريد و به عنوان زکات نگيريد، زيرا بسيارى از مردم از اين کار ناراحت مى شوند و به مصداق «(إِنْ يَسْأَلْکُمُوهَا فَيُحْفِکُمْ تَبْخَلُوا وَيُخْرِجْ أَضْغَانَکُمْ); چرا که هرگاه اموال شما را طلب کند و بر آن تأکيد نمايد، بخل مى ورزيد; و کينه و خشم شما را آشکار مى سازد».(11) و به اين ترتيب تعادل را در مسأله اداى زکات کاملا رعايت کرده است. 📚پی نوشت:👇 ⚘ @Nahjolbalaghe2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن و نهج‌البلاغه 🌸🌸
✨ ✅ادامه شرح نامه ۲۵ بخش دوم ... (فَإِنِ اسْتَقَالَکَ(5) فَأَقِلْهُ، ثُمَّ اخْلِطْهُمَا ثُمَّ ا
✅ادامه شرح نامه ۲۵ 📚پی نوشت: 1 . «ماشية» در اصل به معناى راه رونده از ريشه «مشى» است. سپس به چهارپايان اعم از شتر، گاو و گوسفند اطلاق مى شود; اما غالباً به گوسفندان گفته مى شود و جمع آن مواشى است و در عبارت بالا منظور گاو و گوسفند است به قرينه ذکر ابل (شتر) بعد از آن. 2 . «عنيف» به معناى خشن و سخت گير است از ريشه «عنف» بر وزن «قفل» گرفته شده است. 3 . «لا تفزعنّ» از ريشه «فزع» به معناى ترسيدن و به وحشت افتادن گرفته شده و هنگامى که به باب افعال برود به معناى ترساندن و به وحشت انداختن است. 4 . «اصدع» از ريشه «صدع» بر وزن «صبر» به معناى شکافتن و جدا ساختن گرفته شده و اين واژه (صدع) به صورت اسم مصدرى و به معناى بخش جدا شده از چيزى آمده است. 5 . «استقال» از ريشه «استقالة» به معناى طلب فسخ کردن و به هم زدن قراردادى يا توافقى است و ريشه اصلى آن قيلولة است که معناى خواب نيمروز يا استراحت در نيمروز است. از آنجا که هنگامى که انسان از قراردادى پشيمان مى شود اگر آن را به هم زنند و فسخ کنند مايه راحتى او مى گردد، اقاله به آن اطلاق شده و مطالبه آن استقاله است. 6 . به جواهر الکلام، ج 15، ص 160 مراجعه شود. 7 . «مهلوسة» از ريشه «هُلاس» بر وزن «غبار» و «هَلْس» بر وزن «درس» به معناى بيمارى سل است، بنابراين «مهلوس» همان حيوان مبتلا به اين بيمارى است ولى گاه اين واژه به معناى هرگونه بيمارى به کار مى رود. بعضى از ارباب لغت نيز هلاس را به معناى بيمارى هايى که سبب لاغرى مى شود گرفته اند و از آنجايى که بيمارى سل شخص مبتلا را کاملا لاغر مى کند، در مورد اين بيمارى به کار رفته است. 8 . «عَوار» از ريشه «عار» و «عور» بر وزن «غور» گرفته شده و به معناى عيب است و از آنجا که آشکار ساختن آلت جنسى مايه عيب است به آن «عورة» اطلاق شده است اين واژه در مورد خانه بى حفاظ و لباس معيوب نيز به کار مى رود. 9 . به جواهرالکلام، ج 15، ص 135 مراجعه شود. 10 . آل عمران، آيه 92 . 11 . محمد، آيه 37 .  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا